توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : توكل؛ تكيه گاهي براي اهل دل
آبجی
11th March 2010, 02:05 AM
دگرگوني و شدن، اقتضاي كمالي جهان
انسان درزندگي خويش هرگامش متزلزل تر از آن است كه خود بخواهد و بتواند بيانديشد و يا بپندارد.از زماني كه خود را مي يابد و با خود آشنا مي شود مرگ را همانند هر تغيير و دگرگوني بنيان افكن ديگري مي يابد كه حضوري دايم دارد. از اين رو برخي گفته اند كه همواره بايد پرسيد چه مانده است نه اين كه چه گذشته است؟ به اين معنا كه بايد از آن چه مانده پرسيد نه از زندگي اي كه گذشته است.برخي ديگر بر اين باورند كه زندگي با مرگ متولد مي شود و جان مي گيرد؛ چون هر زندگي در درون خود مرگ را مي پروراند و هر دم آن بازدم مرگ است. البته شايد اين باور، تصور و تصويري تند و نگاهي بدبينانه باشد ولي ترسيم درستي از حقيقت و بازنمايي دقيق از واقع است. اين تصور و تصوير بازنمايي دقيق ذهن از وضعيت موجود بشر و بيان كننده درست مفهوم زندگي است.
زندگي به حقيقت آميخته اي از شدن و مرگ است. مگر نه اين است كه حركت جوهري و بيروني انسان همواره به معناي شدن است و مگر نه اين است كه مرگ يعني گام بلند شدن؛ به اين معنا كه ما درهر حركتي در حال شدن هستيم و چه بخواهيم و چه نخواهيم اين بود ما با شدن دايمي دروني و بيروني همراه است. شدن نيز تغيير و دگرگوني است كه رخ مي دهد و آدمي را گريزي از آن نيست. جهان به گونه اي آفريده شده كه همه چيز آن از دايره سكون ثبات بيرون و دگرگوني جزو ذات آن قرارداده شده است. از اين رو جهان بي تغيير و شدن معنا و مفهومي ندارد. اگر اين شدن ها نبود هرگز چيزي به كمال نمي رسيد و هيچ قوه اي به فعليت در نمي آمد. از اين رو شدن به عنوان اقتضاي كمالي جهان و آفريده هاي آن امري اجتناب ناپذير است.
هر شدن يعني مرگ
هر شدني به معناي مرگ است؛ زيرا آن چه بود، نيست مي شود و چيز ديگري ايجاد و جانشين و جايگزين آن مي گردد. در اين ميان سخن از امر ثابت و متغير و رابطه ثابت و متغير، مساله فلاسفه و فرزانگان است كه به نظر مي رسد كه تاكنون پاسخ درستي نيافته اند و همچنان دغدغه آنان به شمار مي رود.شايد اين ثبوت مانند هر امر ديگري در اين دنيا نسبي و داراي مراتب باشد. از اين رو حتي آن امر ثابت دراين دنيا به گونه اي متغير است ولي بسيار آرام و كند اين شدن را انجام مي دهد به نحوي كه محسوس ما نيست و كسي آن را درحال شدن نمي يابد درحالي كه به گفته صدرايي حركت جوهري حتي آن امر ثابت را از شدن بيرون نمي راند و استثنا نمي سازد.
هر شدني، كمال نيست
اگر خوب بنگريم به آساني درمي يابيم كه هر شدني، شدني كمالي نيست و به جاي آن كه رو به بالا باشد به سمت هبوط و سقوط است. از اين روست كه ترسي همگاني پديد مي آيد و آدمي را از شدن هايش مي هراساند كه نكند اين شدن از آن شدن هاي كمالي نباشد. دراين جهان بي ثبات و دايم درحال شدن، كسي را مي جويد تا تكيه گاهش شود. هم چون پيچك مي ماند كه به ديوار زندگي چنگ انداخته است و مي كوشد خود را از تند بادهاي شدن هاي ويرانگر نگه دارد.انسان كه خود را موجودي چنين بي پـايه و اساس درحال شدن مي بيند مي كوشد تا به چيزي بچسبد و بدان بياويزد، اين بهترين ترسيم از حالت و وضعيت بشر است. چه اگر خوب بنگريم وضعيت انسان بدتر از آن است كه به تصوير درآمده است. نه انسان بلكه همه هستي كه نامي از هستي از او برده اند با اين وضعيت نابهنجار و دشوار روبه رو هستند.
اگر گفته شد كه وضعيت پـيچك را دارد تصوير نارسا از وضعيت انساني گزارش شده است. در تصوير درستي كه قرآن براي موجودات هستي از جمله انسان ارايه دهد، همه موجودات چيزي جز ربط محض نيستند. به اين معنا كه مانند پيچك موجودي ربطي نمي باشند تا پاي نسبت را دراين ميانه واسطه كند و نوعي وجود حرفي براي خود قايل شود. انسان ها پذيرفته اند كه اسم نيستند تا مستقل كامل باشند و بيرون از دروازه زمان و مكان تغيير قرارگرفته باشند. چنان كه پذيرفته اند فعل هم نيستند كه به نوعي استقلال همراه گرفتاري در زمان و مكان و تغيير باشند، بلكه پـذيرفته اند كه حرف هستند كه نه وجودي مستقل و نه معنا و مفهومي كامل و يا همراه با زمان و گرفتار در تغيير دارد. اين بهترين تصويري است كه انسان براي خود ارايه مي دهد ولي وضعيت از اين هم دشوارتر است. انسان حتي نمي تواند مانند حرف و داراي وجود ربطي باشد، بلكه ربط محض است. پيچك نيست تا نيازمند ديوار و پايه باشد، بلكه وجودي است كه از معنا و مفهوم وجود تنها شدن و نياز را ارث برده است و اين گونه است كه ملاصدرا آدمي را اين چنين تصوير مي كند كه وجودي دارد كه نتوان بيش از تعبير ربط براي او واژه اي يافت. البته اين نگره برخاسته از بينش قرآن است كه آدمي را فقر محض و نياز محض دانسته و مي فرمايد: انتم الفقراء الي الله؛ شما نيازمند خداييد. اين نياز در همه چيز است از وجود گرفته تا هر چيز ديگر. اين گونه نيست كه پس از تولد، ديگر نيازي به مادر نباشد. اصولا تولدي نيست، آن چه است تولدي در درون است نه بيرون. بنابراين اگر خداوند نظر بردارد فرو مي پاشد و نيست مي گردد. اين فقر ذاتي است كه هميشه انسان را به خدا ربط مي دهد.
اين تصوير قرآن از وضعيت بشر و هر آفريده ديگري است. اگر با اين بينش بخواهيم زندگي كنيم نيازمند بازسازي انديشه ها و نگرش هاي خود هستيم. مي بايست به بازسازي رابطه خود با ديگران و جهان بپردازيم. اين مسئله باعث مي شود كه وضعيت خود را بسيار شكننده و خطرناك بيابيم.اكنون برخلاف پيچك كه تنها به تكيه گاه و پايه نياز داشت، به امري فراتر نياز داريم مانند بخشي از تن وجود هستيم كه بدون آن نيست و نابود مي باشيم. اين گونه است كه مسئله توكل و تفويض، مفهوم واقعي خود را پيدا مي كند.اكنون با اين زاويه ديد و با اين تصور و تصوير از انسان به مسئله توكل مي پردازيم تا نقش و جايگاه آن را در رابطه انسان و خدا بيابيم.
گستره معنايي توكل
توكل به معناي اعتماد (لسان العرب، ابن منظور؛ ج 15 ص 388) و در صورت متعدي شدن باحرف جار «علي» به معناي اعتماد كردن به ديگري است. (مفردات راغب؛ ص 882) است. توكل بر خدا به معناي اعتماد و اطمينان به خدا كردن است. (مصباح المنير؛ ج 1 و 2 ص 670)عده اي، واژگان ديگري چون تفويض و حسبي را به معناي توكل گرفته اند، درحالي كه مفاهيم و معاني اين دو واژه تفاوت هايي با معناي واژه توكل دارد.
تفاوت تفويض و توكل
گاه واژه تفويض به معناي اختيار در مقابل جبر به كار مي رود و گاه به معناي توكل است.تفويض واگذاري امري به خداست تا او خود مستقلا وارد عمل شود درحالي كه در توكل انسان امري را خود همراه با تكيه و اعتماد بر خدا انجام مي دهد. به عبارت ديگر در تفويض واگذاري صرف نهفته است ولي در توكل واگذاري استقلالي نيست بلكه خود انسان به عنوان بخشي از علت تامه عمل مي كند.وقتي امري به خدا تفويض شود به معناي آن است كه خدا خود به عنوان علت تامه وارد شود و كار را به سرانجام رساند ولي در توكل اين معنا نهفته است كه فرد خود به عنوان بخشي از علت و عامل ايجادي عمل مي كند و خداوند به عنوان علت برتر و كامل بر اين تحقق و ايجاد دخالت مي نمايد. از اين رو شخص متوكل با توكل بر خدا اقدام به بستن پاي اشتران مي كند تا نگريزند. درحالي كه در تفويض، شتران را به امان خدا رها كرده و از خدا مي خواهد خود به عنوان علت تام و مستقل، شتران را در بند پنهان اراده الهي نگهداري كند.در نگرش اسلام و بينش قرآني، انسان در كارهاي خويش بايد به اصل توكل توجه داشته باشد و براي انجام هر عملي خدا را به عنوان علت كامل درنظر بگيرد؛ زيرا هر آن ممكن است اراده الهي به امري ديگر تعلق گرفته و امور بر خلاف خواسته فرد بگردد. از آن جايي كه در نگرش شيعي، جبر و تفويض به معناي استقلال شخص در عمل و يا وابستگي محض، معنا و مفهوم ندارد و امور دنيا و جهان بر پايه امر بين الامرين و منزله بين المنزلتين است بنابراين توكل معناي صحيحي مي يابد.
حقيقت تفويض امور
اما سوال اينجاست كه چرا در قرآن به مسئله تفويض اشاره شده و شخص، امور خويش را به خدا تفويض مي كند و مي فرمايد: افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد؛ كارم را به خدا واگذار و تفويض مي كنم زيرا خداوند آگاه و بينا به بندگان است؟در پاسخ به اين پرسش بايد يادآور شد كه تفويض امر در اين آيه به معناي واگذاري باطن امور است؛ زيرا انسان به باطن امور آگاه نيست و نمي تواند به پيامدهاي مسايل به طور دقيق آگاه شود. از اين روست كه بسياري از چيزها را ناپسند مي دارد درحالي كه خير اوست و بسا اموري را پسنديده مي داند كه شر او در آن نهفته است. از اين فرد با تفويض امر كلي خود، از خداوند مي خواهد تا او را به كمال لايق برساند. در حقيقت عاقبت به خيري را از او مي خواهد و درخواست مي كند كه خداوند با در اختيار گرفتن زمام امر او، وي را به مقصد برساند.
توكل مرتبه اي از تفويض
اگر بخواهيم ميان دو مسئله تفويض در اين آيه و مسئله توكل نوعي ارتباط برقرار كنيم مي توانيم بگوييم كه در نگرش تفويضي، انسان ارتباط خود و خدا را همانند ارتباط ربط محض مي يابد از اين رو كارش را به خدا تفويض مي كند و در مسئله توكل خود را موجودي ربطي مي يابد از اين رو با توكل به كار خويش اقدام مي كند.شايد بهتر باشد با توجه به تصوير پيش گفته دو مرتبه را درنظر بگيريم و بگوييم كه در تصوير توكلي، انسان در مرتبه اي خود را مي يابد كه وجودي ربطي است از اين رو به توكل رو مي آورد و خواهان ياري خداوند مي شود و او را تكيه گاه و معتمد خود قرار مي دهد. درحالي كه در نگرش تفويضي، انسان به وجود ربط محض خود مي نگرد و از خدا مي خواهد تا خودم زمان امر او را به عهده گرفته و او را به مقصد كمالي برساند و از خود دور نسازد.
بنابراين توكل مرتبه اي از مراتب تفويض است و مرتبه تفويض در مرتبه اي عالي قرار مي گيرد. بيشتر مردم اهل توكل هستند؛ زيرا نگاه و نگرشي ربطي به خود داشته و وجود خود را نسبت به خدا اين گونه مي بينند و عمل مي كنند ولي گروهي اندك شمار هستند كه خود را ربط محض دانسته و اهل تفويض مي باشند. بنابراين تفويض و توكل بستگي به مراتب معرفتي و شناختي فرد از نسبت خود به خدا دارد.اين انديشه به معناي جبر نيست؛ زيرا جبر به معناي وادار كردن بر كار و عمل و ناچار شدن بر آن به قهر و غلبه است و در حقيقت فرد در ايجاد فعل خود توانايي و قدرتي ندارد. (مفردات راغب ص 183) درحالي كه در تفويض اين گونه نيست و فر دخود را مي بيند ولي اين ديدن، ديدن ربط محض است و درمي يابد كه سررشته امور به دست قادر مطلق است پس خود را به او واگذار مي كند. به يك معنا در تفويض، واگذار يخود به خدا و در توكل واگذاري كار خود به خدا و در جبر ناديده شدن خود فرد است، چنان كه اختيار به معناي ناديده گرفتن خداست.
آثار توكل
در قرآن براي توكل آثاري بيان شده كه گوياي اهميت و جايگاه آن در انديشه توحيدي است يكي از مهم ترين آثاري را كه قرآن براي توكل بيان مي كند، آرامش است. خداوند در آيه 173 سوره آل عمران مي فرمايد: «كساني كه مردم به ايشان گفتند مردمان ضد شما گرد آمدند از آنان بهراسيد، نه تنها نهراسيدند بلكه ايمانشان افزايش يافت و گفتند خداوند ما را بس است كه او بهترين وكيل است. در اين آيه به خوبي بيان شده كه چگونه توكل به خدا موجب مي گردد اهل ايمان با همه تبليغات و جنگ رواني كه دشمن به راه انداخته تا افكار عمومي را تهييج كند و مردمان را به هراس افكند به جهت توكل بر خدا به جايي مي رسند كه اين جنگ رواني نتيجه معكوس داده و به جاي ترس از بسيج دشمنان براي حمله، به ايمانشان افزوده مي شود.اين ها همه بيانگر آرامشي است كه به جهت توكل بر خدا و اين كه خداوند ايشان را بس است و از دشمنان كفايت مي كند، پديدار شده است. (و نيز سوره نمل آيه 70 و 79)
بنابراين تقويت روحيه مومنان از بركات توكل است كه خداوند در آيه 122 همين سوره بدان اشاره كرده كه چگونه آنان را به جهت توكل از شكست بازمي دارد و روحيه شان را تحكيم مي بخشد و اين گونه مي شود كه بر دشمنان خويش پيروز مي گردند (همان آيه 123 و آيه 160 و نيز انفال آيات 48 و 49)نتيجه توكل و پيامد آن چيزي جز استقامت نخواهد بود و اهل توكل در برابر مخالفت ها و سختي ها نيرومند شده و قدرت دوچندان مي يابند. (آل عمران آيات 121 و 122) بنابراين در راه اسوه و سرمشق خود گام برمي دارند و از دشمن نمي هراسند و به آساني از ايشان برائت مي جويند و با صداي رسا نفرت و بيزاري خود را اعلام مي دارند، و اين همه نيست جز به بركت توكل و اعتمادي كه به خداوند دارند.( ممتحنه آيه 4 و نيز ابراهيم آيات 12 و 13)
با توكل است كه انسان شجاعت واقعي خود را به دست مي آورد و از دشمن و مكر او نمي هراسد. (يونس آيه 71)در هنگامه نبرد به جهت توكلي كه دارند از امدادهاي غيبي برخوردار مي گرند و خداوند آنان را با راه هاي مختلف و غيرعادي ياري مي كند (آل عمران آيه 160) مكر و كيد دشمنان را به خودشان باز مي گرداند و مومنان را از توطئه ها و مكر آنها ايمن مي كند (نساء آيه 81)
توكل و اسباب طبيعي
توكل به خدا به معناي ناديده گرفتن اسباب و عوامل طبيعي نيست و توكل منافاتي با استفاده از اسباب طبيعي ندارد. از اين رو خداوند به پيامبر خويش دستور مي دهد كه «نسبت به مومنان نرم باش و سخت مگير؛ زيرا سخت گيري عاملي براي واگرايي و دورشدن و پراكنده گرديدن از پيرامونت است، بلكه با استغفار و طلب بخشش نسبت به ايشان و مشاوره و هم فكري، ارتباط و همبستگي خود را با آنها تقويت كن و با همه اين ها بر خداوند توكل كن كه خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.»(آل عمران آيه 159)اين آيه به روشني مي نمايد كه توكل به معناي ناديده گرفتن ابزارهاي طبيعي نيست. اين انديشه به عنوان يك بينش و تفكر توحيدي در همه جاي قرآن ديده مي شود و خداوند در گزارشي از يعقوب و فرزندانش مي فرمايد حضرت يعقوب(ع) به فرزندانش پند مي دهد كه از يك در وارد شهر نشويد تا مورد توجه مردم شهر قرار گيريد و در ادامه مي افزايد: ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون (يوسف آيه 67)اين آيه و سفارش توحيدي يعقوب بيانگر آن است كه آن حضرت سفارش لازم و طبيعي را براي حفظ امنيت جاني و مانند آن به فرزندان مي دهد با اين همه حكم نهايي را از آن خدا مي داند و خواستار توكل فرزندان به خدا مي شود كه با حفظ بينش توحيدي توكل، به اسباب و لوازم طبيعي توجه داشته باشند و با توكل كردن بر خدا، زانوان اشتر فرار خويش را ببندند تا نگريزد.
زمينه هاي توكل
از آن جايي كه توكل يكي از مراتب توحيد بينشي و فعلي انسان است، تحقق آن نيازمند رشد و بالندگي فكري و عملي است. انسان هرگاه به مرتبه اي از بينش و ادراك شناختي درباره هستي و خدا و انسان رسيد درمي يابد كه خداوند در وراي امور است و بر هرچيز احاطه داشته و قادر به هرچيزي است. تفكر مالكيت محض الهي و ربوبيت و الوهيت اوست كه مومن او را در پس و پيش و همراه هر چيزي مي بيند و مي يابد و اين گونه است كه به اين باور مي رسد كه: ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه.(علي«ع») بنابراين هيچ عملي را بيرون از اراده و مشيت او نمي بيند. با آن كه به اسباب طبيعي چنگ مي زند و بر اين باور است كه: ان الله يابي ان تجري الامور الا في مجاريها و باسبابها؛ خداوند ابا دارد كه امور جز در مجاري آن و به اسباب آن تحقق يابد؛ با اين همه بر اين باور است كه: ان الحكم الا لله؛ يعني كه حكم نهايي و قضا و قدر جاري در كائنات، به اراده اوست.با اين اعتقاد است كه توكل را اصل در زندگي خويش قرار مي دهد و به عنوان باور خاص در حق خود مراعات مي دارد. اين كه در برخي از كتب (فرهنگ قرآن؛ آيت الله هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، ج 9 ص 289) از ايمان به عنوان بستر و زمينه اي براي توكل يادشده است به اين معناست. در حقيقت ايمان مطلق مراد نيست بلكه مراد مرتبه اي از ايمان است كه برخي از مومنان به آن مرتبه رسيده اند؛ نه اين كه هر ايماني موجب مي شود كه فرد، اهل توكل شود و از آثار و تبعات آن بهره مند گردد. اين مطلب از آن جا فهميده مي شود كه ايمان داراي مراتب تشكيكي است و هر مرتبه اي براي خود فوايدي دارد كه در مرتبه ديگر يافت نمي شود.از ديگر زمينه هايي كه براي ايجاد توكل در قرآن از آن ياد شده، بحث تسليم است كه بيانگر مرتبه اي ايماني مي باشد. ايماني كه منظور و مراد در بحث توكل است، ايماني تسليمي است. اين تسليم و مسلماني كه در آيه 84 سوره يونس از آن ياد شده و خداوند مي فرمايد: اگر مسلمانيد توكل بر خدا داشته باشيد، تسليم محضي است كه در فرد پديدار مي شود. اين گونه است كه مومن اهل تسليم محض مي تواند اهل توكل باشد و از آثار توكل بهره مند گردد.
شرايط تحقق توكل
اگر بخواهيم به يك جمع بندي نسبت به آيات بحث توكل برسيم و به طور موضوعي آن را تنظيم و دسته بندي كنيم بايد گفت آياتي كه به بحث از زمينه هاي ايجادي توكل در انسان مي پردازد در حقيقت بيانگر شرايط تحقق آن هستند.شرايطي كه بيانگر مرتبه اي از ايمان است و فرد مي بايست به مرتبه اي برسد تا امكان تحقق توكل در وي فراهم شود. بنابراين با اين نگرش و از اين زاويه به آيات مي نگريم.از مهم ترين شرايط ايجاد توكل در انسان مومن اين است كه توجه به حاكميت خدا داشته باشد. (هود آيه 56 و 123 و يوسف آيه 67) دومين شرط توجه به خالقيت خداست (فرقان آيه 58 و 59و زمر آيه 38 و 62) همچنين توجه به ربوبيت (انعام آيه 102 و اعراف آيه 89) و رزاقيت خدا (عنكبوت آيه 59و 60)، رحمت (ملك آيه 28و 29) و عزت (انفال آيه 49) و كفايت الهي (آل عمران آيه 173)، مالكيت (نساء آيه 132) و مشيت (اعراف آيه 89) و نظارت خداوندي (شعراء آيه 122)، ولايت (آل عمران آيه 122) و هدايت گري خدا (ابراهيم آيه 14) و حقانيت هدف (نمل آيه 79) و حكمت خدا (انفال آيه 49) و كسب مرتبه اي از تقوا (مائده آيه 11) و توفيق الهي (هود آيه 88) از ديگر شرايط تحقق توكل است.
اين آيات اگر به دقت مورد توجه و ملاحظه قرار گيرد به اين نتيجه كلي مي رسيم كه انسان براي رسيدن به مقام توكل مي بايست پيش از همه وضعيت شناختي خود را بهبود بخشد و خدا را در جايگاه واقعي خودش ببيند و بپذيرد و نيز جايگاه واقعي خود را بشناسد و از ضعف و ناتواني خود آگاه باشد. بداند كه هرچه بداند از علم الهي بالاتر و برتر نيست و هرچه بتواند از توان الهي فراتر نمي رود بنابراين مي بايست با اين شناخت و باور در عمل نشان دهد كه اهل مرتبه اي از ايمان است كه مي تواند بر خدا توكل كند و او را وكيل خود قرار دهد. آن گاه است كه اهل توكل شده و از فوايد توكل بهره مند گردد. بنابر اين آن چه در برخي از كتب آمده معناي واحدي را بيان مي دارد و مي خواهد به انسان بفهماند كه كدام مرتبه از ايمان شناختي و عمل موجب مي شود كه انسان به مقام توكل برسد.
موارد توكل
در چه اموري مي توان به خدا توكل كرد؟ اين پرسشي است كه بسيار مورد توجه همگان قرار مي گيرد.به نظر مي رسد كه انسان در همه امورش مي تواند توكل كند و خداوند را وكيل خود گرداند. اما در قرآن برخي از امور به صورت مشخص به عنوان اموري كه مومنان بدان توكل كرده و يا خداوند از مومنان خواسته است كه در آن موارد توكل كنند بيان شده است. اين امور عبارتند از: اصلاح جامعه (هود آيه 88)؛ تبليغ و اجراي امور الهي و رسالت (يونس آيه 71و...) صبر و تحمل اذيت و آزار (ابراهيم آيه 9و 12) تصميم گيري هاي حساس و مهم و اعمال مديريت اجتماعي (آل عمران آيه 159) دفع توطئه و مكر دشمنان (نساء آيه 81) جهاد با دشمنان (آل عمران آيه 122) جنگ رواني و شايعه سازي دشمنان (آل عمران آيه 122و 123) روزي (طلاق آيه 2و 3) شرك ستيزي (هود آيه 55و 57) صلح و تصميم گيري درباره آن (انفال آيه 61) هجرت (نحل آيه 41و 42).
اين ها مواردي است كه در قرآن به صراحت درباره وجوب توكل بر خداوند مطالب و دستورهاي وارد شده است ولي اين موارد به عنوان بيان خاص است و انسان در همه موارد خرد و كلان مي تواند و بايد به خداوند توكل كند هرچند كه در امور مهم و حساس به طور طبيعي اين نياز شدت مي يابد.
آبجی
11th March 2010, 02:07 AM
توكل و پیوند آن با معرفت الهی از منظر امام حسین علیهالسلام آغاز كلام
آیین آسمانی حضرت محمد ـ كه درود خدا بر او باد ـ از همان آغاز بر بنیاد معرفت بنیان گرفت.(1) انسان در این آیین، برای رستگاری و صعود در مراتب قرب الهی، میباید به ریسمان سترگ ثقلین بیاویزد و ببالد. كتاب خدا و عترت رسول صلیاللهعلیهوآله ،(2) دو رشته وثیق این حبل الهیاند كه سخت در هم پیچیده و تنگ در آغوش هماند؛ به گونهای كه نباید ـ و در حقیقت نمیتوان ـ هیچ یك را از گرد دیگری گشود. بر این بنیاد، برای دریافتن حقیقت هر یك از آموزههای وحی، میباید از تراجم وحی و حاملان كتاب خداوندی(3) سراغ گرفت؛ و در این میان، حسین، فرزند علی و فاطمه، و نواده بهترین خلایق خدا ـ كه سلام و درود خدا بر ایشان باد ـ طُرفه سرمایهای است.
در این مقال، اما، توكل را، و پیوند وثیق آن را با معرفت خداوند برمیرسیم و میپژوهیم و برآنیم تا این آموزه گران ارج و پرمغز را ـ در حد بضاعت ـ از گفتار و كردار امام حسین علیهالسلام بكاویم و بر آوریم.
مفهوم لغوی و اصطلاحی توكل
«وكَلْ» در لغت عرب، مرد ضعیف را گویند، و «وكْلْ» اعتماد بر دیگری است در امری. «توكل» اما، آشكار ساختن ناتوانی است در امری و تكیه زدن بر دیگری؛(4) به این معنا كه فرد با درك ضعف و ناداری خویش، به یك كاردانِ لایق اعتماد ورزد و امر خود را به او بسپارد.(5)
«وكیل» از وكالت بر گرفته شده است، و وكالت به معنای تسلط بر امری است كه به غیر شخصِ وكیل باز میگردد، ولی وكیل قائم به امر و مباشر در آن است.(6)
«توكیلِ» دیگری نیز به همین معناست كه او را در امری تسلط دهند تا وی آن را به انجام رساند.(7) باید به یاد داشت توكیل خداوند بر بنده به این معنا نیست كه آدمی مالك و مدبر است، بلكه بدان معنا است كه خداوند اذن داده است تا هر امری را به مصدرش و هر فعلی را به فاعلش نسبت دهند، و چنین نسبتی را به نحوی از تملیك، مِلك ایشان ساخته است و این مصادر در اثر و فعل اصالت و استقلال ندارند، و سبب مستقل، تنها خدای سبحان است كه بر هر سببی غالب و قاهر است.(8)
وكیل همچنین از جمله نامهای خداوند است، و در حقیقت او تنها كسی است كه در همه امور میتوان بر وی تكیه كرد، و تمامی كارها را میشود بدو واگذاشت، و هیچ كس غیر او را نسزد كه از هر حیث و به طور كامل و به اقتضای ذاتش و بر ذاتش، بیهیچ حد و قیدی بر او اتكال جست.(9) هم از اینروست كه گویند: «التَّوكلُ، هُوَ الثِّقَةُ بِما عِندَ اللّهِ وَ الْیَأسُ عَمّا فِی اَیْدِی النّاسِ»(10)؛ توكل، یعنی اطمینان بدانچه نزد خداست و ناامیدی از آنچه در دستان مردم است.
خاستگاه و مبانی توكل
كشف رستنگاه و مبانی توكل، در گرو ژرفكاوی در باب صفات خدا و ویژگیهای مخلوقات و بررسی روابط عالم تكوین است.
تأملی ژرف در تعالیم اسلام، این نكته را آشكار میسازد كه بسیاری از آموزههای این دین، از یك سوی ریشه در توحید دارد و با صفات خداوندی در آمیخته است، و از سوی دیگر، با مخلوقات ربط مییابد و با مختصات وجودی آنان در میپیوندد. صفات بیشمار خداوندی از یك سو و ویژگیهای پرشمار مخلوق از سوی دیگر، ساختار و بافتاری بس با شكوه و پیچیده پدید میآورد كه كشف كامل ارتباط میان اجزای آن كاری است بس دشوار، و تنها شاید از عهده امام معصوم بر آید و بس.
توكل نیز از جمله همین آموزههاست؛ یعنی از یك جانب سر بر آستان صفات بیشماره الوهی دارد ـ صفاتی نظیر خالقیت، ربوبیت، حكمت، عالمیت، رازقیت، رحمانیت، رحیمیت، قدرت و سببیت در اسباب ـ و از جانب دیگر با نیازها و ویژگیهای آدمی كه از نقایص وجودی و غیر وجودی او سر چشمه میگیرد، ارتباطی وثیق مییابد؛ صفاتی همچون ناداری، نادانی، ناتوانی، بیپناهی، پیمانشكنی، خطاكاری، سهلانگاری، سركشی،... و حد واصل میان این دو سویه نیز قوانین تكوینی و تشریعی عالمند، و ما امید داریم تا در حد بضاعت و قدر لطف آینهدار نور خداوندی، حسین بن علی علیهمالسلام ، اصول و شاكله توكل را بكاویم.
ویژگیهای وكیل و رستگاه توكل
خداوند خیر محض و كمال مطلق است، و نور فیض خود را بر هر چه امكان دریافت آن را داشته باشد میتاباند. در این مقام، صفت «خالقیت» او در میگیرد، و عوالم مجردات را میآفریند و كمال وجودیشان را یكجا به آنان اعطا میفرماید.(11) سپس نوبت به انسان و عالم ماده رسید. آدمی بر اساس اقتضای ذات خود، میباید در بوته آزمایشِ مكان و زمان و زینت دنیا، استعداد خود را به مدد اختیار و اراده خویش به فعلیت برساند و احسن اعمال را انجام دهد،(12) و در پرتو عبادت حق،(13) به «قرب خداوند» نایل آید، و در آن مقام از رحمتِ بیكرانه او ـ به قدر طاقتِ خویش ـ برخوردار گردد:(14) «وَ اجْعَلْ علی البَصیرةِ مَدْرَجَتی وَ عَلَی الهِدایَةِ مَحَجَّتِی وَ عَلَی الرَّشادِ مَسْلَكی، حَتّی تُنِیِلَنِی وَ تُنِیلَ بِی اُمْنِیَّتِی وَ تحِلَّ بِی عَلی ما بِهِ اَرَدتَنِی وَ لَهُ خَلَقْتَنِی وَ اِلَیهِ آوَیْتَنِی»؛(15) و راه مرا بر بصیرت قرار ده، و طریقِ روشنم را بر هدایت خود بنا كن، و مسلكم را بر رشد بنیان گذار، تا مرا به آرزویم و آرزویم را به من برسانی و در آنچه برای من خواستهای و مرا برای آن آفریدهای و بدان پناهم دادهای، فرود آوری.
بنابراین هدف نهایی انسان قرب الهی و كمال است. اینك، انسان، شرفِ وجود یافته و هدف آفرینش او نیز روشن گشته است. در این مقام «پروردگاری و ربوبیت» خداوند جلوه میكند. او كه «ربّ» است و «همهچیزدان»، خود بساط پروردن انسان را میگسترد: «اَللّهمَّ اِنّی اَرغَبُ اِلَیكَ و اَشْهَد بِالرُّبوبیَّةِ لَكَ مُقِرَّا بِاَنَّكَ رَبِّی وَ اَنَّ اِلَیكَ مَرَدِّی، اِبْتَدَأتَنِی بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَیئا مَذكُورا وَ خَلَقْتَنِی مِنَ التُّرابِ، ثُمَّ اَسْكَنْتَنِی الأَصْلابِ آمِنا لِرَیبِ المَنُونِ وَ اختِلافِ الدُّهورِ وَ السَّنینِ، فَلَم اَزَلْ ظاعِنا مِن صُلبٍ اِلی رَحمٍ فِی تَقادُمِ الْأَیّامِ الماضِیةِ وَ القُرُونِ الخالیةِ، لَم تُخرِجْنِی لِرَأفَتِكَ بِی وَ لُطفك لی، وَ اِحسانِكَ اِلیَّ فِی دَولَةِ أَیَّامِ الكَفَرَةِ اَلَّذینَ نَقَضُوا عَهدكَ وَ كَذَّبُوا رُسُلَكَ لكِنَّكَ اَخْرَجْتَنی ـ رَأفَةً مِنكَ وَ تَحَنُّنا عَلَیَّ ـ لِلَّذی سَبَقَ لِی مِنَ الهُدی، الَّذی لَهُ یَسَّرتَنِی وَ فِیهِ اَنْشَأتَنِی وَ مِن قَبلِ ذلِكَ رَؤُفْتَ بِی بِجَمِیلِ صُنْعِكَ وَ سوابِغِ نِعْمَتِكَ، فَابتَدَعْتَ خَلْقِی مِن مَنِیٍّ یُمْنی، ثُمّ اَسْكَنْتَنِی فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ، بَیْنَ لَحمٍ وَ جلدٍ وَ دَمٍ، لَم تُشْهِدنِی بخَلقِی وَ لَم تَجْعَلْ إِلَیَّ شَیْئا مِن اَمْری، ثُمَّ اَخْرَجْتَنِی اِلی الدُّنْیا تامّا سَوِیّا»؛(16) خداوندا، من به تو روی میآورم و به پروردگاری تو گواهی میدهم و اقرار میكنم كه حقیقتا تو پرورنده من هستی و بازگشت من به سوی تو است. وجود مرا با نعمت خود آغاز كردی، قبل از آنكه چیز قابل ذكری باشم و مرا از خاك آفریدی. پس مرا در میان پشتها جای دادی و از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالیان ایمن ساختی، و من در ایام قدیم و قرنهای پیش (پیوسته) از صلبی به رحمی كوچ كردم و از روی مهر و رأفتی كه با من داشتی و نیز احسانت با من، مرا در دروان حكومت پیشوایان كفر ـ آنان كه پیمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذیب كردند ـ به جهان نیاوردی. لكن تو در زمانهای مرا به دنیا آوردی كه پیش از آن در علمت گذشته بود. از هدایتی كه آسایش را برایم مهیا فرمودی و مرا در آن نشو و نما دادی و پیش از این نیز به من مهر ورزیدی و با رفتار نیكویت و نعمتهای شایانت كه خلقتم دادی از منیِ ریخته شده پدید آوردی و مرا در سه پرده تاریكی (مشیمه، رحم و شكم)، میان گوشت و خون و پوست جای دادی، و در خلقتم مرا گواه نساختی و چیزی از تدبیر امرم را بر عهده من نگذاشتی. پس مرا آراسته و كامل به جهان آوردی تا از هدایتی كه پیش از این در علم تو بود بهره یابم.
به این ترتیب خداوند پیش از آن كه آدمی چیزی باشد به او لطف و مهر میورزد و نعمت وجود را به او ارزانی میكند. پس پرورش او را آغاز میكند و در این جریانْ «اسباب و عللی» را به كار میگیرد: پشتهای پدران، رحم مادران، منیِ ریخته شده، سراپردههای تاریكی، و میانه گوشت و خون و پوست...، و سرانجام آدمی با صورتی بس كامل و آراسته و باشكوه قدم بر خاك میگذارد. او به جهان میآید تا در جریان هدایت به سوی معبود خویش پیش رود. در این مقام نیز آدمی بسیار ضعیف است و محتاج، و پروردگار نیز بس مهربان است و دانا: «وَ حَفِظتَنی فِی المَهدِ طِفلاً صَبیّا، وَ رَزَقْتَنِی مِن الغَذاءِ لَبَنا مَریّا وَ عَطَفْتَ عَلَیَّ قُلوبَ الحَواضِنِ وَ كَفَّلْتَنِی الْأُمَّهَاتِ الرَّواحِمَ وَ كَلأْتَنِی مِن طَوارقِ الجانِّ وَ سَلَّمْتَنِی مِن الزِّیادَةِ وَ النُقصانِ فتَعالَیتَ یا رَحیمُ یا رَحمن»؛(17) و مرا آنگاه كه نوزادی بیش نبودم در گهواره مراقبت كردی و خوراكی از شیر گوارا روزیم ساختی، و پرستاران را با من مهربان گرداندی و مادران را با مهربانی به مراقبتم گماشتی و از آسیبهای شیطان و نیز از زیادتی و كاستی سالمم داشتی. پس برتری تو، ای مهربان، و ای بخشاینده.
لطف و فیض او همچنان جریان دارد. پروردگار مهربان میهمان كوچكش را در گهواره آرامش میدهد و باز «اسباب و عللی» را سر راه او مینهد: با غذایی لذیذ پذیراییاش میكند، دلهای پرستاران را بر او نرم میسازد، و مادران مهربان را بر او میگمارد، و باز، خود نیز بدخواهی شیطانها را از او دور میسازد و... .
لطف و فیض او همچنان جریان دارد: «حتّی اذا اسْتَهْلَلْتُ ناطقا بالكلامِ أَتمَمتَ علیَّ سَوابغَ الإِنعامِ و رَبَّیتَنی زائدا فی كلّ عامٍ حتّی اِذا اكْتَمَلتْ فِطْرَتی و اعْتَدَلَتْ مِرَّتی، أَوْجَبْتَ علیَّ حُجَّتِكَ بِانْ أَلهَمْتَنی مَعرفَتَكَ وَ رَوَّعْتَنی بعجائِبِ حِكْمَتِكَ وَ أیقَظْتَنی لِما ذَرَأْتَ فی سَمائِكَ و أرْضِكَ مِن بَدائِعِ خَلقِكَ وَ نَبَّهْتَنِی لِشُكرِكَ وَ ذِكرِكَ»؛(18) سرانجام لب به سخن گشودم و نعمتهای شایانت بر من تمام گشت و همهساله از فیض پرورش تو بیشتر بهرهمند میشدم، تا اینكه فطرتم كمال یافت و تاب و توانم به اعتدال رسید، حجتت را بر من واجب فرمودی به خاطر آنكه معرفتت را بر دلم الهام كردی و مرا با عجایب حكمت خود حیران ساختی و مرا به آفریدههایت در آسمان و زمینت آگاه ساختی و سپاس و یادت را در خاطرم بزرگ داشتی.
پرورش خداوندی همچنان ادامه مییابد و كودك لب به سخن میگشاید و رفته رفته و در طول سالیان میبالد و وجودش كمال میگیرد و قوایش اعتدال مییابد. به این ترتیب خداوند همچنان «اسباب و علل» تكوینی خود را به یاری انسان میفرستد بی آنكه آدمی خود در ساختن آنها نقشی داشته باشد یا از به كارگیری آنها گزیری یافته باشد.
سرانجام خداوند معرفت خود را بر دل او الهام میكند و او را مبهوت آفریدههایش میسازد و یاد و شكر خود را در دل او بزرگ میدارد: «وَ أَوْجَبْتَ عَلَیَّ طاعَتَكَ وَ عِبادَتَكَ وَ فَهَّمْتَنِی مَا جَاءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَ یَسَّرْتَ لِی تَقَبُّلَ مَرْضَاتِكَ وَ مَنَنْتَ عَلَیَّ فی جَمیعِ ذلِكَ بَعَوْنِكَ وَ لُطْفِكَ»؛(19) و فرمانبرداری و پرستشت را بر من وظیفه ساختی و مرا از آنچه فرستادگانت آوردند باخبر ساختی و فرصت دادی تا رضای خاطرت را با همه دشواری به دست آورم و این همه از یاری و لطف تو است.
در ادامه این صعود، حادثهای شگرف رخ میدهد؛ ربوبیت تشریعی خداوند آغاز میگیرد؛ بزرگترین اسباب و علل تعالی انسان به او هدیه میشود و آدمی به وسیله وحی راه هدایت و كمال را در مییابد. به این ترتیب نعمت خداوند بر انسان تام و تمام میشود: «أَلْیَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُم نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمْ الإِسْلامَ دِینا» (مائده: 3)؛ امروز دینتان را كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را برای شما به عنوان آیینی برگزیدم.
اینك راه از بیراهه به خوبی آشكار شده است،(20) و آدم عاقل مختار، میباید با اراده خویش خود را سزاوار دریافت فیض هر چه بیشتر خداوند و مقام خلیفةاللهی گرداند.
حال با نظر به آنچه گذشت، اگر انسانْ پایِ این دستگاهِ باشكوه بایستد و با دقت سراپای آن را بنگرد، خود را چگونه میبیند و خداوند را چگونه مییابد؟!
خود را میبیند كه هیچ نبوده و به لطف و فیض خداوند آفریده شده و بی آنكه هیچ نقشی در حماسه آفرینش خود داشته باشد نعمت وجود یافته است. نیز در مییابد كه پس از خلقت، بی آن كه هیچ سهمی از پرورش خویش را بر عهده داشته باشد، به دست مهربان و توانای پروردگارش تربیت یافته است و برترین موجودات عالم گشته است. میبیند كه هر چه خود دارد از اوست و هر چه به او میرسد نیز از اوست. آنگاه كه نگاه میكند، چشم را موهبت خداوند میبیند، و آنچه را میبیند نیز ساخته دست خداوند مییابد؛ آنگاه كه میشنود، گوش را نعمت خداوند میبیند و صدا را نیز صنع خداوند مییابد؛ آنگاه كه میبوید، شامّه را هدیه خداوند میبیند و رایحه را نیز رایحه خداوند؛ آن گاه كه میچشد زبانش را خدا داده و شراب و طعام را نیز؛ و بالاخره هر آنچه درون و بیرون خود مییابد همه را نعمتها و اسباب و عللی میبیند كه خداوند به او داده است تا به وسیله آنها امور خویش را پیش ببرد و در مسیر كمال به پیش تازد.
به این ترتیب انسانْ خود را موجودی ضعیف و «وكَلْ» مییابد كه در همه امور وابسته به خداست. اگر كار درستی انجام دهد باز از فضل خداوندی شامل حال او بوده است، و اگر این فضل مضاعف از او برداشته شود، دچار تباهی خواهد گشت: «اِلهی اِنْ ظَهَرَتِ المَحاسِنُ مِنّی فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ المِنَّةُ عَلَیَّ وَ اِنْ ظَهَرتِ الْمَساوِی مِنّی فَبِعَدْلِكَ»؛(21) معبودا اگر از من زیباییها پدیدار شوند به فضل توست و من باید كه از تو منت كِشم و اگر از من بدیها سر زنند به عدل توست.
از سوی دیگر تمام موجودات دیگر را نیز همچون خود، وابسته و فقیر مییابد؛ موجوداتی كه در بودن و ماندن خود محتاج فیض خداوند هستند و تمام آثار وجودیشان نیز از جانب خداوند به آنها عطا شده است، و ایشان نیز چیزی از خود ندارند و دم به دم محتاج حیاتبخشی اویند: «اَللّهُمَّ اِنَّكَ تَكْفِینِی مِن كُلِّ اَحَدٍ وَ لا یَكفِینِی مِنكَ اَحَدٌ»؛(22) بار الها، تو مرا از هر كسی بینیاز میسازی و هیچ كس مرا از تو بینیاز نمیكند.
حاصل چنین نگاهی ناامیدی از همه خلایق و امید بستن به وجود پرورگار است. همچنین آدمی درمییابد كه خداوند مسببالاسباب است و خواسته است امور بندگانش از طریق اسباب و عللی كه میآفریند انجام گیرد، و به این ترتیب در كار گاه هستی قوانین و نوامیسی نهاده است و طبق آنها امور را به جریان میاندازد، و برخی پدیدهها را علت برخی دیگر میسازد و بعضی اشیا را مسبب برخی دیگر مینهد. این خواست خود اوست ولی این هرگز به معنای وجود استقلال در سببیت یك سبب و علیت یك علت نیست؛ بلكه گاه میشود كه خداوند به نفع بندهاش علیه اسباب و علل میشورد و از شیوههای غیر عادی خواست خود را جاری میسازد: «یا نارُ كُونِی بَرْدا وَ سَلاما عَلَی إِبْرَاهِیمَ...»(انبیاء: 69).
بر این بنیاد، آدمی حقیقت هر تأثیری را در خداوند میجوید و اعتماد وثیقی از او در دل میگیرد و هیچ وسیلهای را بینظر بر سببیتبخشی خداوند به كار نمیبندد: «تَوَكَّلْتُ عَلَی اللّهِ وَ لاَ حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ»؛(23) بر خدا توكل میكنم و هیچ نیرویی و توانی جز از خداوند نیست.
البته باید به یاد داشت افزون بر صفات خالقیت،(24) عالمیت،(25) حكمت،(26) ربوبیت(27) و رحمانیت،(28) خداوند، صفات پرشمار دیگری دارد كه توكل بر او را بر میتابند، و در این مجمل فرصت تفصیل و تبیین آنها نیست ؛ صفاتی همچون الوهیت،(29) هدایتگری،(30) عزت،(31) بسندگی،(32) حیات،(33) رجوع(34) و مالكیت.(35)
چه كسی باید توكل كند؟
اوصاف موجودی كه میتوان بر او توكل كرد به اجمال گذشت و در خلال آن مبحث، تا حدودی نیز برخی از ویژگیهای آنكه باید توكل ورزد روشن شد. در این مقام به دیگر ویژگیهای انسان، كه او را نیازمند اتكال به خداوند میكند خواهیم پرداخت.
نظر در معنای توكل،(36) به یاد میآورد كه موكل به ناتوانی خود در امر، پی میبرد و در نتیجه برای بهتر انجام گرفتن یا اساسا انجام گرفتن آن، دست به دامان وكیل میآویزد. وكالت آن گاه كه میان دو انسان صورت گیرد امری ساده است. كافی است وكیل در موضوع وكالتْ كاردان و توانا و معتمد باشد تا بتوان كار را به او سپرد و به امید حصول نتیجه نشست. اما رابطه توكل انسان بر خداوند از گونهای دیگر است. این رابطه میان بنده و پروردگار صورت میبندد.
آدمی جهلِ ناب است: «اَنَا الجاهِلُ فِی عِلْمی فَكَیْفَ لا اَكونُ جَهُولاً فی جَهْلِی؟!»(37) من در دانستنم نادانم پس چگونه در نادانیام نادان نباشم؟!
او موجودی است محصور و محدود در زمان؛ یعنی پیش از او حوادث و وقایع بیشماری رخ دادهاند كه در سرنوشت وی مؤثرند، ولی از آنها هیچ خبر ندارد. همچنین دست او از آینده كوتاه است و نمیتواند سر از دیوار حال فرا كشد و آنچه رخ خواهد داد مشاهده كند. بر این اساس، دانش او درباره گذشته بس محدود و از آینده ناچیز است. ابزار شناخت او نیز محدودیتهایی فراوان دارد و تنها حیطهای تنگ و تُنُك از عالم واقعیات را بر میتابد؛ به گونهای كه نسبت دانستههایش در برابر نادانستهها، نزدیك به صفر است، و شاهد آن كه خداوند میفرماید: «وَ مَا أُوتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلِیلاً»؛ (اسراء: 85) و از علم جز اندكی به شما نبخشیدیم.
اما در مقابل، علم خداوند فرا زمان است. در نظرِ او گذشته و حال و آینده یكجا حاضر و مجتمع و مندمج است: «لا تَتداولُه الاُمورُ وَ لاتَجری عَلیهِ الاحوال و لا تنزیل علیه الاحداث»؛(38) چنان نیست كه امور برای او از پی هم آیند و احوال از پی او جریان یابند و حوادث بر او فرود آیند.
«یَعْلَمُ خائِنَةَ الأَعْیُنِ وَ ما تُخفِی الصُّدورُ وَ غَیْبَ ما یَأتِی بِهِ الْأَزْمِنَة وَالدُّهُور»؛(39) نگاههای پنهان را و آنچه در سینهها پنهان است میداند و نیز نهان زمانها و روزگاران را میداند. یا «من أَحاطَ بِكُلِّ شیءٍ عِلْما»؛(40) ای كسی كه علم او بر همه چیز احاطه یافته است.
آدمی فقیر است و نادار: «إِلهی أَنا الفَقیرُ فِی غِنایَ فَكیفَ لا أكونُ فَقیرا فی فَقْری»؛(41) خدایا من در توانگریِ خود محتاجم پس چگونه در نیازمندیام فقیر نباشم؟.
سهم انسان از سرمایه وجودش هیچ است و خداوند به فیضِ خود او را از عدم آفریده است. پس از آن نیز از خود ثروتی ندارد و این خداوند است كه او را روزی میدهد: «اِبْتَدَأْتَنِی بَنِعْمَتِكَ قَبْلَ أنْ أَكُونَ شَیئا مَذكُورا وَ خَلَقْتَنِی مِنَ التُّرابِ»؛(42) پیش از آن كه چیز قابل ذكری باشم نعمتت را بر من آغاز كردی و مرا از خاك آفریدی.
«ثُمَّ اِذ خَلَقْتَنِی مِنْ خَیرِ الثَّری، لَمْ تَرْضَ لِی یا اِلهی نِعمَةً دُونَ أُخری وَ رَزَقْتَنِی مِن اَنواعِ المَعاشِ وَ صُنُوفِ الرِّیاشِ»؛(43) پس آن گاه كه مرا از بهترین خاكها آفریدی، راضی نشدی نعمتی را بر من روا داری و از دیگر نعمتها بازم داری، و از هر گونه وسایل زندگی و خوراك و پوشاك مرا عنایت فرمودی.
او در حفظ عطایای خداوندی نیز فقیر و محتاج است: «یا مَن دَعْوَتُهُ غَنِیّا فَلَم یَسلُبْنِی»؛(44) ای كسی كه در حال توانگری او را خواندم، ولی نعمتش را از من باز نگرفت.
و سرانجام اینكه، خداوند انسان را به لحاظ ماهیت، فقیر آفریده است: «الهی كیفَ لا اَفْتَقِرُ و انت الَّذی فی الفُقراءِ اَقَمْتَنی»؛(45) معبودا! چگونه نزد تو نیاز نیاورم و حال آنكه تو مرا میان فقیران جای دادهای.
از دیگر سوی با توجه به ابعاد شخصیتی و روحی آدمی، اعمال و رفتار و افكار او پیامدهای گسترده و بسیار پیچیدهای دارند؛ به گونهای كه پیشبینی تمام نتایج مادی و معنوی آنها عملاً ممكن نیست. برای نمونه خوردن یك غذای خاص از نظر مادی بر هر بخش از بدن آدمی تأثیری مخصوص میگذارد و موجب ترشح هورمونهای مختلفی در بدن او میگردد كه هر یك به نوبه خود موجب بروز حالات روانی بخصوصی خواهند شد. همچنین از این نظر كه این خوراك از چه راهی تهیه شده است بر حالات روحی فرد آثار مستقیمی دارد، و به این ترتیب عمل ساده خوردن نتایج پیچیدهای بر زندگی ایندنیایی و آندنیایی فرد میگذارد، و شگفتتر آنكه این عمل در نسل آینده او نیز آثار جسمی و روحی نظرگیری به بار میآورد، و نیك روشن است كه دانش كمسوی آدمی جز دامنه بسیار محدودی از آن را روشن نمیسازد. بر این اساس وقتی عواقب چنین عمل سادهای تا این حد غیر قابل پیشبینی است چگونه میتوان تمام آثار و پیامدهای رفتارهای پر شمار آدمی را در نظر آورد و سنجید. اما به هر حال او موجودی مختار و ناگزیر از عمل و تفكر و رفتار است، و افزون بر كاستیهای پیشگفته، ضعفها و خطرات دیگری نیز رهزن فكر و عمل اویند: از یك سو شیطان بر راه او دام گسترده است(46) و از دیگر سوی نفس امارهاش او را به تباهی میكشاند،(47) و از جانبی «عجولی» او را به گمراهی میبرد،(48) و از جانب دیگر كاهلی و تأخیر او را از پیمودن راه حق باز میدارد؛(49) او گرفتار اسائه و خطا میشود؛ او در نافرمانی اصرار میورزد؛(50) وفا نمیكند و پیمان میشكند؛(51) و... . حال چنین موجودی حقیقتا چگونه میتواند امور خویش را تدبیر كند؟
شیوه توكل
نگاهی ژرف در آنچه از صفات خداوند گذشت، و تأمّل در ویژگیهای انسان و جهان، و نیز كاوش در سنتهای خداوند در عالم، هر صاحب خردی را به توكل راه مینماید. خداوند خواسته است امور عالم را بر اساس قوانینی كه خود بر نهاده است اداره كند، و خواسته است كه هر امری از طریق اسباب و عللی صورت پذیرد كه او تكوین نموده است:(52) «اَللّهُمَّ یَا مُعطِی الخَیراتِ مِن مَنَاهِلِها، و مُنْزِلَ الرَّحَماتِ مِن مَعادِنِها»؛(53) ای بخشنده خیرات از سرچشمههایش و ای نازلكننده رحمتها از راههایش.
بر این اساس آدمیان ناگزیرند برای دست یافتن به خواستههایشان و رفع نیازمندیهایشان از اسباب و عللی كه در اختیارشان نهاده شده است بهره گیرند و به سامان امور خویش بپردازند. از جمله این اسباب و علل، آگاهی و قدرت و اختیار و اراده آدمی است؛ یعنی خداوند به او قدرت داده است كه بتواند به اختیار خود اراده كند و برگزیند، و به وسیله دیگر اسباب و علل به تدبیر امور خویش بپردازد. اما با نظر به آنچه گذشت، «رشد فكری آن است كه وقتی انسان امری را اراده میكند و به منظور رسیدن به آن متوسل به اسباب مادیای كه در دسترس اوست میشود، در عین حال، چنین معتقد باشد كه تنها سببی كه مستقل در تدبیر امور است خداوند سبحان است و به این ترتیب استقلال و اصالت را از خودش و اسبابی كه در رسیدن به آن امر به كار بسته نفی نموده، بر خدا توكل و اعتماد ورزد.
پس معنای توكل این نیست كه انسان نسبت امور را به خویش یا به اسباب قطع یا انكار كند؛ بلكه معنایش این است كه خود و اسباب را در تأثیر مستقل ندانسته، معتقد باشد كه استقلال و اصالت، منحصرا از آنِ خدای سبحان است و در عین حال سببیت غیر مستقله را برای خود و برای اسباب قائل باشد.»(54)
و این مسیری است كه هر عاقل رشیدی باید سیره خود قرار دهد؛ زیرا اگر انسان دچار گمراهی نباشد میبیند و احساس میكند كه نه خودش مستقلاً میتواند امور خود را اداره كند و نه اسباب عادیای كه در اختیار اوست میتواند او را مستقلاً به مقصد برساند؛ بلكه باید در همه امورش به وكیلی مراجعه كند كه صلاح همه امورش به دست اوست، و هموست كه به بهترین وجه امورش را اصلاح میگرداند، و آن وكیل همان خدای قاهری است كه هیچ چیز بر او قاهر نیست، و خدای غالبی است كه هیچ چیز بر او غالب نیست؛ هر چه بخواهد میكند و هر حكمی اراده كند انفاذ مینماید.
بر این بنیاد، آدمی در هر امری با آنكه از اسباب و ابزار و عللی كه در دسترس اوست بهره میبرد و به وسیله آنها مقاصد خویش را پی میگیرد، همواره خود و آگاهی و قدرت و اختیار و اراده خویش را ـ به دست خود ـ به خداوند و در مسیر خواست و اراده تكوینی و تشریعی او باز میگرداند و ربط میدهد و پیوند میزند: «اِلهی أَغْنِنِی بِتَدبِیرِكَ لِی عَنْ تَدبِیری وَ بِاختِیارِكَ عَن اِخْتِیاری»؛(55) بارالها! به تدبیرت مرا از تدبیر
خودم بینیاز گردان و به اختیارت مرا از اختیار خودم بینیاز ساز.
مراتب مافوق توكل
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ... تَوكَّلتُ عَلی اللّهِ وَ لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ العَلیِّ العظیمِ. اللّهم اِنّی اسْلَمْتُ نَفسِی الیكَ و وجَّهْتُ وَجْهی اِلَیكَ و فَوَّضْتُ أمرِی اِلَیكَ»؛(56) به نام خداوند بخشنده مهربان... بر خدا توكل كردم و هیچ جنبش و توانی جز از خداوند والا مرتبه بزرگ نیست. بار خدایا! نفسم را تسلیم تو كردم و روی خود را به سوی تو گردانیدم و امر خویش را به تو تفویض كردم... .
واگذاری امر به خداوند مراتب و مقاماتی دارد كه توكل اولین آنهاست، و با نظر به ترتیب هر یك آنها و نیز قرابت فراوان آنها با یكدیگر، در این مقام، چندی از این مقامات و مراتب را از كلام امام علیهالسلام بر میكاویم. در مناجات فوق، امام حسین علیهالسلام پارهای از این منازل و مراتب را؛ یعنی توكل و تسلیم و تفویض را بر شمردهاند. همانگونه كه از این گزیده نورانی بر میآید، توكل سر آغاز این واگذاریهاست. ارباب عرفان و اخلاق بر آناند كه فرد در این مقام خداوند را در امر خویش وكیل میگیرد و بر میگمارد،(57) و این در حالی است كه او تعلق خود را به آن امر از دست نداده است و خداوند را جانشین و قائم مقام خویش میداند و میدارد.(58) به این ترتیب در این مقام شخصیت و اعتبار موكل محفوظ است.(59)
مقام تسلیم
امام علیهالسلام در دعای صبح و شام چنین میفرمایند: «اَللّهم اِنِّی أَسْلَمْتُ نَفْسِی اِلَیكَ وَ وَجَّهْتُ وَجهِی اِلَیكَ»؛(60) بار الها! من خود را به تو میسپارم و روی خویش را سوی تو میدارم... .
«تسلیم» مقامی است فوق مرتبه توكل و رضا. «تسلیم باز سپردن باشد. و در این موضع مراد از تسلیم آن است كه هر چه سالك آن را نسبتی به خود كرده باشد آن را به خدا میسپارد.»(61)
تسلیم، انقیاد و گردن نهادن است.(62) آدمی در این مقام نفس و جان خویش را با خضوع و خشوع تمام بر آستان خداوندش مینهد تا هر چه او بخواهد سالك همان كند.(63) «و این مرتبه بالای مرتبه توكل باشد؛ چه در توكل كاری كه با خدای میگذارد به مثابت آن است كه او را وكیل میكند، پس تعلق خود را به آن كار باقی میداند و در تسلیم قطع آن تعلق میكند تا هر امری كه او را به خود متعلق میشمارد، و همه را، متعلق به او داند.»(64)
همچنین این مقام، از «رضا» نیز بالاتر است؛ «چه در مرتبه رضا، هر چه خدا كند موافق طبع او باشد، و در این مرتبه طبع خود، و موافق و مخالف طبع خود، جمله با خدای سپرده باشد. او را طبعی نمانده باشد تا آن را موافقی و مخالفی باشد. «لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجا مِمَّا قَضَیْتَ» (نساء: 65)، از مرتبه رضا باشد، «و یُسَلِّمُوا تَسْلِیما» از بالای آن.»(65)
تسلیم، در رفتار و افكار و كلمات امام حسین علیهالسلام بسیار میدرخشد. به ایشان خبر دادند كه ابوذر میگوید: «برای من فقر محبوبتر از بینیازی است، و مریضی محبوبتر از سلامتی است.» امام فرمودند: «و هر كس به نیك گزینیِ خدا بر خودش تكیه كند جز آنچه خدا بر او بر گزیده است بر نمیگزیند.»(66)
همچنین حضرت در جایجای سَفَرِ فرجامینشان، برترین الگوی تسلیم در برابر خداوند را بر جای نهادهاند. برای نمونه ایشان در پاسخ به ابن عباس كه اصرار میورزید تا امام از عزیمت به كوفه خودداری كنند، فرمودند: «ابن عباس دیگر اصرار مكن كه قضای خدای مقتدر و با شكوه بازگشت ندارد.»(67)
مقام تفویض
«بِسم اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم... . تَوَكَّلْتُ عَلَی اللّهِ وَ لا حَولَ وَ لا قُوةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلیِّ العَظیمِ. اَللّهُمَّ اِنِّی اَسْلَمْتُ نَفْسِی اِلَیكَ وَ وَجَّهْتُ وَجْهی اِلَیكَ وَ "فَوَّضْتُ" اَمْری اِلَیْكَ...»؛(68) به نام خداوند بخشنده مهربان... بر خدا توكل كردم و هیچ جنبش و توانی جز از خداوند والا مرتبه بس بزرگ نیست. خداوندا! من خود را به تو میسپارم و روی خود را سوی تو میدارم و امر خویش را به تو تفویض میكنم... .
سید شهیدانِ عالَم ـ كه درود خدا بر او باد ـ در آخرین كلمات این نیایش امر خویش را به خدا تفویض میكنند. «تفویض از اعمال باطنی است و به سرّ سالك باز میگردد كه در آن قطع تصرف میكند، و از مقامات مفرد آن است. در تفویض بنده بهكلی نفی ماسویالله میكند و حتی خود را نیز در میان نمیبیند...، در حالی كه تسلیم از متعلقات نفس است و از اعمال مجرد آن. تسلیم سپردن باشد و تفویض باز گذاشتن. از این جهت مقام تسلیم از تفویض فروتر باشد.»(69) در این رتبه پس از آنكه انسان خود را سراسرْ تسلیم خداوند كرد، از حول و قوه تبری میجوید و یكسر امر خویش را به مولایش باز میگرداند و باز میگذارد: «اِلهی أغْنِنِی بِتَدْبِیرِكَ لی عَنْ تَدْبِیری وَ بِاخْتِیارِكَ عَن اِخْتیارِی»؛(70) بار الها! به تدبیرت مرا از تدبیر خودم بینیاز گردان و به اختیار خویش مرا از اختیار خودم بینیاز كن.
در این مقام خداوند متولّی و مختار مطلق است و هر آنچه میخواهد میكند و همین جاست كه امام میفرماید: بار الها! آغاز همه از توست و مشیت از آنِ توست و همه جنبشها و توانمندیها از توست، و تویی آن ذات كاملی كه معبودی بر حق جز تو نیست.(71)
دلهای اولیایت را اقامتگاه مشیت خود و كمینگاه اراده خویش ساختهای و اندیشههای آنها را پایگاههای اوامر و نواهی خود ساختهای. پس هر گاه خواستههای خود را بطلبی، از باطن ایشان آن نهفتهها را كه پوشیده داشتهای به جنبش در آوری و از اراده خود آنچه در پیمانها به آنها آموختهای ـ به واسطه اندیشههایی كه تو را میخوانند و با حقایق عطیههای تو به سوی تو دعوت میكنند ـ بر زبانشان جاری میسازی، و من به تعلیم تو میدانم (آن حقایق و اسراری را) كه در برابر آن به من، و پناهنده ساختن من به آن، تنها تو مورد سپاسم هستی.
آثار توكل
هر یك از آموزههای ادیان الهی، بر اساس خواست و مشیت پروردگار و بر مبنای قوانین تكوینی و تشریعی نهاده شدهاند، و بنا بر حكمت خداوندی در مسیر هدف خلقت آدمی نقشی ایفا میكنند. بر این اساس هر یك از این تعالیم، اگر به درستی صورت پذیرد، در فرد و جامعه آثار مثبت و تكاملبخشی دارند. این تعالیم در ابعاد وجودی آدمی تجلی مییابند و بر روح و فكر و رفتار و حتی جسم وی اثر میگذارند، و به تبع آن، جامعه را نیز تحتالشعاع تأثیر خود قرار میدهند. بر همین وجه، در صورتی كه نادیده انگاشته شوند، از آنجا كه در حقیقت قوانین و نوامیس عالماند، آدمی دچار كاستی و ناراستی میشود و روح و فكر و رفتارش به بیراهه ضلال میافتد، و به تبع آن جامعه را نیز گرفتار زوال میسازد.
توكل نیز، كه از آموزههای كلیدی دین به شمار میآید، آثار شگرف و سترگی بر فرد و جامعه دارد، و اینك به برخی از این آثار میپردازیم:
1. عزت، آرامش، و بی نیازی از خلق
آن كس كه بر خدا توكل ورزیده است، در حقیقت دریافته كه مسبب هر سببی خداوند است، و اگر هم اسباب و ابزار و مردمان در رفع نیازهای او مؤثرند، تأثیرشان از آن روست كه خداوندْ خودْ چنین خواسته است: پروردگار جهان چنین اراده كرده است كه انسانها برای درمان بیماری خویش از طبیب كمك بگیرند و از دارو بهره ببرند. خداوند اراده فرموده كه انسانها برای كسب روزی كار كنند و همچنین با انسانهای دیگر تجارت و داد و ستد نمایند، و بسیاری مواقع رزق خود را از دست دیگر بندگان دریافت كنند. اما آنكه معنای توكل را به درستی دریافته است، میداند و میبیند كه درمانگر و روزیرسان، در واقع كسی دیگر است؛ كسی كه خود این ابزار و اسباب و افراد را بر سر راه آدمی قرار داده است، و خود خواسته كه كارها از این مجاری انجام پذیرد. بر این اساس فرد متوكل در عین آنكه از این اسباب و علل بهره میگیرد، و از همان نوامیس و قوانینی كه خداوند اراده فرموده، تبعیت میكند، و برای رفع احتیاجات خود و درمان بیماری و كسب روزی خود و همچنین در بیشتر امور خود از خلق مدد میگیرد، عزت خویش را محفوظ میدارد و خود را به ورطه دریوزگی و التماس به خلق نمیافكند، «و به جای خدا، چیزی را كه سود و زیانی به تو نمیرساند، مخوان، كه اگر چنین كنی، در آن صورت قطعا از جمله ستمكارانی، و اگر خدا به تو زیانی برساند، آن را برطرفكنندهای جز او نیست، و اگر برای تو خیری بخواهد بخشش او را رد كنندهای نیست. آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد میرساند و او آمرزنده و مهربان است.»(72)
چنین فرد متوكلی به هنگام سختی ـ و نیز غیر از آن ـ علاوه بر تلاش برای دفع مشكلات، به فضل و رحمت و كارسازی مسبب تمام این اسباب و مشكلگشای حقیقی، امید میبندد. و ماسوای پروردگار خود را تنها به چشم وسیله مینگرد.
در اشعار منسوب به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام آمده است:
اذا ما عضَّك الدهرُ
فَلا تَجْنَحْ اِلی خلقٍ
وَ لا تَسْألْ سِوَی اللّه
تعالی قاسم الرزق
فَلَوْ عِشْتَ وَ طَوَّفتَ
مِن الغرب اِلی الشّرقِ
لما صادفْتَ مَنْ یَقْدِ
رُ أن یَسْعَد أوْ یَشقِی(73)
آنگاه كه به سختیهای روزگار گرفتار آمدی، به خلق خدا روی میاور، و جز از خدای متعال كه تقسیمكننده روزیهاست مخواه. اگر زنده بمانی و از غرب تا شرق عالم را بگردی كسی كه بتواند خوشبختت كند یا بدبختت بسازد نخواهی یافت.
اِغْنِ عَنِ الْمَخْلوقِ بِالْخالِقِ
تَصُدُّ عَلَی الكاذبِ وَ الصادقِ(74)
خود را با توجه به آفریدگار از هر آفریدهای بینیاز كن كه در این صورت همه راهها[ی آزمندی] را بر هر دروغگو و راستگویی میبندی.
كسی كه خداوند كفیل و پشتیبان اوست هرگز پایمال و ذلیل نمیشود، اما كسی كه حقیقتا به خداوند توكل نكرده و امر خویش را به او واگذار نساخته است، در حقیقت پروردگار خود را به درستی نشناخته و او را باور نكرده است؛ چرا كه هر انسانی ـ به لحاظ روانشناختی ـ مایل است امر خویش را با حمایت یك مركز و منبع علم و قدرت و خیرخواهی تضمین كند و پیش برد، و همانگونه كه گذشت تنها موجودی كه ـ به طور مطلق ـ واجد این خصوصیات است، همانا پروردگار عالم است. به هر روی، اگر كسی ایمانی وثیق در دل نداشته باشد، به درستی توكل نمیورزد و چنین انسانی همواره اضطراب، هراس و دلهرهای جانگزا در خود احساس میكند. او همواره نگرانِ از دست دادن آنچه ـ به خیال خود ـ تحت تملك و سلطه دارد، است. از اینروی، یكسر میكوشد تا دیگران و بخصوص فرادستان خود را راضی نگاه دارد، و به این ترتیب همواره خود را ـ به نوعی ـ محتاج و نیازمند و وابسته به خلق میبیند. چنین انسانی نعمت خداداده «آزادگی و عزت» را كفران كرده است، و از آنجا كه خداوند نعمت خویش را عزیز میدارد و آن را از ناسپاسان باز پس میگیرد، چنین انسانی رفته رفته ذلیل و فرومایه خواهد گشت.
كسی كه ایمان و توكل دارد، میبیند كه جز خدا هیچ كس نمیتواند به او نفع یا ضرری برساند، از اینرو، هیچ گاه از مخلوق نمیترسد و به آفریدهای چشم طمع نمیبندد. پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله از جبرئیل پرسید: «توكل چیست؟» جبرئیل پاسخ داد: «توكل علم به این معناست كه مخلوقات نه میتوانند ضرری به انسان برسانند و نه میتوانند نفعی عاید انسان سازند... بنابراین، باید از مخلوقات قطع امید كرد و به سوی حق آورد... اگر بندهای چنین باشد و از كسی جز حق نترسد و طمعی جز به الله نداشته باشد، در واقع توكل كرده است... .»(75)
حضرت سیدالشهدا علیهالسلام میفرمایند: «بار الها! چگونه مرا وا میگذاری و حال آنكه مرا كفالت كردهای و چگونه پایمال شوم در حالی كه تو یاور منی؟»(76)
امام علیهالسلام همچنین میفرمایند: «عزت و بینیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند و چون با توكل برخورد كردند در آن مقیم گشتند.»(77)
2. امیدبخشی و رفع منفینگری و انفعال
سؤال اساسی این است كه به چه كسی میتواند امیدوار بود؟ موجودی كه بتوان بر او امید بست میباید واجد برخی خصوصیات باشد. برای مثال اگر شخصی گرسنه است و امید سیر شدن دارد، میباید نزد كسی برود و از كسی امید یاری داشته باشد كه اولاً نیاز او را بفهمد و بشناسد؛ ثانیا قادر به سیر كردن وی باشد؛ ثالثا خواسته او را با منافع خویش در تعارض نبیند؛ و رابعا كریم باشد و بخل نورزد.
حال، فراگرد امید بستن را اگر از افقی برتر بنگریم، در مییابیم كسی كه توكل میورزد، در همه امورِ زندگی خود بسیار امیدوار و فعال خواهد بود و به تمام حوادث با نگاهی مثبت مینگرد. فعال است چون میداند خداوند خواسته است انسان برای نیل به مقاصد خویش، به اختیار خود بكوشد و تلاش ورزد؛ و امیدوار است زیرا امر خویش را به كسی سپرده كه داناترین، تواناترین، داراترین، و كریمترینِ موجودات است و همواره خیرخواه او بوده و هست. چنین نگرشی، انفعال و خمودگی و منفیبافی و ناامیدی را از زندگانی انسان میزداید، و او را حتی در سختترین اوضاع و مصائب سرخوش و امیدوار نگاه میدارد. برای نمونه، آن روز كه ابوذر رحمهالله به ربذه تبعید میشد، امام حسین علیهالسلام او را اینگونه بدرقه كرد: «عمو جان، خداوند میتواند این گرفتاریها را كه میبینی دگرگون سازد، خدا هر روز در كاری است... از خداوند بردباری و یاری بخواه و از آزمندی و بیتابی به او پناه ببر... .»(78)
3. شهادتطلبی و بی پروایی از مرگ
آنكس كه خود را به خدا میسپارد، دیگر از مرگ نمیهراسد و مشتاق است همانگونه كه خدا میخواهد بمیرد: همه ستایشها مخصوص خداست؛ آنچه او خواهد؛ و هیچ توانی جز از او نیست. مرگ همچون گردنبند دختران آویزه گردن فرزندان آدم است، و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف دیدار گذشتگانم را چه مشتاقم؛ و شهادتگاهی برایم برگزیدهاند كه آن را دیدار خواهم كرد.(79)
4. كفایت و مشكلگشایی و راهیابی
كسی كه عنان نفس و امر خویش را به پروردگارش میسپارد همواره راه درست را خواهد یافت. حضرت سیدالشهدا علیهالسلام صبح عاشورا چنین مناجات كردند: «بارالها، در هر اندوهی تكیه گاه منی و در هر سختی امید منی،... چه بسا غمی كه در آن، دل، ناتوان و چاره، نایاب، و دوست، خوار، و دشمن، شاد، میشد، و من آن را به درگاه تو به شكوه آورم تا از جز تو بریده و تنها به تو روی آوردم و تو گشایش دادی و آن را از من راندی...»(80)
همچنین در جای دیگر امام علیهالسلام پس از واگذاری امر به خدا میفرماید: «بارالها، حقا كه تو مرا از هر كس دیگری بسندهای و هیچ كس مرا از تو كفایت نمیكند؛ پس مرا در آنچه از آن بیم دارم از دیگری كفایت فرما و در كارهایم برایم گشایش و روزنه خروج قرار ده... .»(81)
5. خشنودی خدا
توكل بر خدا و شناختن حق خدا و اهل بیت علیهمالسلام خود مایع رضایت و خشنودی خداوندی است. امام حسین علیهالسلام در منزل ذوحم، پس از نماز عصر خطاب به سپاه حرّبن یزید ریاحی، فرمودند: «... اگر به خدا توكل كنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، این موجب خشنودی خدا خواهد بود.»(82)
6. نجات از هلاكت
امام از یك فرد اعرابی پرسیدند: «آن چیست كه از هلاكت نجات میبخشد؟» عرض كرد: «توكل».(83)
7. جلب روزی
وَاسْتَرْزَقَ الرَّحْمن مِن فَضْلِه
فَلَیْسَ غَیْرَ اللّهِ مِن رازِقِ
مَنْ ظَنَّ اَنَّ النّاس یُغنُونَهُ
فَلَیسَ بِالرَّحمنِ بِالواثِقِ
اَوْ ظَنَّ اَنَّ الْمالَ مِنْ كَسْبِهِ
زَلَّتْ بِهِ النَّعلانَ مِنْ خالِقِ(84)
از فضل خدای بخشایشگر، روزی خویش را طلب كن كه جز خدا روزی رسانی نیست. آن كه گمان میبرد مردم او را بی نیاز میكنند به خدای رحمان اطمینان ندارد، یا آنكه گمان كند مال (ثروت)، تنها از تلاش او به دست میآید، دو پاپوش او، وی را از بلندای كوهی لغزانده است.
اگر كسی در تعالیم كتاب خدا و نیز در كلمات معصومان نیك تأمل كند، و با قوانین و سنن الهی آشنا گردد درمییابد كه مالك اصلی و حقیقی، فقط خداست. هر آنچه در آسمانها و زمین است آفریده و متعلق به اوست. خزانه هر چیز، تماما برای او و در اختیار اوست و از آنها به هر كس كه اراده كند و هر قدر كه بخواهد میبخشد.
بر این اساس همه روزیها و ثروتها مِلكِ خداوند و در اختیار اوست، و خداوند از طریق راهها و سننی كه خود معین فرموده، این نعمتها را به بندگان ارزانی میدارد. یكی از این راهها توكل به اوست. امام حسین علیهالسلام درباره معنای صدای نوعی پرنده، فرمایشی دارد كه شاهد این مدعاست: آنگاه كه مرغِ گوشت رُبا آواز سر میدهد، چنین میگوید: «بر خدا توكل كن، [در آن صورت [روزی داده میشوی.»(85)
همچنین با توجه به آنچه گذشت، انفاق و سخاوت و دفع حرص و بخل را نیز میتوان از این آموزه نتیجه گرفت:
وَ اِنْ یَكُنِ الأَرزاقُ قِسما مُقَدَّرا
فَقِلَّةُ سَعی المَرْءِ فی الكَسْبِ اَجْمَلُ
وَ اِنْ تَكُنِ الأَمْوالُ لِلتُّرْكِ جَمْعُهَا
فَمَا بَالُ مَتروُكٍ بِه المَرءُ یَبْخَلُ(86)
اگر روزیها تقسیم شدهاند و مقدر گشتهاند حریصانه در پی روزی نبودن زیباتر است، و چنانچه گردآوری اموال برای آن است كه سرانجام به دیگرانش بسپارند، پس چرا آدمی در بذل و انفاق آن بخل میورزد؟
8. دلاوری
شجاعت زمانی رخ مینماید كه آدمی برای دفاع از شیئی یا امر مطلوبی؛ مال، آبرو یا جان خویش یا عزیزان خود را به خطر افكند، و هر چه این به خطر انداختن ـ برای دفاع از امر مطلوب ـ بزرگتر باشد، نشان از قوت و شدت دلاوری صاحب آن دارد.
اما این خصیصه چگونه به دست میآید؟ آدمی زمانی دلاور میشود، كه در خود چنان قوه و بنیهای داشته باشد كه در برابر تهدیدگران توان هماوردی و مقابله و دفاع داشته باشد. اما آیا در طبیعت دست بالای دست بسیار نیست؟ آیا كسی ـ ندیده و نیازموده ـ میتواند با هر هماوردی، دم از شجاعت و جگرآوری بزند؟! بر این اساس، هیچ كس با تكیه بر قوای خود، یا پشتیبانی قدرتهای عالم ماده نمیتواند حقیقتا در مقابل هر تهدیدكنندهای دم از شجاعت و دلاوری زند ـ بخصوص اگر آنچه در ورطه تهدید قرار گرفته است، امری مهم همچون جان آدمی باشد.
به هر روی، وجه دیگری نیز در كار است، و آن اینكه آدمی تكیهگاهی مافوق طبیعی داشته باشد؛ تكیه گاهی كه قدرتش برتر از هر قدرتی و دستش بالای تمام دستهاست. توكل به چنین منبع نیرویی، شجاعتی بینهایتْ ارزانی دل انسان میكند،(87) و چنین كسی از هیچ مخلوقی نمیهراسد. بازتاب چنین شجاعتی در چهره حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در برابر انبوه لشكر كوفیان چنین جلوه میكند: «.... هر كه پیرویم كند، از رهیافتگان است و هر كه سرپیچیم كند از هلاك شوندگان؛ و همه شما سرپیچی میكنید و ناشنوایید؛ زیرا شكمهایتان از حرام پر شده است و بر دلهایتان مهر زده شده است...؛ پس بیدرنگ شریكان خود را گرد آوردید و همه به پیكار من آیید و مهلتم ندهید كه من بر خداوند، كه پروردگار همه است توكل دارم. هیچ جنبندهای نیست مگر آن كه او پیشانیاش را در دست دارد... .»(88)
و از همین قبیل است روحیه شهادتطلبی و بیپروایی از مرگ، كه بالاترین مرتبه شجاعت و دلاوری به شمار میرود. این مرتبه نیز در وجود بیمثال سیدالشهدا علیهالسلام جمع است: «همه ستایشها مخصوص خداست؛ هر آنچه او خواهد؛ و هیچ توانی جز او نیست. مرگ همچون گردنبند، آویزه گردن فرزندان آدم است، و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، دیدار گذشتگانم را چه مشتاقم! و شهادتگاهی برایم برگزیدهاند، كه آن را دیدار خواهم كرد.(89)
9. دفع شر شیاطین و دسیسهگران
امام حسین علیهالسلام در مقابل لشگر عمر سعد با خداوند چنین گفت: «... حقّا كه قوم، ما را فریب دادند و تكذیب كردند و مخذول نمودند، و تو پروردگار مایی؛ بر توكل كرده، نزد تو انابه میكنیم و بازگشت همه به سوی توست.»(90)
حضرت امام حسین علیهالسلام برای پنهان ماندن از شر دشمنان چنین دعا فرمودند: «ای آنكه شأن او كفایت است، و سراپرده او نگهداری است؛ ای آنكه اوست مقصود و سرانجام؛ ای برطرفكننده بدیها و ناخوشیها و زیانها. آزار همه عالمیان را، از جنیان و آدمیان... بر طرف نما. بار الها، مرا در سپاه خود، در حفاظ و حزب خود و در پوشش و سایه خود از هر شیطان سركش و دشمن كمین كرده و فرومایه و ستیزهجو و ناساز ناسپاس و حسود نگاه دار. به نام خدا شفا میجویم و به نام خدا كفایت میطلبم و بر خدا توكل میكنم و از او كمك میخواهم و به مدد او پیروزی میجویم و بر هر ستمگری كه ستم كند و به هر سر به هوایی كه بیداد نماید و بر هر سیاهبختی كه در كوبد و بر هر ملامتگری كه سرزنش كند. پس خدا بهترین نگهبان است، و او رحمكنندهترین رحمكنندگان است.(91)
10. تقویت صبر
نتیجه رضامندی از خواست خداوند و سپردن امر به او، صبرِ «زینبگونه» است. شب عاشورا، امام حسین علیهالسلام خواهر بزرگوارشان را اینگونه دلداری دادند: «خواهر گرامیام، تقوای خدا پیشه ساز و خود را به صبر خداوندی بسپار... .»(92)
پینوشتها
1ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص 247.
2ـ همان، ج 23، ص 108.
3ـ همان، ج 102، ص 214.
4ـ احمد بن الحسین، ابی الفارس، معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص 136.
5ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 13 و 14، ص 192 و 193.
6ـ سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 11، ص 199.
7ـ ر.ك: همان.
8ـ همان.
9ـ بطرس بستانی، محیط المحیط، ص 983.
10ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القران، ج 13 و 14، ص 199.
11ـ صافات: 164 / نهجالبلاغه، خطبه اول.
12ـ هود: 7 / كهف: 7.
13ـ ذاریات: 56؛ «اَیُهَا النّاسِ اِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِیَعْرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ...»؛ هان ای مردم، همانا خداوند بندگان را جز برای اینكه به او معرفت یابند نیافرید. پس هر گاه او را بشناسند او را میپرستند... . (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 5، ص 312.)
14ـ هود: 118، 119.
15ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 85، ص 214 / سیدبن طاووس، مهج الدعوات، ص 48.
16ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 98، ص 216.
17ـ همان.
18ـ همان
19ـ همان.
20ـ بقره: 256.
21ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 98، ص 225.
22ـ همان، ج 83، ص 313. این عبارت همچنین یادآور حدیثی است كه در آن پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله از جبرئیل میپرسند توكل چیست؟ جبرئیل پاسخ دادند: توكل علم به این معناست كه مخلوقات نه میتوانند ضرری به انسان برسانند نه میتوانند نفعی عاید او سازند؛ بنابر این از مخلوقات باید قطع امید كرد و به سوی حقتعالی روی آورد. اگر بندهای چنین باشد و از كسی جز حق نترسد و طمعی جز به الله نداشته باشد در واقع دارای توكل است. (معانیالاخبار، ص 261.)
23ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 2، ص 62.
24ـ «اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ عَلَی كُلِّ شَیءٍ وَكیلٌ» (زمر: 62).
25ـ «وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَیءٍ عِلما عَلَی اللّهِ تَوَكَّلنَا» (اعراف: 89).
26ـ «وَ مَنْ یَتَوَكَّلَ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَكیمٌ» (انفال: 49).
27ـ «اِنّی تَوَكَلْتُ عَلَی اللّهِ رَبّی وَ رَبَّكُمْ» (هود: 56).
28ـ «قُل هُوَ الرَّحمنُ آمَنّا بِهِ وَ عَلَیهِ تَوَكَّلنا» (ملك: 29).
29ـ «لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ عَلَیهِ تَوَكَّلتُ» (رعد: 30).
30ـ «وَ مَا لَنَا اَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدینا سُبُلَنَا» (ابراهیم: 12).
31ـ «وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حكیمٌ» (انفال: 49).
32ـ «وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسبُهُ» (طلاق: 3).
33ـ «وَ تَوَكَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لاَ یَمُوتُ» (فرقان: 58).
34ـ «وَ اِلَیهِ یُرْجَعُ الاُمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَیْهِ» (هود: 123).
35ـ «لَهُ مَا فِی السَّمواتِ وَ مَا فِی الأَرضِ وَ كَفَی بِاللّهِ وَكیلاً» (نساء: 171.
36ـ همین مقاله ص 1.
37ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 98، ص 225 / علی بن موسی ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 348.
38ـ ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، ص 173 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 4، ص 201.
39ـ ابراهیم كفعمی، بلدالامین، ص 254.
40ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 85، ص 234.
41ـ همان، ج 98، ص 225 / علی بن موسی ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 348.
42ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 60، ص 372 / علی بن موسی ابن طاووس، پیشین، ص 339.
43ـ همان، ج 60، ص 372 / علی بن موسی ابن طاووس، پیشین، ص 359 / ابراهیم كفعمی، پیشین، ص 251.
44ـ علیبن موسیبن طاووس، پیشین، ص 334 / ابراهیم كفعمی، پیشین، ص 255.
45ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 98، ص 227.
46ـ اعراف: 96.
47ـ یوسف: 53.
48ـ اسراء: 11.
49ـ شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه.
50ـ همان.
51ـ همان.
52ـ همان، و نیز شاهد دیگر بر این مدعا این فرموده امام است: «لاَ تُجَاهِدْ فِی الرِّزْقِ جَهادَ المُغالِبِ وَ لاَ تَتَّكِلْ عَلَی الْقَدْرِ اِتِّكالَ مُسْتَسْلِمٍ فَاِنَّ اِبْتِغَاءَ الرِّزقِ مِن السُّنَّةِ و الإِجمَال فی الطَّلَبِ مِن العِفَّةِ؛ «در طلب روزی ستیزه گرانه تلاش مكن و بر قدر همچون واگذار كننده بیاختیار تكیه مزن؛ زیرا در جستوجوی روزی برآمدن از سنت است و خلاصهجویی از عفت...» (اعلامالدین، ص 428 / ابن اعصم كوفی، الفتوح، ج 5، ص 11.
53ـ حسین بن محمدتقی نوری، مستدرك الوسایل، ج 6، ص 197 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 94، ص 321 / محمدبن یعقوب كلینی، قربالاسناد، ص 73.
54ـ سید محمدحسین طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 11، ص 296.
55ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 98، ص 226 / علی بن موسی ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 346.
56ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 86، ص 313.
57ـ جبیش بن ابراهیم ابوالفضل، وجوه قرآن: تفلیسی، ص 309.
58ـ نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 97.
59ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القران، ج 13 و 14، ص 192 و194.
60ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 86، ص 313.
61ـ نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 91.
62ـ محمدبن مكرم ابن منظور، السان العرب، ج 12، ص 259 ـ 289.
63ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 13 و 14، ص 194.
64ـ نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 91.
65ـ همان، ص 91 و 92. همچنین درباره مراتب تسلیم ر.ك.به: مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 266 / حسن مصطفوی، التحقیق فی كلمات القرآن، ج 5، ص 215ـ217.
66ـ نوراللّه حسنی مرعشی، احقاق الحق، ج 11، ص 511.
67ـ محمدمهدی حائری، معالی السبطین، ج 1، ص 246 / محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ، ج 2، ص 122 / فاضل دربندی، اسرار الشهاده، ص 247.
68ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 83، ص 313.
69ـ حسن مصطفوی، التحقیق فی الكلمات القرآن، ج 9، ص 158 ـ 159 / همان، ج 13 و 14، ص 192 ـ 194.
70ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 95، ص 226 / علی بن موسی ابن طاووس، پیشین، ص 349.
71ـ همان، ج 85، ص 214 / سید بن طاووس، مهجالدعوات، ص 48.
72ـ یونس: 106و107.
73ـ قلیبن عیسی الاربلی، كشف الغمه، ج 2، ص 35 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 78، ص 123 / محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 621.
74ـ ابوالفداء ابن كثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 8، ص 228 / محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 621.
75ـ معانیالاخبار، ص 261.
76ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
77ـ حسین بن محمدتقی نوری، مستدركالوسائل، ج 11، ص 218.
78ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 412.
79ـ همان، ج 44، ص 366.
80ـ حسین بن محمدتقی نوری، مستدرك الوسائل، ج 11، ص 112.
81ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 86، ص 313.
82ـ محمدبن علی ابن اعصم كوفی، الفتوح، ج 5، ص 87 / ابو جعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ، ج 3، ص 306.
83ـ محمدبن محمد سبزواری، جامعالاخبار و الآثار، ص 160 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 196.
84ـ ابوالفداء ابنكثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج 8، ص 128 / محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 1، ص 921.
85ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 64، ص 28، ح 8.
86ـ همان، ج 45، ص 49.
87ـ محمدبن محمدبن سبزواری، جامع الاخبار، 321/904.
88ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 8ـ9.
89ـ همان، ج 44، ص 366.
90ـ همان، ج 45، ص 10.
91ـ همان، ج 94، ص 374.
92ـ یا اُخَیَّ اِتَّقی الله و تُعزی بعزاء الله.
آبجی
11th March 2010, 02:08 AM
بررسي آثار توكل بر خدا در زندگي معناي توكل
توكل در رابطه فرد با خدا مطرح است كه اين رابطه در اعمال انسان تأثير داشته و رابطه فرد با خدا را نمايان مي سازد. در حالي كه انسان رابطه خويش با خدا را از طريق دعا، استعاذه، انجام فرايض، و مستحبات نيز نشان مي دهد، در توكل جنبه اي از رابطه فرد با خدا نمايان است كه تلويحاً فرد متوكل پيش فرضهايي را پذيرفته است كه مهمترين آنها باور و ايمان به قدرت، حكمت و شفقت خداوند به بندگانش مي باشد و همين جنبه اعتماد و ايمان است كه رابطه توكل گونه را از انواع ديگر رابطه ها متمايز مي كند. اين جنبه اعتماد از نظر عرفاني بسيار با اهميت است، چون دوستي اركاني دارد كه از مهمترين آنها "اعتماد" است. به خاطر همين درجه بالاي توكل است كه خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد. و در قرآن مي فرمايد: "ان ا... يحِبُّ المُتَوَكلين".
در توكل فرد همچنين به وعده هاي خداوندي در قرآن علم و ايمان دارد و مي داند كه خداوند به اهداف خود خواهد رسيد و تلاشهاي انسان در راه خدا بي نتيجه نخواهد ماند. لازمه پياده كردن توكل در عمل تشخيص وظيفه و برنامه هاي فردي و شخصي از برنامه هاي خداوندي است و تفكيك اين امر است كه مسؤوليت انسان در كوشش و تلاش تا چه حدي است و از چه مرز ديگري مسؤوليت انسان تمام شده تلقي مي گردد، و فرد بايد كار را به كاردان واقعي (يعني خداوند متعال) واگذار نمايد.
ج) در توكل همچنين علم به اينكه در چه كارهايي مي توان توكل نمود و در چه كارهايي توكل دامنه اش جاري و ساري نيست، لازم است.
براي روشن شدن محدوده توكل هستي به دو نكته نيز اشاره مي كنيم: 1- از لحاظ عملي انسان بايد تا آنجا كه توان دارد به تدبير امور بپردازد و در جايي كه تدبير امور از عهده اش خارج است بايد به خداوند متعال توكل كند. بين توكل و اقدام عملي براي انجام كارها منافاتي وجود ندارد. مي توان بر خداوند توكل كرد و از او در حصول مقاصد ياري جست و در عين حال از علل و اسباب نيز براي حصول نتيجه استفاده كرد. هر چند كه معناي توكل ترك تدبير است، ولي ترك تدبير به معناي ترك استفاده كردن از اسباب نيست، بلكه ترك تدبير در سطحي بالاتر از اسباب است، در اين سطح نتايج كار و تقديرها بيرون از اختيار ماست.
2- از لحاظ اعتقادي انسان بايد باور داشته باشد كه زماني كوششهايش مثمرثمر خواهند بود كه توأم با خدا باشد؛ يعني كوشش انسان براي رسيدن به مطلوب هر چند لازم است، ولي كافي نيست و توفيق خداوندي نيز بايد با آن قرين گردد تا انسان بتواند به مطلوب خود برسد.
به هر حال توكل نوعي رابطه فرد با خداوند است كه در آن فرد با توجه به اعتقادي كه به قدرت، حكمت و رأفت و شفقت خداوند دارد در تمام حركات و سكنات حضور خدا را در نظر گرفته، و در تمام لحظات براي موفقيت خود از او استمداد مي طلبد. فرد متوكل ضمن استفاده از اسباب و علل مادي و غير مادي توفيق رسيدن به نتيجه را مشروط به خواست و مشيت الهي دانسته، ضمن اسناد امور و اتفاقات جهان به خواست خداوندي، براي حصول نتيجه به خدا تكيه نموده و اطمينان دارد كه خواست خداوند در جهت خير و صلاح اوست.
مؤلفه هاي توكل
با استفاده از بررسي آيات و احاديث مؤلفه هاي زير در توكل به خدا، شناسايي مي شوند:
1- اسناد امور و اتفاقات به خداوند متعال
اعتماد قلبي به خداوند و اسناد امور و اتفاقات به حضرت باريتعالي در ايجاد سكينه قلبي و آرامش دروني به حد ي مؤ ثر است كه موجب مي شود اضطراب و تشويش در فرد متوكل از بين رفته و فرد به راحتي در راه حصول به نتيجه گام بردارد.
از علايم و ويژگيهاي افراد متوكل اين است كه از روي آورد روزگار خيلي به خود نمي بالند و از برگشت و ادبار آن زياد دچار تشويش و اضطراب نمي شوند، بلكه تا حد امكان براي رسيدن به مطلوب كوشش نموده و نتيجه كار را به خدا واگذار مي نمايند و اطمينان دارند كه خداوند آنان را در رسيدن به مطلوب كمك خواهد كرد. در حقيقت حال اين افراد بمانند اشخاصي مي باشد كه به حصار و قلعه عظيمي پناه برده و درِ آن را به روي دشمن بسته اند. و كسي را ياراي پيروزي بر آن قلعه نيست لذا اضطراب و خوف براي آنان معني ندارد.
2- معناي الوهي دادن به اتفاقات زندگي
افراد متوكل به اتفاقات زندگي معنايي مي دهند كه آنان را در تعبير و تفسير پديده هاي زندگي كمك نموده و به توازن شناختي و عاطفي آنان كمك مي نمايد، و آنان را از خلأ زيستي، بي هدفي، پوچي و سردرگمي رهايي مي بخشد. اين افراد با تمام كوششي كه در راستاي رسيدن به مطلوب و مقصود به كار مي گيرند، اگر نتيجه موافق طبعشان نبود و نتيجه نامساعد گرفتند، باور دارند كه خير واقعي را خداوند مي داند و به فرمايش خداوند در قرآن باور دارند كه مي فرمايد:
" چه بسا ناخوش داريد چيزي را در حالي كه خير شما در آن باشد، و چه بسا از چيزي خوشتان آيد در حالي كه بدي شما در آن باشد، خدا مي داند در حالي كه شما نمي دانيد."
3- اميدوار بودن به خدا
يكي ديگر از ابعاد توكل به خدا، اميدواري انسان متوكل به لطف خداوند متعال در شرايط سخت زندگي است. اميدواري به رستگاري و رسيدن به مطلوب و نجات يافتن از ناراحتي ها و غم و اندوه، گشايش گرفتاريها، و نصرت حق در غلبه بر باطل، هدايت از گمراهيها به سوي نور، همه از بركات توكل است. فرد متوكل به وعده هاي نصرت خدا در قرآن اعتقاد و ايمان دارد لذا در گرفتاريها خود را نمي بازد. نمونه هاي زيادي در قرآن در مورد مداخله خداوند در شرايط سخت زندگي وجود دارد كه مايه تسلي و اميدواري براي افراد متوكل است.
ابوعلي دقاق ، توكل را "آرامش دل انساني به وعده هاي خداوندي مي داند". وي معتقد است كه در افراد متوكل آنقدر ايمان به وعده هاي خداوند زياد است كه دلشان به وعده هاي حضرتش آرام گرفته و اضطرابي به آنها رو نمي آورد (قرضاوي، 1995)
4- داشتن نقش فعال در زندگي
مطالعه دقيق آيات و احاديث نشان مي دهد توكل پسنديده كه قرآن آنرا به عنوان صفت برجسته انبيا و مؤمنين برشمرده است هرگز با كوشش براي رسيدن به مطلوب منافاتي ندارد، بلكه عين كوشش است.
در قرآن كريم مي خوانيم كه حضرت يعقوب (ع) زماني كه فرزندانش را به مصر مي فرستد تا به حضور سلطان رسيده از او گندم بخرند چنين وصيت مي كند:
"فرزندانم هنگام ورود به دربار پادشاه (مصر) همه تان از يك در وارد نشويد و از درهاي مختلف وارد شويد (تا از چشم زخم دشمن و يا از سؤ ظن او براي ايجاد آشوب در امان باشيد). البته اين نصحيت من شما را از خداوند بي نياز نمي كند، حكم و دستور از آن خداست. بر او توكل مي نمايم و افراد متوكل همگي بايد به او توكل كنند."
همانطور كه ملاحظه مي كنيد در اين آيه اقدامات لازم براي رسيدن به نتيجه مطلوب سفارش شده ولي نتيجه نهايي به خواست خدا واگذار شده است. احاديثي كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است نيز بر كوشش فرد تأكيد مي كنند و مسلمانان را به كوشش و فعاليت و برنامه ريزي در هنگام توكل به خداوند ترغيب مي نمايند. معروف است كه عربي به حضور مبارك حضرت پيامبر"ص" رسيد، حضرت از او پرسيدند كه شترت را چه كردي، اعرابي گفت: "به خدا توكل نموده و آن را در بيابان رها نمودم" حضرت فرمودند:
"أعقلها و توكل" يعني شترت را ببند و به خدا توكل كن.
نتيجه توكل به خدا
توكل به خداوند متعال پيامدهاي مثبتي در زندگي فردي و اجتماعي انسانها دارد كه براي اختصار فقط به چند از اين ثمرات و فوايد در اينجا اشاره مي شود.
1- آرامش و اطمينان قلبي
يكي از فوايد داشتن توكل، آرامش دروني و اطمينان قلبي است كه در سايه توكل به انسان دست مي دهد. زماني كه حضرت موسي(ع) قوم خود را شبانه به سوي سرزمين موعود راهبري مي كرد و سعي مي نمود كه اميد ايمان به خدا را در دلشان زنده كند، نزديكي هاي صبح بود كه قوم خسته موسي (ع) خود را با فرعونيان رو در رو ديدند كه آنها را دنبال مي نمودند، از ترس برخود لرزيدند و اظهار داشتند كه توان مقابله با قوم فرعون را نخواهند داشت. ولي حضرت موسي(ع) آنان را قوت قلب داده و گفت جاي هيچ نگراني نيست، چون خدا با اوست.
قرآن كريم ماجرا را چنين بيان مي كند:
"چون آن دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: گرفتار آمديم. موسي(ع) گفت هرگز، پروردگار من با من است و مرا راهبري خواهد نمود."
حضرت رسول (ص) كه در توكل به خداوند متعال نمونه بود چنان حالتي يافته بود كه وقتي ابوبكر در غار دچار ترس شده بود و فكر مي كرد كه كافران آنان را پيدا خواهند كرد با آرامش به ابوبكر گفت نگران نباش خداوند با ماست.
2- قوت قلب و نيرومندي
از ديگر فوايد توكل داشتن قوت قلب و نيرومندي در تصميم گيري است . چنانكه در حديثي از حضرت رسول (ص) نقل شده است:
"كسي كه دوست دارد محبوبترين مردم باشد از خدا تقوي پيشه كند، و كسي كه مي خواهد قوي ترين مردم باشد به خداوند توكل نمايد، و كسي كه مي خواهد غني ترين باشد بدانچه در پيش خداست مطمئن تر از آن باشد كه در نزد خود اوست."
خداوند كريم در قرآن از قول حضرت نوح(ع) چنين مي فرمايد:
"اي قوم اگر درنگ كردن من در ميان شما و يادآوري آيات خدا بر شما گران مي آيد، من بر خدا توكل مي نمايم، ساز و برگ و شريكان خود را جمع آوريد، چنانكه هيچ چيز از كاري كه مي كنيد بر شما پوشيده نماند و به دشمني من قدم به پيش نهيد و مرا مهلت مدهيد، و اگر پشت كرديد، من از شما هيچ پاداشي نخواسته ام، كه پاداش من با خداست و من مأمور شده ام كه از تسليم شدگان باشم."
در سوره هود نيز چنين مقاومتي از سوي حضرت هود(ع) در هدايت قوم خود آمده است و مثل حضرت نوح (ع) با جرأت و رشادت با مخالفين خود برخورد مي كند.
زماني كه حضرت شعيب(ع) نيز با قوم خود برخورد مي كند در او نيز چنين قوت قلب و جرأتي مشاهده مي گردد كه ناشي از توكل بالاي او به خداوند متعال است .
3- عزت نفس
از ديگر ثمرات توكل به خدا عزت و سربلندي در بين مردم است. فرد متوكل چون به خدا تكيه مي كند غناي نسبي از مردم دارد و به خاطر رسيدن به مال و مقام از مردم التماس نمي كند، لذا عزت و سربلندي اش حفظ مي شود. از همه مهمتر چون خداوند عزيز است پناهنده خود را نمي گذارد كه به ذلت و خواري دچار شود. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
"هر كه به خدا توكل كند او را عزيز (پيروزمند) و حكيم خواهد يافت".در تفسير اين آيات بيشتر مفسران نوشته اند، چون خداوند عزيز است نمي گذارد كه پناهنده او (توكل كننده بدو) دچار ذلت و خواري گردد.
ريشه هاي روان شناختي توكل به خداوند متعال
در تحقيقاتي كه به ادراك فرد از تسلط نسبت به اوضاع و شرايط زندگي مربوط مي شود مي توان رگه هايي را پيدا كرد كه فهم مسأله توكل به خداوند متعال را تسهيل كند. يكي از تئوريها در اين زمينه، نظريه ادراك كنترل اوليه در مقابل ادراك كنترل ثانويه است.
كنترل اوليه كه بيشتر شبيه كنترل عيني و واقعي است، زماني بروز مي كند كه افراد كوشش مي كنند مهار و كنترل امور را در دست بگيرند، و كارها را در مسير اهداف خويش به پيش ببرند. افرادي كه جهت گيري درون سويه نسبت به كنترل دارند و فكر مي كنند كه مي توانند محيط را در جهت رسيدن به اهداف خويش تغيير دهند، گفته مي شود كه تحت لواي كنترل اوليه عمل مي نمايند، افرادي كه با كنترل اوليه محيط را در جهت علايق، نيازها، آمال و آرزوهاي خود تغيير مي دهند. كنترل زماني در نقطه اوج خود قرار مي گيرد كه افراد عملاً بتوانند تصميماتي اتخاذ نموده و آن را به موقع خود به اجرا بگذارند.
كنترل ثانويه زماني به ظهور مي پيوندد كه كنترل اوليه امكان بروز نداشته باشد. شخصي با كنترل اوليه سعي مي كند كه محيط را در جهت نيازها و علايق فردي خويش تغيير دهد، در حالي كه كنترل ثانويه بدين جهت ظهور مي كند كه فرد را در جهت انطباق و سازگاري با محيط غيرقابل تغيير آماده سازد. زماني كه افراد با موقعيتهايي روبرو مي شوند كه غير قابل كنترل است، سعي مي كنند يك يا چند مورد از رهيافتهاي كنترل ثانويه را به كار گيرند تا بتوانند تا حد ممكن ادراك كنترل خود را حفظ نمايند.
مهمترين انواع كنترل هاي ثانويه به قرار زير مي باشند:
1- كنترل نيابتي
در اين روش، افراد شرايط و اوضاع و احوال را مورد بررسي قرار مي دهند تا ببينند چه كسي كنترل اوضاع و شرايط را در دست دارد وبه نحو مؤ ثري خود را با آن فرد هماهنگ و هم جهت مي كنند. اين افراد از اين جهت احساس شايستگي و قدرت مي كنند كه فكر مي كنند در طرف فرد قوي هستند و به تبع قدرت آن فرد آنها نيز قدرت به دست خواهند آورد. اينها فرد قدرتمند و با نفوذ را تشويق مي كنند (و از او مي خواهند) كه دست به كارهايي بزند كه به سودشان تمام شود و از اين طريق احساس كنترل بر اوضاع و شرايط مي نمايند. به عبارت ديگر اين افراد شايد خودشان قدرت لازم را نداشته باشند، ولي از قدرت افراد قدرتمند در جهت كنترل اوضاع و احوال به نفع خود استفاده مي كنند.
از اين نظر اين تئوري به توكل مربوط مي شود كه افرادِ متوكل زماني كه احساس كردند، مهار امور و اوضاع از قدرت و سيطره آنها خارج شده با اعتمادي كه به قدرت خداوند دارند و با رابطه اي كه بين خود و خدا مي بينند اطمينان حاصل مي كنند كه خداوند امور را براي ايشان آسان خواهد كرد و ايشان را در تنگناي سختيها و مشكلات تنها نخواهد گذاشت. اين چنين اعتقادي به افراد متوكل نيروي فوق العاده مي دهد و نمي گذارد كه آنها احساس تنهايي، ضعف و درماندگي نمايند.
2- كنترل تفسيري
افرادي كه از كنترل تفسيري استفاده مي كنند سعي بر اين دارند كه شرايط غير قابل كنترل و طاقت فرسا را براي خود تعبير و تفسير نمايند و معناي آن را درك كنند. اين افراد سعي بر اين دارند كه بفهمند چرا و چگونه اتفاق ويژه اي برايشان رخ داده است و با تعبير و تفسير اين پديده ها و دادن معنا به آنها، احساس كنترل بر اوضاع و احوال نموده و از تلخي حادثه بدين نحو بكاهند. بنابراين افرادي كه تجربيات تلخ غير قابل كنترل مثل از دست دادن عزيزي و يا عضوي از بدن داشته اند، اغلب سعي مي كنند كه معنايي را كه در تراژدي آنها نهفته است پيدا كنند و پيدا كردن معناي حادثه ناگوار به آنها يك نوع احساس كنترل و مواجهه مؤ ثر با عامل فشارزا مي دهد.
افراد زيادي در فرهنگ هاي مختلف دست به تعبير و تفسير اتفاقات ناخوشايند زده اند و از اين طريق از دردهاي خود كاسته اند. مثلاً شهيد ثاني پس از مرگ فرزند دلبندش "مُسَكنه الفَواد عِندَ فقد الأَ حِبَّه وَ ا لاوَ لاد" را مي نويسد و دكتر فرانكل (1958) نظريه "معني - درماني" را پس از دستگيري و از دست دادن تمامي عزيزانش در اردوگاههاي كاري آلمان نازي، ارايه مي دهد. فرد متوكل چون همه اتفاقات را در رابطه با خواست خدا مي داند، معني نهفته اين اتفاقات را درك مي نمايد و براي هر اتفاقي تعبير و تفسيري خدايي دارد.
پژوهشگران معتقدند كه افراد سالم هم از كنترل اوليه استفاده مي كنند و هم از كنترل هاي ثانويه، و بدين وسيله از احساس درماندگي به دورمانده و هميشه اميدواري خود را به آينده حفظ مي نمايند.
به نظر مي رسد كه اين تحقيقات به "توكل" ارتباط پيدا مي كنند. چون در توكل هم جنبه كنترل نيابتي مطرح است كه فرد ناتوان با اتصال به كمك و مشيت خداوندِ متعال احساس قوي بودن مي كند و مطمئن مي شود كه با گرفتن طرف خداوند بر حوادث فايق خواهد آمد و پشتش به پشتيباني خدا گرم است. از طرفي ديگر بحث توكل به خداوند متعال به كنترل تفسيري ارتباط پيدا مي كند. چون فرد متوكل در تعبير و تفسير پديده ها هميشه خداوند دانا و حكيم مشفق و خيرخواه را به همراه دارد و اگر حادثه اي ناگوار برايش پيش آيد با ديد عارفانه به آن نگريسته و آن را خير تلقي مي كند.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.