LaDy Ds DeMoNa
7th November 2009, 07:41 AM
هنر موسيقي شنيدن -
غالبا کساني که به موسيقي هنري آشنائي ندارند گمان مي کنند از وهله اول بايد از آن لذت ببرند . اما چون ابتدا چيزي جز يک مشت اصوات ناهنجار و گوش خراش درک نمي کنند از آن متنفر ميشوند و ديگر حاضر به شنيدن مجدد نيستند.در موسيقي علمي بايد فکر و احساس هر دو براي شنيدن آماده باشد در حالي که موسيقي سبک(پاپ يا فولکلور) را با احساس تنها ميتوان درک کرد.
بهمين جهت وقتي بخواهند در موسيقي کلاسيک يا موسيقي مدرن با احساس مطالعه کنند نتيجه اي بدست نمي آيد زيرا اصولا زيبائي هنري فقط حسي نيست و علاوه بر اصواتي که از راه گوش به ما ميرسد هزار نکته ديگر در موسيقي وجود دارد که جز به کمک فکر و تجربه عوامل زيبائي درک آن ممکن نيست.
بايد دانست که موسيقي هنري موسيقي تفريحي نيست و بجر چند قطعه که جنبه عاميانه پيدا کرده است آهنگهائي که بزرگان موسيقي ساخته اند براي بيان انديشه ها و احساسات عالي انسان و هنر اصوات و تکنيک سازها است. بنابراين کساني که به منظور تفريح به اينگونه موسيقي گوش ميدهند مقصود خود را نخواهند ياقت.
لذتي که از شنيدن موسيقي علمي به شنونده دست ميدهد مانند لذتي است که از حل يک مسئله رياضي در روح انسان حاصل ميشود. تقريبا همه شنموندان موسيقي کلاسيک تصديق ميکنند اولين بار که حاضر به شنيدن يک اثر بزرگ شده اند زحمت زيادي تحمل کرده اند .
شايد هم چند بار به قصد شنيدن موسيقي از فرط انزجار آنرا نا تمام گذاشته اند.
تا آنکه بالاخره موفق شده اند مثلا يک سنفوني را از اول تا آخر گوش کنند و اين مبناي توجه آنها به موسيقي کلاسيک شده است.
اين کييفيت کاملا طبيعي است چون موسيقي علمي براي يک شنونده عادي نکات مجهول بسيار دارد و تا وقتي که اين مشکلات حل نشود موسيقي بنظر او نامانوس و گوش خراش است.
اما با اين نظر سطحي قضاوت تمام نيست زيرا در هر هنر بسياري از زيبائي ها در نگاه اول زشت است.
موسيقي هم زيبائي هنري دارد و اگر بطور سطحي بررسي شود چيز از آن دستگير نخواهد شد. کساني که موسيقي علمي را دوست ندارند نبايد از علاقه دوستداران موسيقي تعجب کنند . زيرا آنها که زبان و مفهم موسيقي را در يافته اند واقعا به آن علاقمند ميشوند.
شرح و تفسيرهائي که براي شناختن موسيقي داده ميشو د بعنوان راهنمائي است ولي تا وقتي که شنونده به دقت و با اراده خو د در موسيقي مطالعه نکند به مفهوم حقيقي آن پي نخواهد برد.
موسيقي کلاسيک طي زمانهاي گذشته با کليه هنرها و مظاهر فرهنگ مانند نقاشي ،ادبيات،تاريخ،فلسفه،روانش ناسي و علوم ديگر بستگي پيداکرده بطوري که در هر قطعه موسيقي کيفيات علمي ديگر نيز ميتوان يافت.
براي شنونده مبتدي ابتدا سويتها و باله ها و قطعات سبک بيشتر قابل درک است . مثلا سويت شهرزاد يا باله گايانه يا راپسوديهاي مجار براي شنونده ايراني تا حدي بلا واسطه مفهوم است.
بتدريج به آثار مشگلتر و پيچيده تر توجه ميکند و ميل کاوش و تحقيق در او انگيخه ميشود و ميکوشد از آثار شوپن ،چايکوفسکي ، موتسارت، بتهوون و باخ و واگنر نيز سر در آورد و شايد به کارهاي آهنگسازان قرن بيستم هم توجه کند و زيبائي را در موسيقي مدرن نيز بجويد.
در همه اين مراحل هنوز نکات بسيار بر شنونده مجهول است، با اين حال حاضر است مثلا يک ساعت وقت خود رارا صرف شنيدن يک سنفوني کند. مسلما اين کا ر آساني نيست زيرا براي آنکه ذهنش از موسيقي منصرف نشود بايد پايداري کند وآن عده که در يک کنسرت بظاهر آرام نشسته اند اما فقط براي همرنگ شدن با جمعيت تحمل ميکنند بزودي از ميدان خارج ميشوند باين جهت دوستداران موسيقي علمي فقط به کساني که براي درک آن صميمانه زحمت کشيده اند منحصر ميشود و از آنجا نه تنها ساختن آهنگ و اجراي آن هنر است بلکه شنيدن موسيقي نيز هنري است.
شرط اول موسيقي آن است که شنونده کاملا گوش فرا دارد و آماده درک و ياد گرفتن باشد. يک سويت يا سنفوني يا اپرا بدون هدف ساخته نشده و هر جمله موسيقي با جمله بعدي رابطه محکم و اسا علمي دقيقي دارد. آهنگساز در مدتي که آهنگ اجرا ميشود شنونده را از فرازو نشيب احساسات عبور ميدهد و حالات مختلفي در ذهن شنونده بوجود مياورد و به اينوسيله آنچه را که از زواياي روح خود الهام گرفته در قلب او جاي ميدهد.
در يک سنفوني قريب صد نفر نوازنده شرکت ميکنند اما شنونده نبايد به آهنگي که در خاطر او مانده اکتفا کند بلکه بايد عادت کند بتدريج علاوه بر صداي اصلي کليه سازهائي را که در آن واحد نغمه هاي مختلف مينوازند بشنود و تشخيص دهد. درست مانند يشطرنج باز که هنگام حرکت دادن يک مهره متوجه تمام حرکاتي است که مهره هاي حريف ميتواند بکند در موقع شنيدن موسيقي نيز گوش نه تنها بايد متوجه نغمه اصلي باشد بلکه همه سازهائي را که در زمينه آن آهنگ ديگر مينوازند بشنود.
در تشبيه ديگر ميتوان گفت که موسيقي مانند ساختمان مصالحي دارد:مصالح موسيقي اصوات است که در موسيقي کلاسيک از هفت نت اصلي و پنج نت فرعي و در خوسيقي آتونال از دوازده نت مساوي تشکيل ميشود. همچنانکه با مصالح ساختماني ميتوان يک ساختمان عادي و همچنين يک شاهکار هنري بوجود آورد در مويقي نيز هزار آهنگ مختلف بوجود آمده که هر يک در درجات مختلف هنر قرار گرفته اند.
هنر موسيقي شنيدن در آنست که ارزش هنري يک قطعه را تشخيص دهد و بتواند قدرت و ضعف ترکيب اصوات را تشخيص دهد.
غالبا کساني که به موسيقي هنري آشنائي ندارند گمان مي کنند از وهله اول بايد از آن لذت ببرند . اما چون ابتدا چيزي جز يک مشت اصوات ناهنجار و گوش خراش درک نمي کنند از آن متنفر ميشوند و ديگر حاضر به شنيدن مجدد نيستند.در موسيقي علمي بايد فکر و احساس هر دو براي شنيدن آماده باشد در حالي که موسيقي سبک(پاپ يا فولکلور) را با احساس تنها ميتوان درک کرد.
بهمين جهت وقتي بخواهند در موسيقي کلاسيک يا موسيقي مدرن با احساس مطالعه کنند نتيجه اي بدست نمي آيد زيرا اصولا زيبائي هنري فقط حسي نيست و علاوه بر اصواتي که از راه گوش به ما ميرسد هزار نکته ديگر در موسيقي وجود دارد که جز به کمک فکر و تجربه عوامل زيبائي درک آن ممکن نيست.
بايد دانست که موسيقي هنري موسيقي تفريحي نيست و بجر چند قطعه که جنبه عاميانه پيدا کرده است آهنگهائي که بزرگان موسيقي ساخته اند براي بيان انديشه ها و احساسات عالي انسان و هنر اصوات و تکنيک سازها است. بنابراين کساني که به منظور تفريح به اينگونه موسيقي گوش ميدهند مقصود خود را نخواهند ياقت.
لذتي که از شنيدن موسيقي علمي به شنونده دست ميدهد مانند لذتي است که از حل يک مسئله رياضي در روح انسان حاصل ميشود. تقريبا همه شنموندان موسيقي کلاسيک تصديق ميکنند اولين بار که حاضر به شنيدن يک اثر بزرگ شده اند زحمت زيادي تحمل کرده اند .
شايد هم چند بار به قصد شنيدن موسيقي از فرط انزجار آنرا نا تمام گذاشته اند.
تا آنکه بالاخره موفق شده اند مثلا يک سنفوني را از اول تا آخر گوش کنند و اين مبناي توجه آنها به موسيقي کلاسيک شده است.
اين کييفيت کاملا طبيعي است چون موسيقي علمي براي يک شنونده عادي نکات مجهول بسيار دارد و تا وقتي که اين مشکلات حل نشود موسيقي بنظر او نامانوس و گوش خراش است.
اما با اين نظر سطحي قضاوت تمام نيست زيرا در هر هنر بسياري از زيبائي ها در نگاه اول زشت است.
موسيقي هم زيبائي هنري دارد و اگر بطور سطحي بررسي شود چيز از آن دستگير نخواهد شد. کساني که موسيقي علمي را دوست ندارند نبايد از علاقه دوستداران موسيقي تعجب کنند . زيرا آنها که زبان و مفهم موسيقي را در يافته اند واقعا به آن علاقمند ميشوند.
شرح و تفسيرهائي که براي شناختن موسيقي داده ميشو د بعنوان راهنمائي است ولي تا وقتي که شنونده به دقت و با اراده خو د در موسيقي مطالعه نکند به مفهوم حقيقي آن پي نخواهد برد.
موسيقي کلاسيک طي زمانهاي گذشته با کليه هنرها و مظاهر فرهنگ مانند نقاشي ،ادبيات،تاريخ،فلسفه،روانش ناسي و علوم ديگر بستگي پيداکرده بطوري که در هر قطعه موسيقي کيفيات علمي ديگر نيز ميتوان يافت.
براي شنونده مبتدي ابتدا سويتها و باله ها و قطعات سبک بيشتر قابل درک است . مثلا سويت شهرزاد يا باله گايانه يا راپسوديهاي مجار براي شنونده ايراني تا حدي بلا واسطه مفهوم است.
بتدريج به آثار مشگلتر و پيچيده تر توجه ميکند و ميل کاوش و تحقيق در او انگيخه ميشود و ميکوشد از آثار شوپن ،چايکوفسکي ، موتسارت، بتهوون و باخ و واگنر نيز سر در آورد و شايد به کارهاي آهنگسازان قرن بيستم هم توجه کند و زيبائي را در موسيقي مدرن نيز بجويد.
در همه اين مراحل هنوز نکات بسيار بر شنونده مجهول است، با اين حال حاضر است مثلا يک ساعت وقت خود رارا صرف شنيدن يک سنفوني کند. مسلما اين کا ر آساني نيست زيرا براي آنکه ذهنش از موسيقي منصرف نشود بايد پايداري کند وآن عده که در يک کنسرت بظاهر آرام نشسته اند اما فقط براي همرنگ شدن با جمعيت تحمل ميکنند بزودي از ميدان خارج ميشوند باين جهت دوستداران موسيقي علمي فقط به کساني که براي درک آن صميمانه زحمت کشيده اند منحصر ميشود و از آنجا نه تنها ساختن آهنگ و اجراي آن هنر است بلکه شنيدن موسيقي نيز هنري است.
شرط اول موسيقي آن است که شنونده کاملا گوش فرا دارد و آماده درک و ياد گرفتن باشد. يک سويت يا سنفوني يا اپرا بدون هدف ساخته نشده و هر جمله موسيقي با جمله بعدي رابطه محکم و اسا علمي دقيقي دارد. آهنگساز در مدتي که آهنگ اجرا ميشود شنونده را از فرازو نشيب احساسات عبور ميدهد و حالات مختلفي در ذهن شنونده بوجود مياورد و به اينوسيله آنچه را که از زواياي روح خود الهام گرفته در قلب او جاي ميدهد.
در يک سنفوني قريب صد نفر نوازنده شرکت ميکنند اما شنونده نبايد به آهنگي که در خاطر او مانده اکتفا کند بلکه بايد عادت کند بتدريج علاوه بر صداي اصلي کليه سازهائي را که در آن واحد نغمه هاي مختلف مينوازند بشنود و تشخيص دهد. درست مانند يشطرنج باز که هنگام حرکت دادن يک مهره متوجه تمام حرکاتي است که مهره هاي حريف ميتواند بکند در موقع شنيدن موسيقي نيز گوش نه تنها بايد متوجه نغمه اصلي باشد بلکه همه سازهائي را که در زمينه آن آهنگ ديگر مينوازند بشنود.
در تشبيه ديگر ميتوان گفت که موسيقي مانند ساختمان مصالحي دارد:مصالح موسيقي اصوات است که در موسيقي کلاسيک از هفت نت اصلي و پنج نت فرعي و در خوسيقي آتونال از دوازده نت مساوي تشکيل ميشود. همچنانکه با مصالح ساختماني ميتوان يک ساختمان عادي و همچنين يک شاهکار هنري بوجود آورد در مويقي نيز هزار آهنگ مختلف بوجود آمده که هر يک در درجات مختلف هنر قرار گرفته اند.
هنر موسيقي شنيدن در آنست که ارزش هنري يک قطعه را تشخيص دهد و بتواند قدرت و ضعف ترکيب اصوات را تشخيص دهد.