Victor007
8th March 2010, 07:08 PM
«تابناک»ـ در دوازدهم فروردين سال 1334، در شهرضای اصفهان فرزندي دیده به جهان گشود كه مايه افتخار و سربلندي ديار خود شد.
آزادگي، حريت، شهامت، شجاعت، تسليم، رضا، ادب و معصوميت تحفههايي بود كه خداوند به یاری خلوص پدر و مادر به فرزند آنها عطا کرد. مادرش ميگويد كه ابراهيم در پنج سالگي به نماز ايستاد و به مسجد رفت و پدرش به ياد ميآورد وقتي به سن ده سالگي رسيد، سوره مباركه يس و تعدادي از سورههاي قرآن را فراگرفته بود.
ابراهيم از همان سنين كودكي و هنگام فراغت از تحصيل، به ويژه در تعطيلات تابستان، با كار و تلاش فراوان مخارج تحصيل خود را به دست ميآورد و از اين راه به خانواده زحمتكش خود نيز كمك ميكرد. او با شور و نشاط و محبتي كه داشت، به محيط گرم خانواده صفا و صميميت دو چندان ميبخشيد.
پس از پایان دوران ابتدايي و راهنمايي، وارد مقطع دبيرستان شد. او در دوران تحصيلات متوسطه اشتياق فراواني به رشته داروسازي نشان ميداد. هرچند وضع مالي پدرش در آن حد نبود كه بتواند براي فرزند علاقهمندش بعضي لوازم پزشكي را تهيه كند، با اين حال از آنچه برايش مقدور بود، دريغ نميکرد. خود ابراهيم نيز با مبلغ اندكي كه از كار در مزرعه يا جاي ديگر به دست ميآورد، توانسته بود بخشي از امكانات مورد نيازش را فراهم كند.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51787_505.jpg
در سال 1352 ديپلم گرفت و در كنكور سراسري شركت كرد. عدم موفقيت ابراهيم در ورود به دانشگاه نتوانست خللي در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از پذیرش در امتحانات ورودي «دانشسراي تربيت معلم اصفهان» براي تحصيل رهسپار اين شهر شد.
دو سال بعد، با پایان تحصيل، به خدمت سربازي رفت؛ اگر چه راضي نبود زير پرچم رژيمي كه مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهاي خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترين دوران جواني او همان دوران سربازي بود. در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفكر و انقلابي مخالف رژيم ستم شاهي آشنا شود و به تعدادي از كتابهايي كه از نظر ساواك و دولت آن روز ممنوعه به شمار ميآمد، دست يابد. مطالعه آن كتابها كه به طور مخفيانه و توسط برخي از دوستان برايش فراهم ميشد، تأثيري عميق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنايي انديشهاش كمك شاياني كرد.
در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمي را برگزيد. او در روستاهاي محروم و طاغوتزده مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم، در روزگار معلمي، با شماری از روحانيون متعهد و انقلابي آشنا شد و در اثر همنشيني با علماي اسلامي مبارز، با شخصيت ژرف حضرت امام خميني(ره) آشنايي بيشتري پيدا كرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتي عميق در وجود خود ايجاد كرد.
هر روز آتش عشق به امام(ره) در كانون جانش شعلهور ميشد. او سعي وافري داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محيط درس گسترش دهد و جان دانشآموزان را كه ضميرشان به صافي آب و آيينه بود، از عشق «روحالله» لبريز سازد.
او درباره امام(ره) و احكام مترقي اسلام همواره به بحث مينشست و دانشآموزان را به مطالعه كتابهاي سودمند و روشنگر ترغيب مينمود. همين امر سبب شد كه در چندين نوبت از طرف ساواك به او اخطار شد لكن روح سركش و بيباك او به همة آن اخطارها بيتوجه و بياعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشويش پي ميگرفت و از تربيت شاگردان لحظهاي غفلت نورزيد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51788_428.jpg
با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهيم نيز فعاليتهاي سياسي خود را علني كرد. حضور او در پيشاپيش صفوف تظاهركنندگان و سفر به شهرهاي اطراف براي دريافت و نشر اعلاميههاي رهبر كبير انقلاب و ضبط و تكثير نوارهاي سخنراني ايشان و دیگر پيشگامان انقلاب، خاطراتي نيست كه به سادگي از اذهان مردم شهر و اعضای خانواده و دوستانش محو شود.
ابراهيم پس از ابراز لياقت در طول مبارزات و فعاليت ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامي، در تشكيل سپاه پاسداران شهرضا (قمشه) نيز نقش چشمگيري داشت. او عضويت در شوراي فرماندهي سپاه پاسداران و مسئوليت واحد روابط عمومي را به عهده گرفت و فعاليتهاي خود را بعدي تازه بخشيد.
به دنبال غایله كردستان، به شهرستان پاوه رفت و مسؤوليت روابط عمومي سپاه آنجا را به عهده گرفت. پس از يك سال خدمت در كردستان، به همراه حاج احمد متوسليان، به مكه مشرف شد.
با شهادت «ناصر كاظمي» به فرماندهي سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحميلي در اين سمت باقي ماند.
با شروع عمليات رمضان، در تاريخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهي تيپ 27 محمد رسول الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقای اين يگان به لشكر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهي آن لشكر انجام وظيفه كرد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51789_346.jpg
در عمليات مسلمبنعقيل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را كه شامل: لشكر 27 حضرت رسول(ص)، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تيپ 10 سيدالشهدا بود، به عهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهي او در عمليات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات كاني مانگا هرگز از خاطرهها محو نميشود.
اوج حماسه آفريني اين سردار بزرگ در عمليات خيبر بود. در اين مقطع، حاج همت تمام توان خود را به كار گرفت و در آخرين روزهاي حيات دنيوياش، خواب و خوراك و هرگونه بهرة مادي از دنيا را برخود حرام كرد و با ايثار خون خود برگي خونين در تاريخ دفاع مقدس رقم زد.
سرانجام، فاتح خيبر ـ سردار بزرگ اسلام حاج محمدابراهيم همت ـ در تاريخ 17 اسفندماه سال 1362 در جزيره مجنون به ديدار معبود خويش شتافت و به جمع دوستان شهيدش ملحق شد. روحش شاد و ياد جاودانهاش گرامي باد.
فرازهايي از سخنان شهيد حاج محمد ابراهیم همت
*** امام خميني (ره) مظهر صفا، پاكي، خلوص و دريايي از معرفت است؛ فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد، زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد؛ من حاضر هستم به خاطر يك پيام امام خميني (ره) جان دهم و از خداوند خواستهام لحظهاي بعد از امام خميني (ره) نفس نكشم.
*** به خداي يكتا پناه ميبرم، از آن عزيز مقتدر مدد و استعانت مي جويم تا باري را كه به شانه گرفته ام با سربلندي و سرافرازي به مقصد برسانم. تنها به ياد خدا باشيد، به او پناه ببريد و توكل به خدا داشته باشيد.
*** با خداي خود پيمان بسته ام تا آخرين قطره خونم در راه حفظ و حراست از اين انقلاب الهي يك آن آرام و قرار نگيرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلاي كلمه الله و بسط فرهنگ اسلامي تلاش نمايم به همين سبب سلاح بر شانه گرفته و به جبهه هاي خون و حماسه روي آورده ام.
*** ملت ما ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشيدن به راه شهيدان و استعانت از درگاه خداوند است تا اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي (عج) وصل نمايد و در اين تلاش پي گير مسلما" نصر خدا شامل حال مومنين است.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51790_918.jpg
*** شهادت زيباترين، بالنده ترين و نغزترين كلام در تاريخ بشريت است. شهادت بهترين و روشن ترين معني حقيقي توحيد است و تاريخ تشيع خونين ترين و گوياترين تابلو نمايانگر شكوه و عظمت شهيد است.
*** كدام سپاهي در خارج دوره ديده است، هر چه دوره بود در همين جبهه هاي جنگ بود. در همين گرد و خاك، كوه و دشت و گرماي سوزان و سرما بود. هر چه آموخت با خون بود. هر چه تجربه بود با خون بود.
*** پدر و مادر! من زندگي را دوست دارم ولي نه آنقدر كه آلوده اش شوم و خويش را گم و فراموش كنم. علي وار زيستن و علي وار شهيد شدن، حسين وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست مي دارم.
*** من خاك پاي بسيجيها هم نميشوم. اي كاش من يك بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نميشدم.
*** ما هرچه داريم از شهيدان گرانقدرمان داريم و انقلاب خونبارمان نيز مرهون خون اين عزيزان است.
*** شهادت در قاموس اسلام كاريترين ضربات را بر پيكر ظلم، جور، شركت و الحاد ميزند و خواهد زد.
*** اسلام دين مبارزه و جهاد است و در اين راه احتياج به ايمان، ايثار، صبر و استقامت است.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51791_860.jpg
*** ويژگيهاي برجسته شهيد ***
او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوهاي براي ديگران بود كه جز خدا به چيز ديگري نميانديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و كسب رضاي حضرت احديت، شب و روز تلاش ميكرد و سختترين و مشكلترين مسؤوليت هاي نظامي را با كمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر ميپذيرفت.
او انساني بود كه براي خدا كار ميكرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز اوست. ايشان يكي از افراد درجه اولي بود كه هميشه ماموريت هاي سنگين برعهدهاش قرار داشت.
حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و در برابر دلاوران بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غران از مصاديق (اشدَاء عليالكفار، رحماء بينهم) بود.
همت كسي بود كه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا كرد و از زندگياش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، كه عاقبت همچنين كرد.
هميشه سفارش ميكرد كه دستورات فرماندهان را بايد مو به مو اجرا كرد. وقتي دستوري هرچند خلاف نظرش به وي ابلاغ ميشد، از آن دفاع ميكرد.
پدر بزرگوارش ميگويد:
محمد ابراهيم از سن ده سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيبهاي سياسي و نظامي هرگز نمازش ترك نشد. روزي از يك سفر طولاني و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را با همه خستگيهايش تا پگاه به نماز و نيايش ايستاد و وقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود گفت: مادر! حالي عجيب داشتم. اي كاش به سراغم نميآمدي و آن حلت زيباي روحاني را از م نميگرفتي.
شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود كه در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها ك بار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع ميسوخت و چونان چشمهساران در حال جوشش بود و يك آن از تحرك باز نميايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفتانگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران ميبخشيد و با همان كم قانع بود و در پاسخ كساني كه ميپرسيدند چرا لباس خود را كه نيازمند آن بودي بخشيدي؟ ميگفت: من پنج سال است كه يك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است.
او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت، آن هم يك مديريت سالم در اداره كارها و نيروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام ميگذاشت و عمل ميكرد. در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه ميكرد و نظارت و پيگيري خوبي نيز داشت. كسي را كه در انجام دستورات كوتاهي مينمود بازخواست ميكرد و كسي را كه خوب به ماموريتش عمل ميكرد مورد تشويق قرار ميداد.
بينش سياسي بعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار ميرفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير كشورهاي اسلامي زير سلطه دشمن بسيار ميانديشيد و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستيزه بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل بود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.
از ويژگيهاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانه او با بسيجيان جان بركف بود. به بسيجيان عشق ميورزيد و همواره در سخنان و گفتارش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي ميكرد. در من خاك پاي بسيجيها هم نميشوم. اي كاش من يك بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نميشد. وقتي در سنگرهاي نبرد غذاي گرم براي شهيد همت ميآوردند، سؤال مي كرد، آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزمان در سگرها همين غذا را ميخوردند يا خير؟ و تا مطمئن نميشد كه نيروهاي ديگر يز از همين غذا استفاده ميكنند، دست به غذا نميزد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51792_614.jpg
شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسؤولان امر تاكيد و توصيه داشت. او كه از روحيه ايثار و استقامت كم نظيري برخوردار بود. با برخوردها و صفات اخلاقياش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه ميگفت عامل بود. عشق و علاقه نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه ميگرفت. براي شهيد همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است يا نه. همت يك رزمنده بود. همت هم مرد جنگ و هم معلمي وارسته.
شهيد حجتالاسلام والسلمين محلاتي در توصيف شهيد اين چنين اظهار داشتهاند:
او انساني بود كه براي خدا كار ميكرد و بالاترين اعمال را داشت. او سختترين كارها را در لشكر و جبهه به عهده ميگرفت، مردي با ايمان و با اخلاص بود و در آخرت هم انشاءالله شفيعمان خواهد بود. شهيد حاج همت هركاري را كه از آن سختتر و دشوارتر نبود به عهده ميگرفت. خدا رحمتش كند. كارهاي او حساب شده و بسيار قابل تمجيد و تكريم است. در طول اين جنگ تحميلي، نبردي سنگينتر و مشكلتر و توانسوزتر از جنگ خيبر در جزاير مجنون نبود و در چجنين هنگامهاي عظيم، هراسناك و هولانگيز، شهيد حاج محمد ابراهيم همت ميداندار نبرد بود و فرماندهي سپاه را در نهايت شگفتي عهدهدار بود.
*** نحوه شهادت ...***
شهيد همت در جريان عمليات خيبر به برادران گفته بود:
« بايد مقاومت كرد و مانع از بازپسگيري مناطق تصرف شده توسط دشمن شد. يا همه اينجا شهيد ميشويم و يا جزيره مجنون را نگه ميداريم.»
رزمندگان لشكر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي كردند. حاجي جلو رفته بود تا وضع جبهه توحيد را از نزديك بررسي كند، كه گلوله توپ در نزديكي ايشان اصابت ميكند و اين سردار دلاور به همراه معاونش ـ شهيد اكبر زجاجي ـ دعوت حق را لبيك گفتد و سرانجام در تاريخ 24/12/1362 در عمليات خيبر به لقاء خداوند شتافتند.
همسرش در این باره می گوید:
حاجي به من ميگفت من در مكه معظمه از خدا خواستم كه نه اسير شوم و نه معلول و نه مجروح. فقط زماني كه آنقدر نزد او عزيز شدم كه جزو اوليائش قرار گيرم و همنشيني با پيامبر(ص) را نصيبم كند: مرا در جا شهيد كند، آنچنان كه لحظهاي بعد وجود نداشته باشم.
محسن رضایی می گوید:
در تماس بی سيم با فرمانده قرارگاه جزيره جنوبی، گفتم حاجی چطوره؟ وضع اش را سريع بگو. گفت گفتني نيست. گفتم ولی تو به من مي گويی. چي شده؟ گفت همت شهيد شده! نتوانستم بايستم. نشستم...
عراقی ها حتی جشن گرفتند. توی رسانه هاشان با خوشحالی اعلام کردند يکی از فرمانده های قوی ايران را کشته اند. اولين باری که در جنگ به کسی عنوان سيدالشهداء دادند، در همين عمليات خيبر بود برای «حاج همت».
... و اما چه کردیم ما با خون شهدا؟؟؟
روحشان شاد و یادشان پر رهرو باد
منابع: ساجد، پایگاه اطلاع رسانی جنگ، سایت جامع شهید آوینی و سایت شخصی محسن رضایی
آزادگي، حريت، شهامت، شجاعت، تسليم، رضا، ادب و معصوميت تحفههايي بود كه خداوند به یاری خلوص پدر و مادر به فرزند آنها عطا کرد. مادرش ميگويد كه ابراهيم در پنج سالگي به نماز ايستاد و به مسجد رفت و پدرش به ياد ميآورد وقتي به سن ده سالگي رسيد، سوره مباركه يس و تعدادي از سورههاي قرآن را فراگرفته بود.
ابراهيم از همان سنين كودكي و هنگام فراغت از تحصيل، به ويژه در تعطيلات تابستان، با كار و تلاش فراوان مخارج تحصيل خود را به دست ميآورد و از اين راه به خانواده زحمتكش خود نيز كمك ميكرد. او با شور و نشاط و محبتي كه داشت، به محيط گرم خانواده صفا و صميميت دو چندان ميبخشيد.
پس از پایان دوران ابتدايي و راهنمايي، وارد مقطع دبيرستان شد. او در دوران تحصيلات متوسطه اشتياق فراواني به رشته داروسازي نشان ميداد. هرچند وضع مالي پدرش در آن حد نبود كه بتواند براي فرزند علاقهمندش بعضي لوازم پزشكي را تهيه كند، با اين حال از آنچه برايش مقدور بود، دريغ نميکرد. خود ابراهيم نيز با مبلغ اندكي كه از كار در مزرعه يا جاي ديگر به دست ميآورد، توانسته بود بخشي از امكانات مورد نيازش را فراهم كند.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51787_505.jpg
در سال 1352 ديپلم گرفت و در كنكور سراسري شركت كرد. عدم موفقيت ابراهيم در ورود به دانشگاه نتوانست خللي در اراده او به وجود آورد. در همان سال، پس از پذیرش در امتحانات ورودي «دانشسراي تربيت معلم اصفهان» براي تحصيل رهسپار اين شهر شد.
دو سال بعد، با پایان تحصيل، به خدمت سربازي رفت؛ اگر چه راضي نبود زير پرچم رژيمي كه مخالف آن بود دو سال عمر گرانبهاي خود را تلف سازد. بنا به گفته خودش، تلخترين دوران جواني او همان دوران سربازي بود. در همين مدت توانست با برخي از جوانان روشنفكر و انقلابي مخالف رژيم ستم شاهي آشنا شود و به تعدادي از كتابهايي كه از نظر ساواك و دولت آن روز ممنوعه به شمار ميآمد، دست يابد. مطالعه آن كتابها كه به طور مخفيانه و توسط برخي از دوستان برايش فراهم ميشد، تأثيري عميق و سازنده در روح و جان او گذاشت و به روشنايي انديشهاش كمك شاياني كرد.
در سال 1356، پس از بازگشت به زادگاه و آغوش گرم و پرمهر خانواده، شغل معلمي را برگزيد. او در روستاهاي محروم و طاغوتزده مشغول تدريس شد و به تعليم فرزندان اين مرز و بوم همت گماشت. ابراهيم، در روزگار معلمي، با شماری از روحانيون متعهد و انقلابي آشنا شد و در اثر همنشيني با علماي اسلامي مبارز، با شخصيت ژرف حضرت امام خميني(ره) آشنايي بيشتري پيدا كرد و نسبت به آن بزرگوار معرفتي عميق در وجود خود ايجاد كرد.
هر روز آتش عشق به امام(ره) در كانون جانش شعلهور ميشد. او سعي وافري داشت تا عشق و علاقه به امام(ره) را در محيط درس گسترش دهد و جان دانشآموزان را كه ضميرشان به صافي آب و آيينه بود، از عشق «روحالله» لبريز سازد.
او درباره امام(ره) و احكام مترقي اسلام همواره به بحث مينشست و دانشآموزان را به مطالعه كتابهاي سودمند و روشنگر ترغيب مينمود. همين امر سبب شد كه در چندين نوبت از طرف ساواك به او اخطار شد لكن روح سركش و بيباك او به همة آن اخطارها بيتوجه و بياعتنا بود. او هدف و راهش را بدون تزلزل و تشويش پي ميگرفت و از تربيت شاگردان لحظهاي غفلت نورزيد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51788_428.jpg
با گسترده شدن امواج خروشان انقلاب، ابراهيم نيز فعاليتهاي سياسي خود را علني كرد. حضور او در پيشاپيش صفوف تظاهركنندگان و سفر به شهرهاي اطراف براي دريافت و نشر اعلاميههاي رهبر كبير انقلاب و ضبط و تكثير نوارهاي سخنراني ايشان و دیگر پيشگامان انقلاب، خاطراتي نيست كه به سادگي از اذهان مردم شهر و اعضای خانواده و دوستانش محو شود.
ابراهيم پس از ابراز لياقت در طول مبارزات و فعاليت ها، چه قبل و چه پس از انقلاب اسلامي، در تشكيل سپاه پاسداران شهرضا (قمشه) نيز نقش چشمگيري داشت. او عضويت در شوراي فرماندهي سپاه پاسداران و مسئوليت واحد روابط عمومي را به عهده گرفت و فعاليتهاي خود را بعدي تازه بخشيد.
به دنبال غایله كردستان، به شهرستان پاوه رفت و مسؤوليت روابط عمومي سپاه آنجا را به عهده گرفت. پس از يك سال خدمت در كردستان، به همراه حاج احمد متوسليان، به مكه مشرف شد.
با شهادت «ناصر كاظمي» به فرماندهي سپاه پاوه منصوب شد و تا آغاز جنگ تحميلي در اين سمت باقي ماند.
با شروع عمليات رمضان، در تاريخ 23/4/61 در منطقه شرق بصره، فرماندهي تيپ 27 محمد رسول الله(ص) را به عهده گرفت و بعدها با ارتقای اين يگان به لشكر، تا زمان شهادتش، در سمت فرماندهي آن لشكر انجام وظيفه كرد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51789_346.jpg
در عمليات مسلمبنعقيل(ع) و محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، سلحشورانه با دشمن متجاوز جنگيد. در عمليات والفجر مقدماتي، مسئوليت سپاه يازدهم قدر را كه شامل: لشكر 27 حضرت رسول(ص)، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تيپ 10 سيدالشهدا بود، به عهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهي او در عمليات والفجر چهار و تصرف ارتفاعات كاني مانگا هرگز از خاطرهها محو نميشود.
اوج حماسه آفريني اين سردار بزرگ در عمليات خيبر بود. در اين مقطع، حاج همت تمام توان خود را به كار گرفت و در آخرين روزهاي حيات دنيوياش، خواب و خوراك و هرگونه بهرة مادي از دنيا را برخود حرام كرد و با ايثار خون خود برگي خونين در تاريخ دفاع مقدس رقم زد.
سرانجام، فاتح خيبر ـ سردار بزرگ اسلام حاج محمدابراهيم همت ـ در تاريخ 17 اسفندماه سال 1362 در جزيره مجنون به ديدار معبود خويش شتافت و به جمع دوستان شهيدش ملحق شد. روحش شاد و ياد جاودانهاش گرامي باد.
فرازهايي از سخنان شهيد حاج محمد ابراهیم همت
*** امام خميني (ره) مظهر صفا، پاكي، خلوص و دريايي از معرفت است؛ فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد، زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد؛ من حاضر هستم به خاطر يك پيام امام خميني (ره) جان دهم و از خداوند خواستهام لحظهاي بعد از امام خميني (ره) نفس نكشم.
*** به خداي يكتا پناه ميبرم، از آن عزيز مقتدر مدد و استعانت مي جويم تا باري را كه به شانه گرفته ام با سربلندي و سرافرازي به مقصد برسانم. تنها به ياد خدا باشيد، به او پناه ببريد و توكل به خدا داشته باشيد.
*** با خداي خود پيمان بسته ام تا آخرين قطره خونم در راه حفظ و حراست از اين انقلاب الهي يك آن آرام و قرار نگيرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلاي كلمه الله و بسط فرهنگ اسلامي تلاش نمايم به همين سبب سلاح بر شانه گرفته و به جبهه هاي خون و حماسه روي آورده ام.
*** ملت ما ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشيدن به راه شهيدان و استعانت از درگاه خداوند است تا اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي (عج) وصل نمايد و در اين تلاش پي گير مسلما" نصر خدا شامل حال مومنين است.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51790_918.jpg
*** شهادت زيباترين، بالنده ترين و نغزترين كلام در تاريخ بشريت است. شهادت بهترين و روشن ترين معني حقيقي توحيد است و تاريخ تشيع خونين ترين و گوياترين تابلو نمايانگر شكوه و عظمت شهيد است.
*** كدام سپاهي در خارج دوره ديده است، هر چه دوره بود در همين جبهه هاي جنگ بود. در همين گرد و خاك، كوه و دشت و گرماي سوزان و سرما بود. هر چه آموخت با خون بود. هر چه تجربه بود با خون بود.
*** پدر و مادر! من زندگي را دوست دارم ولي نه آنقدر كه آلوده اش شوم و خويش را گم و فراموش كنم. علي وار زيستن و علي وار شهيد شدن، حسين وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست مي دارم.
*** من خاك پاي بسيجيها هم نميشوم. اي كاش من يك بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نميشدم.
*** ما هرچه داريم از شهيدان گرانقدرمان داريم و انقلاب خونبارمان نيز مرهون خون اين عزيزان است.
*** شهادت در قاموس اسلام كاريترين ضربات را بر پيكر ظلم، جور، شركت و الحاد ميزند و خواهد زد.
*** اسلام دين مبارزه و جهاد است و در اين راه احتياج به ايمان، ايثار، صبر و استقامت است.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51791_860.jpg
*** ويژگيهاي برجسته شهيد ***
او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوهاي براي ديگران بود كه جز خدا به چيز ديگري نميانديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و كسب رضاي حضرت احديت، شب و روز تلاش ميكرد و سختترين و مشكلترين مسؤوليت هاي نظامي را با كمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر ميپذيرفت.
او انساني بود كه براي خدا كار ميكرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز اوست. ايشان يكي از افراد درجه اولي بود كه هميشه ماموريت هاي سنگين برعهدهاش قرار داشت.
حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعي كه در مقابل خدا و در برابر دلاوران بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غران از مصاديق (اشدَاء عليالكفار، رحماء بينهم) بود.
همت كسي بود كه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا كرد و از زندگياش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد كامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، كه عاقبت همچنين كرد.
هميشه سفارش ميكرد كه دستورات فرماندهان را بايد مو به مو اجرا كرد. وقتي دستوري هرچند خلاف نظرش به وي ابلاغ ميشد، از آن دفاع ميكرد.
پدر بزرگوارش ميگويد:
محمد ابراهيم از سن ده سالگي تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشيبهاي سياسي و نظامي هرگز نمازش ترك نشد. روزي از يك سفر طولاني و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر شب فرا رسيد. ابراهيم آن شب را با همه خستگيهايش تا پگاه به نماز و نيايش ايستاد و وقتي مادرش او را به استراحت سفارش نمود گفت: مادر! حالي عجيب داشتم. اي كاش به سراغم نميآمدي و آن حلت زيباي روحاني را از م نميگرفتي.
شهيد همت آنچنان با جبهه و جنگ عجين شده بود كه در طول حيات نظامي خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها ك بار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع ميسوخت و چونان چشمهساران در حال جوشش بود و يك آن از تحرك باز نميايستاد. روحيه ايثار و استقامت او شگفتانگيز بود. حتي جيره و سهميه لباس خود را به ديگران ميبخشيد و با همان كم قانع بود و در پاسخ كساني كه ميپرسيدند چرا لباس خود را كه نيازمند آن بودي بخشيدي؟ ميگفت: من پنج سال است كه يك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است.
او فرماندهي مدير و مدبر بود. قدرت عجيبي در مديريت داشت، آن هم يك مديريت سالم در اداره كارها و نيروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفي و نيز اصول مديريت احترام ميگذاشت و عمل ميكرد. در عين حال هنگام فرماندهي قاطع بود. او نيروهاي تحت امر خود را خوب توجيه ميكرد و نظارت و پيگيري خوبي نيز داشت. كسي را كه در انجام دستورات كوتاهي مينمود بازخواست ميكرد و كسي را كه خوب به ماموريتش عمل ميكرد مورد تشويق قرار ميداد.
بينش سياسي بعد ديگري از شخصيت والاي او به شمار ميرفت. به مسائل لبنان و فلسطين و ساير كشورهاي اسلامي زير سلطه دشمن بسيار ميانديشيد و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گويي ساليان درازي در آن سامان با دشمنان خدا و رسول(ص) در ستيزه بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل بود و نسبت به مسائل سياسي روز شناخت وسيعي داشت.
از ويژگيهاي اخلاقي شهيد همت برخورد دوستانه او با بسيجيان جان بركف بود. به بسيجيان عشق ميورزيد و همواره در سخنان و گفتارش از اين مجاهدان مخلص تمجيد و قدرشناسي ميكرد. در من خاك پاي بسيجيها هم نميشوم. اي كاش من يك بسيجي بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نميشد. وقتي در سنگرهاي نبرد غذاي گرم براي شهيد همت ميآوردند، سؤال مي كرد، آيا نيروهاي خط مقدم و ديگر اعضاي همرزمان در سگرها همين غذا را ميخوردند يا خير؟ و تا مطمئن نميشد كه نيروهاي ديگر يز از همين غذا استفاده ميكنند، دست به غذا نميزد.
http://tabnak.ir/files/fa/news/1388/12/17/51792_614.jpg
شهيد همت همواره براي رعايت حقوق بسيجيان به مسؤولان امر تاكيد و توصيه داشت. او كه از روحيه ايثار و استقامت كم نظيري برخوردار بود. با برخوردها و صفات اخلاقياش در واقع معلمي نمونه و سرمشقي خوب براي پاسداران و بسيجيان بود و خود به آنچه ميگفت عامل بود. عشق و علاقه نيروها به او نيز از همين راز سرچشمه ميگرفت. براي شهيد همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است يا نه. همت يك رزمنده بود. همت هم مرد جنگ و هم معلمي وارسته.
شهيد حجتالاسلام والسلمين محلاتي در توصيف شهيد اين چنين اظهار داشتهاند:
او انساني بود كه براي خدا كار ميكرد و بالاترين اعمال را داشت. او سختترين كارها را در لشكر و جبهه به عهده ميگرفت، مردي با ايمان و با اخلاص بود و در آخرت هم انشاءالله شفيعمان خواهد بود. شهيد حاج همت هركاري را كه از آن سختتر و دشوارتر نبود به عهده ميگرفت. خدا رحمتش كند. كارهاي او حساب شده و بسيار قابل تمجيد و تكريم است. در طول اين جنگ تحميلي، نبردي سنگينتر و مشكلتر و توانسوزتر از جنگ خيبر در جزاير مجنون نبود و در چجنين هنگامهاي عظيم، هراسناك و هولانگيز، شهيد حاج محمد ابراهيم همت ميداندار نبرد بود و فرماندهي سپاه را در نهايت شگفتي عهدهدار بود.
*** نحوه شهادت ...***
شهيد همت در جريان عمليات خيبر به برادران گفته بود:
« بايد مقاومت كرد و مانع از بازپسگيري مناطق تصرف شده توسط دشمن شد. يا همه اينجا شهيد ميشويم و يا جزيره مجنون را نگه ميداريم.»
رزمندگان لشكر نيز با تمام توان در برابر دشمن مردانه ايستادگي كردند. حاجي جلو رفته بود تا وضع جبهه توحيد را از نزديك بررسي كند، كه گلوله توپ در نزديكي ايشان اصابت ميكند و اين سردار دلاور به همراه معاونش ـ شهيد اكبر زجاجي ـ دعوت حق را لبيك گفتد و سرانجام در تاريخ 24/12/1362 در عمليات خيبر به لقاء خداوند شتافتند.
همسرش در این باره می گوید:
حاجي به من ميگفت من در مكه معظمه از خدا خواستم كه نه اسير شوم و نه معلول و نه مجروح. فقط زماني كه آنقدر نزد او عزيز شدم كه جزو اوليائش قرار گيرم و همنشيني با پيامبر(ص) را نصيبم كند: مرا در جا شهيد كند، آنچنان كه لحظهاي بعد وجود نداشته باشم.
محسن رضایی می گوید:
در تماس بی سيم با فرمانده قرارگاه جزيره جنوبی، گفتم حاجی چطوره؟ وضع اش را سريع بگو. گفت گفتني نيست. گفتم ولی تو به من مي گويی. چي شده؟ گفت همت شهيد شده! نتوانستم بايستم. نشستم...
عراقی ها حتی جشن گرفتند. توی رسانه هاشان با خوشحالی اعلام کردند يکی از فرمانده های قوی ايران را کشته اند. اولين باری که در جنگ به کسی عنوان سيدالشهداء دادند، در همين عمليات خيبر بود برای «حاج همت».
... و اما چه کردیم ما با خون شهدا؟؟؟
روحشان شاد و یادشان پر رهرو باد
منابع: ساجد، پایگاه اطلاع رسانی جنگ، سایت جامع شهید آوینی و سایت شخصی محسن رضایی