s@ba
12th March 2010, 09:58 PM
http://uc-njavan.ir/uploder/files/y88/10-11-12/416bb45fa9bbb76fe1475e8618ccc3d3.jpg
رابطه مادر ـ فرزندی؟ بله، این سكه هم مثل سایر سكهها دو رو دارد و البته به دو روی این سكه هم كمتر پیش آمده است كه نگاه درست و متوازنی داشته باشیم؛ به خصوص كه این ایام، مصادف است با روز مادر و طبیعتا همه از آن روی سكه حرف میزنند كه: فرزندان باید مادرانشان را تكریم كنند و در تنظیم یك رابطه صحیح با آنان بكوشند. اما كارشناسان علوم رفتاری اعتقاد دارند كه نقش مادران در تنظیم یك رابطه سالمِ مادر ـ فرزندی، اگر پررنگتر از نقش فرزندان نباشد، كمرنگتر نیست.
نگفتم آخرش اینطور میشود؟. . . من كه گفته بودم . . . گفتم ولی گوش نكردی. . . اگر میخواهید با فرزندانتان دوست باشید و اگر میخواهید بچههایتان حرفها و مشكلاتشان را پیش از هر كس دیگری با شما مطرح كنند، از عبارات یاد شده و امثالهم بپرهیزید. این نخستین توصیه كارشناسان علوم رفتاری به پدر و مادرها است. آنها میگویند نوجوانان بیش از هر چیز دیگری، دلشان میخواهد كه به رسمیت شناخته شوند، دلشان میخواهد دوستان و اطرافیان ـ و بخصوص پدر و مادرشان ـ آنها را به عنوان یك فرد بالغ و مستقل قبول داشته باشند و اصلا خوششان نمیآید كه با آنها مثل بچهها حرف بزنند و مثل بچهها رفتار كنند. مادران هم باید به همین ترتیب، رفتار و گفتارشان را متناسب با علایق و سلایق فرزندانشان تنظیم كنند. این یك توصیه مهم روانشناسانه است به تمام مادرهایی كه فرزندانشان دارند در حوالی سنین بلوغ نفس میكشند: مبادا فرزندانتان احساس كنند كه شما آنها را به عنوان یك آدم مستقل و صاحبفكر قبول ندارید!
البته این نكته را هم نباید از یاد برد كه نوجوانان با و جود تمام شجاعتهای ظاهری و بیپرواییهایی كه اغلب از خودشان بروز میدهند، با ترس ناشناختهای در اعماق وجودشان دست و پنجه نرم میكنند و از مسوولیتپذیری واهمه دارند. مادرانی كه بتوانند آمیزهای از احترام مستقیم و تربیت غیرمستقیم را به پای بلوغ فرزندانشان بریزند، منابع تربیتی بسیار ارزشمندی برای فرزندانشان محسوب میشوند.
بچهها بهطور معمول در سنین نوجوانی، انس و الفتهای تازهای را نیز تجربه میكنند كه قبلا از آن بیبهره بودند، برای مثال دوستانشان در نظرشان مهمتر میشوند، به تفریحات تازهای روی میآورند، اوقات فراغتشان را به گونههایی متفاوت از قبل سپری میكنند و این كاملا طبیعی است. استقلال، همان چیزی است كه والدین باید بالاخره به فرزندانشان هدیه كنند. این استقلال، كه لازمه زندگی آتی فرزندان است، به صورتهای مختلفی میتواند ظهور پیدا كند اما وجه مشترك تمام این صور، همین است كه به مرور وابستگی فرزندان به پدر و مادرها كمتر و كمتر میشود و دلبستگیها و وابستگیهای تازهای در زندگیشان جا باز میكند. خیلی مته به خشخاش نگذارید و ناراحت نشوید كه برای مثال چرا فرزندتان تازگیها ترجیح میدهد به جای ماندن در خانه و تماشای تلویزیون، اوقات فراغت خود را با دوستانش بگذراند.
كلید خوردن سوالهای تازه در ذهن آدم هم یكی دیگر از مقتضیات نوجوانی و جوانی است. بخش عمدهای از بلوغ جسمیو روانی با همین سوالها و تلاش برای یافتن پاسخهایشان گره خورده است. حتی بچههایی كه تا همین چندی پیش و بنا به اعتراف تمام اعضای خانواده، كاملا مطیع بودهاند، ممكن است امروز ناگهان از شما بپرسند كه اصلا چرا باید فلان دستورتان را اطاعت كنند، ممكن است ازتان سوال و جواب كنند و ممكن است رفتارهای تازهای از آنها ببینید كه انتظارش را نداشته باشید. اما فراموش نكنید كه این فرآیند، كاملا طبیعی و سالم است. همیشه طبیعی بودن این فرآیند را به خاطر داشته باشید و فرزندانتان را تا رسیدن به پاسخ نهایی سوالاتشان همراهی كنید.
از تاثیر هورمونها در جسم و روان فرزندانتان نیز غافل نشوید. بچهها در این سن و سال، خیلی دلشان میخواهد كه هر از گاه صدایشان را بلند كنند و فریاد بكشند، به خصوص وقتی كه تحت یك استرس شدید قرار میگیرند. ممكن است در جمع ـ و به خصوص هنگام رویارویی با جنس مخالف ـ خیلی به آنها سخت بگذرد، ممكن است از بعضی محافل خانوادگی فرار كنند، ممكن است پوسترهایی به در و دیوار بچسبانند كه شما خوشتان نیاید و . . . . . از آنها استدلال نخواهید! آنها بهطور معمول هیچ استدلال روشنی برای این رفتارهایشان ندارند و حقیقت این است كه حتی خودشان هم به روشنی درك نمیكنند كه هورمونها دارند آنها را به سمت و سوی تازهای میكشند كه چندان هم برایشان آشنا نیست. با آنها خشونت نكنید. نخواهید كه یكشبه همه چیز عوض شود. آرام آرام با بچههایتان دوست شوید و آگاهیها و تجربههایتان را به مرور در اختیارشان بگذارید.
هیچوقت نگذارید فرزندانتان احساس كنند كه دارند بازجویی میشوند. در ضمن برای آنها این خیلی مهم است كه بتوانند حرفهایشان را با شما بدون هیچ ترس و واهمهای در میان بگذارند. این فرصت را نباید از آنها گرفت. معنای اعتماد را مادران بهتر از هر كس دیگری میتوانند به فرزندانشان بیاموزند. این كار مهم را به این و آن واگذار نكنید. تاثیر آموزشهای رفتاری خیلی بیشتر از آموزشهای گفتاری است. برای مثال تمام حرف و حدیثهایی كه قرار است بین شما و فرزندتان بماند، واقعا و فقط بین خودتان و فرزندتان نگه دارید و حتی اگر قرار است شخص دیگری برای مثال پدر خانواده را هم مطلع كنید حتما نظر فرزندتان را هم جویا شوید. این یك آموزش رفتاری صددرصد است.میگویند هر آدمییك كودكِ درون دارد كه اگر فراموشش كند، خیلی سخت میتواند با نسلهای تازه و همینطور با فرزندانش ارتباط برقرار كند. پس، آن كودك درون را از یاد نبرید و با بچههایتان مثل یك رفیق رفتار كنید، برای مثال اگر با هم رفتید سینما، بعدش نظر او را هم درباره آن فیلم بپرسید و نظر خودتان را هم بگویید. از ورزشهای دونفره غافل نشوید: شطرنج، تنیس، پینگپونگو...
● پدر، مادر، ما متهم نیستیم
روانشناسان اعتقاد دارند كه والدین میتوانند برای فرزندشان نقش بهترین معلم و الگو را ایفا كنند. در روایات دینی فراوانی هم بر لزوم رفتار صحیح پدر و مادر با فرزندان تاكید شده است. قلمرو وسیع این روایات حتی دوران قبل از تولد را هم دربرمیگیرد. برخی روایات به اهمیت محبت والدین نسبت به فرزندان، برخی به برخورد كودكانه با كودك و برخی نیز به رفتار عادلانه با فرزندان امر میكنند. در یك نگاه كلی، میشود والدین را از نظر میزان تاثیرشان در تربیت فرزندان، به سه دسته كلی تقسیم كرد: والدین سهلگیر، والدین سختگیر و والدین مقتدر.
از ویژگیهای والدین سهلگیر، بیتوجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است. اگرچه فرزندان چنین خانوادههایی بهطور معمول دارای استقلال فكری و عملی هستند اما به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در آنها به چشم میخورد، زیرا در این خانوادهها هر كس به منافع خودش توجه دارد (نه به منافع عمومیخانواده) و همین تزلزل، منجر به بی بند و باری فرزندان میشود و باعث میشود كه آنان نسبت به زندگی احساس مسوولیت نكنند. برقراری اعتدال در برنامههای زندگی، یكی از اساسیترین آموزشهای رفتاری در لابهلای آموزههای دینی است. از امام باقر (ع) نقل میكنند كه: بدترین پدر و مادرها كسانی هستند كه در نیكی كردن به فرزندانشان زیادهروی كنند.
اما در خانوادههای سختگیر، پدر یا مادر مستبد، تصمیمگیرنده و تعیینكننده وظایف دیگر اعضای خانواده است. فرزندان در این خانوادهها كمتر به خودشان متكی هستند و خلاقیت كمیهم دارند. آنها همیشه از این كه بخواهند در چنین محیطهایی ادعای حق كنند، هراس دارند. تربیت والدین مستبد و سختگیر در پسران، نتایج منفی بیشتری برجای میگذارد، تا دختران.
و اما والدین مقتدر، فرزندانشان را به شیوهای كه در نظر او اطمینانبخش و قاطع است، آزاد میگذارند تا او به استقلال و آزادی فكری تشویق شود، در حالی كه نوعی محدودیت و كنترل نیز از طرف والدین به فرزند اعمال میشود. در چنین خانوادههایی همه افراد خانواده قابل احتراماند؛ تمام اعضای خانواده صلاحیت اظهار نظر درباره مسایل و مشكلات مربوط به خود را دارند؛ همه افراد خانواده در تصمیماتی كه درباره آنها گرفته میشود یا كاری كه به آنها مربوط میشود حق دخالت دارند؛ نوعی روش عقلایی در كلیه شئون زندگی این خانوادهها دیده میشود و اساس این نوع زندگی بر همكاری و همیاری استوار است.
به هر حال، اگر والدین (و بهویژه مادران) نسبت به تربیت فرزندان خود، آگاهیهای لازم را داشته باشند و از مربیان و متخصصان علوم رفتاری و تربیتی كمك بگیرند، رفتار آنها با فرزندانشان نسبت به رفتار خانوادههای ناآگاه، بسیار متفاوت خواهد بود. یكی از مهمترین مسایلی كه لازم است والدین، آن را آموزش ببینند، تشخیص بین تنبیه قابلقبول و بدرفتاری و خشونت است. آموزش فقط از طریق گذراندن دورههای خاص تربیتی حاصل نمیشود. برای مثال درگیریهای شدید بین والدین، احساسات منفی فرزندان را تقویت میكند و سبب میشود تا آنها با همسالانشان رفتاری پرخاشگرانه یا بزهكارانه داشته باشند و بهطور معمول در میان آنها محبوبیتی به دست نیاورند. یعنی والدینی كه در حضور فرزندانشان زیاد با همدیگر مشاجره و مرافعه دارند، بدون هیچ آموزش مستقیمی، رفتار فرزندانشان را به سمت و سوی خاصی هدایت میكنند.
این مطلب را با ذكر یكی از نتایج تحقیق كوپر اسمیت در <رابطه والد - فرزند> به پایان میبرم كه: <جوانانی كه از عزت نفس بالاتری برخوردارند، بهطور معمول دارای والدینی هستند كه اعتماد به نفس، ثبات هیجانی و اتكای به خود از ویژگیهای شخصیتی آنان به شمار میرود و در فرایندهای تربیتی، بین آنها و فرزندانشان توافق كاملی مشاهده میشود.
رابطه مادر ـ فرزندی؟ بله، این سكه هم مثل سایر سكهها دو رو دارد و البته به دو روی این سكه هم كمتر پیش آمده است كه نگاه درست و متوازنی داشته باشیم؛ به خصوص كه این ایام، مصادف است با روز مادر و طبیعتا همه از آن روی سكه حرف میزنند كه: فرزندان باید مادرانشان را تكریم كنند و در تنظیم یك رابطه صحیح با آنان بكوشند. اما كارشناسان علوم رفتاری اعتقاد دارند كه نقش مادران در تنظیم یك رابطه سالمِ مادر ـ فرزندی، اگر پررنگتر از نقش فرزندان نباشد، كمرنگتر نیست.
نگفتم آخرش اینطور میشود؟. . . من كه گفته بودم . . . گفتم ولی گوش نكردی. . . اگر میخواهید با فرزندانتان دوست باشید و اگر میخواهید بچههایتان حرفها و مشكلاتشان را پیش از هر كس دیگری با شما مطرح كنند، از عبارات یاد شده و امثالهم بپرهیزید. این نخستین توصیه كارشناسان علوم رفتاری به پدر و مادرها است. آنها میگویند نوجوانان بیش از هر چیز دیگری، دلشان میخواهد كه به رسمیت شناخته شوند، دلشان میخواهد دوستان و اطرافیان ـ و بخصوص پدر و مادرشان ـ آنها را به عنوان یك فرد بالغ و مستقل قبول داشته باشند و اصلا خوششان نمیآید كه با آنها مثل بچهها حرف بزنند و مثل بچهها رفتار كنند. مادران هم باید به همین ترتیب، رفتار و گفتارشان را متناسب با علایق و سلایق فرزندانشان تنظیم كنند. این یك توصیه مهم روانشناسانه است به تمام مادرهایی كه فرزندانشان دارند در حوالی سنین بلوغ نفس میكشند: مبادا فرزندانتان احساس كنند كه شما آنها را به عنوان یك آدم مستقل و صاحبفكر قبول ندارید!
البته این نكته را هم نباید از یاد برد كه نوجوانان با و جود تمام شجاعتهای ظاهری و بیپرواییهایی كه اغلب از خودشان بروز میدهند، با ترس ناشناختهای در اعماق وجودشان دست و پنجه نرم میكنند و از مسوولیتپذیری واهمه دارند. مادرانی كه بتوانند آمیزهای از احترام مستقیم و تربیت غیرمستقیم را به پای بلوغ فرزندانشان بریزند، منابع تربیتی بسیار ارزشمندی برای فرزندانشان محسوب میشوند.
بچهها بهطور معمول در سنین نوجوانی، انس و الفتهای تازهای را نیز تجربه میكنند كه قبلا از آن بیبهره بودند، برای مثال دوستانشان در نظرشان مهمتر میشوند، به تفریحات تازهای روی میآورند، اوقات فراغتشان را به گونههایی متفاوت از قبل سپری میكنند و این كاملا طبیعی است. استقلال، همان چیزی است كه والدین باید بالاخره به فرزندانشان هدیه كنند. این استقلال، كه لازمه زندگی آتی فرزندان است، به صورتهای مختلفی میتواند ظهور پیدا كند اما وجه مشترك تمام این صور، همین است كه به مرور وابستگی فرزندان به پدر و مادرها كمتر و كمتر میشود و دلبستگیها و وابستگیهای تازهای در زندگیشان جا باز میكند. خیلی مته به خشخاش نگذارید و ناراحت نشوید كه برای مثال چرا فرزندتان تازگیها ترجیح میدهد به جای ماندن در خانه و تماشای تلویزیون، اوقات فراغت خود را با دوستانش بگذراند.
كلید خوردن سوالهای تازه در ذهن آدم هم یكی دیگر از مقتضیات نوجوانی و جوانی است. بخش عمدهای از بلوغ جسمیو روانی با همین سوالها و تلاش برای یافتن پاسخهایشان گره خورده است. حتی بچههایی كه تا همین چندی پیش و بنا به اعتراف تمام اعضای خانواده، كاملا مطیع بودهاند، ممكن است امروز ناگهان از شما بپرسند كه اصلا چرا باید فلان دستورتان را اطاعت كنند، ممكن است ازتان سوال و جواب كنند و ممكن است رفتارهای تازهای از آنها ببینید كه انتظارش را نداشته باشید. اما فراموش نكنید كه این فرآیند، كاملا طبیعی و سالم است. همیشه طبیعی بودن این فرآیند را به خاطر داشته باشید و فرزندانتان را تا رسیدن به پاسخ نهایی سوالاتشان همراهی كنید.
از تاثیر هورمونها در جسم و روان فرزندانتان نیز غافل نشوید. بچهها در این سن و سال، خیلی دلشان میخواهد كه هر از گاه صدایشان را بلند كنند و فریاد بكشند، به خصوص وقتی كه تحت یك استرس شدید قرار میگیرند. ممكن است در جمع ـ و به خصوص هنگام رویارویی با جنس مخالف ـ خیلی به آنها سخت بگذرد، ممكن است از بعضی محافل خانوادگی فرار كنند، ممكن است پوسترهایی به در و دیوار بچسبانند كه شما خوشتان نیاید و . . . . . از آنها استدلال نخواهید! آنها بهطور معمول هیچ استدلال روشنی برای این رفتارهایشان ندارند و حقیقت این است كه حتی خودشان هم به روشنی درك نمیكنند كه هورمونها دارند آنها را به سمت و سوی تازهای میكشند كه چندان هم برایشان آشنا نیست. با آنها خشونت نكنید. نخواهید كه یكشبه همه چیز عوض شود. آرام آرام با بچههایتان دوست شوید و آگاهیها و تجربههایتان را به مرور در اختیارشان بگذارید.
هیچوقت نگذارید فرزندانتان احساس كنند كه دارند بازجویی میشوند. در ضمن برای آنها این خیلی مهم است كه بتوانند حرفهایشان را با شما بدون هیچ ترس و واهمهای در میان بگذارند. این فرصت را نباید از آنها گرفت. معنای اعتماد را مادران بهتر از هر كس دیگری میتوانند به فرزندانشان بیاموزند. این كار مهم را به این و آن واگذار نكنید. تاثیر آموزشهای رفتاری خیلی بیشتر از آموزشهای گفتاری است. برای مثال تمام حرف و حدیثهایی كه قرار است بین شما و فرزندتان بماند، واقعا و فقط بین خودتان و فرزندتان نگه دارید و حتی اگر قرار است شخص دیگری برای مثال پدر خانواده را هم مطلع كنید حتما نظر فرزندتان را هم جویا شوید. این یك آموزش رفتاری صددرصد است.میگویند هر آدمییك كودكِ درون دارد كه اگر فراموشش كند، خیلی سخت میتواند با نسلهای تازه و همینطور با فرزندانش ارتباط برقرار كند. پس، آن كودك درون را از یاد نبرید و با بچههایتان مثل یك رفیق رفتار كنید، برای مثال اگر با هم رفتید سینما، بعدش نظر او را هم درباره آن فیلم بپرسید و نظر خودتان را هم بگویید. از ورزشهای دونفره غافل نشوید: شطرنج، تنیس، پینگپونگو...
● پدر، مادر، ما متهم نیستیم
روانشناسان اعتقاد دارند كه والدین میتوانند برای فرزندشان نقش بهترین معلم و الگو را ایفا كنند. در روایات دینی فراوانی هم بر لزوم رفتار صحیح پدر و مادر با فرزندان تاكید شده است. قلمرو وسیع این روایات حتی دوران قبل از تولد را هم دربرمیگیرد. برخی روایات به اهمیت محبت والدین نسبت به فرزندان، برخی به برخورد كودكانه با كودك و برخی نیز به رفتار عادلانه با فرزندان امر میكنند. در یك نگاه كلی، میشود والدین را از نظر میزان تاثیرشان در تربیت فرزندان، به سه دسته كلی تقسیم كرد: والدین سهلگیر، والدین سختگیر و والدین مقتدر.
از ویژگیهای والدین سهلگیر، بیتوجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است. اگرچه فرزندان چنین خانوادههایی بهطور معمول دارای استقلال فكری و عملی هستند اما به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در آنها به چشم میخورد، زیرا در این خانوادهها هر كس به منافع خودش توجه دارد (نه به منافع عمومیخانواده) و همین تزلزل، منجر به بی بند و باری فرزندان میشود و باعث میشود كه آنان نسبت به زندگی احساس مسوولیت نكنند. برقراری اعتدال در برنامههای زندگی، یكی از اساسیترین آموزشهای رفتاری در لابهلای آموزههای دینی است. از امام باقر (ع) نقل میكنند كه: بدترین پدر و مادرها كسانی هستند كه در نیكی كردن به فرزندانشان زیادهروی كنند.
اما در خانوادههای سختگیر، پدر یا مادر مستبد، تصمیمگیرنده و تعیینكننده وظایف دیگر اعضای خانواده است. فرزندان در این خانوادهها كمتر به خودشان متكی هستند و خلاقیت كمیهم دارند. آنها همیشه از این كه بخواهند در چنین محیطهایی ادعای حق كنند، هراس دارند. تربیت والدین مستبد و سختگیر در پسران، نتایج منفی بیشتری برجای میگذارد، تا دختران.
و اما والدین مقتدر، فرزندانشان را به شیوهای كه در نظر او اطمینانبخش و قاطع است، آزاد میگذارند تا او به استقلال و آزادی فكری تشویق شود، در حالی كه نوعی محدودیت و كنترل نیز از طرف والدین به فرزند اعمال میشود. در چنین خانوادههایی همه افراد خانواده قابل احتراماند؛ تمام اعضای خانواده صلاحیت اظهار نظر درباره مسایل و مشكلات مربوط به خود را دارند؛ همه افراد خانواده در تصمیماتی كه درباره آنها گرفته میشود یا كاری كه به آنها مربوط میشود حق دخالت دارند؛ نوعی روش عقلایی در كلیه شئون زندگی این خانوادهها دیده میشود و اساس این نوع زندگی بر همكاری و همیاری استوار است.
به هر حال، اگر والدین (و بهویژه مادران) نسبت به تربیت فرزندان خود، آگاهیهای لازم را داشته باشند و از مربیان و متخصصان علوم رفتاری و تربیتی كمك بگیرند، رفتار آنها با فرزندانشان نسبت به رفتار خانوادههای ناآگاه، بسیار متفاوت خواهد بود. یكی از مهمترین مسایلی كه لازم است والدین، آن را آموزش ببینند، تشخیص بین تنبیه قابلقبول و بدرفتاری و خشونت است. آموزش فقط از طریق گذراندن دورههای خاص تربیتی حاصل نمیشود. برای مثال درگیریهای شدید بین والدین، احساسات منفی فرزندان را تقویت میكند و سبب میشود تا آنها با همسالانشان رفتاری پرخاشگرانه یا بزهكارانه داشته باشند و بهطور معمول در میان آنها محبوبیتی به دست نیاورند. یعنی والدینی كه در حضور فرزندانشان زیاد با همدیگر مشاجره و مرافعه دارند، بدون هیچ آموزش مستقیمی، رفتار فرزندانشان را به سمت و سوی خاصی هدایت میكنند.
این مطلب را با ذكر یكی از نتایج تحقیق كوپر اسمیت در <رابطه والد - فرزند> به پایان میبرم كه: <جوانانی كه از عزت نفس بالاتری برخوردارند، بهطور معمول دارای والدینی هستند كه اعتماد به نفس، ثبات هیجانی و اتكای به خود از ویژگیهای شخصیتی آنان به شمار میرود و در فرایندهای تربیتی، بین آنها و فرزندانشان توافق كاملی مشاهده میشود.