matrix
31st October 2009, 10:08 AM
انسان در هر امری که بصیر نیست و متخصص نیست باید به اهل فن مراجعه کند و با پیروی از رهنمودهای آگاهانة او، رفع جهل خود را نموده و راه خود را هموار نماید.
اگر بگوید من به اهل فن مراجعه نمی کنم تا دلیلش را بفهمم ، خود را به هزار مخاطره و تهلکه انداخته است.
وَ مَآ أُوتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلاً (آیه 85 از سوره اسراء). «به شما از مراتب و درجات علم داده نشده است مگر مقدار اندکی !»
ما بطور کلی از علم بهرة کمی داریم ؛ چطور ممکن است انسان در هر علمی از علوم دنیا و از علوم الهیه و علوم مجردة عالم ملکوت ، به یکایک از آنها صد در صد واقف شود و سپس دست به مقام عمل و کار زند؟ این محال است ! انسان موجودیتش محدود است و نمی تواند احاطه پیدا کند بر علوم غیر محدوده . شخص مریض میرود نزد طبیب ، نمی تواند به طبیب بگوید تا این دوائی را که میخواهی بدهی من نفهمم چیست ، ترکیباتش کدام است ، موادش از چه گرفته شده ، فعل و انفعالاتی که این دوا در بدن ما میکند کدام است ، من استعمال نمی کنم ! اگر چنین بگوید، طبیب چاره ای ندارد جز آنکه بگوید: عمل نکن ، برو بمیر! طبیب میگوید: من سالیان دراز درس خوانده ام مطالعه کرده تجربیاتی حاصل نموده ام ، عمر خود را صرف کرده ام تا فهمیده ام ، تو هم بر همین منوال باید مطالعه و تجربه و صرف عمر نمائی تا دلیلش را بفهمی ! تو که چنین نکرده ای ، و فعلاً که مریض هستی و آمده ای نزد من ، بعد از وثوق به صداقت و خبرویت من ، به حکم فطرت و عقل باید تسلیم من باشی ! و تقلید از من بنمائی بی چون و چرا؛ اینجا جای بِمَ و لِمَ و لَعَل و لَکِن نیست .
اگر مریض بدین گفتار طبیب گوش فرا داد، حیات خود را خریده و به زندگی نوین خود میرسد و گرنه راه هلاکت و قبرستان را پیموده و قبر خود را به دست خود کنده است .
موسم حج است و کاروان ها به سوی بیت الله الحرام رهسپار، اگر یک نفر از مسافرین در گوشه ای از فرودگاه بنشیند و بگوید: من سوار نمی شوم تا بدانم این هواپیما چطور حرکت میکند؟ در موتور آن بنزین چه خاصیت تحریکی ایجاد میکند؟ تبدیل بنزین به گاز به چه نحو صورت میگیرد؟ پروانه ای است یا مکنده ؟ و اصولاً پیستونهای آن چطور باد را متراکم می کنند و چگونه خارج می نمایند؟ انتقال حرکت پیستون به میل لنگ در موتور طیاره چگونه است ؟ و هزاران سؤال دیگر از جزئیات الکتریکی و مکانیکی و فیزیکی و شیمیائی و غیرها که در هر یک از آنها هزاران نفر سالیان دراز عمر صرف کرده و تجربه و دانش اندوخته اند؛ در جواب به او میگویند: گویا شما اختلال حواس پیدا کرده اید، بیا سوار شو. هم اکنون هواپیما حرکت میکند و تو در همین گوشه و زاویه از جهل باقی خواهی ماند! بسیار خوب ، همین جا بنشین و فکر کن و پس از آن سوار شو!
طیاره حرکت میکند حجاج را میبرد، مناسک بیت الله الحرام را انجام میدهند و به زیارت مدینة منوره مشرف میگردند و بر میگردند؛ آقا همینطور در گوشة فرودگاه مشغول فکر کردن و از راه برهان و دلیل ، پی بردن است . زهی جهالت که نتیجة آن ، محرومیت و از کاروان عالم هستی دور افتادن است و ناکامی از هزاران عبادت سمعیه و بصریه و لسانیه و مشاهدة آیات الهیه که در طول این سفر بوده است !
کسی که میخواهد عمارتی بسازد باید برود نزد مهندس متخصص ، لباس میخواهد بدوزد باید برود نزد خیاط ؛ آیا میتواند به مهندس و خیاط بگوید شما حق ندارید در کار من شروع نمائید مگر آنکه جزئیات و رموز این عمل را به من یاد دهید و بازگو کنید؟
پس بنابراین ، انسانی که در این دنیا زیست میکند با این عمر کوتاه و فرصت های اندک و محدودیت های بی شمار نمی تواند به خود اجازه دهد که در تمام فنون مجتهد و متخصص گردد. و حتماً باید در بسیاری از فنون بلکه در اکثر آنها تقلید کند و از متخصص فن پیروی نماید.
اگر انسان در یک فن متخصص باشد در بقیة از فنون مقلد است ؛ آن طبیبی که در معالجة ابدان متخصص است در فن مهندسیِ مکانیک مقلد است ، آن مهندسی که در زمین شناسی مجتهد است در فن طبابت مقلد است . چشم پزشک نسبت به دندانپزشک مقلد است و دندانپزشک نسبت به چشم پزشک . طبیب متخصص در جراحی و عملیة قلب نسبت به طبیب متخصص در فن مجاری ادرار و امراض کلیوی و مثانه مقلد است و بالعکس
اگر بگوید من به اهل فن مراجعه نمی کنم تا دلیلش را بفهمم ، خود را به هزار مخاطره و تهلکه انداخته است.
وَ مَآ أُوتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلاً (آیه 85 از سوره اسراء). «به شما از مراتب و درجات علم داده نشده است مگر مقدار اندکی !»
ما بطور کلی از علم بهرة کمی داریم ؛ چطور ممکن است انسان در هر علمی از علوم دنیا و از علوم الهیه و علوم مجردة عالم ملکوت ، به یکایک از آنها صد در صد واقف شود و سپس دست به مقام عمل و کار زند؟ این محال است ! انسان موجودیتش محدود است و نمی تواند احاطه پیدا کند بر علوم غیر محدوده . شخص مریض میرود نزد طبیب ، نمی تواند به طبیب بگوید تا این دوائی را که میخواهی بدهی من نفهمم چیست ، ترکیباتش کدام است ، موادش از چه گرفته شده ، فعل و انفعالاتی که این دوا در بدن ما میکند کدام است ، من استعمال نمی کنم ! اگر چنین بگوید، طبیب چاره ای ندارد جز آنکه بگوید: عمل نکن ، برو بمیر! طبیب میگوید: من سالیان دراز درس خوانده ام مطالعه کرده تجربیاتی حاصل نموده ام ، عمر خود را صرف کرده ام تا فهمیده ام ، تو هم بر همین منوال باید مطالعه و تجربه و صرف عمر نمائی تا دلیلش را بفهمی ! تو که چنین نکرده ای ، و فعلاً که مریض هستی و آمده ای نزد من ، بعد از وثوق به صداقت و خبرویت من ، به حکم فطرت و عقل باید تسلیم من باشی ! و تقلید از من بنمائی بی چون و چرا؛ اینجا جای بِمَ و لِمَ و لَعَل و لَکِن نیست .
اگر مریض بدین گفتار طبیب گوش فرا داد، حیات خود را خریده و به زندگی نوین خود میرسد و گرنه راه هلاکت و قبرستان را پیموده و قبر خود را به دست خود کنده است .
موسم حج است و کاروان ها به سوی بیت الله الحرام رهسپار، اگر یک نفر از مسافرین در گوشه ای از فرودگاه بنشیند و بگوید: من سوار نمی شوم تا بدانم این هواپیما چطور حرکت میکند؟ در موتور آن بنزین چه خاصیت تحریکی ایجاد میکند؟ تبدیل بنزین به گاز به چه نحو صورت میگیرد؟ پروانه ای است یا مکنده ؟ و اصولاً پیستونهای آن چطور باد را متراکم می کنند و چگونه خارج می نمایند؟ انتقال حرکت پیستون به میل لنگ در موتور طیاره چگونه است ؟ و هزاران سؤال دیگر از جزئیات الکتریکی و مکانیکی و فیزیکی و شیمیائی و غیرها که در هر یک از آنها هزاران نفر سالیان دراز عمر صرف کرده و تجربه و دانش اندوخته اند؛ در جواب به او میگویند: گویا شما اختلال حواس پیدا کرده اید، بیا سوار شو. هم اکنون هواپیما حرکت میکند و تو در همین گوشه و زاویه از جهل باقی خواهی ماند! بسیار خوب ، همین جا بنشین و فکر کن و پس از آن سوار شو!
طیاره حرکت میکند حجاج را میبرد، مناسک بیت الله الحرام را انجام میدهند و به زیارت مدینة منوره مشرف میگردند و بر میگردند؛ آقا همینطور در گوشة فرودگاه مشغول فکر کردن و از راه برهان و دلیل ، پی بردن است . زهی جهالت که نتیجة آن ، محرومیت و از کاروان عالم هستی دور افتادن است و ناکامی از هزاران عبادت سمعیه و بصریه و لسانیه و مشاهدة آیات الهیه که در طول این سفر بوده است !
کسی که میخواهد عمارتی بسازد باید برود نزد مهندس متخصص ، لباس میخواهد بدوزد باید برود نزد خیاط ؛ آیا میتواند به مهندس و خیاط بگوید شما حق ندارید در کار من شروع نمائید مگر آنکه جزئیات و رموز این عمل را به من یاد دهید و بازگو کنید؟
پس بنابراین ، انسانی که در این دنیا زیست میکند با این عمر کوتاه و فرصت های اندک و محدودیت های بی شمار نمی تواند به خود اجازه دهد که در تمام فنون مجتهد و متخصص گردد. و حتماً باید در بسیاری از فنون بلکه در اکثر آنها تقلید کند و از متخصص فن پیروی نماید.
اگر انسان در یک فن متخصص باشد در بقیة از فنون مقلد است ؛ آن طبیبی که در معالجة ابدان متخصص است در فن مهندسیِ مکانیک مقلد است ، آن مهندسی که در زمین شناسی مجتهد است در فن طبابت مقلد است . چشم پزشک نسبت به دندانپزشک مقلد است و دندانپزشک نسبت به چشم پزشک . طبیب متخصص در جراحی و عملیة قلب نسبت به طبیب متخصص در فن مجاری ادرار و امراض کلیوی و مثانه مقلد است و بالعکس