PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حاشیه‌های جذاب مهارناشدنی جورج کلونی!!



LaDy Ds DeMoNa
11th November 2009, 07:00 AM
حاشیه‌های جذاب مهارناشدنی جورج کلونی!!
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/47657.jpg
اصلا مهم نیست که این دختر کیست، که شاعر است و چه فکر می‌کند، فقط مهم این است که فرصت ازدواج با جورج کلونی را از دست داده، دومین بازیگر مردی که...
تنها نقطه تاریک زندگی شخصی جورج کلونی، همان دختر 27 ساله هندی است که خواستگاری‌اش را رد کرد و گفت: «اختلاف سنی ما زیاد است» حتی در بین دور و بری‌های خودمان هم کم نبودند آدم‌هایی که این دختر را لعنت کردند و نادیده و نشناخته گفتند: بهترین فرصت زندگی‌اش بود، یعنی اصلا مهم نیست که این دختر کیست، که شاعر است و چه فکر می‌کند، فقط مهم این است که فرصت ازدواج با جورج کلونی را از دست داده، دومین بازیگر مردی که عکسش روی جلد مجله ووگ رفت و چندین مجله اروپایی و آمریکایی اسمش را در بین 10 مرد جذاب قرن گذاشتند. البته بی‌انصافی هم نباید کرد دیگر، این یک توانایی خدادادی است که جذاب باشی و از قضا بازیگر خوبی هم باشی.

حرف اول، پنجاه سالی که زندگی کرد
ساده ترین شروع، همان جمله‌های تکراری است که عادت داریم در بیوگرافی آدم‌ها بخوانیم، جورج تیموتی کلونی در 6 می‌1961 در یکی از شهر‌های آمریکا به دنیا آمد. پدرش لیک کلونی، گوینده خبر و مجری یک برنامه صندلی داغ تلویزیونی در سین سیناتی بود و جورج، از 5 سالگی با او به استودیو می‌رفت.

اما جورج کلونی را باید فارغ از این جملات کلیشه ای شناخت. مثلا روی جزئیات رفتار و حرکت‌هایش زوم کرد و فهمید که او، بازیگری را با سریال تلویزیونی شروع کرد،‌ دقیقا 25 سال پیش. یک سریال طنز- درام به اسم E R. سریالی که 10 سال بعد، دومین قسمتش ساخته شد و باز هم جورج کلونی، یکی از ستاره‌های اصلی آن بود. بماند که از آن دست بدشانسی‌های بازیگران ایرانی هم برایش اتفاق افتاد و اولین فیلم سینمایی‌اش، هیچ وقت اکران نشد. اما جورج کلونی، از کنار همین فیلم، ارتباط خوبی با تهیه کننده‌ها و کارگردان‌های‌ هالیوودی به دست آورد که باعث شد در فاصله کمتر از دو سال در فیلمی ‌از استیون سودربرگ بازی کند و آن نقش آفرینی تبدیل به یک دوستی طولانی مدت شود. تا به امروز در 64 فیلم سینمایی و سریال بازی کرده، تهیه کننده نزدیک به 20 فیلم و سریال بوده و دو فیلم‌نامه هم نوشته و این، یک خلاصه نویسی از 25 سال فعالیت هنری کلونی است.

حرف دوم، جنجال در ونیز
با تمام پیشینه ای که دارد، از روزهای خوب و بد بازیگری اش، او در جشنواره ونیز با زنی همراه بود که حتی یک بار از این که دوستش دارد، حرفی نزد. در جلسه مطبوعاتی فیلمش؛‌ «مردی که به بزها نگاه می‌کند» مردی از جایش بلند شد و ابراز علاقه عجیبی به او کرد، تا جایی که فیلم یک دقیقه‌ای آن، در همه سایت‌های خبری و غیر خبری بیننده پیدا کرد. حالا او یکی از پرطرفدارترین بازیگران حال حاضر‌ هالیوود است. از آن دست بازیگرانی که روی هر فرش قرمزی که می‌روند، یک نفر همراهی‌شان می‌کند و همه به دنبال خبر‌های دست اول از او هستند. البته بیشتر این خبرها،‌ خبرهایی حاشیه‌ای و غیر سینمایی است. تا این جای کار، او نه یک بازیگر خوب که یک بازیگر پرحاشیه است که به جز عوض کردن شرکای زندگی‌اش، کار دیگری از دستش بر نمی‌آید و حتی نمی‌خواهد با آنها ازدواج کند، خودش این جمله را بعد از طلاق از همسرش، به زبان‌ آورده و قاعدتا نه تنها نمی‌خواهد ازدواج کند که به جز پول در آوردن و خوش‌گذرانی هم فکر دیگری در سر ندارد، و گرنه چه دلیلی دارد که مدام در تبلیغات شرکت کند و پول‌های کلان به جیب بزند؟

حرف سوم، چهره‌های ماندگار
جورج کلونی، درسال 2008 به عنوان سفیر صلح سازمان ملل معرفی شد و به فاصله چند ماه به انگلیس سفر کرد تا گوردون براون، نخست وزیر انگلستان را ببیند و با او درباره بحران دارفور صحبت کند. صحبتی که خیلی سریع رسانه ای شد و موقعیت او به عنوان یک فعال اجتماعی را تثبیت کرد. بماند که او با دغدغه‌های انسانی و سیاسی‌اش، یکی از چهره‌های مطرح ‌هالیوودی است. چرا که از همان روز نخست، با جنگ آمریکا علیه عراق مخالفت کرد و یکی از مخالفان سرسخت سیاست‌های جمهوری طلبانه به سبک آمریکایی است. جملاتش درباره جنگ با عراق، هنوز جزو صحبت‌هایی است که نقل می‌شود. او، همان بازیگری است که گفت: «با جنگ راه به هیچ جا نمی‌بریم، فقط یک نسل انتقام جو می‌سازیم، نسلی که فکر می‌کند چون کاری از دستش بر نمی‌آید، باید در ماشین‌های ما بمب بگذارد یا عملیات انتحاری علیه ما برنامه‌ریزی کند و ما،‌ همه این جنگ‌ها را راه می‌اندازیم، در حالی که نمی‌توانیم با آن کسی را شکست بدهیم.» کلونی، در انتخابات سال 2008 آمریکا، حمایت رسمی ‌و قاطع خودش را از باراک اوباما رسانه‌ای کرد و به فاصله چند ماه به ایتالیا، خانه دومش رفت، جایی که زلزله زدگان ایتالیایی، جایی برای زندگی نداشتند. برای آن‌ها پول جمع کرد و اعلام کرد که تا چند ماه دیگر فیلم تازه‌اش را در این شهر کلید می‌زند، باشد که مردم این منطقه احساس آرامش و شادی بیشتری کنند و نگاه‌های جهانی هم به سمت این منطقه جلب شود.

حرف چهارم، بازیگری بهترین شغل دنیاست
«از بازیگر‌هایی که راه می‌روند و می‌گویند: وای! ما برای این شخصیت خیلی زجر کشیدیم بدم می‌آید. دلم می‌خواهد یک بار توی صورتشان بایستم و بگویم: بی‌خیال! به ما خوش گذشت»
جورج کلونی، با آن چشم‌هایی که انگار پسر بچه‌ای را در خود زندانی کرده، بعد از 50 سال زندگی، هنوز فکر می‌کند که در دنیای بازیگری به او خوش می‌گذرد. انگار که شخصیتش، درست شبیه به همان نقشی است که در مجموعه «مردان اوشن» بازی کرد. شوخ طبع، باهوش و حساس. با همین نگاه به دنیای بازیگری است که با وجود آن که اسمش مدام بر سر زبان‌هاست، اما تنها یک بار برنده جایزه اسکار شده؛ به خاطر فیلم Syriana. اما فیلم Good night and Good Luckاش بیشترین تحسین را برایش آورد. نامزد اسکار برای بازی در این فیلم، نامزد کارگردانی و حتی بهترین فیلم‌نامه غیر اقتباسی و بعد از موفقیت همین فیلم بود که اعلام کرد می‌خواهد تجربه‌های بیشتری در دنیای کارگردانی به دست بیاورد، چون فکر می‌کند: «بهتر است نقاش باشی تا نقاشی.» مخصوصا که معتقد است: «کارگردانی مثل این است که نا خدای یک کشتی باشی».

حرف‌ آخر، گریز از حاشیه‌ها
فیلم‌هایی که جورج کلونی بازی کرده، همگی فیلم‌های خوبی هستند. از آن دست فیلم‌هایی که به خاطر انتخاب او، ارزش دیدن دارند و حتی آدم را ذوق زده می‌کنند. دلیلش هم به همان نگاه سیاسی و انسانی‌اش بر می‌گردد که نمی‌گذارد با چشم بسته وارد تیم یک فیلم شود و اتفاقا برعکس ظاهر پرحاشیه‌اش، علاقه ای به حضور در مجله‌های زرد دور و بر ندارد. حتی گاهی با آن‌ها در گیر می‌شود چون اعتقاد دارد که: «دوست ندارم زندگی خصوصی‌ام را با کسی تقسیم کنم، چون در این صورت که دیگر خصوصی نیست!» البته از این حرف‌ها از زبان بازیگران زیاد شنیده‌ایم، پس بهتر است همه این داستان‌های حاشیه ای و خبری را بگذاریم کنار هوش سرشار بازیگر و یادمان باشد که جذاب‌ترین مرد زنده دنیا، یک روز با نیکول کیدمن و میشل فایفر 10000 دلار شرط بست که تا سال 2000 از دواج نمی‌کند و بعد از آن که برنده این شرط بندی شد، پول‌ها را گرفت و در راه خیر صرف کرد و یادمان باشد که یک روز دیگر، در مقابل ابراز علاقه آن مرد در جلسه مطبوعاتی فیلمش در ونیز، خنده ریزی کرد و گفت: «چند لحظه آرام باشید، برایتان آمبولانس خبر کرده ام!» به هر حال دوری از حاشیه با کنترل حاشیه‌ها به نفع خود، زمین تا آسمان فرق می‌کند.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد