PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترجمه صحیح برخی جملات عامیانه در فیلم ها



moji5
9th March 2010, 12:08 AM
1- he woke up on the wrong side of the bed today

1- او امروز سر حال نیست.


2- I don’t want to be a burdon to you.

2- نمي خواهم باعث زحمت شما بشوم (سربار شما بشوم).
3- She has shouldered a heavy load because of her expensive family problems.

3- او بخاطر مشکلات سنگین خانوادگی زحمات زیادی را متحمل شده است. (بار زیادی را بر دوش کشیده است).
4- I don’t have anything to do in return.

4- من نمی توانم محبت شما را جبران کنم (در ازاء محبتتان کاری برایتان انجام دهم).
5- Why do you make such a big deal out of this?

5- چرا مسئله را اینقدر بزرگش می کنی؟
6- We are dealing with a random killer.
6- ما با قاتلی طرفیم که بدون نقشه ای مشخص دست به جنایت می زند.
7- O. K You have got a deal.

7- باشه موافقم , قبول دارم.
8- I have got the deal of life-time for you.

8- بهترین معامله (فرصت ) زندگیتو می خواهم بهت پیشنهاد کنم.
9- I am flattered

9- این لطف شماست (شرمنده می فرمائید).

توضيح:

وقتی فردی از شما تعریف می کند و نکات مثبتی را به شما نسبت می دهد می توانید از این جمله استفاده کناید و از او تشکر کنید حال به دو مثال دیگر که جنبه منفی دارند توجه کنید:

He is not easily flattered.

او کسی نیست که به با تعریف و تمجید (چاپلوسی) باهاش کنار اومد

Don’t flatter me.

تعريف الكی (چاپلوسی) از من نکن.
10- they take it for granted.

آنها خیلی متوقع شدند (از کار انجام شده قدر دانی نمی کنند).

لغات:
take somebody/something for granted: to expect that someone or something will always be there when you need them and never think how important or useful they are : متوقع شدن عدم توجه و یا قدردانی از کسی یا چیزی 11- That was unlike you.

11- آن ( مسئله مورد نظر) از شما بعيد بود (آن عملتان دور از انتظار بود)
12- I know what you are going through.

۱۲- شما را درك مي كنم ( اصطلاحا: مي دانم چه مي كشيد.


13- He was found guilty of the charge.

13- او گناهكار شناخته شد.

توضيح:

كلمة “charge ” به معني جرم به كار رفته بدين مفهوم كه او نسبت به جرمي كه متهم شده بود گناهكار شناخته شد.
14- We’ve talked a lot about it. Lest’s just drop it.

14- خيلي در اين رابطه حرف زديم بيا ديگه بس كنيم.


15- I was set up. 15- به من كلك زدند. لغات: set somebody up: informal to trick someone in order to achieve what you want, especially to make it appear that they have done something wrong or illegal كلك زدن گول زدن 16- He isn’t guilty; He was framed. 16- اون گناهكار نيست براش پاپوش دوخته شده است. 17- A: He made a complaint. B: Who gives a shit? 17- A: او شكايت كرده B: كي اهميت ميده؟ توضيح : بجاي جمله غير رسمي و غير ادبي عبارت B ميتوان از عبارت مؤدبانه تر “Who cares” استفاده كرد. 18- I am sure deep down your father loves you so much. 18- من يكجورائي مطمئنم كه پدرت تو را خيلي دوست دارد. لغات: deep down: if you know or feel something deep down, you secretly know or feel it even though you do not admit it يك جورائي از قضيه با خبر بودن 19- You don’t have guts to hear the truyh. 19- شهامت شنيدن حقيقت را نداري ( جيگرش را نداري) 20- Cut the crap. 20- دست از اين حرفهاي الكي بر دار.(اين شر و ور ها را تموم كن). 21- You scared the shit out of me. 21- از ترس مردم. 22- It must cost a fortune.

22- خيلي بايد گران قيمت باشد. (خيلي بايد ارزش داشته باشد).
23- It’s no use trying to talk to him, his mind is made up.

23- صحبت كردن با او ديگه فايده اي نداره اون تصميمش را گرفته.
24- No, I didn’t like it one bit.

24- اصلا خوشم نيامد (يك ذره هم دوست نداشتم).
25- I am working on it, I’ll get it done.

25- دارم روش كار مي كنم. دارم تمومش مي كنم.
26- This is way over my head.

26- اين ديگه از عقل من خارج است (عقلم ديگه قد نميده).
27- Are you nuts.

27- خل شدي.
28- I should remind you that you are under oath.

28- بايد به شما يادآوري كنم كه شما قسم خورده ايد.
29- You better hush.

تو بهتره ساكت باشي.

توضيح:

معمولا از طرف والدين به بچه ها با حالت اخطار گفته مي شود.
30- There was an argument and one of them blew the other away.

30- يك جر و بحثي بود و يكي از اونها او يكي را كشت (با اسلحه گرم).



31- You want to put me down in front of my friend.
31- می خواهی من را در جلوس دوستانم خراب کنی (کنف کنی).
32- We are working on the basis of "First come, First served".
۳۲- ما در اینجا بر اساس نوبت کار میکنیم( هر کس زودتر بیاید زودتر به کارش رسیدگی می شود).
33- You are overreacting.
۳۳- شما بی جهت دارید عکس العمل شدید نشان می دهید. ( بی جهت خود را ناراحت می کنید).
34- You picked on the wrong guy.
۳۴- دست روی بد کسی گذاشتی. (دست روی آدم بدی گذاشتی).
35- I am fixing to go.
۳۵- دارم آماده میشم که برم.
36- Don't bite my head off.
۳۶- کلمو نکن (نکش ما رو منظوری نداشتم).
توضیح:
این عبارت معمولا به حالت مزاح بین دوستان مطرح می شود که با این لحن او را دعوت به آرامش می کنید.

37- Put 2 and 2 together, and you can figure it out.
37- حساب دو دو تا چهار تا است دیگه خودت می تونی ازش سر در بیاری.
38- Hear me out first.
38- اول گوش کن ببین چی میگم.
39- Let's be paragmatic; 5 million means nothing on a grand scheme.
۳۹- بیا واقع بین باشیم پنج میلیون در رابطه با چنین مسئله بزرگی ارزشی نداره.
40- There is no need to get personal.
۴۰- وجهی نداره به خودت بگیری. (ناراحت بشی).
41- Don't worry we'll work it out somehow.
۴۱- نگران نباش. یک جوری حلش می کنیم.
42- His name is Jack. He's a pain in the neck.
۴۲- اسمش جکه (واقعا) مایه درد سره
43- Sorry, I didn't quite catch that.
۴۳- ببخشید دقیقا متوجه نشدم چی گفتید.
44- I'm sorry but, I have some work to catch up on.
۴۴- ببخشید باید برم به کارم برسم( کار عقب افتاده دارم باید برم انجام بدم).
لغات:
catch up on some thing: to do what needs to be done because you have not been able to do it until now به کارهای عقب افتاده رسیدن
45- A: May I make a suggestion?
B: by all means.
۴۵- A: میتونم یک پیشنهادی کنم؟
B: خواهش می کنم (حتما بفرمائید).
46- I'll tell you as soon as I catch my breath.
۴۶- اجازه بده نفسی تازه کنم الان بهت میگم.( به محظ اینکه نفسم سر جایش بیاد بهت میگم).
47- (He, she, it) caught my eye.
اون چشمم را گرفت. (ازش خوشم اومد).
48- I know what you are up to.
۴۸- میدونم چه کار میخواهی بکنی.
49- If you need me, I'll be chained to my desk.
۴۹- اگر کاری با من داشتی من همین جا پشت میزم هستم. (چسبیدم به میزم).
50- Excuse the mess.
۵۰- ببخشید که اینجا بهم ریخته است.



نوشته امروز را اختصاص مي دهم به ترجمه يكسير عباراتي كه در روزنامه ها مجلات و غيره وجود دارد و خواننده را هنگام ترجمه با مشكل مواجه مي كند. اين عبارات هرچند دربردارنده كلمات سخت و جديد نيستند ، ولي از تركيبي برخوردارند كه چه بسا به سختي مي توان به محتواي آنها پي برد.





1- Teachers have voted in favour of industrial action.

1- معلمين به حمايت از اعتصاب راي دادند.

لغات:

Industrial action : a strike or other protest at work

اعتصاب در محل كار



2- Younger workers tend to be at an advantage when applying for jobs.

2- كارگران جوان هنگام درخواست شغل مواظبند كه كه نفعي عائدشان شود.

لغات:

to be at an advantage: have an advantage

فائده اي داشتن، به صرفه بودن

3- 'He always does this,' said Isabelle, by way of apology.


3- ايزابل گفت: او هميشه براي اينكه بفهماند متاسف است ، اينگونه رفتار ميكند.


لغات:

by way of apology: in order to show you are sorry

براي نشان دادن تاسف براي معذرت خواهي.





4- My trousers were caked with blood.


5- شلوارم کاملا از خون رنگین شده بود.


لغات:


Be caked with blood: covered in dry blood.


مملو از خون خشک شده شدن





5- They work hard at school without giving the appearance of being particularly hard-working.
5- آنها به سختی کار میکنند بدون اینکه واقعا به نظر بیاید که سخت کوشند.


لغات:

give the appearance of something/give every appearance of something :seem to be something

شبیه کسی بودن - در ظاهر مانند کسی یا چیزی شدن




6- He was, to all appearances, a respectable, successful businessman.

5- او از هر جهت فردی محترم و تاجری موفق به نظر می رسید.

لغات:

to all appearances :based on the way someone or something seems to most people

به لحاظ ظاهر از هر جهت



7- The Council is currently reviewing the way it deals with planning applications.

7- مجلس در حال حاضر مشغول بازنگری در نحوه برخورد با تقاضانامه های ساخت و ساز است.

لغات:

planning application :a request for permission to build something

تقاضانامه ساخت و ساز



8- The President would appoint the Council of Ministers, subject to the approval of the National Assembly.

8- رئیس جمهور بر اساس موافقت سازمان ملل وزراء مجلس را منصوب می کند.

لغات:

subject to somebody's approval :if it is accepted by someone

بر اساس موافقت کسی



9- A number of employers have already given their seal of approval to the scheme.

لغات:

9- از لحاظ قانونی طرح تعدادی از کارفرمایان مورد تصویب قرار گرفته است.

seal of approval: if you give something your seal of approval, you say that you approve of it, especially officially

از لحاظ قانونی تائید کردن بر چیزی مهر تائید زدن



10- Dr Coleman has delivered hundreds of babies.

10- دکتر کلمن صدها بچه را به دنیا آورده است.

لغات:

deliver a baby: help a woman to give birth to a baby

کمک کردن به زن باردار برای دنیا آوردن فرزند.



11- premature babies need special medical care.
11- نوزادان به مواظبت پزشکی مخصوص احتیاج دارند.


لغات:

premature baby: a baby that is born too early.

بچه تازه به دنیا آمده - نوزاد



12- a powerful blow that knocked his opponent off balance.
12- مشتی محکم که بعد از کوفتن تعادل حریف را به هم زد.


لغات:

be off balance: unable to stay steady.

نداشتن تعادل



13- I've got a good sense of balance and learnt to ski quite quickly.

13- من از تعادل خوبی برخوردارم و اسکی را خیلی زود یاد

گرفتم.

لغات:

sense of balance: a state in which all your weight is so evenly spread so that you do not fall

تعادل خوب



14- The entertainment includes a disco and live band.

14- پذیرائی شامل دیسکو و موسیقی زنده است.

لغات:

live band: a band playing live music, not recorded music.

ارکستری که فقط موسیقی زنده پخش می کند.





15- We've tried to mend the fence several times, but we're fighting a losing battle.

15- چند بار سعی کردیم که حصار را تعمیر کنیم ولی سرکار بودیم. با چیز دست نیافتنی ای درگیر بودیم.

لغات:

a losing battle: something you cannot achieve.

چیز دست نیافتنی



16- Keeping the house tidy is an uphill battle .

15- تمیز نگه داشتن خانه خیلی سخت است.

لغات:

an uphill battle: something that is very difficult to do.

کار سخت و دشوار



17: Come and stay. The spare bed's available for you.

17- نزد ما بیا و بمان یک تخت خالی برای شما داریم.

لغات:

spare bed: a bed for visitors to your home.

تخت خالی برای میهمانان



18- It is a widely held belief that violent crime is increasing.

این یک عقیده فراگیر است که جرم همچنان در حال افزایش است. 18-

لغات:

a widespread/common/widely held belief: something that many people think.

عقیده فراگیر



19- a strongly held belief that stealing is wrong

19- اعتقادی راسخ به اینکه دزدی عملی اشتباه است.

لغات:

a deeply held/strongly held belief: something you believe very much.

اعتقاد راسخ چیزی که کاملا به آن اعتقاد داریم.



20- We're just beginning to reap the benefits of all our hard work.

20- تازه شروع کردیم که از مزایای کار سختمان بهره مند شویم.

لغات:

reap the benefits of something: enjoy the advantages of something.

از مزایای چیزی بهره مند شدن.



22- I always get the blame for his mistakes!

22- من همیشه بخواطر اشتباهات او ملامت میشوم.

لغات:

get the blame: be blamed.

مواخذه شدن



23- In my opinion, the blame lies with the police.

23- به نظر من تقصیر با پلیس است.

لغات:

the blame lies with somebody: used to say that someone did something.

تقصیر با کسی بودن



24- His mother's death was a shattering blow.

24- یک لطمه سخت موجب مرگ مادرش شد.

لغات:

shattering/devastating/bitter blow: something that makes you extremely disappointed and upset بدبیاری - لطمه - فاجعه - مصیبت .



25- the bitter border dispute between the countries.

25- یک مناقشه مرزی تلخ بین کشورها.

لغات:

border dispute: a disagreement about where the border should be.

اختلاف مرزی - مناقشه مرزی



26- The project was completed within budget.

26- پروژه درست به اندازه بودجه تعیین شده خرج گرفت.

لغات:

on/within budget :not costing more money than planned

به اندازه بودجه تعیین شده.



27- Feature movies always run over budget.

27- فیلمهای بلند همواره بیش از مقدار در نظر گرفته شده خرج بر می دارند.

لغات:

over budget :costing more money than planned

خرج برداشتن بیش از مقدار متصور



28- We have to keep within a tight budget.

28- ما باید با یک بودجه محدود سر کنیم.

لغات:

a tight budget :when there is not much money available

بودجه کاملا اندازه و حساب شده



29- a woman of slight build.

29- یک زن لاغر اندام

لغات:

slight build :a body shape that looks thin

لاغر اندام



30- It is by no means certain that the deal will be accepted.

30- ظاهرا معامله مورد قبول قرار خواهد گرفت.

لغات:

by no means certain/far from certain :not definite

احتمالا - ظاهرا



31- There's always the chance that something will go wrong.

31- همیشه این احتمال وجود دارد که چیزی اشتباه از آب در آید.

لغات:

there's a chance that :it is possible that

امکان داشتن - محتمل بودن



32- Chances are they'll be out when we call.

32- احتمالا وقتی ما تماس بگریم آنها بیرون باشند.

لغات:

chances are :it is likely

احتمال دارد.



33- Police dropped the charges against him because of insufficient evidence.

33- پلیس بدلیل مدارکی که کافی نبود از اتهام علیه او صرفنظر کرد.

لغات:

drop the charges :decide to stop making charges

از اتهام صرفنظر کردن - دیگر فرد را متهم به انجام کاری نکردن.



34- Green was cleared of all charges against him.

34- گرین از هر اتهامی که علیه او بود تبرئه شد.

لغات:

be cleared/acquitted of a charge :when someone is officially not guilty at the end of a trial

lبی گناه شناخته شدن



35- I want you to get those plates as clean as a whistle.

35- میخواهم که آن بشقابها را کاملا تمیز کنی.

لغات:

as clean as a whistle :very clean

کاملا تمیز



36- The bank agreed to extend the loan if certain conditions were met.

36- بانک موافقت کرد که یکسری شرائط مورد توافق قرار گید مقدار وام را زیاد کند.

لغات:

meet/satisfy/fulfil a condition :do what has been agreed.

طبق قرارداد عمل کردن



37- Informed consent was obtained from all participants before the study began.

37- قبل از شروع پژوهش رضایت شرکت کنندگان از نحوه کار گرفته شد. همه راضی بودند

لغات:

informed consent :consent based on full information about what will happen

رضایت آگاهانه آگاهی از نحوه کار و رضایت



38- It is clear that the election will be a close contest.

38- کاملا واضح است که انتخابات رقابی تنگاتنگ خواهد بود.

لغات:

close contest :when someone wins by only a very small amount

رقابت تنگاتنگ



39- the 1975 Liberal leadership contest.

39- رقابت رهبران آزادیخواه در سال 1975

لغات:

leadership contest :when two politicians compete to become the leader of their party

رقابت رهبران سیاسی



40- The funds will just cover the museum's running costs.

40- بودجه مزبور فقط برای خرج اداره موزه کافی خواهد بود.

لغات:

running/operating costs :what it costs to organize an event or run a business.

هزینه اداره و سرپرستی کاری


با تشکر از گرداورنده
http://demned2.blogfa.com/

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد