توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهادت امام حسن عسگری علیه السلام
آبجی
22nd February 2010, 11:57 PM
بار دیگر شد ز کینه زنده غم های مدینه
چون بقیع ، سامرا از کین خراب است قلب شیعه در این ماتم کباب است
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند .در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . يکی از ايشان نحرير خادمبود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را برای آن مي کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند ... . اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری علیه السلام رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام تکرار مي شد .
آبجی
22nd February 2010, 11:59 PM
پرتوى از خورشيد سامرّا
http://img.tebyan.net/big/1386/12/13033512415224315625221220515120412110832136.jpg
اشاره
گاهى آدمى با ديدن يك حقيقت، آن چنان شيفته و شيدا مىشود كه ناگزير از راه و رسم و باورهاى قبلى خويش دست مىكشد و به آن حقيقتى كه قلبش را تسخير كرده، دل و جان مىسپارد.
به عبارت ديگر، حلول آنى يك حقيقت، تأثير شگرف در جسم و جان آدمى مىگذارد و تا مرحله انقلاب «قلبى» و «درونى»، او را به پيش مىبرد. و اين، خواه ناخواه، تحوّل عظيمى در زندگى فردى و اجتماعى انسان ايجاد مىكند.
شايسته است براى سنجش حدّ و مرز اين دگرگونى، به نكات زير توجّه كنيم:
1. تغييردهنده و تسخير كننده اصلى قلبهاى مردم، خداست. بدون اذن و اراده پروردگار، هيچ دلى شكافته نمىشود و هيچ قلبى رنگ حقيقت به خود نمىگيرد.
2. ممكن است اولياءاللّه و بعضى از بندگان صالح خدا نيز با «رياضت روحى و معنوى» و «ساختن درون خويش»، به مقام والاى «تسخيركنندگى» دست يازند؛ اما اين دگرگونسازى آنها، نه ذاتى و حقيقى، كه عرضى و اعتبارى است. آنان هرچه به خدا نزديكتر شوند، رفتار، كردار، نفوذ كلام و سيماى نورانىشان، موجب تغيير و انقلاب عميقتر و ماندگارتر مىشود.
بر همين اساس، مىتوان گفت: امامان معصوم عليهمالسلام تحوّل سازان و تسخيركنندگانى هستند كه به اذن الهى، بيشترين و ماندگارترين تأثير روحى و فكرى را در ديگران ايجاد مىكنند.
3. نكته ديگر اينكه، به صورت واقعى افرادى قدرت تغيير، تسخير و دگرگونسازى روح و روان و تصرّف وجود ديگران را دارند كه خود، بر اثر جذبه «ايمان» و درك عميق «وحدانيّت»، متغيّر شده و چشم دلشان به جمال زيباى «حقيقت» روشن شده باشد.
حال با اين نگاه، به سراغ امام حسن عسكرى عليهالسلام مىرويم و از اين منظر، به نظاره تسخيرها، هدايتها و ميزان نفوذ و تصرّف دل و جان ديگران توسط حضرتش مىنشينيم.
********
طاغوتهاى معاصر امام حسن عسكرى عليهالسلام ، در مدّت زندگى آن امام همام، از هيچ گونه ظلم و جفا دريغ نكردند و هريك، به نوعى به آزار و اذيّت آن حضرت پرداختند. در اين ميان، معتمد عبّاسى، گوى سبقت را از همگنان خويش ربوده بود. او پيوسته با آن وارسته روزگار، بدرفتارى مىكرد و در حقّش ستم روا مىداشت. او براى زجر و آزار بيشتر امام حسن عسكرى عليهالسلام بدترين، شرورترين و پليدترين ياران خويش را مأمور و نگهبان آن حضرت قرار مىداد. امام عليهالسلام در همان زندانها نيز، به تبليغ و هدايت فريبخوردگان مىپرداخت و با خَلْق جلوههاى عملى، عبادى و عرفانى خويش، راهبرى و تربيت آنان را به عهده داشت.
1. دگرگونى زندانبانان
صالح بن وصيف از كسانى است كه مسئوليت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسكرى عليهالسلام را عهدهدار بود. او بدترين كارها را نسبت به آن امام همام روا داشته و بدترين افراد را براى آزار و اذيّت آن حضرت به كار گماشته و چه رنجها و آزارها كه بر آن امام وارد نساخت! در همين راستا آوردهاند كه:
روزى جمعى از درباريان عبّاسى، نزد وى آمده و درباره نتايج شكنجههاى روحى و جسمى امام حسن عسكرى عليهالسلام به گفت و گو نشستند. وقتى دانستند كه حربههايشان در مورد حضرت كارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصيف گفتند:
ـ بر حسن بن على سخت گرفته، او را در تنگناى شديدترى قرار بده!
صالح كه بارها امام را آزموده و براى عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شكنجههاى روحى و جسمى بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانيت گفت:
ـ مىگوييد چه كنم؟ دو نفر از شرورترين افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص، نزد او فرستادم؛ متأسّفانه آنها چنان تحت تأثير رفتار و كردار او قرار گرفتند كه اينك، پيوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال دارند. اگر باور نداريد، منتظر بمانيد و از زبان خودشان بشنويد.
آنگاه دستور داد تا آن دو نفر را حاضر كنند. وقتى آمدند، درباريان عبّاسى از آنان پرسيدند:
ـ واى بر شما! كارتان با اين مرد (امام حسن عسكرى عليهالسلام ) به كجا كشيد؟
آنها با اينكه لبه تيغ ستم را به جان خويش احساس مىنمودند، زبان از حقيقت فرونبسته، حقيقت را چنين بازگو كردند:
ـ چه مىگوييد در مورد مردى كه روزها روزه مىگيرد و شبها تا پايان شب، مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غير از عبادت، به چيزى اشتغال ندارد و به هيچ عنوان با ما هم سخن نمىشود. هرگاه چهره او را مىديديم، از هيبتش به لرزه مىافتاديم و آنچنان تحوّل و دگرگونى در جسم و جانمان ايجاد مىشد كه گذشته خويش را كاملاً فراموش مىكرديم و گويا مالك جان خويش نبوده و هيچ اراده و قدرتى از خود نداريم.
درباريان عبّاسى با شنيدن سخنان ندامتانگيز شروران اردوگاه، لب فروبستند و با سرافكندگى، مجلس را ترك نمودند.1
2. على بن جرين
او نيز از ديگر زندانبانانى است كه مدّتها وظيفه شكنجه و نگهبانى از امام حسن عسكرى عليهالسلام را به عهده داشت. هرچندگاهى، فرعون عبّاسى او را نزد خود فرا مىخواند و از حالات امام حسن عسكرى عليهالسلام پرس و جو مىكرد. او نيز متناسب با پرسشهاى خليفه پاسخ مىداد.
طولى نكشيد كه على بن جرين نيز تحت تأثير عبادات و سجدههاى آن بنده خائف خدا قرار گرفت و دل سنگىاش متحوّل و دگرگون شد. به همين جهت در بيشتر گزارشهاى خود، از بيان حقيقت دم فرو نبسته است. او در حضور معتمّد عبّاسى، چنين به مقام والاى امام عسكرى عليهالسلام اعتراف كرده است:
ـ انّه يَصُومُ النّهارَ وَ يُصَلِّى اللَّيلَ؛ همانا او همواره روزها، روزهدار است و شبها را با نماز و عبادت سپرى مىكند.2*
3. وحشت خليفه
يكى از زندانبانان خشن و سنگدل امام حسن عسكرى عليهالسلام شخصى به نام «نحرير بن عبيداللّه» بود. او آن امام بزرگوار را بسيار مورد اذيّت و آزار قرار داده و همواره تلاش مىكرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشوار سازد. آوازه شكنجههاى او بالا گرفته و حتى به گوش همسرش نيز رسيده بود. همسر او كه از وجدان سالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از عاقبت شوم كارش برحذر داشت. روزى پرخاش كنان، خطاب به شوهرش گفت:
ـ اى مرد! از خدا بترس، مگر نمىدانى چه شخصيّت عالىقدرى را زندانى كردهاى؟
آنگاه لب به حقايق گشود و گوشههايى از سيماى عبادى، اخلاقى و عرفانى آن امام همام را براى وى بازگو كرد.
نحرير نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت كه با خشم و لجاجت، فرياد برآورد:
ـ حال كه چنين مىگويى، از خليفه اجازه مىگيرم و حسن بن على را در ميان شيران درّنده مىاندازم تا همه از شرّش خلاص شوند.
وى نزد خليفه رفته و با جلب موافقت او، امام حسن عسكرى عليهالسلام را به باغ وحشى كه در كنار زندان بود، انتقال داد. طولى نكشيد كه حضرت را در قفس شيران درّنده و گرسنه انداخت. هنوز زمانى نگذشته بود كه خليفه و اطرافيانش با شادمانى براى تماشاى تكّه تكّه شدن بدن پيشواى يازدهم، در پيرامون آن محل اجتماع كردند تا به قول خودشان لحظاتى را به شادى و تفريح بگذرانند.
گردنها افراشته شد. نگاهها به داخل قفسهاى شيران حريص و گرسنه دوخته شد. در آن لحظات وحشتزا و هراس آور، با كمال بُهت و حيرت، ديدند كه امام حسن عسكرى عليهالسلام در بين درّندگان ايستاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت است و شيران درّنده با احترام عجيب، در اطرافش ايستادهاند و گويا از آن برگزيده خدا مراقبت مىكنند.
ديدن اين منظره شگفت، چنان آتشى در جسم و جان تماشاگران ايجاد كرد و آسمان دل و ديده آنها را بارانى و فضاى وجودشان را درهم ريخت كه به ناچار لب فرو بستند و سر به زير افكندند. در اين ميان، معتمد عبّاسى نيز وحشتزده از امام حسن عسكرى عليهالسلام تقاضا كرد تا برايش دعا كند.
آنگاه در حالى كه از شور و شوق حضّار، به خود فرورفته بود، دستور داد فوراً امام را از قفس شيران درّنده خارج كنند تا مبادا بر تعداد ارادتمندانش افزوده شود.3
http://img.tebyan.net/big/1386/12/1043760210943822381782331089624315939241.jpg
عامل اصلى تحوّل
راستى! سرمنشأ ايجاد اين تحوّلات كجاست و رمز و رموز اين «حماسه آفرينى» در چيست؟
اين سؤال، پاسخهاى زيادى مىتواند داشته باشد؛ از مهمترين آنها «خداترسى» و «خدا محورى» كسى است كه مىخواهد در روح و روان ديگران دگرگونى ايجاد كند. امام حسن عسكرى عليهالسلام لحظهاى از مقام لايزال كردگار غافل نمىشد و جسم و روحش با ديدن مناظر قدرت الهى به لرزه مىافتاد. نمونه زير، شاهكارى است از خداترسى و بندگى آن بزرگوار كه در صفحه تاريخ به ثبت رسيده است.
يكى از هم عصران آن حضرت مىگويد:
روزى حسن بن على عليهالسلام را كه در سنّ كودكى بود، مشاهده كردم. او در كنار عدّهاى از كودكان ديگر كه مشغول بازى بودند، ايستاده بود و داشت گريه مىكرد. فكر كردم كه علّت گريهاش نداشتن اسباببازى است. به همين جهت، ناراحت شدم و به او گفتم:
ـ ناراحت نباش! من برايت اسباببازى مىخرم.
چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگى فرمود:
«يا قَليلَ الْعَقْلِ! ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا؛ اى كمعقل! ما براى بازى آفريده نشدهايم.
با تعجّب پرسيدم:
ـ پس براى چه خلق شدهايم؟
ـ براى دانش و پرستش.
ـ از كجا اين را مىگويى؟
ـ از آنجا كه خداوند مىفرمايد: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آيا گمان مىكنيد كه شما را بيهوده (و براى بازى) آفريدهايم و شما به سوى ما بازگشت نمىكنيد؟
از پاسخ صريح و منطقى آن حضرت، شگفتزده شدم و به انديشه فرو رفتم. بار ديگر به سيماى نورانىاش چشم دوختم. از چهره تابناكش آن حالت دگرگونى و انقلابى كه در درونش ايجاد شده بود، قابل تشخيص بود. لحظهاى به فكر فرو رفتم و سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:
ـ شما با آنكه هنوز كودك هستى و گناهى انجام ندادهاى؛ چرا اينگونه منقلبى و از خدا مىترسى؟
ـ مادرم را ديدم كه مىخواست هيزمهاى بزرگ را روشن كند؛ روشن نمىشد. مقدارى هيزم كوچك فراهم كرده و آتش را شعلهور ساخت. حال، من از اين مىترسم كه با اين هيزمهاى كوچك (گناه) به دوزخ بروم!
«مادرم...، هيزم...، آتش...، دوزخ و...» واژههايى بود كه مرا به فكر فرو برد. بغضى در گلويم ايجاد شده بود. بيشتر از آينده خودم ترسيده بودم. از آن كودك دانشور و خائف از عذاب قيامت، خواهش كردم تا موعظه و نصيحتم نمايد!
فرزند خردسال خاندان عترت، اشعار زيبايى قرائت كرد كه حاكى از بىوفايى و ناپايدارى خوشىهاى دنيا و استمرار گناهان آن بود. شعرى كه هنوز هم من را در پنجه اسارت خويش دارد:
«دنيا را مىبينم كه گويا پاچههايش را بالازده و با سرعت در حال دويدن است.
دنيا براى هيچ جاندارى باقى نخواهد ماند و به كسى وفا نخواهد نمود.
گويا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبى تيزرو براى گرفتن جان آدمى مىدود.
پس اى دلباخته دنيا! لحظهاى درنگ كن و براى سفرِ بىبازگشت آخرت، توشهاى برگير.»5
بر شيعيان و رهپويان امام حسن عسكرى عليهالسلام ، زيبنده است كه «خدا محورى» را در تمام فراز و نشيبهاى زندگى فردى و اجتماعى خويش مدّ نظر داشته باشند و با رفتار پسنديده خويش، باعث افتخار و سربلندى خاندان عترت عليهمالسلام باشند.
در فراز يكى از وصاياى ارزشمند امام حسن عسكرى عليهالسلام اين مطلب چنين انعكاس يافته است:
«... اتَّقُوا اللّه و كُونُوا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا شَيْناً؛ (شما شيعيان) پرهيزكار باشيد و از عذاب الهى بترسيد و زينت ما باشيد نه مايه ننگ ما.»6
در فرجام اين گفتار، شايسته است كه دست نياز به سوى كردگار بىنياز بلند كرده، استمداد بجوييم تا به ما نيز قلبى خاشع و چشمى گريان عنايت فرمايد.
اَللّهمَّ غَيِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِك.
پىنوشتها:
1. بحارالانوار، ج 50، ص 308 و 309.
2. همان، ص 313 و 314.
* همچنين براى على بن اوتاش (اوتامش، نارمش) ـ يكى ديگر از زندانبانان ـ تحوّل عميق و ماندگارى ايجاد شده است. (همان، ص 307.)
3. همان، ص 309؛ الارشاد، شيخ مفيد، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق، ج 2، ص 334 و 335.
4. مؤمنون / 115.
5. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى(ع)، سيد علىحسينى، ص 22، به نقل از: احقاق الحق، ج 12، ص 473
6. تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانى، جامعه مدرّسين، قم، 1404 ق، ص 487 و 488؛ بحارالانوار، ج 75، ص 372.
منبع:
سيد ميثم سنگچاركى، مجله كوثر، شماره 60
آبجی
23rd February 2010, 12:02 AM
امام چگونه به شهادت رسید؟
معتمد عباسى كه همواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون دید توجه مردم به امام روز بروز بیشتر مىشود و زندان و اختناق و مراقبت تاثیر معكوس دارد، سرانجام به همان شیوه مزورانه دیرینه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.
دانشمند نامدار جهان تشیع، «طبرسى» ، مىنویسد:
بسیارى از دانشمندان ما گفتهاند: امام عسكرى-علیه السلام-بر اثر مسمومیتبه شهادت رسید، چنانكه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفتهاند. (1)
«كفعمى»، دانشمند معروف شیعه، مىگوید:
او را «معتمد» مسموم ساخت (2) و «محمد بن جریر بن رستم» ، از دانشمندان شیعى در قرن چهارم، معتقد است كه: امام عسكرى-علیه السلام-در اثر مسمومیتبه درجه شهادت رسید. (3)
یكى از نشانههاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحركها و تلاشهاى فوق العادهاى بود كه معتمد عباسى در روزهاى مسمومیت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالكى» ، یكى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خاقان» ، یكى از درباریان عباسى (كه از احترام او نسبتبه امام یاد كردیم) مىنویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسكرى-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا كرد كه ما از آنشگفت زده شدیم و فكر نمىكردیم چنین حالى در او (كه خلیفه وقتبود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسكرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه كه همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مىدهد به او گزارش كنند، نیز عدهاى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب كند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعید استبهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حركت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازهها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشكر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شركت در مراسم تشییع حركت كردند، سامراء در آن روز یادآور صحنه یامتبود!
و روز هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسكرىعلیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوى خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه كردهاند، چرا؟ چونتودههاى محرومى كه مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترسسركوب نظام همیشه در خود نهان مىداشتند، آنروز عنان عواطفخروشان خویش را از كف دادند. آه كه اهل بیت نبوّت در راه تحكیم شالودههاى دین و نشر ارزشهاىتوحید چه رنجها كه متحمّل نشدند. چه خونها كه از آنان نریختند و چه حرمتها كه ندریدند و حقوقوقرابت آنان را به رسول خدا رعایت نكردند.
براستى محنت اولیاى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پایگاهوپاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است! این امام بزرگوارى كه اینك از دنیاى آنان رخت بر مىبندد در حالى كههنوز از عمر مباركش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرمكرد، از عهد متوكّل ستمكار و فرو مایه كه دشمنى علیه اهل بیت رسالت را سر لوحه كار خویش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسینعلیه السلام را ویرانكرد تا دوران مستعین كه به خاطر كینه ورزیدن به خاندان پیامبرصلى الله علیه وآله آنحضرت را نزد یكى از سر سخت ترین مردانش زندانى كرد. ( این مرد اوتاش نام داشت كه بعداً پس از دیدن پارهاى از كرامتهاى امام، به امامتآن حضرت ایمان آورد ).
همین خلیفه، در دوران خویش نزدیك بود امامرا بكشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر كنار شد. همچنین معتز در روزگار خویش مىكوشید امام را دربند كند لیكن آنحضرت به درگاه خداوند تضرّع كرد تا آنكه معتز نیز از دنیا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مىكوشیدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا كه زندانىاش كرد و قصد كشتنش رانمود. لیكن امام به یكى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد كه: "ابو هاشم! این ستمگر، قصد كرده مرا امشب بكشد، امّا خداوندعمر او را كوتاه گرداند. مرا فرزندى نیست و خداوند بزودى مرا فرزندىعطا خواهد فرمود".(4) بالاخره آنكه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذیتقرار داشت تا آنكه به دست وى به زندان افتاد.
آرى امام عسكرىعلیه السلام بیشتر مدّت رهبرى خویش را در دشوارىوسختى گذارند و اكنون زمان وفات آن حضرت رسیده است: آیا امام بهمرگ طبیعى وفات یافت؟ یا آنكه توسط زهر به شهادت رسید؟ زهر یكى از مشهورترین ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینى محبوبی مثل امام آنها را وامىداشته كه با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه كنند. دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوى خلیفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بیمارىاش مىباشد. خلیفه به پنج تن از افراد مورد و ثوقخویش گفته بود كه در طول مدّت بیمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنین عدّهاى پزشك به خاطر آن حضرت طلبیده بود تا وى را شبانه روز همراه باشند.(5)
http://img.tebyan.net/big/1386/12/229136741572251422458361842261239421561.jpg
علّت این امر چه بود؟ دو علّت مىتوان براى چنین رفتار شگفت آورىپیدا كرد: نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر تودهها برحسب ضرب المثلى كه در میان سیاستمداران معروف است: او را بكشوزیر جنازهاش گریه كن. دوم: همه مردم و بویژه زمامداران مىدانستند كه ائمه اهل بیتعلیهم السلامهمواره از احترام بسیار تودههاى مردم بر خوردارند و شیعه بر این باوراست كه امامت در میان آنان یكى پس از دیگرى منتقل مىشود.
و اینك این امام یازدهم است كه مىخواهد از دنیا رخت بربندد. بنابر این باید حتماً او را جانشینى باشد، امّا این جانشین چه كسى است؟ خلفاى عبّاسى پیوسته مىكوشیدند به هنگام شهادت یكى از ائمه پىببرند كه جانشین او كیست؟ به همین علّت ائمهعلیهم السلام نیز به هنگام احساسخطر بر جانشین خود او را پنهان مىكردند تا وقتى كه خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثى كه در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مىدانند كه مهدى دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم كه زمامداران عبّاسى چیزى از ایناحادیث نمىدانستند، نا معقول مىنماید. از همین روست كه مىبینیمآنان پیوسته و با هر وسیلهاى مىكوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهیهات. به این دلیل است كه معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بیمارى امامتدابیرى استثنایى مىاندیشد. پس از آنكه امام چشم از جهان فرو مىبندد، معتمد دستور مىدهدخانه او را بازرسى كنند و كنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمىدانست خداوند خود رساننده فرمان و كار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنجسال است كه به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفى شده است و برگزیدگانشیعه با وى بیعت كرده اند.بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(6)
پس از وفات و غسل و تكفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوكّل ازجانب حكومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمایان ساخت و آن را بویژه به هاشمیهاوعلویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشكان نشان داد و گفت: اینحسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست كه به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمانامیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشكان بر بالین اوحضور داشتهاند آنگاه چهره مبارك آن حضرت را پوشاند.(7) این اقدامات براى این بود كه مبادا پاى حكومت در قتل امام به میانآید، و همین امر نشانگر آن است كه حكومت از جانب مردم متّهم بهكشتن امام بوده است.بدینسان امام عسكرىعلیه السلام رحلت كرد و از پس خویش راهى درخشانبر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، در كنار مزارپدر بزرگوارش، به خاك سپردند كه تا امروز نیز زیارتگاه مسلماناناست. درود خدا بر او باد روزى كه زاده شد و روزى كه به شهادت رسیدوروزى كه زنده بر انگیخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان و پیروان او تا روز رستاخیز.
آخرین وصیت:
آفتاب امامت غروب مىكرد زیرا خداوند این گونه مقدّر كرده بود كهاین آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت كبرا پرتو افشانى كند. ازاین رو امام حسن عسكرى علیه السلام بر دو بینش بسیار مهم تأكید كرد: نخست: تأكید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت براى ولى اللَّه اعظم امام منتظر (عج). دوم: تحكیم شالوده هاى مرجعیت دینى.
الف - گرفتن بیعت براى امام منتظر احادیث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعلیه السلام وجود دارد كه ازپیامبر وتمام ائمهعلیهم السلام صادر شده امّا تأكید امام عسكرى بر این امر تأثیررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از یارانخویش مشخص كرد. همچنین روایتهاى فراوانى در این باره وارد شده كهبه ذكر یكى از آنها اكتفا مىورزیم.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت كرده است كه: بر امام حسنعسكرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آنحضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارك و تعالى از زمانى كه آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالىنخواهد گذارد به بركت وجود او است كه بلا از مردم زمین دور مىشودوباران فرو مىبارد وبركات زمین برون مىآیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه كیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّهاى روى دوش گرفتهبود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مىگذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر كرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمىبود، اینكودكم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم كنیه رسول خدا و كسى استكه زمین را از عدل و داد پر مىكند پس از آنكه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حكایت او در این امّت همچون حكایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى كند كه هیچكس از هلاكت در آن رهایى نیابد مگر آنكه خداوند او را بر اعتقاد بهامامتش استوار كرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجشهمراهى نموده باشد".(8)
ب - مرجعیت خردمندانه دینى براى این امامت كه امتداد رسالت الهى است باید كیان و موجودیتاجتماعى در جهان وجود داشته باشد. این كیان شیعیان مخلص وفداكارند.
از طرفى اینان نیز باید از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه جوئیها توانا باشند. این نظام در رهبرىمرجعیت تبلور مىیابد. بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهىواُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از این رو در دوران امامعسكرى علیه السلام شالوده نظام مرجعیت تحكیم یافت و نقش دانشمندانشیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا ونوّاب و سفیران امام معصومعلیه السلامهستند، برجستگى ویژهاى پیدا كرد وروایتهاى فراوانى از امامعسكرىعلیه السلام در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرىعلیه السلام از جدّ خویش امامصادقعلیه السلام روایت كرده است و در آن آمده: "آن كه از فقیهان خویشتندار است و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوسخود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار، پس بر عوام است كه از اوتقلید كنند". از همین رو دانشمندان هدایت یافته، به نور اهل بیتعلیهم السلام امور امّترا در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشكلّى كه با آنهابر خورد مىكردند، نامه مىنگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مىنوشتو نامه ها را به امضاى (توقیع) خویش مهر مىكرد. این نامهها پیش علمابه تواقیع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسكرىعلیه السلام شهرت خاصّى كسب كردند.
-------------------------------------------------------------------------------
1) اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامیة، ص 367.
2) حاج شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 162.
3) دلائل الامامة، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1383 ه. ق، ص 223.
4) حیاة الامام العسكرى، ص254، به نقل از مهج الدعوات، ص274.
5) حیاة الامام العسكرى، ص267 به نقل از ارشاد، شیخ مفید، ص383.
6) حیاة الامام العسكرى، ص267 به نقل از ارشاد ص383.
7) همان مأخذ، ص268 به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
8) حیاة الامام العسكرى، ص263.
منبع:
سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، ص656
آبجی
23rd February 2010, 12:03 AM
مبارزات امام حسن عسكرى عليه السلام
پيشوايان معصوم مظهر زيباى ارزشهاى متعالى انسان و تجلى آيات قرآنى در حيات اجتماعى و سياسى خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دلانگيزى از انسان كامل را فرا روى عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است.
شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستى است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاى ديجور ظلم و ستم. درياى فضيلت آنان مجموعهاى از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردبارى، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيرى در مسائل مهم اجتماعى است. همه اينها در سايه لطف الهى تحقق مىيابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهرهمند ساخته است. امام عسكرى (ع) ستاره درخشانى از منظومه نور و عصمت است. وقتى بر سجادهاش قامت نماز مىبندد، از همه دنيا مىبرد، عابدان را به حسرت وا مىدارد و انسانهاى دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگى رهنمون مىشود. صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است.
او در پاسخ به كسانى كه او را به سختگيرى بيشتر فرا مىخواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وى مىگمارم، ولى پس از چندى جذبهاش آنان را به نماز و روزه وا مىدارد. امام (ع) در صحنههاى اجتماعى - سياسى نيز براى حقباوران و عدالتجويان الگويى جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهى شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسى قرار مىگيرد، بخشى از اقدامهاى آن امام راستين در عرصههاى فراز و نشيب اجتماع و سياست است.
امام عسكرى (ع) و زندانهاى طاغوت
هرچند حضور اجبارى امام حسن (ع) در محله «عسكر» شهر سامرا كه شهرت عسكرى را برايش به ارمغان آورد، نوعى زندان شمرده مىشود; اما طاغوتيان به اين مقدار بسنده نكردند و بارها حضرت را به زندانهاى مخوف افكندند. بىترديد اين زندانها نتيجه رويارويى آن بزرگوار به چهار خليفه عباسى (المستعين بالله، المعتز بالله، المهتدى بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتى كه نگاهى گذرا بدان سودمند مىنمايد: 1- مرحوم كلينى مىنويسد: امام عسكرى (ع) را نزد على بن «نارمش» زندانى كردند. او ناصبى بود و بر آل ابى طالب سخت مىگرفت. درباريان به وى سفارش كردند كه بر حضرت سختبگيرد; ولى هنوز يك روز از زندانى شدن امام نگذشته بود كه ابن نارمش تحول يافت و چنان شد كه از هيبت و عظمت امام چشم از زمين برنمىداشت. چندى بعد، المستعين، خليفه عباسى، تصميم گرفتحضرت را به قتل برساند. او به سعيد دربان دستور داد امام (ع) را سمت كوفه برده، در راه نابود سازد. اين خبر ميان شيعيان منتشر شد. پاكدلان ضمن نامهاى حضرت را از اين تصميم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنين نوشت: من از خدا خواستم اين طاغوت را تا سه روز ديگر از ميان بردارد. دعاى امام به اجابت رسيد و روز سوم تركها المستعين را از خلافتبركنار كردند. 2- ابى هاشم جعفرى مىگويد: من همراه امام عسكرى (ع) در زندان مهتدى بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، اين طاغوت مىخواهد امشب مرا به قتل برساند; ولى در اين شب، عمرش پايان مىيابد. او فرزندى ندارد; ولى خداوند به من فرزندى عنايتخواهد كرد. خليفه، بامداد، به وسيلهى تركان به قتل رسيد، ناآگاهان با معتمد بيعت كردند و ما سالم مانديم. 3- وقتى «معتمد»، خليفه عباسى، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان على بن حزين فرستاد، پيوسته از حال وى مىپرسيد و على بن حزين پاسخ مىداد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت مىگذراند. معتمد روزى تصميم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. على بن حزين پيام معتمد را به حضرت ابلاغ كرد. حضرت از زندان بيرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نيز به وى بپيوندد. على بن حزين گفت: منتظر نمانيد، تنها فرمان آزادى شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگير شديم و مىدانى كه اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ اين پيام سبب شد معتمد با آزادى جعفر نيز موافقت كند. صميرى مىگويد امام در حال بيرون رفتن اين آيه را تلاوت فرمود: (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون)(صف، 61: 8) اراده مىكنند نور الهى را با دهانهاشان خاموش كنند، اما خداوند نورش را كامل مىكند، هرچند كافران را ناخوشايند باشد. سالهاى زندان بر امام بسيار سخت مىگذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسيار وحشتزا بود. در يكى از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصيحت كرد و ضمن يادآورى شخصيت الهى حضرت، او را از بدرفتارى باز داشت. مرد گفت: تصميم دارم وى را ميان درندگان بيفكنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را ميان درندگان افكند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بىهيچ آزارى پيرامونش حلقه زدند.
منبع:
ماهنامه كوثر شماره 28
آبجی
23rd February 2010, 12:03 AM
معجزات وكرامات امام عسكرى(ع)
خداى تعالى پيامبران و اوصياى ايشان (ع) را با معجزاتى كه ديگر افراد بشر از آوردن نظير آنها عاجزند، يارى كرده است تا گواه راستين بر درستى خير و هدايتى باشد كه از طرف خدا براى مردم آوردهاند، كه اگر اين يارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مىشدند و كسى گفتههاى آنان را تصديق نمىكرد. از جمله امدادهاى الهى آن است كه آنچه در باطن مردم مىگذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را كه در آينده اتفاق مىافتاد از همه آنها آگاه مىفرمود، خداى تعالى اين عنايت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود كه ما به برخى از موارد مهمى كه از آن حضرت رسيده است اشاره مىكنيم:
1- حسن نصيبى نقل كرده، مىگويد: در دلم گذشت كه آيا عرق جنب پاك است، يا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسكرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسيدم و در آن جا اقامت كردم چون سفيده صبح دميد امام (ع) از منزل بيرون شد، ديد من خوابيدهام، مرا بيدار كرد و فرمود:
«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاك است و اگر از حرام باشد، نه.»1
2- اسماعيل بن محمد عباسى روايت كرده، مىگويد: از حاجتى كه داشتم خدمت ابو محمد (ع) شكايت كردم و قسم ياد كردم كه نه يك درهم و نه بيشتر، هيچ مبلغى نزد من نيست، امام رو به من كرد و فرمود:
«آيا به دروغ سوگند مىخورى، در حالى كه دويست دينار در زير زمين پنهان كردهاى؟ البته اين حرف را بدان جهت نمىگويم كه چيزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش كرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به اين مرد بده».
غلام، صد دينار به من داد، سپس رو به من كرد و فرمود:
«تو آن پولهايى را كه دفن كردهاى با وجود نياز شديدى كه دارى از دست خواهى داد.»
اسماعيل مىگويد: بعدها احتياج پيدا كردم هر چه جستم نيافتم پيگيرى كردم ديدم پسرم جاى آنها را يافته و آنها را دزديده و فرار كرده است .2
3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزيز و يزيد بن عيسى شكايت كرد، امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت:
«اما عبدالعزيز را من كفايت كردم و اما يزيد، در برابر خداى عزوجل تو با او بايد بايستيد».
چند روزى بيش نگذشت كه عبدالعزيز هلاك شد و اما يزيد، كه محمد بن حجر را به قتل رساند كه در پيشگاه خدا (براى رسيدگى به حسابشان) بايد حاضر شوند!3
4- از ابوهاشم نقل كردهاند،كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 4
5- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است:
«هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.»5
6- ابوهاشم، اين مرد موثق و امين مىگويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مىفرمود:
«بهشت دروازهاى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»
من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مىسازم، امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مىآيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»6
7- محمد بن حمزه دورى، نقل كرده است، مىگويد: خدمت امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و از آن حضرت تقاضا كردم دعا كنند تا ثروتمند شود. زيرا كه در سختى زندگى به سر مىبردم و مىترسيم كه كارم به رسوايى كشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت:
«مژده باد تو را كه از طرف خداى متعال بىنيازى برايت مقدر شده است، پسر عموميت، يحيى بن حمزه از دنيا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسيد، پس شكر خدإ؛ّّه را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهيز.»
همان طور كه امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خير مرگ پسر عمويم رسيد و آن مبلغ عايد من شد و تنگدستى من برطرف گرديد. حق خدا را دادم و به برادران دينى كمك كردم و پس از آن به اعتدال عمل كردم در صورتى كه قبلاً ولخرجى مىكردم 7!
8- محمد بن حسن بن ميمون مىگويد: طىّ نامهاى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است:
«تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».
جواب نامه من چنين آمد:
«همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مىشود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مىكند؛ و بسيارى از گناهان را مىبخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مىافتد...»8
9- ابو جعفر هاشمى مىگويد: من با گروهى در زندان بوديم كه ابو محمد (ع) نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (ع) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مىگفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما كرد و فرمود:
«اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مىدادم و چيزهايى مىآموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»
امام (ع) با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مىگوييد براى خليفه مىنويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مىخواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.9
10- احمد بن محمد نقل كرده، مىگويد: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود - نامهاى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مىكرد و مىگفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:
«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مىشود...»10 و همين طور شد.
11- ابوهاشم نقل كرده است، مىگويد: فهنكى از امام ابو محمد (ع) پرسيد: چرا در ميراث هر مرد دو سهم و هر زنى يك سهم مىبرد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت:
«به خاطر اين كه زن جهاد ندارد و نفقه و ديه و غرامت بر او تعلق نمىگيرد.»
ابو هاشم مىگويد: در دلم گذشت كه اين مسأله از جمله مسائلى بود كه ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال كرده و آن حضرت نيز نظير همين پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى اين همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم يكى است، زيرا كه معناى مسأله يكى و آنچه براى اولين ما گذشته بر آخرين فرد ما نيز همان مىگذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابريم، البته رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلوات اللّه عليهما از فضيلت مخصوص به خود بر خوردارند».11
12- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: يكى از شعيان به محضر امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشت و در آن نامه درخواست دعا كرده بود، امام (ع) در پاسخ وى اين دعا را نوشت:
«يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، و يا أنظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين، و يا أحكم الحاكمين، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتك، و اجعلنى ممن تنتصربه لدينك ولا تستبدل بى غيرى.»
اى شنواترين شنوندگان، و اى بيناترين بينندگان، و اى نگاه كنندهترين نگاه كنندگان، و اى آن كه از همه حسابگران زودتر به حساب مىرسى، و اى حاكمترين حاكمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشايش بخش و بر عمرم بيفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله كسانى قرار ده كه به وسيله آنها دينت را يارى مىكنى و به جاى من كسى ديگر را قرار مده!
ابوهاشم مىگويد: با خود گفتم: بار خدايا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن كه به خدا ايمان داشته باشى و پيامبر او را تصديق نمايى» 12.
13- شاهوية بن عبدربه روايت كرده است، مىگويد: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولايم ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و چند مسأله پرسيدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود:
«برادرت صالح، همان روزى كه نامهام به دست تو مىرسد، از زندان خلاص مىشود، و تو مىخواستى راجع به او بپرسى، فراموش كردى!»
پاسخ امام رسيد، در همان بين كه داشتم نامه را مىخواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند كه برادرم آزاد شده و طولى نكشيد كه برادرم آمد او را ديدم و نامه را براى او نيز خواندم.13
14- ابوهاشم نقل كرده، مىگويد: در دلم گذشت كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟
امام (ع)، نگاهى به من كرد و فرمود:
«اى ابوهاشم خداوند آفريدگار همه چيز است و جز او همه چيز مخلوق است».14
15- ابو هاشم روايت كرده، مىگويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مىخواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواست خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود:
«تو نگينى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.»
ابو هاشم مىگويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آوردهام. آنگاه فرمود:
«اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد.»15
16- ابو هاشم نقل كرده، مىگويد: از ابو محمد (ع) شنيدم كه مىفرمود:
«خداوند روز قيامت چنان گذشت و عفومىكند كه بر قلب كسى خطور نكرده تا آن جا كه مشركان مىگويند: به خدا سوگند كه ما مشرك نبودهايم!»
(ابوهاشم مىگويد:) من با خود گفتم: يكى از شيعيان اهل مكه براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) آيه مباركه (ان الله يغفر الذنوب جيعاً) يعنى خداوند همه گناهان را مىآمرزد را تلاوت كرد و مردى پرسيد: يا رسول الله! حتى كسى را كه مشرك است؟! من اين را در قلبم گذراندم و با خودم مىگفتم كه ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
«ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذالك لمن يشاء»16
يعنى همانا خداوند از گناه كسى كه به او شرك آورده نمىگذرد و جز آن هر كه را بخواهد مىآمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روايت كرده است »17
مورخان رويدادهاى زيادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مىگذشت و راجع به اطلاع از امور غيبى و جريانات و پيشامدها، نقل كردهاند كه تمام اينها نشانههاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زيرا كه كسى غير از امام چنين اطلاعاتى ندارد و از اين قبيل مسائل آگاه نيست، شايان ذكر است كه بيشتر اين رويدادها را ابوهاشم نقل كرده كه مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسيارى از معجزات ايشان را مشاهده كرده و مىگويد: هيچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر اين كه برهان و دليلى درباره امامت ايشان را ديدم .18
________________________________________
1- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عكسبردارى شده در كتابخانه امام اميرالمؤمنين به شماره 2765.
2- نور الابصار: 153.
3- مناقب آل ابى طالب: 433/4.
4- اعلام الورى: 153.
5- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) كتابخانه امام اميرالمؤمنين.
6- نورالابصار: 152.
7- نور الابصار: 152، الدر النظيم، در مناقب ائمه.
8- مناقب آل ابى طالب: 435/4.
9- الدر النظيم، در مناقب ائمه از كتب عكس بردارى شده كتابخانه اميرالمؤمنين به شمار 2879.
10- اعلام الورى: 375.
11- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374.
12- اعلام الورى: 374.
13- مناقب: 438/4.
14- مناقب: 436/4.
15- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4.
16- سوره نساء 116.
17- الدر النظيم.
18- اعلام الورى: 375.
منبع:
تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى (ع)، ص 62 - 70.
آبجی
23rd February 2010, 12:04 AM
امام حسن عسكري (ع) از نگاه استاد مطهري (ره)
وجود مقدس امام حسن عسكرى عليه السلام از ائمهاى هستند[كه تحت فشار بسيار بودند]چون هر چه كه دوران ائمه[به دوره امام عصر عليه السلام]نزديكتر مىشد كار بر آنها سختتر مىگرديد.ايشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافتبود.از زمان«معتصم»مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مىكردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضىاش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.
امام عسكرى و امام هادى عليهما السلام اجبارا در سامرا به سر مىبردند، در محلى كه به نام«العسكر»يا«العسكرى» ناميده مىشد، يعنى محلى كه محل سپاهيان و در واقع پادگان بود، يعنى خانهاى كه در آن زندگى مىكردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر. ايشان در بيست و هشتسالگى از دنيا رفتند(پدر بزرگوارشان هم در حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند)و دورهامامتشان فقط شش سال طول كشيد.
علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مىدانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مىكند.
به نص تواريخ، تمام اين مدت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احيانا رفت و آمدهايى مىشد يا گاهى حضرت را مىخواستند،تحت نظر بودند،وضع عجيبى بود.
مىدانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلتخاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مىكند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مىكرد تحت تاثير آن سيما قرار مىگرفت قبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد. وقتى كه سخن مىگفتند درياى مواجى شروع مىكرد به سخن گفتن، ديگر تكليفش روشن است.
در بسيارى از حكايات و روايات اين قضيه كاملا مشخص و محرز است. حتى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مىبردند وقتى كه با حضرت روبرو مىشدند وضع عجيبى داشتند، نمىتوانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند، كه در اين زمينه داستانى را محدث قمى در كتاب الانوار البهيه از احمد بن عبيد الله بن خاقان، پسر وزير المعتمد على الله، و او از پدرش نقل مىكند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق العاده عجيبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم.
علت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مىدانستند كه مهدى امت از صلب اين وجود مقدس ظهور مىكند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مىكرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولد مىشود كه زوال ملك فرعون و فرعونيها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مىكشت و فقط دخترها را زنده نگه مىداشت و زنهايى را مامور كرده بود بروند در خانههاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند،عين اين كار را دستگاه خلافتبا امام عسكرى عليه السلام انجام مىداد.چه خوب مىگويد مولوى:
حمله بردى سوى در بندان غيب تا ببندى راه بر مردان غيب
اين احمق فكر نمىكرد كه اگر اين خبر راست است مگر تو مىتوانى جلوى امر الهى را بگيرى؟!هر چند وقتيك بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتيش، مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت، چون گاهى مىشنيدند كه حضرت مهدى متولد شدهاند. راجع به ولادت ايشان هم داستان را همه شنيدهايد كه خداى متعال ولادت اين وجود مقدس را مخفى كرد و در حين ولادت كمتر كسى متوجه شد. ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند.در دوران كودكى، شيعيان خاص از هر جا كه مىآمدند حضرت ايشان را به آنها ارائه مىدادند. ولى عموم مردم اطلاع نداشتند، اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولد شده است و او را مخفى مىكنند.
گاهى مىفرستادند به خانه حضرت كه اين بچه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند، ولى كارى كه خدا مىخواهد مگر بنده مىتواند بر ضد آن عمل كند؟!يعنى وقتى قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمىتواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت، مامورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زنهاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زنها، كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند، ببينند آيا زن حاملهاى وجود دارد يا نه؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا يك سال نگاه داشتند، بعد فهميدند كه اشتباه كردهاند و چنين قضيهاى نبوده است.
وجود مقدس امام عسكرى مادرى دارد به نام«حديث»كه به لقب«جده»معروف است.
چون جده حضرت حجت(عجل الله تعالى فرجه)بودند ايشان را«جده»مىگفتهاند. زنهاى ديگرى هم در تاريخ هستند كه به اعتبار اينكه شهرتشان به اعتبار نوهشان است اينها را«جده»مىگويند، از جمله جده شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام«جده»داريم. زنى كه شهرتش به نام نوهاش باشد قهرا به نام«جده»معروف مىشود. اين زن بزرگوار به نام«جده»معروف شد.ولى تنها جده بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه نوشتهاند(مرحوم محدث قمى رضوان الله عليه هم در الانوار البهية مىنويسد)بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجا شيعه اين زن بزرگوار بود.
قهرا در آن وقت-چون امام عسكرى بيست و هشتساله بودهاند كه از دنيا رفتهاند،على القاعده مطابق سن امام هادى هم حساب كنيم-زنى بين پنجاه و شصتبوده است.اينقدر زنبا جلالت و با كمالى بوده است كه شيعه هر مشكلى برايش پيش مىآمد به اين زن عرضه مىداشت.
مىدانيد كه هر يك از ائمه گويى يك خصلتخاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمه را با يك صفتى توصيف مىكند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدس امام عسكرى عليه السلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مىكرد تحت تاثير آن سيما قرار مىگرفت
مردى مىگويد به خدمت عمه امام عسكرى حكيمه خاتون دختر امام جواد رفتم، با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات مساله امامت و غيره. ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است.گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به چه كسى رجوع كنيم؟ فتبه جده رجوع كنيد.گفتم:عجب!آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيت كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد.حضرت امام حسين وصى واقعىاش و وصى او در باطن على بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد؟عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد. وصى او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمىشد بگويد وصى من اوست. در ظاهر وصى خودش را اين زن با جلالت قرار داده است.
باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...
پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.
پروردگارا ما را قدر دان پيغمبر اكرم قرار بده، ما را قدر دان اهل بيت اطهار قرار بده، انوار محبت و معرفتخودت در دلهاى ما بتابان، انوار معرفت و محبت پيغمبر و آل پيغمبر در دلهاى ما قرار بده. اموات ما مشمول عنايت و رحمت و مغفرت خودت بفرما.
پىنوشت:
1- [به معنى حسن منظر].
منبع:
مرتضى مطهرى، مجموعه آثا، ر جلد ، 18 صفحه 147
آبجی
23rd February 2010, 12:04 AM
امام عسکری(علیه السلام) و تحکیم مرجعیت
آقای من! همیشه این امكان براى من نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را اطاعت كنم؟...
این کلامی است که احمد بن اسحاق خطاب به مولای خویش امام عسکری (علیه السلام) بیان می کند و چه بسا حرف دل امروز تک تک شیعیان باشد. واقعا ما که در دوران غیبت امام زمانمان هستیم، باید چه کنیم و تکلیفمان چیست؟
مسلم است که شیعیان باید از نظام استوار اجتماعى برخوردار شوند تا بتوانند در برابر رخدادها و مبارزهجوئیها توانا باشند. این نظام، در رهبرى مرجعیّت تبلور مىیابد؛ بدین معنى كه شیعیان به گرد محور عالمان الهى واُمَناى وى بر حلال و حرام، جمع می شوند. از این رو بود که در دوران امامعسكرى(علیه السلام)، شالوده نظام مرجعیّت تحكیم یافت و نقش دانشمندان شیعه، بدین اعتبار كه آنان وكلا، نوّاب و سفیران امام معصوم(علیه السلام) هستند، برجستگى ویژهاى پیدا كرد.
روایتهاى فراوانى از امامعسكرى(علیه السلام) در باره نقش علماى دینى در بین مردم منتشر شد كه یكى ازآنها همان روایت معروفى است كه امام عسكرى(علیه السلام) از جدّ خویش، امام صادق(علیه السلام) روایت كرده اند و در آن آمده است:
آن كسی از فقیهان که خویشتندار می باشد و دین خویش را پاسدار و با هوا وهوس خود ستیزه كار و امر مولاى خویش را فرمانبردار است، پس بر عموم (مردم) است كه از او تقلید كنند.
از همین رو دانشمندان هدایت یافته به نور اهل بیت(علیهم السلام)، امور امّت را در دوران امام یازدهم عهده دار شدند و به ایشان درباره مسائل مشكلى كه با آنها بر خورد مىكردند، نامه مىنگاشتند و آن حضرت نیز پاسخهایی به آنها مىنوشت و نامهها را به امضا و توقیع خویش مهر مىنمود. این نامهها در نزد علما به تواقیع معروف شد و برخى از آنها شهرت خاصّى كسب كردند.
به عنوان نمونه، عثمان بن سعید عَمرى، یكى از ستونهاى نظام مرجعیّت دردوران امام حسن عسكرى(علیه السلام) است و ائمه نیز به جایگاه او اشاره كردهاند. او درنزد شیعیان مقامى والا داشت و امام هادى(علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) پیروان خود را بدو ارجاع مىداد. چنانكه احمد بن اسحاق قمى گوید:
پس از وفات امام هادی (علیه السلام) روزی بر امام عسکری(علیه السلام) وارد شدم و پرسیدم: سرورم! همیشه این امكان براى من نیست كه خدمت شما مشرّف شوم. پس سخن چه كسى را بپذیرم و فرمان چه كسى را اطاعت كنم؟ آن حضرت به من فرمود: این ابو عمرو، مردى مورد وثوق و امین است و در زندگى و مرگ مورد اعتماد من است. آنچه به شما گفت، از جانب من مىگوید و آنچه به شما رساند، از جانب من رسانده است.(1)
عثمان بن سعید در کنار برخی از افراد دیگر(2)، از وكلا و نوّاب امام و كسانى بودند كه اركان نظام مرجعیّت در میان امّت، بدانها استحكام یافت. نظام مرجعیّت به منزله شیوهاى در حركت سیاسى و راهى استوار براى دعوت به خدا و سازماندهى مكتبى براى جامعه، قلمداد مىشود. همچنین این نظام، مىتواند به وقت بازگشت حكومت به دست اهل آن، نظامى سیاسى براى امّت باشد. این نظام به دور از غوغاى طایفه گرایى وعشیرتزدگى است؛ همچنانكه با روح حزب گرایى و گروه گرایى نیز فاصله دارد. شیعیان همواره در زیر سایه این تشكّل مكتبى، از دوران ائمهاطهار(علیهم السلام)، زندگى كرده و از تواناییهاى آن برخوردار بوده است؛ اگر چه برخی عوامل، گاه موجب توقف آن مىشده واجازه نمىداده است كه این نظام، در برخى ابعاد به سوى تكامل مورد نظر خود شتاب گیرد.
بنابر این، یکی از خصوصیات عصر امام حسن عسكرى(علیه السلام)، تحكیم نظام رهبرى مرجعیّت در میان شیعیان است که هم اکنون و در عصر غیبت امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن (علیه السلام) نیز به عنوان یک از بنیانهای اصلی نظام رهبرى شیعه به حساب می آید.
منبع:
زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، آیت الله محمد تقی مدرسی، با اندكی تلخیص
آبجی
23rd February 2010, 12:05 AM
معرفي فرهنگ جامع سخنان امام حسن عسكرى(ع)
درآمد
معجم نگارى و تدوين موسوعه و مجموعهاى از كلمات هريك از پيشوايان معصوم عليهمالسلام ، كارى است ضرورى و سودمند و گامى ابتدايى در معرّفى فرهنگ و معارف اهلبيت عليهمالسلام به شيفتگان اين خاندان.
آنچه تاكنون گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم عليهالسلام عرضه كرده (فرهنگ سخنان امام حسن، امام حسين و امام جواد عليهمالسلام )، گامى ستودنى و درخور تقدير است. يكى از آثار در دست نشر اين مركز، كه در شرف طبع است و ترجمه آن نيز همزمان صورت گرفته و عرضه خواهد شد، فرهنگ سخنان امام حسن عسكرى عليهالسلام است كه در حجمى نزديك به سيصد صفحه، در قطع وزيرى مىباشد.
آشنايى با بخشها
رواياتى كه در اين مجلّد از موسوعه از منابع مختلف گرد آمده، از اين قرار است:
فصل اوّل: در عقايد.
فصل دوم: در احكام.
فصل سوم: در اخلاق.
فصل چهارم: در ادعيه و زيارات.
«فصل اوّل» كه به مباحث اعتقادى اختصاص دارد، مبسوطترين فصل اين كتاب است كه بيش از نيمى از حجم آن را به خود اختصاص داده است و شامل 186 حديث از امام حسن عسكرى عليهالسلام در موضوعات مختلف اعتقادى است.
تقسيمبندى احاديث اين فصل، براساس اصول اعتقادى است. مثلاً در بحث از توحيد، موضوعاتى چون: اسم اعظم خدا، رؤيت خدا و معناى شرك ديده مىشود. در بحث نبوت، مباحثى چون: خبرهاى غيبى پيامبر، تغيير قبله، قرآن، تأويل و تفسير، تفسير آيات متعدّدى از قرآن و حروف مقطّعه. و در موضوع امامت، محورهايى چون: علائم و خصايص امامت، حجّت در روى زمين، اهلبيت عليهمالسلام ، ايّام ولادت امامان معصوم، امامت ائمه، امامت حضرت مهدى عليهالسلام ، تولّد، غيبت، ظهور و حكومت جهانى آن حضرت، كرامات و پيشگويىهاى امام عسكرى عليهالسلام ، علم آن حضرت به طبّ، لغات و زبانهاى مختلف و تكلّم با حيوانات، شيعه و اصحاب آن حضرت، مذاهب مختلفه، توقيعات آن حضرت و... ديده مىشود. و در پايان، احاديثى هم در زمينه معاد آمده است.
«فصل دوم» كه عنوان احكام شرعى را به خود اختصاص داده است، شامل 71 حديث در ابواب مختلف فقهى است كه به ترتيب كتابهاى فقه و ابواب آن، تنظيم شده است. احاديث اين فصل در موضوعاتى از اين قبيل است: طهارت، وضو، غسل ميّت، دفن، نماز، قنوت، نمازهاى مستحبّى در ايّام مختلف، روزه و قضاى آن، خمس، زكات، حجّ، امر به معروف و نهى از منكر، تقيّه، بيع و ربا، فروش زمين، خانه، حيوان و...، وقف، اجاره، ضمان، دين، نكاح، ارث، حدود، شهادات و كفّاره.
«فصل سوم» كتاب، درباره سخنان اخلاقى آن حضرت است. عناوينى همچون: مواعظ، دوستى، اقبال و ادبار دل، عفو، توريه، مراء و جدال و مزاح، نحوست ايّام، اهل معروف، حسن ظنّ، امانتدارى، جود، حيا، شكر، تفكّر، غضب و... در اين بخش ديده مىشود. بخش پايانى همين فصل، با عنوان «كلمات قصار»، جملات كوتاه حكمتآميزى دارد كه معمولاً براى هركدام عنوان خاص گذاشته شده تا براى استفاده كننده از اين كتاب، راهگشاتر باشد. تعداد احاديث اين فصل، 65 حديث است.
و بالأخره «فصل چهارم»، ادعيه و زياراتى است كه از آن حضرت نقل شده است. مثل دعاى حضرت در صبحگاهان، تسبيح خاصّ وى، صلواتهاى ويژه امام عسكرى بر پيامبرخدا صلىاللهعليهوآلهوس� �م و تك تك امامان معصوم عليهمالسلام و حضرت زهرا عليهاالسلام ، حرز و دعاى خاص آن حضرت و نيز بيانات وى درباره زيارت امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و زيارت قبر خود آن حضرت در سامرّا كه امان براى اهل سنّت و شيعه است.
روايات اين فصل، جمعاً 10 حديث است كه برخى كوتاه و برخى بلند و مفصّل است.
مجموعه احاديث گردآمده در اين كتاب حدود 340 روايت است كه با توجه به شرايط مجموعه احاديث گردآمده در اين كتاب حدود 340 روايت است كه با توجه به شرايط دشوار سياسى زمان آن حضرت، در خور تأمّل است.
دشوار سياسى زمان آن حضرت و اينكه وى تحت نظر حكومت و مأموران و در يك شهر نظامى و منطقه مربوط به «لشكر» زندگى مىكرد و ارتباط با او به آسانى عملى نبود، اين حجم از روايات، در خور تأمّل و نشان مظلوميت امام است.
در بخش عمدهاى از روايات، آنچه مشهور است، پاسخگويى حضرت عسكرى عليهالسلام به مكاتباتى است كه درباره مسائل اعتقادى، اخلاقى، احكام شرعى و سؤالهاى فردى صورت گرفته و نامهها از ناحيه آن امام به صورت توقيع و مكتوب خارج شده و توسط نمايندگانى كه ميان مردم داشته است، به دست افراد مىرسيده است كه با عنوان «نظام وكلايى» و «شيوه مكاتبه» در تحليل حوادث سياسى و سيره آن حضرت، قابل بررسى و توجّه است.
آنچه در اين «موسوعه» نيز ديده مىشود، همچون مجلّدات ديگر اين موسوعهها، آن است كه احاديث نقل شده در بخشى از موارد، بخصوص در زمينه تاريخى و حوادث، حديث خالص نيست؛ به اين معنى كه گاهى ماجرايى نقل مىشود كه نسبتاً طولانى است و در لابه لاى حوادث، جمله و جملاتى هم از آن حضرت ذكر شده است. اين شيوه و سياست در تدوين، موجب اندكى پرحجمتر شدن كتاب، نسبت به روايات خالصى است كه در آن آمده است.
در پايان اين معرّفى گذرا از اين فرهنگ، به عنوان تبرّك، يكى از احاديث اخلاقى آن را براى شما نقل مىكنيم:
«اِنّ لِلسّخاء مقداراً فانْ زادَ عليه فَهُوَ سَرْفٌ، و اِنّ لِلحزم مقداراً فانْ زادَ عليه فهو جُبْنٌ، و لِلاقتصاد مقداراً فانْ زادَ عليه فهو بُخْلٌ و لِلشّجاعَةِ مقداراً فانْ زادَ عليه فهو تهوّرٌ1؛ سخاوت و بخشندگى اندازهاى دارد، اگر از آن بيشتر شود، اسراف است. حزم و دورانديشى نيز حدّى دارد، اگر بيش از آن شود، ترس است. ميانه روى در خرج هم اندازهاى دارد، اگر افراط شود، بُخل است. شجاعت نيز اندازهاى دارد، اگر آن از بيشتر شود، تهوّر و بىباكى است.»
------------------------------------------------------------------
1. بحارالانوار، ج 78، ص 377.
منبع:
جواد محدّثى، مجله كوثر، شماره 60
آبجی
23rd February 2010, 12:06 AM
كتابشناسى امام حسن عسكرى عليه السلام
از آنجا كه امر «پژوهش» نيازمند «منابع» مىباشد، در اين نوشتار سعى شده كتابهاى مربوط به زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، فهرستوار، به پيشگاه خوانند و محقّقان گرامى تقديم گردد.*
1. آخرين خورشيد پيدا؛ نگرش كوتاه بر زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، 1375، رقعى، 96 ص.
2. آشنايى با معصومين؛ معصوم سيزدهم امام حسن عسكرى عليهالسلام ، مهدى آيت اللهى، تهران، جهانآرا، 1370، خشتى، 24 ص.
3. آشنايى با معصومين؛ معصوم سيزدهم حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، مهدى آيت اللهى، (به زبان تاجيكى)، قم، انصاريان، 1375، وزيرى، 28 ص.
4. آفتاب در زندان، سعيد آل رسول، تهران، بنياد بعثت، 1375، رقعى، 36 ص.
5. امام حسن عسكرى عليهالسلام ، كاظم ارفع، تهران، فيض كاشانى، 1379، رقعى، 48 ص.
6. امام حسن عسكرى عليهالسلام (امام يازدهم)، عباس قديانى، تهران، فردا به، 1378، رقعى، 28 ص.
7. الامام الحادى عشر الامام الحسن بن على العسكرى عليهالسلام ، گروهى از نويسندگان، ترجمه محمد عبدالمنعم خاقانى، قم، مؤسّسه در راه حق، 1370، رقعى،38ص.
8. الامام الحادى عشر الحسن العسكرى عليهالسلام ، شيخ محمد حسن قبيسى عاملى، بيروت، 1403 ق. وزيرى، 82 ص.
9. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام (مصوّر)، سيد مهدى آيت اللهى، ترجمه كمال السّيد، قم، انصاريان، 1374، وزيرى، 22 ص.
10. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام (مصوّر)، ميرابوالفتح دعوتى، بيروت، الدّارالاسلاميّه، 1410 ق، وزيرى، 21 ص.
11. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، على محمد على دُخَيِّل، بيروت، دارالتّوجيه الاسلامى، 1394 ق، رقعى، 84 ص.
12. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، گروهى از نويسندگان، مؤسّسة الامام الحسين عليهالسلام ، 1413 ق، رقعى، 21 ص.
13. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، گروه نويسندگان، تهران، مؤسّسة البلاغ، 1410 ق، جيبى، 71 ص.
14. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، عبدالودود امين، كويت، دارالتّوجيه الاسلامى، 1400 ق.
15. الامام الحسن العسكرى عليهالسلام من المهد الى اللحد، سيد محمد كاظم حائرى قزوينى، قم، كتابفروشى بصيرتى، 1413 ق، وزيرى، 342 ص.
16. الامام العسكرى عليهالسلام ، گروه نويسندگان، بيروت، دارالزّهراء، 1413 ق.
17. الامام العسكرى عليهالسلام ، شيخ محمد رضا حكيمى حائرى، مؤسّسة الأعلمى، 1412 ق، وزيرى، 223 ص.
18. الامام العسكرى عليهالسلام ، قدوة و اسوة، سيد محمدتقى مدرّسى، تهران، رابطة الاخوة الاسلامية، 1404 ق، رقعى، 82 ص.
19. اعلام الهداية، الامام الحسن بن على العسكرى عليهالسلام ، مجمع جهانى اهلبيت، قم، مركز چاپ و نشر مجمع جهانى اهلبيت، 1422 ق؛ وزيرى، 242 ص.
20. با خورشيد سامرّا؛ تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمدجواد طبسى حائرى، ترجمه عباس جلالى، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، 1379، وزيرى، 344 ص.
21. برگزيدگان؛ حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، عبداللّه طاهر خانى، تهران، بنياد بعثت، 1373، رقعى، 131 ص.
22. تاريخ سامرّا، ذبيح اللّه محلاّتى، ج 3، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1388 ق، وزيرى، 034/1 ص.
23. تحليلى از زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، باقرشريف قرشى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا عليهالسلام ، 1371، وزيرى، 357 ص.
24. ترجمه جلد دوازدهم بحارالانوار، زندگانى حضرت امام محمدتقى و امام علىالنّقى و امام حسن عسكرى عليهمالسلام ، محمدباقر مجلسى، ترجمه موسى خسروى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1379 ق، وزيرى، 308 ص.* 1
25. تحليلى از زندگى و زمان امام عسكرى عليهالسلام ، گروهى از نويسندگان، قم، مؤسّسه احياء و نشر ميراث اسلامى، 1357، 149 ص.
26. تفسير فاتحةالكتاب، از امام حسن عسكرى عليهالسلام و پژوهشى پيرامون آن، عبدالحسين امينى، ترجمه قدرتاللّه حسينى شاهمرادى، تهران، حديث، 1376، وزيرى، 72 ص.
27. التفسير المنسوب الى الامام ابىمحمد الحسن بن على العسكرى عليهالسلام ، سيد محمد باقر موحد ابطحى، قم، مدرسةالامام المهدى عليهالسلام ، وزيرى، 1409 ق.
28. چهل حديث سيره عسكريّين، امام علىالنقى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام ، سيد حسين زينالى تيلى، قم، نشر معروف، 1378، جيبى، 80 ص.
29. چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسكرى عليهالسلام ، عبداللّه صالحى نجف آبادى، قم، مهدىيار، 1381، رقعى، 136 ص.
30. جزاء اعداء الامام العسكرى عليهالسلام فىالدّنيا، سيد هاشم ناجى موسوى جزائرى، قم، چاپخانه دانش، 1419 ق، وزيرى، 127 ص.
31. حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام دن قيرخ حديث، يازان قورولو، ترجمه حسين سرخابلى، تهران، بنياد بعثت، 1371، رقعى، 17 ص.
32. حياة الامام العسكرى عليهالسلام ، محمدجواد طبسى، قم، بوستان كتاب، 1382، وزيرى، 391 ص.
33. دعاى عاشقان، شيخ عباس قمى، به اهتمام حسين نورائى، تهران، هيراد بشارت، 1380، جيبى، 64 ص.
34. داستان زندگى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، اميرمهدى مراد حاصل، تهران، كانون انتشارات پيام نور، 1378، رقعى، 32ص.
35. داستانهايى از امام هادى و امام حسن عسكرى عليهالسلام ، قاسم ميرخلفزاده، قم، مهدىيار، 1380، رقعى، 184 ص.
36. در آستانه غيبت؛ زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمد دشتى و مهدى صادقى، تهران، فيض كاشانى، 1377، وزيرى، 308 ص.
37. ديدار شيرين؛ گزيدهاى از زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، مسلم ناصرى، تهران، پيام آزادى، 1381، رقعى، 96 ص.
38. ذكرى مولد الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، گروهى از نويسندگان، نجف، مطبعة الغرى، 1386 ق، رقعى، 36 ص.
39. راز بزرگ؛ مهدى رحيمى، تهران، بنياد بعثت، 1375، خشتى، 24 ص.
40. زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، منصور كريميان، تهران، اشرفى، 1379، رقعى، 40 ص.
41. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، گروهى از علماى لبنان، ترجمه حميد رضا كفّاش، تهران، عابد، 1379، رقعى، 64 ص.
42. زندگانى حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام رضا استادى، قم، دفتر نشر برگزيده، 1380، رقعى، 40 ص.
43. زندگى و سيماى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمدتقى مدرّسى، ترجمه محمد صادق شريعت، تهران، انصارالحسين عليهالسلام ، 1372، وزيرى، 91 ص.
44. زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم، نسل جوان، 1356، رقعى، 140 ص.
45. زندگانى عسكريّين و تاريخچه سامرّا، ابوالقاسم سحاب، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1375 ق، 113 ص.
46. زندگانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، باقرشريف قرشى، ترجمه سيد حسن اسلامى، قم، انتشارات جامعه مدرّسين، 1374، وزيرى، 284 ص.
47. سخنان گهربار امام حسن عسكرى عليهالسلام ، منصور كريميان، تهران، اشرفى، 1380، جيبى، 28 ص.
48. ستارگان درخشان؛ سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1381، جيبى، 238 ص.
49. سيماى سامرّا؛ سيناى سه موسى، محمد صحّتى سردرودى، تهران، 1374، 176 ص.
50. سرگذشت حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمدجواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، جيبى، 236 ص.
51. شهر بىحصار؛ داستان زندگى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، رضا شيرازى، تهران، پيام آزادى، 1374، 119 ص.
52. غريب تنها؛ زندگى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، مهدى شمس الدّين، قم، نورنگار، 1377، پالتويى، 48 ص.
53. عجائب و معجزات شگفتانگيزى از امام حسن عسكرى عليهالسلام ، قم، گل ياس، 1379، رقعى، 130 ص.
54. كرامات و مقامات عرفانى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، على حسينى قمى، قم، نبوغ، 1381، رقعى، 72 ص.
55. مجلس عروسى حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام ، عبدالحسين معين قمى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1369، رقعى، 98 ص.
56. مسند الامام العسكرى ابو محمد الحسن بن على عليهماالسلام ، عزيزاللّه عُطاردى، مشهد، كنگره جهانى حضرت رضا عليهالسلام ، 1410 ق، وزيرى، 371 ص.
57. منهاج التّحرّك عند الامام العسكرى عليهالسلام ، عبدالكريم آل نجف، تهران، 1402 ق، وزيرى، 135 ص.
58. وفات الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، شيخ حسن بن شيخ محمد عصفورى درازى بحرانى، نجف، مطبعةالحيدريه، 1372 ق، رقعى، 56 ص.
59. ولادة الامام الحسن العسكرى عليهالسلام ، سيد محمدحسين طالقانى، نجف، مطبعةالحيدريه، 1378 ق، رقعى، 44 ص.
60. نگاهى بر زندگى امام حسن عسكرى عليهالسلام ، محمد محمدى اشتهاردى، تهران، نشر مطهّر، 1374، 144 ص.
پىنوشت:
* ـ در اين مقاله فقط براى سالهاى قمرى، علامت (ق) نهاده شده است.
1. شايان توجّه اينكه: زندگانى امام عسكرى(ع) در جلد 50 بحارالانوار مؤسسة الوفاء بيروت نيز آمده است.
منبع:
علىكرجى، مجله كوثر، شماره 60
آبجی
23rd February 2010, 12:07 AM
زیارت امام حسن عسكرى علیه السلام
این زیارت را با صدای استاد فرهمند از اینجا (http://snd.tebyan.net/1386/12/20080316143020328.wma)بشنوید
شیخ به سند معتبر از آن حضرت روایت كرده كه فرمود قبر من در سُرّ مَن راءى امان است از براى اهل دو جانب از بلاها و عذاب خدا مجلسى اوّل اهل دو جانب را به شیعه و سنّى معنى كرده و فرموده كه بركت آن حضرت دوست و دشمن را احاطه فرموده است چنانكه قبر كاظمین علیه السلام سبب امان بغداد شد الخ و سیّد بن طاوس فرموده چون خواستى زیارت كنى حضرت عسكرى علیه السلام را بجا آور جمیع آنچه را كه در زیارت پدرش حضرت هادى علیه السلام
بجا مى آوردى پس بایست نزد ضریح آن حضرت و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ
سلام بر تو اى مولا و سرور من
یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی الْهادِىَ الْمُهْتَدِىَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
اى ابا محمد حسن بن على هادى راه یافته و رحمت خدا و بركاتش نیز بر تو باد
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَوْلِیآئِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا حُجَّةَ اللَّهِ
سلام بر تو اى ولى و نماینده خدا و فرزند اولیاء او سلام بر تو اى حجت خدا
وَابْنَ حُجَجِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا صَفِىَّ اللَّهِ وَابْنَ اَصْفِیآئِهِ اَلسَّلامُ
و فرزند حجتهاى خدا سلام بر تو اى برگزیده خدا و زاده برگزیدگانش سلام
عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَابْنَ خُلَفآئِهِ وَاَبا خَلیفَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ
بر تو اى جانشین خدا و فرزند جانشینانش و پدر جانشین او سلام بر تو اى فرزند
خاتَمِ النَّبِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا
خاتم پیمبران سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء سلام بر تو اى
بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ
فرزند امیر مؤ منان سلام بر تو اى فرزند بانوى زنان جهانیان سلام
عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْهادینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْوْصِیآءِ
بر تو اى فرزند امامان راهنما سلام بر تو اى فرزند اوصیاى
الرّاشِدینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عِصْمَةَ الْمُتَّقینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اِمامَ
با رشد و هدایت سلام بر تو اى نگهبان پرهیزكاران سلام بر تو اى پیشواى
الْفآئِزینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رُكْنَ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا فَرَجَ
رستگاران سلام بر تو اى پایه و ركن اهل ایمان سلام بر تو اى گشایش ده
الْمَلْهُوفینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وارِثَ الاَْنْبِیآءِ الْمُنْتَجَبینَ اَلسَّلامُ
اندوهناكان سلام بر تو اى وارث پیمبران برگزیده سلام
عَلَیْكَ یا خازِنَ عِلْمِ وَصِىِّ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الدّاعى
بر تو اى خزینه دار علم وصى رسول خدا سلام بر تو اى دعوت كننده
بِحُكْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا النّاطِقُ بِكِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا
به حكم خدا سلام بر تو اى گویاى به كتاب خدا (قرآن ) سلام بر تو اى
حُجَّةَ الْحُجَجِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا هادِىَ الاُْمَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا وَلِىَّ
حجت حجتهاى الهى سلام بر تو اى راهنماى ملتها سلام بر تو اى واسطه
النِّعَمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا عَیْبَةَ الْعِلْمِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا سَفینَةَ الْحِلْمِ
و سرپرست نعمتها سلام بر تو اى گنجینه دانش سلام بر تو اى كشتى حلم و بردبارى
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَا الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الظّاهِرَةِ لِلْعاقِلِ حُجَّتُهُ وَالثّابِتَةِ
سلام بر تو اى پدر امام منتظر آنكس كه حجت و نشانه اش براى شخص خردمند آشكار و
فِى الْیَقینِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ اَعْیُنِالظّالِمینَ وَالْمُغَیَّبِ عَنْ
معرفتش به یقین ثابت و مسلم است آنكه در پرده است از دیده ستمكاران و آن غایب و پنهان از
دَوْلَةِ الْفاسِقینَ وَالْمُعیدِ رَبُّنا بِهِ الاِْسْلامَ جَدیداً بَعْدَ الاِْنْطِماسِ
حكومت و دولت اهل فسق و عصیان و آنكس كه پروردگار ما بوسیله اش دین اسلام را بصورت تازه و نوى باز گرداند پس از فرسودگى
وَالْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الاِْنْدِراسِ اَشْهَدُ یامَوْلاىَ اَنَّكَ اَقَمْتَ الصّلوةَ
و قرآن را تر و تازه باز آرد پس از كهنگى گواهى دهم اى سرور من كه براستى تو برپاداشتى نماز را
وَآتَیْتَ الزَّكاةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَدَعَوْتَ اِلى
و پرداختى زكات را و امر كردى به معروف و نهى كردى از منكر (كار زشت ) و دعوت كردى
سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى
مردم را به راه پروردگارت به فرزانگى و پند نیك و پرستش كردى خدا را از روى اخلاص تا
اَتیكَ الْیَقینُ اَسْئَلُ اللَّهَ بِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ یَتَقَبَّلَ زِیارَتى
مرگت فرا رسید از خدا خواهم بدان منزلت و مقامى كه شما در نزد او دارید كه بپذیرد زیارتى را كه من
لَكُمْ وَیَشْكُرَ سَعْیى اِلَیْكُمْ وَیَسْتَجیبَ دُعائى بِكُمْ وَیَجْعَلَنى مِنْ
از شما كردم و قدردانى كند از سعى و كوششم براى رسیدن به درگاه شماو اجابت كند دعایم را بوسیله شما و قرارم دهد
اَنْصارِ الْحَقِّ وَاَتْباعِهِ وَاَشْیاعِهِ وَمَوالیهِ وَمُحِبّیهِ وَالسَّلامُ عَلَیْكَ
از یاوران حق و پیروان و همراهان و دوستان و دوست دارانش و سلام بر تو
وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ پس ببوس ضریحش را و بگذار طرف راست صورت خود را بر
و رحمت خدا و بركاتش
آن پس طرف چپ را گذار و بگو: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ
خدایا درود فرست بر آقاى ما محمد و خاندانش
وَصَلِّ عَلى الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْهادى اِلى دینِكَ وَالدّاعى اِلى
و درود فرست بر حسن بن على آن راهنماى بسوى دین تو و دعوت كننده بسوى
سَبیلِكَ عَلَمِ الْهُدى وَمَنارِ التُّقى وَمَعْدِنِ الْحِجى وَماْوَى النُّهى
راه تو پرچم هدایت و مشعل تقوى و كان عقل و جایگاه فرزانگى و خرد
وَغَیْثِ الْوَرى وَسَحابِ الْحِكْمَةِ وَبَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَوارِثِ الاَْئِمَّةِ
و باران رحمت مردم و ابر (ریزان ) حكمت و دریاى پند و وعظ و وارث امامان
وَالشَّهیدِ عَلىَ الاُْمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَالْفاضِلِ الْمُقَرَّبِ
و گواه بر امت ، آن معصوم از گناه و پاكیزه و فاضل مقرب درگاه
وَالْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذى وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتابِ وَاَ لْهَمْتَهُ فَصْلَ
و پاك از پلیدى ، آن كس كه علم كتاب خود (قرآن ) را به او ارث دادى و طریقه جدا كردن بین حق و باطل
الْخِطابِ وَنَصَبْتَهُ عَلَماً لاَِهْلِ قِبْلَتِكَ وَقَرَنْتَ طاعَتَهُ بِطاعَتِكَ
و داورى آن را به او الهام فرمودى و او را پرچم و نشانه اهل قبله خود قرار دادى مقرون ساختى فرمانبردارى او را به فرمانبردارى خود
وَفَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلى جَمیعِ خَلیقَتِكَ اَللّهُمَّ فَكَما اَنابَ بِحُسْنِ
و واجب كردى دوستیش را بر همه آفریدگانت خدایا چنانچه او دل بست با
الاِْخْلاصِ فى تَوْحیدِكَ وَاَرْدى مَنْ خاضَ فى تَشْبیهِكَ وَحامى
اخلاصى پاك درتوحید تو و محكوم كرد كسى را كه در اندیشه تشبیه تو (به مخلوق ) فرو رفته بود و حمایت كرد
عَنْ اَهْلِ الاْیمانِ بِكَ فَصَلِّ یا رَبِّ عَلَیْهِ صَلوةً یَلْحَقُ بِها مَحَلَّ
از ایمان دارندگان به تو پس درود فرست پروردگارا بر او درودى كه او را به جایگاه
الْخاشِعینَ وَیَعْلُو فِى الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَبَلِّغْهُ مِنّا
خشوع كنندگان و فروتنان درگاهت رساند و برساند او را بدرجه جدش خاتم پیمبران و برسان به او از جانب من
تَحِیَّةً وَسَلاماً وَآتِنا مِنْ لَدُنْكَ فى مُوالاتِهِ فَضْلاً وَاِحْساناً وَمَغْفِرَةً
تحیت و سلامى و بده به ما از نزد خویش در دوستیش برترى و احسان و آمرزش
وَرِضْواناً اِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظیمٍ وَمَنٍّ جَسیمٍ پس نماز زیارت بجا آور و چون
و خشنودى خود را كه براستى تو داراى فضلى بزرگ و نعمتى گرانمایه هستى
فارغ شدى بگو: یا دآئِمُ یا دَیْمُومُ یا حَىُّ یا قَیُّومُ یا كاشِفَ الْكَرْبِ
اى همیشگى و اى پاینده و اى زنده اى همیشه پابرجا اى برطرف كن گرفتارى
وَالْهَمِّ وَیا فارِجَ الْغَمِّ وَیا باعِثَ الرُّسُلِ وَیا صادِقَ الْوَعْدِ وَیا حَىُّ
و اندوه و اى زداینده غم و غصه اى برانگیزنده رسولان و اى راست وعده و اى زنده اى كه
لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحَبیبِكَ مُحَمَّدٍ وَوَصِیِّهِ عَلِی ابْنِ عَمِّهِ
معبودى جز تو نیست توسل جویم بدرگاه تو بوسیله حبیبت محمد و وصیّش على عموزاده
وَصِهْرِهِ عَلَى ابْنَتِهِ الَّذى خَتَمْتَ بِهِمَا الشَّرایِعَ وَفَتَحْتَ بِهِمَا
و شوهر دخترش آن دو بزرگوارى كه پایان دادى به آن دو مذاهب را و گشودى به آن دو
التَّاْویلَ وَالطَّلایِعَ فَصَلِّ عَلَیْهِما صَلوةً یَشْهَدُ بِهَا الاَْوَّلُونَ
تاءویل و رازهاى سربسته قرآن را پس درود فرست بر آن دو درودى كه گواهى دهند بدان پیشینیان
وَالاْخِرُونَ وَیَنْجُوبِهَا الاَْوْلِیآءُ وَالصّالِحُونَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفاطِمَةَ
و پسینیان و نجات یابند به آن دوستان تو و شایستگان درگاهت و توسل جویم بدرگاهت بوسیله فاطمه
الزَّهْرآءِ والِدَةِ الاَْئِمَّةِ الْمَهْدِیّینَ وَسَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ الْمُشَفَّعَةِ
زهراء مادر امامان راه یافته و بانوى زنان جهانیان آنكه شفاعتش
فى شیعَةِاَوْلادِهَا الطَّیِّبینَ فَصَلِّ عَلَیْها صَلوةً دآئِمَةً اَبَدَ الاْبِدینَ
پذیرفته است درباره شیعیان فرزندان پاكش درود فرست بر او درودى همیشگى و جاویدان و تا برپا است
وَدَهْرَ الدّاهِرینَ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِالْحَسَنِ الرَّضِىِّ الطّاهِرِالزَّكِىِّ
روزگار و توسل جویم بدرگاهت بوسیله حسن مجتبى آن امام پاك پاكیزه
وَالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْمَرْضِىِّ الْبَرِّ التَّقِىِّ سَیِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
و حسین مظلوم آن امام پسندیده و نیكوكار با تقوى دو آقاى جوانان اهل بهشت
الاِْمامَیْنِ الْخَیِّرَیْنِ الطَّیِّبَیْنِ التَّقِیَّیْنِ النَّقِیَّیْنِ الطّاهِرَیْنِ الشَّهیدَیْنِ
آن دو امام برگزیده پاكیزه با تقواى بى عیب و پاك و آن دو شهید
الْمَظْلُومَیْنِ الْمَقْتُولَیْنِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَما غَرَبَتْ
مظلوم كشته (راه حق ) پس درود فرست بر آن دو تا هرگاه كه (جهانى برپا است و) سر زند و غروب كند خورشیدى
صَلوةً مُتَوالِیَةً مُتَتالِیَةً وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِعَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
درودى پشت سر هم و پى درپى و توسل جویم بدرگاهت به على بن الحسین
سَیِّدِالْعابِدینَ الْمَحْجُوبِ مِنْ خَوْفِ الظّالِمینَ وَبِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِی
آقاى عبادت كنندگان و مستور از ترس ستمكاران و به محمد بن على
الْباقِرِ الطّاهِرِ النُّورِ الزّاهِرِ الاِْمامَیْنِ السَّیِّدَیْنِ مِفْتاحَىِ الْبَرَكاتِ
باقر آن امام پاك و آن روشنى تابناك آن دو امام بزرگ كلید هر بركت
وَمِصْباحَىِ الظُّلُماتِ فَصَلِّ عَلَیْهِما ما سَرى لَیْلٌ وَما اَضآءَ نَهارٌ
و چراغ هر تاریكى و ظلمت درود فرست بر آنها تا بگذرد شبى و بتابد روزى
صَلوةً تَغْدُو وَتَرُوحُ وَاَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عَنِ
درودى در بامداد و پسین و توسل جویم بدرگاهت بوسیله جعفر بن محمد آن راستگوى از طرف
اللَّهِ وَالنّاطِقِ فى عِلْمِ اللَّهِ وَبِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْعَبْدِ الصّالِحِ فى نَفْسِهِ
خدا و گویاى دانش خدا و به موسى بن جعفر آن بنده اى كه خودبخود شایسته و صالح بود
وَالْوَصِىِّ النّاصِحِ الاِْمامَیْنِ الْهادِیَیْنِ الْمَهْدِیَّیْنِ الْوافِیَیْنِ الْكافِیَیْنِ
و آن وصى خیرخواه كه هر دوى آنها دو امام راهنماى راه یافته و وافى و كافى بودند
منبع:
مفاتیح الجنان
آبجی
23rd February 2010, 12:08 AM
« خورشید بی غروب »
امام حسن عسکری (علیه السلام) روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری، هنگام نماز صبح به شهادت رسیدند. ابن بابویه و دیگران گفتهاند که معتمد عباسی آن بزرگوار را با زهر شهید نمود.
ابوسهل میگوید: "در محضر امام عسکری (علیه السلام) بودم که امام به خادم خود فرمود تا مقداری آب بجوشاند. پس از آنکه آماده شد، مادر حضرت حجت (عج) آن را برای امام (علیه السلام) آورد، همینکه خواست ظرف را به دست آن حضرت بدهد و حضرت بیاشامد، دست مبارکش لرزید و ظرف به دندانهای پیشین ایشان برخورد کرد. امام ظرف را بر زمین گذاشت و به خادم خود فرمود: "داخل این اتاق میشوی و کودکی را به حال سجده میبینی، او را نزد من بیاور."
ابوسهل میگوید که خادم گفت: "من وارد اتاق شدم؛ ناگاه چشمم به کودکی افتاد که سر به سجده نهاده بود و انگشت اشاره خود را به سوی آسمان بلند کرده بود. به آن بزرگوار، سلام کردم و آن حضرت پاسخ مرا داد و نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز، عرض کردم که امام عسکری (علیه السلام) میفرماید شما نزد او بروید. در همین هنگام مادر بزرگوارش آمد و دستش را گرفت و نزد پدر برد.
ابوسهل میگوید چون آن کودک به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و سلام کرد، بر چهره اش نگاه کردم، دیدم که رنگ چهره مبارکش روشنایی و تلالو دارد و موی سرش به هم پیچیده و مجعد و ما بین دندانهایش گشاده است. همینکه امام عسکری (علیه السلام) نگاهش به فرزندش افتاد، گریست و فرمود: "ای سید خاندان خود، مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش میروم." آن آقازاده ظرف آب را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه امام (علیه السلام) فرمود: "پسرم!، بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین و تویی پسر و جانشین من و منم پدر تو، و تویی محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) و پدر توست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است. این عهدی است به من از پدرم و پدرهای طاهرین ...
و در همان هنگام بود که حضرت امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید.
منبع:
كتاب الغیبه، شیخ طوسی (ره) »
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.