PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 [12] 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31

uody
5th March 2011, 02:19 PM
تو چه کردی با دل من٬ تو چی آوردی به روزم

انگار این تقدیر من بود که به پای تو بسوزم

دیگه راه پس و پیشم ٬همه بن بست و بسته

دیگه خیلی وقته این٬ دل زیر پای تو شکسته

Rez@ee
5th March 2011, 08:05 PM
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

uody
5th March 2011, 08:27 PM
تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

و پرستو ها خوابند

تووت فرنگی
6th March 2011, 02:58 PM
دریا همه صدا
شب گیج در تلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و .....http://www.millan.net/minimations/smileys/girlpowersmiley.gif

محسن آزماینده
6th March 2011, 03:04 PM
و...
تو رفتي و هنوز
سالهاست در گوش من آرام آرام
خش خش گامهاي تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوك ما سيب نداشت...

s.golgol
6th March 2011, 08:08 PM
تصوير تو در وسعت هر پنجره پيداست
تقصير دلم نيست تماشاي تو زيباست

uody
7th March 2011, 12:12 AM
تو همیشه در بقایی من همیشه در فنا

پر کنم از خون خود این حد ، چه غل غل جوششی!



جوششی غل غل کنان از خون سرخم پیش کش

کز همین سرخی هزاران لاله روید واحشی!

تووت فرنگی
7th March 2011, 03:55 PM
یا از دل طالبان برون شو
زین جور و تحکمت غرض چیست؟

محسن آزماینده
7th March 2011, 05:01 PM
تو را من چشم در راهم
شبا هنگهم
در آن هنگام كه ميگيرند شاخه ها رنگ تلاجن
گرم يادآوري يا نه
من از يادت نمي كاهم

s.golgol
7th March 2011, 06:06 PM
من كه از پژمردن يك شاخه گل
از نگاه ساكت يك كودك بي جان
از فغان يك قناري در قفس
از غم يك مرد در زنجير
حتي قاتلي بر دار
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
مرگ او از كجا باور كنم

uody
7th March 2011, 06:57 PM
من هم شبی به خاطره تبدیل می‌شوم

خط میخورم زهستی و تعطیل می‌شوم

من هم شبی به خواب زمین میروم فرو

بر دوش خاک حامله تحمیل می‌شوم

محسن آزماینده
7th March 2011, 07:16 PM
مرغ بام ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم

S a R a
8th March 2011, 02:28 AM
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

uody
8th March 2011, 02:42 AM
ولی این را که می دانم
توازروح رویاها
تو از جنس مهتابی
شبی را آمدی خوابم
شدی چون ماه پیشانی
نظرکردی به این دنیا
بدیدم تو خود ماهی

S a R a
8th March 2011, 02:58 AM
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

uody
8th March 2011, 02:32 PM
تو که رفتی پریشون شد خیالم
همه گفتن که من دیوونه حالم

نمیدونن که این دیوونه در فکر شفا نیست
که هرچی باشه اما بی وفا نیست

Rez@ee
8th March 2011, 03:36 PM
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

تووت فرنگی
8th March 2011, 03:39 PM
درختها به من آموختند فاصله‌ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
http://www.pic4ever.com/images/cheerleader3.gif

uody
8th March 2011, 04:04 PM
تا که یک روز تو رسیدی تو ی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو ، تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت همه جونم آرزو شد

تووت فرنگی
8th March 2011, 04:13 PM
در کنار چشمه ی سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر،
گیسوان خیس شان به دست باد ،
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم ،
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دلپذیرشان ،
بهترین ترانه ،
بهترین سرود !

uody
8th March 2011, 04:19 PM
دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره

ولی حتی وقت مردن باز سراغتو می گیره

می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم

اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

تووت فرنگی
8th March 2011, 04:21 PM
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام .
[esteghbal][golrooz][nishkhand]

MR_Jentelman
8th March 2011, 04:24 PM
من داشـتم به گلشن ِ خود آشیــانه ای
آواره کرد عشق توأم ز آشیان خویش

تووت فرنگی
8th March 2011, 04:26 PM
شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد
[esteghbal][golrooz]

انریکه
8th March 2011, 04:30 PM
دوباره پلک دلم میپرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

محسن آزماینده
8th March 2011, 10:58 PM
يا رب آن ماهرخ ماهوش زهره جبين
در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست؟

S a R a
9th March 2011, 02:27 AM
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

parichehr
10th March 2011, 02:02 PM
و انگشت اشاره ای
نشان می داد سرابی را
مثل همیشه
همیشه چشمانم به جاده خیره ماند
نیامدی
بی خبر از همه چیز، ای مهربان
لبخند زدی آن روز
به گلی سرخ که از شبنم دلباخته ای، تر بود.

NILOOFAR46
10th March 2011, 04:59 PM
در شهر بادگیر ها
به تو اندیشیدن را
عادتی ساخته ام به تنهایی خویش
در لحظاتی که کش می آید
و دقایقی که غول زمان را مهار می زند به ساعت ها
و تو در من جاری هستی
با آشنایی های پیکرت
و خوی مهربانت چونان که مرا به شناختن می خواند
و در من می گذرد هر آنچه با تو بوده است
به افسوسی که مرا مسخ می کند
به نشخوار کردنی از آن لحظات بر می خیزم
با اشتهایی سیری نا پذیر
یاد تو و یاد خنده های تو و حرف های تو
و حرکاتت که به سیالی مه سپیده دمان است
مرا در خویشتن خویش به اوج می برد
و به خود آمدنم رنج فرود است که بی تو ام

Rez@ee
10th March 2011, 05:39 PM
من نه آن مستم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

محسن آزماینده
10th March 2011, 06:26 PM
مرد را درد اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است

uody
10th March 2011, 06:55 PM
تو بيا قاصدک بوته آرام خيال

در ميان غم وغوغاي وصال

مرگ مرداب مرا باور کن

قصه عاشق صادق شدن ساحل را

nikita
10th March 2011, 07:33 PM
اگر چشم داری به دیگر سرای به پیش نبی و علی گیر جای

NILOOFAR46
10th March 2011, 08:35 PM
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

uody
10th March 2011, 10:34 PM
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من

گیسوان تو شب بی پایان،جنگل عطر آلود

شکن گیسوی تو موج دریای خیال

کاش با زورق اندیشه شبی

e.einitabar
10th March 2011, 11:27 PM
یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو می بره ، کوچه به کوچه

باغ انگوری ، باغ آلوچه

دره به دره ، صحرا به صحرا

اونجا که شبا ، پشتِ بیشه ها

یه پری میاد ، ترسون و لرزون

پاشو می ذاره ، تو آبِ چشمه

شونه می کنه ، موی پریشون



یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو می بره ، تهِ اون دره

اونجا که شبا ، یکه و تنها

تک درخت بید ، شاد و پرامید

می کنه به ناز ، دستشو دراز

که یه ستاره ، بچکه مثِ

یه چیکه بارون ، به جای میوه ش

نوکِ یه شاخه ش ، بشه آویزون



یه شب مهتاب ، ماه میاد تو خواب

منو می بره ، از توی زندون

مثِ شب پره ، با خودش بیرون

می بره اونجا ، که شب سیاه

تا دم سحر ، شهیدای شهر

با فانوسِ خون ، جار می کشن

تو خیابونا ، سر میدونا :

عمو یادگار ، مردِ کینه دار

مستی یا هشیار ؟ خوابی یا بیدار ؟

مستیم و هشیار ، شهیدای شهر

خوابیم و بیدار ، شهیدای شهر

آخرش یه شب ، ماه میاد بیرون

از سر اون کوه ، بالای دره

روی این میدون ، رد میشه خندون



خدا رحمت کنه فرهاد رو...............

uody
10th March 2011, 11:41 PM
و چه زشت به من و سادگيم خنديدي

به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ...


و به اين قلب يتيم
كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ...

تو برو تا راحت تر

تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم.

s.golgol
10th March 2011, 11:42 PM
نرسد دست تمنا چو به دامان شما
ميتوان چشم دلي دوخت به ايوان شما
از دلم تا لب ايوان شما راهي نيست
نيمه جاني است در اين فاصله قربان شما

S a R a
11th March 2011, 01:58 AM
از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد
غـم هـای زمانـه را فـرامـوشم کــرد
یـک سیـنه سخن بـه درگـهت آوردم
چـشمان سخـنگـوی تـو خـاموشم کـرد.

uody
11th March 2011, 06:32 AM
دلی دارم در آتش خانه کرده

میان شعله ها کاشانه کرده

دلی دارم که از شوق وصالت

وجودم را زغم ویرانه کرده

تووت فرنگی
11th March 2011, 10:55 AM
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد
[negaran][nadanestan]

محسن آزماینده
11th March 2011, 10:23 PM
دوش مرا حال خوشي دست داد
سينه ما را عطشي دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سياوش گرفت...

*alien*
11th March 2011, 10:58 PM
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست /
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

S a R a
11th March 2011, 11:19 PM
تا سر نکنم در سرت ای مایه‌ی ناز
کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم ز تو باز

s.golgol
11th March 2011, 11:50 PM
زندگي زيباست اي زيبا پسند
زيبه انديشان به زيبايي رسند

محسن آزماینده
12th March 2011, 01:38 PM
در محفل خود راه مده همچو مني را
افسرده دل افسرده كند انجمني را

S a R a
13th March 2011, 02:45 AM
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی باده ارغوان نمیباید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

محسن آزماینده
13th March 2011, 01:13 PM
تهمتن چنين گفت پاتسخ به اوي
كه اي بيهوده مرد پرخاش جوي

MR_Jentelman
13th March 2011, 01:14 PM
تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد

بــاد بیرون بَرَد از کـوی تــو خـاکستر مـن

s.golgol
13th March 2011, 02:00 PM
ناكرده گنه در اين جهان كيست بگو
آنكس كه گنه نكرد و چون زيست بگو
من بد كنم و تو بعد مكافات كني
پس فرق ميان من و تو چيست بگو

انریکه
13th March 2011, 03:35 PM
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است

S a R a
13th March 2011, 03:59 PM
تاریک شد از مهر دل افروزم روز

شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز

شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم

اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

محسن آزماینده
13th March 2011, 07:52 PM
شنيدم چو قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد

uody
13th March 2011, 07:59 PM
دل من لک زده است
گرمی دست تو را محتاجم
و دل من به نگاهی از دور ، طفلکی می سازد

ای قدیمی ای خوب

s.golgol
13th March 2011, 08:54 PM
بر سنگ مزارم بنويسيد
آشفته و خفته ولي خلوت و خاموش
آنجا بنويسيد كه او زاده غم بود
و غم هاي جهان گشت فراموش

parichehr
14th March 2011, 04:12 PM
شادی آورده ای ای امید سپیـــــــد
برف نو
برف نو بنشین
خوش نشسته ای بر بام
شادی آورده ای ای امید سپیـــــــد
همــه آلودگی است این ایام

انریکه
14th March 2011, 05:53 PM
مردی به مردی دشنه بر بیداد بسته
در خامشی ها قامت فریاد بسته

محسن آزماینده
14th March 2011, 05:57 PM
هر چه در اين پرده نشانت دهند
گر نپسندي به حزانت دهند

تووت فرنگی
15th March 2011, 08:01 AM
در ایرانشهر

همه در بیم

نفس در تنگنای سینه ها محبوس

همه خاموش

parichehr
15th March 2011, 12:32 PM
شده قلبم دلاویز وجودت

برای من دعا کن

در همه ذکر و سجودت

[dooa]

تووت فرنگی
15th March 2011, 12:41 PM
تا شکفتن آنها صبر میکنم میدانم درقلب آنها نیز تو یک خاطره ای

غنچه ها را یک به یک میبویم درخانه متروک قلبم عطر تو می پیچد زنده میشوم...

ذره های زندگی من بوی تورا میگیرد.. غنچه ای میشوم در انتظار
[esteghbal][golrooz][nishkhand]

parichehr
15th March 2011, 01:13 PM
رفتی، کوچ کردی

چه ساده، چه آسان

تازه فهمیدم که تو نیز

عاشقانه ها را

زیر پا گذاشتی

تو هم بامن نبودی!

تووت فرنگی
15th March 2011, 01:24 PM
یک نیلوفر روییده بود
گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت [negaran]

parichehr
15th March 2011, 01:36 PM
تو را دوست دارم
تو کیستی غریبه
ای آشنا ترین من
در غربت لحظه ها
می بینمت
گر چه مرا نمی بینی...

تووت فرنگی
15th March 2011, 01:45 PM
یك سايه را كه برده شب از پيكرش شكيب .
دريا، همه صدا .

شب، گيج در تلاطم امواج .

باد هراس پيكر

رو ميكند به ساحل و...

parichehr
15th March 2011, 01:55 PM
و سینه کبوترم سرخ
ای کاش می شد مجسمه ها را شکست
عروسک ها را خراب کرد
نقاشی ها را پاره
و دیگر شعری نگفت...

تووت فرنگی
15th March 2011, 01:58 PM
تو را هم، ارمغاني خوشتر از جان و جهان دادند :

دلت شد چون صدف روشن،

به مرواريد مهر
آن روز...[golrooz]

MR_Jentelman
15th March 2011, 04:17 PM
ز حسرتِ لب شیرین هنوز می بینم
که لاله میدمد از خون ِ دیدۀ فرهــاد

محسن آزماینده
15th March 2011, 05:35 PM
در این درگه،
که و گه
به ناگه
به امروزت مشو غره
که از فردا نه ای آگه

انریکه
15th March 2011, 09:28 PM
هر کاو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران

تووت فرنگی
16th March 2011, 07:57 AM
من خواب می دیدم، همان خوابی که او را دید

من خواب می بردم، همان خوابی که او را برد[cheshmak]

parichehr
16th March 2011, 12:00 PM
در کلبه روشنم شبی را سر کن

با دست صمیمی ات مرا باور کن

صدبار چنین گفتم و می گویم باز

بی عشق تو زنده نیستم باور کن

محسن آزماینده
16th March 2011, 02:25 PM
نوشتم نامهای با برگ زیتون
فراموشم نکن ای یار شیطون

تووت فرنگی
16th March 2011, 03:49 PM
نه بالاپوش بارانی نه چتری..!!!
آسمان نیمه ابری لابه لای ابرها چشمک زنان استارگان
چتر منست امشب...
طراوت خیس بودن هم همانا ارمغانی از تو[cheshmak]

MR_Jentelman
16th March 2011, 04:18 PM
وای از امّـیدی که در زلف درازت بسته ام

عمـر بگذشت و امّـیدم بر نمی آید هــنوز

تووت فرنگی
16th March 2011, 04:23 PM
زندگی گاهی عشق و گاهی نفرت

گاهی امید،گاهی حسرت

زندگی گاهی گریست،گاهی خنده

گاهی بازنده ای و گاهی برنده

MR_Jentelman
16th March 2011, 04:54 PM
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد

دل نفـرین شـده مـاست که تنهاست هنوز

Rez@ee
16th March 2011, 06:09 PM
زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار .
زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود .
يك بغل آزادي بود .
زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود

*alien*
16th March 2011, 06:55 PM
دوست دارم اشک باشم
گوشه چشمت نشینم
تا اگر روزی بیفتم
صورت ماهت ببوسم

تووت فرنگی
17th March 2011, 09:58 AM
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن با*****همه کروبیان عالم بالا

انریکه
17th March 2011, 10:10 PM
آن که گویند که بر آب نهاده ست جهان
مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است

تووت فرنگی
18th March 2011, 12:41 AM
تورامن چشم درراهم ...
تورامن چشم درراهم شباهنگام
که می گیرنددرشاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛

parichehr
18th March 2011, 03:29 PM
من عاشق تنهایی ام، سرگشته ی شیدایی ام
دیوانه ی رسوایی ام، تو هر چه می خواهی بگو

MR_Jentelman
18th March 2011, 05:34 PM
وعدۀ وصل به فردا دهی و میدانی

هرکه امروز تو را دید به فردا نرسد

uody
18th March 2011, 06:06 PM
درآن خلوتگه تاريک و خاموش

نگه کردم به چشمان پر ز رازش

دلم در سينه بي تابانه لرزيد

ز خواهش هاي چشم پر نيازش

تووت فرنگی
18th March 2011, 07:28 PM
شبی پر کن از بوسه ها ساغرم...

به نرمی بیا همچو جان در برم...

تنم را بسوزان در آغوش خوش...

که فردا نیابند خاکسترم...!

*مینا*
18th March 2011, 07:37 PM
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست / هر چـــه آغاز نـــدارد نپــــذیرد انجــــام
.
.
.

تووت فرنگی
18th March 2011, 07:50 PM
مرا به گور سپردي مگو وداع،وداع / كه گور پرده ي جمعيتِ جنان باشد

*مینا*
18th March 2011, 08:04 PM
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید / یا تن رسد به جانا یا جان ز تـن بر آید
.
.
.

محسن آزماینده
18th March 2011, 09:24 PM
در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی تو امشب گریه هم با من غریبی میکند
دیده در راهند چشمانم که بازآیی هنوز

تووت فرنگی
19th March 2011, 07:58 AM
ز هر شكاف تن كوه

خزيده بيرون ماري.

به خشم از پس هر سنگ
كشيده خنجر خاري

Rez@ee
19th March 2011, 08:12 AM
یکدم نشود نقش تو از دیده ما دور
زانرو که توئی گوهر دریای ملاحت

تووت فرنگی
19th March 2011, 09:01 AM
تنــــها به تماشاي چه اي ؟
بالا، گل يك روزه نــ ـ ـور
پائين، تاريكـــي باد

محسن آزماینده
19th March 2011, 05:32 PM
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شدو آتش به همه عالم زد

تووت فرنگی
19th March 2011, 05:34 PM
در تپش هایت فرو ریزد.
نقش های رفته را باز آورد با خود غبار آلود.

محسن آزماینده
19th March 2011, 05:44 PM
دست در دست هم دهیم به مهر
سایت خویش را کنیم آباد

تووت فرنگی
19th March 2011, 05:46 PM
دري در روشني انتظارم روييد.

خودم را در پس در تنها نهادم

uody
20th March 2011, 01:07 AM
مرا اينگونه باور كن
كمي تنها
كمي بي كس
كمي از يادها رفته
خدا هم ترك ما كرده
خدا ديگر كجا رفته
نميدانم مرا آيا گناهي است
كه شايد هم به جرم آن جدايي هست
مرا اينگونه باور كن

تووت فرنگی
20th March 2011, 10:01 AM
ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت
به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
[golrooz]

محسن آزماینده
20th March 2011, 02:37 PM
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد

parichehr
20th March 2011, 05:59 PM
در اوج آبی آسمان
نگاهت امید روزهای نیامده
و صدای قلبت
تک تک دقیقه های انتظار

محسن آزماینده
21st March 2011, 03:34 PM
رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

*alien*
21st March 2011, 03:43 PM
دلم سبز میخواهد امروز
و پرواز صدها کبوتر؛
بیا زیر پلک مرا آسمان کن.

تووت فرنگی
21st March 2011, 03:47 PM
نگاهي به روي نهر خروشان خم شد:
تصويري شكست.
خيالي از هم گسيخت.

محسن آزماینده
21st March 2011, 03:49 PM
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی

تووت فرنگی
21st March 2011, 03:54 PM
يادگارش در آغاز سفر همراهم بود.
هنگامي كه چشمش بر نخستين پرده بنفش نيمروز افتاد
از وحشت غبار شد
و من تنها شدم....[narahatish]

*alien*
21st March 2011, 04:10 PM
مرغان سفر کرده بازگشتند
آسوده ز سرما به آشیانها


سرخوش ز نشاط بهار بنگر
مرغابیکان را به آبدانها

تووت فرنگی
21st March 2011, 04:19 PM
آنچنان روشن كه من در خواب،
دم به دم با خويش مي گويم كه :
بيداري ست ، بيداري ست، بيداري[golrooz]

انریکه
21st March 2011, 04:49 PM
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوزترین گدازه از عشق بگیر

محسن آزماینده
21st March 2011, 05:44 PM
روزگار وصل خویشان یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

A M S E T I S
21st March 2011, 08:23 PM
درد تاريکيست درد خواستن
رفتن و بيهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سيه دل سينه ها
سينه آلودن به چرک کينه ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زر نهادن در کف طرارها

محسن آزماینده
22nd March 2011, 09:35 AM
آشیان مرغ دل زلف پریشانینده دی
قاندا اولسام ای پری کونلوم سنسن یانینده دی
(این شعر ترکی بود)

تووت فرنگی
22nd March 2011, 10:59 AM
ياري كن، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد كه تراود در ما، همه تو
[entezar2]

*alien*
22nd March 2011, 04:02 PM
وز آن دلخستگانن راست اندوهی فراوان
تو را من چشم در راهم

s.golgol
23rd March 2011, 12:26 AM
مینویسم د-ی-د-ا-ر
تو اگر بی من و دلتنگ منی
یک به یک فاصله ها را بردار

AtIsHpArE
23rd March 2011, 03:43 AM
رفتم از کوی تو خداحافظ
ماند دل سوی تو خداحافظ

parichehr
23rd March 2011, 05:29 PM
ظن چنان بردم که بس چست آمد او
امتحانش کردم و سست آمد او
قصه ابلیس و این قصه یکیست
می ندانم تا کرا اینجا شکیست

MR_Jentelman
23rd March 2011, 07:37 PM
تو گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید

محسن آزماینده
23rd March 2011, 08:07 PM
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را:
که مرغ تسبیح گوی و ما خاموش

Rez@ee
23rd March 2011, 08:33 PM
شوق مي آمد ، دست در گردن حس مي انداخت .
فكر ، بازي مي كرد
زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار .
زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود .
يك بغل آزادي بود .
زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود .

msd21
24th March 2011, 06:39 PM
شوق مي آمد ، دست در گردن حس مي انداخت .
فكر ، بازي مي كرد
زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار .
زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود .
يك بغل آزادي بود .
زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود .

دلربایانه دگر بار بر سر ناز آمده ای
از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای

محسن آزماینده
24th March 2011, 11:26 PM
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سروپایی نکنیم

Rez@ee
25th March 2011, 05:48 PM
ما همه كودك خرديم و همين زال فلك

با چنين سكه زرد ـ

و همين سكه سيمين سپيد ـ

ميفريبد ما را

هر زمان ديده ام اين گنبد خضراي بلند ـ

گفته ام با دل خويش:

مزرع سبز فلك ديدم و بس نيرنگش

نتوانم كه گريزم نفسي از چنگش

آسمان با من و ما بيگانه

زن و فرزند و در و بام و هوا بيگانه

« خويش » در راه نفاق ـ

« دوست » در كار فريب ـ

« آشنا » بيگانه

تووت فرنگی
25th March 2011, 05:52 PM
همنفس باشــم به احساسـت زمــــــانی بیشتر



سهم پـروازم اگر می شد به قــــدر عشــق تو

Rez@ee
25th March 2011, 06:01 PM
واي،اندوه اندوه

آن درختم امروز

كه بصحراي وجود

دست يغماگر طوفان زمان

جامه ي سبز مرا غارت كرد

وآنچه مانده است براي تن من عريانيست

منم و تف زده دشتي كه كوير است كوير

نه در آن نغمه روديست نه آبادانيست

uody
25th March 2011, 06:08 PM
تکلیف مرا روشن کن،اینک به زبانی تازه
با حرف و حدیثی دیگر،با رمز و بیانی تازه

ای کودک پنهان در من،بنویس و لبالب پر کن
یک سینه پر از دلتنگی،از مشق دهانی تازه

Rez@ee
25th March 2011, 06:10 PM
همراه هر نسيم بهاري كه ميوزد-

توفان رنج خسته دلان ميرسد ز راه

باهر جوانه يي كه زند خنده بر درخت-

غم ميزند جوانه به دلهاي بي پناه

uody
25th March 2011, 06:13 PM
هيچکس تنهاييم را حس نکرد

لحظه ويرانيم را حس نکرد



در تمام لحظه هايم هيچکس

وسعت حيرانيم را حس نکرد

Rez@ee
25th March 2011, 06:21 PM
دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را

بر پوست كشيده شب مي كشم


چراغهاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب

معرفي نخواهد كرد

كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني است

uody
25th March 2011, 06:29 PM
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی
نمی خوابم
بیاتا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم
بیا با آرزوهایم بسازم خانه ای در دل
سراغم را نمی گیری مگر بیگانه ای با من؟

Me121
25th March 2011, 11:00 PM
ندانی که برتر مقام تو نیست / فروتن نشین ، یا برو ، یا بایست

نه هرکس سزوار باشد به صدر / کرامت به فضل است و رتبت به قدر

msd21
25th March 2011, 11:45 PM
رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

uody
25th March 2011, 11:57 PM
در كنج پنجره ذهنم
غزلهاي غربت مي سرايم
و خاطرات كهنه ورق مي زنم
و تو باز دير كردي

Rez@ee
26th March 2011, 09:43 AM
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما رابس
از در خو يش خدا را به بهشتم مفرست
كه سر كوي تو از كون و مكان ما را بس

uody
26th March 2011, 10:20 AM
سنگ قبرم را نميسازد کسي .
مانده ام در کوچه هاي بي کسي.
بهترين دوستم مرا از ياد برد
سوختم خاکسترم را باد برد

Rez@ee
26th March 2011, 10:28 AM
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
گر کسی بر نا کسی بالا نشیند فخر نیست
روی دریا خس نشیند قعر دریا گوهر است

uody
26th March 2011, 10:42 AM
تو آمدی
از رؤیائی دور
در نیمه شبی بارانی
از میان درختانی
که کبوترانش عشق را
بر برگهای آن تخم می نهند

محسن آزماینده
26th March 2011, 07:53 PM
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد

uody
26th March 2011, 07:57 PM
دیده مهربان چشمانت
که امنیت رو سوسو می زند
برایم آغوش گرم است
و تو تنها اندیشه ی منی

MR_Jentelman
26th March 2011, 07:58 PM
دل من چون پرستوي بهاريست
ازين صحرا به ان صحرا فراريست

محسن آزماینده
26th March 2011, 08:04 PM
تا تویی در خاطرم
با دیگران بیگانه ام
با خیالت همنشین
در گوشه میخانه ام

amin_745
26th March 2011, 08:11 PM
[golrooz]

uody
26th March 2011, 08:23 PM
می خواهمت
ناپیدا می شوی
در پیت می دوم
میگریزی
نیستی
میمیرم
خاک می شوم
نمی آیی
هنوز باورم نمیکنی
نیامده میروی . . . از زیر خروارها خاک بیرون می آیم
به دنبالت هر کجا
میابمت
دیوانه می شوم
پرواز میکنم

محسن آزماینده
26th March 2011, 09:29 PM
ما ز دریاییم ودر یا میرویم
ما ز بالاییم و بالا می رویم

uody
26th March 2011, 09:34 PM
من كه رنگم را باران شسته است

در چه حالي آيا هستم ؟

قوچ مرغان را مي بينم

موج ماهي ها را نيز

حيف انسانم و مي دانم

تا هميشه تنهــا هستم

تووت فرنگی
27th March 2011, 04:55 AM
می خواندمت بی واژه و می خواندیم با شعر

دور از نگاه مردم بیگانه با احساس

Rez@ee
27th March 2011, 10:01 AM
سايه اش را به پايم ريخت.

و من، شاخه نزديك!

از آب گذشتم، از سايه بدر رفتم،

رفتم، غرورم را بر ستيغ عقاب - آشيان شكستم

و اينك، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده ام.
خم شو، شاخه نزديك

uody
27th March 2011, 11:32 AM
کاش مي دانستي

من سکوتم حرف است
حرف هايم حرف است

خنده هايم حرف است

کاش مي دانستي

Rez@ee
27th March 2011, 11:39 AM
يكشب بخود گفتم كه: اي بيگانه با خويش!

اي خفته در ناي وجودت موج فرياد !

غير از زيان، سودت چه بود از زندگاني ؟

آخر چه مي خواهي از اين « ويرانه آباد » ؟

uody
27th March 2011, 11:45 AM
دیگه دل با کسی نیست
دیگه فریاد رسی نیست
آسمون ابری شده
دیگه خار و خسی نیست

Rez@ee
27th March 2011, 11:52 AM
تا برگشايم پرده اي از راز هستي

بسيار شبها در پس زانو نشستم

انديشه ها چون ابر در هم ميگذشتند

اما از آن انديشه ها طرفي نبستم

uody
27th March 2011, 11:57 AM
من به هر جا که قدم بردارم
من به هر جا که نظر می دوزم
همه جا خنده توست
همه جا خاطره دارم با تو

msd21
27th March 2011, 01:44 PM
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
قافل شدن از چون منی شیدا چرا

assembeler
27th March 2011, 03:25 PM
میازار موری که دانه کش است که جان داردو جان شیرین خوش است

محسن آزماینده
27th March 2011, 03:37 PM
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند شاخه ها رنگ تلاجن
.
.
.
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم

assembeler
27th March 2011, 04:20 PM
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

Rez@ee
27th March 2011, 04:46 PM
***

امشب

باد و باران هر دو مي كوبند

باد خواهد بر كند از جاي سنگي را

و باران هم

خواهد از آن سنگ نقشي را فرو شويد

هر دو مي كوشند

مي خروشند

ليك سنگ بي محابا در ستيغ كوه

مانده بر جا استوار، انگار با زنجير پولادين

سالها آن را نفر سوده ست

كوشش هر چيز بيهوده ست

كوه اگر بر خويشتن پيچد

سنگ بر جا همچنان خونسرد مي ماند

و نمي فرسايد آن نقشي كه رويش كند در يك فرصت باريك

يك نفر كز صخره هاي كوه بالا رفت
در شبي تاريك

uody
28th March 2011, 01:03 AM
کنارم نشسته ای ...
چشم در چشم من ...
در ساعت شنی آب می ریزم ...
شاید این احساس جاودانه شود

Rez@ee
28th March 2011, 09:53 AM
دود ((چرا)) ميبر، هم موج ((من)) و ((ما)) و ((شما)) مي بر.
زشبنم تا لاله بيرنگي پل بنشان، رؤيا در چشمم گل

بنشان، گل بنشان

uody
28th March 2011, 10:24 AM
نیمه شب آواره و بی حس و حال ....
درسرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال ....
دل به یاد آورد ایام وصال

تووت فرنگی
28th March 2011, 10:42 AM
لرزشي در سبزه هاي ترديد
او به باغ آمد درونش تابناک

uody
28th March 2011, 10:56 AM
کس نیست که آزاد کند مرغ دلم را


پر بسته و دل خسته در این دام بمیرم


من کام دل از جلوه حسن تو گرفتم


هر چند در این معرکه ناکام بمیرم

محسن آزماینده
28th March 2011, 11:49 AM
ما که همسایه اشکیم ولی با دل سرد
گر لبی خنده زند یاد شما می افتیم

uody
28th March 2011, 11:58 AM
من آن میرم،که از دست تو، صد فریاد خواهم زد
فسونها هر زمان،با خاطر ناشاد، خواهم زد
هزاران طعنه بر جان کندن فرهاد خواهم زد
به بازار قیامت خواهم آمد،داد خواهم زد
دگر بر دل منه داغ،این اسیران جگر خون را!

محسن آزماینده
28th March 2011, 12:35 PM
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هرچه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی که قرآن بدادش وعده اش
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است

uody
28th March 2011, 02:43 PM
تا در تنگناهای تاریک شبهای بی ستاره

تو را به تصویر در آورم

غزلهایم برای توست

چرا که تو قطب زنده غزلهای منی

ومن شکسته بال ترین عاشق چند بیت آخرم .
__________________

msd21
28th March 2011, 05:56 PM
میگی وقتی با منی،دل ازم نمیکنی
شوق دیدار منی،مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم،تا که از دست ندهمت
حتی اندازه، یک مژه بر هم زدنی

assembeler
28th March 2011, 06:33 PM
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

uody
28th March 2011, 06:55 PM
سایه ایی محو ، سایه ایی بی رنگ



ز من افکنده ماه بر شن ها


گویی این سایه نقش روح من است


که شده زرد و زار از غم ها

*alien*
28th March 2011, 11:35 PM
ای بی وفا ز داغ تو در دل شــــرر فتاد
تا دیده ام ز اشک غــــــمت پر ثمر فتاد

جورم چنان به دل بنمودی که قلب من
گــــــــــــردید پاره پاره و از تن بدر فتاد

محسن آزماینده
29th March 2011, 01:05 PM
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

Rez@ee
29th March 2011, 01:15 PM
در سر راهش درختي جان گرفت .

ميوه اش همزاد همرنگ هراس .

پرتويي افتاد و در پنهان او :
ديده بود آن را به خوابي ناشناس

محسن آزماینده
29th March 2011, 03:02 PM
ساقیا من که خراباتی و مستم به تو چه؟
سااغر و ساقی و بد بر سر و دستم به تو چه؟
تو به محراب نشستی احدی گفت چرا؟
من که شب تا به سحر خراب و مستم به تو چه؟
آتش دوزخ اگر قصد من و تو بکند
تو که خشکی و به من و من که ترستم به تو چه؟

msd21
29th March 2011, 03:19 PM
هرکه را روی خوش و خلق نکوست
مرده و زنده من عشق اوست

uody
30th March 2011, 01:10 AM
تا نهان سازم از تو بار دگر

راز این خاطر پریشان را

می کشم بر نگاه ناز آلود

نرم و سنگین حجاب مژگان را

محسن آزماینده
30th March 2011, 03:08 PM
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد

uody
30th March 2011, 03:38 PM
دنیای این روزای من درگیر تنهاییم شده

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم

آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم

Rez@ee
30th March 2011, 04:59 PM
ماه بالاي سر آبادي است،

اهل آبادي در خواب .

روي اين مهتابي، خشت غربت را مي بويم.

باغ همسايه چراغش روشن .

من چراغم خاموش.
ماه تابيده به بشقاب خيار، به لب كوزه آب

محسن آزماینده
30th March 2011, 05:06 PM
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

Rez@ee
30th March 2011, 05:08 PM
مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت

بي وحشت از تبر

در دامن نسيم سحر غنچه واكنم

با دست هاي بر شده تا آسمان پاك

خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم

گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

اين دشت خشك غمزده را با صفا كنم

parichehr
30th March 2011, 05:50 PM
منم هم صدایت

خیال عشق در سر دارم و

خالی ز غصه

پر از احساس خوب با تو بودن

شده قلبم دلاویز وجودت

برای من دعا کن در همه ذکر و سجودت

Rez@ee
30th March 2011, 06:42 PM
تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !

اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،

نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !

« دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !

« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !

parichehr
31st March 2011, 02:52 PM
و بی آنکه دلتنگ فردا بماند

به فکر طلوعی دوباره است

که از لحظه های دور و نزدیک

بگیرد تمام سهم خود را

و هرگز نگوید که این زندگی پوچ و خالی است.

assembeler
31st March 2011, 05:14 PM
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود[cheshmak]

محسن آزماینده
31st March 2011, 05:22 PM
در نگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز
گرچه در جمعی ولی تنهای تنهایی هنوز
بی تو امشب گریه هم با من غریبی می کند
دیده در راهند چشمانم که بازآیی هنوز

parichehr
31st March 2011, 05:36 PM
زیر مهتاب محبت، رو به باغ
می نشینم تا بیایی.
می نشینم تا سکوتم با صدای گرم تو تنها شود
می نشینم تا که روزی زیر مهتاب نگاهت
شعری از اعجاز آن مهتاب بی همتای رویایی
بگویم.

محسن آزماینده
31st March 2011, 05:42 PM
من آنم به پای خوکان نریزم
مراین قیمتین در لفظ دری را

Rez@ee
31st March 2011, 06:01 PM
اي مرغ آفتاب!

زنداني ديار شب جاودانيم

يك روز، از دريچه زندان من بتاب

محسن آزماینده
3rd April 2011, 01:14 PM
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم هر شب

*مینا*
3rd April 2011, 01:31 PM
بگشا پسته خندان و شکر ریزی کن / خلق را از دهن خویش مینداز بشک
.
.
.

انریکه
3rd April 2011, 03:37 PM
نشسته است به جانم,همیشه,تاهستم
غمش اصیل تر از یک نیاز روحانی

محسن آزماینده
3rd April 2011, 06:19 PM
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

parichehr
3rd April 2011, 09:16 PM
روزم شده شب چو ظلمت گیسویت
کی می دمد آخر آفتاب رویت
یک جلوه نما که من بمیرم از شوق
آنگه کُندم زنده، نسیم کویت

محسن آزماینده
4th April 2011, 11:45 AM
تو را بس منتظر ماندم
اوتاندی لحظه لر سندن
بدان من دوستت دارم
اینان بو یاشلی گوزلردن
سفر از تو،گذر از تو،بدان با یک نگاه تو
اوچار بو غصه لر مندن
(این شعر ملمع بود اثر استاد فضولی)

parichehr
4th April 2011, 01:24 PM
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد

آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز
آن را که منم منصب معزول کجا گردد

وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد
آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد

Rez@ee
4th April 2011, 07:55 PM
دلم عجيب گرفته است.

وهيچ چيز،

نه اين دقايق خوشبو،‌كه روي شاخه نارنج مي شود

خاموش،

نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين

گل شب بوست،

نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف

نمي رهاند.

و فكر مي كنم

كه اين ترنم موزون حزن تا ابد
شنيده خواهد شد

uody
4th April 2011, 08:02 PM
دل من
که به اندازه یک عشقست
به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری
که به اندازه یک پنجره می خواند

آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:
((دستهایت را
دوست میدارم))

Rez@ee
4th April 2011, 08:05 PM
ماه بالاي سر آبادي است،

اهل آبادي در خواب .

روي اين مهتابي، خشت غربت را مي بويم.

باغ همسايه چراغش روشن .

من چراغم خاموش.

ماه تابيده به بشقاب خيار، به لب كوزه آب.

parichehr
5th April 2011, 07:11 PM
باید از قید ریا جان خود آزاد کنم

پایکوبی کنم ونای بر آرم به نوا

رقص بر گیرم و از عشق تو فریاد کنم

پیرو پیر خراباتی شیراز شوم

همچو او با تو به سر برده و میعاد کنم

ز فراقت دل بهـــروز به ویرانی رفت

جان ز تو گیرم و دل را ز تو آباد کنم

Rez@ee
5th April 2011, 07:22 PM
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !

بسراي اي دل شيدا، بسراي .

اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !

تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !

*مینا*
6th April 2011, 09:27 PM
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد / که ازو خصم بدام آمد و معشوقه بکام
.
.
.

parichehr
7th April 2011, 10:11 AM
من هنوز با گذشته ها به زندگی نشسته ام
و تو را با شعر های بارانی ام خیس می کنم
واژه هایم دیگر گیرایی همیشگی را ندارند
و کلمه به کلمه در گلویم حلق آویز می شود

انریکه
7th April 2011, 06:51 PM
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر

uody
8th April 2011, 03:06 AM
روزگار بدی است، اما عشق!


گل به دامان خار هم زیبا است


دل اگر با تو هم نفس باشد


کلبه ی تنگ و تار هم زیبا است


ابر رحمت شبی که می بارد


باغ بی برگ و بار هم زیبا است


با دلی مبتلای مژگانت


زندگی در حصار هم زیبا است

parichehr
8th April 2011, 04:20 PM
تصویر ناب زندگانی گنجشک کوچکی
از قاب شاخه ها
در پیش چشم من
در خاک می تپید
گنجشک بی نوا
اینک هر شب حس می کنم دلم بال می زند
گنجشک کوچکی
در زیر خاک ها
گنجشک بی نوا ...

*مینا*
8th April 2011, 04:51 PM
اشک خونین بنمودم بـــطبیبان گــــفتند / درد عشق است و جگر سوز دوائی دارد
.
.
.

parichehr
8th April 2011, 04:58 PM
دل من همیشه ابری است

بارانی است

می خواهد که بگرید

به که گوید که دلش توفانی است

*مینا*
8th April 2011, 05:07 PM
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب / جان عزیز خود به نوا می فرستمت
.
.
.

parichehr
8th April 2011, 05:22 PM
تو بهم ریخته ای ساختنت آسان نیست
مثل افکار که بر ذهن من آوار شده است
و نگاهی که تو را آخر دنیا می دید
...

*مینا*
8th April 2011, 05:39 PM
در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی / خــرقه جائی گــرو و باده و دفــتر جائــی
.
.
.

parichehr
8th April 2011, 05:49 PM
یک لاله در حال نمازش گریه می کرد

هر رکعتی در خواب نازش گریه می کرد

یک شاخه تسبیح جنون در زیر باران

در لابلای جانمازش گریه می کرد

*مینا*
8th April 2011, 08:32 PM
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید / زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
.
.
.

nikita
8th April 2011, 09:05 PM
شکسته لبخندش چو بید لرزان است
نگاه بی تابش به رنگ باران است
حقیقت هستی پلیدی و پستی
به رغم نوسالی چقدر عریان است

parichehr
9th April 2011, 05:05 PM
تا به کی
اشک من،
مقیم آبادی پاییزی؟
در گذر
از دره های مه گرفته ی روزگار

Rez@ee
9th April 2011, 07:23 PM
رخت ها را بكنيم :

آب در يك قدمي است

روشني را بچشيم .

شب يك دهكده را وزن كنيم . خواب يك آهو را .

گرمي لانه لك لك را ادراك كنيم .

روي قانون چمن پا نگذاريم

در موستان گره ذايقه را باز كنيم .

و دهان را بگشائيم اگر ماه در آمد .

و نگوئيم كه شب چيز بدي است .

و نگوئيم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ .

و بيارايم سبد
ببريم اينهمه سرخ ، اين همه سبز

uody
9th April 2011, 08:21 PM
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آنرا به ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

Rez@ee
10th April 2011, 08:58 PM
تو بهاري و من زمستانم

آمدي تا كه من به خواب شوم

من چو برفم، تو همچو خورشيدي

پيش خورشيد، بايد آب شوم

*مینا*
10th April 2011, 09:32 PM
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبــت اســت بر جــریده عــالــم دوام ما

kamanabroo
10th April 2011, 11:15 PM
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

محسن آزماینده
11th April 2011, 10:06 AM
من که می دانم شبی عمرم به پایان میرسد
پس چرا عاشق نباشم؟

parichehr
12th April 2011, 09:38 PM
مرا به خلوت تاریک غصه هایم برد
خیال خسته ی واپسین دیدار
و حجم روشن خاطرات دور
شبیه رخوت هر چه دلتنگی
به مثل بغض نا تمام صبور
میان دفتر قصه ام پژمرد...

Rez@ee
17th April 2011, 07:40 PM
دري به روي خود از سوي آسمان واكن !

دهان باز زمين در پي تو مي گردد !

از آنچه بر تو نوشته ست، ديده دريا كن !

زمين به خون تو تشنه ست ، آسماني باش !

بگرد و خود را در آن كرانه پيدا كن ! »

s.golgol
17th April 2011, 08:56 PM
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آنکس که گنه نکرد و چون زیست بگو
من بد کنم و تو بعد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

parichehr
18th April 2011, 10:06 AM
وهم می بارد ز سمت آسمان
در خیال وادی خشکیده لب
فکر باریدن ببارد با شتاب
چشم ها در خلوت یک جستجوست
مست از اوهام دریا خفته است

s.golgol
18th April 2011, 11:51 AM
تا که پرسیدم منطق عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون همه افسانه اند
عشق تفسیری از زهرا و علی ست

نارون1
18th April 2011, 12:59 PM
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود لیک بخون جگر شود
خواهم شد بمیکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کزآن میانه یکی کارگر شود

parichehr
18th April 2011, 08:05 PM
دست سردی نیست
تا اشک هایم را پاک کند
و مرهم زخمم باشد
در بسته است
کسی نمی آید
نگاهم به در خیره مانده است!

AtIsHpArE
18th April 2011, 10:45 PM
تو چون تپشی از جنس عشقی
هر ضربانت،
اهنگ محبت مینگارد!

uody
19th April 2011, 02:05 AM
در این غربت


این لحظه ها بیشمار میشود


گرچه نیستی ولی


با یاد سبزت


کویر جانم سبزه زار میشود


بیا ، بیا


اگر تو باشی

با یک گل هم بهار میشود.

Rez@ee
20th April 2011, 09:31 AM
در اين شب سياه غم آلوده

من هستم و سكوت غم انگيزي

وز اين سياه چال ،نصيبم نيست ـــ

جز واي واي شوم شباويزي.

انریکه
20th April 2011, 03:50 PM
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولی الابصار

parichehr
20th April 2011, 07:41 PM
رو به روی باغ رویا
باغی از بودن بسازم
ای همه معنای بودن
می نشینم تا بیایی ...

انریکه
21st April 2011, 04:08 PM
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

Rez@ee
22nd April 2011, 05:08 PM
دست از دامان شب برداشتم

تا بياويزم به گيسوي سحر.

خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر

parichehr
22nd April 2011, 06:27 PM
روز اول با خودم گفتم

دیگرش هرگز نخواهم دید

روز دوم با خودم گفتم

لیک با اندوه و با تردید

روز سوم هم گذشت اما

بر سر پیمان خود بودم

ظلمت زندان مرا می کشت

باز زندان بان خود بودم...

s.golgol
22nd April 2011, 08:11 PM
من خدا رت دارم
کوله بارم بر دوش
سفری میباید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هرکجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم
من و سازم چندیست
که فقط با اوییم

*مینا*
22nd April 2011, 08:17 PM
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید / که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
.
.
.

s.golgol
23rd April 2011, 12:46 AM
در مسلک ما معنی پرواز چنین است
با بال شکسته به هوای تو پریدن

Rez@ee
23rd April 2011, 03:43 PM
نه، وصل ممكن نيست،

هميشه فاصله اي هست.
اگر چه منحني آب بالش خوبي است
براي خواب دل آويز و ترد نيلوفر،
هميشه فاصله اي هست.
دچار بايد بود

parichehr
23rd April 2011, 06:41 PM
دنبالت ای غزال نهادیم پشت سر
صحرا و کوه را و نگشتی شکار دل
از اختری نگشت چراغان شب فراق
مهری نتافت از افق روزگار دل

*yas*
25th April 2011, 01:58 AM
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم

AtIsHpArE
25th April 2011, 06:27 PM
ما مریدان روی سوی قبله چون اریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

*yas*
25th April 2011, 07:00 PM
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من

بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!

تووت فرنگی
25th April 2011, 10:06 PM
نه کفر ابوجهل و نه ايمان ابوذر

ماييم و ميانمايگي عصر خموشي

s.golgol
25th April 2011, 10:35 PM
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن مست است هوشیارش کند

*yas*
26th April 2011, 04:00 PM
درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

s.golgol
26th April 2011, 04:04 PM
افسانه ی دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

انریکه
26th April 2011, 05:00 PM
آن چه بینی دلت همان خواهد
وان چه خواهد دلت همان بینی

نارون1
26th April 2011, 06:43 PM
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

s.golgol
26th April 2011, 06:56 PM
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب
شبی کز روز خوشتر باشد آنشب امشب است امشب

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد