Victor007
1st December 2009, 07:41 PM
خبرگزاري فارس: دانيل گنسر در كتاب "ارتش سري ناتو " به برنامه سازمان سيا در كشورهاي اروپايي براي ترور، قتل و بمبگذاري و نسبت دادن آن به چپگراها جهت تخريب چهره آنها در دوره جنگ سرد اشاره كرده،اتفاقي به نظر ميآيد كه در دوره اخير عليه كشورهاي اسلامي و كشورهاي مخالف آمريكا دوباره پيگيري ميشود.
http://media.farsnews.com/Media/8702/Images/jpg/A0434/A0434011.jpg
به گزارش خبرگزاري فارس، "دانيل گنسر " ( Daniele Ganser)، استاد تاريخ معاصر دانشگاه سويس، كتاب مهمي با نام " ارتشهاي سري ناتو "، منتشر كرده است كه بر اساس آن كتاب ايالات متحده آمريكا طي 50 سال اخير اقدام به سازماندهي بمبگذاريهايي در كشورهاي اروپاي غربي كرده كه اين بمبگذاريهاي به نادرست به چپگرايان و چپگرايان افراطي نسبت داده شد تا از اعتبار آنها را در ميان رايدهندگان بكاهد.
در همين رابطه و با توجه به اينكه به گفته پايگاه خبري "ولترنت "، اين استراتژي آمريكا امروزه با تلاش براي القاي ترس از اسلام و به حق دانستن جنگ براي نفت، ادامه مييابد؛ " سيلويا كاتوري "، روزنامهنگار سويسي مصاحبهاي با دانيل گنسر انجام داده است و در رابطه با ارتشهاي سر ناتو و استراتژيهاي مخفي آمريكا از وي سوال پرسيده است كه متن مصاحبه را در ادامه خواهيد خواند:
*سوال: كتاب شما در رابطه با ارتشهاي سري ناتو، استراتژي بحران و تروريسم " پرچم دروغين "(1) را توضيح داده و به عنوان خطراتي بزرگ معرفي ميكند.
در واقع كتاب شما به ما ميآموزد كه ناتو چگونه به همراه سرويسهاي اطلاعاتي و يا كشورهاي اروپاي غربي و پنتاگون، از ارتشهاي سري طي جنگ سرد استفاده كرد و جاسوساني را در احزاب راست افراطي اجير كرد تا بتواند اقدامات تروريستي را به منظور نسبت دادن به چپها سازماندهي كند. با توجه به اين موارد، هماكنون ما نگران اين هستيم كه چه اتفاقي ممكن است امروز در پشت سر ما بيافتد.
دانيل گنسر: فهميدن اينكه استراتژي بحران امروزه ميخواهد چه چيزي را بيان كند، بسيار مهم است. اين امر ميتواند به ما كمك كند تا اوضاع كنوني را واضح ببينيم و بطور شفاف متوجه شويم كه آنها در چه حوزهاي مشغول به كارند.
اين در حالي است كه تنها افراد كمي هستند كه بدانند " استراتژي بحران " چه معنايي ميدهد. صحبت درباره اين استراتژي بسيار مهم است تا بتوان اين استراتژي را تشريح كرد. اين استراتژي روشي است كه بر اساس آن اعمال جنايتكارانه انجام ميشود و سپس به افراد ديگري نسبت داده ميشود.
منظور ما از واژه " بحران "، يك بحران هيجاني است، يعني تمام آن چيزي كه موجب ايجاد احساس بحران ميشود. همچنين كلمه " استراتژي " به آن چيزي برميگردد كه موجب افزايش ترس مردم نسبت به يك گروه مشخص ميشود.
اين، ساختارهاي سري ناتو توس سازمان سيا و در راستاي همكاري با سازمان جاسوس انگليس تجهيز و تامين مالي شده و همچنين آموزش داده شدهاند. تا بتوانند در برابر ارتش اتحاديه شوروي در يك جنگ خاص مبارزه كنند. اما اطلاعاتي كه امروزه به دست آمدهاند نشان دهنده اين مطلب هستند كه اين ساختارها براي انجام عملياتهاي تروريستي در كشورهاي مختلف، بوجود آمدهاند.
در حقيقت به اين ترتيب است كه از دهه 70 سرويسهاي مخفي ايتاليا با استفاده از اين ارتشها اقدام به تحريك و برانگيختن حملات تروريستي ميكنند كه با هدف ايجاد ترس در بين مردم و در مراحل بعد متهم كردن كمونيستها، انجام شدهاند. به اين ترتيب، استراتژي بحران براي بياعتبارسازي، تضعيف و توقف كمونيسم از دستيابي به قدرت اجرايي، بوجود آمد.
*سوال: دانستن اينكه اين استراتژي چه معنايي ميدهد، آسان است. اما همچنان سخت است كه باور كنيم دولت ما ميتوانند به ناتو، آژانسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي و سيا اجازه بدهند از چنين راههايي كه ميتواند موجب تهديد امنيت شهروندانشان شود، استفاده كنند.
دانيل گنسر: ناتو در مركز شبكه زيرزميني مرتبط با ترور بود. " كميته طرحريزي زيرزميني " (CPC)، و كميته همپيمانان زيرزميني " (ACC)، دو زيرساختار از اتحاد آتلانتيك بودند كه امروزه بطور واضحي شناخته شده هستند. اما امروزه فهميدن اينكه چه كسي دارد چه كاري انجام ميدهد، دشوار است. بطوريكه نه تنها هيچ سندي وجود ندارد كه ثابت كند چه كسي در راس امور قرار دارد، چه كسي استراتژي بحران را سازماندهي كرد، چگونه ناتو، سرويسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي، سيا، سازمان مخفي انگليس و تروريستهاي اجير شده در ميان افراطيگران راست، نقشها و مسئوليتهايشان را تقسيم كردهاند؟
در حقيقت تنها چيزي كه ما به يقين ميدانيم اين است كه در درون اين ساختارهاي زيرزميني، عناصري وجود دارند كه استراتژي بحران را به كار بردهاند.
از سوي ديگر تروريستهاي گروههاي راستگراي افراطي نيز در بيانيههايشان توضيح دادهاند كه اين سرويسهاي سري ناتو بودهاند كه از آنها در اين جنگ زيرزميني حمايت كردهاند. اين در حالي است كه وقتي از برخي اعضاي سيا يا ناتو در اينباره سوال ميپرسيم،-كاري كه من سالهاي متمادي انجام داد- آنها تنها به گفتن اينكه امكان دارد برخي عناصر مجرم هم از كنترل خارج شده باشند، اكتفا ميكنند.
*سوال: آيا ارتش هاي سري در تمام كشورهاي اروپاي غربي فعال بودند؟
دانيل گنسر: من در تحقيقاتم شواهدي يافتم كه نشان ميداد فعاليت ارتشهاي سري محدود به ايتاليا نبوده است بلكه تمامي كشورهاي اروپاي غربي شامل: فرانسه، بلژيك، هلند، نروژ، دانمارك، سوئد، فنلاند،تركيه، اسپانيا، پرتغال، اتريش، سوييس، يونان، لوكزامبرگ و آلمان را نيز شامل ميشده است.
در ابتدا ما تصور ميكرديم تنها يك سازمان با ساختار چريكي وجود دارد اما در واقع تمامي اين ارتشهاي سري در استراتژي بحران ايفاي نقش كرده و در نتيجه اقدامات تروريستي انجام دادهاند. البته توجه به اين نكته نيز مهم است كه همه اين ارتشهاي سري در حملات مشاركت نكردهاند و ميبايست تفاوت ميان آنها را نيز درك كرد.
به هر حال چيزي كه امروزه واضح است اين است كه ساختار زيرزميني ناتو كه اغلب " گروههاي به جاي مانده " (2) ناميده شدهاند، در ابتدا با هدف انجام عمليات چريكي در زمان اشغال اروپاي غربي بوجود آمدند.
در همين حال، ايالات متحده نيز تصريح كرده است كه شبكههاي چريكي براي پوشاندن عدم آمادگي كشورهاي تحت حمله آلمان، ضروري بودهاند.
در همين راستا چند كشور اروپايي مثل نروژ نيز كه توسط آلمانها اشغال شده بودند، خواستند تا عدم وجود ظرفيتشان براي مقاومت در برابر اشغالگر، درس بگيرند و به تصميم گرفتند تا در صورت بروز اشغالگري مجدد، آمادگي بهتري داشته باشند تا در صورتي كه بطور رسمي شكست خوردند، يك ارتش سري به عنوان گزينهاي ديگر براي مقاومت مطرح باشد.
*سوال: اگر درست فهميده باشم، گروههاي به جاي مانده، از هدف اصليشان، كه آمادگي در برابر هجوم شوروي بود، منحرف شدند و براي شكست احزاب چپگرا، سازماندهي مجدد شدند.
در اينصورت چرا احزاب چپ در اين رابطه تحقيقات نكردهاند و قبلتر اين اتهامات را مطرح نكردند؟
دانيل گنسر: وقتي ما مورد ايتاليا را در دست گرفتيم، به نظر ميرسيد كه هر زمان حزب كمونيست از دولت ميخواست تا توضيحي درباره ارتش سري (كه در ايتاليا با نام رمز " گلاديو " عمليات انجام ميداد)(3)، ارايه كند، دولت با طرح اين بهانه كه اين مورد يك " راز ملي " ميباشد، از پاسخگويي فرار ميكرد.
در عين حال سال 1990، "گيوليو اندروتي " (Giulio Andreotti)، رييس شوراي وزيران و عضو حزب دموكراسي مسيحي، وجود گلاديو و ارتباط مستقيم آن با ناتو، سيا و سازمان جاسوسي انگليس را به رسميت شناخت. همزمان قاضي " فليس كاسون " ( Felice Casson) نيز توانست ثابت كند عامل اصلي بمبگذاري سال 1972 در " پتيانو " كه موجب حيرت ايتاليا شد و تا آن زمان به شبهنظاميان افراي چپ نسبت داده ميشد، " وينسنزو وينسيگورا " (Vincenzo Vinciguerra)، وابسته به " اوردين نووو "،يك گروه راستگراي افراطي، بوده است. با اين حال وينسيگورا با كمك سرويسهاي مخفي ايتاليا، در رابطه با بمبگذاري مقصر شناخته نشد.
در عين حال وينسيگورا در رابطه با موجوديت ارتش سري گلاديو سخن گفته بود و توضيح داده بود كه طي جنگ سرد، عملكرد زيرزميني اين ارتشها موجب مرگ زنان و كودكان زيادي شد. وي همچنين توضيح داد كه شاخههاي اين ارتش سري تحت كنترل ناتو در سراسر اروپا حضور داشتند. پس از اينكه اين اطلاعات منتشر شد، يك بحران سياسي در ايتاليا به وقوع پيوست.
به هر حال، ميبايست از تحقيقات قاضي كاسون تشكر كنيم كه موجب شد در رابطه با ارتشهاي سري ناتو بدانيم.
اما در آلمان هم هنگامي كه چريكهاي سوشيال دموكرات آلمان در سال 1990 از وجود ارتش سري در كشورشان و رابطه آنها با سرويسهاي سري آلمان، با خبر شدند، اعلام كردند كه اين اتفاق يك رسوايي بوده و حزب دموكراتيك مسيحي را نيز در اين باره متهم كردند.
واكنش اين حزب نيز گفتن اين جملات بود: " اگر شما ما را متهم ميكنيد ما ميخواهيم بگوييم كه شما هم، به همراه ويلي براندت، در اين توطئه دخالت داشتيد. "
بسياري از اعضاي پارلمان اروپا نيز در نوامبر 1990 اعلام كردند كه وجود چنين ارتشهاي زيرزميني قابل تحمل نيست و مردم اروپا بايد بدانند كه منشا اصلي هر عمل تروريستي كجاست و تاكيد كردند كه نياز به انجام يك تحقيق و استقسار در اين زمينه ميباشد. بنابراين پارلمان اروپا شكايتي به ناتو و جورج بوش پدر نوشت. اما هيچ اقدامي انجام نشد.
تنها در ايتاليا، بلژيك و سويس است كه پرس و جو و تحقيقات عمومي وجود دارد و تنها همين سه كشور هستند كه اقداماتي را در اين زمينه انجام دادهاند و گزارشي در رابطه با ارتشهاي سريشان منتشر كردهاند.
*سوال: امروز چه؟ آيا ارتشهاي سري همچنان فعال هستند؟ ايا امكان دارد كه ساختارهاي ملي سري وجود داشته باشند كه از كنترل كشورها خارج شده باشند؟
دانيل گنسر: براي يك تاريخدان، پاسخ دادن به اين سوال مشكل است. ما هيچ گزارش رسمي از كشورهاي اروپايي نداريم. من در كتابهايم تنها مسايلي را بررسي كردهام كه قادر به اثبات آنها هستم.
در رابطه با ايتاليا، گزارشي وجود دارد كه ميگويد ارتش سري گلاديو نابود شده است. در رابطه با موجوديت ارتش سري پي26، در سويس نيز سال 1990 گزارشي توسط پارلمان منتشر شد و بيان كرد كه ارتشهاي زيرزميني كه مواد منفجره را در مكانهاي پنهاني در سراسر سوييس ذخيره كرده بودند، منحل شدهاند.
اما در ديگر كشورها كاري انجام نشده است. در فرانسه در حالي كه رييسجمهور " فرانكوس ميتراند " گفته بود كه اين مسايل مربوط به گذشته ميشود، ما بعدها كشف كرديم كه ساختارهاي سري هميشه وجود داشتهاند. بطوريكه " گيوليو اندروتي "، با اشاره به اين مطلب كه رييسجمهور فرانسه دروغ ميگويد،گفت: " شما ميگوييد كه ارتشهاي سري ديگر فعاليت نميكنند. اما طي ديدار مخفي بهار سال 1990، شما، يعني فرانسه هم حضور داشتيد؛ پس نگوييد كه ارتشهاي سري ديگر وجود ندارند. " با اين اظهار نظر ميتراند به شدت از افشاگريهاي اندروتي خشمگين شد زيرا ميتراند مجبور شد تا بيانيه خود را اصلاح كند.
بعدها نيز درياسالار " پير لاكوسته " (Pirre Lacoste)، تاييد كرد كه ارتشهاي سري در فرانسه وجود دارند و فرانسه نيز در حملات تروريستي مشاركت داشته است.
به هر حال گفتن اينكه اين مسايل حل شدهاند يا خير، سخت است. با اين وجود حتي اگر ساختارهاي گلاديو نيز منحل شده باشند، ارتشهاي جديدي ايجاد شدهاند و همچنان از روش استراتژي بحران و پرچم دروغين بهره ميگيرند.
*سوال: آيا ميتوان اينگونه تصور كرد كه پس از سقوط شوروي، ايالات متحده و ناتو به توسعه استراتژي بحران و پرچمهاي دروغين در جبهههاي ديگر ادامه دادند؟
دانيل گنسر: اگرچه تحقيقات من بر اساس دوره جنگ سرد در اروپا ميباشد اما مشخص شده است كه پرچمهاي دروغين در ديگر نقاط نيز به كار گرفته شدهاند. براي مثال در بمبگذاري سال 1953 در ايران، كه كمونيستهاي ايراني در ابتدا محكوم شدند. اين سازمان سيا و امآي6 بودند كه با بهرهگيري از برخي مامورين از آنها براي هدايت كودتايي به منظور براندازي دولت مصدق، استفاده كردند. تا بتوانند در زمان جنگ نفت موجود در ايران را كنترل كنند.
نمونه ديگري در اين زمينه، بمبگذاريهاي مصر در سال 1954 بود كه در ابتدا مسلمانان مسئول اين بمبگذاريها شناخته شدند. اما بعدها ثابت شد كه ماموري موسوم به " لاون افير "(4)، كه از مامورين موساد بود، ارتكاب به اين بمبگذاري كرده بود.
در اين زمان بود كه رژيم صهيونيستي باعث شد ارتش انگليس از مصر خارج نشود تا با حضور اين نيروها در مصر، امنيت اسراييل نيز حفظ شود.
بنابراين نمونههاي زيادي در تاريخ وجود دارند كه نشان ميدهند استراتژي بحران و پرچمهاي دروغين، توسط آمريكا، بريتانياي كبير و رژيم صهيونيستي به كار گرفته شدهاند.
*سوال: اين ساختارهاي زيرزميني ناتو، كه پس از جنگ جهاني دوم براي ايجاد توانايي مقاومتي در كشورهاي اروپايي در برابر حمله احتمالي شوروي ايجاد شدند، نتيجهاي جز انجام عملياتهاي جنايتكارانه عليه شهروندان اروپايي نداشتند؟ همه چيز به اين مسئله ختم ميشود كه ايالات متحده هدف ديگري داشته است!
دانيل گنسر: شما حق داريد كه چنين سوالي بپرسيد. آمريكا به كنترل سياسي علاقهمند است. اين كنترل سياسي يكي از عناصر حياتي استراتژي واشنگتن و لندن است.
ژنرال " گرالدو سروال "، رييس گلاديو، مثالي در كتابش ارايه كرده است. وي ميگويد كه به اين نتيجه رسيده كه آمريكا علاقهاي به آمادهسازي چريكها عليه حمله ناگهاني شوروي ندارد و شاهد اين مطلب بوده كه مامورين سازمان سيا كه براي آموزش ارتش سري وي ميآمدند تنها ميخواستند تا اطمينان كسب كنند كه ارتش كارا است و ميتواند شبهنظاميان كمونيست را كنترل كند. ترس آنها نيز از اين بود كه كمونيستها بتوانند قدرت را در كشورهايي همچون يونان، ايتاليا و فرانسه به دست گيرند. بنابراين استراتژي بحران وسيلهاي براي رسيدن به اين هدف بود: تطبيق و تحت تاثير قرار دادن سياستهاي برخي كشورهاي خاص اروپاي غربي.
*سوال: شما در رابطه با اعميت فاكتو هيجان و احساس در استراتژي بحران گفتيد. بنابراين، تروري كه منشا آن نامعلوم است ميتواند به افكار عمومي را شكلدهي كند. آيا اينطور نيست كه ما امروزه نيز همان روند گذشته را ادامه ميدهيم؟ ديروز ما به ترس از كمونيسم دامن ميزديم و امروز هم به ترس از اسلام دامن ميزنيم.
دانيل گنسر: بلي، كاملا درست است. طي طرح ريزي جنگ عراق، گفته شد كه صدام حسين تسليحات بيولوژيكي دارد و بين عراق و تروريستهاي القاعده ارتباط وجود دارد. به وسيله اين دروغها كاري شد كه مردم باور كنند، مسلمانان قصد دارند تروريسم را در تمام دنيا پخش كنند و براي مبارزه عليه تروريسم، بروز جنگ ضروري است. اين در حالي است كه دليل جنگ عراق، كنترل منابع انرژي بوده است. در حقيقت موقعيتهاي جغرافيايي مناسب، ذخاير گاز و نفت در كشورهاي اسلامي متمركز شدهاند. بنابراين كسي كه قصد دارد انحصار اين منابع را بدست بياورد ميبايست در پس چنين كارهايي پنهان شود.
ذخاير نفتي به زودي به پايان خواهند رسيد و بنابراين ميبايست نفت عراق را بدست آورد، اگرچه ممكن است مردم بگويند كه نبايد كودكان را به خاطر بدست آوردن نفت كشت و اين امر هم درست است، اما همچنين نميتوان به آنها گفت كه در درياي خزر هم ذخاير عظيم نفتي وجود دارد و راهي نيز براي ايجاد يك خط لوله نفتي به اقيانوس هند وجود دارد، زيرا اين خط لوله نميتواند از جنوب ايارن و يا شمال روسيه عبور كند و بايد از شرق، تركمنستان و افغانستان بگذرد. بنابراين اين كشور ميبايست تحت كنترل درآيد. در حقيقت دليل " تروريست " ناميدن مسلمانان نيز همين است. اگرچه تمام اينها دروغهاي بزرگي هستند اما اگر همين دروغها را هزار بار تكرار كنيم، در نهايت مردم باور ميكنند كه مسلمانان تروريست هستند و فكر ميكنند كه جنگ عليه مسلمان، جنگي ضروري است.
*سوال: پس ساختارهاي زيرزميني منحل شدهاند ولي استراتژي بحران همچنان ادامه دارد؟
دانيل گنسر: دقيقا! ممكن است ساختارها منحل شده باشند اما انواع ديگري از آنها شكل گرفتهاند. مهم است كه چگونگي عملكرد استراتژي بحران را توضيح دهيم. اين روشها اگرچه قانوني نيستند اما براي دولتها راه آسان براي دستكاري و جهتدهي افكار مردم هستند .
بعد از هر بمبگذاري، مردم ميترسند و احساس گيجي ميكنند. قبول اين امر كه بمبگذاري در نتيجه استراتژي بحران يا پرچمهاي دروغين بوده، سخت است، بنابراين حقيقت اين است كه راحتترين راه پذيرفتن جهتگيريهاي فكري و گفتن اين جملات است: من 30 سال از همه چيز با خبرم و هيچگاه از جنايات اين ارتشها چيزي نشنيدهام. مسلمانان به ما حمله كردهاند و ما هم عليه آنها ميجنگيم. "
*سوال: از سال 2001، اتحاديه اروپا قواعد ضد تروريستي را اتخاذ كرد. بعدتر مشخص شد كه اين قواعد به سازمان سيا اجازه دادهاند كه مردم را بدزد و به مكانهاي مخفي خود برده و شكنجه كند.
آيا كشورهاي اروپايي گرويي نيز براي تسليم شدنشان به آمريكا دارند؟
دانيل گنسر: كشورهاي اروپايي پس از 11 سپتامبر 2001، موضعگيري بسيار ضعيفي در قبال آمريكا داشتند. همينطور كشورهاي اروپايي حتي بعد از اينكه غيرقانوني بودن زندانهاي مخفي آمريكا را تاييد كردند هم اجازه دادند تا اين زندانها به كار خود ادامه دهند. اتفاق مشابهي هم براي زندانيان گوانتانامو افتاد.
بسياري در اروپا گفتند: " زندانيان نبايد از داشتن وكيل مدافع محروم باشند " وقتي هم كه آنگلا مركل اظهارات مشابهي را ايراد كرد، آمريكا خيلي صريح اظهار داشت كه آلمان نقش كوچكي در جنگ عراق داشته است و تنها سرويسهاي مخفي آلمان براي آمادهسازي جنگ فعاليتكردهاند و بنابراين، آلمانها بايد خفه شوند.
*سوال: با اين اوضاع، ناتو چگونه ميخواهد از مردم محافظت كند؟
دانيل گنسر: با توجه به اينكه حملات تروريستها طي جنگ سرد توسط ارتشهاي سري شبكه گلاديو انجام شده است،اين مهم است كه ما قادر به تشخيص دقيق استنباط ناتو در اينباره باشيم. تا امروز ناتو از صحبت درباره استراتژي بحران و تروريسم طي دوران جنگ سرد، خودداري كرده است. ناتو از پاسخ به تمام سوالات مرتبط با گلاديو خودداري كرده است.
امروزه، ناتو بر خلاف اهداف اوليهاش، به عنوان يك ارتش مهاجم استفاده ميشود. در واقع بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر، سران ناتو اظهار داشتند كه دليل مشاركت آنها در جنگ افغانستان، مبارزه عليه تروريسم است. اگرچه ناتو در معرض خطر شكست خوردن در اين جنگ قرار دارد اما بايد دانست كه ناتو واقعا براي مبارزه با تروريسم وارد جنگ شده است و يا اينكه به دنبال ايجاد موقعيتي مشابه زمان جنگ سرد است؟ به هر حال ناتو در آن زمان نيز مدعي بود در حال دفاع از اروپا و آمريكا در برابر حمله شوروي است، اتفاقي كه هيچگاه به وقوع نپيوست.
بايد توجه كرد كه ناتو در ابتدا براي گرفتن نفت و گاز كشورهاي اسلامي، تشكيل و تامين مالي نشده است.
*سوال: ميشود درك كرد كه رژيم صهيونيستي كه قصد دارد درگيري در كشورهاي عربي و اسلامي را توسعه دهد، آمريكا را تشويق به حركت در اين مسير كرده است. اما ورود به جنگ شروع شده توسط پنتاگون چه نفعي براي كشورهاي اروپايي دارد؟
دانيل گنسر: من فكر ميكنم كه اروپا گيج و سردرگم شده است. آمريكا در موقعيت قوي قرار دارد و اروپا نيز فكر ميكند كه بهترين كار، شريك شدن با سمت قويتر است. سران اروپا به آساني تحت فشار آمريكا قرار ميگيرند كه هميشه خواستار اعزام نيروهاي اضافي به جبههاي مختلف خود ميباشد. هرچه كشورهاي اروپايي بيشتري وارد اين ميدان شوند، تعداد بيشتري از آنها تحت امر آمريكا قرار ميگيرند و خود را با مشكلات بزرگ و بزرگتر روبرو خواهند ديد.
در افغانستان، آلمان و انگليس تحت فرمان ارتش آمريكا قرار دارند. از لحاظ استراتژيكي اين موقعيت يك موقعيت مفيد براي اين كشورها نيست.
هماكنون نيز آمريكا از آلمان خواسته است تا سربازان خود را به جنوب افغانستان، يعني خطرناكترين منطقه نبرد اعزام كند. در اينصورت آلمان خود را در خطر قرار ميدهد. آلمان ميبايست از خودش بپرسد كه آيا واقعا نبايد 3000 سرباز خود را از افغانستان خارج كند؟ اما براي آلمانها نافرماني از دستورات آمريكا كه به ارباب آنها تبديل شده است، اقدامي بسيار سخت است.
*سوال: دولتهاي كنوني ما چقدر در رابطه با استراتژي بحران مي دانند؟
دانيل گنسر: به عنوان يك مشاور سياسي هميشه گفتهام كه نبايد اجازه داد كه برخي با جهتدهي افكار مردم بكوشند تا مردم باور كنند كه تروريستها هميشه مسلمان هستند. گفتم كه اين درگيريها تنها براي كنترل منابع انرژي است. به هر حال ميبايست وسيلهاي براي نجات پيدا كردن از كمبود انرژي پيدا كرد تا نيازي به استفاده از قدرت نظامي نباشد زيرا مسايل با اين روش نه تنها حل نميشوند بلكه بدتر نيز ميشوند.
*سوال: وقتي كه تخريب وجهه اعراب را در درگيريهاي ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان ميبينيم، فكر ميكنيم كه اين اقدامات ربطي به نفت ندارند.
دانيل گنسر: در اين مورد خير! اما در ديدگاه آمريكا تحت كنترل درآوردن منابع انرژي بلوك آسيااروپايي كه از آذربايجان به عربستان، عراق، كويت و خليج فارس ميرود و سپس از تركمنستان و قزاقستان عبور ميكند، امري قطعي است.
از نظر من اين اتفاقات چيزي جز يك بازي ژئواستراتژيك نيست كه اتحاديه اروپا نيز چارهاي جز شكست در آن ندارد. زيرا اگر آمريكا كنترل منابع انرژي را به دست آورد، بحران انرژي بدتر ميشود و به اروپاييان ميگويد: " شما گاز و نفت ميخواهد، پس بايد نفت و گاز را با اين چيزها مبادله كنيد. " آمريكا قصد ندارد كه نفت و گاز را مجاني به اروپا بدهد. روزي كه مردم بفهمند جنگهاي عليه تروريسم و طرح اتهامات عليه مسلمانان تنها يك نوع هياهوي تبليغاتي بوده است، قطعا شگفتزده ميشوند. كشورهاي اروپايي ميبايد بيدار شوند و يكبار براي هميشه بفهمند كه استراتژي بحران چگونه عمل ميكند. آنها بايد ياد بگيرند كه به آمريكا " نه " بگويند. به علاوه در آمريكا نيز مردم زيادي هستند كه با نظامي ساختن روابط بينالملل مخالفند.
*سوال: كشورهايي مثل سوييس هماكنون تا چه ميزان در استراتژي بحران شركت دارند؟
دانيل گنسر: من فكر نميكنم كه استراتژي بحران هماكنون در سوييس وجود داشته باشد. اين كشور هيچ حمله تروريستي نداشته است. اما به هر حال سوييس نيز همانند ديگر كشورها سياستمداراني دارد كه از آمريكا ميترسند و از مقابله با آمريكا خودداري ميكنند.
توضيحات:
(1)عمليات پرچم دروغين اصطلاحي است كه براي اشاره به اقدامات تروريستي استفاده ميشود كه بطور مخفيانه توسط دولتها و يا سازمانهاي دولتي انجام ميشود و سعي ميشود تا اينطور به نظر آيد كه توسط شخص ديگري هدايت شده است.
(2) گروههاي به جاي مانده يا باقي مانده در خط دشمن، اسمي است كه به ساختارهاي زيرزميني كه براي انجام جنگهاي پارتيزاني آموزش ديدهاند داده ميشود.
(3) يكي از ارتشهاي سري اروپا كه تحت نفوذ سيا قرار داشت.
(4) LavonAffai، از نام وزير دفاع رژيم صهيونيستي گرفته شده است كه پس از افشا شدن دست داشتن موساد در يكسري اقدامات جنايتكارانه، از كار بركنار شد.
http://media.farsnews.com/Media/8702/Images/jpg/A0434/A0434011.jpg
به گزارش خبرگزاري فارس، "دانيل گنسر " ( Daniele Ganser)، استاد تاريخ معاصر دانشگاه سويس، كتاب مهمي با نام " ارتشهاي سري ناتو "، منتشر كرده است كه بر اساس آن كتاب ايالات متحده آمريكا طي 50 سال اخير اقدام به سازماندهي بمبگذاريهايي در كشورهاي اروپاي غربي كرده كه اين بمبگذاريهاي به نادرست به چپگرايان و چپگرايان افراطي نسبت داده شد تا از اعتبار آنها را در ميان رايدهندگان بكاهد.
در همين رابطه و با توجه به اينكه به گفته پايگاه خبري "ولترنت "، اين استراتژي آمريكا امروزه با تلاش براي القاي ترس از اسلام و به حق دانستن جنگ براي نفت، ادامه مييابد؛ " سيلويا كاتوري "، روزنامهنگار سويسي مصاحبهاي با دانيل گنسر انجام داده است و در رابطه با ارتشهاي سر ناتو و استراتژيهاي مخفي آمريكا از وي سوال پرسيده است كه متن مصاحبه را در ادامه خواهيد خواند:
*سوال: كتاب شما در رابطه با ارتشهاي سري ناتو، استراتژي بحران و تروريسم " پرچم دروغين "(1) را توضيح داده و به عنوان خطراتي بزرگ معرفي ميكند.
در واقع كتاب شما به ما ميآموزد كه ناتو چگونه به همراه سرويسهاي اطلاعاتي و يا كشورهاي اروپاي غربي و پنتاگون، از ارتشهاي سري طي جنگ سرد استفاده كرد و جاسوساني را در احزاب راست افراطي اجير كرد تا بتواند اقدامات تروريستي را به منظور نسبت دادن به چپها سازماندهي كند. با توجه به اين موارد، هماكنون ما نگران اين هستيم كه چه اتفاقي ممكن است امروز در پشت سر ما بيافتد.
دانيل گنسر: فهميدن اينكه استراتژي بحران امروزه ميخواهد چه چيزي را بيان كند، بسيار مهم است. اين امر ميتواند به ما كمك كند تا اوضاع كنوني را واضح ببينيم و بطور شفاف متوجه شويم كه آنها در چه حوزهاي مشغول به كارند.
اين در حالي است كه تنها افراد كمي هستند كه بدانند " استراتژي بحران " چه معنايي ميدهد. صحبت درباره اين استراتژي بسيار مهم است تا بتوان اين استراتژي را تشريح كرد. اين استراتژي روشي است كه بر اساس آن اعمال جنايتكارانه انجام ميشود و سپس به افراد ديگري نسبت داده ميشود.
منظور ما از واژه " بحران "، يك بحران هيجاني است، يعني تمام آن چيزي كه موجب ايجاد احساس بحران ميشود. همچنين كلمه " استراتژي " به آن چيزي برميگردد كه موجب افزايش ترس مردم نسبت به يك گروه مشخص ميشود.
اين، ساختارهاي سري ناتو توس سازمان سيا و در راستاي همكاري با سازمان جاسوس انگليس تجهيز و تامين مالي شده و همچنين آموزش داده شدهاند. تا بتوانند در برابر ارتش اتحاديه شوروي در يك جنگ خاص مبارزه كنند. اما اطلاعاتي كه امروزه به دست آمدهاند نشان دهنده اين مطلب هستند كه اين ساختارها براي انجام عملياتهاي تروريستي در كشورهاي مختلف، بوجود آمدهاند.
در حقيقت به اين ترتيب است كه از دهه 70 سرويسهاي مخفي ايتاليا با استفاده از اين ارتشها اقدام به تحريك و برانگيختن حملات تروريستي ميكنند كه با هدف ايجاد ترس در بين مردم و در مراحل بعد متهم كردن كمونيستها، انجام شدهاند. به اين ترتيب، استراتژي بحران براي بياعتبارسازي، تضعيف و توقف كمونيسم از دستيابي به قدرت اجرايي، بوجود آمد.
*سوال: دانستن اينكه اين استراتژي چه معنايي ميدهد، آسان است. اما همچنان سخت است كه باور كنيم دولت ما ميتوانند به ناتو، آژانسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي و سيا اجازه بدهند از چنين راههايي كه ميتواند موجب تهديد امنيت شهروندانشان شود، استفاده كنند.
دانيل گنسر: ناتو در مركز شبكه زيرزميني مرتبط با ترور بود. " كميته طرحريزي زيرزميني " (CPC)، و كميته همپيمانان زيرزميني " (ACC)، دو زيرساختار از اتحاد آتلانتيك بودند كه امروزه بطور واضحي شناخته شده هستند. اما امروزه فهميدن اينكه چه كسي دارد چه كاري انجام ميدهد، دشوار است. بطوريكه نه تنها هيچ سندي وجود ندارد كه ثابت كند چه كسي در راس امور قرار دارد، چه كسي استراتژي بحران را سازماندهي كرد، چگونه ناتو، سرويسهاي اطلاعاتي اروپاي غربي، سيا، سازمان مخفي انگليس و تروريستهاي اجير شده در ميان افراطيگران راست، نقشها و مسئوليتهايشان را تقسيم كردهاند؟
در حقيقت تنها چيزي كه ما به يقين ميدانيم اين است كه در درون اين ساختارهاي زيرزميني، عناصري وجود دارند كه استراتژي بحران را به كار بردهاند.
از سوي ديگر تروريستهاي گروههاي راستگراي افراطي نيز در بيانيههايشان توضيح دادهاند كه اين سرويسهاي سري ناتو بودهاند كه از آنها در اين جنگ زيرزميني حمايت كردهاند. اين در حالي است كه وقتي از برخي اعضاي سيا يا ناتو در اينباره سوال ميپرسيم،-كاري كه من سالهاي متمادي انجام داد- آنها تنها به گفتن اينكه امكان دارد برخي عناصر مجرم هم از كنترل خارج شده باشند، اكتفا ميكنند.
*سوال: آيا ارتش هاي سري در تمام كشورهاي اروپاي غربي فعال بودند؟
دانيل گنسر: من در تحقيقاتم شواهدي يافتم كه نشان ميداد فعاليت ارتشهاي سري محدود به ايتاليا نبوده است بلكه تمامي كشورهاي اروپاي غربي شامل: فرانسه، بلژيك، هلند، نروژ، دانمارك، سوئد، فنلاند،تركيه، اسپانيا، پرتغال، اتريش، سوييس، يونان، لوكزامبرگ و آلمان را نيز شامل ميشده است.
در ابتدا ما تصور ميكرديم تنها يك سازمان با ساختار چريكي وجود دارد اما در واقع تمامي اين ارتشهاي سري در استراتژي بحران ايفاي نقش كرده و در نتيجه اقدامات تروريستي انجام دادهاند. البته توجه به اين نكته نيز مهم است كه همه اين ارتشهاي سري در حملات مشاركت نكردهاند و ميبايست تفاوت ميان آنها را نيز درك كرد.
به هر حال چيزي كه امروزه واضح است اين است كه ساختار زيرزميني ناتو كه اغلب " گروههاي به جاي مانده " (2) ناميده شدهاند، در ابتدا با هدف انجام عمليات چريكي در زمان اشغال اروپاي غربي بوجود آمدند.
در همين حال، ايالات متحده نيز تصريح كرده است كه شبكههاي چريكي براي پوشاندن عدم آمادگي كشورهاي تحت حمله آلمان، ضروري بودهاند.
در همين راستا چند كشور اروپايي مثل نروژ نيز كه توسط آلمانها اشغال شده بودند، خواستند تا عدم وجود ظرفيتشان براي مقاومت در برابر اشغالگر، درس بگيرند و به تصميم گرفتند تا در صورت بروز اشغالگري مجدد، آمادگي بهتري داشته باشند تا در صورتي كه بطور رسمي شكست خوردند، يك ارتش سري به عنوان گزينهاي ديگر براي مقاومت مطرح باشد.
*سوال: اگر درست فهميده باشم، گروههاي به جاي مانده، از هدف اصليشان، كه آمادگي در برابر هجوم شوروي بود، منحرف شدند و براي شكست احزاب چپگرا، سازماندهي مجدد شدند.
در اينصورت چرا احزاب چپ در اين رابطه تحقيقات نكردهاند و قبلتر اين اتهامات را مطرح نكردند؟
دانيل گنسر: وقتي ما مورد ايتاليا را در دست گرفتيم، به نظر ميرسيد كه هر زمان حزب كمونيست از دولت ميخواست تا توضيحي درباره ارتش سري (كه در ايتاليا با نام رمز " گلاديو " عمليات انجام ميداد)(3)، ارايه كند، دولت با طرح اين بهانه كه اين مورد يك " راز ملي " ميباشد، از پاسخگويي فرار ميكرد.
در عين حال سال 1990، "گيوليو اندروتي " (Giulio Andreotti)، رييس شوراي وزيران و عضو حزب دموكراسي مسيحي، وجود گلاديو و ارتباط مستقيم آن با ناتو، سيا و سازمان جاسوسي انگليس را به رسميت شناخت. همزمان قاضي " فليس كاسون " ( Felice Casson) نيز توانست ثابت كند عامل اصلي بمبگذاري سال 1972 در " پتيانو " كه موجب حيرت ايتاليا شد و تا آن زمان به شبهنظاميان افراي چپ نسبت داده ميشد، " وينسنزو وينسيگورا " (Vincenzo Vinciguerra)، وابسته به " اوردين نووو "،يك گروه راستگراي افراطي، بوده است. با اين حال وينسيگورا با كمك سرويسهاي مخفي ايتاليا، در رابطه با بمبگذاري مقصر شناخته نشد.
در عين حال وينسيگورا در رابطه با موجوديت ارتش سري گلاديو سخن گفته بود و توضيح داده بود كه طي جنگ سرد، عملكرد زيرزميني اين ارتشها موجب مرگ زنان و كودكان زيادي شد. وي همچنين توضيح داد كه شاخههاي اين ارتش سري تحت كنترل ناتو در سراسر اروپا حضور داشتند. پس از اينكه اين اطلاعات منتشر شد، يك بحران سياسي در ايتاليا به وقوع پيوست.
به هر حال، ميبايست از تحقيقات قاضي كاسون تشكر كنيم كه موجب شد در رابطه با ارتشهاي سري ناتو بدانيم.
اما در آلمان هم هنگامي كه چريكهاي سوشيال دموكرات آلمان در سال 1990 از وجود ارتش سري در كشورشان و رابطه آنها با سرويسهاي سري آلمان، با خبر شدند، اعلام كردند كه اين اتفاق يك رسوايي بوده و حزب دموكراتيك مسيحي را نيز در اين باره متهم كردند.
واكنش اين حزب نيز گفتن اين جملات بود: " اگر شما ما را متهم ميكنيد ما ميخواهيم بگوييم كه شما هم، به همراه ويلي براندت، در اين توطئه دخالت داشتيد. "
بسياري از اعضاي پارلمان اروپا نيز در نوامبر 1990 اعلام كردند كه وجود چنين ارتشهاي زيرزميني قابل تحمل نيست و مردم اروپا بايد بدانند كه منشا اصلي هر عمل تروريستي كجاست و تاكيد كردند كه نياز به انجام يك تحقيق و استقسار در اين زمينه ميباشد. بنابراين پارلمان اروپا شكايتي به ناتو و جورج بوش پدر نوشت. اما هيچ اقدامي انجام نشد.
تنها در ايتاليا، بلژيك و سويس است كه پرس و جو و تحقيقات عمومي وجود دارد و تنها همين سه كشور هستند كه اقداماتي را در اين زمينه انجام دادهاند و گزارشي در رابطه با ارتشهاي سريشان منتشر كردهاند.
*سوال: امروز چه؟ آيا ارتشهاي سري همچنان فعال هستند؟ ايا امكان دارد كه ساختارهاي ملي سري وجود داشته باشند كه از كنترل كشورها خارج شده باشند؟
دانيل گنسر: براي يك تاريخدان، پاسخ دادن به اين سوال مشكل است. ما هيچ گزارش رسمي از كشورهاي اروپايي نداريم. من در كتابهايم تنها مسايلي را بررسي كردهام كه قادر به اثبات آنها هستم.
در رابطه با ايتاليا، گزارشي وجود دارد كه ميگويد ارتش سري گلاديو نابود شده است. در رابطه با موجوديت ارتش سري پي26، در سويس نيز سال 1990 گزارشي توسط پارلمان منتشر شد و بيان كرد كه ارتشهاي زيرزميني كه مواد منفجره را در مكانهاي پنهاني در سراسر سوييس ذخيره كرده بودند، منحل شدهاند.
اما در ديگر كشورها كاري انجام نشده است. در فرانسه در حالي كه رييسجمهور " فرانكوس ميتراند " گفته بود كه اين مسايل مربوط به گذشته ميشود، ما بعدها كشف كرديم كه ساختارهاي سري هميشه وجود داشتهاند. بطوريكه " گيوليو اندروتي "، با اشاره به اين مطلب كه رييسجمهور فرانسه دروغ ميگويد،گفت: " شما ميگوييد كه ارتشهاي سري ديگر فعاليت نميكنند. اما طي ديدار مخفي بهار سال 1990، شما، يعني فرانسه هم حضور داشتيد؛ پس نگوييد كه ارتشهاي سري ديگر وجود ندارند. " با اين اظهار نظر ميتراند به شدت از افشاگريهاي اندروتي خشمگين شد زيرا ميتراند مجبور شد تا بيانيه خود را اصلاح كند.
بعدها نيز درياسالار " پير لاكوسته " (Pirre Lacoste)، تاييد كرد كه ارتشهاي سري در فرانسه وجود دارند و فرانسه نيز در حملات تروريستي مشاركت داشته است.
به هر حال گفتن اينكه اين مسايل حل شدهاند يا خير، سخت است. با اين وجود حتي اگر ساختارهاي گلاديو نيز منحل شده باشند، ارتشهاي جديدي ايجاد شدهاند و همچنان از روش استراتژي بحران و پرچم دروغين بهره ميگيرند.
*سوال: آيا ميتوان اينگونه تصور كرد كه پس از سقوط شوروي، ايالات متحده و ناتو به توسعه استراتژي بحران و پرچمهاي دروغين در جبهههاي ديگر ادامه دادند؟
دانيل گنسر: اگرچه تحقيقات من بر اساس دوره جنگ سرد در اروپا ميباشد اما مشخص شده است كه پرچمهاي دروغين در ديگر نقاط نيز به كار گرفته شدهاند. براي مثال در بمبگذاري سال 1953 در ايران، كه كمونيستهاي ايراني در ابتدا محكوم شدند. اين سازمان سيا و امآي6 بودند كه با بهرهگيري از برخي مامورين از آنها براي هدايت كودتايي به منظور براندازي دولت مصدق، استفاده كردند. تا بتوانند در زمان جنگ نفت موجود در ايران را كنترل كنند.
نمونه ديگري در اين زمينه، بمبگذاريهاي مصر در سال 1954 بود كه در ابتدا مسلمانان مسئول اين بمبگذاريها شناخته شدند. اما بعدها ثابت شد كه ماموري موسوم به " لاون افير "(4)، كه از مامورين موساد بود، ارتكاب به اين بمبگذاري كرده بود.
در اين زمان بود كه رژيم صهيونيستي باعث شد ارتش انگليس از مصر خارج نشود تا با حضور اين نيروها در مصر، امنيت اسراييل نيز حفظ شود.
بنابراين نمونههاي زيادي در تاريخ وجود دارند كه نشان ميدهند استراتژي بحران و پرچمهاي دروغين، توسط آمريكا، بريتانياي كبير و رژيم صهيونيستي به كار گرفته شدهاند.
*سوال: اين ساختارهاي زيرزميني ناتو، كه پس از جنگ جهاني دوم براي ايجاد توانايي مقاومتي در كشورهاي اروپايي در برابر حمله احتمالي شوروي ايجاد شدند، نتيجهاي جز انجام عملياتهاي جنايتكارانه عليه شهروندان اروپايي نداشتند؟ همه چيز به اين مسئله ختم ميشود كه ايالات متحده هدف ديگري داشته است!
دانيل گنسر: شما حق داريد كه چنين سوالي بپرسيد. آمريكا به كنترل سياسي علاقهمند است. اين كنترل سياسي يكي از عناصر حياتي استراتژي واشنگتن و لندن است.
ژنرال " گرالدو سروال "، رييس گلاديو، مثالي در كتابش ارايه كرده است. وي ميگويد كه به اين نتيجه رسيده كه آمريكا علاقهاي به آمادهسازي چريكها عليه حمله ناگهاني شوروي ندارد و شاهد اين مطلب بوده كه مامورين سازمان سيا كه براي آموزش ارتش سري وي ميآمدند تنها ميخواستند تا اطمينان كسب كنند كه ارتش كارا است و ميتواند شبهنظاميان كمونيست را كنترل كند. ترس آنها نيز از اين بود كه كمونيستها بتوانند قدرت را در كشورهايي همچون يونان، ايتاليا و فرانسه به دست گيرند. بنابراين استراتژي بحران وسيلهاي براي رسيدن به اين هدف بود: تطبيق و تحت تاثير قرار دادن سياستهاي برخي كشورهاي خاص اروپاي غربي.
*سوال: شما در رابطه با اعميت فاكتو هيجان و احساس در استراتژي بحران گفتيد. بنابراين، تروري كه منشا آن نامعلوم است ميتواند به افكار عمومي را شكلدهي كند. آيا اينطور نيست كه ما امروزه نيز همان روند گذشته را ادامه ميدهيم؟ ديروز ما به ترس از كمونيسم دامن ميزديم و امروز هم به ترس از اسلام دامن ميزنيم.
دانيل گنسر: بلي، كاملا درست است. طي طرح ريزي جنگ عراق، گفته شد كه صدام حسين تسليحات بيولوژيكي دارد و بين عراق و تروريستهاي القاعده ارتباط وجود دارد. به وسيله اين دروغها كاري شد كه مردم باور كنند، مسلمانان قصد دارند تروريسم را در تمام دنيا پخش كنند و براي مبارزه عليه تروريسم، بروز جنگ ضروري است. اين در حالي است كه دليل جنگ عراق، كنترل منابع انرژي بوده است. در حقيقت موقعيتهاي جغرافيايي مناسب، ذخاير گاز و نفت در كشورهاي اسلامي متمركز شدهاند. بنابراين كسي كه قصد دارد انحصار اين منابع را بدست بياورد ميبايست در پس چنين كارهايي پنهان شود.
ذخاير نفتي به زودي به پايان خواهند رسيد و بنابراين ميبايست نفت عراق را بدست آورد، اگرچه ممكن است مردم بگويند كه نبايد كودكان را به خاطر بدست آوردن نفت كشت و اين امر هم درست است، اما همچنين نميتوان به آنها گفت كه در درياي خزر هم ذخاير عظيم نفتي وجود دارد و راهي نيز براي ايجاد يك خط لوله نفتي به اقيانوس هند وجود دارد، زيرا اين خط لوله نميتواند از جنوب ايارن و يا شمال روسيه عبور كند و بايد از شرق، تركمنستان و افغانستان بگذرد. بنابراين اين كشور ميبايست تحت كنترل درآيد. در حقيقت دليل " تروريست " ناميدن مسلمانان نيز همين است. اگرچه تمام اينها دروغهاي بزرگي هستند اما اگر همين دروغها را هزار بار تكرار كنيم، در نهايت مردم باور ميكنند كه مسلمانان تروريست هستند و فكر ميكنند كه جنگ عليه مسلمان، جنگي ضروري است.
*سوال: پس ساختارهاي زيرزميني منحل شدهاند ولي استراتژي بحران همچنان ادامه دارد؟
دانيل گنسر: دقيقا! ممكن است ساختارها منحل شده باشند اما انواع ديگري از آنها شكل گرفتهاند. مهم است كه چگونگي عملكرد استراتژي بحران را توضيح دهيم. اين روشها اگرچه قانوني نيستند اما براي دولتها راه آسان براي دستكاري و جهتدهي افكار مردم هستند .
بعد از هر بمبگذاري، مردم ميترسند و احساس گيجي ميكنند. قبول اين امر كه بمبگذاري در نتيجه استراتژي بحران يا پرچمهاي دروغين بوده، سخت است، بنابراين حقيقت اين است كه راحتترين راه پذيرفتن جهتگيريهاي فكري و گفتن اين جملات است: من 30 سال از همه چيز با خبرم و هيچگاه از جنايات اين ارتشها چيزي نشنيدهام. مسلمانان به ما حمله كردهاند و ما هم عليه آنها ميجنگيم. "
*سوال: از سال 2001، اتحاديه اروپا قواعد ضد تروريستي را اتخاذ كرد. بعدتر مشخص شد كه اين قواعد به سازمان سيا اجازه دادهاند كه مردم را بدزد و به مكانهاي مخفي خود برده و شكنجه كند.
آيا كشورهاي اروپايي گرويي نيز براي تسليم شدنشان به آمريكا دارند؟
دانيل گنسر: كشورهاي اروپايي پس از 11 سپتامبر 2001، موضعگيري بسيار ضعيفي در قبال آمريكا داشتند. همينطور كشورهاي اروپايي حتي بعد از اينكه غيرقانوني بودن زندانهاي مخفي آمريكا را تاييد كردند هم اجازه دادند تا اين زندانها به كار خود ادامه دهند. اتفاق مشابهي هم براي زندانيان گوانتانامو افتاد.
بسياري در اروپا گفتند: " زندانيان نبايد از داشتن وكيل مدافع محروم باشند " وقتي هم كه آنگلا مركل اظهارات مشابهي را ايراد كرد، آمريكا خيلي صريح اظهار داشت كه آلمان نقش كوچكي در جنگ عراق داشته است و تنها سرويسهاي مخفي آلمان براي آمادهسازي جنگ فعاليتكردهاند و بنابراين، آلمانها بايد خفه شوند.
*سوال: با اين اوضاع، ناتو چگونه ميخواهد از مردم محافظت كند؟
دانيل گنسر: با توجه به اينكه حملات تروريستها طي جنگ سرد توسط ارتشهاي سري شبكه گلاديو انجام شده است،اين مهم است كه ما قادر به تشخيص دقيق استنباط ناتو در اينباره باشيم. تا امروز ناتو از صحبت درباره استراتژي بحران و تروريسم طي دوران جنگ سرد، خودداري كرده است. ناتو از پاسخ به تمام سوالات مرتبط با گلاديو خودداري كرده است.
امروزه، ناتو بر خلاف اهداف اوليهاش، به عنوان يك ارتش مهاجم استفاده ميشود. در واقع بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر، سران ناتو اظهار داشتند كه دليل مشاركت آنها در جنگ افغانستان، مبارزه عليه تروريسم است. اگرچه ناتو در معرض خطر شكست خوردن در اين جنگ قرار دارد اما بايد دانست كه ناتو واقعا براي مبارزه با تروريسم وارد جنگ شده است و يا اينكه به دنبال ايجاد موقعيتي مشابه زمان جنگ سرد است؟ به هر حال ناتو در آن زمان نيز مدعي بود در حال دفاع از اروپا و آمريكا در برابر حمله شوروي است، اتفاقي كه هيچگاه به وقوع نپيوست.
بايد توجه كرد كه ناتو در ابتدا براي گرفتن نفت و گاز كشورهاي اسلامي، تشكيل و تامين مالي نشده است.
*سوال: ميشود درك كرد كه رژيم صهيونيستي كه قصد دارد درگيري در كشورهاي عربي و اسلامي را توسعه دهد، آمريكا را تشويق به حركت در اين مسير كرده است. اما ورود به جنگ شروع شده توسط پنتاگون چه نفعي براي كشورهاي اروپايي دارد؟
دانيل گنسر: من فكر ميكنم كه اروپا گيج و سردرگم شده است. آمريكا در موقعيت قوي قرار دارد و اروپا نيز فكر ميكند كه بهترين كار، شريك شدن با سمت قويتر است. سران اروپا به آساني تحت فشار آمريكا قرار ميگيرند كه هميشه خواستار اعزام نيروهاي اضافي به جبههاي مختلف خود ميباشد. هرچه كشورهاي اروپايي بيشتري وارد اين ميدان شوند، تعداد بيشتري از آنها تحت امر آمريكا قرار ميگيرند و خود را با مشكلات بزرگ و بزرگتر روبرو خواهند ديد.
در افغانستان، آلمان و انگليس تحت فرمان ارتش آمريكا قرار دارند. از لحاظ استراتژيكي اين موقعيت يك موقعيت مفيد براي اين كشورها نيست.
هماكنون نيز آمريكا از آلمان خواسته است تا سربازان خود را به جنوب افغانستان، يعني خطرناكترين منطقه نبرد اعزام كند. در اينصورت آلمان خود را در خطر قرار ميدهد. آلمان ميبايست از خودش بپرسد كه آيا واقعا نبايد 3000 سرباز خود را از افغانستان خارج كند؟ اما براي آلمانها نافرماني از دستورات آمريكا كه به ارباب آنها تبديل شده است، اقدامي بسيار سخت است.
*سوال: دولتهاي كنوني ما چقدر در رابطه با استراتژي بحران مي دانند؟
دانيل گنسر: به عنوان يك مشاور سياسي هميشه گفتهام كه نبايد اجازه داد كه برخي با جهتدهي افكار مردم بكوشند تا مردم باور كنند كه تروريستها هميشه مسلمان هستند. گفتم كه اين درگيريها تنها براي كنترل منابع انرژي است. به هر حال ميبايست وسيلهاي براي نجات پيدا كردن از كمبود انرژي پيدا كرد تا نيازي به استفاده از قدرت نظامي نباشد زيرا مسايل با اين روش نه تنها حل نميشوند بلكه بدتر نيز ميشوند.
*سوال: وقتي كه تخريب وجهه اعراب را در درگيريهاي ميان رژيم صهيونيستي و فلسطينيان ميبينيم، فكر ميكنيم كه اين اقدامات ربطي به نفت ندارند.
دانيل گنسر: در اين مورد خير! اما در ديدگاه آمريكا تحت كنترل درآوردن منابع انرژي بلوك آسيااروپايي كه از آذربايجان به عربستان، عراق، كويت و خليج فارس ميرود و سپس از تركمنستان و قزاقستان عبور ميكند، امري قطعي است.
از نظر من اين اتفاقات چيزي جز يك بازي ژئواستراتژيك نيست كه اتحاديه اروپا نيز چارهاي جز شكست در آن ندارد. زيرا اگر آمريكا كنترل منابع انرژي را به دست آورد، بحران انرژي بدتر ميشود و به اروپاييان ميگويد: " شما گاز و نفت ميخواهد، پس بايد نفت و گاز را با اين چيزها مبادله كنيد. " آمريكا قصد ندارد كه نفت و گاز را مجاني به اروپا بدهد. روزي كه مردم بفهمند جنگهاي عليه تروريسم و طرح اتهامات عليه مسلمانان تنها يك نوع هياهوي تبليغاتي بوده است، قطعا شگفتزده ميشوند. كشورهاي اروپايي ميبايد بيدار شوند و يكبار براي هميشه بفهمند كه استراتژي بحران چگونه عمل ميكند. آنها بايد ياد بگيرند كه به آمريكا " نه " بگويند. به علاوه در آمريكا نيز مردم زيادي هستند كه با نظامي ساختن روابط بينالملل مخالفند.
*سوال: كشورهايي مثل سوييس هماكنون تا چه ميزان در استراتژي بحران شركت دارند؟
دانيل گنسر: من فكر نميكنم كه استراتژي بحران هماكنون در سوييس وجود داشته باشد. اين كشور هيچ حمله تروريستي نداشته است. اما به هر حال سوييس نيز همانند ديگر كشورها سياستمداراني دارد كه از آمريكا ميترسند و از مقابله با آمريكا خودداري ميكنند.
توضيحات:
(1)عمليات پرچم دروغين اصطلاحي است كه براي اشاره به اقدامات تروريستي استفاده ميشود كه بطور مخفيانه توسط دولتها و يا سازمانهاي دولتي انجام ميشود و سعي ميشود تا اينطور به نظر آيد كه توسط شخص ديگري هدايت شده است.
(2) گروههاي به جاي مانده يا باقي مانده در خط دشمن، اسمي است كه به ساختارهاي زيرزميني كه براي انجام جنگهاي پارتيزاني آموزش ديدهاند داده ميشود.
(3) يكي از ارتشهاي سري اروپا كه تحت نفوذ سيا قرار داشت.
(4) LavonAffai، از نام وزير دفاع رژيم صهيونيستي گرفته شده است كه پس از افشا شدن دست داشتن موساد در يكسري اقدامات جنايتكارانه، از كار بركنار شد.