PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زن و مقام نبوت



MR_Jentelman
18th January 2010, 03:52 PM
إنی جاعل فی الارض خلیفه»بالاترین مقامی كه از سوی خداوند برای نوع انسان در نظر گرفته شده، مقام خلیفه اللهی است و آنچه از آیات قرآن بر می آید این است كه این مقام به صورت عام مطرح شده و مختص جنس خاصی نیست چنانچه مردان و زنان هر كدام می توانند خلیفه الله گردند.

خلیفه خدا بودن، در مورد انسان مقامی است كه دارای مراتب است، یعنی هر انسانی می تواند پلكانی از این مقام بلند را دارا باشد، و مرتبه او (انسان) منوط است به سعی و تلاش كه«أن لیس للأنسان إلا ما سعی

در كنار درجات متفاوتی كه مقام خلافت الهی دارد، مقام ولایت و مقام رسالت و مقام نبوت و امثال آنها نیز می تواند قرار گیرد. یعنی انسان خلیفه ای باشد كه ولی الله است و یا انسان خلیفه ای باشد كه رسول الله است و یا خلیفه ای باشد كه نبی الله است. به هر حال ممكن است فقط مقام خلیفه اللهی را داشته باشد كه یك مؤمن است كه خود ایمان هم ذو مراتب بوده و قابل تشكیك است.
مقام خلیفه اللهی ناظر به مقام انسانیت است، غرض شخص حضرت آدم نیست، بلكه شخصیت انسانی اوست.
استاد جوادی آملی بر این كه خلیفه الله بودن به جنس ارتباط ندارد از آیه ای چنین استدلال می فرمایند:
...« و علم آدم الأسماء كلها». محور تعلیم و تعلم، جان آدمی است، نه بدن و نه مجموع جان و بدن، آنكه عالم می شود روح است، و روح نه مذكر است و نه مؤنث. بنابراین آن كه عالم به اسماء الهی است جان است، نه تن و در نتیجه آن كه معلم فرشته هاست، جان آدمی است نه تن و ثمره بحث این است كه آنكه خلیفه الله است جان انسان است و نه تن.

سپس ایشان در صفحات بعد چنین می نویسد:
قرآن كریم ،كمالات علمی را ناظر به مقام انسانیت می داند و آن مقام، منزه از ذكورت و انوثت است. چه بسا مردانی كه سقوط نموده و مصداق آیه اولئك كالانعام بل هم اضل

نشوند و چه بسا زنانی كه مشمول «یا أیتها النفس المطمئنه إرجعی إلی ربك راضیه مرضیه شوند.)
افراد زیادی در كتب خود، مواردی را ذكر كرده اند كه دال بر این است كه زنان نبی هم در طول تاریخ بشریت بوده اند، از جمله كتب آسمانی قبل از قرآن كه بیانگر نبوت زنانی چون: دبوره، حلده، حنا و مریم (ص).
ابن حزم 0348-456 ه.ق) در (الفصل فی الملل و الاهواء و النحل) معتقد است كه زن می تواند به مقام نبوت نایل آید.

قابل ذكر این است كه بحث بر روی نبوت زن است و نه رسالت او و تفاوتش در این است كه بین نبوت و رسالت، عموم و خصوص مطلق وجود دارد، یعنی هر رسول، نبی هست ولی هر نبی ای رسول نمی باشد پس نبی، اعم از رسول است. نبی كسی است كه از طرف خداوند یكتا به یكی از طرق معروف به وحی، اطلاع بر امور غیب پیدا می كند. ولی رسول كسی است كه به عنوان نماینده و سفیر از سوی كسی مأمور به ابلاغ قول یا تنفیذ عملی بشود.

نبی اخبار را دریافت می كند، ولی مأمور و مبعوث به تبشیر و انذار آن نیست، لكن رسول ،مأمور به تبلیغ و تبشیر و انذار است. در قرآن و روایات، هر كجا كلمه نبی آمده است منظور از آن این است كه آن شخص به لحاظ دریافت و تحمل انباء از سوی خدای متعال به این عزت و مكنت اختصاص یافته است و هر جا خداوند از پیامبر خواستار تبلیغ و یا ایجاد عملی بوده است، او را با یا ایها الرسول مخاطب كرده است مثل: «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل ألیك

امام صادق(ع) فرمود: پیغمبران و رسولان چهار طبقه اند:

1- پیغمبری كه تنها برای خودش پیغمبر است و به دیگران كاری ندارد.
2- پیغمبری كه در خواب می بیند و آواز و صدای گوینده را می شنود ولی خود او را در بیداری نمی بیند و بر هیچكس مبعوث نیست. بلكه خود او نیز امام و پیشوایی دارد، مانند ابراهیم(ع) كه بر لوط امام بود.
3- پیغمبری كه در خواب می بنید و صدا را می شنود و فرشته را هم می بیند و به سوی گروهی كم یا زیاد مبعوث شده است. مانند حضرت یونس، خدا درباره اش فرمود: ما او را به سوی صد هزار نفر، بلكه بیشتر از آن فرستادیم امام(ع) فرمود: مقدار بیشتر سی هزار نفر بود و یونس نیز امام داشت (امام حضرت یونس(ع)، حضرت موسی(ع) بود.)
4- كسی كه درخواب می بیند و صدا را می شنود و در بیداری هم او را می بیند و او خودش امام است. مانند پیغمبران اولوالعزم، ابراهیم مدتی پیغمبر بود و امام نبود، تا این كه خدا فرمود:
من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم(ع) گفت: از فرزندان من هم؟ خداوند فرمود: پیمان من به ستمكاران نمی رسد كسی كه بت یا غیر خدا را می پرستد، امام نمی شود.
قابل ذكر است كه روایت بالا كه در مقام بیان است، عنوانی از قید رجولیت نكرده است و تنها با كلماتی: پیغمبری كه ... و كسی كه ... ، از الفاظ عموم فراگیر بوده و نسبت به زن و مرد، یكسان اطلاق می شوند، بسنده كرده است.
در این مقام، ما به اثبات نبوت حضرت مریم(ع) می پردازیم:
در قرآن كریم آیاتی وجود دارد كه ظاهر آنها دلالت بر نبوت مریم می كند. بعضی از آیات مزبور را در اینجا می آوریم:

1-«إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم
خداوند، آدم و نوح، آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید (انتخاب و اختیار كرد) منظور ما در این آیه فعلا كلمه «آل عمران» است كه شامل مریم، مادر مریم و پسر مریم می شود.
2- و إذ قالت الملائكه یا مریم إن الله إصطفیك و طهرك و إصطفیك علی نساء العالمین.

و زمانی كه ملائكه گفتند ای مریم! همانا خداوند ترا بر گزید و پاك گردانید و تو را بر زنان عالم، انتخاب كرد . در آیه فوق ملائكه با مریم سخن گفته اند و بلاواسطه و مستقیم علاوه بر آن، خبر اصطفاء و برگزیدنش را از طرف خداوند برایش آورده اند ،كه در مجموع می تواند مؤید نبوت وی باشد، چنانكه بسیاری از پیامبران الهی نیز به همین شكل برایشان وحی نازل می شده است. و خصوصاً كه خداوند او را برگزیده است و این گزینش به علت ویژگی و خصیصه ای كه در او وجود دارد ،چنانكه آدم و نوح را به همین علت مورد اصطفاء قرار داده است.

دلیل ما بر نبوت مریم(ع) این است كه در آیه شریفه 33 آل عمران، كلمه اصطفا در مورد حضرت آدم و نوح و آل ابراهیم، قطعاً به معنای اختیار برای نبوت است، وحدت سیاق ایجاب می كند كه در مورد آل عمران (مریم و مادر مریم و پسر مریم) نیز، همین معنا باشد، و گرنه باید مرتكب خلاف ظاهر آیه بشویم كه دلیل بر این كار نیست. و از طرفی چون در آل عمران حضرت عیسی(ع) هم وجود دارد، نمی شود گفت اصطفاء حتی در باره خود آل عمران هم به یك معنا نیست، زیرا در این صورت در مورد حضرت عیسی(ع) كه یكی از آل عمران است حتماً باید به معنای دیگری باشد كه نزد اهل ادب به ویژه از خدای حكیم، بعید بلكه قبیح به نظر می آید.
و شاید از این آیه كه می فرماید:
فمنهم مهتد و كثیر منهم فاسقون»
بتوان استفاده كرد كه تنها ذریه ( به مذكر و مؤنث اطلاق می شود) فاسقان نمی توانند و نباید در رأس امور و در مصادر عامه قرار بگیرند، چنانكه در مورد حضرت ابراهیم(ع) خداوند فرمود كه ستمكاران نمی توانند عهده دار این مسئولیت مقدس شوند بنابراین، در پیام آوری و تصدی عهد خدا كه یكی از مصادیق امور عامه است، معیار هدایت یافتگی و عدالت و مقبولیت مردمی است ،نه ذكورت و انوثت (چرا كه اگر چنین بود در آیه استثناء زده می شد) از همه موارد فوق گذشته به اضافه مطالب بسیار دیگر، با توجه به سیاق و روند آیات فوق كه حدود پانزده نفر از انبیاء را برای پیغمبر و امت اسلامی ذكر می كند، بیان نام مبارك حضرت مریم در كنار نام مقدس پانزده نفر پیغمبر مسلم، به چه منظوری می تواند باشد؟! آیا همانطور كه روال بحث نشان می دهد كه: او نیز جزء انبیاء بوده و به همین مناسبت نامش در كنار نام آنها برده شده است تا توازن میان مذكر و مؤنث حفظ شود (ذریه)، آیا مناسبت دیگری كه قابل استدلال باشد وجود دارد؟!
اگر این وحدت سیاق كه حكایت از نبوت او می كندف دلیل بر مدعا نباشد، به نظر شما قرینه بسیار قوی و متینی بر آن نخواهد بود؟ و آیا ظهور مذكور ، از وحدت سیاق به انضمام نص تورات به نبوت حضرت مریم(س) (در سفر خروج باب 15 آیه 20 تا 22) برای اثبات مدعا بسنده نخواهد كرد؟!
و خلاصه چرا پس از بیان نام انبیای یاد شده كه آخرینشان مریم(س) و فرزندش بود، این جمله را فرمود:
«إن هذه أمتكم أمه واحدة و أنا ربكم فاعبدون»

به تحقیق اینها كه امت واحده ای هستند، اینها دین شما و ملت و الگوی شمایند و من هم ارباب و صاحب اختیار شما، پس مرا عبادت كنید.

آیا غیر از اینكه می خواهد نمونه هایی از انبیاء و صفات حسنه آنها را نشان دهد تا مردم تنها با الگو قرار دادن آنها، رهروان خط شان را بشناسد و تنها از آنان پیروی نماید، و از هیچكس دیگر فرمان نبردند؛ چه ارتباطی میان دین و دین آور و دین فرستنده، می تواند وجود داشته باشد؟
آیا از این جمله استفاده نمی شود كه مریم جزء دین آوران و منذران و مبشران بوده است؟
وگرنه می بایست به نحوی از جمع آنان استثنا می شد تا موهم این معنا نشود!
لذا علی بن ابراهیم – رضوان الله تعالی علیه – ذیل آیه 12 سوره تحریم كه در توصیف حضرت مریم (س) آمده و او را از «قانتین» دانسته، فرموده است: منظور از قانتین، داعین است. بنابراین حضرت مریم از دعوت كنندگان به سوی حق تعالی (پیامبران) بوده است.

نبوت مادر مریم

از كتب عهد عتیق بر می آید كه حنه مادر حضرت مریم(س) پیامبر بوده است. چنانچه هاكس وی را در شمار زنانی كه نبوت داشته اند، آورده است.

اما در قرآن نیز می توانیم بر نبوت حنه استدلال كنیم:

الف:إن الله إصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین»
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه جهانیان اصطفاء كرد.
گفتیم آل عمران عبارتند از: 1- مریم 2- مادر مریم 3- پسر مریم (عیسی بن مریم)
بنابراین وقتی می فرماید: آل عمران را اصطفا كردیم، یعنی عمران و همسر عمران و دختر عمران و دخترزاده عمران (عیسی «ع») را اصطفا كردیم و همسر عمران همان حنه مادر حضرت مریم(س) است كه جزء مصطفین و برگزیدگان قرار گرفته است.
ب: علاوه بر آن كه حنه همسر عمران و از آل او به شمار می رود و از این طریق جزء برگزیدگان محسوب می شد. در آیات قرآن نیز تعبیراتی آمده كه هر كدام از آنها می تواند اشاره ای بر مطلب مورد نظر داشته باشد. مانند:
1- إذ قال إمراة عمران ...
2- رب انی نذرت لك ما فی بطنی محررا
3- فتقبل منی ...
4- إنی سمیتها مریم...
5- و إنی اعیذ بك من ذریتها من الشیطان الرجیم
ملاحظه می شود كه در تمام موارد فوق، تصمیم گیرنده خود همسر عمران است به قسمی كه:
1- شخصاً فرزند در شكمش را نذر می كند، بدون اینكه به همسر خود كه ولی طفل است مراجعه نماید.
2- فرزند در رحم را ملك خود می داند و حتی هیچ كس دیگر را در این امر شریك نمی داند و لذا "فتقبل منی "می گوید و از خدا میخواهد از او قبول بفرماید نه از غیر او.
3- شخصاً نوزاد را نامگذای می كند و این كار نیز بر اساس ولایت یا براساس وحی و الهام بوده است كه مانعه الجمع هم نیست و لذا نیازی به استجازه یا استشاره دیگران نداشته است.
4- از این كه مریم نوزاد و ذریه او را اعاذه به خدا كرده معلوم می شود حنه از طریق وحی می دانسته كه مریم دارای فرزند خواهد شد كه مبادا شیطان در او طمع كند. لذا او و ذراری آینده اش را با اعاذه به خدا از شیطان؛ در امان قرار می دهد.
ج: علاوه بر آنچه گفته شد در آیات مزبور، مشتركاتی بین حنه و زكریا وجود دارد، كه از آنها همین رایحه استشمام می شود، مانند این كه: حنه همسر عمران، از خداوند تقاضای فرزند می كند خداوند هم مریم را به او می بخشد. حضرت زكریا هم از خداوند تقاضای فرزندی می كند، خداوند یحیی را به وی می دهد.
بنابراین حنه و زكریا مشابه و مریم هم با یحیی همانند است. علاوه بر همه اینها تمام مقامات و درجات و اصطفاء و طهارت مریم به خاطر دعای مادرش حنه بوده است كه از خداوند درخواست كرد و به اجابت رسید.
البته بر این نظر، «نبیه» بودن زن مخالفین، نظریاتی ارائه نموده اند كه مختصراً به آن می پردازیم:
1- اجماع، گویند از هیچ یك از علمای دین و مفسرین شنیده نشده است كه معتقد به نبوت زن باشند، بنابراین اجماع و اتفاق علمای دین بر این است كه هیچ زنی پیغمبر و «نبیه» نبوده است.
در جواب می گوییم: ادعای اجماع، دلیل درستی بر این مطلب نیست، زیرا استدلال فوق چندان منطقی و غیر قابل خدشه به نظر نمی آید، زیرا:
اولاً: ندیدن و نشنیدن دلیل بر نبودن نیست، مرحوم صاحب معالم(ره) فرموده است:
«عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود زیرا ممكن است عدم الوجدان (نیافتن) به دلیل عدم فحص لازم (جستجو نكردن) به حد لازم، و یا عدم بذل وسع (نداشتن ظرفیت لازم) و عدم فحص در مظان وجود آن باشد، یعنی چه بسا فحص و جستجو هم كرده ولی تلاشها و زحمتهایی كه كشیده در غیر محل بحث بوده، كه تحقیق در غیر محل بحث مسلماً نتیجه مطلوب ندارد.
ثانیاً: اجماعی كه مدرك آن معلوم و مربوط به نظر اجتهادی و استنباط شخصی باشد، نمی تواند حجت باشد، زیرا اجماع به تنهایی ارزش علمی ندارد و تنها وقتی حجیت دارد كه كاشف از قول معصوم باشد. لذا در اجماع، اتفاق جمیع مسلمین یا اتفاق همه علم شرط نیست، بلكه در اجماع، اتفاق عده ای از علماء كه اتفاقشان كشف از قول معصوم(ع) كند، كفایت می كند و گرنه خیر.
ثالثاً: بسیاری از علما در مورد نبوت حضرات: حوا، آسیه، ام موسی، ساره، هاجر و به ویژه حضرت مریم(س) اختلاف نظر دارند.
نتیجه اینكه: ادعای اجماع در این مورد سخنی بی پایه و بی مورد است و در ضمن بر اساس اجتهاد و نظر شخصی است و نمی تواند واجد شرایط اعتبار باشد.
2- استدلال به قرآن، دومین استدلال مخالفین بر نبوت زن در قرآن مجید است كه فرموده: «و ما أرسلنا من قبلك إلا رجالا نوحی إلیهم»...
ما قبل از تو هیچ رسولی را نفرستادیم مگر اینكه مرد بود.
این دلیل نمی تواند درست باشد، زیرا موضوع بحث نبوت زن است نه رسالت زن و قبلاًً گفتیم كه این دو با هم فرق داشته و نسبت عموم و خصوص مطلق بینشان برقرار است.
تا اینجا روشن گردید كه نه، اجماع و نه آیه مباركه قرآن هیچكدام نفی نبوت از زن نمی كند.
3- استدلال به روایات، كه این باب در صدد معنای نبوت و رسالت است و در واقع شرایط و اوصاف نبی و رسول را تشریح كرده است. كه هم از نظر سند و روایت ایرادی ندارد و هم رواتش همه ثقه و جلیل القدرند.
اما نتیجه در این قسمت: آنچه كه از روایات در این رابطه استفاده می شود این است كه بین نبی و رسول، عموم و خصوص مطلق برقرار است دیگر آن كه در نبوت هیچ چیز شرط نیست، :جز این كه باید اقل مرتبه اتصال به الله را داشته باشد. برخلاف رسول كه باید علاوه بر این مرحله به حدی از مقام و منزلت رسیده باشد كه بتواند فرشته وحی را در حال یقظه به عنوان وحی مشاهده كند و حضوراً وحی را دریافت نماید. به هر حال در یك جمع بندی باید گفت نه تنها اجماع و قرآن و روایات، استدلالی بر عدم نبوت زن ندارند، بلكه با توجه به جوابهایی كه داده شده، زن نبیه می تواند وجود داشته باشد.


منبع:
بر گرفته ازكتاب دانشمند محترم جناب آقای مرتضی فهیم كرمانی، كتاب زن و پیامبری / چاپ دوم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد