PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یا صاحب کل نجوی



آبجی
5th January 2010, 10:37 PM
به نام دوست

تو نه چناني كه منم
من نه چنانم كه تويي

تو نه بر آني كه منم
من نه بر آنم كه تويي

من همه در حكم توم
تو همه در خون مني

گر مه و خورشيد شوم
من كم از آنم كه تويي

آبجی
5th January 2010, 10:37 PM
زمزمه هایی برای دوست

انسان ديد كه جويبار زمزمه می کند ،
آواز خواندن را بنا نهاد...
و
چه آواز نیکویی است
که نام تو در آن باشد...
آسمانها،
زمین،
ابرها،
درختان،
و همه موجودات و نباتات
تو را آواز می دهند

یا رب العالمین...
الحمد لله رب العالمین

جز تو پناهگاهی نیست

آبجی
5th January 2010, 10:37 PM
خدای مهربونم

روزها می گذرد ، و چه بی رحمانه ...
با شتابی بیهوده ،
من هم می گذرم ،
آنچنان که مناظر زندگی در نگاهم محو می شوند .
گمشده ام ،
غریبم،
اما،
حس غربت را هم از دست داده ام .

نام سرگشتگی ها ، روزمرگی ها و چریدن هایم را
زندگی گذاشته ام ،
تقلیل زندگی به زنده بودن
ای پناه بی پناهان
ای همه خوب!

آبجی
5th January 2010, 10:38 PM
لحظه شکفتن


خدایا!
با نورت، لحظه لحظه هایم را نور باران کن
آنچنان که نتوانم چشم بگشایم
تا در نور تو غرق شوم،
در نور تو ذوب شوم
و از نو متولد شوم

خدایا!
در ادراک نورت یاریم کن
تا بتوانم با روحی مشتاق و کودکانه،
در نور و عطر تو طواف کنم،
در نور تو پرواز کنم،
اوج بگیرم و از زمین جدا شوم

خدایا!
یاریم کن
تا این دل بی قرار و کوچکم را از زمین برکَنم
و سر بر دامان لطف تو بگذارم

خدایا!
مرا غرق آرامش کن
مرا غرق اطمینان کن
لحظه لحظه ی زندگی ام را
در یاد تو گم شدن،
و لحظه ناب شکفتنم قرار ده

یا نورالسموات و الارض

آبجی
5th January 2010, 10:38 PM
خدایا!‏

راهی نمی بینم
آینده پنهان است
اما مهم نیست،
تو همه چیز را می بینی
و من تو را.
همین کافی است.

آبجی
5th January 2010, 10:38 PM
خدایا!‏

ذهنم پریشان است،
قلبم بی قرار است،
افکارم شوریده اند و
درمانده ام.
پس رشته زندگی ام را
به دست های امن تو می سپارم.
آنگاه که توفان بخوابد
و آرامش تو حکفرما شود

حکم آنچه تو فرمایی...

آبجی
5th January 2010, 10:39 PM
خدای مهربونم

معبود من!
مرا سنگریزه ای ساز
در معبد عشقت،
که نجوا کند:
تنها تو!
فقط تو!

معبود من!
اگر تو نبودی،
من تنهایی ام را پیش کدامین پادشاه عادل می بردم؟!

خدای من!
به درد عشق جانگدازی مبتلایم
که فقط یاد تو آرامش دهنده ی قلبم است

ای آرام بخش جان ها...

آبجی
5th January 2010, 10:39 PM
يا عزيز!

خدایا!
من بسیار نادانم
همه چیز در دست توانا و قدرتمند توست
ولی گاهی نگران می شوم
و فراموش می کنم که همه چیز طبق خواسته و اراده تو تحقق می یابد

خدایا!
مرا باوری بسیار بخش
آن چنان که با تمام وجودم و تک تک اجزای جسم و روحم ترا باور کنم
و از عمق وجود بپذیرم
و بدانم
که همه چیز در اختیار تو ست
و من هر گز نباید پریشان چیزی باشم

یا قوی و یا عزیز یاقوی و یا عزیز یا قوی و یا عزیز...

آبجی
5th January 2010, 10:39 PM
سيب

خدای من!
هميشه به دنبال بهانه ایی،
تا ببخشایی مرا
و من لمیده روی صندلی غفلت
که چگونه بخشایی مرا؟!

شايد سيب نيز بهانه اي بيش نبود
براي تو
كه ببخشي
نداشته هايم را،
از داشته هايت
سخاوتي از خطايم تا عطايت
و عشقت را.

خدایا!
ببخشای مرا
و عاشقت بگردان مرا

یا بخشنده ی مهربان

آبجی
5th January 2010, 10:40 PM
دوستی با خدا

خدای من!
"لذت دوستی با تو،
شیرین ترین لذت هاست
و مقام نزدیکی به تو
والاترین مقام هاست"

خدای من!
"می دانی که تار و پود وجودم با مهر تو سرشته شده
و نام تو از لحظه تولد،
در گوشم خوانده شده
و یاد تو از ازل بر قلبم گره زده شده"

خدای من!
مهر مرا افزون تر،
مقام قربم را نزدیکتر،
و یادت را بر قلب من همیشگی،
بگردان.

خدای من!
در لحظه لحظه زندگی، مرا در پناه خود گیر
و با یادت آرامش حقیقی برایم به ارمغان بیاور
و نجواهایم را بپذیر.

یا سامع کل نجوی

آبجی
5th January 2010, 10:40 PM
خدای مهربونم‏

کمکم کن
تا در مقابل ناملایمات،
در برابر تلخی های روزگار،
شکیبا باشم،
مباد که بنده ای از دست من در امان نباشد،

خدای مهربونم!
قطره ای از مهربانی ات را در وجود من هم بیفشان،
تا من هم در مقابل بندگانت مهربان باشم،

خدای خوبم!
اگر بنده ای مرا با درشتی خطاب کند ،
از سختی روزگار اوست،
کمکم کن تا با زبانی خوش با او سخن بگویم،
ای قادر متعال...

آبجی
5th January 2010, 10:40 PM
يا كريم و يا رب!

خدای خوبم!
گناهان، بر روی دیدگانم پرده ایی ضخیم افکنده
و سنگینی تکرار روزمرگی هایم،
قلبم را به تباهی کشانیده

خدایا!
نور تو همیشه نمایان است
ولی آنچنان غرق انوار ظاهری دنیایم،
که چشمانم بینایی فطری خویش را گم کرده
و دلم گواهی روز ازل را، به فراموشی سپرده

خدایا!
در این روزهای مبارک
و در این شب های پر از رمز و راز
نور حقیقت را بر دلم بتابان
و جهل و گمراهی را از میانه راهم برچین
و مرا در دستان تندباد حوادث، یاری فرما

خدایا!
عشق را برایم نجوا کن
و به لطف و کرمت،
مرا با نور عشقت آشنا گردان
و با عشق خودت،
مرا سیراب بفرما


یاکریم و یارب یاکریم و یارب یاکریم و یارب...

آبجی
5th January 2010, 10:40 PM
من مهمانم


خدایا!
به مهمانی ات آمده ام
دلم به یاد تو
و به عشق تو
غوغا می کند

خدایا!
در جستجوی تو چشم به آسمان می دوزم
در حالی که می دانم تو نزدیک منی

خدایا!
مرا عشقی پر شور
و قلبی پرتپش از عشقت
ببخش

خدایا!
از نفسم هم به تو شکایت می کنم
نفس اماره ام را در قفس عشقت
گرفتار ابدی کن.

الهی الیک اشکوا نفسی

آبجی
5th January 2010, 10:41 PM
پيام هاي محبوبم


خدای من!
دوست دارم آن قدر قلبم را فراخ کنی
که هر حادثه ایی را موهبتی از سوی تو بدانم
و در هر تجربه؛
خواه خوشایند، خواه ناخوشایند
فقط حضور پر مهر تو را لمس کنم.

خدای خوب من!
می دانم که هر حادثه
لطف توست،
برای قلب تنگ و تاریک من
پس مرا آماده پذیرش الطاف خود بگردان،
تا به پیشواز هر تجربه روم
و به آن خوش آمد بگویم
و بپرسم:
"چه پیامی از طرف معبود و محبوب من، برایم آورده ای؟"

یا محبوب یا محبوب یا محبوب...

آبجی
5th January 2010, 10:41 PM
یا مجیر

خدای من!
در این بازار پر هیاهوی دنیا
به یاد می آورم
روزها و ساعت های فراوانی
که غفلت کردم،
و دامان پر مهر تو را رها ساختم،
و غرق دنیا شدم،
و خود گم را کردم

حالا
پس از گذشت
روز های از دست رفته
دوباره بازگشته ام

می دانم
بین من و تو
به اندازه ی کوهی از
گناه و غفلت
فاصله افتاده است
و تو خود می دانی
که هیچ حاصلی
از این فاصله نبردم،
جز قلبی زخمی و روحی خسته
و کوله بار سنگینی از گناه

حالا
امید به رحمت بی انتهای تو دارم
و می خواهم این همه فاصله را
فقط با رحمانیت تو پر کنم
آیا پناهم می دهی؟

یا مجیر یا مجیر یا مجیر

آبجی
5th January 2010, 10:42 PM
زمزمه ي دلتنگي

خدايا!
مشام جانم را
از عطر نرگس و ياس
سرشار ساز
غبار دلتنگی را
از بال های پرستوی دلم
برگير
آسمان شبانگاهی ام را
مهتابی و پرستاره گردان
اميدم را
به فرداهای روشن و آفتابی
افزون ساز
و مرا
به راه هدايت خويش
رهنمون باش...

آبجی
5th January 2010, 10:42 PM
ترانه ی باران

خدايا!
دلم تنگ است
و غروبی غمگين دارد
وقتی غم های خاکستری به درونم می ريزند
دوست دارم آنقدر همنوا با ابرهای بهاری
ترانه ی باران بخوانم
تا رنگين کمان زيبا
بر بام آسمان آبی چشمانم را بنوازد
قاصدک های مهر باغچه ی دلم
بر بال نسيم به پرواز درآيند
و زمزمه هایم را
برایت نجوا کنند

دوست دارم در سجاده ام بنشينم
تسبيح خاکی ام را
در دست بگيرم
آرام به سجده روم
ساکت باشم
و آنقدر با تپش قلبم ذکر بگويم
تا نسيم مهربانی ات
شاخسار سبزی بيافريند
آبی آسمانی ملکوتت
کبوتر بی آشيان جانم را
لانه دهد
و نگاه آفتابی ات
آسمان ابری دلم را
روشن و نورانی گرداند.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد