s@ba
5th January 2010, 07:47 PM
جنی !
يه روزي يه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو
مي خوند كه زنش يهو ماهي تابه رو مي كوبه سرش.
مرده ميگه: برا چي اين كارو كردي؟
زنش جواب ميده به خاطر اين زدمت كه تو جيب شلوارت
يه تيكه كاغذ پيدا كردم كه توش اسم جنى (يه دختر)
نوشته شده بود ...
مرده ميگه وقتي هفته پيش براي تماشاي مسابقه اسب دواني
رفته بودم اسبي كه روش شرط بندي كردم اسمش جني بود.
زنش معذرت خواهي می کنه و میره به کاراي خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلويزين تماشا مي كرد كه
زنش اين بار با يه قابلمه ي بزرگتر كوبيد رو سر
مرده که تقريبا بيهوش شد.
وقتي به خودش اومد پرسيد اين بار برا چي منو زدي
زنش جواب داد آخه اسبت زنگ زده بود
يه روزي يه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو
مي خوند كه زنش يهو ماهي تابه رو مي كوبه سرش.
مرده ميگه: برا چي اين كارو كردي؟
زنش جواب ميده به خاطر اين زدمت كه تو جيب شلوارت
يه تيكه كاغذ پيدا كردم كه توش اسم جنى (يه دختر)
نوشته شده بود ...
مرده ميگه وقتي هفته پيش براي تماشاي مسابقه اسب دواني
رفته بودم اسبي كه روش شرط بندي كردم اسمش جني بود.
زنش معذرت خواهي می کنه و میره به کاراي خونه برسه.
سه روز بعدش مرد داشت تلويزين تماشا مي كرد كه
زنش اين بار با يه قابلمه ي بزرگتر كوبيد رو سر
مرده که تقريبا بيهوش شد.
وقتي به خودش اومد پرسيد اين بار برا چي منو زدي
زنش جواب داد آخه اسبت زنگ زده بود