matrix
18th November 2009, 02:54 PM
داشتن رويا و يا به قول بعضيها خيالپردازي يکي از مکانيسمهاي دفاعي بدن ماست که اگر به جا و درست استفاده شود مفيد و کارآمد خواهد بود، اگر هم نادرست استفاده شود و با عملکرد عادي زندگي ما تداخل پيدا کند ميتواند مخرب باشد...
همانند مواقعي که گريه ميکنيم و يا خشمگين ميشويم و يا دچار هر هيجان ديگري ميشويم، رويا داشتن نيز يک مکانيسم هيجانمدار است و افرادي که بتوانند در زندگي خود آن را درست و تحت کنترل به کار گيرند، موفق خواهند بود. وقتي کودک هستيم روياپردازيهايمان غيرمنطقي هستند اما به سمت نوجواني و جواني که پيش ميرويم روياپردازيهاي ما حالت منطقيتر به خود ميگيرد و آدم ميتواند با توسل به آنها خود را بالا بکشد و پيشرفت کند. مثلا ما ميبينيم تخيل و روياپردازي ژولورن باعث شد نقطه شروعي براي ايجاد تحول و پيشرفتاش شود. اگر بتوانيم با روياپردازي درست، از آن بهعنوان نقطه شروع و يا اهرمي براي ايجاد تحول و عبور از شرايط نامناسب کنوني استفاده کنيم ميتوانيم روپاپردازي را نقطهاي حياتي براي پيشرفتهاي زندگيمان بدانيم. البته سن و مدت زماني که ما روياپردازي ميکنيم دو نکته مهم هستند که تعيينکننده سلامت روياهاي ما ميباشند. گاهي ما در شرايط سختي به سر ميبريم و با کمک روياپردازي به عنوان مکانيسم انطباقي سعي ميکنيم با فرو رفتن در روياهاي خوب و تصور پايان همه اين سختيها به بدنمان کمک کنيم خودش را دوباره بسازد و در اصطلاح خودماني «خودش را پيدا کند و از نو فکر چارهجويي بکند.»
اين اتفاق اصلا اشکال ندارد و مفيد خواهد بود اما اگر مدت زيادي از زندگي ما صرف اين خيالپردازيها شود و يا اين روياها حالتي غيرمنطقي پيدا کند بايد هشداري به خودتان بدهيد چرا که در صورت ادامه اين حالت، شما واقعيت و خيال را با هم اشتباه ميگيريد و از هر گونه تلاش و کوشش براي رسيدن به رويايي که در ذهن پروردهايد، باز ميمانيد.
همانند مواقعي که گريه ميکنيم و يا خشمگين ميشويم و يا دچار هر هيجان ديگري ميشويم، رويا داشتن نيز يک مکانيسم هيجانمدار است و افرادي که بتوانند در زندگي خود آن را درست و تحت کنترل به کار گيرند، موفق خواهند بود. وقتي کودک هستيم روياپردازيهايمان غيرمنطقي هستند اما به سمت نوجواني و جواني که پيش ميرويم روياپردازيهاي ما حالت منطقيتر به خود ميگيرد و آدم ميتواند با توسل به آنها خود را بالا بکشد و پيشرفت کند. مثلا ما ميبينيم تخيل و روياپردازي ژولورن باعث شد نقطه شروعي براي ايجاد تحول و پيشرفتاش شود. اگر بتوانيم با روياپردازي درست، از آن بهعنوان نقطه شروع و يا اهرمي براي ايجاد تحول و عبور از شرايط نامناسب کنوني استفاده کنيم ميتوانيم روپاپردازي را نقطهاي حياتي براي پيشرفتهاي زندگيمان بدانيم. البته سن و مدت زماني که ما روياپردازي ميکنيم دو نکته مهم هستند که تعيينکننده سلامت روياهاي ما ميباشند. گاهي ما در شرايط سختي به سر ميبريم و با کمک روياپردازي به عنوان مکانيسم انطباقي سعي ميکنيم با فرو رفتن در روياهاي خوب و تصور پايان همه اين سختيها به بدنمان کمک کنيم خودش را دوباره بسازد و در اصطلاح خودماني «خودش را پيدا کند و از نو فکر چارهجويي بکند.»
اين اتفاق اصلا اشکال ندارد و مفيد خواهد بود اما اگر مدت زيادي از زندگي ما صرف اين خيالپردازيها شود و يا اين روياها حالتي غيرمنطقي پيدا کند بايد هشداري به خودتان بدهيد چرا که در صورت ادامه اين حالت، شما واقعيت و خيال را با هم اشتباه ميگيريد و از هر گونه تلاش و کوشش براي رسيدن به رويايي که در ذهن پروردهايد، باز ميمانيد.