MR_Jentelman
29th January 2010, 12:13 PM
مقایسه دو قهرمان
قسمت اول (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fl iterarygenres%2Fepic_literature%2F2009%2F11%2F17%2 F107827.html)
http://img.tebyan.net/big/1388/08/9610072308071156238217115221951961917562.jpg
ارتباط با ایندرا
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود (پورداود، 1356، ج2: 115- 114 و نیز بهار، بیتا: 9) «معروفترین لقب ایندرا vrtra han (ورترهن) به معنی زننده یا کشنده وریتر است. وریترا اژدهایی است که تمام آبهای زمین را یک جا نوشیده. واژه ورترهن در اوستا به صورت «ورثرغن» با «ورثرجن» آمده است. کلمه هن han در سنسکریت با «غن و جن» اوستایی هم معنا و به معنی زدن و کشتن است.
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود.
ورثرغن در اوستا لقب بهرام گردیده است که در مزدیسنان به ایزد پیروزی داده شده، بهرام اوستا یادگار است از خدایان قدیم آریایی و به منزله ایندرا در اساطیر هند است. گرچه در اساطیر ایران باستان خبری از کشتن اژدها نیست ولی این داستان در ادوار بعد که ستایش بهرام به ارمنستان نفوذ کرده، دیده میشود» (پورداود، 1356، ج 2: 114).
واژه «وریتا» به صیغه خنثی به معنای دفاع و نیرو است و اگر این معنا اندکی گسترش داده شود میتوان گفت که ایندرا فانی کننده همه دشمنان است. معانی بر شمرده میتواند القایی برای دو قهرمان شاهنامه و مهابهارات باشد. رستم و ارجن هر دو به معنی واقعی، دشمن کش و فانی کننده همه دشمنان و اوج محور قهرمانی در دو کتاب هستند و هر دو تمام سعی خود را برای از میان بردن دشمنان به کار میگیرند.
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود.
مهرداد بهار در مقالهای به مقایسه رستم با ایندرا پرداخته و مشابهتهایی را میان آن دو نشان داده است:
از جمله هر دو از پهلوی مادرزاده شده، هر دو دلاور، درشت اندام، پر خوراک و میخوارهاند و با اژدها جنگیدهاند، ایندرا و رستم گرز خود را نیز به ارث بردهاند (بهار. بیتا: 8). هر چند در مهابهارات ارجن و برادرش بهیم سین مجموعاً این ویژگیها را در خود جمع کردهاند، او فرزند ایندراست و به گواهی مهابهارات شبیه او (مهابهارات، 1380، ج1: 135) در حقیقت به رغم برخی اختلافات در فروع، ارجن نیز در داستان هندی ارتباط با ایندرا را از دست نداده است.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/103441976121631161328125514621161142613.jpg (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fb igimage.aspx%3Fimg%3Dhttp%3A%2F%2Fimg.tebyan.net%2 Fbig%2F1388%2F08%2F1234411117516130704215832007722 7199252174.jpg)
ازدواج با زنان بیگانه
حماسهها گاه عرصه ازدواج قهرمانان با زنان بیگانه است. ناگفته نماند تلقی موجود از بیگانه در شاهنامه و مهابهارات یکی نیست. در مهابهارات به یک معنا بیگانهای وجود ندارد. حتی اساس جنگ این حماسه بر خلاف برخی تأویلها (ر. ک. شایگان، ج1، 1375: 241) نبرد میان نیکی و بدی هم نیست. خدایان در مهابهارات در معرض خطا هستند ایندرا گاه مرتکب گناهان نابخشودنی میشود و برعکس برخی از دیوان- دیو در معنای مصطلح در ایران، نه هند- مورد عنایت خدایاناند. حتی نسبت بعضی از آنها به برخی از خدایان میرسد (مهابهارات، 1380، ج 1: 383). بنابراین مقصود از بیگانه مردم سرزمینی جز هستناپور است، سرزمینی که کوروها، پاندوان را از آنجا رانده و پاندوان نیز پس از طی آوارگی دوازده ساله برای تصرف آن با پسرعموها میجنگند.
برخلاف مهابهارات، در شاهنامه عالم به دو قطب سیاه و سفید، نیک و بد تقسیم میشود، از این رو در هیچ موردی زنان ایرانی با بیگانگان ازدواج نمیکنند مگر در داستانهایی چون داستان ضحاک که زنان جمشید به ناخواست در شمار زنان ضحاک قرار میگیرند. «در داستانهای شاهنامه مردان ایرانی با زنان بیگانه ازدواج میکنند و در این میان گاه مجبور به از سر گذراندن آزمایشهایی میشوند که میتوان آنها را با آیین پاگشایی مربوط دانست » (ر. ک. اسماعیلی، 1381: 220- 214).
در داستانهای مربوط به دو قهرمان مورد بحث نیز ازدواج با زنان سرزمینهای دیگر اتفاق میافتد. رستم با تهمینه و ارجن با چترانگدا ازدواج میکند. سهراب و ببرباهن حاصل این ازدواجها هستند. ارجن به هنگام سفر به شهر من پور میرسد و خواهان ازدواج با دختر راجه آن شهر میشود. پدر دختر به این شرط که ارجن فرزند حاصل از این ازدواج را در نزد او باقی بگذارد با خواستهاش موافقت میکند. برخلاف رستم- که فردای پس از ازدواج تهمینه را رها کرده، راهی سیستان میشود- اقامت ارجن در کاخ راجه من پور تا به دنیا آمدن فرزند ادامه مییابد و پس از آن با عمل به وعده شهر را ترک کرده و به سفر خود ادامه میدهد. «در حقیقت جایگاه زنانی از این دست را شاید بتوان جایگاه «مادری» دانست به «همسری» (جلالی دهکردی. 1369: 92).
http://img.tebyan.net/big/1388/08/21723421622417811810914730143111292162200189.jpg (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fb igimage.aspx%3Fimg%3Dhttp%3A%2F%2Fimg.tebyan.net%2 Fbig%2F1388%2F08%2F1969122984962525852181582719012 344114.jpg)
جنگ با فرزند
در شاهنامه سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمین ایران میآید و در پی بر هم زدن نظام موجود میخواهد پدر را به عنوان یک پهلوان بر مسند شاهی بنشاند؛ بنابراین رستم در مقابل او قرار میگیرد، اما در مهابهارات ارجن برای نگهبانی از اسب مراسمی به نام اشمیده جک به سرزمین پسر وارد میشود و بدان سبب که انتظار دارد پسر طبق رسم، اسب قربانی را نزد خود نگاه دارد و حتی برای تصاحب اسب با او بجنگد از ببرباهن دلگیر شده، وی را ترسو میخواند و آتش جنگ را بر میافروزد، آتشی که خود در آن میسوزد.
رستم و ارجن هر دو مسبب جنگ با پسر هستند. ارجن به علت غرور خود به پسر توهین میکند و او را به جنگ بر میانگیزد. رستم نیز از معرفی خود به سهراب خودداری مینماید. در هر دو داستان پسران تقاضای ترک جنگ را مطرح و پدران از پذیرش آن خودداری میکنند.
منصور رستگار فسایی در مقالهای نشان داده است که در اصل داستان رستم و سهراب، میان این دو نسبتی وجود نداشته، و سهراب بیگانهای بوده است که رستم را میکشد. ایشان برای حدس خود قراینی را نیز از منابع گوناگون ذکر میکند(ر. ک. رستگار فسایی، 1369: 267- 239). به سبب ارتباطات میان ایران و هند که پیش از این از آن سخن گفتیم، شاید بتوان داستان موجود در مهابهارات را نیز قرینه مویدی برای این حدس رستگار فسایی به حساب آورد.
اصل علیت در شاهنامه در این بخش سنجیدهتر است. سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمینی حملهور گردیده که رستم جهان پهلوان آن است. اما در ادامه رستم نیز چون ارجن ضعفهایی از خود نشان میدهد. اگر در مهابهارات ارجن در برافروختن آتش جنگ مقصر اصلی است، در شاهنامه رستم در ادامه داستان مقصر جلوه میکند. رستم در برابر خواسته سهراب که از او میخواهد جنگ را به یک سو نهند، بیاعتنا بر جنگیدن پای میفشارد هم از آن رو که نمیداند حریف فرزند اوست، اما ارجن آگاهانه در برابر پسر قرار میگیرد.
فضای موجود در مهابهارات باعث میشود، این کتاب نیز در داستان تغییراتی را بپذیرد. در این کتاب احترام به بزرگترها، پدر، عمو، استاد، برادر بزرگتر...، بسیار اهمیت دارد. این احترام نهادن گاه آنقدر است که حتی داستان را نیز فدا میکند و آن را با مشکلاتی رو به رو میکند به همین علت به نظر میرسد که پردازندگان مهابهارات برای نجات ببرباهن از شومی در افتادن با پدر و کشتن او تعبیهای دیگر فراهم ساختند. وقتی پسر سر مست از غرور به خانه باز میگردد و ماجرای فتح خود را برای مادر تعریف میکند، بسیار سرزنش میشود مادر او را مجبور میکند برای یافتن معجون سمجیونی به جنگ با ماران برود. ببرباهن پس از به دست آوردن سمجیونی پدر را به زندگی بازگردانده، در ادامه نگهبانی از اسب قربانی، خود از سربازان او میشود.
منبع:ادبيات تبيان
قسمت اول (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fl iterarygenres%2Fepic_literature%2F2009%2F11%2F17%2 F107827.html)
http://img.tebyan.net/big/1388/08/9610072308071156238217115221951961917562.jpg
ارتباط با ایندرا
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود (پورداود، 1356، ج2: 115- 114 و نیز بهار، بیتا: 9) «معروفترین لقب ایندرا vrtra han (ورترهن) به معنی زننده یا کشنده وریتر است. وریترا اژدهایی است که تمام آبهای زمین را یک جا نوشیده. واژه ورترهن در اوستا به صورت «ورثرغن» با «ورثرجن» آمده است. کلمه هن han در سنسکریت با «غن و جن» اوستایی هم معنا و به معنی زدن و کشتن است.
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود.
ورثرغن در اوستا لقب بهرام گردیده است که در مزدیسنان به ایزد پیروزی داده شده، بهرام اوستا یادگار است از خدایان قدیم آریایی و به منزله ایندرا در اساطیر هند است. گرچه در اساطیر ایران باستان خبری از کشتن اژدها نیست ولی این داستان در ادوار بعد که ستایش بهرام به ارمنستان نفوذ کرده، دیده میشود» (پورداود، 1356، ج 2: 114).
واژه «وریتا» به صیغه خنثی به معنای دفاع و نیرو است و اگر این معنا اندکی گسترش داده شود میتوان گفت که ایندرا فانی کننده همه دشمنان است. معانی بر شمرده میتواند القایی برای دو قهرمان شاهنامه و مهابهارات باشد. رستم و ارجن هر دو به معنی واقعی، دشمن کش و فانی کننده همه دشمنان و اوج محور قهرمانی در دو کتاب هستند و هر دو تمام سعی خود را برای از میان بردن دشمنان به کار میگیرند.
ایندرا از خدایانی است که در دو فرهنگ ایران و هند از او یاد شده است، اما به سبب تغییر و تحولاتی که در دو فرهنگ رخ میدهد، در مزدیسنا به دیو و یکی از یاران اهریمن تبدیل میشود.
مهرداد بهار در مقالهای به مقایسه رستم با ایندرا پرداخته و مشابهتهایی را میان آن دو نشان داده است:
از جمله هر دو از پهلوی مادرزاده شده، هر دو دلاور، درشت اندام، پر خوراک و میخوارهاند و با اژدها جنگیدهاند، ایندرا و رستم گرز خود را نیز به ارث بردهاند (بهار. بیتا: 8). هر چند در مهابهارات ارجن و برادرش بهیم سین مجموعاً این ویژگیها را در خود جمع کردهاند، او فرزند ایندراست و به گواهی مهابهارات شبیه او (مهابهارات، 1380، ج1: 135) در حقیقت به رغم برخی اختلافات در فروع، ارجن نیز در داستان هندی ارتباط با ایندرا را از دست نداده است.
http://img.tebyan.net/big/1388/08/103441976121631161328125514621161142613.jpg (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fb igimage.aspx%3Fimg%3Dhttp%3A%2F%2Fimg.tebyan.net%2 Fbig%2F1388%2F08%2F1234411117516130704215832007722 7199252174.jpg)
ازدواج با زنان بیگانه
حماسهها گاه عرصه ازدواج قهرمانان با زنان بیگانه است. ناگفته نماند تلقی موجود از بیگانه در شاهنامه و مهابهارات یکی نیست. در مهابهارات به یک معنا بیگانهای وجود ندارد. حتی اساس جنگ این حماسه بر خلاف برخی تأویلها (ر. ک. شایگان، ج1، 1375: 241) نبرد میان نیکی و بدی هم نیست. خدایان در مهابهارات در معرض خطا هستند ایندرا گاه مرتکب گناهان نابخشودنی میشود و برعکس برخی از دیوان- دیو در معنای مصطلح در ایران، نه هند- مورد عنایت خدایاناند. حتی نسبت بعضی از آنها به برخی از خدایان میرسد (مهابهارات، 1380، ج 1: 383). بنابراین مقصود از بیگانه مردم سرزمینی جز هستناپور است، سرزمینی که کوروها، پاندوان را از آنجا رانده و پاندوان نیز پس از طی آوارگی دوازده ساله برای تصرف آن با پسرعموها میجنگند.
برخلاف مهابهارات، در شاهنامه عالم به دو قطب سیاه و سفید، نیک و بد تقسیم میشود، از این رو در هیچ موردی زنان ایرانی با بیگانگان ازدواج نمیکنند مگر در داستانهایی چون داستان ضحاک که زنان جمشید به ناخواست در شمار زنان ضحاک قرار میگیرند. «در داستانهای شاهنامه مردان ایرانی با زنان بیگانه ازدواج میکنند و در این میان گاه مجبور به از سر گذراندن آزمایشهایی میشوند که میتوان آنها را با آیین پاگشایی مربوط دانست » (ر. ک. اسماعیلی، 1381: 220- 214).
در داستانهای مربوط به دو قهرمان مورد بحث نیز ازدواج با زنان سرزمینهای دیگر اتفاق میافتد. رستم با تهمینه و ارجن با چترانگدا ازدواج میکند. سهراب و ببرباهن حاصل این ازدواجها هستند. ارجن به هنگام سفر به شهر من پور میرسد و خواهان ازدواج با دختر راجه آن شهر میشود. پدر دختر به این شرط که ارجن فرزند حاصل از این ازدواج را در نزد او باقی بگذارد با خواستهاش موافقت میکند. برخلاف رستم- که فردای پس از ازدواج تهمینه را رها کرده، راهی سیستان میشود- اقامت ارجن در کاخ راجه من پور تا به دنیا آمدن فرزند ادامه مییابد و پس از آن با عمل به وعده شهر را ترک کرده و به سفر خود ادامه میدهد. «در حقیقت جایگاه زنانی از این دست را شاید بتوان جایگاه «مادری» دانست به «همسری» (جلالی دهکردی. 1369: 92).
http://img.tebyan.net/big/1388/08/21723421622417811810914730143111292162200189.jpg (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.tebyan.net%2Fb igimage.aspx%3Fimg%3Dhttp%3A%2F%2Fimg.tebyan.net%2 Fbig%2F1388%2F08%2F1969122984962525852181582719012 344114.jpg)
جنگ با فرزند
در شاهنامه سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمین ایران میآید و در پی بر هم زدن نظام موجود میخواهد پدر را به عنوان یک پهلوان بر مسند شاهی بنشاند؛ بنابراین رستم در مقابل او قرار میگیرد، اما در مهابهارات ارجن برای نگهبانی از اسب مراسمی به نام اشمیده جک به سرزمین پسر وارد میشود و بدان سبب که انتظار دارد پسر طبق رسم، اسب قربانی را نزد خود نگاه دارد و حتی برای تصاحب اسب با او بجنگد از ببرباهن دلگیر شده، وی را ترسو میخواند و آتش جنگ را بر میافروزد، آتشی که خود در آن میسوزد.
رستم و ارجن هر دو مسبب جنگ با پسر هستند. ارجن به علت غرور خود به پسر توهین میکند و او را به جنگ بر میانگیزد. رستم نیز از معرفی خود به سهراب خودداری مینماید. در هر دو داستان پسران تقاضای ترک جنگ را مطرح و پدران از پذیرش آن خودداری میکنند.
منصور رستگار فسایی در مقالهای نشان داده است که در اصل داستان رستم و سهراب، میان این دو نسبتی وجود نداشته، و سهراب بیگانهای بوده است که رستم را میکشد. ایشان برای حدس خود قراینی را نیز از منابع گوناگون ذکر میکند(ر. ک. رستگار فسایی، 1369: 267- 239). به سبب ارتباطات میان ایران و هند که پیش از این از آن سخن گفتیم، شاید بتوان داستان موجود در مهابهارات را نیز قرینه مویدی برای این حدس رستگار فسایی به حساب آورد.
اصل علیت در شاهنامه در این بخش سنجیدهتر است. سهراب در مقام یک بیگانه به سرزمینی حملهور گردیده که رستم جهان پهلوان آن است. اما در ادامه رستم نیز چون ارجن ضعفهایی از خود نشان میدهد. اگر در مهابهارات ارجن در برافروختن آتش جنگ مقصر اصلی است، در شاهنامه رستم در ادامه داستان مقصر جلوه میکند. رستم در برابر خواسته سهراب که از او میخواهد جنگ را به یک سو نهند، بیاعتنا بر جنگیدن پای میفشارد هم از آن رو که نمیداند حریف فرزند اوست، اما ارجن آگاهانه در برابر پسر قرار میگیرد.
فضای موجود در مهابهارات باعث میشود، این کتاب نیز در داستان تغییراتی را بپذیرد. در این کتاب احترام به بزرگترها، پدر، عمو، استاد، برادر بزرگتر...، بسیار اهمیت دارد. این احترام نهادن گاه آنقدر است که حتی داستان را نیز فدا میکند و آن را با مشکلاتی رو به رو میکند به همین علت به نظر میرسد که پردازندگان مهابهارات برای نجات ببرباهن از شومی در افتادن با پدر و کشتن او تعبیهای دیگر فراهم ساختند. وقتی پسر سر مست از غرور به خانه باز میگردد و ماجرای فتح خود را برای مادر تعریف میکند، بسیار سرزنش میشود مادر او را مجبور میکند برای یافتن معجون سمجیونی به جنگ با ماران برود. ببرباهن پس از به دست آوردن سمجیونی پدر را به زندگی بازگردانده، در ادامه نگهبانی از اسب قربانی، خود از سربازان او میشود.
منبع:ادبيات تبيان