آبجی
7th March 2010, 02:54 PM
بوی عید و هفت سین که می اید مادربزرگ دوباره کاسه ی سفالی را برمی دارد و گندم هایی که خیس کرده با کمی خاک توی کاسه می ریزد و سبزه ی سفره را اماده می کند. هرسال چند هفته قبل از عید راه پله های گوشه ی خانه شان پر از سبزه های هفت سین است!
دلم می خواهد از گندم هایی که هر جمعه برای کبوترهای امامزاده می برم کمی را هم سوا کنم و نذر امدنت سبزه ای سبز کنم.تا هروقت کنار هفت سین می نشینم سبزی حضورت را در ذهنم تداعی کنم!
اقا...دمدمه های عید است.نگو که امسال هم بدون تو تحویل می شود...بیچاره ان سالی که هیچکس بدون تو تحویلش هم نمیگیرد!
خانه تکانی هم بکنم...همه جا را هم که گردگیری کنم نام تو را که نمی توانم از دلم بتکانم.
بیا و رونق امسالمان باش...بیا و طراوت سبزه های هفت سینمان باش...اقا بیا...منتظرت هستیم!
دلم می خواهد از گندم هایی که هر جمعه برای کبوترهای امامزاده می برم کمی را هم سوا کنم و نذر امدنت سبزه ای سبز کنم.تا هروقت کنار هفت سین می نشینم سبزی حضورت را در ذهنم تداعی کنم!
اقا...دمدمه های عید است.نگو که امسال هم بدون تو تحویل می شود...بیچاره ان سالی که هیچکس بدون تو تحویلش هم نمیگیرد!
خانه تکانی هم بکنم...همه جا را هم که گردگیری کنم نام تو را که نمی توانم از دلم بتکانم.
بیا و رونق امسالمان باش...بیا و طراوت سبزه های هفت سینمان باش...اقا بیا...منتظرت هستیم!