PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد و بررسی بازی The Path



Geek
17th February 2010, 01:28 PM
با سلام خدمت همه دوستان


http://f.imagehost.org/0664/00005yx2.jpg


Developer: Tale of Tales


Publisher: Tale of Tales (English, Dutch)1C Company Russian


Artist:
"Auriea Harvey "character design and modelling
"Michaël Samyn "interaction design, writing and effects
"Laura Raines Smith "animation
"Hans Zantman "technical artist
"Marian Bantjes "logo design and calligraphy


Platform: Microsoft Windows, Mac OS X


Release date:
March 18, 2009
Late April 2009 Mac OS X


Genre: Advanture-Thriller


Mode: Single-player


Rating :
ESRB: M
+PEGI: 16
USK: 16


http://f.imagehost.org/0527/the-path.jpg


در چندين سالي که پيگير بازي هاي کامپيوتري هستم ، از ابتدا تا کنون با عناوين مختلفي برخورد کردم که نه تنها نظرم را جلب کرد ، بلکه باعث اميدواري من در زمينه پيشرفت اين صنعت و اهميت آن شد.
از همين ابتدا بايد بگويم که : اگر با بازي هاي کامپيوتري به صرف يک سرگرمي محض و براي گذراندن اوقات بيکاري نگاه ميکنيد، وقت خود را با خواندن اين مطلب تلف نکنيد، اما اگر مثله من اعتقاد به پيشرفت صنعت بازي و شانه به شانه حرکت کردن با سينما و ادبيات از لحاظ قدرت تاثيرگذاري و جريان سازي داريد و با اين مطلب همراه شويد.
هدف از نوشتن اين مطلب از بازي يه اسم The Path شروع شد، اين بازي بعد از مدتها باعث غافلگيري من شد و هنگامي که در بخش امتياز به آخرين بازي که کرده ايد مي خواستم به توضيحات و امتيازات فکر کنم چاره اي نداشتم به جز گذاشتن علامت سوال.
چه چيزي باعث مي شود از يک بازي لذت ببريد؟ (گرافيک و فيزيک زيبا؟صدا گذاري و موسيقي مناسب؟گيم پلي جذاب و روان؟داستان قوي با پيچشهاي پر جزئيات؟)
به طور معمول حتي براي خود من همه موارده بالا مهم است حتي فاکتورهايي مانند تحت شبکه و achivement هم خواهد بود.
اين موارد در اصل معادلهايشان را مي توان براي فيلم ها و کتابها نيز به کار برد، اما تا به حال پيش آمده که وقت براي يک فيلم معناگرا و کم بودجه يا خواندن نمايش نامه ها و يا ديدن تئاتر و يا گشت و گذار در نقاشيهاي سبک هاي عجيبي مثله کوبيسم بگذارد؟
امروزه روز با توجه به اين که همه دوستان عنوانهايي در ذهنشان برچسب شده از نظر من بازيها در بخش ساخت مسير تاريکي را به پيش ميبرند و خلاقيت و ابتکار فداي فروش بالا و بازگشت سود کلان مي شود.
ديگر ساختن عنوانهايي که حرف تازه اي براي گفتن دارد کار دشواري شده است که يکي از دشواريهاي پيش رو تبليغاتهاي بسياري است که همين شرکتهاي سود انديش انجام ميدهند.
در دوراني که بازيهايي مانند Haloاز پر فروش ترينها هستند و نسخه هاي جديد عناوين نابي مانند FFوRE به بازهاي عامه پسند نزول کردند اند بازيهايه متفاوتي با ايده هاي جديد و مستقل با مشکلات پيشرو حرفهاي جديدي براي گفتن دارند.
البته اين نوع بازيها هم معمولا در مواردي خاص مثله فيلمنامه و گيم پلي حرفي براي گفتن دارند و گرنه جرات عبور از خط قرمز تعيين شده ي بازيبازان را ندارند.
مثلا اگر از يک بازيباز پرسيده شود نهايت هنري که در يک بازي ديده است چه بوده : به احتمال از عناويني مانند MGS , HL , SOC , Braid , ... نام خواهد برد.
هر چند هر کدام ا عناوين بالا افق هاي تازه اي براي صنعت گيم به همراه داشتند اما آيا کمک کرده اند تا بازيها جدي تر گرفته شوند و يا هنرشان در عنوان خودشان خلاصه شده است؟
Kieron Gillen از سايت يورو گيمرز مدتي پس از ساخت بازي The Path حرف جالبي زد : The Path انقدر هنري است که بعث مي شود Braid مثله بازي 50 Cent جلوه کند.
همه دوستان با GDC اشنايي داريد در GDC ساله 2008 Clint Hocking يکي از طراحان بازي SC تمام وقت سخنراني خود را معطوف تمجيد از بازي مستقل و فلسفي به نام Passage کرد و در ادامه اينطور گفت که ما چرا نمي توانيم يک بازي بسازيم که معني داشته باشد و به تمسخر گرفت کساني را که مثله او که هفته هاي فراوان کار مي کنند ولي دو جوان در وقت هاي آزاد خود بازيهايي با تم هاي معنايي مي سازند.
پس به شخصه معتقدم که بازيهايي که توسط اين مدل گروها ساخته ميشود هيچ چيز از ارزش بازي کم نمي کند.
خوشبختانه با همگاني شدن اينترنت و استفاده شرکت هاي مستقل براي ارائه بازيهايشان شايد در آينده ضررهاي مالي براي شرکتهايه در پي سودي مانند Microsoft , EA ,... داشته باشد که نوش جانشان.

آشنايي با Tale of Tales سازندگان بازي The Path
شرکت بلژيکي Tale of Tales متشکل از Michael Samyn , Auria Harvey اخيرا توجه زيادي را در عرصه بازي به خود جمع کردهاند.
آنها قبل از بازي The Path يا مسير بازي عجيب و پر انتقاد The Graveyard يا قبرستان را ساخته بودند.

http://i.imagehost.org/0461/graveyard_scrn01.jpg

اين بازي با عکس العملهاي فراواني رو به رو شد اما بسياري از منتقدين آن را يک بازي به حساب نياوردند و حتي آن را توهين به بازيباز خواندند.
در بازي قبرستان شما کنترل يک پيرزن فرتوت و رو به موت را داريد که در ورودي يک قبرستان قرار دارد تنها کنترل بازي حرکت به جلو وعقب و چرخيدن است و محيط بازي هم تنها به يک مسير کوتاه محدود است که به رو به رو يک کليسا و يک نيمکت ختم ميشود.
در هنگام رسيدن به نيمکت ميتوان به روي آن نشست و به آهنگ بازي که در مورد مرگ است گوش داد و بعد از پايان آهنگ تنها کاري که مي توانيد انجام دهيد خارج شدن از قبرستان است، همين البته اگر با صرف 5 دلار نسخه ي کامل بازي را خريداري کنيد تنها اتفاقي که ممکن است بيوفتد و لاعث پايان بازي شود مرگ پيرزن است.
ايراد بي موردي که منتقدان به اين بازي گرفتند اين بود که اين بازي مي توانست يک فيلم کوتاه باشد و هيچ چيز از ارزش هاي آن کم نشود، شايد اين نقد کمي منصفانه باشد اما ناديده گرفتن فکر اوليه سازنده است.
جالب است بدانيد که سازندگان با قرار دادن بازيباز در نقش يک پيرزن بسيار ضعيف مي خواهند حسي دروغين از کنترل و تاثير بر روي سرنوشت کاراکتر را به بازيکن بدهند در حالي که وي هيچ توانايي در تغيير روند بازي ندارد.
تجربه ي ضعف و ناتواني و تسليم شدن در قبال پيري و مرگ چيزي بود که تا کنون در هيچ بازي ديده نشد تمامي اين حس و القاي يک تجربه ي جالب در رابطه با دنيا ، مرگ ، و به پايان رسيدن حسي را پديد مي آورد که هرکس ذهنيت خاصي از نمايشنامه فيلم پيدا ميکند و نتيجه گيريها نسبت به افکار مختلف متفاوت است.
اين بازي داراي بار سنگين معنايي است اما در اين مسير چه چيز پيش روي بازيکن خواهد بود ؟
بعد از نصب و راه اندازي بازي با شروع بازي به اتاق قرمز رنگي برده خواهيد شد که در آن شش خواهر قرار دارند و شما مي توانيد يکي از اين کاراکترها را به عنوان کاراکتر خود انتخاب کنيد ، اين دختران از 9 تا 19 سال سن دارند و هر کدامشان اخلاقيات و تعلقات نحصر به فردي دارند که از شمايلشان ميتوان فهميد که اين خود نوعي اغراق است.
پس از انتخاب يکي از آنها به ابتداي جاده خاکي برده مي شويد و بازي با کلمات درشت از شما ميخواهد "به خانه مادر بزرگ برو.از مسير خارج نشو" در دو طرف مسير جنگلي انبوه و مرموز قرار دارد،اگر شما مثله من از قاعده بازي پيروي کنيد بعد از مدته کوتاهي پياده روي در مسير به مسير خانه مادربزرگ ميرسيد وارد مي شويد دوربين بازي از حالت سوم شخص به اول شخص تغيير کرده و کنترل مانند بازيهاي اول شخص تيراندازي قديمي (virtuacop) بر روي مسيري از پيش تعيين شده در خانه مادربزرگ حرکت مي کند.
پس از گذشتن از چند راهرو به اتاق آخر ميرسيد، مادر بزرگ خوابيده است و در کنار تختش مجسمه ي گرگي است، به کنار تخت رفته مي نشينيد و بازي در کمال ناباوري در يک cutscene کوتاه به صفحه ي ديگر ميرود و اين اطلاع را به شما مي دهد که شما باخته ايد.
وقتي تا به اينجاي بازي پيشرفتم با خودم فکر کردم بازي مانند بازي قبرستان يک Interactive Animation است و تا حدودي نااميد شدم.
تا اين قسمت را داشته باشيد ... بگذاريد کمي از بازي دور شويم
اکثر بازيهايي که ساخته شده اند و يا در حاله ساختند داراي يک خط يا روند داستاني هستند که در يک حرکت متقابل با گيم پلي مي کوشند شما را در روند بازگويي داستان جلو ببرند که اين کار توسط بسته به سياست سازندگان متغير است ولي هدف از نمايش نامه داستان يکي است و به يک موضوع ختم ميشود، البته در برخي از بازيها هم اينطور نيست ولي حرف بازي "مسير" چيزه ديگري است، اين بازي شما وادار به فکر و در ادامه شکستن روند بازي ميکند و باعث ميشود شما تصميم گيرنده باشيد بر خلاف بازيهاي معمول البته "مسير" بازي کندي است و اين کندي است که شما را به چالش مي کشد اين بازي قانون را ميشکند و شکستن قوانين را قانون ميکند(پستمدرن).
جالب است بدانيد بقيه ي داستان در نسخه هاي مختلف ثابت نيست و شما آنرا روايت گري خواهيد کرد و هر روايتي عاقبتي داد ... در حقيقت داستان حول 6 خواهر است که هر کدام بسته به خلقيات (علاوه بر فاش شدن قسمت از زندگي و موذلات زندگي شان) و نوع بازي شما آينده اي برايشان رقم خواهد خورد.

http://i.imagehost.org/0774/934611-concept_22_super4.jpg

به طورکلی زمينه و سياست بازي روايتگر داستان شنل قرمزي است البته از نوع مدرن شما با طيفي از کاراکتر ها رو به رو هستيد که نه تنها در نوع خود يک شنل قرمزي زمانه هستند بلکه طيف وسعي از افکارات و تعلقات و اخلاقيات را به همراه دارند.
برگرديم به بازي ... جايي که پس از باختن در اثر پيروزي از بازي، دوباره به همان اتاق با شش دختر قرمزپوش مواجه ميشويم.
قطعا بازيکن متوجه شده است که يک جاي کار ميلنگد براي همين دفعه دوم بعيد است به حرف بازي گوش دهد راهي به جز حرکت در مسير ديگري چون جنگل مرموز ندارد.
اولين نکته اي که به چشم مي ايد اين است که شما به آساني و با چند قدم حرکت در جنگل گم ميشويد و ناگهان خود را محصور در محيطي تاريک و خوفناک درختان ميابيد هيچ گونه نقشه اي هم وجود ندارد "ظاهرا" و تنها کار پرسه زدن در جنگل ميشود.
سرعت راه رفتن دخترها کند است پس شما به دنبال Shift ميرويد که ميفهميد براي بازي تعبيه شده است، اما به زودي متوجه خواهيد شد که اصلا فکر خوبي نبوده زيرا پس از مدتي دويدن حالت دوربين عوض شده موزيک بازي تند و نگران کننده ميشود و صداي تپش قلب کاراکتر به وضوح شنيده ميشود، در ضمن با عوض شدن حالت دوربين ديد کاراکتر محدود و تشخيص اشياء غيرممکن ميشود.
يکي از نکات ظريف و روانشناختي بازي همين است : امکان دويدن براي بازکن وجود دارد اما دويدن بازي را غير تحمل ميکند و اين خود نوعي تلنگر است که براي يکبار هم که شده از محيط لذت ببريد و صبر جستجو پيشه کنيد و به دنباله زدن رکورد طي کردن مرحله در کم ترين زمان نباشيد.
بنابراين گفته ي سازندگان در سايت رسمي بازي که مسير بازي کندي است تحقق ميابد ولي شايد به اين حرف مشکوک شويد...
اما اگر تصميم بگيريد با بازي کنار بياييد اين بازي به جرات يکي از بازيهاي خاطره انگيز خواهد شد.

http://i.imagehost.org/0519/the-path2.jpg

جنگل طوري طراحي شده که بعيد است کسي محسور زيبايي آن نشود، رنگ آميزي آبرنگي محيط ملغمه اي است از سبز و خاکستري که با لباسهاي قرمز دختران در تناقض جالبي است و افکتهايي مانند تارشدن صفحه و آب شدن رنگها زيبايي خاصي به بازي داده است.
در اصل HUD وجود ندارد و تنها چيزي که روي صفحه ظاهر ميشود اشکال مختلف مانند رد پاي گرگ است که اطلاع از نزديگي مکان يک گرگ ميدهد، صدا گذاري و موسيقي بازي به نظر من بدون نقص است و هر چند که هيچ ديالوگي در بازي وجود ندارد ، هيچ نيازي هم به آن نيز حس نميشود بازي خود بيان کننده کلي ديالوگهاست.
البته توضيح در مورد موسيقي بازي برايم دشوار است اما از زمزمه ي معصومانه يک دختر در پس زمينه تا موسيقي هاي بم رعب آور همگي با هنر خاصي در کنار هم قرار گرفته اند.
در جنگل مکان ها و اشياء مختلفي قرار دارند که به صورت کاملا تصادفي پخش شده اند و ميتوان با آنها فعل و انفعال انجام داد ، براي اين کار لازم نيست دکمه خاصي را فشار دهيد بلکه تنها با رها کردن کنترل بازي دخترها خودشان به سمت اشياء ميروند، اين اشياء از با ربط گرفته تا بي ربط با برخورد با هر کدام از آنها باعث پديد آمدن جمله اي روي صفحه پديدار ميشود که فکر کاراکتر بازيست و در آشنا شدن با علايق و افکار وي کمک ميکند در ضمن تعداد 144 گل نيز در جنگل وجود دارد که جمع کردن آنها هيچ فايده اي ندارد و حتي بازي به شما نميگويد که بايد گلها را جمع کنيد يا نه و در نهايت هيچ گونه quest براي انها در نظر گرفته نشده است.

http://f.imagehost.org/0190/path4.png

حتي جمع کردن اشياء پراکنده در جنگل نتيجه تعجب برانگيزي دارد که بعدا به آن ميپردازم.
خب همانطور که در طي نوشته گفته شد هر يک از شش خواهر اخلاقيات خود را دارند ودر نتيجه گرگ مخصوص به خود را، استفاده از کلمه "گرگ" در اينجا به صورت کاملا نمادين است و از "گرگهاي" موجود در بازي فقط يکي شبيه گرگ واقعي است.
براي مثال گرگ Scarlet، دختر بزرگ خانواده ، زني ميانسال استکه در سن تئاتري واقع در دل جنگل ايستاده است و از شکل و شمايل وي به نظر ميرسد استاد موسيقي باشد.
در طي بازي کردن با اسکارلت به اين نکته که او در زندگي علاقه وافري به موسيقي دارد اشاره شده و اصلا علت خارج شدن از مسير اصلي را شنيدن آوايي از اعماق جنگل توصيف ميکند او به دليل بزگتر بودن وظيفه سرپرستي و مراقبت از خواهرهايش را نيز دارد.
در اين نکات که هر کدام از افراد بسته به خلقياتشان گمراه به "مسير" ميشوند مي توان اينطور برداشت کرد که مسير نوعي نماد از راه زندگي و گرگ نيز تصميماتي است که گاه به وسوسه و گاه از روي تعلقات و گاه از روي اشتباهات و تفکراتي که شايد ما آنها را قبول نداشته باشيم رخ ميدهد به نوعي يک آشفتگي در يک سيستم آشوب ناک است که مدام ذهن را به چالش ميکشد و هدف و مقصد جايي است که...
واقعا توضيح دادن بيشتر لذت تجربه را خراب ميکند.
خود سازندگان براي توصيف اتفاقاتي که براي دختران بعد از هر مواجهه با گرگ مي افتد از اصطلاح "Ravage" استفاده ميکنند که به معني ويران کردن است که بسيار کلي است، و نکته بسيار جذاب بازي همينجاست که در اصل بازي هيچ جواب قطعي جلوي بازيکن نميگذارد و همه چيز به برداشت شما بستگي دارد.
اينکه صحنه هاي Ravage مربوط به مرگ فيزيکي دختران ميشود يکي از برداشتهايي است که هر کس ميتواند داشته باشد، يکي از برداشتهاي من گذشتن از فازي "کودکي" به فاز "بزرگسالي" است و يا غلبه بر ترس هاي دروني و... ، هيچ کدام از اين برداشتها درست يا غلط نيستند و تنها محدوده ي فکر و تخيل بازيباز را نشان مي دهد.
صحنه آخر بازی یعنی خانه مادربزرگ یکی از تکان دهنده ترین سناریوهایی است که تا به حال در بازیها دیده ام ، به محض ورود به خانه متوجه دو نکته می شوید : دوربین و ظاهر عجیب خانه : دوربین بازی اول شخص و کنترل آن تنها دو حالت دارد یعنی حرکت و ساکن بودن ، حرکت آن هم با فشردن هر دکمه ای از کیبرد است و مانند یک هل دادن دوربین را چند متر به جلو میبرد.
اما اگر برای مدتی ساکن بمانید اتفاقات عجیبی رخ میدهد " خطر اسپویل " ، با کمی دقت میتوان ساختار و مسیر پیموده شده برای هر دختر را با مسیر پیش فرض و ساده ای که در صورت رفتن مستقیم به خانه مادربزرگ با آن مواجه میشوید مقایسه کرد ، اما بسته به تجربه ای که در جنگل داشته اید دکور اتاق ها به شدت تغییر خواهد کرد.
پس از طی مسافت و دیدن مناظر عجیب ، ساکت و جذاب ، به اتاق آخر یعنی اتاق مادربزرگ میرسید اما صحنه ای که در انجا با آن مواجه میشوید بسیار متفاوت خواهد بود.
شخصا کل قضیه خانه ی مادربزرگ را را به مانند یک رویایه کابوس وار بسیار واقعی میبینم که صحنه ی آخر نیز مصداقی از بیدار شدن است ، تصاویر با سرعتی بالا و ریتمی عذاب آور جلوی چشمان شما ظاهر میشود...
این که معنی تصاویری که دیده اید چیست فقط به برداشتی که از کلیت بازی دارید برمیگردد و نمیتوان برای آن معنی ثابتی در نظر گرفت.
حالا شاید برای شما سوال شده باشد که پس از همه این اتفاقات چه رخ میدهد ؟ در این جا بازی به شما میگوید موفق شده اید و یک نمره از A تا D به شما می دهد و به اتاق قرمز رنگ اول بازی برمیگردید ، در حالی که دختری که با آن بازی را به پایان رسانده اید دیگر در اتاق وجود ندارد.
قضیه ی این صحنه آخر جالب است زیرا بازی القا می کند کشتن دختران یک موفقیت است و نمره ای هم که میگیرید پوچ بی معنی است.
برداشت من این است که این صفحه مصداقی است از ماموریتها و جوایزی ثابتی که در بازی ها رایج است و با وارونه کردن معنای لغاتی مثله "پیروزی و شکست" و "ارزش امتیاز" بازیکن را به فکر فرو میبرد که آیا وقتی را که در جنگل گذرانده و رابطه ای که با شنل قرمزی داستان برقرار کرده به قدری قوی بوده که باعث شود بازیکن دلش نخواهد دختر را به سمت گرگ و در نهایت سرنوشتی شوم مثله "مرگ" و یا بدتر از آن راهی کند؟ اگر مایل یه انجام این کارها نباشد آیا صفحه آخر که به شما اطلاع میدهد "شکست" خورده اید را قبول خواهید کرد؟
تنها تصور این که بازی به نوعی بازیکن را دعوت می کند تا شش دختر را به سوی سرنوشتی شوم راهنمایی کند آزاردهنده است،اما مواردی بسیار آزار دهنده تر هم نیز در "مسیر" وجود دارد...

http://i.imagehost.org/0094/939962_20090812_790screen021.jpg


در جنگل دختری سفید پوش و با ظواهری معصوم زندگی میکند که وقت به وقت دختران با او برخورد خواهند کرد ، با تعامل با وی دخترک بازیکن را به مکانهایی میبرد! این موضوع زمانی مخوف تر میشود که با گرگ Ginger روبه رو شوید و نهایتا هر شش دختر را پیش گرگهایشان ببرید... که برای خراب نکردن این لحظه ی ناب از ذکر جزئیات هم در مورد آن خودداری میکنم.
اما این بازی با تمام زیباییهایش خالی از ایراد نیست ،
موتور گرافیکی بازی هر چند از لحاظ هنری شاهکار به نظر میرسد اما از لحاظ فنی در سه-چهار ساله قبل قرار دارد، در این حال بازی از لحاظ performance وضع خوبی ندارد و بر روی بسیاری از کامپیوتها با فریم ریت پایین ظاهر میشود.
صداگذاری نیز با توجه به جنبه هنری بسیار کم حجم ساخته شده است.
گیم پلی نیز با مشکلات اساسی در بخش کنترل رنج میبردبرای مثال بعضی از اوقات دختران به صورت ناگهانی به سمتی نامشخص حرکت میکنند و در راه در بین درختان و اشیاء گیر می کنند.
مشکل clipping نیز در بازی دیده میشود ، اما شخصا اعتقاد دارم این موارد ذره ای از ارزش The Path کم نمیکند.
علاوه بار هنری سنگین ، حتی میتوان ادعا کرد بازی دارای بار فلسفی نیز هست ، مرگ و زندگی ، کودکی و بزرگسالی ، پیروی از قانون و استقلال طلبی و مواردی که متاسفانه نمی توانم در این مقاله به آن اشاره کنم.
زیرا نتیجه گیری در ThePath بسیار وابسته به طرزفکر شخصی است ، اگر خود را یک گیمر حرفه ای به حساب می آوریدو آینده صنعت بازیهای به تکامل رسیده می دانید از دست دادن این بازی یک جرم است.
در قسمت امتیاز به آخرین بازیهایی که کرده اید (http://www.bazyrayaneh.com/forum/showthread.php?t=1625&page=3)در همین سایت درصدد این بودم تا به همه قسمتهای بازی نمره 20 از 20 بدم اما این حرکت را توهین به موضوع اصلی بازی دانسته و به همین دلیل نمرات را به صورت علامت سوال قرار دادم تا ادای احترامی باشد به شعاری که در سراسر بازی نهفته است:
"برداشت آزاد"http://www.bazyrayaneh.com/forum/images/smilies/Global/11%20Geek.png.

امتیازات بازی :
GameSpot : 8/10
IGN : 7.7/10
PC Gamer UK : 75/100
Eurogamer : 7/10
PC Format UK : 90/100
VideoGamer : 10/10



Awards
An in-progress, alpha-stage version of The Path was nominated for Excellence in Visual Arts after being exhibited at the Independent Games Festival in 2008



در آخر دوست دارم یک پست از ژورنال Ruby با تیتر "Incomplete" را نقل کنم که تاثیری خاصی روی من گذاشت :
<<داشتم به رابین در حل یک پازل کمک میکردم. ابتدا دوست داشتم تصویر نهایی پازل را ببینم. به همین دلیل ما با عجله قطعات پازل را کنار می چیدیم. اما هر چقدر تصویر واضح و واضح تر می شد، علاقه من به دیدن آن کم و کمتر. حتی احساس کردم که با ادامه دادن به حل پازل در حاله خراب کردن یک چیز زیبا هستیم. یک پازل کامل شده تنها یک تصویر است. مثله میلیونها تصویر دیگر. اما یک پازل نا تمام شخصیت دارد. یک داستان میگوید در مورد چیزهایی که سازندگان پازل به آن اهمیت میدادند و چیزهایی که به آنها فکر نمی کردند میگوید. در ضمن یک پازل نا تمام زیبا تر نیز هست. تنها یک مستطیل بی بخار نیست. بلکه یک شکل مجهول و پیچیده است که هر لحظه تغییر میکند. اما در حاله حاظر فقط یک شکل دارد.از بین تمام حالاتی که یک پازل می تواند نا تمام باشد، این تنها شکل ناتمامی آن در حال حاضر است. یک زیبایی بسیار شکننده در این موضوع وجود دارد. آیا این موضوع باری انسانها نیز صادق است?>>





http://i.imagehost.org/0458/ss.jpg

Reza-Math
23rd January 2012, 10:59 PM
سلام دوست گلم. میشه لینک دانلودشو برای من بفرستی ؟ من خیلی وقته دنبال این بازی هستم. پیشاپیش tnx...
آدرس ایمیل من:Rezamathfulloption@gmail.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد