Victor007
11th November 2009, 01:04 PM
زني که متهم است پسرش را به خاطر فرار از مدرسه به قتل رسانده است روز گذشته محاکمه شد.
اين زن 60ساله سوسن نام دارد که پسر 10 ساله اش را از شدت عصبانيت خفه و زير چندين تشک مخفي کرده بود.
در ابتداي جلسه محاکمه، شکاري نماينده دادستان تهران در جايگاه حاضر شد و گفت؛ ظهر 30 مهر سال 86 مردي جوان در حالي که پسربچه يي را در آغوش داشت به پليس مراجعه کرد و از پرستاران خواست برادرش را از مرگ نجات دهند اما در همان معاينه اوليه مشخص شد اين کودک فوت شده است. مرد جوان به پرستاران گفت؛ برادرم در اتاق، کنار رختخواب ها نشسته بود که ناگهان لحاف و تشک ها روي سرش ريخت. مادرم او را به زحمت از زير رختخواب ها بيرون کشيد اما زماني که من رسيدم مجتبي ديگر نفس نمي کشيد. زماني که مسوولان حراست بيمارستان موضوع اين مرگ را به کلانتري خزانه گزارش دادند، ماموران به همراه افسران اداره 10 پليس آگاهي به درمانگاه مورد نظر رفتند و تحقيقات خود را آغاز کردند. آثار کبودي هاي روي گردن اين کودک، باعث طرح فرضيه جنايت خانوادگي شد.
برادر مجتبي در بازجويي مقدماتي به بازپرس گفت؛ موقع حادثه در خانه نبودم. ظهر بود که مادرم به من تلفن زد و گفت مجتبي زير رختخواب ها خفه شده است. من هم سريع به خانه برگشتم و برادرم را به درمانگاه رساندم.
شکاري ادامه داد زماني که بازپرس به خانه مورد نظر رفت و متوجه شد شمار لحاف و تشک ها به اندازه يي نيست که بتواند پسر 10ساله يي را خفه کند بازجويي ها ادامه يافت.
سوسن مادر اين کودک ادعا کرد؛ ساعت 11 صبح بود که پسر کوچکم به خانه آمد. چند دقيقه بعد، سرگرم کار بودم که او را صدا کردم اما جوابي نشنيدم. با دلشوره اتاق ها را گشتم تا اينکه متوجه شدم فرزندم زير رختخواب ها است. وقتي لحاف و تشک ها را بلند کردم مجتبي را ديدم که يک روسري دور گردنش پيچيده شده بود. بلافاصله روسري را باز کردم، اما او نفس نمي کشيد.
نماينده دادستان ادامه داد؛ به دستور بازپرس پرونده جسد به طور دقيق از سوي متخصصان پزشکي قانوني مورد بررسي قرار گرفت تا علت مرگ مشخص شود. در اين ميان همسايه ها نيز مورد بازجويي قرار گرفتند. يکي از آنها گفت؛ من احتمال مي دهم مجتبي قرباني خشم مادرش شده باشد.
حدود ساعت 11 صبح در حياط خانه ام بودم که ناگهان فرياد کمک خواهي پسربچه را شنيدم. او سه بار کمک خواست و ديگر صدايي نيامد.
بعد از چندين جلسه بازپرسي زماني که پزشکي قانوني گزارش داد مجتبي به عمد به قتل رسيده و خفگي بر اثر آوار رختخواب ها نبوده است، مادر مجتبي اعتراف کرد و گفت؛ من پسرم را به قتل رساندم اما قصد کشتن او را نداشتم.
مجتبي خيلي پسر بازيگوشي بود و مرا خيلي اذيت مي کرد. آنقدر که نمي توانستم او را تحمل کنم. از وقتي به مدرسه رفت همه چيز بدتر شد. او از مدرسه فرار مي کرد و حاضر نبود درس بخواند. هر روز ساعت 11 به خانه مي آمد و مي گفت مدرسه تعطيل شده است. آن روز هم همين اتفاق افتاد و وقتي فهميدم او فرار کرده است براي اينکه تنبيه اش کنم تصميم گرفتم او را کتک بزنم. از شدت عصبانيت روسري را که در دستم بود دور گردن او پيچيدم و از دو طرف فشار دادم ناگهان پسرم زمين خورد و بر اثر برخورد او با تشک ها رختخواب روي او افتاد و همه چيز روي او ريخته شد. من سعي کردم پسرم را کمک کنم اما نتوانستم و پسر بزرگم را خبر کردم.
شکاري ادامه داد؛ اين زن به طور کامل توضيح داده زمان حادثه چه اتفاقي افتاده است. هرچند اولياي دم اعلام گذشت کرده اند ولي من به عنوان نماينده دادستان تهران تقاضاي مجازات اين مادر را به لحاظ جنبه عمومي جرم دارم.
سپس پدر مجتبي در جايگاه حاضر شد. او گفت؛ من بدون قيد و شرط از همسرم مي گذرم و از او شکايتي ندارم. سپس مادر مجتبي در جايگاه حاضر شد و اتهامش را قبول کرد و گفت؛ من پسرم را دوست داشتم ولي به يکباره از خود بيخود شدم و از کاري که کرده ام پشيمان هستم.
وي از دادگاه خواست به لحاظ جنبه عمومي جرم به او تخفيف دهند. بعد از پايان جلسه دادگاه هيات قضات شعبه 113 به رياست قاضي همتيار براي صدور راي دادگاه وارد شور شدند.
اين زن 60ساله سوسن نام دارد که پسر 10 ساله اش را از شدت عصبانيت خفه و زير چندين تشک مخفي کرده بود.
در ابتداي جلسه محاکمه، شکاري نماينده دادستان تهران در جايگاه حاضر شد و گفت؛ ظهر 30 مهر سال 86 مردي جوان در حالي که پسربچه يي را در آغوش داشت به پليس مراجعه کرد و از پرستاران خواست برادرش را از مرگ نجات دهند اما در همان معاينه اوليه مشخص شد اين کودک فوت شده است. مرد جوان به پرستاران گفت؛ برادرم در اتاق، کنار رختخواب ها نشسته بود که ناگهان لحاف و تشک ها روي سرش ريخت. مادرم او را به زحمت از زير رختخواب ها بيرون کشيد اما زماني که من رسيدم مجتبي ديگر نفس نمي کشيد. زماني که مسوولان حراست بيمارستان موضوع اين مرگ را به کلانتري خزانه گزارش دادند، ماموران به همراه افسران اداره 10 پليس آگاهي به درمانگاه مورد نظر رفتند و تحقيقات خود را آغاز کردند. آثار کبودي هاي روي گردن اين کودک، باعث طرح فرضيه جنايت خانوادگي شد.
برادر مجتبي در بازجويي مقدماتي به بازپرس گفت؛ موقع حادثه در خانه نبودم. ظهر بود که مادرم به من تلفن زد و گفت مجتبي زير رختخواب ها خفه شده است. من هم سريع به خانه برگشتم و برادرم را به درمانگاه رساندم.
شکاري ادامه داد زماني که بازپرس به خانه مورد نظر رفت و متوجه شد شمار لحاف و تشک ها به اندازه يي نيست که بتواند پسر 10ساله يي را خفه کند بازجويي ها ادامه يافت.
سوسن مادر اين کودک ادعا کرد؛ ساعت 11 صبح بود که پسر کوچکم به خانه آمد. چند دقيقه بعد، سرگرم کار بودم که او را صدا کردم اما جوابي نشنيدم. با دلشوره اتاق ها را گشتم تا اينکه متوجه شدم فرزندم زير رختخواب ها است. وقتي لحاف و تشک ها را بلند کردم مجتبي را ديدم که يک روسري دور گردنش پيچيده شده بود. بلافاصله روسري را باز کردم، اما او نفس نمي کشيد.
نماينده دادستان ادامه داد؛ به دستور بازپرس پرونده جسد به طور دقيق از سوي متخصصان پزشکي قانوني مورد بررسي قرار گرفت تا علت مرگ مشخص شود. در اين ميان همسايه ها نيز مورد بازجويي قرار گرفتند. يکي از آنها گفت؛ من احتمال مي دهم مجتبي قرباني خشم مادرش شده باشد.
حدود ساعت 11 صبح در حياط خانه ام بودم که ناگهان فرياد کمک خواهي پسربچه را شنيدم. او سه بار کمک خواست و ديگر صدايي نيامد.
بعد از چندين جلسه بازپرسي زماني که پزشکي قانوني گزارش داد مجتبي به عمد به قتل رسيده و خفگي بر اثر آوار رختخواب ها نبوده است، مادر مجتبي اعتراف کرد و گفت؛ من پسرم را به قتل رساندم اما قصد کشتن او را نداشتم.
مجتبي خيلي پسر بازيگوشي بود و مرا خيلي اذيت مي کرد. آنقدر که نمي توانستم او را تحمل کنم. از وقتي به مدرسه رفت همه چيز بدتر شد. او از مدرسه فرار مي کرد و حاضر نبود درس بخواند. هر روز ساعت 11 به خانه مي آمد و مي گفت مدرسه تعطيل شده است. آن روز هم همين اتفاق افتاد و وقتي فهميدم او فرار کرده است براي اينکه تنبيه اش کنم تصميم گرفتم او را کتک بزنم. از شدت عصبانيت روسري را که در دستم بود دور گردن او پيچيدم و از دو طرف فشار دادم ناگهان پسرم زمين خورد و بر اثر برخورد او با تشک ها رختخواب روي او افتاد و همه چيز روي او ريخته شد. من سعي کردم پسرم را کمک کنم اما نتوانستم و پسر بزرگم را خبر کردم.
شکاري ادامه داد؛ اين زن به طور کامل توضيح داده زمان حادثه چه اتفاقي افتاده است. هرچند اولياي دم اعلام گذشت کرده اند ولي من به عنوان نماينده دادستان تهران تقاضاي مجازات اين مادر را به لحاظ جنبه عمومي جرم دارم.
سپس پدر مجتبي در جايگاه حاضر شد. او گفت؛ من بدون قيد و شرط از همسرم مي گذرم و از او شکايتي ندارم. سپس مادر مجتبي در جايگاه حاضر شد و اتهامش را قبول کرد و گفت؛ من پسرم را دوست داشتم ولي به يکباره از خود بيخود شدم و از کاري که کرده ام پشيمان هستم.
وي از دادگاه خواست به لحاظ جنبه عمومي جرم به او تخفيف دهند. بعد از پايان جلسه دادگاه هيات قضات شعبه 113 به رياست قاضي همتيار براي صدور راي دادگاه وارد شور شدند.