touraj atef
22nd February 2010, 12:16 PM
سالها پيش در سر زمين اروپا در موزه اي با كلمه مقدس رو به رو شدم واژه مقدس يا (1)برايم ويژگي خاصي داشت با توجه به معلومات انگليسيم مي دانستم كه كلمه اي به نام حفره (2) وجود دارد و از اين رو عجيب بود كه در بازي كلمات چگونه واژه مقدس اين گونه شباهت به حفره و يا ميان تهي شده بود سالها با اين كلمات بازي مي كردم تا اين كه در كتابهاي مراقبه روزانه اشو رازي برايم گشوده شده و آن كلمه هستي و يا (3 ) بود و فهميدم كه براي رسيدن به كل هستي بايد از من و منيت گذشت و غرور را به كناري نهاد و به گونه اي به ميان تهي رسيد سالها بعد در هنگام مطالعه در امور مديريت و سازماندهي با واقعيت ديگري مواجه شدم و آن اين بود كه مي گفت كل مهمتر از همه منفردها(4) است و همه سازمانها بايد به گونه اي باشند كه منافع كل بتواند بالا رود و همين رسيدن به كل هستي است كه كل را زيبا و آن را تا مرتبه اي بالا مي برد كه در پاره اي از مواقع حتي مي تواند تبديل به مقدس شود اما اين كل ماجرا نبود و از ديد من شايد درك تبديل كل هستييا زندگي به مقدس شدنش بهتر شده بود اما داستان تبديل حفره ميان تهي و يا به زعم انگليسي قصه چندان قابل دركي برايم نبود اما بازي زمانه توانست مرا به اين درك برساند پس از سالها نواختن ساز دف تصميم گرفتم كه سازم را عوض كرده و فلوت بنوازم فلوت نوع فرنگي از ساز وطني ني بود البته با كليدها ي زياد و تشكيل شده از سه قسمت مختلف كه با اتصال اين سه قسمت مي توانستم يك لوله صوتي داشته باشيم حكايت جالب اينجا بود كه بايد پس از هر نواختي فضاي داخل ساز را پاك مي كردم و اگر اين كار را نمي كردم به مرور بخار آب ناشي از تنفسها صداي ساز را بر هم مي ريخت و به نوعي نشان مي داد كه در عالم موسيقي نيز آن چيزي كه مهم است اين است كه حفره و ميان تهي تر باشي و هرچه اين ميان تهي بيشتر باشد نواختن ساز راحت تر و نياز به انرژي كمتر و در نتيجه ترنم زيباتري دارد حكايت و نتيجه از اين مقدمه طولاني اين بود كه بسياري از اوقات مشكل اصلي در رسيدن به كل و حتي به آرمانهاي مقدس در اين است كه در اندرون خود ميان تهي نيستيم و در درونمان آنقدر رسوب افكار و احساسات سركوب شده و بغض و نفرت و ترس و هم رنگ جماعت شدن و بد بودن و خوب نشان نمايان كردن و ريا و تزوير و شعار ... وجود دارد كه اجازه نمي دهد فضاي اندرون ما پر از نغمه هاي كل هستي شود خيلي از وقتها افكاري مي تواند لذت زيستن را از آدمي بگيرد بسياري از اوقات سركوب در اندرون وجودمان صدا ي عبور زندگي را خراب مي كند و من خود اين مسئله را بارها ديده ام قصه هاي بي معناي " بايد ها " و نبايد ها"آنقدر در فضاي اندرونم رخنه كرده بود كه حتي لذت گرفتن انگشتهاي زيبائي هاي زندگي را از من گرفته بود و يا اين كه آنقدر رسوب انديشه هاي ناب روزمرگي در فلوت وجودم زياد بود كه باعث مي شدم نغمه " دور شو " و " پنهان شو" و ... را براي عزيزانم سر دهم گاهي اوقات آنقدر حفره اندرونم پر از ترس و شعار بود كه لذتهاي طبيعي زندگي نظير ديدن ها و شنيدن ها و گوش دادن ها و لمس كردن و چشيدن ها را از خود گرفته ام و چنين بوده است كه به گوشه انزوا رفته و از كل هستي و يا به بياني دور كرده ام و چون چنين شدم واژه هاي مقدس و بي بديل نظير عشق و دلدادگي و بي بهانگي و لذت حضور و زندگي را كمتر بهره گرفتم آري در زمستاني اين چنين بهاري بودن را با يافتن آن ميان تهي يافته ام خود را پاك كرده ام و ديدم نغمه هاي زيستن چه شيرين تر شده اند باشد كه همگي ما بتوانيم اندرون خود را از غوغاي بي دليل پا ك كنيم به هستي پيوسته و واژه مقدس و ناب عشق و زيستن درحضور را تجربه كنيم باشد كه چنين باد
/تورج عاطف// tourajatef@hotmail.comwww.lonelyseaman.wordpress.c om (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
1=holy
2=hole
3=whole
4=individual
/تورج عاطف// tourajatef@hotmail.comwww.lonelyseaman.wordpress.c om (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
1=holy
2=hole
3=whole
4=individual