touraj atef
19th March 2010, 12:28 PM
به آدينه رسيديم آدينه اي كه ز دير باز گفته اند روزي است كه در پايان هفته اي آيد اما اين آدينه براي ما آخرين روز هفته " سورها " نيست آدينه ,حكايت شش شنبه هفته پايان سال را دارد آري قصه آدينه سور حكايتي دارد كه امروز آن را بيان مي كنيم ..
گفته اند كه خداوند در شش روز آفرينش هستي را انجام داد و سر انجام درروز هفتم ساختن ها ودر پايان تولد هستي ,سور و جشني گرفت و عدد شش را با اين حكايت مي توان قصه تولدي ديگر را ناميد و از زبان فروغ آن را ندا داد
در اتاقي كه به اندازه يك تنهائي است
دل من كه به اندازه يك عشق است
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گل ها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه ما كاشتي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه پنجره مي خوانند
آه..
سهم من اين است
سهم من اين است
....
و قصه فروغ و بهانه هاي كوچك خوشبختي و قصه سهم مي تواند مال هر كدام از ما باشد مي توانيم در اين آدينه سوري به بهانه ساده خوشبختي خود بنگريم به اين آسمان ابري تهران كه آخرين ساعات سال خسته و پر غوغا را حمل مي كند مي توان نگريست و به بهانه هاي ساده خوشبختي خود انديشيد كه مي توانند ساده نباشند مي توان به لبخندي كه خود در آينه به خود مي زني دلخوش باشي مي تواني دستي به موهايت كشي و گوئي
آري آري من هنوز اينجايم
پر عشق و پر غوغا
بهر بهانه عشق و نه معشوق
و شايد از ياد برده ام كه معشوق همين نزديكي است
..
مي توان به بهانه هاي خوشبختي خود نگريست ماواي را شادمانه كرد و سفره هفت سيني چيد سمنو و سنجد و سماق و سبزه و سنبل و سير و سركه را با" سماع "شادماني پر عشق و با "سروري "ز هم دلي و "سرخوشي" ز حس با هم بودن و" سيراب كردن" ديگرا ن ز مهر گره زد تا ديده شود حس "سر خوردگي "غم در چشم ياران و" سازگاري" را با "سور" آدينه آخر جشن گرفت آري مي توان در آدينه سوري همه شوق شد و پر اميد و باور كرد كه آري توان هنوز عاشق شد و پي به مهر و دلدادگي هم اكنون داد نگهي به پشت سر و يار ي كه آمد و بهر بهانه اي رفت ننمود و برايش بهترين را آرزو كرد مي توان در اين روز چون كودكان شد و باز به ياد روزهاي ديرين ديوانگي كرد و باور نمود كه اين ديوانگي همان كودكي است كه حالا به سراغ بزرگتري آمد و او را سوي زيستن دوباره شيرين دوران كودكي رهنمون كرد آري در آدينه سوري مي توان باور كرد كه شش گانه هاي زيستن را دو باره بايد ديد بايد كه سرور و سر خوشي و سيراب كردن ديگران با مهر و سازگار كردن ذهن با دلي كه هنوز مي تواند عاشق باشد را ساخت و سماعي با آن عاشقانه و پر شور نمود به اندازه سوري بزرگ كه مي تواند وعده اي باشد با خويشتن كه
در آدينه سور زندگي عهد بندم كه عاشق باشم و تولد ديگري دهم تولدي ز همه آنچه هائي كه داشته و از ياد بردم و يا هم اكنون سازم و تا آنجا كه عمر فرصت دهم آن را حافظ باشم
و من نيز در اين دم ,سور آدينه را با عهد " عشق ناخدا " گيرم عهد به عشقي كه داشته ام به همه آنهائي كه در كشتي زيستني همره من نشسته اند و نداشته اند پنداري جز مهر و سور ز سماعي كه در ميدان مهر زده اند آري " عشق ناخدا " رامن سور گيرم و گويم
عشق خواهم ورزيد
بي بهانه
پر غوغا
تا
سروري دهم هر كه را كه خواهد سازگار شود با ساز و سماع مهر يزدان
سماعي پر مهري را كه يزدان داده است به من و شما بايد كه سر سبزي بهاري دهد ما را
سور بر شما آدينه سوران شادمانه
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com
.
گفته اند كه خداوند در شش روز آفرينش هستي را انجام داد و سر انجام درروز هفتم ساختن ها ودر پايان تولد هستي ,سور و جشني گرفت و عدد شش را با اين حكايت مي توان قصه تولدي ديگر را ناميد و از زبان فروغ آن را ندا داد
در اتاقي كه به اندازه يك تنهائي است
دل من كه به اندازه يك عشق است
به بهانه هاي ساده خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گل ها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه ما كاشتي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه پنجره مي خوانند
آه..
سهم من اين است
سهم من اين است
....
و قصه فروغ و بهانه هاي كوچك خوشبختي و قصه سهم مي تواند مال هر كدام از ما باشد مي توانيم در اين آدينه سوري به بهانه ساده خوشبختي خود بنگريم به اين آسمان ابري تهران كه آخرين ساعات سال خسته و پر غوغا را حمل مي كند مي توان نگريست و به بهانه هاي ساده خوشبختي خود انديشيد كه مي توانند ساده نباشند مي توان به لبخندي كه خود در آينه به خود مي زني دلخوش باشي مي تواني دستي به موهايت كشي و گوئي
آري آري من هنوز اينجايم
پر عشق و پر غوغا
بهر بهانه عشق و نه معشوق
و شايد از ياد برده ام كه معشوق همين نزديكي است
..
مي توان به بهانه هاي خوشبختي خود نگريست ماواي را شادمانه كرد و سفره هفت سيني چيد سمنو و سنجد و سماق و سبزه و سنبل و سير و سركه را با" سماع "شادماني پر عشق و با "سروري "ز هم دلي و "سرخوشي" ز حس با هم بودن و" سيراب كردن" ديگرا ن ز مهر گره زد تا ديده شود حس "سر خوردگي "غم در چشم ياران و" سازگاري" را با "سور" آدينه آخر جشن گرفت آري مي توان در آدينه سوري همه شوق شد و پر اميد و باور كرد كه آري توان هنوز عاشق شد و پي به مهر و دلدادگي هم اكنون داد نگهي به پشت سر و يار ي كه آمد و بهر بهانه اي رفت ننمود و برايش بهترين را آرزو كرد مي توان در اين روز چون كودكان شد و باز به ياد روزهاي ديرين ديوانگي كرد و باور نمود كه اين ديوانگي همان كودكي است كه حالا به سراغ بزرگتري آمد و او را سوي زيستن دوباره شيرين دوران كودكي رهنمون كرد آري در آدينه سوري مي توان باور كرد كه شش گانه هاي زيستن را دو باره بايد ديد بايد كه سرور و سر خوشي و سيراب كردن ديگران با مهر و سازگار كردن ذهن با دلي كه هنوز مي تواند عاشق باشد را ساخت و سماعي با آن عاشقانه و پر شور نمود به اندازه سوري بزرگ كه مي تواند وعده اي باشد با خويشتن كه
در آدينه سور زندگي عهد بندم كه عاشق باشم و تولد ديگري دهم تولدي ز همه آنچه هائي كه داشته و از ياد بردم و يا هم اكنون سازم و تا آنجا كه عمر فرصت دهم آن را حافظ باشم
و من نيز در اين دم ,سور آدينه را با عهد " عشق ناخدا " گيرم عهد به عشقي كه داشته ام به همه آنهائي كه در كشتي زيستني همره من نشسته اند و نداشته اند پنداري جز مهر و سور ز سماعي كه در ميدان مهر زده اند آري " عشق ناخدا " رامن سور گيرم و گويم
عشق خواهم ورزيد
بي بهانه
پر غوغا
تا
سروري دهم هر كه را كه خواهد سازگار شود با ساز و سماع مهر يزدان
سماعي پر مهري را كه يزدان داده است به من و شما بايد كه سر سبزي بهاري دهد ما را
سور بر شما آدينه سوران شادمانه
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com
.