matrix
19th November 2009, 12:10 PM
مشخص نيست كه اينترنت بر روانشناسي خود چه تأثيري خواهد گذاشت خاصه از آن رو كه اين وسيله روز به روز جهانيتر شده، راه خود را در درون فرهنگهاي روستايي و سنتي به هم وابسته باز ميكند.ميتوان توصيفي افراطي در خصوص ديدگاههاي به هم وابسته از خود در ارتباط با جامعه ارايه نمود.به نظر ميرسد كه اينترنت به جوانب فرهنگهاي مختلف(فردگرا و جمعگرا) امكان ميدهد تا دريكديگر نفوذ كنند.نظر به ميليونها كاربر شبكه و علايق مختلف آنها،اينترنت چه فرهنگي را ميسازد؟آيا اينترنت فرهنگي عمدتاً فردگراست يا جمعگرا؟ آيا اينترنت فضاهاي شخصي را در زندگي شهري كوچك ايجاد ميكند يا گمنامي زندگي شهرنشيني را تقويت ميكند؟ يا اينترنت محلي است كه خلوت ندارد تا افراد در آن بتوانند به حياط پشتي خود نظر افكنده و هر كس در آن وظيفه خود را بداند يا محلي دوستانهتر باشد كه همه اسم يكديگر را بدانند؟ آيا فضاي مجازي، محلي دوستانه است؟ آيا ما واقعاً راجع به دهكده جهاني يا نوعي جنگل شهري صحبت ميكنيم؟نظر به خودآگاهي، بررسي اينكه آيا ما خاصه در تعيين وابستگيهاي سالم بومشناختي در ارتباط با وابستگيهايي كه آسيب شناختي يا عمل غير عادي هستند، هر ارزشي را به يك فرهنگ و نه فرهنگهاي ديگر نسبت ميدهيم،دشوار است.من به عنوان يك انترن باليني معتقدم كه آن ارزش،به وابستگيهايي منسوب ميشود كه رضايت بخش و به لحاظ عاطفي تقويتكننده هستند و به لحاظ شناختي،وابستگيهايي هستند كه رشد را افزايش ميدهند.
بنابراين،وابستگيهاي كامپيوتري، در فرهنگي شبكه چگونهاند؟شبكه ظاهراً مجالي است كه در آن وابستگيهاي بي شمارند يا دست كم بيش از زندگي عادي هستند.اما آيا ميتوان گفت كه اين وابستگيها رشد را تقويت ميكنند؟الن آلمن(38) در مقاله كوتاهي در نشريه هارپر به نيكي جوهر اين مسايل را يافته است. او با چند جنبه اساسي رسانههاي جديد مواجه ميشود و بسيار هوشمندانه ميگويد اينترنتي كه روز به روز تجاري ميشود به يك خودشيفتگي بسيار بچهگانه،و يك خودپرستي، متمايل ميشود.او حسن تعبيرهاي رسانههاي جديد را توصيف ميكند: "كامپيوتر من،ياهوي من ". رسانه ها سبكي از شخصيت و وجود را به ما تحميل مي كنند. براي مثال من در منزل كامپيوترم را با همسرم شريك مي شوم و هر دوي ما بلافاصله با يك نرمافزار و صور آنلايني مواجه ميشويم كه ما را مجبور ميكند كه خودمان را به صورت فردي درآوريم، معرفيمان از خودمان در دنياي كامپيوتر مانند جزيره جدا شده ميشود.
جفت بودن يا گروهي بودن در دنياي آنلاين بسيار دشوار است.آيا تاكنون سعي كردهايد با دوست خود يا شخص ديگري در شبكه سير كنيد؟كاربر اينترنت با اين وسيله ميتواند تجربهاش را بگونهاي بسازد كه با ساير رسانهها مثل تلويزيون،راديو و چاپ بسيار متفاوت است.سايتهاي پورتال، راديونت، پيشنويس تقسيم فايلها بين كاربران و سرويسهاي خبري رايج،روند خريد را فردي كردهاند(39) اين ابزار و صدها ابزار ديگر تجربه اي بسيار فردي شده را به افراد ارايه ميكنند.همه اين ابزار آلات شخصيكننده راه افراط را پيمودهاند و من فكر ميكنم آنها به نوعي از بينش فردگرايي منتهي مي شوند كه چنانچه مورد توجه قرار نگيرد،روابط اجتماعي و مهمتر مسووليت اجتماعي را كاهش ميدهد.اينترنت تجربهاي مجازي را صرفنظر از فرهنگ زندگي آفلاين در اختيار ما مينهد: خريد،سفر و كار، همگي در خانه انجام ميشود،حتي مي توانيد درمان شناس خود را نيز در خانه بينيد.اين امر به قول آلمن، "غايت به حاشيه راندن هستي است ".عجيب آنكه،برخي ترسيدهاندكه فناوريهاي اطلاعات ممكنست فضاي شهري را متروكه كند،(40) هرچند اين روند ممكن است بيشتر جايگزين حومه شهر شود.كن گرگن(41) سال گذشته در كنفرانس "فناوري و هويت " كه در دانشگاه كرنل برگزار شد،درخصوص پديده سيلوهاي ايدئولوژيكي كه در اينترنت بوجود آمده است سخن گفت كه اين سيلوها به افراد منزوي فرصتي ميدهند تا زبان و آراء مشترك بيابند و آراءشان را حتي بدون كمك فرهنگهاي ديگر تثبيت كنند.مسلماً،اين امر بسته به اينكه آيا شمابراي ديدگاههاي افراد ديگر گروه ارزش قايل هستيد ياخير،ميتواند هم خوب وهم بد باشد.
اما آنچه شبكه تاكنون فراهم نكرده،فضاهاي عمومي مجازياي است،مانند فضاهاي عمومي زندگي آفلاين،كه ما در آن مجبور ميشويم با كساني كه ديدگاههاي متفاوت دارند صحبت كنيم.اندرو شاپيرو(42) مدير نهاد سياستگزاري اينترنتي آسپن نيز مسأله شخصيسازي را مورد بررسي قرار داده است.او ميگويد "تمايل به شخصيسازي بسيار است.اما... سفارشي كردن كامل زندگي،ارتباط جوامع محلي را كه بسياري از آنها پيشتر به نحو تأسفباري ضعيف شدهاند،ضعيف ميكند ".اين بدان معنا نيست كه زندگي همراه با شبكه فرصتي براي تجربيات مشترك فراهم نميكند،بلكه بايد پرسيد كه اين وسيله چه مواقعي با زندگي بومي كاربر پيوند ميخورد و خاصه اينكه جوامع آنلاين ديرپا و يكپارچه(به هم پيوسته)،جوامعي هستند كه اعضاي آنها درابتدا يكديگر را درفضاي آفلاين ملاقات كردهاند و تقريباً روابط نزديكي در زندگي با هم داشتهاند.نظر به تأثيرات بالقوه شخصيسازي و بينش فردگرايي،آيا وب را ميتوان فرهنگي متحد شده در نظر گرفت يا آيا ميتوان آن را مجموعهاي از وابستگيهاي يك بعدي توصيف نمود؟من بعنوان يك محقق مايلم بدانم كه آيا افراد ميتوانند با زندگي همراه با شبكه خود را تطبيق دهند و همچنان در زندگي آف لاين نيز مؤثر و كارآمد باشند؟خودآگاهي،انعطافپذ ر است و ميتوان آن را در اولويت قرار داد يا توصيف نمود،(43)
بنابراين به نظر ميرسد كه اين مسأله امكان پذير است.نيز امكان دارد كه ما به منظور عمل كردن در جهاني سيمي نيازمند دو فرهنگيتر شدن باشيم(هم فرهنگ مستقل و هم به هم وابسته).در اختيار داشتن هر دوي اين فرهنگها ظاهراً براي برقراري ارتباط وعمل كردن در فضايي چندفرهنگي ضروري است.(44) تازمانيكه درخصوص اين سؤالها تحقيق شود،همه،صرفاً بحرانسازند.همانگونه كه درآغاز مقاله گفتم،اين تأملات ابزاري براي طبقهبندي افكارم با هدف انجام تحقيقي تجربي درخصوص اين پديدهها بوده اند.بدين منظورتصميم گرفتهام پژوهشي درخصوص خودآگاهي آغاز كنم و تأثيرات موقعيت جغرافيايي،وسعت و بعد جامعه و زبان را در آن (خودآگاهي) و ارتباط آن با استفاده از اينترنت و انزواي اجتماعي را بررسي كنم.
بنابراين،وابستگيهاي كامپيوتري، در فرهنگي شبكه چگونهاند؟شبكه ظاهراً مجالي است كه در آن وابستگيهاي بي شمارند يا دست كم بيش از زندگي عادي هستند.اما آيا ميتوان گفت كه اين وابستگيها رشد را تقويت ميكنند؟الن آلمن(38) در مقاله كوتاهي در نشريه هارپر به نيكي جوهر اين مسايل را يافته است. او با چند جنبه اساسي رسانههاي جديد مواجه ميشود و بسيار هوشمندانه ميگويد اينترنتي كه روز به روز تجاري ميشود به يك خودشيفتگي بسيار بچهگانه،و يك خودپرستي، متمايل ميشود.او حسن تعبيرهاي رسانههاي جديد را توصيف ميكند: "كامپيوتر من،ياهوي من ". رسانه ها سبكي از شخصيت و وجود را به ما تحميل مي كنند. براي مثال من در منزل كامپيوترم را با همسرم شريك مي شوم و هر دوي ما بلافاصله با يك نرمافزار و صور آنلايني مواجه ميشويم كه ما را مجبور ميكند كه خودمان را به صورت فردي درآوريم، معرفيمان از خودمان در دنياي كامپيوتر مانند جزيره جدا شده ميشود.
جفت بودن يا گروهي بودن در دنياي آنلاين بسيار دشوار است.آيا تاكنون سعي كردهايد با دوست خود يا شخص ديگري در شبكه سير كنيد؟كاربر اينترنت با اين وسيله ميتواند تجربهاش را بگونهاي بسازد كه با ساير رسانهها مثل تلويزيون،راديو و چاپ بسيار متفاوت است.سايتهاي پورتال، راديونت، پيشنويس تقسيم فايلها بين كاربران و سرويسهاي خبري رايج،روند خريد را فردي كردهاند(39) اين ابزار و صدها ابزار ديگر تجربه اي بسيار فردي شده را به افراد ارايه ميكنند.همه اين ابزار آلات شخصيكننده راه افراط را پيمودهاند و من فكر ميكنم آنها به نوعي از بينش فردگرايي منتهي مي شوند كه چنانچه مورد توجه قرار نگيرد،روابط اجتماعي و مهمتر مسووليت اجتماعي را كاهش ميدهد.اينترنت تجربهاي مجازي را صرفنظر از فرهنگ زندگي آفلاين در اختيار ما مينهد: خريد،سفر و كار، همگي در خانه انجام ميشود،حتي مي توانيد درمان شناس خود را نيز در خانه بينيد.اين امر به قول آلمن، "غايت به حاشيه راندن هستي است ".عجيب آنكه،برخي ترسيدهاندكه فناوريهاي اطلاعات ممكنست فضاي شهري را متروكه كند،(40) هرچند اين روند ممكن است بيشتر جايگزين حومه شهر شود.كن گرگن(41) سال گذشته در كنفرانس "فناوري و هويت " كه در دانشگاه كرنل برگزار شد،درخصوص پديده سيلوهاي ايدئولوژيكي كه در اينترنت بوجود آمده است سخن گفت كه اين سيلوها به افراد منزوي فرصتي ميدهند تا زبان و آراء مشترك بيابند و آراءشان را حتي بدون كمك فرهنگهاي ديگر تثبيت كنند.مسلماً،اين امر بسته به اينكه آيا شمابراي ديدگاههاي افراد ديگر گروه ارزش قايل هستيد ياخير،ميتواند هم خوب وهم بد باشد.
اما آنچه شبكه تاكنون فراهم نكرده،فضاهاي عمومي مجازياي است،مانند فضاهاي عمومي زندگي آفلاين،كه ما در آن مجبور ميشويم با كساني كه ديدگاههاي متفاوت دارند صحبت كنيم.اندرو شاپيرو(42) مدير نهاد سياستگزاري اينترنتي آسپن نيز مسأله شخصيسازي را مورد بررسي قرار داده است.او ميگويد "تمايل به شخصيسازي بسيار است.اما... سفارشي كردن كامل زندگي،ارتباط جوامع محلي را كه بسياري از آنها پيشتر به نحو تأسفباري ضعيف شدهاند،ضعيف ميكند ".اين بدان معنا نيست كه زندگي همراه با شبكه فرصتي براي تجربيات مشترك فراهم نميكند،بلكه بايد پرسيد كه اين وسيله چه مواقعي با زندگي بومي كاربر پيوند ميخورد و خاصه اينكه جوامع آنلاين ديرپا و يكپارچه(به هم پيوسته)،جوامعي هستند كه اعضاي آنها درابتدا يكديگر را درفضاي آفلاين ملاقات كردهاند و تقريباً روابط نزديكي در زندگي با هم داشتهاند.نظر به تأثيرات بالقوه شخصيسازي و بينش فردگرايي،آيا وب را ميتوان فرهنگي متحد شده در نظر گرفت يا آيا ميتوان آن را مجموعهاي از وابستگيهاي يك بعدي توصيف نمود؟من بعنوان يك محقق مايلم بدانم كه آيا افراد ميتوانند با زندگي همراه با شبكه خود را تطبيق دهند و همچنان در زندگي آف لاين نيز مؤثر و كارآمد باشند؟خودآگاهي،انعطافپذ ر است و ميتوان آن را در اولويت قرار داد يا توصيف نمود،(43)
بنابراين به نظر ميرسد كه اين مسأله امكان پذير است.نيز امكان دارد كه ما به منظور عمل كردن در جهاني سيمي نيازمند دو فرهنگيتر شدن باشيم(هم فرهنگ مستقل و هم به هم وابسته).در اختيار داشتن هر دوي اين فرهنگها ظاهراً براي برقراري ارتباط وعمل كردن در فضايي چندفرهنگي ضروري است.(44) تازمانيكه درخصوص اين سؤالها تحقيق شود،همه،صرفاً بحرانسازند.همانگونه كه درآغاز مقاله گفتم،اين تأملات ابزاري براي طبقهبندي افكارم با هدف انجام تحقيقي تجربي درخصوص اين پديدهها بوده اند.بدين منظورتصميم گرفتهام پژوهشي درخصوص خودآگاهي آغاز كنم و تأثيرات موقعيت جغرافيايي،وسعت و بعد جامعه و زبان را در آن (خودآگاهي) و ارتباط آن با استفاده از اينترنت و انزواي اجتماعي را بررسي كنم.