touraj atef
15th March 2010, 04:19 PM
حكايت روز دوشنبه سوري آمد آري ز قصه " دو " سخن مي گويم سالها است كه من و تو در پي آنيم كه ما باشيم و اين ما را به جستجو نشستيم و با " من " خويشتن سوي " او " رفتيم كه " تو " شود همان "تو " كه با چه دلداري و دلسوختگي و دل عاشقي گفتيم
بيا " من و " تو " با هم ما شويم
اما اين " ما " چه بازيها با ما مي كرد و نگذاشت كه " من" و " او " تبديل به " من " و " تو " جاودانه شويم و هميشه " من " ماند فرقي نداشت براي " او " يا "من " و قصه پر گداز " او " نيز ماند كه باز حكايت " من " براي "او "و " او " براي " من " شد و باز جستجو ادامه يافت با اين " من " تنهائي ها كه سخت و دلشكسته به دنبال " تو " مي گشت و چه عجب حكايتي داشت و هم چنان دارد و مي ترسم كه داشته باشد بي كران ادامه در آتيه هاي بي پايان
اين " من " كه نه تنها نيم " من " نشد كه خواست دو " من " شود و اين " من " قصه سه كيلوئي نداشت كه خروارها بود آري خروار ها ز خود خواهي و خود بيني و خود به فريب افكني و شايد هم خود ترسي ها آري اين خود ترسي ها هم خود را ترساند و هم آن ديگري را فراري داد تا دو " من "مال ما حكايت ترازو نگيرد و به اندازه دو " من " يا شش كيلو غم نصيبمان نكند كه 6 تبديل به تن شد اشتباه نكن ز " تن " نه " تن " گفتم كه حكايت " تن " غم همان 1000 كيلو هم كفافش نيست كه يك مثقال آن هزار و هزار و هزار " تن " شلاق زند بر اين تن خسته ما و قصه تن ماند به تنهائي كه حتي رستم تهمتن هم در زير خروار آن تن به تن طعم حقارت گيرد افسوس
آري بيائيم در اين دو" شنبه "آخر سال نيت كنيم كه يك " تن " باشيم بهتر هم و يار هم و حكايت پير طوس را تكرار كنيم كه مي گفت كه بايد بهر عشق حال به يار و يا ديار باشد تن به تن گر به كشتن دهيم كافي نيست بيائيم يك تن باشيم يك آرزوي بزرگ بهر هم داشته و " دو " شدنها را نيت كنيم يك " دو " شدني كه حكايت " من "
و " تو " و سر انجام " ما گيرد بيائيم نيت كنيم در اين دوشنبه آخر سال كه " او " را از ياد بريم اين " او " كه نيست هيچگاه در حضور و يا مال آن دور قديم و يا مال نيامده هاي دور هاي دور جديد باشد و بس
بيائيم " دو " باشيم بهر همديگر اين " دو " را يابيم اگر امروز " دو " هستيم روي سجل و يا در قصه هاي گوشي هاي روز گار نيت كنيم كه اين " دو" را هميشه " ما " كنيم و يا حداقل تبديل به " من " و " تو " كنيم و از ياد نبريم كه " او " هميشه در كمين عاشق دليو شكستن اين دل بي صاحب ما است
بيائيم جشن " دو " به " دو " ها را گيريم
بيائيم دوشنبه سوري را با دو شدن ها سروري دگر دهيم
شور " دو " شدن ها شادمانه باد
باشد كه چنين باشد
دوشنبه ها دو به دو پايدارت باد
بوي بهار را با " دو " بودنها جشن گيريم آري پس از جشن يگانگي و سكوت و راستي و يكي شدنها چه زيبا است كه به جشن " دو " پاي گذاريم
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)// tourajatef@hotmacom
بيا " من و " تو " با هم ما شويم
اما اين " ما " چه بازيها با ما مي كرد و نگذاشت كه " من" و " او " تبديل به " من " و " تو " جاودانه شويم و هميشه " من " ماند فرقي نداشت براي " او " يا "من " و قصه پر گداز " او " نيز ماند كه باز حكايت " من " براي "او "و " او " براي " من " شد و باز جستجو ادامه يافت با اين " من " تنهائي ها كه سخت و دلشكسته به دنبال " تو " مي گشت و چه عجب حكايتي داشت و هم چنان دارد و مي ترسم كه داشته باشد بي كران ادامه در آتيه هاي بي پايان
اين " من " كه نه تنها نيم " من " نشد كه خواست دو " من " شود و اين " من " قصه سه كيلوئي نداشت كه خروارها بود آري خروار ها ز خود خواهي و خود بيني و خود به فريب افكني و شايد هم خود ترسي ها آري اين خود ترسي ها هم خود را ترساند و هم آن ديگري را فراري داد تا دو " من "مال ما حكايت ترازو نگيرد و به اندازه دو " من " يا شش كيلو غم نصيبمان نكند كه 6 تبديل به تن شد اشتباه نكن ز " تن " نه " تن " گفتم كه حكايت " تن " غم همان 1000 كيلو هم كفافش نيست كه يك مثقال آن هزار و هزار و هزار " تن " شلاق زند بر اين تن خسته ما و قصه تن ماند به تنهائي كه حتي رستم تهمتن هم در زير خروار آن تن به تن طعم حقارت گيرد افسوس
آري بيائيم در اين دو" شنبه "آخر سال نيت كنيم كه يك " تن " باشيم بهتر هم و يار هم و حكايت پير طوس را تكرار كنيم كه مي گفت كه بايد بهر عشق حال به يار و يا ديار باشد تن به تن گر به كشتن دهيم كافي نيست بيائيم يك تن باشيم يك آرزوي بزرگ بهر هم داشته و " دو " شدنها را نيت كنيم يك " دو " شدني كه حكايت " من "
و " تو " و سر انجام " ما گيرد بيائيم نيت كنيم در اين دوشنبه آخر سال كه " او " را از ياد بريم اين " او " كه نيست هيچگاه در حضور و يا مال آن دور قديم و يا مال نيامده هاي دور هاي دور جديد باشد و بس
بيائيم " دو " باشيم بهر همديگر اين " دو " را يابيم اگر امروز " دو " هستيم روي سجل و يا در قصه هاي گوشي هاي روز گار نيت كنيم كه اين " دو" را هميشه " ما " كنيم و يا حداقل تبديل به " من " و " تو " كنيم و از ياد نبريم كه " او " هميشه در كمين عاشق دليو شكستن اين دل بي صاحب ما است
بيائيم جشن " دو " به " دو " ها را گيريم
بيائيم دوشنبه سوري را با دو شدن ها سروري دگر دهيم
شور " دو " شدن ها شادمانه باد
باشد كه چنين باشد
دوشنبه ها دو به دو پايدارت باد
بوي بهار را با " دو " بودنها جشن گيريم آري پس از جشن يگانگي و سكوت و راستي و يكي شدنها چه زيبا است كه به جشن " دو " پاي گذاريم
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)// tourajatef@hotmacom