LaDy Ds DeMoNa
10th November 2009, 08:47 AM
گزیده چند شعر از شاعر کرد مقیم سوئد
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/47425.jpg
گنجشکهای سرما زده غمگین، بر روی سیمهای سرمازده غمگین مینشینند و نگاه میکنند به انسانهای سرمازده غمگین که...
به روژ ئاکره یی
به روژ ئاکرهیی متولد سال 1963 میلادی در کردستان عراق است. در سال 1975 به دنبال شکست جنبش کردها به همراه خانواده به ایران پناهنده شد و پانزده سال در ایران زندگی کرد و شانزده سالی میشود که در سوئد اقامت دارد. به کردی پنج مجموعه شعر دارد. نقد مینویسد، ترجمه میکند و به فارسی فقط داستان مینویسد. از او دو مجموعه داستان به نامهای ما اینجا هستیم و چیزی در همین حدود به چاپ رسیده که هر دو مجموعه کاندیدای جایزه بنیاد گلشیری شده اند. ترجمههای پیش رو گزیده ای است از چند دفتر شعر او.
ترجمعه این شعرها تقدیم میشود به سراینده آنها
شاهد
مادربزرگ وقتی خم شد روی قبر
نوه اش
بال روسری اش
آفتاب را چند لحظه پنهان کرد
وقتی برخاست
گورستان بوی شیر میداد
و آفتاب پشت کوهها
پنهان شده بود
****
گنجشکهای سرما زده غمگین
بر روی سیمهای سرمازده غمگین مینشینند
و نگاه میکنند
به انسانهای سرمازده غمگین
که در خیابانهای سرمازده غمگین
به دنبال چیز سرمازده غمگین میگردند
****
با بوسه تو از خواب بیدار شدم
اتاق کوچک ما
دو سه انگشت
وسیعتر شده بود
تنگی جهان را اندیشه کنیم
****
در غربت خویش چشم میگشایند
صندلی
میز
فنجان قهوه شب گذشته
درغربت خویش چشم میگشایند
کلمهها
کاغذ
نوشتن
در غربت شعر میمیرند
تو
او
من
****
رقص شعله شمع روی انگشتهایم
لرزش انگشتهایم بر روی همین صفحه
من فکر میکنم: باید چیزی بنویسم
مینویسم: من باید چیزی بنویسم.
من به تو فکر میکنم.
مینویسم: من به تو فکر میکنم.
تو نیستی.
مینویسم: تو نیستی.
نمیتوانم بنویسم.
مینویسم: نمیتوانم بنویسم.
*****
ماه دارد در سکوت خاموش میشود.
آسمان از ستاره خالی شد.
چیزی نمانده است تو از خواب بیدار شوی
چیزی نمانده است
پرده پنجره رنگ به رنگ شود
چیزی نمانده است
کوچه پرشود از صدا و دست و سایه
چیزی نمانده است
سرم را روی دستم بگذارم...
چه بنویسم؟
چیزی نمانده است از تو تنها شوم
و قلب
پوکه فشنگی شود
شلیک شده.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/47425.jpg
گنجشکهای سرما زده غمگین، بر روی سیمهای سرمازده غمگین مینشینند و نگاه میکنند به انسانهای سرمازده غمگین که...
به روژ ئاکره یی
به روژ ئاکرهیی متولد سال 1963 میلادی در کردستان عراق است. در سال 1975 به دنبال شکست جنبش کردها به همراه خانواده به ایران پناهنده شد و پانزده سال در ایران زندگی کرد و شانزده سالی میشود که در سوئد اقامت دارد. به کردی پنج مجموعه شعر دارد. نقد مینویسد، ترجمه میکند و به فارسی فقط داستان مینویسد. از او دو مجموعه داستان به نامهای ما اینجا هستیم و چیزی در همین حدود به چاپ رسیده که هر دو مجموعه کاندیدای جایزه بنیاد گلشیری شده اند. ترجمههای پیش رو گزیده ای است از چند دفتر شعر او.
ترجمعه این شعرها تقدیم میشود به سراینده آنها
شاهد
مادربزرگ وقتی خم شد روی قبر
نوه اش
بال روسری اش
آفتاب را چند لحظه پنهان کرد
وقتی برخاست
گورستان بوی شیر میداد
و آفتاب پشت کوهها
پنهان شده بود
****
گنجشکهای سرما زده غمگین
بر روی سیمهای سرمازده غمگین مینشینند
و نگاه میکنند
به انسانهای سرمازده غمگین
که در خیابانهای سرمازده غمگین
به دنبال چیز سرمازده غمگین میگردند
****
با بوسه تو از خواب بیدار شدم
اتاق کوچک ما
دو سه انگشت
وسیعتر شده بود
تنگی جهان را اندیشه کنیم
****
در غربت خویش چشم میگشایند
صندلی
میز
فنجان قهوه شب گذشته
درغربت خویش چشم میگشایند
کلمهها
کاغذ
نوشتن
در غربت شعر میمیرند
تو
او
من
****
رقص شعله شمع روی انگشتهایم
لرزش انگشتهایم بر روی همین صفحه
من فکر میکنم: باید چیزی بنویسم
مینویسم: من باید چیزی بنویسم.
من به تو فکر میکنم.
مینویسم: من به تو فکر میکنم.
تو نیستی.
مینویسم: تو نیستی.
نمیتوانم بنویسم.
مینویسم: نمیتوانم بنویسم.
*****
ماه دارد در سکوت خاموش میشود.
آسمان از ستاره خالی شد.
چیزی نمانده است تو از خواب بیدار شوی
چیزی نمانده است
پرده پنجره رنگ به رنگ شود
چیزی نمانده است
کوچه پرشود از صدا و دست و سایه
چیزی نمانده است
سرم را روی دستم بگذارم...
چه بنویسم؟
چیزی نمانده است از تو تنها شوم
و قلب
پوکه فشنگی شود
شلیک شده.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ