moji5
20th December 2009, 05:32 PM
امام حسین (ع) و احیاى دین قسمت اول
http://img.tebyan.net/big/1384/12/2511935442255301862284131701023713437241.jpg
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین علیه السلام (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#04)
نهضت امام حسین علیه السلام پدیدهاى عمیق، چند ماهیتى و چند لایه است چرا كه عوامل متعددى در آن دخالت دارند. برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر، و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند و...
در یك نگاه كلى و دقیقتر مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در احیاى دین خلاصه كرد.
به اعتقاد نویسنده، احیاى دین عبارت است از تحریفزدایى و كشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مكتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق كه عامل اساسى در قیام عاشورا محسوب مىشود.
نویسنده براى تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگرى در دین در دو قلمرو عقلى و نقلى را طرح كرده آسیبهاى ایجابى و سلبى باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام را بر شمرده و با اشاره به سه عنصر رهبرى، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبرى امام حسین علیه السلام را تشریح كرده است. وى اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منكر، تشكیل حكومت اسلامى و احیاى كتاب و سنت را از مهمترین مؤلفههاى احیاگرى دینى مىداند كه امام حسین علیه السلام بر آن تاكید فراوان داشتهاند.
اهمیت بحث «احیاى دین» با توجه به این نكته روشن مىشود كه جامعه نوین ما بیش از هر امرى، هویت خود را وامدار احیاى دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بى آن كه در متن زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور كارساز داشته باشد، كافى نیست وگرنه همان «اسلام شناسنامهاى» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایى سطحى از آن باقى مىماند و اهداف اصلى و درون مایه حقیقى آن متروك و منزوى یا كمرنگ مىشود و در بدترین شرایط، برخى «بدعت» ها جایگزین «سنت» ها مىشود و روح دین مسخ گشته، اسكلتى بى جان باقى مىماند.
در اینجا رسالت «احیاگرى» و «بدعت ستیزى» پیشوایان دینى و عالمان ربانى ایجاب مىكند كه در جهت زنده ساختن دوباره شعارها، اهداف و جوهره اصلى دین، قیام و اقدام كنند و بدعتها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بىابهام و بىغبار، باقى بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه علیهالسلام، یكایك، رسالت احیاگرى دین را داشتهاند و هر یك از معارف و احكام كه از یاد مىرفته یا تحریف مىشده است را در چهره راستین و بىتحریفش مىنمایاندهاند. حتى درباره امام زمان علیه السلام نیز تعبیر «محیى شریعت» و از بین برنده «بدعت» به كار رفته است و در دعا از خداوند مىخواهیم كه به دست آن منجى موعود، آنچه از معالم و نشانههاى دین و دیندارى به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت حضرت رسول صلوات الله علیه نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید بدعتها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت. و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان، یعنى عالمان ربانى، وظیفه احیاگرى را بر دوش دارند.
به واقعه چند بعدى كربلا از زوایاى گوناگون مىتوان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نهضت سیدالشهدا علیه السلام به تعبیر استاد شهید مطهرى از پدیدههاى چند ماهیتى، نهضتى متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بُعدى، چند جانبه و چند لایه است؛ چرا كه عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف در مورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است كه در آن واحد، مقصدها و هدفهاى مختلف داشته است.
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت با یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت خلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزههایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
در یك نگاه كلى و دقیقتر، مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در «احیاى دین» خلاصه كرد.
امام حسین علیه السلام در نامهاى به بزرگان بصره از آنها مىخواهد كه به كتاب الهى و سنت نبوى بیندیشند و از واقعیتهاى جامعه غافل نباشند زیرا سنتها و روشهاى پسندیده مرده و از میان رفته و بدعتها و ارزشهاى جاهلى زنده و جاى آنها را گرفته است.
«من شما را به پیروى از كتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا مىخوانم؛ زیرا هم اكنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها و احكام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبرى خواهم كرد.» (1)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت كوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن مىداند و مىفرماید:
«ان اهل الكوفة كتبوا الى یسالوننى ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع.» (2)
به تعبیر سید محسن امین:
قیام براى احیاى حق و میراندن باطل را وظیفه دینى خود مىدانست «ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذى لاحیاة معه.» (3)
احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم رو به رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مىتوان در «درد شناسى» و «درمانگرى» خلاصه كرد.
معناى «دین» و «احیاء» (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
«دین» در لغت به معناى «جزا» و «مكافات» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال» آمده است.(4) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحى، داراى معانى متعدد و متنوعى مىباشد كه به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خوددارى مىكنیم. چنین به نظر مىرسد كه تعریف دین به «ما جاء به النبى» مناسب باشد؛ به این ترتیب در واقع «دین» را تعریف حدى و رسمى نكردهایم بلكه به پدیدهاى واقعى (ما جاء به النبى) اشاره كردهایم و گفتهایم كل امورى كه تحت این عنوان قرار مىگیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشتركشان براى ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد كه در مورد خواص این پدیده و اجزاى آن بحث كنیم. چنین واقعیتى را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتى ندارد، چون این دیگر بحثى لغوى است. «ما جاء به النبى» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
مفهوم احیا و فلسفه احیاگرى (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
«احیاء» (زنده كردن) در برابر «اماته» (میراندن) است. حیات كه ریشه آن است به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراك، سازگار با محیط، داراى قدرت و حائز استعدادهاى نهفته معنوى و گرایشهاى دیگر است و مرگ كه نقیض آن است به معنى پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگارى با محیط، فاقد قدرت و استعدادهاى معنوى است. حیات در فرهنگ قرآن در معانى متعددى چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراك حسى، استعداد ادراك عقلانى، زندگى معنوى منطبق با وحى و فطرت الهى، زندگى جاودانه اخروى و... به كار رفته است.
مفهوم اصطلاحى واژه احیا مانند بسیارى از اصطلاحات كلیدى دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهاى فراوان قرار گرفته است. عدهاى آن را معادل «آسیب شناسى» یا «نوسازى دین» و یا «بازسازى فكر دینى» گرفتهاند، چنانكه برخى آن را به مفهوم حرف نو و نوآورى در قلمرو اندیشه دینى قلمداد كردهاند. گروهى نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر مىدانند. طبق این بیان، احیاگر كسى است كه دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهاى عصر خود عرضه مىكند.
مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گستردهترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیهالسلام را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى كه طبعا روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىكرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد.
ولى این تعریفها هیچ كدام بیانگر ویژگىهاى اساسی این اصطلاح نیستند؛ زیرا آسیبشناسى دینى اولا، بحث را به قلمرو آفتشناسى و آفتزدایى در دین منحصر مىكند و دیگر این كه به طور ضمنى بر آسیبپذیر بودن پیكره دین صحه مىگذارد كه بطلان آن روشن است. «نوسازى»، «تجدید حیات دینى» و «بازسازى فكر دینى» نیز تعبیرهاى گویایى نیستند. تاكید بر نوآورى در اندیشه دینى نیز مستلزم این است، كه هر نوع مسلك و تعریف جدید و حتى انحرافى دین (مثل وهابیت) را مصداق رنسانس در تفكر دینى به حساب آوریم. در تلقى سوم [تفسیر مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت كار شناسانه بودن این حركت تاكید نشده است و هم بسیارى از گرایشها را، كه در جهت تطبیق نارواى دین با زمان بوده است، در برمىگیرد. احیاگرى به مفهوم بدعت ستیزى و تحریف زدایى صرف هم نیست؛ زیرا جامع ویژگىهاى دیگر نخواهد بود. تعریف جامعتر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایى و كشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مكتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق.
پس از تبیین احیاگرى به این سؤال مىپردازیم كه با وجود خاتمیت و زوال ناپذیرى دین اسلام، احیاگرى و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومى دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگرى در ادیان پیشین روشن است؛ زیرا اولا، آن ادیان بر اساس نیازهاى مقطعى و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتى آن بخش از معارف آسمانى آن ادیان، كه ارزش جاودانه ماندن را داشت با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونى قرار گرفت. از همین رو، قرآن یكى از هدفهاى اصلى بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تحریف زدایى و تكمیلگرى یا به عبارت دیگر احیاگرى در شریعتهاى پیشین ذكر مىكند.(5) اینك چرا اسلام، كه خاتم ادیان آسمانى و جامع و جاودانى است به احیاگرى نیاز دارد؟
فلسفه یا رمز ضرورت احیاگرى در دو قلمرو - عقلى و نقلى - قابل طرح است:
1.امكان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایى از ساحت آن .
2.عمق و اعجاز معنوى معارف ثقلین .
3.لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه، عاملهاى عقلى لزوم احیاگرى به شمار مىروند و ادله نقلى نیز بر آنها صحه مىگذارد. اسلام در عهد حیات نبى اكرم صلی الله علیه و آله آماج برخى از تحریفات قرار گرفت تا آنجا كه آن حضرت ضمن خطبهاى نسبت به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، به ویژه در عصر حاكمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان، تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشترى گرفت كه در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام كه در قرآن و سنت تبلور یافته، معارفى عمیق و بسیار گسترده دارد كه هر چه بر دانش و اندیشه بشرى افزوده شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشكار مىگردد. دستیابى به این ذخایر و گوهرهاى فراوان غواصانى مىخواهد ماهر، كه از موج نهراسند كه همان احیاگرانند.
عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاكید بر تفقه در دین، و نیز اهلبیت علیهم السلام با فراخوانى به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگرى صحه گذاردهاند. (6)
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت با یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت خلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزههایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندى فكرى بشر در شناخت راه كمال نیست، بلكه فلسفه آن لزوم احیاگرى است؛ یعنى فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبى اكرم صلی الله علیه و آله به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگى او در حفظ، تبیین و اجراى اسلام برمىگردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگى یافت كه آیین كامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ كند و در پرتو اجتهاد و احیاگرى، از این سرچشمه زلال، نهرهاى تازهاى جارى سازد.
قرآن احیاگرى در قلمرو تكوین و تشریع را یكى از صفات و اسماى حق معرفى مىكند مانند «یخرج الحى من المیت» یا «و یحیى الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء كل شىء حى»، (7) اما احیاگرى حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشرى از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریفزدایى كردند و معارف نوینى بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان براى احیاى بشریت به احیاى ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را دمیدن روح حیات به جامعه معرفى كرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم (8)؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه كه شما را به چیزى فرامىخوانند كه زندهتان مىسازد.»
بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید، بدعتها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت.
و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنى عالمان ربانى وظیفه احیاگرى را بردوش دارند.
آسیبشناسى باورهاى دینى (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
از دید تاریخى، احیاى دین، مسبوق عارضهاى است كه بر دین وارد مىشود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت مىشود. احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم رو به رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مىتوان در «درد شناسى» و «درمانگرى» خلاصه كرد. نكته شایان توجه این است كه دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانى، نه با یك عارضه یا درد واحد رو به رو بوده است و نه احیاگران درمان واحدى را پیش رو نهادهاند. لذا در عرصه احیاگرى با «دردهایى» و به تبع «درمانهایى» رو به رو بودهایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسى صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجورى آن را كشف نكند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیكى دریابد گامى دیگر براى توفیق در پیش روى دارد و آن حسن درمان است.(9) از این رو است كه «آسیبشناسى» (pathology)بحث مهمى در احیاگرى دین محسوب مىشود.
«آسیبشناسى» اصطلاحى است در علم پزشكى كه به حالت آسیبمند بودن سلولهاى زنده اشاره دارد. در این حالت سلولها به علت رشد بىرویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار مىدهند. این اصطلاح به معنى دانش شناخت بافتهاى آسیب دیده در بیماری ها نیز به كار رفته است.
اصطلاح آسیبشناسى در علوم انسانى و علوم اجتماعى نیز به كار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعى و كجروىها جاى خود را باز نموده است. اصطلاح «آسیبشناسى دینى» یك اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینى است. شاید بتوان مدعى شد كه مرحوم شهید مطهرى اولین كسى بود كه اصطلاح آسیبشناسى دینى را وارد حوزه اندیشه دینى كرد و در آثار خود از آن بهره برد. مىتوان «آسیبشناسى دینى» را این گونه تعریف كرد: آسیبشناسى دینى یعنى شناخت آسیبها و اشكالاتى كه بر اعتقاد و باور دینى و یا آگاهى و معرفت دینى و یا رفتار و عمل دینى افراد و جامعه دینى وارد شده یا ممكن است كه وارد بشود.(10) بر این اساس مىتوان حركت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام را حركتى بر مبناى شناخت آفتها و آسیبهاى دینى كه جامعه اسلامى را در نوردیده بود دانست.
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین علیه السلام (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
جامعه در عصر امام حسین علیه السلام با بحران تزلزل ارزشهاى انسانى مواجه بود.(11) ارزشها و هنجارهاى اجتماعى جامعه اسلامى پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلایل متعددى دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهاى دینى و بازگشت به ارزشهاى جاهلى، فراموشى سیره پیامبر صلی الله علیه و آله، برترى روحیه قومى و عصبیت بر هنجارهاى اسلامى عصر پیامبر صلی الله علیه و آله كه نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى و ثروت اندوزى و گرایش به تجمل و كمرنگ شدن روحیه عالى اسلامى به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برترى حربه ارعاب و تزویر بر عامل حقطلبى و ظلم ستیزى در روحیه جامعه اسلامى بالاخص مردم كوفه، بىعدالتى و فساد رهبران سیاسى و برخى موارد دیگر، از جمله مسائل دردناك و آسیبهاى عمده اجتماعى بود كه امام حسین علیه السلام با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامى در عصر خلیفه سوم با مشكلاتى جدى رو به رو گردیده بود كه از آن جمله مىتوان به مسائل زیر اشاره كرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حكومتدارى، تاراج بیت المال مسلمین و حاتم بخشىهاى عثمان، ثروت اندوزى او و ساختن بناهاى اشرافى در مدینه و اختصاص اموال و باغهایى در مدینه براى خود، گسترش تفاخر قبیلهاى و تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى كه موجب شد مساوات اسلامى فراموش شود. (12)
عملكرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واكنشهاى سیاسى اجتماعى علیه وى گردید به ویژه این كه در این واكنشها قبایل عرب یمنى و موالى ایرانى كه بیش از نیمى از مردم كوفه را تشكیل مىدادند، نقش مؤثرى داشتند. بروز جدى رقابتهاى سیاسى بین دو پایگاه مهم عراق (كوفه) و شام از عوامل مهمى بود كه در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز كرده بود (13) و دوران امامت حضرت امیر علیه السلام را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقیها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقهمند بودند و لذا به على علیه السلام پیوستند و زمینههاى متعدد دیگرى نیز آنان را واداشت تا از واكنشهاى امام على علیه السلام در برابر معاویه دفاع كنند، گرچه متغیرالحال بودن مردم كوفه، سرانجام نتیجهاى جز تحمیل حكمیت به على علیه السلام نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقىها و شامىها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن علیه السلام به گونهاى به بار نشسته بود كه نه تنها آسیبهاى اجتماعى جامعه اسلامى، اصلاح نشده بود، بلكه با مسائل عمیقترى نیز رو به رو گردیده بود و لذا امام حسن علیه السلام در چنین وضعیتى على رغم حمایت تعدادى اندك از شیعیان حقیقى، نمىتوانست به جنگ با معاویه ادامه دهد؛ زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموى به پیكره شیعه وارد مىآمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام علیه السلام سرانجام موجب افشاى چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیت شیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گستردهترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیه السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى كه طبعا (14) روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىكرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد. امام علیه السلام مىفرمود:
«...آیا نمىبینید كه به حق، عمل نمىشود و كسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد.» (15)
پی نوشت ها:
1-محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، دارالتراث العربى، ج 5 ص 357.
2-احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، دارالاحیاء الكتاب العربیه، ج 5 .
3-سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، دارالتعارف للمطبوعات، ص 58.
4-مختار الصحاح، ماده دین .
5-ر.ك: سوره نمل/ 76 و مائده / 48.
6-ناصر مكارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، صص 7 - 9.
7-ر.ك: روم/ 19 و انبیاء/ 3.
8-انفال/ 24.
9-خورشید شهادت، دفتر دوم، ص 139.
10-على دژكام، معرفت دینى، مركز پژوهشهاى اسلامى، ص 97.
11-خورشید شهادت، دفتر سوم، صص 19 - 20 .
12-شكرالله خاكرند، علل شكلگیرى خوارج، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 50.
13-رسول جعفریان، حیات سیاسى فكرى امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامى، ج 1، ص 94.
14-هدایت الله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، صص 30 - 31 .
15-همان، ص 207.
http://img.tebyan.net/big/1384/12/2511935442255301862284131701023713437241.jpg
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین علیه السلام (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#04)
نهضت امام حسین علیه السلام پدیدهاى عمیق، چند ماهیتى و چند لایه است چرا كه عوامل متعددى در آن دخالت دارند. برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر، و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند و...
در یك نگاه كلى و دقیقتر مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در احیاى دین خلاصه كرد.
به اعتقاد نویسنده، احیاى دین عبارت است از تحریفزدایى و كشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مكتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق كه عامل اساسى در قیام عاشورا محسوب مىشود.
نویسنده براى تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگرى در دین در دو قلمرو عقلى و نقلى را طرح كرده آسیبهاى ایجابى و سلبى باورهاى دینى در عصر امام حسین علیه السلام را بر شمرده و با اشاره به سه عنصر رهبرى، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبرى امام حسین علیه السلام را تشریح كرده است. وى اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منكر، تشكیل حكومت اسلامى و احیاى كتاب و سنت را از مهمترین مؤلفههاى احیاگرى دینى مىداند كه امام حسین علیه السلام بر آن تاكید فراوان داشتهاند.
اهمیت بحث «احیاى دین» با توجه به این نكته روشن مىشود كه جامعه نوین ما بیش از هر امرى، هویت خود را وامدار احیاى دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بى آن كه در متن زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور كارساز داشته باشد، كافى نیست وگرنه همان «اسلام شناسنامهاى» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایى سطحى از آن باقى مىماند و اهداف اصلى و درون مایه حقیقى آن متروك و منزوى یا كمرنگ مىشود و در بدترین شرایط، برخى «بدعت» ها جایگزین «سنت» ها مىشود و روح دین مسخ گشته، اسكلتى بى جان باقى مىماند.
در اینجا رسالت «احیاگرى» و «بدعت ستیزى» پیشوایان دینى و عالمان ربانى ایجاب مىكند كه در جهت زنده ساختن دوباره شعارها، اهداف و جوهره اصلى دین، قیام و اقدام كنند و بدعتها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بىابهام و بىغبار، باقى بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه علیهالسلام، یكایك، رسالت احیاگرى دین را داشتهاند و هر یك از معارف و احكام كه از یاد مىرفته یا تحریف مىشده است را در چهره راستین و بىتحریفش مىنمایاندهاند. حتى درباره امام زمان علیه السلام نیز تعبیر «محیى شریعت» و از بین برنده «بدعت» به كار رفته است و در دعا از خداوند مىخواهیم كه به دست آن منجى موعود، آنچه از معالم و نشانههاى دین و دیندارى به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت حضرت رسول صلوات الله علیه نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید بدعتها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت. و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان، یعنى عالمان ربانى، وظیفه احیاگرى را بر دوش دارند.
به واقعه چند بعدى كربلا از زوایاى گوناگون مىتوان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نهضت سیدالشهدا علیه السلام به تعبیر استاد شهید مطهرى از پدیدههاى چند ماهیتى، نهضتى متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بُعدى، چند جانبه و چند لایه است؛ چرا كه عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف در مورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است كه در آن واحد، مقصدها و هدفهاى مختلف داشته است.
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت با یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت خلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزههایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
در یك نگاه كلى و دقیقتر، مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام علیه السلام را در «احیاى دین» خلاصه كرد.
امام حسین علیه السلام در نامهاى به بزرگان بصره از آنها مىخواهد كه به كتاب الهى و سنت نبوى بیندیشند و از واقعیتهاى جامعه غافل نباشند زیرا سنتها و روشهاى پسندیده مرده و از میان رفته و بدعتها و ارزشهاى جاهلى زنده و جاى آنها را گرفته است.
«من شما را به پیروى از كتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا مىخوانم؛ زیرا هم اكنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها و احكام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبرى خواهم كرد.» (1)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت كوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن مىداند و مىفرماید:
«ان اهل الكوفة كتبوا الى یسالوننى ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع.» (2)
به تعبیر سید محسن امین:
قیام براى احیاى حق و میراندن باطل را وظیفه دینى خود مىدانست «ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذى لاحیاة معه.» (3)
احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم رو به رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مىتوان در «درد شناسى» و «درمانگرى» خلاصه كرد.
معناى «دین» و «احیاء» (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
«دین» در لغت به معناى «جزا» و «مكافات» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال» آمده است.(4) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحى، داراى معانى متعدد و متنوعى مىباشد كه به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خوددارى مىكنیم. چنین به نظر مىرسد كه تعریف دین به «ما جاء به النبى» مناسب باشد؛ به این ترتیب در واقع «دین» را تعریف حدى و رسمى نكردهایم بلكه به پدیدهاى واقعى (ما جاء به النبى) اشاره كردهایم و گفتهایم كل امورى كه تحت این عنوان قرار مىگیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشتركشان براى ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد كه در مورد خواص این پدیده و اجزاى آن بحث كنیم. چنین واقعیتى را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتى ندارد، چون این دیگر بحثى لغوى است. «ما جاء به النبى» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
مفهوم احیا و فلسفه احیاگرى (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
«احیاء» (زنده كردن) در برابر «اماته» (میراندن) است. حیات كه ریشه آن است به مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراك، سازگار با محیط، داراى قدرت و حائز استعدادهاى نهفته معنوى و گرایشهاى دیگر است و مرگ كه نقیض آن است به معنى پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگارى با محیط، فاقد قدرت و استعدادهاى معنوى است. حیات در فرهنگ قرآن در معانى متعددى چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراك حسى، استعداد ادراك عقلانى، زندگى معنوى منطبق با وحى و فطرت الهى، زندگى جاودانه اخروى و... به كار رفته است.
مفهوم اصطلاحى واژه احیا مانند بسیارى از اصطلاحات كلیدى دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهاى فراوان قرار گرفته است. عدهاى آن را معادل «آسیب شناسى» یا «نوسازى دین» و یا «بازسازى فكر دینى» گرفتهاند، چنانكه برخى آن را به مفهوم حرف نو و نوآورى در قلمرو اندیشه دینى قلمداد كردهاند. گروهى نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر مىدانند. طبق این بیان، احیاگر كسى است كه دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهاى عصر خود عرضه مىكند.
مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گستردهترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیهالسلام را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى كه طبعا روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىكرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد.
ولى این تعریفها هیچ كدام بیانگر ویژگىهاى اساسی این اصطلاح نیستند؛ زیرا آسیبشناسى دینى اولا، بحث را به قلمرو آفتشناسى و آفتزدایى در دین منحصر مىكند و دیگر این كه به طور ضمنى بر آسیبپذیر بودن پیكره دین صحه مىگذارد كه بطلان آن روشن است. «نوسازى»، «تجدید حیات دینى» و «بازسازى فكر دینى» نیز تعبیرهاى گویایى نیستند. تاكید بر نوآورى در اندیشه دینى نیز مستلزم این است، كه هر نوع مسلك و تعریف جدید و حتى انحرافى دین (مثل وهابیت) را مصداق رنسانس در تفكر دینى به حساب آوریم. در تلقى سوم [تفسیر مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت كار شناسانه بودن این حركت تاكید نشده است و هم بسیارى از گرایشها را، كه در جهت تطبیق نارواى دین با زمان بوده است، در برمىگیرد. احیاگرى به مفهوم بدعت ستیزى و تحریف زدایى صرف هم نیست؛ زیرا جامع ویژگىهاى دیگر نخواهد بود. تعریف جامعتر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایى و كشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مكتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق.
پس از تبیین احیاگرى به این سؤال مىپردازیم كه با وجود خاتمیت و زوال ناپذیرى دین اسلام، احیاگرى و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومى دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگرى در ادیان پیشین روشن است؛ زیرا اولا، آن ادیان بر اساس نیازهاى مقطعى و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتى آن بخش از معارف آسمانى آن ادیان، كه ارزش جاودانه ماندن را داشت با گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونى قرار گرفت. از همین رو، قرآن یكى از هدفهاى اصلى بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تحریف زدایى و تكمیلگرى یا به عبارت دیگر احیاگرى در شریعتهاى پیشین ذكر مىكند.(5) اینك چرا اسلام، كه خاتم ادیان آسمانى و جامع و جاودانى است به احیاگرى نیاز دارد؟
فلسفه یا رمز ضرورت احیاگرى در دو قلمرو - عقلى و نقلى - قابل طرح است:
1.امكان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایى از ساحت آن .
2.عمق و اعجاز معنوى معارف ثقلین .
3.لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه، عاملهاى عقلى لزوم احیاگرى به شمار مىروند و ادله نقلى نیز بر آنها صحه مىگذارد. اسلام در عهد حیات نبى اكرم صلی الله علیه و آله آماج برخى از تحریفات قرار گرفت تا آنجا كه آن حضرت ضمن خطبهاى نسبت به آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، به ویژه در عصر حاكمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان، تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشترى گرفت كه در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام كه در قرآن و سنت تبلور یافته، معارفى عمیق و بسیار گسترده دارد كه هر چه بر دانش و اندیشه بشرى افزوده شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشكار مىگردد. دستیابى به این ذخایر و گوهرهاى فراوان غواصانى مىخواهد ماهر، كه از موج نهراسند كه همان احیاگرانند.
عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاكید بر تفقه در دین، و نیز اهلبیت علیهم السلام با فراخوانى به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگرى صحه گذاردهاند. (6)
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت با یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منكر و عدهاى هم دعوت كوفیان و تشكیل حكومت را علةالعلل قیام ذكر مىكنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ كیان اسلام، صیانت خلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تكلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و... از دیگر علل و انگیزههایى است كه نویسندگان در مورد این حادثه در كتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندى فكرى بشر در شناخت راه كمال نیست، بلكه فلسفه آن لزوم احیاگرى است؛ یعنى فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبى اكرم صلی الله علیه و آله به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگى او در حفظ، تبیین و اجراى اسلام برمىگردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگى یافت كه آیین كامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ كند و در پرتو اجتهاد و احیاگرى، از این سرچشمه زلال، نهرهاى تازهاى جارى سازد.
قرآن احیاگرى در قلمرو تكوین و تشریع را یكى از صفات و اسماى حق معرفى مىكند مانند «یخرج الحى من المیت» یا «و یحیى الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء كل شىء حى»، (7) اما احیاگرى حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشرى از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریفزدایى كردند و معارف نوینى بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان براى احیاى بشریت به احیاى ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را دمیدن روح حیات به جامعه معرفى كرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم (8)؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید، خدا و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه كه شما را به چیزى فرامىخوانند كه زندهتان مىسازد.»
بدیهى است كه با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده كرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فكرى و معنوى ائمه اطهار علیهم السلام ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید، بدعتها و آفات فكرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت كه خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاكمیت اموى پنهان گردد كه امام حسین علیه السلام با گفتار و كردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین ركن در سنت گفتارى و كردارى اهل بیت علیهم السلام تبلور یافت.
و پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنى عالمان ربانى وظیفه احیاگرى را بردوش دارند.
آسیبشناسى باورهاى دینى (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
از دید تاریخى، احیاى دین، مسبوق عارضهاى است كه بر دین وارد مىشود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت مىشود. احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم رو به رو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس كار احیاگران را مىتوان در «درد شناسى» و «درمانگرى» خلاصه كرد. نكته شایان توجه این است كه دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانى، نه با یك عارضه یا درد واحد رو به رو بوده است و نه احیاگران درمان واحدى را پیش رو نهادهاند. لذا در عرصه احیاگرى با «دردهایى» و به تبع «درمانهایى» رو به رو بودهایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسى صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجورى آن را كشف نكند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیكى دریابد گامى دیگر براى توفیق در پیش روى دارد و آن حسن درمان است.(9) از این رو است كه «آسیبشناسى» (pathology)بحث مهمى در احیاگرى دین محسوب مىشود.
«آسیبشناسى» اصطلاحى است در علم پزشكى كه به حالت آسیبمند بودن سلولهاى زنده اشاره دارد. در این حالت سلولها به علت رشد بىرویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار مىدهند. این اصطلاح به معنى دانش شناخت بافتهاى آسیب دیده در بیماری ها نیز به كار رفته است.
اصطلاح آسیبشناسى در علوم انسانى و علوم اجتماعى نیز به كار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعى و كجروىها جاى خود را باز نموده است. اصطلاح «آسیبشناسى دینى» یك اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینى است. شاید بتوان مدعى شد كه مرحوم شهید مطهرى اولین كسى بود كه اصطلاح آسیبشناسى دینى را وارد حوزه اندیشه دینى كرد و در آثار خود از آن بهره برد. مىتوان «آسیبشناسى دینى» را این گونه تعریف كرد: آسیبشناسى دینى یعنى شناخت آسیبها و اشكالاتى كه بر اعتقاد و باور دینى و یا آگاهى و معرفت دینى و یا رفتار و عمل دینى افراد و جامعه دینى وارد شده یا ممكن است كه وارد بشود.(10) بر این اساس مىتوان حركت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام را حركتى بر مبناى شناخت آفتها و آسیبهاى دینى كه جامعه اسلامى را در نوردیده بود دانست.
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین علیه السلام (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=16646#00)
جامعه در عصر امام حسین علیه السلام با بحران تزلزل ارزشهاى انسانى مواجه بود.(11) ارزشها و هنجارهاى اجتماعى جامعه اسلامى پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به دلایل متعددى دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهاى دینى و بازگشت به ارزشهاى جاهلى، فراموشى سیره پیامبر صلی الله علیه و آله، برترى روحیه قومى و عصبیت بر هنجارهاى اسلامى عصر پیامبر صلی الله علیه و آله كه نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى و ثروت اندوزى و گرایش به تجمل و كمرنگ شدن روحیه عالى اسلامى به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برترى حربه ارعاب و تزویر بر عامل حقطلبى و ظلم ستیزى در روحیه جامعه اسلامى بالاخص مردم كوفه، بىعدالتى و فساد رهبران سیاسى و برخى موارد دیگر، از جمله مسائل دردناك و آسیبهاى عمده اجتماعى بود كه امام حسین علیه السلام با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامى در عصر خلیفه سوم با مشكلاتى جدى رو به رو گردیده بود كه از آن جمله مىتوان به مسائل زیر اشاره كرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حكومتدارى، تاراج بیت المال مسلمین و حاتم بخشىهاى عثمان، ثروت اندوزى او و ساختن بناهاى اشرافى در مدینه و اختصاص اموال و باغهایى در مدینه براى خود، گسترش تفاخر قبیلهاى و تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى كه موجب شد مساوات اسلامى فراموش شود. (12)
عملكرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واكنشهاى سیاسى اجتماعى علیه وى گردید به ویژه این كه در این واكنشها قبایل عرب یمنى و موالى ایرانى كه بیش از نیمى از مردم كوفه را تشكیل مىدادند، نقش مؤثرى داشتند. بروز جدى رقابتهاى سیاسى بین دو پایگاه مهم عراق (كوفه) و شام از عوامل مهمى بود كه در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز كرده بود (13) و دوران امامت حضرت امیر علیه السلام را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقیها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقهمند بودند و لذا به على علیه السلام پیوستند و زمینههاى متعدد دیگرى نیز آنان را واداشت تا از واكنشهاى امام على علیه السلام در برابر معاویه دفاع كنند، گرچه متغیرالحال بودن مردم كوفه، سرانجام نتیجهاى جز تحمیل حكمیت به على علیه السلام نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقىها و شامىها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن علیه السلام به گونهاى به بار نشسته بود كه نه تنها آسیبهاى اجتماعى جامعه اسلامى، اصلاح نشده بود، بلكه با مسائل عمیقترى نیز رو به رو گردیده بود و لذا امام حسن علیه السلام در چنین وضعیتى على رغم حمایت تعدادى اندك از شیعیان حقیقى، نمىتوانست به جنگ با معاویه ادامه دهد؛ زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموى به پیكره شیعه وارد مىآمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام علیه السلام سرانجام موجب افشاى چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیت شیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گستردهترى به خود گرفت؛ انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین علیه السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى كه طبعا (14) روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىكرد، قیام كند و اصلاح جامعه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منكر سر لوحه كار خود قرار دهد. امام علیه السلام مىفرمود:
«...آیا نمىبینید كه به حق، عمل نمىشود و كسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد.» (15)
پی نوشت ها:
1-محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، دارالتراث العربى، ج 5 ص 357.
2-احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، دارالاحیاء الكتاب العربیه، ج 5 .
3-سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، دارالتعارف للمطبوعات، ص 58.
4-مختار الصحاح، ماده دین .
5-ر.ك: سوره نمل/ 76 و مائده / 48.
6-ناصر مكارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، صص 7 - 9.
7-ر.ك: روم/ 19 و انبیاء/ 3.
8-انفال/ 24.
9-خورشید شهادت، دفتر دوم، ص 139.
10-على دژكام، معرفت دینى، مركز پژوهشهاى اسلامى، ص 97.
11-خورشید شهادت، دفتر سوم، صص 19 - 20 .
12-شكرالله خاكرند، علل شكلگیرى خوارج، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 50.
13-رسول جعفریان، حیات سیاسى فكرى امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامى، ج 1، ص 94.
14-هدایت الله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، صص 30 - 31 .
15-همان، ص 207.