*مینا*
14th January 2010, 06:28 PM
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/issue/images/51abf388b45cf7a55226385f75f6eca2.jpg
نوشتن چرخ دنده ها و نوشتن از چرخ دنده ها ناشی از مواجهه با ضرورتی است که داستان نویسی معاصر با همه الحاقات و متعلقاتش سعی در رفع و رجوع آن دارد. اگر نامی بتوان برای این ضرورت پیدا کرد، شاید نسبت نوشتن و خشونت، تعبیری مناسب باشد. رمان از سه فصل تشکیل شده و دو شخصیت اصلی بیشتر ندارد؛ آقای سین و آقای صاد که شاید هر دو، دو جلوه از یک فرآیند باشند، همان طور که سین و صاد دو شکل نوشتاری از یک صوت هستند. این رمان، از بعد عناصر داستانی، بسیار فقیر و شاید از نظر کار کارگاهی و علاقه مندان به صنعت داستان نویسی، کتابی ضعیف باشد. در این سه فصل همه چیز با شتاب بازگو می شود. خبری از تعدد و تنوع زبان های داستانی و نیز تغییر راوی ها نیست. دیالوگ نویسی چشمگیری در هیچ جای کتاب دیده نمی شود.
توصیفات شاعرانه، لهجه نویسی، استفاده از زبان نوجوان ها یا جوان ها، پرداختن به شهر (شهری نویسی)، خلق شخصیت زنی که جنسیتش بر مبنای سبک قصه گویی بروز کند و توجه به اشیایی که محیط پیرامون را اصطلاحاً برای مخاطب «می سازد»، هیچ کدام در چرخ دنده ها جلوه نمی کند. جالب اینجاست که چارچوب کلی داستان و سیر وقایع، از استعداد زیادی برای گنجاندن هر یک از این تمهیدات برخوردار است. به عبارتی، می توان این طور نتیجه گرفت که امیر احمدی آریان، از نیروهای بالفعل داستان نویسی معاصر (در ایران) دوری می کند و در عوض با تخطی از قانون دیگری بزرگ، سعی در فعال کردن نیروهای بالقوه دارد. شروع کتاب، فصل اول «آقای صاد با آقای سین ملاقات می کند»، در حکم پیش درآمدی است که علاوه بر آنکه سین و صاد را به ما می شناساند، یا بهتر آنکه بگوییم ناشناخته بودن سین ها و صادها را داستانی می کند، مجموعه یی از حوادث همزمان سیاسی را در کنار یکدیگر فهرست می کند، از انتخاب مجدد سیدمحمد خاتمی گرفته تا حوادث فلسطین، یا پیروزی الخاندرو تولدو در انتخابات ریاست جمهوری پرو، یا کشف دارویی تازه برای معالجه سرطان.
به نظر می رسد با صفحه اول روزنامه یی مواجه شده ایم که همه خبرها را در کنار هم می نشاند تا در صفحات بعدی، هر کدام بر مبنای نوع موضوع، جداجدا و به تفصیل گزارش داده شوند؛ اما این پیشداوری تا پایان کتاب برآورده نمی شود. تنها با خلق و خوی آقای صاد آشنا می شویم که معتقد است همه چیز به هم ربط دارند و البته برای اثبات مدعایش مثال هایی را هم پیش می کشد. در مقابل آقای سین که شخصیتی کم رو، خجالتی و وسواس گونه دارد، با دیدگاه صاد مخالف است و از آنجا که این مکالمه در تاکسی برگزار می شود، با به مقصد رسیدن یکی از طرفین گفت وگو، نیمه تمام رها می شود.
فصل دوم، در دوره زمانی متفاوت برگزار می شود، مبداء این زمان ها، همان انتخاب مجدد خاتمی یا مواجهه سین و صاد است. در این فصل احوال آقای صاد را از سه ماه قبل و آقای سین را در سه ماه بعد، تعقیب می کنیم. این ترتیب در تمام این فصل دقیقاً رعایت نمی شود. آقای صاد حین رانندگی آقای سین را زیر می گیرد و می کشدش. این دو در تمام کتاب فقط همین دو بار یکدیگر را ملاقات می کنند، یک بار تصادفی و بار دیگر با تصادف. نویسنده می خواهد به منطق تصادف و برخورد پی ببرد و از بدیهی فرض کردن اینکه تصادف، تصادفی است سر باز می زند. از این رو در فصل سوم، آقای صاد را نه در هیئت قاتلی پرسه زن و آنرمال که به شکل موجودی که خود طعمه خشونتی بی دلیل می شود - از جانب موتورسواری که فقط به دلیل آنکه صاد نمی خواهد سوار موتورش شود، چاقو می خورد- تجربه می کنیم. بخش وسیعی از این فصل در بیمارستان می گذرد و با مجموعه یی از اقدامات سادیستی و خشونت آمیز آقای صاد مواجه می شویم. در پایان نوک پیکان خشونت به سمت صاد برمی گردد و با مراسم لامپ خوردن و تکه تکه شدن امعا و احشای آقای صاد در انباری بیمارستان، رمان خاتمه می یابد.
چرخ دنده ها وقتی در هم درگیر می شوند حرکت هر دندانه آن چرخ دنده یی که در جهت عقربه ساعت حرکت می کند منجر به حرکت دندانه های چرخ دنده دیگر در خلاف جهت عقربه های ساعت می شود. هجده خرداد، هجده اسفند و هجده شهریور در این کتاب به مثابه سه چرخ دنده یی در هم درگیر شده هستند. شاید از منظری دیگر حوادثی که در رمان به هم پیوند خورده اند هیچ ربط و رابطه یی با هم نداشته باشند اما راوی با مدل چرخ دنده بر آن است تا همه چیز را با هم بررسی کند.
کتاب نسبت به حجم خود چگالی بالایی برای خشونت ها، جنایت ها و رفتارهای خصمانه دارد، اما به ژانر جنایی یا پلیسی تن نمی دهد. هیچ خشونتی به معما یا مساله یی که قرار است حل و فصل شود تبدیل نمی شود. اساساً ردی از پلیس، کارآگاه یا حتی قانون دیده نمی شود البته منهای استثنای زیر گرفته شدن آقای سین توسط صاد که با شهادت حاضران در صحنه، غیرعمدی بودن ثابت می شود و آقای صاد تبرئه می شود. اما سیاست آقای صاد در برخورد با جنایت از نوعی واژگونگی برخوردار است. آنجا که قانون او را تبرئه می کند او خود را مقصر و گناهکار می پندارد و به عذاب دچار می شود و هر جا قانون با او همراهی نمی کند او خیلی صریح و سرراست با خودش کنار می آید.
گرایش راوی در مواجهه با خشونت بیش از آنکه جامعه شناختی یا حقوق بشری باشد بر نگره یی سیاسی یا شهروند- مدارانه استوار است. این نکته یی است که کتاب احمدی آریان را برخلاف روال جاری و ساری داستان نویسی معاصر درخور بررسی می کند. خشونت علی الخصوص خشونت بی دلیل امری استثنایی نیست. علاوه بر این سوژه خشونت لزوماً ظالم یا قربانی نیست نه در شخصیت پردازی آقای سین جلوه مظلوم را می بینیم و نه در وجنات آقای صاد، موجودی که قاتل باشد و به جنایت تمایل داشته باشد موج می زند. دست بر قضا سویه انتقادی کتاب به تراکم و تمرکز خشونت در سیاست نرمال سوژه های انسانی متمایل است. آن ایده یی که می کوشد انسان را موجودی بری از هر نوع خشونت تعریف کند، به طور جدی و تئوریک به دیده تردید نگریسته می شود. تنها مشکل مواجهه با خشونت پناه بردن به قربانی است. قربانی سازی و بعد مرثیه سرایی برای کسی که خشونت بر او اعمال شده گویی تنها راه نوشتن جدی و فاخر درباره جنایت و خشونت است و این دقیقاً همان چیزی است که کتاب علیه آن است.
دو شهروندی که در سیر وقایع کتاب به طور تصادفی انتخاب شده اند و به طور تصادفی با هم روبه رو می شوند هیچ ویژگی خاصی که آنها را از عموم متمایز کند از خود بروز نمی دهند. اساس خشونت سیاست دهشت بار نرمال سازی و همگن پنداشتن آحاد انسانی در ضمن فرآیند حیات است. کسی که خشونت بر او اعمال می شود یا خشونت را بر کسی اعمال می کند، اساساً از تفاوتی ماهوی نسبت به سایرین برخوردار نیست. چرا باید خشونت را از فهرست خصایص بشری حذف کرد و صرفاً به صدای قربانیان گوش کرد؟ آیا می توان در برابر خشونت دست به تقطیر جزء به جزء زد و خشونتگران را از قربانیان خشونت دقیقاً مجزا کرد؟ ایده جامعه شناختی دیدن خشونت غالباً به غیرعادی بودن مرتکبان خشونت و نیز قربانیان رای می دهد. به بیان بهتر خشونت با آنکه در طبیعت بشر هست باید از صفات عادی و عادی شده او حذف بشود. در فصل سوم وقتی آقای صاد در بزرگراه مدرس چاقو می خورد و بعد سر از بیمارستان درمی آورد، به این مساله بسیار فکر می کند که برای چه کسی او را از کنار بزرگراه به بیمارستان نمی رساند؟ در ادامه همین انگاره برای او به شکل معیار و ملاک درمی آید. هر کس را می بیند بلافاصله به این فکر می کند که اگر او یکی از راننده های بزرگراه مدرس در شب حادثه بود با دیدن لباس های خونی و تن مجروح آقای صاد توقف می کرد یا رد می شد؟
آدم های کتاب براساس دوری یا نزدیکی به خشونت تقسیم بندی نشده اند. این تقسیم بندی شدیداً سیاسی همان چیزی است که شاید مهم ترین و جدی ترین وجه داستان باشد. پرهیز از خشونت به نیت انسان متعادل نیک سیرت بودن، قاعده بنیادین زندگی روزمره نیست. آقای سین و آقای صاد در کنار سایر شخصیت های فرعی کتاب به یک اندازه در برابر خشونت قرار می گیرند. خشونت زدایی از زندگی روزمره، سوژه های انسانی را همگن نمی کند. حذف بنیاد خشونت آن را به صورت پاره های جزیی و به ظاهر استثنایی جلوه می دهد و این همان فانتزی دروغینی است که نوشته علیه آن است. اگرچه تفکر و توسعه ذهن در نسبت با خشونت عکس هم عمل می کنند و اگرچه خشونت ضدفکر به نظر می رسد با این همه انسان بدون تصور خشونت و اعمال قدرت، موجودی ناقص و دستکاری شده است.
از جنبه یی دیگر، رمان در مقابل خشونت جوهری یا شر بنیادین است. این برداشت که هر چه سوژه ها از خشونت دورتر باشند لاجرم موجوداتی بهتر و شریف ترند در لابه لای صحنه ها و وقایع کتاب مورد تردید قرار می گیرند. می توان برای رسیدن، تصویری قاب بندی شده از معماری کتاب، روزنامه یی را فرض کرد که جای اخبار سیاسی و اخبار حوادث آن عوض شده است. صفحه حوادث به اموری استثنایی و خلاف عادت می پردازد و صفحه سیاسی به تصمیم گیری و برنامه ریزی ها و رخدادهایی می پردازد که به ظاهر سنجیده و عقلانی اند. حال اگر این جابه جایی اتفاق بیفتد، استثناها و قاعده ها به شکل دیگری درمی آیند و آرایش متفاوتی پیدا می کنند. آقای سین و آقای صاد در شرایط بلوغ در تجربه زندگی زناشویی و در خاطره مدرسه، به اشکال مختلف، قدرت و خشونت را بر جسم خود تجربه می کنند. در این تجربیات، گاه عامل خشونت هستند و گاه مفعول آن. به ظاهر خشونت هیچ منشایی ندارد، حال آنکه شکل روایت گویای نگره دیگری است.
یکی از درخشان ترین بخش های کتاب، ماجرای کشاورز پروسی در حال نزاع است که به صورت داستان در داستان بازگو می شود و در ادامه به محملی برای تامل در حافظه تبدیل می شود؛ حافظه یی که در چارچوب خاطره و فراموشی نمی گنجد. حافظه به عنوان مکانیسمی معرفی می شود که همه تغییرات را در خود ثبت می کند به جز نفس تغییر کردن خودش را. حافظه از عهده توضیح و به یاد آوردن تغییرات خود برنمی آید به همین دلیل آقای سین درست در لحظه یی که بر اثر تصادف مغزش از کار می افتد، شروع می کند به تداعی گذشته. این وضعیت به ظاهر پارادوکسی است، زیرا بدون حافظه نمی توان چیزی را به یاد آورد و از طرف دیگر تا حافظه فعال است، یادآوری کامل و یکپارچه نیست. یادآوری درست و تمام و کمال، تنها با اسقاط شدن حافظه ممکن می شود. به نظر می رسد بافت کلی رمان آریان، با ممکن فرض کردن همین امر ناممکن، شکل گرفته است.
http://www.aftab.ir/images/article/break.gif پویا رفویی روزنامه اعتماد ( www.etemaad.ir (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.etemaad.ir) )
نوشتن چرخ دنده ها و نوشتن از چرخ دنده ها ناشی از مواجهه با ضرورتی است که داستان نویسی معاصر با همه الحاقات و متعلقاتش سعی در رفع و رجوع آن دارد. اگر نامی بتوان برای این ضرورت پیدا کرد، شاید نسبت نوشتن و خشونت، تعبیری مناسب باشد. رمان از سه فصل تشکیل شده و دو شخصیت اصلی بیشتر ندارد؛ آقای سین و آقای صاد که شاید هر دو، دو جلوه از یک فرآیند باشند، همان طور که سین و صاد دو شکل نوشتاری از یک صوت هستند. این رمان، از بعد عناصر داستانی، بسیار فقیر و شاید از نظر کار کارگاهی و علاقه مندان به صنعت داستان نویسی، کتابی ضعیف باشد. در این سه فصل همه چیز با شتاب بازگو می شود. خبری از تعدد و تنوع زبان های داستانی و نیز تغییر راوی ها نیست. دیالوگ نویسی چشمگیری در هیچ جای کتاب دیده نمی شود.
توصیفات شاعرانه، لهجه نویسی، استفاده از زبان نوجوان ها یا جوان ها، پرداختن به شهر (شهری نویسی)، خلق شخصیت زنی که جنسیتش بر مبنای سبک قصه گویی بروز کند و توجه به اشیایی که محیط پیرامون را اصطلاحاً برای مخاطب «می سازد»، هیچ کدام در چرخ دنده ها جلوه نمی کند. جالب اینجاست که چارچوب کلی داستان و سیر وقایع، از استعداد زیادی برای گنجاندن هر یک از این تمهیدات برخوردار است. به عبارتی، می توان این طور نتیجه گرفت که امیر احمدی آریان، از نیروهای بالفعل داستان نویسی معاصر (در ایران) دوری می کند و در عوض با تخطی از قانون دیگری بزرگ، سعی در فعال کردن نیروهای بالقوه دارد. شروع کتاب، فصل اول «آقای صاد با آقای سین ملاقات می کند»، در حکم پیش درآمدی است که علاوه بر آنکه سین و صاد را به ما می شناساند، یا بهتر آنکه بگوییم ناشناخته بودن سین ها و صادها را داستانی می کند، مجموعه یی از حوادث همزمان سیاسی را در کنار یکدیگر فهرست می کند، از انتخاب مجدد سیدمحمد خاتمی گرفته تا حوادث فلسطین، یا پیروزی الخاندرو تولدو در انتخابات ریاست جمهوری پرو، یا کشف دارویی تازه برای معالجه سرطان.
به نظر می رسد با صفحه اول روزنامه یی مواجه شده ایم که همه خبرها را در کنار هم می نشاند تا در صفحات بعدی، هر کدام بر مبنای نوع موضوع، جداجدا و به تفصیل گزارش داده شوند؛ اما این پیشداوری تا پایان کتاب برآورده نمی شود. تنها با خلق و خوی آقای صاد آشنا می شویم که معتقد است همه چیز به هم ربط دارند و البته برای اثبات مدعایش مثال هایی را هم پیش می کشد. در مقابل آقای سین که شخصیتی کم رو، خجالتی و وسواس گونه دارد، با دیدگاه صاد مخالف است و از آنجا که این مکالمه در تاکسی برگزار می شود، با به مقصد رسیدن یکی از طرفین گفت وگو، نیمه تمام رها می شود.
فصل دوم، در دوره زمانی متفاوت برگزار می شود، مبداء این زمان ها، همان انتخاب مجدد خاتمی یا مواجهه سین و صاد است. در این فصل احوال آقای صاد را از سه ماه قبل و آقای سین را در سه ماه بعد، تعقیب می کنیم. این ترتیب در تمام این فصل دقیقاً رعایت نمی شود. آقای صاد حین رانندگی آقای سین را زیر می گیرد و می کشدش. این دو در تمام کتاب فقط همین دو بار یکدیگر را ملاقات می کنند، یک بار تصادفی و بار دیگر با تصادف. نویسنده می خواهد به منطق تصادف و برخورد پی ببرد و از بدیهی فرض کردن اینکه تصادف، تصادفی است سر باز می زند. از این رو در فصل سوم، آقای صاد را نه در هیئت قاتلی پرسه زن و آنرمال که به شکل موجودی که خود طعمه خشونتی بی دلیل می شود - از جانب موتورسواری که فقط به دلیل آنکه صاد نمی خواهد سوار موتورش شود، چاقو می خورد- تجربه می کنیم. بخش وسیعی از این فصل در بیمارستان می گذرد و با مجموعه یی از اقدامات سادیستی و خشونت آمیز آقای صاد مواجه می شویم. در پایان نوک پیکان خشونت به سمت صاد برمی گردد و با مراسم لامپ خوردن و تکه تکه شدن امعا و احشای آقای صاد در انباری بیمارستان، رمان خاتمه می یابد.
چرخ دنده ها وقتی در هم درگیر می شوند حرکت هر دندانه آن چرخ دنده یی که در جهت عقربه ساعت حرکت می کند منجر به حرکت دندانه های چرخ دنده دیگر در خلاف جهت عقربه های ساعت می شود. هجده خرداد، هجده اسفند و هجده شهریور در این کتاب به مثابه سه چرخ دنده یی در هم درگیر شده هستند. شاید از منظری دیگر حوادثی که در رمان به هم پیوند خورده اند هیچ ربط و رابطه یی با هم نداشته باشند اما راوی با مدل چرخ دنده بر آن است تا همه چیز را با هم بررسی کند.
کتاب نسبت به حجم خود چگالی بالایی برای خشونت ها، جنایت ها و رفتارهای خصمانه دارد، اما به ژانر جنایی یا پلیسی تن نمی دهد. هیچ خشونتی به معما یا مساله یی که قرار است حل و فصل شود تبدیل نمی شود. اساساً ردی از پلیس، کارآگاه یا حتی قانون دیده نمی شود البته منهای استثنای زیر گرفته شدن آقای سین توسط صاد که با شهادت حاضران در صحنه، غیرعمدی بودن ثابت می شود و آقای صاد تبرئه می شود. اما سیاست آقای صاد در برخورد با جنایت از نوعی واژگونگی برخوردار است. آنجا که قانون او را تبرئه می کند او خود را مقصر و گناهکار می پندارد و به عذاب دچار می شود و هر جا قانون با او همراهی نمی کند او خیلی صریح و سرراست با خودش کنار می آید.
گرایش راوی در مواجهه با خشونت بیش از آنکه جامعه شناختی یا حقوق بشری باشد بر نگره یی سیاسی یا شهروند- مدارانه استوار است. این نکته یی است که کتاب احمدی آریان را برخلاف روال جاری و ساری داستان نویسی معاصر درخور بررسی می کند. خشونت علی الخصوص خشونت بی دلیل امری استثنایی نیست. علاوه بر این سوژه خشونت لزوماً ظالم یا قربانی نیست نه در شخصیت پردازی آقای سین جلوه مظلوم را می بینیم و نه در وجنات آقای صاد، موجودی که قاتل باشد و به جنایت تمایل داشته باشد موج می زند. دست بر قضا سویه انتقادی کتاب به تراکم و تمرکز خشونت در سیاست نرمال سوژه های انسانی متمایل است. آن ایده یی که می کوشد انسان را موجودی بری از هر نوع خشونت تعریف کند، به طور جدی و تئوریک به دیده تردید نگریسته می شود. تنها مشکل مواجهه با خشونت پناه بردن به قربانی است. قربانی سازی و بعد مرثیه سرایی برای کسی که خشونت بر او اعمال شده گویی تنها راه نوشتن جدی و فاخر درباره جنایت و خشونت است و این دقیقاً همان چیزی است که کتاب علیه آن است.
دو شهروندی که در سیر وقایع کتاب به طور تصادفی انتخاب شده اند و به طور تصادفی با هم روبه رو می شوند هیچ ویژگی خاصی که آنها را از عموم متمایز کند از خود بروز نمی دهند. اساس خشونت سیاست دهشت بار نرمال سازی و همگن پنداشتن آحاد انسانی در ضمن فرآیند حیات است. کسی که خشونت بر او اعمال می شود یا خشونت را بر کسی اعمال می کند، اساساً از تفاوتی ماهوی نسبت به سایرین برخوردار نیست. چرا باید خشونت را از فهرست خصایص بشری حذف کرد و صرفاً به صدای قربانیان گوش کرد؟ آیا می توان در برابر خشونت دست به تقطیر جزء به جزء زد و خشونتگران را از قربانیان خشونت دقیقاً مجزا کرد؟ ایده جامعه شناختی دیدن خشونت غالباً به غیرعادی بودن مرتکبان خشونت و نیز قربانیان رای می دهد. به بیان بهتر خشونت با آنکه در طبیعت بشر هست باید از صفات عادی و عادی شده او حذف بشود. در فصل سوم وقتی آقای صاد در بزرگراه مدرس چاقو می خورد و بعد سر از بیمارستان درمی آورد، به این مساله بسیار فکر می کند که برای چه کسی او را از کنار بزرگراه به بیمارستان نمی رساند؟ در ادامه همین انگاره برای او به شکل معیار و ملاک درمی آید. هر کس را می بیند بلافاصله به این فکر می کند که اگر او یکی از راننده های بزرگراه مدرس در شب حادثه بود با دیدن لباس های خونی و تن مجروح آقای صاد توقف می کرد یا رد می شد؟
آدم های کتاب براساس دوری یا نزدیکی به خشونت تقسیم بندی نشده اند. این تقسیم بندی شدیداً سیاسی همان چیزی است که شاید مهم ترین و جدی ترین وجه داستان باشد. پرهیز از خشونت به نیت انسان متعادل نیک سیرت بودن، قاعده بنیادین زندگی روزمره نیست. آقای سین و آقای صاد در کنار سایر شخصیت های فرعی کتاب به یک اندازه در برابر خشونت قرار می گیرند. خشونت زدایی از زندگی روزمره، سوژه های انسانی را همگن نمی کند. حذف بنیاد خشونت آن را به صورت پاره های جزیی و به ظاهر استثنایی جلوه می دهد و این همان فانتزی دروغینی است که نوشته علیه آن است. اگرچه تفکر و توسعه ذهن در نسبت با خشونت عکس هم عمل می کنند و اگرچه خشونت ضدفکر به نظر می رسد با این همه انسان بدون تصور خشونت و اعمال قدرت، موجودی ناقص و دستکاری شده است.
از جنبه یی دیگر، رمان در مقابل خشونت جوهری یا شر بنیادین است. این برداشت که هر چه سوژه ها از خشونت دورتر باشند لاجرم موجوداتی بهتر و شریف ترند در لابه لای صحنه ها و وقایع کتاب مورد تردید قرار می گیرند. می توان برای رسیدن، تصویری قاب بندی شده از معماری کتاب، روزنامه یی را فرض کرد که جای اخبار سیاسی و اخبار حوادث آن عوض شده است. صفحه حوادث به اموری استثنایی و خلاف عادت می پردازد و صفحه سیاسی به تصمیم گیری و برنامه ریزی ها و رخدادهایی می پردازد که به ظاهر سنجیده و عقلانی اند. حال اگر این جابه جایی اتفاق بیفتد، استثناها و قاعده ها به شکل دیگری درمی آیند و آرایش متفاوتی پیدا می کنند. آقای سین و آقای صاد در شرایط بلوغ در تجربه زندگی زناشویی و در خاطره مدرسه، به اشکال مختلف، قدرت و خشونت را بر جسم خود تجربه می کنند. در این تجربیات، گاه عامل خشونت هستند و گاه مفعول آن. به ظاهر خشونت هیچ منشایی ندارد، حال آنکه شکل روایت گویای نگره دیگری است.
یکی از درخشان ترین بخش های کتاب، ماجرای کشاورز پروسی در حال نزاع است که به صورت داستان در داستان بازگو می شود و در ادامه به محملی برای تامل در حافظه تبدیل می شود؛ حافظه یی که در چارچوب خاطره و فراموشی نمی گنجد. حافظه به عنوان مکانیسمی معرفی می شود که همه تغییرات را در خود ثبت می کند به جز نفس تغییر کردن خودش را. حافظه از عهده توضیح و به یاد آوردن تغییرات خود برنمی آید به همین دلیل آقای سین درست در لحظه یی که بر اثر تصادف مغزش از کار می افتد، شروع می کند به تداعی گذشته. این وضعیت به ظاهر پارادوکسی است، زیرا بدون حافظه نمی توان چیزی را به یاد آورد و از طرف دیگر تا حافظه فعال است، یادآوری کامل و یکپارچه نیست. یادآوری درست و تمام و کمال، تنها با اسقاط شدن حافظه ممکن می شود. به نظر می رسد بافت کلی رمان آریان، با ممکن فرض کردن همین امر ناممکن، شکل گرفته است.
http://www.aftab.ir/images/article/break.gif پویا رفویی روزنامه اعتماد ( www.etemaad.ir (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.etemaad.ir) )