آبجی
23rd January 2010, 02:57 AM
وقتی چشات دیگه اشکی برا ی ریختن نداشت،
وقتی دیگه قدرت فریاد زدنم نداشته باشی،
وقتی دیگه هر چی دل تنگت خواسته باشه ، گفته باشی .
وقتی دیگه دفتر و قلم هم تنهات گذاشته باشن ،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزنه ،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ کنی ،
وقتی احساس می کنی که تنها ترین تنهای دنیا هستی ،
وقتی باد شمع نیم سوخته ی اتاقتو خاموش کرد ،
چشماتو ببند و با تمام وجود از خدا بخواه که
صدات کنه ...
وقتی دیگه قدرت فریاد زدنم نداشته باشی،
وقتی دیگه هر چی دل تنگت خواسته باشه ، گفته باشی .
وقتی دیگه دفتر و قلم هم تنهات گذاشته باشن ،
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزنه ،
وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ کنی ،
وقتی احساس می کنی که تنها ترین تنهای دنیا هستی ،
وقتی باد شمع نیم سوخته ی اتاقتو خاموش کرد ،
چشماتو ببند و با تمام وجود از خدا بخواه که
صدات کنه ...