PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرق اورژانس + بیمارستان های ایران و اروپا



SysT3M
9th September 2008, 03:30 PM
یکی بود یکی نبود.یه بنده خدایی بود که یه روز دید داداشش مریض شده و اونم کمر همت بست که داداششو ببره و دوا درمون کنه...همینو اول تو یه کشور اروپایی و بعدشم تو ایران می خوایم امروز مقایسه کنیم.
تو اروپا:
داداشم:آخ دلم...آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ ? دلم(خیلی آخش رمانتیک بود نه؟).
بنده خداهه:الان زنگ می زنم اورژانس.تحمل کن داداش.تو می تونی.وقتی زنگ زدم زود میان می برنت بیمارستان خوب می شی،تو می تونی،ثابت کن که می تونی،مقاومت...
داداشم:مرتیکیه بی ریخت برو زنگ بزن دیگه
باشه بابا باشه
و البته حین همین حرف یه چیزی پرت کرد طرفم که درست ندیدم چیه.چون اگه می خواستم وایسم که مغزم پاشیده می شد رو زمین و داداشم باید یه هفته قالی رو می شست تا ذره های مغزم از قالی پاک بشه.
خلاصه رفتم و شماره رو گرفتم و گفتم:الو...اورژانس؟آقا ما یه مریز...ببخشید یه لحظه گوشی خدمتتون باشه دارن در می زنن.الان میام.
رفتم درو باز کردم که دیدم دو نفر یه برانکار دستشونه و می خوان بیان داخل.گفتم شما از اورژانسین؟چطوری خودتونو رسوندین؟یارو مختصر و مفید گفت:به سرعت
مخم سوت کشید...تا حالا مخت سوت کشیده حالی میده که نگو..
خلاصه اون دو نفر امدادگر که خالی از هر گوشه احساسات قشنگ و پاک شرقی بودن داداشه رو گذاشتن رو برانکار و رسوندنش بیمارستان و بستریش کردن و یه مشت دکتر بی دین و ایمون و نامسلمون عین پروانه دور داداشم جمع شدن و مشغول دوا درمونش شدن و با استفاده از بیمه درمانی بیکاری درمانش کردن و با سلام و صلوات رسوندنش در خونه و داروهاشم دادن به من و گفتن ممنون که به ما اعتماد کردین و از خدمات ما استفاده کردین
منم گفتم مرسی ولی وقتشو بیشتر کنین بهتره
*****
در بورکینافاسو:
یعنی نه ببخشید در ایران():
زنگ می زنم اورژانس...بوووووق...بوووووق.. .بوووووق...بوووووق...بوق...بوق ...بوق...
انگار قطع شده...دوباره...بوووووق...بووو ?وق...بوووووق...بوووووق...بوق.. .بوق...بوق...
انگار دستشون خورد قطع شد...سه باره...بوووووق...بوووووق...بو ?وووق...بوووووق...بوق... بوق...بوق...
انگار شوخیشون گرفته...چهارباره...بوووووق... ?وووووق...بوووووق...بوووووق... بوق...بوق...بوق...
انگار دارن بازی می کنن...چه بامزه ن اینا...بوووووق...بوووووق...بو ?وووق...بوووووق... (یازده تا بوووووق)
گوشی رو برمی داره.می گم الو ولی کسی به الو من جواب نمی ده.نگران می شم.یعنی چی شده.یعنی چرا کسی جواب نمی ده
:
گوشی رو برمی داره می گم الو ولی کسی به الو من جواب نمی ده.یعنی چی شده؟انگار دارن با هم حرف می زنن...یه دقیقه...دو دقیقه...هفت دقیقه...ده...نه انگار اینا نمی خوان بی خیال بشن.محکم داد می زنم الوووووو...احساس می کنم گوشی از اون طرف محکم می افته زمین و یه چیزی(توجه کنین یه چیزی آ نگفتم یه کسی) می پره بالا و می خوره به سقف و دوباره می افته رو صندلیش ودادو بیداد کردن
می ذارم خوب باد معده شو خالی کنه و حالا با چه مصیبتی بماند ولی بالاخره آدرس خونه رو بهش می دم و منتظر می شم اورژانس برسه...
سه روز بعد...
دینگ دینگه(هف هش ده دوازده سی چهل پنجاه بار پشت سر هم)...
من:بابا با ما لجی به انگشت خودت رحم کن داداش.اومدم.
از اون طرف در:عزیز من درو باز کن ما که بیکار نیستیم اورژانسیم نا سلامتی.
من:بله اتفاقا مشخصه...انگار خیلی خیلی هم کار داشتین که سه روز بعد نوبت ما رسید.
آقا دکتره(همون پا دری...نه ببخشید پشت دری):خب حالا مزه پرونی نکن برو مریضتو وردار بیار.
من:لطف داری شما.ببخشید فقط یه چیزی البته بی ادبی نباشه...شما برانکار ندارین؟
آقا خوبه:برانکار می خوای تو ماشین هس.بیا وردار...فقط عجله کن مریضتو بیار.تو ماشین منتظریم.
منم از اونجایی که طبق یه حکایت قدیمی(حکایت قدیمی:یارو گونی سیمانو می ذاره رو دوشش از دوازده طبقه ساختمون نیمه ساز می بره بالا.مهندسه می بیندش بهش می گه پسر خوب تو چرا سیمانو با فرغون نمی بری؟یارو می گه آخه آی مهندس،اوندفه که با فرغون بردم،این چرخش کمرمو اذیت کرد)ترجیح دادم آقا داداشو بدون فرغون...نه ببخشید بدون برانکار برسونم به آمبولانس.
خلاصه با قرولند عمو آمبولانسیو دکتر خوبه سوارش کردم،حالا می خوام خودمم سوارشم مگه می ذارن؟ خلاصه نذاشتن و رفتن و منم زنگ زدم آژانس و دو ساعت معطل شدم تا آژانس اومد و رفتم بیمارستان.گفتم دیگه کار داداشم تمو مه و مرخصشم کردن که دیدم نخییییییییییییییر...هنوز آمبولانس نرسیده به بیمارستان. بنازم سرعت عمل و دقت و رفتار و منش و وظیفه شناسی رو.
چهار روز بعد...
آمبولانس بالاخره می رسه بیمارستان.چه جالب.این نیسانه چرا داره آمبولانسو بکسل می کنه(می کشه)؟ از راننده ش که می پرسم می گه انگار آمبولانس بنزین تموم کرده.چه بامزه !!
خلاصه داداشه رو با هزار بدبختی رسوندیمش بیمارستان ...
می رم جلوی پذیرش می خوام حرف بزنم نمی دونم چی بگم.می گم:سلام...
خانمه می گه:مهین راستی سهراب کار پیدا کرد؟می گم:اسم من مهین نیست خانم.می گه:پس چیکار می خوای بکنی؟می گم:می خواین اسممو عوض کنم؟یا اصلا... تازه می فهمم که داره با تلفن حرف می زنه. بلند می گم:خااااااااااانم.ایندفه جریان افتادن گوشی رو زمین و برخورد خانمه با سقف پذیرشو به عینه می بینم.بنده خدا هیچی نمی گه.با یه نگاه مهربون بهم می گه:خب؟
می دونین؟بعضی کلمات در زبان فارسی هستن که خیلی معناها دارن.مثل همین کلمه خب.این خبی که "خانم پذیرشی" گفت کلی معنا داشت.از جمله:مرتیکه کثافت آشغال،منو می ترسونی؟نشونت می دم.فعلا فعلنیا کارت پیش من گیره.تمساح...
و البته کلی معنای دیگه که خوب نیست بگم.زیاد از موضوع دور نشیم.گفتم:خانم...این...من...بر ?در...مریض
خانم پذیرشی:تو...بانک...پول...نقد... ?رادر...درمان...مرخص().
من:آخه خانم جون الهی...
خانم پذیرشی:تو...سریع...وگرنه...مرد ...برادر().
حالا چطوری باید کارارو راس و ریس کنم خدایا؟خودت کمکم کن
__________________

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد