آبجی
14th February 2010, 04:25 AM
سلام
سلام مامان : خوبي ؟
چرا پيشم نيستي ؟ دمت گرم اينه رسم رفاقت ؟
مگه نگفته بودي تا آخر دنيا باهام مياي ؟ کو ..........؟
چرا روي حرفت نموندي ؟ چرا تنهام گذاشتي ؟
تو که خوب ميدونيستي چقدر دوست دارم ؟ تو که خودت ميدونستي که من بيشتر از همه ديونتم و دوست دارم ؟
مامان چرا ........ جواب اين اشکامو کي ميده ؟
همه بهم ميگن : تسليت ..... من نميخوام کسي بهم تسليت بگه ؟
حالم بد ميشه وقتي کسي بهم تسليت ميگه ... مامان بيا ..... تو رو خدا برگرد .
مامان به خدا نمي تونم جلوي اشکامو بگيرم
ديگه سر روي زانوي کي بزارم ، ديگه کي موهامو نوازش ميکنه ، ديگه کي بهم ميگه هر جا ميري مواظب
خودت باش .
ديگه کيه که وقتي از خونه ميرم بيرون بگه مواظب خودت باش و زود بيا ؟ هاااااااااان
مامان خسته شدم
از نبودنت خسته شدم ، از دوريت خشته شدم ، از بي تو بودن خسته شدم .
خسته شدم .
از نفس کشيدنام خسته شدم
ديگه کي رو بغل کنم . کي رو ببوسم . به کي بگم مامان . ديگه دست کي رو ببوسم
بايد بيام سر مزارت تا به جاي صورت ماهت و دستات سنگ مزارت رو ببوسم . سنگ مزارت رو بغل کنم .
بايد آروم بيام بالاي سرت و بهت بگم : مامان من اومدم مهمون نمي خواي ؟
مامان براي يه نفر شدم درد سر ........ مصيبت
مامان : از وقتي که رفتي ، دلخوشيهام رفته ، خنده هام ظاهري شده .
اي کاش ميديدي که بعد از رفتنت چقدر شکسته شدم
آخه چرا .....؟؟؟
هر وقت دلم ميگيره بايد به عکسات نگاه کنم ، بايد با عکسات حرفم بزنم .
هر وقت دلم براي صدات تنگ ميشه چشمامو ميبندم تا صداتو توي گوشم احساس کنم
وقتي صدات توي گوشم مي پيچه آروم ميشم . صدات هميشه تو خاطر من ميمونه .
مامان : بهم بگو من کي ميام پيشت ؟ تو از همه چيز خبر داري ؟ بگو .....
اي کاش بودي تا بيشتر قدرتو ميدونستم
اينجوريه ... اينجوري ميخواستي .....؟
هنوزم باورم نميشه که ديگه نيستی
سلام مامان : خوبي ؟
چرا پيشم نيستي ؟ دمت گرم اينه رسم رفاقت ؟
مگه نگفته بودي تا آخر دنيا باهام مياي ؟ کو ..........؟
چرا روي حرفت نموندي ؟ چرا تنهام گذاشتي ؟
تو که خوب ميدونيستي چقدر دوست دارم ؟ تو که خودت ميدونستي که من بيشتر از همه ديونتم و دوست دارم ؟
مامان چرا ........ جواب اين اشکامو کي ميده ؟
همه بهم ميگن : تسليت ..... من نميخوام کسي بهم تسليت بگه ؟
حالم بد ميشه وقتي کسي بهم تسليت ميگه ... مامان بيا ..... تو رو خدا برگرد .
مامان به خدا نمي تونم جلوي اشکامو بگيرم
ديگه سر روي زانوي کي بزارم ، ديگه کي موهامو نوازش ميکنه ، ديگه کي بهم ميگه هر جا ميري مواظب
خودت باش .
ديگه کيه که وقتي از خونه ميرم بيرون بگه مواظب خودت باش و زود بيا ؟ هاااااااااان
مامان خسته شدم
از نبودنت خسته شدم ، از دوريت خشته شدم ، از بي تو بودن خسته شدم .
خسته شدم .
از نفس کشيدنام خسته شدم
ديگه کي رو بغل کنم . کي رو ببوسم . به کي بگم مامان . ديگه دست کي رو ببوسم
بايد بيام سر مزارت تا به جاي صورت ماهت و دستات سنگ مزارت رو ببوسم . سنگ مزارت رو بغل کنم .
بايد آروم بيام بالاي سرت و بهت بگم : مامان من اومدم مهمون نمي خواي ؟
مامان براي يه نفر شدم درد سر ........ مصيبت
مامان : از وقتي که رفتي ، دلخوشيهام رفته ، خنده هام ظاهري شده .
اي کاش ميديدي که بعد از رفتنت چقدر شکسته شدم
آخه چرا .....؟؟؟
هر وقت دلم ميگيره بايد به عکسات نگاه کنم ، بايد با عکسات حرفم بزنم .
هر وقت دلم براي صدات تنگ ميشه چشمامو ميبندم تا صداتو توي گوشم احساس کنم
وقتي صدات توي گوشم مي پيچه آروم ميشم . صدات هميشه تو خاطر من ميمونه .
مامان : بهم بگو من کي ميام پيشت ؟ تو از همه چيز خبر داري ؟ بگو .....
اي کاش بودي تا بيشتر قدرتو ميدونستم
اينجوريه ... اينجوري ميخواستي .....؟
هنوزم باورم نميشه که ديگه نيستی