توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره
*yas*
27th April 2011, 08:47 AM
بی دلیل از همه ی فاصله ها
می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم
دور کند
Rez@ee
27th April 2011, 03:31 PM
در اين جهان لا يتناهي،
آيا، به بيگناهي ماهي،
- ( بغضم نمي گذارد، تا حرف خويش را
از تنگناي سينه بر آرم ! )
گر اين تپنده در قفس پنجه هاي تو،
اين قلب بر جهنده،
آه، اين هنوز زنده لرزنده،
اينجا، كنار تابه !
در كام تان گواراست ؛
حرفي دگر ندارم ! ...
نارون1
27th April 2011, 04:28 PM
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
انریکه
27th April 2011, 04:54 PM
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند[khoobboodan]
*yas*
27th April 2011, 04:58 PM
در دل تاریکی ؟!
هیچکس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی :
ترس از سایۀ یک دوست
درون شب تار
ترس تنها شدن و رسوایی
ترس حتی از من
من که فردای تو ام
parichehr
27th April 2011, 05:25 PM
من ندارم به شکستن عادت
نشکن آینه را،
روح من
چینی بند زده ی
تقدیر است...
انریکه
28th April 2011, 07:10 PM
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
نارون1
28th April 2011, 07:22 PM
روز و شب خوابم نمی آید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
*yas*
28th April 2011, 08:24 PM
عشق جان سپرده است
مهربانی خفته است
گلها پژمرده است
چشمهایم یخ زده است
کسی پر پرنده ها رابسته است
راستی گم شده است
s.golgol
28th April 2011, 09:14 PM
تو می ماندی کنار لحظه هایم
ولی این شادمانی زود میرفت
و تا میخواست دل چیزی بگوید
تو میرفتی و او فرصت نمیکرد
تووت فرنگی
28th April 2011, 09:16 PM
دکتر عزیز دلم برات تنگ شد
دلم گرفت برای نبودنت
کاش که در نیایشت برای این لحظه دلتنگی دعایی می کردی
s.golgol
28th April 2011, 09:33 PM
یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد
که مرا با خود ، تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد
با من از هست به بود
با من از نور به تاریکی
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی
دورتر شاید تا عمق فراموشی
راه خواهم پیمود
parichehr
29th April 2011, 01:44 PM
دیدارش نزدیک است
جمعـــــــــــه
بهانه ای است برای سرودن
به سمت یک دیدار
این مائیم
که دور افتاده ایم
از ندبه ها...!
*yas*
30th April 2011, 01:49 AM
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
parichehr
30th April 2011, 10:43 AM
مرا ببخش اگر دست های من خالیست
تو را که خوب و صدیقی نمی دهم از دست
در این جهان که صداقت جواهری بدلیست
نارون1
30th April 2011, 11:13 AM
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
parichehr
30th April 2011, 11:39 AM
مجمر عشق تو در قلب خود ایجاد کنم
وقت آن است که ترک ره زهاد کنم
زهد و تزویر چو زندان و دلم مسجون کرد
باید از قید ریا جان خود آزاد کنم
نارون1
30th April 2011, 12:16 PM
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
parichehr
4th May 2011, 07:36 PM
شبیه رخوت هر چه دلتنگی
به مثل بغز ناتمام صبور
میان دفتر قصه ام پژمرد
و فصل عاشق من بی تو
کنار کوه فاصله ها مـُرد
*yas*
5th May 2011, 01:04 AM
دل از ذوق تپش دل بود لیکن
چو یک دم از تپش افتاد گِل شد
کنشت و مسجد و بتخانه و دیر
جز این مشت گلی پیدا نکردی!
ز بند غیر نتوان جز به دل رَست
تو ای غافل! دلی پیدا نکردی
parichehr
6th May 2011, 08:25 PM
یاد خوش و خیال او هر شب و روز با من است
عاشق عمق معرفت عاشق خلق و خوی او
...
انریکه
7th May 2011, 10:29 AM
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار و نیل اندر میان است
هر چند یه بار اینو گفتم اما باور کنین با(و)خیلی سخته چیزی زیاد نداریم یعنی در ذهنم موجود نیست[shaad]
parichehr
7th May 2011, 09:06 PM
تمام صفحه ی قلبش چرا و آیا شد
قلم شکست و خون مثل باورش لرزید
به پای مرگ قلم دفتری که تنها شد
نگاه سرد خودش را به پشت سر انداخت
دوباره زخم نمک خورده، قصه ی ما شد
باشه از این به بعد سعی میکنم با *و* تموم نکنم.
نارون1
7th May 2011, 09:21 PM
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم
*yas*
8th May 2011, 10:55 PM
من به چشمان تو می اندیشم
و به تکرار هزاران دست
که تو را می نوشند
من به چشمان تو می اندیشم
و به شهری که تو را
با همه خوبی هات
به چراغان دروغین شبانش بخشید
Rez@ee
8th May 2011, 11:21 PM
در پهنه ساحل
چشمي بر امواج پريشان دوخته،
- لبريز از خونابه غم - كام دريا را
با قطره هاي بي امان اشك، تر مي كرد !
جاني ز حيرت سوخته، شب را و شب هاي پياپي را
سحر مي كرد ... !
MR_Jentelman
9th May 2011, 12:22 AM
دگر آن شب است آن شب كه ز پي سحر ندارد
من و باز آن دعــــاهـــا كه يكي اثــر ندارد
parichehr
9th May 2011, 11:31 AM
دوباره کاغذ ودفتر، دوباره رقص قلم
دوباره نکته سر خط، سر سخن وا شد
زمان برای عبورش اجازه ی پرسید
به روی دفتر شعرش نوشت، امضا شد
به قاب خط و خطوطش زمانه معنا شد
انریکه
9th May 2011, 03:14 PM
دست هوا به رشته ی جان بر گره زده ست
نزد گره گشای هوا می فرستمت[shaad]
e.einitabar
9th May 2011, 03:18 PM
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
MR_Jentelman
9th May 2011, 04:10 PM
همزاد دل است درد دیرینه ی من
اندوه جهان است در آیینه ی من
e.einitabar
9th May 2011, 04:17 PM
نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها خدایا
نه امیدی در دل من که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خرد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
MR_Jentelman
9th May 2011, 04:20 PM
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
دربند خم زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن آن می بینی
دستی ست که بر گردن یاری بوده ست
e.einitabar
9th May 2011, 04:31 PM
توبه کردم که دگر می مخورم در همه عمر
به جز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
parichehr
10th May 2011, 11:02 PM
رو به روی باغ رویا
باغی از بودن بسازم
ای همه معنای بودن
می نشینم تابیایـــــــــی
*yas*
11th May 2011, 05:18 PM
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم
انریکه
11th May 2011, 05:34 PM
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه میدارد
MR_Jentelman
12th May 2011, 07:59 AM
در آن دریا به غوّاصی در آییم
وز آن شادی به رقّاصی در آییم
*yas*
12th May 2011, 11:25 AM
مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم
پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند
Rez@ee
12th May 2011, 06:09 PM
در كوره راه گمشده ي سنگلاخ عمر
مردي نفس زنان تن خود مي كشد به راه
خورشيد و ماه، روز و شب از چهره ي زمان
همچون دو ديده، خيره به اين مرد بي پناه
*yas*
12th May 2011, 07:39 PM
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
Artmis.
13th May 2011, 01:05 AM
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
*yas*
13th May 2011, 01:36 AM
توبه کرده ای؟!
نه !اشتباه کرده ای
عشق در گریز خوب و بد
معنی قشنگ بودن است
ستاره کویر
13th May 2011, 01:43 AM
تنهایی یک احساس نیست
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
.نبودن حتی همان تنهاییست!!
msd21
13th May 2011, 02:43 AM
تن من یخ زده در قبر سکوت
دلم آتش زده از سوزش تب
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
*yas*
13th May 2011, 10:41 AM
به رسم عشق و محبت ،چو عاشقي مجنون
به راه آمدنش جان نثار خواهم رفت
اگر تمام جهان هم بريد از عشقت
به انتظار تو من بي قرار خواهم رفت
Artmis.
13th May 2011, 12:24 PM
تاب بنفشه می دهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می درد خنده ی دلگشای تو
ستاره کویر
13th May 2011, 01:23 PM
ورق های توسل گشته دسته / و انگشتانمان هم پینه بسته
فقط از تو سرودیم و نگفتیم / که از اعمالمان هستی تو خسته . . .
به امید ظهورش و به امید آمرزش گناهانمان
parichehr
16th May 2011, 11:43 AM
هذیانی بیش نیست
زمزمه ی باد بی رحم
در گوش من
اما
در فصلی که مرگ را به تاراج خواهد برد
آه!
اشک من
می خواهی برای کدامین درد از هزاران دردم مرهم باشی؟
Artmis.
16th May 2011, 02:08 PM
یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست
*yas*
16th May 2011, 07:07 PM
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
ستاره کویر
16th May 2011, 07:25 PM
یکی را دوست می دارم
ولی افسوس ………او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم……
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی اویخت … تا او را بخنداند[shaad]
*yas*
17th May 2011, 01:33 AM
دست به زیر چانه ام
خیره شدم به رو به رو
بمان بمان کنار من
میان دشت آرزو
*
خسته شدم، خسته شدم
از این همه خیال تو
ببین که غوطه ور شدم
به عشق بی زوال تو
Artmis.
17th May 2011, 03:41 PM
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
parichehr
17th May 2011, 08:14 PM
دنبالت ای غزال نهادیم پشت سر
صحرا و کوه را نگشتی شکار دل
از اختری نگشت چراغان شب فراق
مهری نتافت از افق روزگار دل
...
*yas*
18th May 2011, 09:18 PM
لیلی در پرده
غوکها در مرداب
همه با هم ، همه با هم یکریز
تا سپیده دم فریاد زدند :
"ماه ، ای ماه بزرگ ..."
در تمام طول تاریکی
ماه در مهتابی شعله کشید
parichehr
19th May 2011, 04:57 PM
در تمنایی ز باریدن ز آب
دورترها بوته ای خشکیده است
مهاجر
20th May 2011, 12:21 AM
تو به دو پر می پری و من به صد
تو ز دو کس من ز دو صد خوشترم
مولوی
ستاره کویر
20th May 2011, 02:14 AM
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه
همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه
تجربه و خاطره و گذر عمر
نارون1
20th May 2011, 01:18 PM
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ستاره کویر
20th May 2011, 01:36 PM
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را ....
Artmis.
20th May 2011, 10:21 PM
اگر از سرزنش خلق نمی ترسیدم
از در مدرسه تا میکده می رقصیدم
! [negaran][nishkhand]
mec1386
20th May 2011, 10:26 PM
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
چون بفکر سوختن افتاده ای مردانه باش
ستاره کویر
20th May 2011, 10:27 PM
من اگر روح پريشان دارم من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم دل گريان،لب خندان دارم
mec1386
20th May 2011, 10:29 PM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
ستاره کویر
20th May 2011, 10:33 PM
من اگر پشت خودم پنهانم من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم دل گريان، لب خندان دارم
parichehr
26th May 2011, 12:06 PM
منم درد و منم با غم هم آواز
تویی عشق و تویی باغ و تویی ناز
منم تنها خزان بی شکوفه
تویی تنها بهار ناز در ناز
ستاره کویر
26th May 2011, 12:27 PM
زمن نگارم ، عزیزم ، خبر ندارد
بهحال زارم ، حبیبم ، نظر ندارد
خبر ندارم من ، از دل خود
دل من از من ، عزیزم ، خبر ندارد
Artmis.
26th May 2011, 05:02 PM
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ستاره کویر
31st May 2011, 12:37 PM
اینجوریه!!!؟[nishkhand]
ثابت نبود برای تحقیق
آنکس که به جهل شد مخابث
[khanderiz]
Rez@ee
31st May 2011, 02:09 PM
ثنابادبرجان پیغمبــــــــــــــــرش
محمد فرستاده ورهبـــــــــــــرش
نارون1
31st May 2011, 02:27 PM
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی
تورا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای رنگدر کوچه های آبی احساس
تورا از بین گل هایی که درتنهائیم روئید با حسرت جدا کردم
و تودر پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
" دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی"
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تورا در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم !
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ؟ شاید خطا کردم
وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم ، چرا ، تاکی ، برای چه ؟
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت رسم نوازش درغمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از پنجره با مهربانی دانه بر میداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه و ماتم شد
و بعد از رفتنتو آسمان چشم هایش خیس باران شد
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
توهم در پاسخ این بی وفائیها بگو
"درراه عشق و انتخاب آن خطا کردم "
و مندر حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بی پاسخ سرد است
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم
yaalimolamadd
31st May 2011, 02:36 PM
یارب
من آينه دل را ز تو اين جا صقالى مى دهم
من گوش خود را دفتر لطف كلامت مى كنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اين ها چه باشد تو منى وين وصف عامت مى كنم
یاعلی
sadkfafjn
31st May 2011, 04:04 PM
[tafakor]
[tashvigh]
MR_Jentelman
31st May 2011, 04:10 PM
مرا صبر است تا این طبلِ پر باد
دریده گردد و بی بانگ و فریاد
Artmis.
31st May 2011, 04:38 PM
دل و دینم دل و دینم ببرده است
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش لب نوشش لب نوش
Rez@ee
31st May 2011, 06:40 PM
شب ها كه غمناك، با آتش دل،
ره مي سپرديم، در زير باران؛
غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد
چشم ستاره، در روزگاران
نارون1
31st May 2011, 07:10 PM
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون مي رود فرياد امواج .
چراغي داشتم، كردند خاموش،
خروشي داشتم، كردند تاراج ...
Artmis.
31st May 2011, 10:41 PM
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
rangin kaman
31st May 2011, 11:29 PM
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم[golrooz]نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
Jopiter
1st June 2011, 12:53 AM
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت / از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت / این هرسه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
ستاره کویر
1st June 2011, 01:10 AM
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم .
«نیما یوشیج»
Jopiter
1st June 2011, 02:12 AM
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن / به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن
گرعاشق و مست دوزخی خواهد بود / پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
Artmis.
1st June 2011, 11:46 AM
نازم آن آموزگاری را که در یک نصفه روز
دانش آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
parichehr
1st June 2011, 05:42 PM
در هوای ابری عشقش دلم را جا گذاش
رفت و از آن صبح بارانی کسی بویی نبرد
گفتم از رد نگاهم عاشقی پیداست، او
رفت و از آن حس طوفانی کسی بویی نبرد
Artmis.
2nd June 2011, 12:18 PM
دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کاو وجود پاک نیالاید
تا خلق از او رسند به آسایش
هرگز ز عمر خویش نیاساید
تا دیگران گرسنه و مسکین اند
بر مال و جاه خویش نیافزاید
مردم بدین صفات اگر یابی
گر نام او فرشته نهی شاید
ستاره کویر
2nd June 2011, 01:14 PM
دل ضربه های فراموش شده ی من است
مجبور نیستی بخندی
مجبور نیستی دلم را
هر بار از جا بکنی
ببین!
خنده های تو مرا پرت می کند توی گرباد دوست داشتن
من از این گردباد می ترسم
بی زحمت نخند
لبخند هم نزن
اصلا چرا زل زده ای به دلهره های من؟
خنده های تو بذر شعر است
تو که شعرهای گره خورده به مرا نمی بینی
نمی خوانی
نمی دانی
لبخند هایت را توی دامنم می ریزی که چه!؟
هر چه آتش است
از گور همین شعرهاست
من نمی خواهم از نو شاعر شوم
Jopiter
2nd June 2011, 05:10 PM
مگریز ز ما اگرچه نامد****************** جز رنج و بلات حاصل از ما
Artmis.
2nd June 2011, 07:49 PM
به یاد پستی که بی ستاره عزیز داده بودن ( ز من نگارم عزیزم خبر ندارد) :
امشب به بر من است آن مایه ی ناز
یا رب تو کلید به صبح و در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه ...
نفر بعد با ز بفرمایند [nishkhand]
* Pary *
2nd June 2011, 08:33 PM
زمحرمان سراپرده ی وصال شوم
زبندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم
" م "
نارون1
2nd June 2011, 09:00 PM
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم، زیادت میشود هر دم
به سامانم نمیپرسی، نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی، نمیدانی مگر دردم
نه راهست این که بگذاری مرا در خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
ندارم دستت از دامن، بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی، به گرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم، دم میدهی تا کی
دمار از من برآوردی، نمیگویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجستم
رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم **
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم **
تو خوش میباش با حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم، چه باک از خصم دمسردم **
ستاره کویر
2nd June 2011, 09:41 PM
من، امیدی را در خود باور ساخته ام
تار و پودرش را، با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
***
**
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز، از "بود" به "هست"
باز، از خاموشی تا فریاد !
(فریدون مشیری)
Artmis.
2nd June 2011, 10:50 PM
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
sarikhani120
2nd June 2011, 11:36 PM
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند... به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند..
.................................................. .................................................. .........
"د"
انریکه
3rd June 2011, 07:07 AM
دردی است درد عشق کاندر علاج آن
هر چند سعی بیشتر کنی بیشتر شود[nishkhand]
Artmis.
3rd June 2011, 10:29 AM
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید
گوهری دارم و صاحب نظری می جویم
sarikhani120
3rd June 2011, 10:32 AM
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب... مستحق بودم و اینها به زکانم دادند...
.................................................. ...............................
"د"
Artmis.
4th June 2011, 12:14 PM
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
نارون1
4th June 2011, 12:25 PM
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
Rez@ee
4th June 2011, 02:56 PM
من، دگر آن نيستم، به خويش مخوانم
من گل خشكيده ام، به هيچ نيرزم
عشق فريبم دهد كه مهر ببندم
مرگ نهيبم زند كه عشق نورزم
*yas*
4th June 2011, 03:32 PM
می توان شعری سرود
می توان نقشی كشید از ماهیان توی رود
می توان لبخند را معنا نمود
می توان غم را بدست باد پائیزی سپرد
می توان از غنچه گفت
می توان چون گل شكفت
می توان فعل قشنگ زندگی را صرف كرد
می توان با آفتاب مهر او ،
رخنه در اندیشه های برف كرد
Artmis.
4th June 2011, 04:42 PM
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها
*yas*
4th June 2011, 05:32 PM
اگرلحظه ای خنده برلب نشست
در آن خنده ها اعتباری نبود
همه عمر ما در زمستان گذشت
به یک روز آن هم بهاری نبود
نارون1
4th June 2011, 06:57 PM
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
[golrooz][golrooz]
Artmis.
6th June 2011, 02:01 PM
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
ستاره کویر
6th June 2011, 02:06 PM
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست ...
farzad879
7th June 2011, 01:24 AM
تا دردو ورم فرو نشيند كافور بر ان ضماد كردند
Artmis.
7th June 2011, 11:41 AM
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
*WIZARD*
7th June 2011, 11:55 AM
ساغر می بر کفم نه تا زبر
برکشم این دلق ارزق فام را
نارون1
7th June 2011, 12:22 PM
ای مرا با شور وشعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
[golrooz][golrooz]
ستاره کویر
7th June 2011, 12:48 PM
یک دم رها ز همهمه قیل و قال باش
غوغاست در قیامت عشاق ، لال باش !
چشمی ببار و چشمه آب حیات شو
دل را بشوی و آینه ذوالجلال باش
فردا که کوهها همه سیمرغ می شوند
پر می کشد زمین خدا ، فکر بال باش
حسرت نصیب ماضی و مستقبلی چرا؟
جز در خدا مقام مکن ، اهل حال باش
سی روز تو به جرعه آبی ، حرام شد
یک روز ، فکر روزه نان حلال باش
Artmis.
7th June 2011, 03:12 PM
شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
MR_Jentelman
9th June 2011, 08:31 PM
نگاه سبز چشمانت بهاره
بهارون را به یاد من می آره
Artmis.
9th June 2011, 11:33 PM
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وآنکه این کار ندانست در انکار بماند
نارون1
10th June 2011, 12:54 AM
در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ که از شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
[golrooz][golrooz][golrooz]
Artmis.
10th June 2011, 01:12 AM
دارم از از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
انریکه
11th June 2011, 04:52 PM
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
Artmis.
11th June 2011, 05:04 PM
یا رب این شمع شب افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می خسبد و همخانه کیست
*yas*
11th June 2011, 05:59 PM
تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
که نامی خوشتر از اینت ندانم
وگر هر لحظه رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
Artmis.
11th June 2011, 06:18 PM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
*yas*
11th June 2011, 09:58 PM
می رسد بوی گل و غنچه ز هر کوی و گذر
اشک در دیده من حلقه زده بار دگر
می نویسم ز تو و آن دل شیدایی تو
ز قد و قامت و از آن همه زیبایی تو
می نویسم ز تو چون فصل بهارم شده ای
تو تمنای دل عاشق و زارم شده ای
می نویسم ز دو چشمت که برایم دنیاست
همه زیبایی دنیا ز دو چشمت پیداست
نارون1
11th June 2011, 10:36 PM
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
*yas*
11th June 2011, 10:41 PM
دوستان عاشق شدن کار دل است
دل چو دادی ، پس گرفتن مشکل است
تا توانی با رفیقان همرنگ باش
یا مزن لاف رفیقی یا حقیقت مرد باش . . .
Artmis.
13th June 2011, 01:19 PM
شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
یاران صلای عشقست گر می کنید کاری
چشم فلک نبیند زین طرفهتر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری
چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسیست یا کناری
می بیغش است دریاب وقتی خوش است دریاب
سال دگر که دارد امید نوبهاری
در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری
انریکه
13th June 2011, 04:40 PM
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوزترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که میتپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
مصطفی علی پور
Artmis.
13th June 2011, 05:46 PM
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
parichehr
17th June 2011, 12:37 PM
مگر زنجیر مویی گیردم دست
وگرنه سر به شیدایی برآرم
Artmis.
17th June 2011, 12:46 PM
چه عجب بالاخره یکی این تاپیک رو دریافت [nishkhand] مرسی پریچهر جون [golrooz]
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه شب دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
نارون1
17th June 2011, 12:56 PM
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدنگ
ویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پروریدن
parichehr
17th June 2011, 01:06 PM
نه عمر خضر بماند نه عمر اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش
Artmis.
17th June 2011, 01:15 PM
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
parichehr
18th June 2011, 04:39 PM
مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انداز
win-boy
18th June 2011, 05:49 PM
زان نامه ای که دادی و زان شکوه های تلخ
تا نیمه شب به یاد تو چشمم نخفته است
ای مایه ی امید من ای تکیه گاه دور
هرگز مرنج از آنچه به شعرم نهفته است ..... [golrooz]
*yas*
19th June 2011, 02:16 AM
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
parichehr
19th June 2011, 11:42 AM
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
ستاره کویر
19th June 2011, 11:44 AM
شکسته می شود از دوریت بلور دلم
بدون تو تپش قلب من چه بی معناست
بدون تو دلم از تب همیشه خواهد سوخت
بدون خنده تو قلب غنچه ها تنهاست
*yas*
19th June 2011, 05:40 PM
تا به کی باید رفت...
از دیاری به دیاری دیگر
نتوانم نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر!
Artmis.
19th June 2011, 06:07 PM
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
نارون1
19th June 2011, 07:46 PM
تو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام
GUNNER_2020
19th June 2011, 09:42 PM
ماجرا کم کن و باز آ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
parichehr
20th June 2011, 09:56 AM
تویی عشق و تویی باغ و تویی ناز
منم درد و منم با غم هم آواز
منم تنها خزان بی شکوفه
تویی تنها بهار ناز در ناز
[golrooz]
GUNNER_2020
20th June 2011, 11:42 AM
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
Rez@ee
20th June 2011, 11:48 AM
اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
*yas*
20th June 2011, 01:18 PM
از مرداب وجودت هجرت کن...
خود را به خورشيد رسان و سفر کن
Artmis.
20th June 2011, 02:14 PM
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم ...
نارون1
20th June 2011, 02:25 PM
مرا یارا چنین بییار مگذار
ز من مگذر مرا مگذار مگذار
به زنهارت درآمد جان چاکر
مرا در هجر بیزنهار مگذار
طبیبی بلک تو عیسی وقتی
مرو ما را چنین بیمار مگذار
مرا گفتی که ما را یار غاری
چنین تنها مرا در غار مگذار
تو را اندک نماید هجر یک شب
ز من پرس اندک و بسیار مگذار
مینداز آتش اندک به سینه
که نبود آتش اندک خوار مگذار
دمم بگسست لیکن بار دیگر
ز من بشنو مرا این بار مگذار
[golrooz][golrooz]
GUNNER_2020
20th June 2011, 04:44 PM
روزگاریست که دل چهره ی مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
*yas*
20th June 2011, 06:57 PM
ریشه ام از هوشیاری خورده آب:
من کجا خاک فراموشی کجا.
GUNNER_2020
20th June 2011, 07:12 PM
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بادوستان مروت با دشمنان مدارا
*yas*
20th June 2011, 08:25 PM
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا میشکستی مرا می شکستی
نارون1
20th June 2011, 08:44 PM
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
GUNNER_2020
20th June 2011, 08:44 PM
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
سخت بود[tashvigh]
نارون1
20th June 2011, 08:52 PM
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی برگی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم
[golrooz][golrooz]
GUNNER_2020
20th June 2011, 08:56 PM
مرا در منزل جانان چه امر عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
نارون1
20th June 2011, 09:04 PM
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
GUNNER_2020
20th June 2011, 09:26 PM
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
Artmis.
20th June 2011, 10:29 PM
یارب این شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست؟
GUNNER_2020
20th June 2011, 11:05 PM
باید با "ت" شروع میکردی[soal]
تنور لاله چنان بر افروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
*yas*
21st June 2011, 12:12 AM
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من، ليك، غمي غمناك است
parichehr
21st June 2011, 08:43 AM
تا تو با خویشی، عدد بینی همه
چون شوی فانی، احد بینی همه
تووت فرنگی
21st June 2011, 12:51 PM
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود****هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
Artmis.
21st June 2011, 12:59 PM
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
ستاره کویر
21st June 2011, 12:59 PM
دوستان را یادکردن عار نیست
قیمت کاغذ که صد دینار نیست
دوستان را یاد کن تا زنده ای
بعد مردن دوستی در کار نیست
Artmis.
21st June 2011, 01:01 PM
تاب بنفشه می دهد طره مشکسای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
GUNNER_2020
21st June 2011, 06:49 PM
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
نارون1
21st June 2011, 07:00 PM
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
نارون1
21st June 2011, 07:00 PM
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
GUNNER_2020
21st June 2011, 08:30 PM
دوشم نوید داد عنایت که محمدا![nishkhand]
باز آ که من به عفو گناهت ضامن شدم
Artmis.
21st June 2011, 08:45 PM
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
GUNNER_2020
21st June 2011, 08:47 PM
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است[nishkhand]
*yas*
21st June 2011, 11:20 PM
تويي تنها اميد من براي ماندن و بودن
تويي تنها پناه اين تن رنجور
بيا بامن بخوان
اين بغض بي پايان
مرا از رنج اين تنهايي ممتد رهايم ساز
Artmis.
21st June 2011, 11:30 PM
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
*yas*
21st June 2011, 11:35 PM
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن
هر شبم زلف سیاه تو نمایند به خواب
تا چه آید به من از خواب پریشان دیدن
آن چه از نرگس مخمور تو در چشم منست
برنخیزد به گل و لاله و ریحان دیدن
GUNNER_2020
21st June 2011, 11:43 PM
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
Artmis.
22nd June 2011, 12:46 PM
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
نارون1
22nd June 2011, 01:13 PM
ملکا ذکر تو گويم که تو پاکی و خدايی
نروم جز به همان ره که توام راهنمايی
همه درگاه تو جويم، همه از فضل تو پويم
همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايی
[golrooz][golrooz]
Artmis.
22nd June 2011, 01:21 PM
این دفعه دیگه با ی باید بگم [nishkhand]
یا رب این شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست
نارون1
22nd June 2011, 01:42 PM
تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام [golrooz]
شمه اى از نفحات نفس يار بيار
به وفاى تو كه خاك ره آن يار عزيز
بى غبارى كه پديد آيد از اغيار بيار
تووت فرنگی
23rd June 2011, 07:45 AM
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟
parichehr
23rd June 2011, 11:03 AM
در بحر پر خروش صفایت چو قطره ام
در آفتاب مهر تو از ذره کمترم
آزرده شد ز تیغ ستم های من دلت
پرورده شد ز شیره ی جان تو پیکرم
مادر ببخش جرم مرا کز جهالت است
...
Artmis.
23rd June 2011, 03:12 PM
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
HBE
23rd June 2011, 03:24 PM
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
*yas*
23rd June 2011, 03:26 PM
تویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
مرا جانی در این قالب وانگه جز توام مذهب
که من از نیستی جانا به عشق تو برون جستم
HBE
23rd June 2011, 03:30 PM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
سا را
23rd June 2011, 06:08 PM
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
*yas*
23rd June 2011, 06:25 PM
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
GUNNER_2020
23rd June 2011, 06:42 PM
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
*yas*
23rd June 2011, 06:46 PM
كسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنكه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد!
ببین كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
GUNNER_2020
23rd June 2011, 06:53 PM
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
parichehr
23rd June 2011, 06:55 PM
در حقیقت زین همه طاق و رواق
نیست کس آگاه جز از طمطراق
هیچ کس از سر کار آگاه نیست
زانکه آنجا هیچ کس را راه نیست
نیست کس را از حقیقت آگهی
جمله می میرند با دستی تهی
سا را
23rd June 2011, 07:04 PM
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
parichehr
24th June 2011, 12:15 PM
تو ز عشق از بس که آتش یافتی
هر زمانی تشـــــنه تر می تافتی
چون تو چندین ســوز داری و گداز
هم به سوز خویش کار من بســاز
Artmis.
24th June 2011, 12:22 PM
ز طره تو پريشاني دلم شده فاش
غريب نيست ز مشک آري ار بود غماز
parichehr
24th June 2011, 12:46 PM
زین سخن همچون خیالی شد خیال
حال بر وی گشت حالی زین محال
GUNNER_2020
24th June 2011, 01:42 PM
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به می خواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم
نارون1
24th June 2011, 02:02 PM
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
Artmis.
24th June 2011, 03:36 PM
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد
نارون1
24th June 2011, 04:31 PM
در این دیار بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما ، پرنده پر نمی زند
GUNNER_2020
24th June 2011, 04:33 PM
در خلاف آمد عادت به طلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
*yas*
25th June 2011, 04:13 AM
من دلم تنگ کسی است
که به دل تنگی من میخندد..
GUNNER_2020
25th June 2011, 09:04 AM
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
parichehr
25th June 2011, 11:50 AM
یا چو من حیران طریق خویش گیر
یا قـــلم در من کش و ره پیش گیر
GUNNER_2020
25th June 2011, 12:14 PM
ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
parichehr
25th June 2011, 12:27 PM
مرده ی عشقم مرا جانی فرست
تشنه خواهم مرد طوفانی فرست
نوح گفت ای بیقرار نوحه گر
باز کن چشم از هم و در من نگر
Artmis.
25th June 2011, 01:03 PM
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
Artmis.
25th June 2011, 02:19 PM
شبی که او را به گردش برده بودم
به سر حد جنون می خورده بودم
زترس مرگ من مرد ندانست
که من از روز اول مرده بودم
شما باید با دال شروع کنید نمیشه که همینطوری یه شعریو نقل قول کنین مشاعره باید به ترتیب پیش بره
نارون1
25th June 2011, 02:44 PM
دست گیرید درین واقعه کافتاد مرا
که نماندست کنون طاقت بیداد مرا
Artmis.
25th June 2011, 02:46 PM
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
GUNNER_2020
25th June 2011, 02:52 PM
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
نارون1
25th June 2011, 03:03 PM
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
msd21
25th June 2011, 03:09 PM
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
ترک ما کردی برو هم صحبت اغیار باش
یا ما چون نیستی با هر که میخواهی یار باش
نارون1
25th June 2011, 03:15 PM
شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباریست
دلش از غصه حزین بود و غمین
حال من می گو یم
زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست
که نشد بال زد و پرواز کرد
زندگی اجبار نیست
msd21
25th June 2011, 03:55 PM
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر من
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
amane$
25th June 2011, 03:56 PM
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
Artmis.
25th June 2011, 04:05 PM
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
amane$
25th June 2011, 04:10 PM
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
نارون1
25th June 2011, 04:36 PM
ای به فدای تو من و هر چه هست
وی تو حقیقت بت و من بت پرست
تا شدم از گردش چشم تو مست
پای زدم یکسره بر هر چه هست
GUNNER_2020
25th June 2011, 07:17 PM
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
نارون1
25th June 2011, 07:48 PM
یافت چه خوش حاصل ایام عمر
آن که شبی با تو به خلوت نشست
GUNNER_2020
25th June 2011, 07:58 PM
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
kamanabroo
25th June 2011, 08:20 PM
تو کیستی که من اینگونه بی تو، بی تابم
شب از هجوم خیالت، نمی برد خوابم
GUNNER_2020
25th June 2011, 08:22 PM
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خود آمد و هنگام درو
نارون1
25th June 2011, 08:39 PM
وقت طفلیام که بودم شیرجو
گاهوارم را کی جنبانید؟ او
*yas*
25th June 2011, 09:20 PM
و تو چون مصرعِ شعری زیبا
سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی...
GUNNER_2020
26th June 2011, 01:17 AM
یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
*yas*
26th June 2011, 01:29 AM
لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان کار من است
parichehr
26th June 2011, 11:14 AM
تا رگی افسردگی می ماندت
صد نشان از مردگی می ماندت
چون ترا افسردگی زایل شود
در جمادی زندگی حاصل شود
GUNNER_2020
26th June 2011, 11:59 AM
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
سا را
26th June 2011, 12:13 PM
در گذشت پر شتاب لحظه هاي سرد
چشم هاي وحشي تو در سكوت خويش
گرد من ديوار مي سازد
مي گريزم از تو در بيراه هاي راه
"فروغ"
msd21
26th June 2011, 12:15 PM
هر که را روی خوش و خلق نکوست
مرده و زنده من عاشق اوست
parichehr
26th June 2011, 12:22 PM
تو به من نزديکي و خودت مي داني
شبنم يخ زده چشمانم
در زمستان سکوت
گرمي دست تو را مي طلبيد...
نارون1
26th June 2011, 12:48 PM
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
Artmis.
26th June 2011, 02:17 PM
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراغ
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
*yas*
26th June 2011, 03:33 PM
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
Artmis.
26th June 2011, 03:41 PM
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
*yas*
26th June 2011, 03:46 PM
ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
GUNNER_2020
26th June 2011, 08:52 PM
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
نارون1
26th June 2011, 09:34 PM
شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی
تو را با لهجه نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن
باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
GUNNER_2020
26th June 2011, 10:17 PM
مخمور جام عشقم سا قی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
Artmis.
27th June 2011, 03:32 PM
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور [nishkhand]
parichehr
27th June 2011, 03:50 PM
راه گم کردم مرا آگاه کن
ذره ای زان آتشم همراه کن
گر به اخلاصی فرود آئی براه
مصطفی راهت دهد تا پیشگاه
نارون1
27th June 2011, 04:05 PM
هان ای دل عبرت بین ، از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را ، آیینه عبرت دان
parichehr
27th June 2011, 04:19 PM
نقش مِحنت هست و نقش دولت است
هر چه هست آنجا یکه بی علتست
نارون1
27th June 2011, 04:23 PM
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود [nishkhand]
parichehr
27th June 2011, 04:43 PM
دائما" در تاب و تب آتش نشان
زین حقیقت باز می پرسم نشان
تو ز من چیزی نیابی خیز رو
راه دیگر گیر و خیز، ای تیز رو
نارون1
27th June 2011, 04:57 PM
وگر یکدم زدم بی تو، پشیمانم به جان تو
اگر بی تو بر افلاکم، چو ابر تیره غمناکم
parichehr
27th June 2011, 04:59 PM
من از آرزوهای به بلوغ نرسیده
در کودکی مرده
از تنهایی
و از خاطرات پرپر شده
از شکستن دلها
از تن های از پشت خنجر خورده
شکــوه هـــا دارم
نارون1
27th June 2011, 05:07 PM
مپندار از لب شیرین عبارت
که کامی حاصل آید بی مرارت
فراق افتد میان دوستداران
زیان و سود باشد در تجارت
parichehr
27th June 2011, 05:19 PM
تنها یک برگ؛که مرا می برد تا رویائی
که تا به حال ندیده ام
واینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم
چقدر فکر کردم؟؟!
و هنوز دلتنگم.....
نارون1
27th June 2011, 05:28 PM
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمانها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.