PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 [10] 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31

cloudy
1st January 2011, 10:53 PM
هنگام نو بهار که دوران خرمی است
دردا و حسرتا که خزان شد بهار تو

MR_Jentelman
2nd January 2011, 12:11 AM
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست

*WIZARD*
2nd January 2011, 11:40 AM
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر بخوشدلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست
کانیدم فرو برم برآرم یا نه

MR_Jentelman
2nd January 2011, 04:06 PM
هر یکی باران تمنا میکرد
اشک در چشم هویدا میکرد
گندمش سبز و شد و دگر بار
ندیدم که یار یار تقلا میکرد

Rez@ee
4th January 2011, 05:00 PM
دوست داردیار این اشفتگی
کوشش بیهوده به ازخفتگی

MR_Jentelman
4th January 2011, 06:27 PM
يكي درد و يكي درمان پسندد
يكي وصل و يكي هجران پسندد

warrior
5th January 2011, 02:14 PM
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند
به این دل شکسته ام پرنده سر نمیزند

MR_Jentelman
5th January 2011, 04:07 PM
دانسته سفر كردم و از كوي تو رفتم
تا گوش تو از ناله در آزار نباشد

امین_بد
6th January 2011, 11:17 AM
در آیند با عاجزان در بهشت...........................من از گور سر بر نگیرم ز خشت

*WIZARD*
6th January 2011, 12:34 PM
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند

e.einitabar
6th January 2011, 02:05 PM
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو برآب میزدم

ارغنون
6th January 2011, 10:27 PM
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اینده
عمر اینه ی بهشت ، اما ... آه
بیش از شب و روز ِ تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد

MR_Jentelman
6th January 2011, 10:35 PM
دردی است درین دلم نهانی
کان درد مرا دوا تو دانی
تو مرهم درد بیدلانی
دانم که مرا چنین نمانی
من بنده بی کس ضعیفم
تو یار کسان بی کسانی

e.einitabar
6th January 2011, 11:37 PM
یا رب مددی کن که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

Rez@ee
7th January 2011, 09:18 AM
ديوار سايه ها شده ويران .
دست نگاه در افق دور
كاخي بلند ساخته با مرمر سپيد

MR_Jentelman
7th January 2011, 03:26 PM
دردی است درین دلم نهانی
کان درد مرا دوا تو دانی
تو مرهم درد بیدلانی
دانم که مرا چنین نمانی
من بنده بی کس ضعیفم
تو یار کسان بی کسانی

azarbara
7th January 2011, 05:36 PM
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

*مینا*
7th January 2011, 07:33 PM
مطرب از درد محبت عملی میپرداخت / که حکیمانه جهان را مژه خون پالا بود

kamanabroo
7th January 2011, 09:44 PM
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم

mohammad.persia
7th January 2011, 09:48 PM
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل ،
بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید

e.einitabar
7th January 2011, 11:45 PM
دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر
کاش دریای تو بودم دل به دریا میزدی

MR_Jentelman
7th January 2011, 11:50 PM
ياس بوي مهرباني مي دهد
بوي دوران جواني مي دهد

e.einitabar
8th January 2011, 12:08 AM
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می​طلبم صحبت روشنرایی

NILOOFAR46
8th January 2011, 11:32 AM
ياد آن مرغ بهشتی که غریب آمد و رفت
گفت در کنج قفس چند توان تنها بود
از بهشت آمد و آواز غم وحشی خود
خواند و برخواست که با شوق وطن شیدا بود

warrior
8th January 2011, 05:16 PM
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

*WIZARD*
8th January 2011, 07:00 PM
از آمدن بهار و از رفتن دی
اوراق وجود ما همی گردد طی

می خور مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می

MR_Jentelman
8th January 2011, 07:42 PM
يار اگر ننشت با ما نيست جاي اعتراض
پادشاهي كامران بود از گدايي عار داشت

*WIZARD*
8th January 2011, 09:05 PM
تن در غم روزگار بیداد مده
ما را ز غم گذشتگان یاد مده

دل جز بسر زلف پریزاد مده
بی باده مباش و عمر بر باد مده

امین_بد
8th January 2011, 10:47 PM
هنوزت سپاس اندکی گفته اند..................................زبیور هزاران یکی گفته اند.

*FATIMA*
9th January 2011, 03:07 AM
دریچه باز قفس بر تازگی باغ ها سرانگیز است .
اما ، بال از جنبش رسته است .

e.einitabar
9th January 2011, 10:44 AM
تصویر تو در وسعت هر پنجره پیداست
تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست

Rez@ee
9th January 2011, 11:29 AM
تكيه گاهم اگر امشب لرزيد،



بايدم دست به ديوارگرفت.



با نفس هاي شبم پيوندي است:



قصه ام ديگر زنگار گرفت.

NILOOFAR46
9th January 2011, 12:40 PM
تا با تو قرين شده است جانم
هر جا كه روم به گلستانم
تا صورت تو قرين دل شد
بر خاك ني ام، بر آسمانم
گر سايه ي من در اين جهان است
غم نيست، كه من در آن جهانم

e.einitabar
9th January 2011, 01:47 PM
مرا بسپار در یادت به وقت بارش باران
نگاهت گر به آن بالاست و در وقت دعا قلبت مثال بید می لرزد
دعایم کن که من محتاج محتاجم

s.golgol
9th January 2011, 06:14 PM
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران ،
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان

NILOOFAR46
9th January 2011, 06:47 PM
نوبهارا جان مايي، جان ها را تازه كن
باغ ها را بشكفان و كشت ها را تازه كن
گل جمال افروخته است و مرغ قول آموخته است
بي صبا جنبش ندارد، هين، صبا را تازه كن

azarbara
9th January 2011, 07:26 PM
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

e.einitabar
9th January 2011, 08:50 PM
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطردود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام …دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام …دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و
برای نخستین گناه…
تو را به خاطر دوست داشتن…دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم…دوست می دارم
ببخشید طولانی شد دلم نیومد کامل ننویسمش
[shaad]

MR_Jentelman
9th January 2011, 08:51 PM
من مست مي عشقم هوشيار نخواهم شد
از خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد

e.einitabar
9th January 2011, 08:55 PM
مهدی جان سلام
دوست عزیز باید با م مینوشتی
البته خودتون که ارباب هستین
ولی خوب.......

s.golgol
10th January 2011, 02:43 AM
دل را به كف هركه نهم باز پس آرد
كس تاب نگهداري ديوانه ندارد

امین_بد
10th January 2011, 09:53 AM
در دلم بنشسته‌اي بيرون ميا
*******************
ني برون آي از دلم در خون ميا

امین_بد
10th January 2011, 09:56 AM
از غرقه ی ما خبر ندارد ********آسوده که بر کنار دریاست

Rez@ee
10th January 2011, 10:40 AM
ته شب، يك حشره
قسمت خرم تنهايي را
تجربه خواهد كرد

محسن آزماینده
10th January 2011, 11:05 AM
تا توئی در خاطرم با دیگران بیگانه ام
با خیالت هم نشیین در گوشه میخانه ام

MR_Jentelman
10th January 2011, 04:13 PM
من شربت عشق تو چنان خوردستم

كز روز ازل تا به ا بد سرمستم

NILOOFAR46
10th January 2011, 04:39 PM
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه ی خویش

MR_Jentelman
10th January 2011, 04:44 PM
شراب ناب مي خواهم كه مرد افكن بود زورش
كه تا يكدم بياسايم ز دنيا و شر و شورش

s.golgol
10th January 2011, 07:55 PM
شکر ایزد که میان من او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

e.einitabar
10th January 2011, 08:11 PM
دلم براي كسي تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
وگيسوان بلندش را
به بادها مي داد
ودستهاي سپيدش را
به آب مي بخشيد
دلم براي كسي تنگ است
كه چشمهاي قشنگش را
به عمق درياي واژگون مي دوخت
وشعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند
دلم براي كسي تنگ است
كه همچو كودك معصوم
دلش براي دلم مي سوخت
و مهرباني را
نثار من مي كرد
دلم براي كسي تنگ است
كه تا شمال ترين شمال
ودر جنوب ترين جنوب
هميشه درهمه جا
آه با كه بتوان گفت
كه بود با من و
پيوسته نيز بي من بود
وكار من زفراقش فغان وشيون بود
كسي كه بي من ماند
كسي كه با من نيست

s.golgol
10th January 2011, 08:33 PM
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛
تو را من چشم در راهم

e.einitabar
10th January 2011, 08:59 PM
می اندیشم
مثل پروانه به شمع
و تو هر لحظه که از من دوری
من به چنگال شتابنده ترین

باد بیابان پیما سرگردانم
و تو خود می دانی
جای فاصله یک فاجعه است
لحظه ها را دریاب

s.golgol
10th January 2011, 09:03 PM
بي تو پيمودن شب ها شدني نيست
شبهاي پر از درد که فردا شدني نيست

گفتم که برايت بفرستم دل خود را
افسوس که چون نامه دلم تا شدني نيست

NILOOFAR46
10th January 2011, 09:15 PM
تورا سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلیست که صبوری از او نمی آید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرونمی آید
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو ای عزیز دل
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید
چه عاشق است که فریاد درد ناکنش نیست
چه مجلس است کز او های و هو نمی آید
به پیر بود مگر شور عشق سعدی
که پیر گشت و تغیر در او نمی آید

e.einitabar
10th January 2011, 09:21 PM
دانی از زندگی چه می خواهم



من تو باشم ، پای تا سر تو



زندگی گر هزار باره بود



بار دیگر تو ، بار دیگر تو

NILOOFAR46
10th January 2011, 09:40 PM
واعظ شهر چو مهر ملك و شحنه گزيد
من اگر مهر نگاري بگزينم چه شود

e.einitabar
10th January 2011, 09:52 PM
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

گفتم مه من از چه تو در دام نیفتی ؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ی اسکند و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

MR_Jentelman
10th January 2011, 10:08 PM
دل محمل نشين مشكل درون محمل آسايد

هزاران خسته جان افشان و خيزان از پى محمل

e.einitabar
10th January 2011, 10:17 PM
لب به لیوان زدی و من لب به لیوان
دیدی به لبت بوسه زدم من به چه عنوان

MR_Jentelman
11th January 2011, 04:43 PM
نه دروغم که معصومانه باورم کنی
نه شعرم که ساده دلانه از برم کنی

Rez@ee
11th January 2011, 06:34 PM
يك هواي صاف،‌
يك گنجشك، يك پرواز.
دشمنان من كجا هستند؟
فكر مي كردم:

در حضور شمعداني ها شقاوت آب خواهد شد

azarbara
11th January 2011, 06:46 PM
دوش دیدم که ملائک همه آیینه بدست
از تماشای رخ یوسف زهرا همه مست
همه گفتند خدایا عقل افتاد زکار
اندر آیینه تویی یا پسر فاطمه است؟

uody
11th January 2011, 06:50 PM
تــــــو گــر از نشئه مى كمتر از آنى به خود آیى
بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها
چــــــه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى
جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلها
تــــــــو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدى
جـــدا گشتى ز راه حـق و پیوستى به باطلها
اگـــــــر دل داده‏اى بر عـــــــالم هستى و بالاتر
به خود بستى ز تار عنكبوتى بس سلاسلها
(امام خمینی)

MR_Jentelman
11th January 2011, 08:47 PM
آنقدر خواهمت اي دوست كه هنگام وداع
. رشكم آيد كه ترا من به خدا بسپارم

NILOOFAR46
11th January 2011, 11:02 PM
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور

uody
11th January 2011, 11:19 PM
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار توام
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار توام

*FATIMA*
12th January 2011, 12:43 AM
میگذشتم از میان آبکندی خشک .
از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار ،
کوله بار از انعکاس شهرهای دور .
منطق زبر زمین در زیر پا جاری .

uody
12th January 2011, 01:11 AM
یه احساس صمیمی توی خونه ست، که پاهامو به اینجا می کشونه
مث امنیت آغوش مادر، که قد آرزوی هر دومونه
خدا اینجاست توی خونه ی ما، اگه آینده رو روشن ببینی

اگه قسمت کنی دنیا تو با من، اگه از قاب چشم من ببینی

Rez@ee
12th January 2011, 11:05 AM
یک نفرباز صدا زد سهراب
کفشهایم کو؟

uody
12th January 2011, 04:02 PM
و شاید چند گامی بیراهه رفت ...
مدتی است بر جاده ی هموار میرانیم ...
حرف های نزدیک دارند فرا میرسند ...
خطرناک است !

(دکتر شریعتی)

warrior
12th January 2011, 04:42 PM
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود چون سیل از دیده روانه

uody
12th January 2011, 04:50 PM
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی

من قاصد ِ خود بودم و دیدم تو چه کردی

MR_Jentelman
12th January 2011, 06:33 PM
يك عمر را به روزه بسر برده‌ام مگر

روزي لبت رسد به لب روزه‌دار من

uody
12th January 2011, 06:56 PM
نگاهم که کردی دلم پر گرفت
دلم غربت زنگ آخر گرفت
نگاهم که کردی سکوتم شکست
میان دلم عشق گویی نشست

MR_Jentelman
12th January 2011, 10:53 PM
تا ببيني عشق را آيينه‌وار
آتشي از جان خاموشت برآر

ارغنون
12th January 2011, 11:09 PM
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس

uody
12th January 2011, 11:21 PM
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز

چه شد آن همه پیمان
که از آن لب خندان ،
که شنیدم و هرگز
خبری نشد از آن

MR_Jentelman
12th January 2011, 11:54 PM
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق‌های غنچه تو بر توست

uody
13th January 2011, 12:02 AM
تــــــو گــر از نشئه مى كمتر از آنى به خود آیى
بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتگاه غافلها
چــــــه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى
جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلها

MR_Jentelman
13th January 2011, 12:24 AM
از زمين اوج گرفته است غبارى كه مراست

ايمن از سيلى موج است كنارى كه مراست

چشم پوشيده‌ام از هر چه درين عالم هست

چه كند سيل حوادث به حصارى كه مراست

uody
13th January 2011, 12:28 AM
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم

در ده تو بکاسه می از آنپیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم

MR_Jentelman
13th January 2011, 12:41 AM
مهتاب بلند گشت و ما پست شديم
معشوق به هوش آمد و ما مست شديم
اي جان جهان هرچه از اين پس شمرى
بر دست مگير زانکه از دست شديم

uody
13th January 2011, 12:56 AM
ماهي زنجيري آب است، و من زنجيري رنج

نگاهت خاك شدني، لبخندت پلاسيدني است

سايه را بر تو فرو افكنده ام، تا بت من شوي

نزديك تو مي آيم ، بوي بيابان مي شنوم: به تو مي رسم

e.einitabar
13th January 2011, 02:20 AM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

uody
13th January 2011, 09:27 AM
میبرد نام ِشراب ناب و از خود میرودمیکند یادش ،دل ِبیتاب و از خود می رود
هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد
می شود از آتشِ گُل ، آب و از خود می رود

s.golgol
13th January 2011, 05:10 PM
دست من گير كه اين دست همان است كه من
بارها در شب هجران تو بر سر زده ام

uody
13th January 2011, 09:40 PM
می شود چه ساده از شب گذر کرد
حتی اگر سپیده دم هم تورا نخواند
می شود با خاطرات ستاره ها
دفترکهنه قلبت را دوباره زنده کرد

e.einitabar
13th January 2011, 10:07 PM
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من؟

uody
13th January 2011, 10:14 PM
نگاهم که کردی زمان صبر کرد


دل اسمان را پر از ابر کرد


و بعد از نگاه تو باران گرفت


و عشقی درون دلم جان گرفت


نگاهم کن و باز پایش بمان


تو قدر دل بی کسم را بدان

e.einitabar
13th January 2011, 10:25 PM
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

s.golgol
13th January 2011, 10:48 PM
در زمستان جدايي روز و شب گويم به خويش
ياد ايامي كه ما هم نوبهاري داشتيم
الفت شبهاي ما را روزگار از ما گرفت
اي خوش آن روزي كه ما هم روزگاري داشتيم

uody
13th January 2011, 11:31 PM
من که بی تاب شقایق بودم
همدم سردی یخ ها شده ام
کاش که چشمان مرا خاک کنید
تا نبینم که چه تنها شده ام

MR_Jentelman
13th January 2011, 11:34 PM
ما که هر گام درين راه دو منزل کرديم
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟
عمر خود در سر يک عقده‌ي مشکل کرديم
دست ازان زلف بداريد که ما بيکاران

uody
13th January 2011, 11:39 PM
نمیگیرم بیک جا یکدم آرام

چو طوفان ، بیقراری دوست دارم

e.einitabar
13th January 2011, 11:57 PM
ما از ان پاكدلانيم كه به كس كينه نداريم (http://delaram99.blogfa.com/)

s.golgol
14th January 2011, 12:00 AM
من به تنهايي يك چلچله در كنج قفس
بند بند وجودم همه در حسرت يك پرواز است
من به پرواز نمي انديشم
به تو مي انديشم
كه تو زيباتر از انديشه ي يك پروازي

uody
14th January 2011, 12:04 AM
یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیـدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهـی

در انتهای خود به قلب زمین میرسـد

MR_Jentelman
14th January 2011, 12:15 AM
دگري بهاي خويش ار نستاند از تو بوسه

تو ز بوسه هر چه داري همه در بهاي من كن

s.golgol
14th January 2011, 12:20 AM
نگو عادت كنم بي تو كه ميدوني نميتونم
كه ميدوني نفس هامو به ديدار تو مديونم

Rez@ee
14th January 2011, 12:48 PM
مرداب اتاقم كدر شده بود



و من زمزمه خون را در رگهايم مي شنيدم .



زندگي ام در تاريكي ژرفي مي گذشت .



اين تاريكي، طرح وجودم را روشن مي كرد .

AtIsHpArE
14th January 2011, 12:59 PM
دادم از بهر تو ان نوگل خود
من هزارم که به گل غادت داشت
لیک تو خالق ان گل بودی
من رسیدم به تو از کشته خویش

s.golgol
14th January 2011, 01:01 PM
دلرباي آب، شاد و شرمناك،
عشقبازي مي كند با جان خاك !
خاك خشك تشنه دريا پرست،
زير بازي هاي باران مست مست !
اين رود از هوش و آن آيد به هوش،
شاخه دست افشان و ريشه باده نوش

s.golgol
14th January 2011, 01:05 PM
شايد آنروز كه سهراب نوشت
تا شقايق هست زندگي بايد كرد
خبر از قلب پر از درد گل ياس نداشت
بايد اينگونه نوشت
هر گلي كه باشي
چه شقايق ، چه گل پيچك و ياس
زندگي اجباريست

ارغنون
14th January 2011, 03:28 PM
تکبر مکن بر ره راستی
که دستت گرفتند و برخاستی

uody
14th January 2011, 03:40 PM
يه دل دارم خيال داره، عين پرنده بال داره

زخميه اما زخماشم تماشا داره فال داره

s.golgol
14th January 2011, 03:42 PM
يعقوب ترين چشم جهان قسمت ما باد
چون يوسف گمگشته ي ما يوسف زهراست

s.golgol
14th January 2011, 03:44 PM
همه می پرسند
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟
چیست در خنده ی جام ؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری !؟
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل
همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

Ali.sampad
14th January 2011, 06:21 PM
با آخرین حرف شعر قبلی یه شعر بگید!
شروع:

نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد


در مذهب ما باده حلالست وليكن
بي روي تو اي سر و گل اندام حرامست[golrooz]

uody
14th January 2011, 08:59 PM
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم نتوانم

MR_Jentelman
14th January 2011, 09:38 PM
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان

رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی

uody
14th January 2011, 09:56 PM
یار دیـــرینه چنان خاطرم از کینه بسوخت
که بنــــــــالید به حالـــم دل کین توختگان

خوش بخندیــد رفیقان که درین صبح مراد

کهنـــه شد قصه ما تا به سحر سوختگان

s.golgol
14th January 2011, 10:44 PM
نگاه سرد من امشب به قاب تنهايي است
و شعر آخر من هم جواب تنهايي است

uody
14th January 2011, 11:04 PM
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم ٬
لمس کن این با تو نبودن ها را ٬
لمس کن ...

s.golgol
14th January 2011, 11:37 PM
نـرســد دســت تـمـنـا چـــو بـه دامان شـمـا
می‌تــوان چشم دلی دوخــت به ایــوان شما
از دلـم تــا لـب ایوان شــما راهــی نـیسـت
نیمه جانی است در این فاصله قربان شما!

MR_Jentelman
14th January 2011, 11:49 PM
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست

uody
15th January 2011, 12:32 AM
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کین دم که فرو برم برآرم یا نه

AtIsHpArE
15th January 2011, 12:41 AM
هر شبنمی در این ره صد بحر اتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

uody
15th January 2011, 12:49 AM
در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است

s.golgol
15th January 2011, 03:24 PM
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آئینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست

MR_Jentelman
15th January 2011, 03:37 PM
تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام

uody
15th January 2011, 03:40 PM
می رود نقش پی نقش دگر
رنگ می لغزد بر رنگ
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ
......دنگ.....دنگ
........دنگ

s.golgol
15th January 2011, 03:43 PM
گفتمش نقاش را نقشي كشد از زندگي

با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

uody
15th January 2011, 03:46 PM
در این دنیا كه حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها

s.golgol
15th January 2011, 04:01 PM
از زندگانيم گله دارد جوانيم
شرمندة جواني از اين زندگانيم

uody
15th January 2011, 04:09 PM
من یک نامه عاشقانه ام ، بازم کن / محتاج کمی نوازشم ، یارم باش
هر قدر که سکه ای سیاهم ای دوست / در قلک سیـنـ ه ات پس اندازم کن . . .

AtIsHpArE
15th January 2011, 06:46 PM
نیک نامی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قران کردم

MR_Jentelman
15th January 2011, 06:52 PM
مرا به ساغری ای خضر نیک پی دریاب

که بی دلیل ز خود رفتم میسر نیست

AtIsHpArE
15th January 2011, 07:01 PM
تو با خدای خود انداز و کار دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

MR_Jentelman
15th January 2011, 07:06 PM
در سکوت لبم ناله پیچید
شعله ی شمع مستانه لرزید
چشم من از دل تیرگیها
قطره ی اشکی در آن چشمها دید

AtIsHpArE
15th January 2011, 07:09 PM
دل من شیشه و قلب تو از سنگ
رخت ایینه و غنچه دهن تنگ

uody
15th January 2011, 07:29 PM
گفتي از تو بگسلم ... دريغ و درد

رشته وفا مگر گسستني است؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شكستني است؟

AtIsHpArE
15th January 2011, 07:41 PM
تو شاه جهان هستی و من رهی
میان بسته ام تا چه فرمان دهی

uody
15th January 2011, 07:47 PM
يک وصل و يکي هجران پسندد

پسندم آنچه را جانان پسندد

AtIsHpArE
15th January 2011, 07:59 PM
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت

s.golgol
15th January 2011, 10:26 PM
تو تنها باش و من تنهاي تنها
كه دارم وقت تنهايي سخن‌ها

*WIZARD*
15th January 2011, 10:29 PM
آمد سحری ندا ز میخانه ما
کای رند خراباتی دیوانه ما

برخیز که پرکنیم پیمانه ز می
زان پیش که پرکنند پیمانه ما

s.golgol
15th January 2011, 10:52 PM
اي غم بگوازدست تو آخر كجا بايد شدن؟

درگوشه ميخانه هم ما را تو پيدا مي‌كني

mohammad.persia
15th January 2011, 11:05 PM
يــارم بــه يـک لا پـيـرهن خوابيــده زيــر نستــرن

ترسم که بوي نسترن خواب است و بيدارش کند

*WIZARD*
15th January 2011, 11:15 PM
در چشم محققان چه زیبا و چه زشت
منزلگه عاشقان چه دوزخ چه بهشت

پوشیدن بیدلان چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان چه بالین و چه خشت

s.golgol
15th January 2011, 11:30 PM
توقعي بزرگ است آرامشي ابر گونه ؟
همه ي آرزويم اين است
ميخواهم سر بر شانه ي سكوت بميرم

uody
15th January 2011, 11:54 PM
من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد

s.golgol
16th January 2011, 12:30 AM
دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم !

با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

تو چقدر ساده‌ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خونِ درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه‌های اشک کاشت

s.golgol
16th January 2011, 12:31 AM
ببخشيد دوستان ميدونم طولاني بود اما حيفم اومد كامل نزارمش اميدوارم خوشتون اومده باشه

uody
16th January 2011, 12:38 AM
این شعر رو حتی اگه هر روز بشنوم باز برام تازگی داره فوق العاده است میدونم دارم این و ارسال میکنم بعضی ها میگن از تشکر استفاده کنید اما نمیـــــــــــــــــــــش ه گاهی اوقات باید به زبون اورد چون صدای هم رو نمیشنویم پس ارسال میکنم
فوقالعاده است

uody
16th January 2011, 12:41 AM
تا پی نبرده ای که دلش با زبان یکی است

دل خوش مکن به گرمی گفتار هیچکس



حالت بدوش هیچکس بار خود منه

یا شانه هم تهی مکن از بار هیچکس

s.golgol
16th January 2011, 12:53 AM
سينه ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشي بود در اين خانه كه كاشانه بسوخت

MR_Jentelman
16th January 2011, 12:55 AM
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
و آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد

uody
16th January 2011, 12:58 AM
در مزرعه دلم

گرد مرگ را مي پاشيدید

باغچه هايي كه با خاك انديشه هاي تلخم

بي ثمر شدید

در کدام مغازه

عاطفه مادري مي فروشند

اندکی پناهم دهید

شرح دردهایم بشنوید

بیقرارم باشید

ققنوس جنگلهایم

در اتش تنهایی سوخت

s.golgol
16th January 2011, 01:03 AM
تا كه پرسيدم منطق عشق چيست
در جوابم اين چنين گفتو گريست
ليلي ومجنون همه افسانه ان
عشق تفسيري از زهراوعتيست

uody
16th January 2011, 01:11 AM
تو در دریاى دل نایاب گشتى
چو طوفانی به پا در یاد من شد

MR_Jentelman
16th January 2011, 01:35 AM
دائم غم تازه پیش باید بکشی
هی دایره دور خویش باید بکشی
ای زندگی سگی ولم کن تا کی
مردار مرا به نیش باید بکشی

uody
16th January 2011, 01:42 AM
یادت هست ؟

گفتی که می مانم . . .

تا به ابد . . .

بر می گردم . .

کسی کنار من نیست . . .

دستهایم خالیست . .

خنده های تو از دور دست می آید . . .

و دیگر کنار من کسی نیست . .

MR_Jentelman
16th January 2011, 03:20 PM
ترس ازمردن یرای من کمی بیهوده است
غم برای زندگی خوردن ؟مگر دیوانه ام
زندگی با آنچه داری درخیالت نیک ساز
وقت مردن چون رسدبا جان ودل آماده ام

*WIZARD*
16th January 2011, 07:04 PM
مسکین دل دردمند دیوانه من
هشیار نشد ز عشق جانانه من

روزی که شراب عاشقی دردادند
در خون جـــــــگر زدند پیمانه من

AtIsHpArE
16th January 2011, 07:42 PM
نه میدانم من !
میرود دست به دست
نامه ام با صد عشق!
هر که خواند آن را
میشود عاشق آن!
عشق من عشق خداست!
شهر ما
شهر بقاست!

uody
16th January 2011, 07:59 PM
تو، اي نخفته شب و روز روي شانه ي اسب،

به روزگار جواني، به كوه و دره و دشت

تو اي بريده ره از لاي خار و خاراسنگ!

كنون كنار خيابان در انتظار بسوز

MR_Jentelman
16th January 2011, 10:30 PM
زاهد از محراب بیرون رفت و در میخانه جست
تا قیامت روی در دیوار نتوانست کرد
التماس بوسه‌ای کردم از او تن در نداد
خاطر ما خوش بدین مقدار نتوانست کرد

uody
16th January 2011, 10:40 PM
در معبد خیال

پشت حصار خسته ی شب های دیرمان

پیدا نکرده ای

گم گشته ی مرا؟

s.golgol
17th January 2011, 12:38 AM
از آن بهشت با همه ناز و نعمتش

حوا ندید خیری و آدم تمام شد ...

warrior
17th January 2011, 04:50 PM
دل به دست آور که حج اکبر است
از هزاران کعبه یک دل بهتر است

uody
17th January 2011, 05:06 PM
تو رو خواستن اشتباه بود
- تو رو دیدن یه گناه بود -
دلم از گناه نترسید -
که وجودت چون پناه بود

MR_Jentelman
17th January 2011, 06:09 PM
دگري بهاي خويش ار نستاند از تو بوسه

تو ز بوسه هر چه داري همه در بهاي من كن

uody
17th January 2011, 06:52 PM
نه غمی , نه غمگساری

نه به انتظار یاری ,نه زیار انتظاری

غم اگر به کوه گویم , بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

*WIZARD*
18th January 2011, 02:48 PM
یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یکدم زدن از وجود خود شاد نیم

شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم

MR_Jentelman
18th January 2011, 04:31 PM
ما را خراب‌حالى، از رعشهء خمارست

از درد باده ما را، تعمير مى‌توان كرد

Rez@ee
18th January 2011, 04:57 PM
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟

MR_Jentelman
18th January 2011, 05:05 PM
ما را به چه روی از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد

Rez@ee
18th January 2011, 05:18 PM
دم غروب، ميان حضور خسته اشيا
نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد
و روي ميز، هياهوي چند ميوه نوبر

به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود

s.golgol
18th January 2011, 08:38 PM
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
ساخته بر ریگ، ز انگشتان قلم
می زند حرفی به دست خود رقم
گفت ای مفتون شیدا، چیست این؟
می نویسی نامه؟ سوی کیست این
هر چه خواهی در سوادش رنج برد
تیغ صرصر خواهدش حالی سترد
کی به لوح ریگ باق ماندش؟
تا کسی دیگر پس از تو خواندش
گفت شرح حسن لیلی می دهم
خاطر خود را تسلی می دهم
می نویسم نامش اول از قفا
می نگارم نامه ی عشق و وفا
نیست جز نامی از او در دست من
زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعه ای از جام او
عشق بازی می کنم با نام او

MR_Jentelman
19th January 2011, 05:33 PM
وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
نگاه کن به دو چشمم اگرت باور نیست

s.golgol
19th January 2011, 07:37 PM
تا آخر عمر در دلم خواهي ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهي ماند

اي پاكترين زلال جوشان دلم
اي آينه در مقابلم خواهي ماند

AtIsHpArE
20th January 2011, 12:03 AM
دست در حاقه ان زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو با باد صبا نتوان کرد

s.golgol
20th January 2011, 12:14 AM
درميان من وتو فاصله هاست



گاه مي انديشم



مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري



تو توانايي بخشش را داري



دست هاي تو توانايي آن را دارد



که مرا



زندگاني بخشد



چشمهاي تو به من مي بخشد



شورعشق ومستي



و تو چون مصرع شعري زيبا ،



سطر برجسته اي از زندگي من هستي

uody
20th January 2011, 12:17 AM
يک شقايق در ميان دشت خار ؛ باور امکان با يک گل بهار

در خزانی برگريز و زرد وسخت ؛ عشق تاب آخرين برگ درخت

عشق يعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن

عشق يعنی زشتی زيبا شده ؛ عشق يعنی گنگی گويا شده

عشق يعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کيفيت به زنبور عسل

عشق يعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اينهمه ديوار باش

عشق يعنی يک نگاه آشنا ؛ ديدن افتادگان زير پا

زير لب با خود ترنم داشتن؛ بر لب غمگين تبسم کاشتن

عشق ، آزادی ،رهايی ايمنی ؛ عشق زيبايی ، زلالی ، روشنی

s.golgol
20th January 2011, 12:25 AM
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود

uody
20th January 2011, 12:30 AM
در ميان اين همه غوغا و شر ؛ عشق يعنی کاهش رنج بشر

ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش

ای دلاور ،دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل کرده باش

عشق يعنی تشنه ای خود نيز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر

mohammad.persia
20th January 2011, 12:40 AM
رها کردي غم بي رنگي ام را
دل ساحل نشين سنگي ام را
دوبيتي هم اگر باشي از امشب
نمي بخشم به تو دلتنگي ام را

uody
20th January 2011, 12:43 AM
ای که می پرسی نشان عشق چيست ؛ عشق چيزی جز ظهور مهر نيست

عشق يعنی مهر بی چون وچرا ؛ عشق يعنی کوشش بی ادعا

عشق يعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق يعنی رفتن با پای و سر

عشق يعنی دل تپيدن بهر دوست ؛ عشق يعنی جان من قربان اوست

عشق يعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو

عشق يعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق يعنی بوسه بی شهوتی

عشق ، يار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی

عشق يعنی دشت گلکاری شده ؛ در کويری چشمه ای جاری شده

s.golgol
20th January 2011, 12:48 AM
هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم ......

mohammad.persia
20th January 2011, 12:49 AM
مگـر هـر قـصـه ي شـيرين شـبي پايان نميـگـيرد
تو آن افسانه ايي هستي كه بي اغاز مي ميرد

s.golgol
20th January 2011, 12:55 AM
دخترك خنده كنان گفت كه چيست
راز اين حلقه زر
راز اين حلقه كه انگشت مرا
اين چنين تنگ گر فته است به بر


راز اين حلقه كه در چهره او
اينهمه تابش و رخشندگي است
مرد حيران شد و گفت
حلقه خو شبختي ايست،حلقه زندگي است

mohammad.persia
20th January 2011, 12:58 AM
ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم

آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم

s.golgol
20th January 2011, 01:07 AM
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

uody
20th January 2011, 02:45 AM
اشک غم در حسرت دیدارها
همدلی تا صبح با تبدارها


عشق یعنی یک سرود جاودان
رقص گلها حیرت پروانگان

mohammad.persia
20th January 2011, 08:51 AM
نامــه جـــرم مــرا روز جــزا باز مــکن

من به امید عطای تو خطا کار شدم

uody
20th January 2011, 09:12 AM
مرا آزردي و گفتم كه خواهم رفت از كويت
بلي رفتم ولي هر جا كه رفتم در به در رفتم

به پايت ريختم اشكي و رفتم, در گذر از من
از اين ره بر نميگردم كه چون شمع سحر رفتم

تو رشك افتابي كي به دست سايه مي ايي؟
دريغا آخر از كوي تو با غم همسفر رفتم

mohammad.persia
20th January 2011, 09:16 AM
مرا کدام جدا کرد بی گناه از تو؟
سیاه بختی من یا که اشتباه از تو؟

uody
20th January 2011, 09:22 AM
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند



و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم



درون کلبه ی خاموش خویش اما



کسی حال من غمگین نمی پرسد

mohammad.persia
20th January 2011, 09:25 AM
در نگاهت خوانــده ام غرق تمنــايـي هنوز

گر چه در جمعي ولي تنهاي تنهايي هنوز

*WIZARD*
20th January 2011, 02:39 PM
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد

s.golgol
20th January 2011, 04:07 PM
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست داریم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

*WIZARD*
20th January 2011, 05:32 PM
نمیدانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است

MR_Jentelman
20th January 2011, 06:10 PM
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم

پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم

خيزيم و دمی زنیم پيش از دم صبح

کاين صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

*WIZARD*
29th January 2011, 10:16 PM
می رسد روزی که شرط عاشقی دادگی ست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود

uody
29th January 2011, 10:23 PM
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم

سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم

زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی

ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم

AtIsHpArE
29th January 2011, 10:24 PM
دلم غرق غم و جانم پر اندوه
چگونه برکنم این عشق چون کوه
ولی بی عشق بودن بالورم نیست
به مقصد چون رسد کشتی بی نوح
(از اشعار خودم بود)

warrior
29th January 2011, 10:26 PM
دلا تا کی در این کاخ مجازی
کنی مانند طفلان خاکبازی؟

AtIsHpArE
29th January 2011, 10:27 PM
با هم د دادیم خالا م میدم(ولی جالبه نه)
من نیم انکه تو میپنداری
من بسی سرتر از این بازی هام(اینم الان گفتم)

uody
29th January 2011, 10:31 PM
مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام

تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم

یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم

*WIZARD*
29th January 2011, 10:38 PM
می رود عمر عزیز ما، دریغا چاره چیست
دی برفت و می رود امروز و فردا،چاره چیست

uody
29th January 2011, 10:47 PM
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

*WIZARD*
29th January 2011, 10:51 PM
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند

uody
29th January 2011, 10:54 PM
در من ترانه های قشنگی نشسته اند


انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند


انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت


امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند

*WIZARD*
29th January 2011, 11:12 PM
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

uody
29th January 2011, 11:18 PM
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو

از قول من بگو به دلت نرم تر شود

بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!

دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :

*WIZARD*
29th January 2011, 11:21 PM
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

uody
29th January 2011, 11:25 PM
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!

در شبان ِ سرد

چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو

در هجوم درد...

من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان

وای از این عتاب! آه....

*WIZARD*
29th January 2011, 11:30 PM
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فدای یک تن بیگانه که آشنا باشد

uody
29th January 2011, 11:37 PM
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت

این واژه های غرق به خون مرا نوشت

هرجا که رد پای شما هست می روم

فکری بکن به حال من از دست می روم

AtIsHpArE
29th January 2011, 11:39 PM
ما را نه غم دوزخ و نی حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

uody
29th January 2011, 11:44 PM
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم

مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم



اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست

بگو که سجده از این قبله گاه بردارم

*WIZARD*
29th January 2011, 11:45 PM
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

uody
29th January 2011, 11:53 PM
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم

وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها

تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم

warrior
31st January 2011, 04:04 PM
ما مریدان رو به سوی کعبه چون آریم و چون
رو به سوی خانه ی خمار دارد پیر ما

MR_Jentelman
31st January 2011, 04:23 PM
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
بخال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

uody
31st January 2011, 08:05 PM
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من

*WIZARD*
31st January 2011, 09:18 PM
نباید بستن اندر چیز و کس دل
که دل برداشتن کاریست مشکل

uody
1st February 2011, 12:51 AM
لحظه ها در گذرند
چشم بر چشم زنیم
میروی در پی خوشبختی خویش
هر چه بودست
دردل دفتر من میماند

A M S E T I S
1st February 2011, 10:34 AM
دستها می سايم

تا دری بگشايم

بر عبث می پايم

که به در کس آيد

در و ديوار به هم ريخته شان

بر سرم می شکند.

uody
1st February 2011, 01:02 PM
در اتاقی که به اندازه یک تنهائیست

دل من

که به اندازه یک عشقست

به بهانه های سادة خوشبختی خود مینگرد

به زوال زیبای گلها در گلدان

به نهالی که تو در باغچة خانه مان کاشته ای

warrior
1st February 2011, 04:44 PM
یا چنگ به زیر سنگم آمد
یا زلف تو زیر چنگم آمد

uody
1st February 2011, 04:50 PM
در من ترانه های قشنگی نشسته اند


انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند


انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت


امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند

MR_Jentelman
1st February 2011, 05:32 PM
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

uody
2nd February 2011, 02:29 AM
تو هرگز نازنین صادق نبودی

به فکر این دل عاشق نبودی

دل پاکی که حکم کیمیا داشت

به تو دادم ولی لایق نبودی

MR_Jentelman
3rd February 2011, 04:37 PM
يک نفر در آب دارد می‌کند بيهوده جان ، قربان .
آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا داريد ،
نان به سفره جامه تان بر تن ،
يک نفر در آب می‌خواند شما را

warrior
3rd February 2011, 04:55 PM
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرودست و تن وپارا
هر آنکس چیز میبخشد زمال خویش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمر قندوبخارارا

uody
3rd February 2011, 11:47 PM
آرزو دارم شبي عاشق شوي .
آرزو دارم بفهمي درد را .
تلخي برخوردهاي سرد را .
مي رسد روزي كه بي من سر كني .
مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كني ...

Rez@ee
4th February 2011, 09:38 AM
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

ارغنون
4th February 2011, 10:25 AM
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

uody
4th February 2011, 10:42 AM
.


تا کی در انتظار ، بدوزم به راه ، چَشم

کم کم ، دو قاب ِ پنجره ، دلگیر می شود

...

اشک است و آه ، همدم ِ خلوتسرای من

تا آسمان ، بلند ، ناله ی شبگیر می شود

parichehr
4th February 2011, 11:05 AM
دولت فقر خدایـــــــا به من ارزانی دار

کین کرامت سببِ حشمت و تمکین من است

uody
4th February 2011, 11:09 AM
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا

با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

parichehr
4th February 2011, 11:58 AM
ترسم کزین چــمن نبری آستین گل

کز گلشنش تحمّل خاری نمی کنی

MR_Jentelman
4th February 2011, 12:18 PM
يه نور قشنگو زيبا مياد هميشه شبها
در اين سياهي شب اون با ياراش ميشن پيدا

Rez@ee
4th February 2011, 12:32 PM
ای غایب از نظربه خدا می سپارمت

uody
4th February 2011, 03:55 PM
تو زندونی که من دیدم

فقط جون دادن آزاده


خلاصم کن ازین دوزخ

که قحط آدمیزاده

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:27 PM
هست شب، یك شب دم كرده و خاك

رنگ رخ باخته است .

باد - نو باوه ی ابر - از بر كوه

سوی من تاخته است .
[nishkhand]

uody
4th February 2011, 04:30 PM
تو آمدی که شب از چشمهای من برود

سپیده سر بزند...خستگی ز تن برود

پرنده ای که اسیر شکسته بالی بود

به اشتیاق تو تا اوج پر زدن برود

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:34 PM
در شگفتم من در شگفتم من

نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟!
[nishkhand]

uody
4th February 2011, 04:37 PM
آوازی غمگین می خوانَد دریا

تمام شب

رازی

دهان به دهان می گردد

بین گوش ماهی ها...

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:40 PM
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!

بی وفا حالا كه من افتاده ام از پاچرا

نوشدارویی بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟!
[narahatish]

uody
4th February 2011, 04:43 PM
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره

بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه

قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره

خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:45 PM
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم


[gerye]

uody
4th February 2011, 04:49 PM
می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسی


امروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسی


می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی


می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:50 PM
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ،

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است ،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
[khanderiz]

uody
4th February 2011, 04:52 PM
تو شوق رویش باغی که بی تبسم تو

شکوفه دم نزند...عطر نسترن برود








من آمدم که تو را خط به خط ترانه کنم

تو آمدی که شب از چشمهای من برود...

تووت فرنگی
4th February 2011, 04:54 PM
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ،
باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید ،
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
[esteghbal]

uody
4th February 2011, 07:03 PM
می دونم وقت دلتنـگی ، تو هم مثل خـودم می شی

یه لحظـه ساکتـی و بعد ... مثِ اسپنـد رو آتیشی



نمی دونم چـرا دوری ؟ نمی فهمم چـرا اینجـام ؟

نمی پرسم چرا رفتی ؟ ... فقط حس می کنم ، تنهام

تووت فرنگی
4th February 2011, 08:50 PM
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت ،

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید ،

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم ،

نگسستم نرمیدم

[delkhoori]

MR_Jentelman
4th February 2011, 11:57 PM
من عاشق كي ميتونم لايق عشق تو باشم
من كه ميميرم اگه كه
يه روزي از تو جدا شم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد