PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا انسان‌ها ژن‌هاى اندکى دارند؟



AvAstiN
26th December 2009, 01:04 PM
وقتى زيست‌شناسان پيشگام توالى ژنوم انسان را در سال‌هاى پايانى دهه‌ى 1990 ميلادى مشخص مى‌کردند، تعداد ژن‌هاى گنجانده شده در 3 ميليارد جفت باز سازنده‌ى DNA را برآورد کردند، چند برآورد به هم نزديک بودند. بيش از يک دهه پذيرفته شده بود که ما حدود 100 هزار ژن نياز داريم تا هزاران فرايند سلولى را به انجام برسانند که ما را زنده نگه مى‌دارند. با وجود اين، مشخص شد که ما فقط حدود 25 هزار ژن داريم، يعنى به همان اندازه که يک گياه گلدار بسيار کوچک به نام آرابيدوپسيس( Arabidopsis ) دارد و اندکى بيش‌تر از کرمى به نام کنورابديتيس الگانس( Caenorhabditis elegans ).

اين شگفت‌زدگى باعث بحث‌هاى نقادانه‌ى در حال رشدى در ميان ژنتيکدانان شد: ژنوم ما و پستانداران ديگر انعصاف‌پذيرتر و پيچيده‌تر از آن‌ چيزى است که تا کنون به نظر مى‌رسيد. تصور قديمى يک ژن/ يک پروتيين کنار گذاشته شده است: اکنون مشخص شده است که ژن‌هاى زيادى مى‌توانند بيش از يک پروتيين توليد کنند. پروتيين‌هاى تنظيمى، RNA ، و بخش‌هاى نارمز دهنده‌ى DNA و حتى تغييرهاى شيميايى و ساختارى خود ژنوم، تعيين مى‌کنند که ژن‌ها چگونه، کجا و چه زمانى بيان شوند. مشخص کردن اين که همه‌ى اين عامل‌ها چگونه با هم کار مى‌کنند تا چگونگى بيان ژن را پى‌ريزى کنند، يکى از چالش‌هاى اصلى پيش‌روى زيست‌شناسان است.

در چنن سال گذشته، روشن شد پديده‌اى به نام پيرايش جايگزين( alternative splicing ) يکى از علت‌هايى است که ژنوم انسان مى‌تواند با تعداد اندکى ژن، چنين پيچيدگى را به وجود آورد. ژن‌هاى انسان هم DNA رمزدهنده(به نام اگزون) و هم DNA نارمزدهنده(به نام اينترون) دارد. در برخى ژن‌ها، ترکيب متفاوتى از اگزون‌ها مى‌تواند در زمان‌هاى مختلف فعال شود و از هر ترکيب، پروتيين متفاوتى به دست آيد.

پيرايش جايگزين از مدت‌ها پيش به عنوان يک سکسکه‌ى نادر طى رونويسى از ژن در نظر گرفته مى‌شد، اما پژوهشگران به اين نتيجه رسيده‌اند که دست کم در نيمى از ژن‌هاى ما رخ مى‌دهد؛ البته، برخى ژنتيکدانان از همه‌ى ژن‌ها‌ى ما ياد مى‌کنند! اين يافته گام بلندى به سوى توضيح اين حقيقت بود که چگونه تعدادى ژن، صدها و هزاران پروتيين مختلف توليد مى‌کنند. اما ماشين رونويسى چگونه تصميم مى‌گيرد کدام بخش‌هاى ژن در زمانى خاص خوانده شوند، هنوز يک راز است.

چنين چيزى را درباره‌ى سازوکارهايى که تعيين مى‌کنند کدام ژن‌ها يا دسته‌اى از ژن‌ها در زمان و مکان خاص روشن يا خاموش مى‌شوند، نيز بايد گفت. پژوهشگران کشف کرده‌اند که هر ژن براى اين که کارش را انجام دهد به بازيگران پشتيبانى نياز دارد و گاهى تعداد اين بازيگران به صدها مى‌رسد. اين‌ها شاما پروتيين‌هايى هستند که ژن‌ها را خاموش و فعال مى‌کنند؛ براى مثال، با افزودن گروه‌هاى استيل يا متيل به DNA . پروتيين‌هاى ديگر، که عامل‌هاى رونويسى ناميده مى‌شوند، به طور مستقيم‌ترى با ژن‌ها برهم‌کنش دارند: آن‌ها به جايگاه‌هاى خاصى، نزديک ژنى که زير فرمان آن‌ها است، متصل مى‌شوند. مانند پيرايش جايگزين، فعال شدن ترکيب‌هاى مختلفى از جايگاه‌هاى اتصال، تنظيم ظريف بيان ژن را امکان‌پذير مى‌سازد، اما هنوز پژوهشگران بايد به دقت مشخص کنند که چگونه همه‌ى اين عامل‌هاى تنظيمى با هم کار مى‌کنند و چگونه با پيرايش جايگزين هماهنگ مى‌شوند.

در دهه‌ى گذشته يا اندکى بيش‌تر، پژوهشگران نقش کليدى پروتيين‌هاى کروماتين و RNA را در تنظيم بيان ژن پذيرفتند. پروتيين‌هاى کروماتيين در اصل به بسته‌بندى DNA و حفظ شکل مارپيچى‌ آن کمک مى‌کنند. با تغيير اندکى در شکل کروماتين، ممکن است ژن‌‌هاى مختلف در معرض ماشين رونويسى قرار گيرند.

ژن‌ها به ميزان RNA نيز حساس هستند. مولکول‌هاى کوچکى از RNA ، که بسيارى از آن‌ها کم‌تر از 30 باز دارند، اکنون به عنوان تنظيم‌کننده‌ ژن در کانون توجه قرار گرفته‌اند. پژوهشگران زيادى، که در 5 سال گذشته روى RNA پيک و ديگر مولکول‌هاى به نسبت بزرگ RNA کار مى‌کردند، اکنون به مطالعه‌ى اين خويشاوندان کوچک‌تر آن‌ها، از جمله ميکرو RNA و RNA هسته‌اى کوچک، روى آورده‌اند. شگفت‌آور است که اين مولکول‌هاى کوچک، ژن‌ها را خاموش مى‌کنند و بنابراين بيان ژن را تغيير مى‌دهند. آن‌ها در تمايز سلولى، که طى رشد و نو جانداران رخ مى‌دهد، نيز نقش کليدى دارند، اما چگونگى کارکرد آن‌ها هنوز به درستى مشخص نيست.

پژوهشگران گام‌هاى زيادى براى روشن کردن اين سازوکارهاى گوناگون تنظيم فعاليت ژن‌ها برداشته‌اند. ژنوم‌شناسان با مقايسه‌ى ژنوم جانداران شاخه‌هاى مختلف درخت تکاملى تلاش مى‌کنند جايگاه بخش‌هاى تنظيمى را مشخص کنند و سرنخ‌هايى براى چگونگى تکامل سازوکارهايى مانند پيرايش جايگزين پيدا کنند. در عوض، اين پژوهش‌ها راه را براى شناخت چگونگى کار اين بخش‌هاى تنظيمى روشن خواهند کرد. آزمايش‌هايى روى موش‌ها، مانند افزودن يا حذف بخش‌هاى تنظيمى و دست‌کارى RNA ، و مدل‌سازى رايانه‌اى مى‌تواند در اين راه به ما کمک کند. اما پرسش اساسى که به احتمال زياد تا مدتى دراز بدون پاسخ خواهند ماند اين است: چگونه همه‌ى اين ويژگى‌ها با هم در يک قالب ريخته شده‌اند تا جاندارى مانند ما را بسازند.

schrodinger
26th December 2009, 06:53 PM
بازخوانى كتاب حيات انسان


مت ريدلى-ترجمه على ملائكه :هر چه بيشتر در مورد ژنوم انسان در مى يابيم، اطلاعاتمان باعث سرافكندگى بيشترمان مى شود. معلوم شده است كه ژنوم انسانى بيش از حد عادى است. ده ها سال است كه مى دانسته ايم انسان ها يك كروموزوم كمتر از شمپانزه ها دارند، امرى كه بايد به اندازه كافى هشداردهنده شمرده مى شد. سال ها است كه دريافته ايم DNA در ملخ ها به ازاى هر سلول ۳ بار بيشتر، در ميگوهاى آب هاى عميق به ازاى هر سلول ۱۰ بار بيشتر و در سمندرها به ميزان حيرت آور به ازاى هر سلول ۴۰ بار بيشتر، نسبت به هر سلول انسانى DNA وجود دارد. اما تا همين چند سال قبل خودمان را گول مى زديم كه با اين وجود ثابت خواهد شد كه انسان ها نسبت به ساير مخلوقات ژن هاى بيشترى دارند كه به طريقه اى پيچيده تر آرايش يافته اند.

چه چيز ديگرى مى تواند وجود مغز بى نظير ما را توضيح دهد؟

ما انسان ها داراى ۲۵ هزار ژن (يا ۲۵ هزار دستورالعمل براى ساخت مولكول هاى پروتئينى) هستيم كه به همان تعداد ژن هاى يك موش، تنها ۶ هزار ژن بيشتر از يك كرم نماتود ذره بينى و ۱۵ هزار ژن كمتر از ژن هاى گياه برنج است. هر چقدر هم كه مغز ما پيچيده باشد، اين وضع در ژن هاى ما بازتاب نمى يابد. اين وضع برخى را به سوى اين نظريه سوق داده است كه ما درباره نقش ژن ها در شكل دادن به مغزمان اغراق كرده ايم.

در واقع اين پديده به ما يادآور مى شود كه دستورالعمل پخت يك غذا چيزى بيش از فهرست مواد و اجزاى مورد نياز است، اينكه اين مواد چگونه پخته شوند هم تعيين كننده است _ و دستورالعمل هايى براى ساختن يك انسان نيز در ژنوم پنهان است _ اما در مابين خود ژن ها. همزمان با رمزگشايى از متن ژن انسان، ژنوم حيوانات ديگر نيز يكى پس از ديگرى در حال شناسايى شدن هستند.

شناسايى ژنوم موش خانگى، موش صحرايى و شمپانزه در جريان است. ژنوم مگس، كرم خاكى و دو نوع ماهى مدتى است رمزگشايى شده اند. كار شناسايى ژنوم مرغ در حال پايان گرفتن است و كانگورو و سگ هم در رديف هاى بعدى قرار دارند. ژنوم هر يك از اين جانوران كتابى بسيار طولانى و در عين حال ملال آور متشكل از الفبايى ۴ حرفى و بدون نقطه گذارى است، كتابى كه در برابر هر ۹۵ بخش بى معنى تنها ۲ بخش معنى دار دارد. كتابى كه مسلماً به عنوان كتاب بالينى مورد مناسبى نيست.

اما مقايسه ژنوم هاى موجودات مختلف آغاز دستيابى به بصيرت هايى مسحور كننده است. براى مثال تفاوتى چشمگير بين حيوانات و گياهان وجود دارد؛ گياهان به داشتن ژن هاى بيشتر گرايش دارند. به نظر مى رسد دو قلمرو گياهان و جانوران در طول تكامل دو رويكرد، به طور بنيادى متفاوتى براى ابداع اختيار كرده اند. هنگامى كه گياهان نياز به صفتى جديد پيدا مى كنند (يا به عبارت صحيح تر، هنگامى كه انتخاب طبيعى به گياهى كه اتفاقاً صفتى جديد را كسب كرده است امتياز مى دهد) اين امر با مضاعف شدن (duplication) و واگرايى (divergence) ژن ها رخ مى دهد: به اين معنا كه يك نسخه مضاعف شده ژنى قديمى به ژنى جديد تحول مى يابد.

نظر زيست شناسان نيز در مورد چگونگى رخداد تكامل نيز همين است. اما به نظر مى رسد كه جانوران به طريقى متفاوت عمل مى كنند. آنها يك سوييچ جديد، يا يك توالى تشديد كننده (promoter seqnence) جلوى ژن قديمى اضافه مى كنند، كه بدن را قادر مى كند آن ژن را به مكان متفاوت يا زمان متفاوتى جابه جا كند: در نتيجه همان ژن مى تواند عملى اضافى را انجام دهد. اين سوييچ هم از متن DNA تشكيل مى شود.

شناسايى اين وضعيت به يكى از تحقيركننده ترين اكتشافات مربوط به خوانش ژنوم انسان منجر شد. انسان ها نه تنها از تعداد مشابهى ژن ها مثلاً با موش برخوردارند، بلكه از هر جنبه اى ژن هايشان با ژن هاى موش مشابه است، اما به علت اينكه بسيارى از اين ژن ها، سوييچ هايى اندكى متفاوت دارند، اين ژن ها مى توانند بدن هاى بسيار متفاوت انسان يا موش را ايجاد كنند.

اتفاقاً اين امر بسيار شبيه به طرز عمل نويسندگان است. نويسندگان از مجموعه مشابهى از واژگان با ترتيب هاى متفاوتى براى به جود آوردن كتاب هاى متفاوت استفاده مى كنند، حتى شماره كلمات هم مشابه هستند. براى مثال شكسپير از ۳۱۵۳۴ كلمه متفاوت استفاده مى كرد، گرچه از اين تعداد، ۱۴۳۷۶ كلمه تنها يك بار در آثار او ظاهر شده اند. با حذف اسامى خاص و صورت هاى صرفى مختلف (مثلاً «مى داند» و «مى دانند»)، ۴۶۸۶ كلمه باقى مى ماند كه چه در نمايشنامه اى مانند «هملت» و چه در نمايشنامه اى مانند «اتللو» مورد استفاده بوده اند.

رايج ترين ۱۰ كلمه در نمايشنامه هملت كلمات The، and، to، if، I، you، my، a، in و it هستند. به طرز مشابهى مورد استفاده ترين كلمات در نمايشنامه اتللو كلمات I، and، the، to، you، of، my، a، that و in هستند. ژنوم نيز مانند يك نمايشنامه شكسپير از چندهزار بخش قابل تبادل تشكيل شده است، رايج ترين ۱۰ ژن بروز يافته در بدن هاى ما نيز احتمالاً همان ۱۰ ژن شايع بروز يافته در بدن شمپانزه است و بسيارى از اين ژن ها در بدن يك ماهى معمولى هم بروز يافته اند.

مى توان نتيجه گرفت كه احتمالاً به زودى شناخت مجموعه پايه اى ژن هاى مورد استفاده در همه پستانداران، درست مانند تعيين كردن واژگان رايج نمايشنامه هاى شكسپير امكان پذير باشد.

سپس وظيفه شاق كار كردن بر روى تفاوت هاى جزيى در مكان، زمان و ميزان بروز (expression) اين ژن ها باعث متفاوت شدن گونه هاى جانورى از يكديگر مى شوند، آغاز مى شود.

براى مثال: وجود يك عبارت ۴۰۰ حرفى از متنى تكرارى در ناحيه تشديدكننده يا پروموتور ژن گيرنده هورمون وازوپرسين در موش علفزار باعث تك همسرى در اين جونده مِى شود. اين عبارت نوكلئوتيدى محل بروز اين ژن را در مغز جونده به نحوى تغيير مى دهد كه فعال شدن بخشى از مغز به نام پاليدوم قدامى (ventral pallidum) را باعث مى شود. اين بخش مغز كه حاوى سلول هاى عصبى مولد دوپامين است مسئول ايجاد رفتار معتادانه است. بنابراين موش علفزار به دنبال جفت گيرى با زوجش «از لحاظ اجتماعى به او معتاد مى شود.» يا به عبارت ديگر عاشق او مى شود. در موش هاى علفزار فاقد اين عبارت ۴۰۰ حرفى در ژنوم چنين اتفاقى رخ نمى دهد.

انسان ها نيز داراى عبارت نوكلئوتيدى تكرارى متناظرى در همان ناحيه ژنوم هستند، هر چند در ازاى اين بخش در انسان ها كوتاه تر از موش علفزار است. در زمان نگارش اين مقاله، ناحيه متناظر در ژنوم شمپانزه رمزگشايى نشده است، اما پيش بينى من اين است كه اين بخش از بخش متناظر در انسان كوتاه تر است، چرا كه انسان ها معمولاً روابط همسرى درازمدت ايجاد مى كنند، در حالى كه شمپانزه ها فاقد چنين روابطى هستند.

اين مثال را ۱۰ هزار يا ۲۰ هزار برابر كنيد و آن گاه در خواهيد يافت كه چگونه طبيعت انسان از طبيعت شمپانزه يا موش علفزار متفاوت شده است.

اشتباه نكنيد تكميل اين كار تنها از لحاظ نظرى امكان پذير است، اما عملاً اين كار وظيفه اى پايان ناپذير است، زيرا هنگامى كه نسخه «انسانى» را شناسايى كرديد، مجبور خواهيد بود كه تعيين كنيد چگونه دو انسان با يكديگر متفاوت شده اند. هر يك از اين تفاوت ها باعث مى شود كه شما مجبور شويد اثر اين ۲۵ هزار ژن ديگر در زمينه اى جديد و اثر اين تغييرات را دوباره محاسبه كنيد و همين طور تا بى نهايت. مطابق معمول علم رازها را پايان نمى بخشد بلكه رازهاى جديدى در برابر ما قرار مى دهد.

Prospect Magazine, Jul.2004

پى نوشت:

* مت ريدلى نويسنده كتاب «طبيعت از طريق تربيت»

(Nature via Nurture)انتشارات Harper perennial است.


این مطلب رو از سایت زیر براتون ارسال کردم
http://biology.somee.com/forum_posts.asp?TID=169

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد