توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سبک هاي موسيقي
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:01 AM
مشخصه هاي شيوه کلاسيک در مقايسه با شيوه باروک
مشخصه هاي شيوه کلاسيک در مقايسه با شيوه باروک
دو مکتب کلاسيک و باروک مشخصه ها و ويژگي هاي منحصر به فردي دارد که تنها در آثار آن دوره به خصوص ديده مي شود.
در شيوه کلاسيک جمله ها و ملودي هاي کوتاه است ولي در شيوه باروک بلند است و در بخشهاي ديگر داخل مي شود. در شيوه کلاسيک موومان از نظر تمپو ( Tempo ) و حالت به طور متناوب قراردارند و شدو شعف هاي ثابت مانند فورته (f) و متغير تدريجي مانند کرشندو (Crescendo) و ديمي نواندو (diminuendo) در مقابل روش کنسرتاتو (Concertato) در شيوه باروک که فقط به طور متناوب بين سازهاي تکنواز (Solo) و جمعي (tuti) ارکستر وجود دارد بوجود آمده اند.
در شيوه کلاسيک تعادل و وضوح بين قسمتهاي مختلف مشخص است و صرفه جوئي در مواد خام موسيقي و بهره برداري کامل از يک ايده موسيقائي به صورت تکه تکه کردن و به کاربردن هر يک از آنها به شکلي جديد که بسط و گسترش (Development)نام دارد به وفور به کار رفته است.
استفاده از هارموني (Harmony) به جاي کنترپوان (Contre – Point) تقليدي در شيوه باروک نيز يکي از تفاوت هاي عمده به شمار مي رود. ايجاد سمفوني کلاسيک در مقابل کنسرتوگروسوي (Concerto grosso) باروک و ايجاد کنسرتوي (Concerto) دو تمي (Bithematic) کلاسيک در مقابل کنسرتوي يک تمي باروک و همچنين ايجاد سنات دو تمي کلاسيک در مقابل کنسرتوي يک تمي باروک و تريوي (trio) پيانوي کلاسيک در مقابل تريو سنات (trio sonate) باروک و ايجاد کوارتت زهي (String Quartet) از مشخصه هاي ديگر شيوه کلاسيک است.
در دوران کلاسيک تغييرات عمده اي در فورم اپرا (opera) کائنات (cantata) اوراتوريو (oratorio) – مس (Messe) در جهت استفاده از هارموني و ديناميک بوجود آمد در حالي که استفاده از موتت (Motet) متوقف شد. در اين دوران هنر ارکستراسيون (orchestration) با استفاده از قطعات تکه تکه شده به وسيله گروه هاي سازي تکميل شد و سازمان ارکستر بر مبناي گروه هاي چهارگانه سازي : بادي هاي چوبي (wood – wind) تثبيت شد و همچنين اپرا کميک شکل گرفت و تغييراتي در اپرا آن را بسوي رئاليسم و ايجاد حالات دراماتيک پيش برد و موسيقي خالص اهميت يافت. بزرگترين آهنگسازان اين دوره عبارتند از: هايدن – موتزارت – بتهوون و گلوک.
*مصطفي کمال پورتراب(رييس هيئت مديره کانون مدرسان)
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:02 AM
پيانو فلامنکو چيست ؟
پيانو فلامنکو چيست ؟
http://i43.tinypic.com/24xl3sx.jpg
چانو دومينگز، ديويد پنيا دورانتس، ديگو آمادور و ... تنها برخي از نامهايي هستند که اخيراً در دنياي پيانو فلامنکويي که هر روز بزرگتر مي شود با قدرت نوازندگي مي کنند.اما پيانوي فلامنکو چيست؟
پيانوي فلامنکو چيزي جز اجراي فلامنکو با پيانو نيست. همين و بس. اختلاف نظر هايي دراين مورد وجود دارد . اين اختلافات باعث بوجود آمدن نظريه هاي مختلف در اين سبك شده است . نظريه پردازان گروه اول صرفا نواختن قطعات گيتار فلامنكو را با پيانو به عنوان پيانو فلامنكو معرفي مي كنند و نظريه پردازان گروه دوم بر اين باورند كه تقليد از صداي گيتار همراه با گسترش تكنيك و صداي مخصوص به پيانو ، پيانو فلامنكو را بوجود مي آورد
ريشه ها و تحولات پيانو فلامنكو :
ريشه چيزي که امروزه به عنوان پيانو فلامنکو مي شناسيم به قرن نوزدهم باز مي گردد ، زماني که موسيقي وجود داشت که تاريخ نويسان و تحليل گران موسيقي آن را پيش فلامنکو ناميده اند و ريشه آن چيزي است که بعدها به فلامنکويي که امروزه مي شناسيم تحول يافت. در آن زمان اکثر آثار موسيقي پيش فلامنکو فقط براي تک نوازي پيانو تصنيف مي شدند يا بهتر بگوييم براي همراهي با ترانه.در آن زمان عادت بر اين بود که هر کجا اين نوع موسيقي نواخته مي شد پيانويي هم گذاشته شود و حتي آواز يک نفره اپرا هم اجرا مي شد.
اما مرجع اصلي پيانوي فلامنکو نه به پيش فلامنکو بلکه بدون شک به خوزه رومرو و آرتورو پاون نسبت داده مي شود.خوزه رومرو پيشگام بردن ضرب آهنگ گيتار به پيانو بود، ضربه، ارتعاش ساز و هر آنچه که عموماً مربوط به گيتار فلامنکو بود. مي توانيم نمونه هاي خوبي از وي در صفحات "پيانوي فلامنکو"، "فلامنکو آندلسي"، "فرم هاي موسسيقيايي آندلسي"، و "فانتزي موسيقي آندلسي ايبروامريکايي" از او ببينيم. متأسفانه تمام آنها از بين رفته اند و باز سازي آنها بسيار سخت است.از سوي ديگر آرتورو پاوون بصورت اساسي توانست همراهي بين رقص و آواز را توسعه بخشد، که معمولاً آثار او همراه با مانولو کاراکول بود.
تحولات در پيانو فلامنكو :
تحول در مورد پيانوي فلامنکو تا زمان ما از دو راه مختلف بوده است، و به اين ترتيب دو گروه از پيانيست ها را تشکيل داده است. گروه اول فلامنکوي سنتي را که با گيتار نواخته مي شده به پيانو منتقل کردند بدون اينکه از ساير جنبه هاي موسيقيايي ساير سبک ها بهره ببرند. در اين گروه خاوير کوبله و پدرو ريکاردو مينيو برجسته ترند.
گروه دوم متشکل از پيانيست هايي است که به اين سبك ، ساير سبک هاي موسيقي و اساساً موسيقي جز اضافه نمودند ، افرادي مانند چانو دومينگز ، پرچم داران اين گروه خوان کورتس، سرجيو مونروي و ديگو آمادور هستند. مشاهده خط سير قسمت اعظمي از آنها هر بار کمرنگ تر مي شود وقتي مي بينيم که به سمت همراهي با آواز يا رقص رو نکرده اند بلکه بر پيانو به عنوان آلت تک نواز بسنده کرده اند ( به جز برخي موارد در بعضي آثار) . به هر صورت اين مسير بصورت درخشاني ادامه نداشته است.
يادگيري پيانوي فلامنکو نياز به فوکوس خوب روش شناختي دارد، يک اسلوب بندي خوب انجام شده که تا کنون وجود نداشته است. تقليد از تکنيک گيتار با پيانو براي رسيدن به خلاقيت يک اشتباه نيست، بلکه بهره مندي از امکانات هارمونيک پيانوست.
چه ويژگي هايي براي نواختن پيانوي فلامنکو مورد نياز هستند؟
بصورت خاص هيچ چيز. چيزي که کم است تمرکز بر روش شناختي است. يا بهتر بگوييم کم نيست چون اصلاً موجود نيست . قسمت اعظمي از منتقدين تقصير را به خاطر نداشتن پيانيست هاي فلامنکوي ديگر يا اينکه چرا پيانو کاملاً با فلامنکو عجين نمي شود را بيشتر بخاطر عدم نظام دهي مي دانند. کار کنوني در اين مسير همين است، يعني توسعه متد آموزشي و وارد کردن آن به محتواي واحد هاي آموزشي پيانو فلامنکو. موردي مهم كه كمتر بر روي آن تمركز شده است
قبل از مشخص کردن اينکه جنبه هاي برجسته در يادگيري پيانوي فلامنکو کدامند بايد در مطلب ذيل تعمقي داشت.در طول يادگيري نواختن پيانو فلامنکو دو نوع فاز( مرحله) کاملاً متفاوت وجود دارد.
فاز اول يا مرحله تقليد که در آن سعي در توليد صداي گيتار بوسيله پيانو مي شود. و فاز دوم يا مرحله خلاقيت که ريشه در فاز قبلي دارد و شامل نواختن فلامنکو با پيانو و با تکنيک خاص خود پيانو است ، علي الخصوص با بهره گيري از امکانات تازه هارمونيکي که پيانو در اختيار ما مي گذارد.
نبايد فراموش کرد که هارموني مورد استفاده بصورت سنتي در فلامنکو تناوب تنظيم گيتار با آلت همراه ديگري است. به هر حال نوع ديگري از ميزان سازي و يا نوع ديگري از تنظيم نت ها در آلت موسيقي جاي به هارموني متفاوت ديگر و همچنين تکنيک ديگري خواهد داد.
اين هارموني بي شک فلامنکو خواهد ماند چون هارموني که کاملاً جديد باشد نيست بلکه هارموني غني شده اي با درجات آوايي جديدتر و آکوردهاي جديدتر است. حتي در مرحله تقليد ما مجبور به ايجاد نوعي تطابق تکنيک هاي مختلف گيتار با پيانو هستيم که توسط تقويت نتهاي مختلف در هر دو آلت همراه بوده اند. تنظيمات ساده در گيتار ممکن است در پيانو اجرا ناپذير باشند و يا بر عکس.
تفاوت هاي تکنيکي اساسي ميان گيتار و پيانو
اصلي ترين تفاوت ميان گيتار و پيانو مربوط به کاربرد هاي مختلفي است که دستها در هر آلت دارند. اين تفاوت اصلي ترين مسئله در مرحله خلاقيت است. در گيتار يک دست – دست چپ- براي آلت هاي راست دست نت مي نوازد در حاليکه دست ديگر – دست راست- نوازنده واقعي ساز است. اين عمل باعث مي شود که مثلاً اين امکان وجود نداشته باشد که بصورت ريتميک با اکوردها فالش نواخته شود.
در مورد پيانو اينگونه نيست ، در پيانو هر دو دست کارشان يکسان است ، حتي با اينكه نواختن سريعتر معمولاً براي ملودي است ، دست راست بخش ملودي را مي نوازد و دست چپ آنرا همراهي مي کند.
با نواختن يک نت فالش ميزان آن دو برابر مي شود چون با هر دودست نواخته مي شود و اين اتفاق در نواختن پيانو مي افتد. به همين ترتيب همچنين امکان نواختن ملودي فالش با دست راست وجود دارد در حالي که بصورت هارمونيک و ريتميک توسط دست چپ همراهي مي شود. يک تکنيک خاص باعث پديد آمدن يک صداي خاص خواهد شد.
پيانوي فلامنکو در مدرسه
در آموزش پيانوي کلاسيک که همراهي کننده رقص و آواز است حتماً بايد مرحله تقليد را بگذراند تا بعداً بتواند وارد مرحله دوم يا مرحله خلاقيت شود.تقليد از صداي گيتار به معناي افتادن در دام نيست چون بحث هاي زيادي در اين مورد صورت گرفته است
به همين ترتيب قبل از اينکه بتوان اواز و رقص را همراهي کرد بايد منبع خوبي بدست آورد: پس از يادگيري ابتدايي تکنيکهاي گيتار تطبيق يافته براي پيانو، با مطالعه هر کليد در نواختن ها، وارياسيونها، فالش ها و اختتام ها ادامه مي دهيم. و دست آخر امکان همراهي با رقص و آواز در تمام آنچه که ذکر شد و در تمامي آهنگ ها غير قابل اجرا مي باشد، زيرا متأسفانه براي پيانوي پيانيست ها نمي توان سجيلا نصب کرد.
اگر ما با يک پيانوي الکترونيک بنوازيم اين امکان بوجود مي آيد ولي مورد صحبت ما گيتار اکوستيک است. فکر بکنيم که معمولاً در يک کنسرت بسيار مهم از يک پيانوي آکوستيک بزرگ افقي استفاده شود ، و در آن عملاً امکان تنظيم الکترونيکي از بين مي رود و فقط از دستان پيانيست هايمان استفاده مي کنيم.
به علاوه عمل يادگيري نواختن آن در تمام صدا هايش براي ما شناخت هايي از کليد ها ايجاد مي کند که بصورت فوق العاده اي براي درک عميق موسيقي مفيد هستند، و براي هر نوع وضعيت موسيقيايي قابل اجرا مي باشد.
کارلوس توريخانو استاد و پيانيست چيره دست با ارائه مقاله اي بنام پيانو فلامنکو ديدگاه خود را از پيانوي فلامنکو نشان مي دهد. و مرور مختصري بر ريشه ها و تحولات بعدي تا حال حاضر داشته و موقعيت مطالعاتي پيانوي فلامنکو را بصورت تخصصي تحليل مي نمايد. تجربه وسيع او به عنوان نوازنده و به عنوان استاد ديدگاه ويژه اي در مقابل پيانوي فلامنکو به وي بخشيده است.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:03 AM
موسيقي مينيمال چيست؟
موسيقي مينيمال
قرنها بود که بسياري از موسيقيدانان سرکش و جسور از نحوه حرکت و جهت پيشرفت موسيقي احساس نارضايتي مي کردند. آنها معتقد بودند که هنر موسيقي نبايد به سمتي برود که در آن تکنيک هاي غير ضروري - يا بقول آنها آرتيستيک - بر نفس موسيقي غلبه کند.
سرآغاز انقلاب و پيدايش اين تفکر در موسيقي با مدرنيسم آغاز شد. پير بولز (Pierre Boulez , 1925) و کارلهينز اشتوکهاوزن (Karlheinz Stockhausen , 1928) از جمله هنرمندان فرانسوي و آلماني بودند که سبک خاصي از موسيقي که سرياليسم (Serialism) ناميده مي شد را پايه گذاري کردند، موسيقي اي که پايه و اساس آن تکرار بود.
موسيقي مينيمال چيست؟
از ديگر موسيقيدانان مدرن جسور مي توان به جان کيج (John Cage) اشاره کرد که معتقد بود موسيقي مي تواند بر اساس اتفاق يا شانس نيز ساخته شود. در اين سبک از موسيقي که Aleatory Music ناميده مي شود بسياري از پارامترها هنگام اجرا به بخت و اقبال واگذار مي شود.
پس از آن به دنبال بوجود آمدن حرکتهاي هنري مينيمال در دهه 60 گروهي از موسيقيدانان جوان تصميم گرفتند تا در ساخته هايشان، استفاده از پيچيدگي در فرم ها و فرمول هاي هارموني و ملودي را کنار بگذارند و موسيقي هايي ساده توليد کنند. آنها از الگوها و قوانين ساده اي که قبل از سالهاي 1600 ميلادي استفاده مي شد، براي اينکار سود جستند.
تکرار و ماندن بيش از حد در يک ريتم، يک ملودي يا موتيف، يک آکورد، يک تمپوي ثابت و ... بدون کوچکترين تغييري براي مدت طولاني از جمله ويژگي کارهاي اين موسيقيدانان بود.
نتيجه چيزي نبود جز تاکيد بر صداي حاصله از موسيقي (نه ريتم يا ملودي و ...)
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:03 AM
راک کلاسيک
راک کلاسيک
راک کلاسيک Classic rock در اصل به عنوان يک قالب براي برنامه ريزي ايستگاههاي راديويي به وجود آمد که از قالب موسيقي راک آلبومي يا AOR - قالبي ديگر براي انتخاب و دسته بندي موسيقي در راديو بر اساس انتخاب موسيقي از آلبومهاي استوديويي راک در اوايل دهه ۸۰ - گرفته شده بود.
اين قالب موسيقي راک در ايالات متحده شامل مجموعه ترانه هاي بسيار اما محدودي است که از سالهاي ۶۰ تا بيشتر دهه ۸۰ را دربر ميگيرد و بيشترين تاکيد آن بر ترانه هاي بسيار موفق قديمي تر از هنرمنداني است که به طور کلي به "دوران راک کلاسيک" مربوط هستند.
● سرچشمه هاي راديوي راک کلاسيک
سرچشمه قالب راک کلاسيک براي راديو را ميتوان تا دوران گروه بيتلز و آلبوم پيشروي آنها Sgt. Pepper�۰۳۹;s Lonely Hearts Club Band پيگيري کرد. اين آلبوم - به خصوص با صعود تدريجي برنامه راديويي روي موج FM - مسير چندين قالب موسيقي راک اند رول را براي هميشه تغيير داد. زيرا براي پخش اين آلبوم بين راديوهاي AM و FM رقابتي ايجاد شده بود و از آنجايي که Sgt. Pepper هيچ تک ترانه اي منتشر نکرده بود، ترانه هاي مختلفي از آلبوم توسط ايستگاهها پخش ميشد.
چيزي نگذشت که ايستگاههاي راديويي و هنرمندان، هردو متوجه شدند که پخش ترانه هاي يک آلبوم ميتواند بسيار بيشتر از پخش ترانه هاي موجود در فهرست Top ۴۰ برنامه پر کن و در عين حال پر مخاطب باشد.
در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰، اين شيوه به ابداع يک برنامه راديويي با عنوان progressive rock انجاميد. اين قالب داراي عناصري از راديو آزاد بود که در آن disc jockeys - مسئول انتخاب و تعويض موسيقي - کنترل کننده آنچه پخش ميشد بود. به زودي يک گونه تجاري تر به نام راک آلبومي يا album rock در ميانه دهه ۷۰ ظهور کرد. اين قالب بيشتر بر انتخاب از ترانه هاي يک آلبوم شکل گرفته بود که البته بر مبناي يک فهرست پخش منظم تر و مقيدتر قرار داشت.
راک آلبومي در باقي دهه ۷۰ و اوايل ۸۰ محبوبيت خود را حفظ کرد اما در انتهاي دهه ۸۰، با ظهور کامپکت ديسک يا CD و جايگزيني آلبوم با آن و همچنين همراه با تغيير رويه ايستگاههاي راديويي، که ديگر هماهنگ با تحولات و "مد" روز موسقي پيش نميرفتند، به راک کلاسيک تبديل شد.
اولين ايستگاهي که خود را "کلاسيک راک" ناميد، WYSP فيلادلفيا بود. در ماه ژانويه ۱۹۸۱، پس از يک جلسه بحث گروهي بين مدير برنامه راديو ديک هانگيت Dick Hungate و مشاور شبکه لي آبرامز Lee Abrams، عنوان کلاسيک راک از ميان نامهايي چون timeless (هميشگي) و vintage (آشنا و قديمي) انتخاب شد. مدتي بعد در همين سال، قالب مشابهي توسط ايستگاه راديويي KQRS مينياپوليس به کار گرفته شد. در سال ۱۹۸۲، جورج جيمارک George Gimarc –تهيه کننده صفحه و برنامه راديويي و disc jockey اهل تگزاس) مامور طراحي نوع جديدي ايستگاه راديويي ترانه هاي قديمي شد که بالاخره در ايستگاه KRQX راه اندازي شد و راک کلاسيک نام گرفت.
در سال ۱۹۸۵ فرد جيکوبز Fred Jacobs از کمپاني Jacobs Media و گري گوتري Gary Guthrie از Edinborough Rand، اين قالب را فراتر از ايستگاههاي فعلي آن گسترش داده و به زودي ايستگاههاي ديگر نيز به آنان تاسي جستند. در طي دو سال بعد، بيش از ۴۰ ايستگاه راديويي در سراسر آمريکا خود را "راک کلاسيک" يا "ترانه هاي کلاسيک" ميناميدند.
راک کلاسيک از اين جهت که قالب آن بر اساس موسيقي گذشته شکل گرفته است، در رده oldies radio قرار ميگيرد که البته فهرست ترانه ها و هنرمندان منتخب آنها در مقايسه با قالبهاي Top ۴۰ و انواع مشابه که به پخش محصولات جديد ميپردازند، بسيار مشخصتر و با ثبات تر هستند.
با اين حال، در هر راديو راک کلاسيک، گروهها و ترانه هاي مختلف موجود در سبک و سياق تغيير ميکردند و گاهي هنرمندان محلي که بازار بهتري داشتند در فهرست يک ايستگاه موجود بودند و در ايستگاههاي ديگر ديده نميشدند. علاوه بر اينها، در طي روند انتخاب ترانه توسط DJ و با توجه به سليقه شنوندگان، گاهي ترانه هايي در ميان راک کلاسيک پخش ميشد که تنها در حاشيه اين دوران جاي داشت. بعضي از ايستگاهها براي جلب شنوندگان، راک کلاسيک را در ترکيب با قالبهاي ديگري چون راک مدرن پخش ميکردند. ترکيب راک کلاسيک و راک مدرن تحت عنوان راک پويا يا active rock نيز شناخته ميشود.
● هنرمندان و آلبومهاي کليدي
آلبومها، هنرمندان و ترانه هاي اصلي که اکثر اوقات در راديوهاي راک کلاسيک پخش ميشوند نشانگر زيرمجموعه اي از آلبومها و هنرمنداني هستند که در دوران به اصطلاح "راک کلاسيک" از محبوبيت برخوردار بودند. ديرپاترين ترانه ها و هنرمندان راک کلاسيک، نه تنها براي شنوندگان قديم، که براي نسل جديد هم جذاب هستند.
گروهها و خواننده هاي هارد راک hard rock و راک پيشرو progressive rock، ستون اصلي راک کلاسيک هستند که شاخص ترينشان Pink Floyd، Led Zeppelin، Queen ، Deep Purple، David Bowie، Iron Maiden، Rolling Stones، The Who، Black Sabbath، Jethro Tull و Dire Straits هستند.
وجود ترانه هاي متفاوتي از گروههاي مذکور در فهرست ترانه هاي راک کلاسيک حتمي است. تعدادي از هنرمندان راک آمريکا نيز از مهره هاي اصلي راک کلاسيک به شمار ميروند، از جمله Jimi Hendrix، Aerosmith، The Doors، the Eagles، Lynyrd Skynyrd، The Allman Brothers Band، Alice Cooper، Tom Petty، Creedence Clearwater Revival و Joe Walsh. گروههاي ارينا راک Arena rock مانند Styx، Boston ، Journey، Foreigner و Supertramp نيز در ايستگاههاي راک کلاسيک پخش ميشوند.
تنها گروه استراليايي که همواره در فهرست راک کلاسيک قرار داشته، گروه AC/DC با ترانه هايي چون Back In Black و Highway To Hell است.
گروههاي متعدد ديگري نيز هستند که موسيقي آنها هر از گاه در ايستگاههاي راک کلاسيک پخش ميشودف اما اين حضور محدود به چند ترانه آشناست. براي مثال، گروههاي Kiss و Steppenwolf چندين آلبوم استوديويي دارند، اما احتمال اينکه تنها ترانه هايي چون Born to Be Wild و Rock and Roll All Nite از آنها پخش شود بيشتر است.
آلبومهاي مفهومي يا Concept albums، به طور غير مستقيم به قالب آلبوم راک album-rock منتهي شده و به يکي از اجزاء مهم راک کلاسيک تبديل شدند. از جمله برجسته ترين آثار آلبومها ميتوان به چهار آلبوم مفهومي پينک فلويد از جمله The Wall و Dark Side of the Moon و همچنين دو راک اپراي مهم گروه The Who به نامهاي Tommy و Quadrophenia اشاره نمود. آلبوم Who�۰۳۹;s Next سال ۱۹۷۱ گروه The Who، از بيشترين تعداد پخش در ميان آلبومهاي راک کلاسيک برخوردار است.
هرچند در بيشتر اوقات هنرمندان دوران ارينا راک در دهه ۷۰، تنها با چند ترانه معدود بسيار محبوب و تعداد اندکي آلبوم ارائه ميشوند، اما شايد اين دوران يکي از بزرگترين زيرمجموعه هاي قالب راک کلاسيک باشد. گروهها و هنرمنداني چون Styx، Grand Funk، Kiss، Bad Company، Queen و پيتر فرامپتون Peter Frampton و همچنين ستارگان بزرگ راک جنوبي Southern rock مانند Lynyrd Skynyrd، The Eaglesو ليندا رانستندت Linda Ronstadt همه بخش بزرگي از فهرست ترانه هاي قالب راک کلاسيک را تشکيل ميدانند. آثار اين دوره هنرمندان محبوب ترانه سرا/خواننده مانند التون جان Elton John، بيلي جوئل Billy Joel و جکسون براون Jackson Browne همه در فهرست راک کلاسيک قرار دارند، در حالي که آثار بعدي آنان در زمره اين قالب قرار ندارد.
تقريبا هر ايستگاه براي متفاوت بودن با ديگران، تنظيمات ظريفي بر فهرست خود انجام ميدهد که ممکن است ترانه هايي را حذف و تعداد ديگري را به آن بيافزايد.به همين دليل ممکن است بعضي از فهرستهاي پخش راک کلاسيک شامل هارد راک hard rock /هوي متال heavy metal مانند Rush ، Guns N�۰۳۹; Roses و Van Halen هم باشد که ترانه هايشان در دهه ۸۰ بسيار محبوب بود. ترانه ها يا دوره هاي خاصي از آثار اين هنرمندان بيش از آثار ديگرشان مناسب با قالب راک کلاسيک است و در ايستگاههاي مختلف پخش ميشود.
علاوه بر اينها، تعدادي از ايستگاههاي راک کلاسيک، به استفاده از ترانه هاي دهه ۹۰ نيز روي آورده اند که در ميان آنها ميتوان به Pearl Jam و Nirvana و همچنين گروههاي متاثر از jam-bandف مانند Black Crowes، Blues Traveler و Phish اشاره نمود. آثار اين هنرمندان بسيار اندک و با دقت انتخاب و پخش ميشود زيرا حضور آنها در راک کلاسيک، بحث برانگيز بوده و هنوز تصميم قطعي برايشان گرفته نشده است.
تقريبا تمام هنرمندان راک کلاسيک به غير از جيمي هندريکس، Phil Lynott و فردي مرکوري Freddie Mercury از نژاد سفيد -اروپايي- و مذکر- به استثناي گروه Heart، The Pretenders ، گريس اسليک Grace Slick و جانيس جاپلين Janis Joplin- بودند.
● قالب ترانه هاي کلاسيک
يکي از انشعابات راک کلاسيک، ترانه هاي محبوب کلاسيک يا classic hits است که در آن علاوه بر وجود اکثر ترانه هاي راک کلاسيک، آثار R&B و پاپ نيز به چشم ميخورد و درواقع حدفاصل ميان راک کلاسيک با تمرکز بر راک دهه ۷۰ و قالب وسيع ترانه هاي قديمي يا oldies است.
● "راک کلاسيک" سمفونيک
راک کلاسيک نام يک مجموعه آلبوم از ارکستر سمفونيک لندن نيز هست که در آنها، آثار راک کلاسيک با تنظيم ارکسترال اجرا شده است. اين آلبومها شامل تنظيمهاي "کلاسيک" ترانه هاي مشهوري از فرانک زاپا Frank Zappa، رولينگ استونز، هري نيلسون Harry Nilsson، Procol Harum و عده اي ديگر هستند.
توليد مجموعه "راک کلاسيک" از سال ۱۹۷۹ در کمپاني RSO آغاز شد و الهام بخش دو مجموعه ديگر در کمپاني RCA شد که يکي از آنها مجموعه مشهور Hooked on Classics به رهبري لويس کلارک Louis Clark و ديگري آلبوم سمفونيکي است که به آثار گروههاي خاصي اختصاص يافته و توسط ديويد پالمر David Palmer از گروه Jethro Tull رهبري شده است. اين مجموعه به آثار گروههايي چون Jethro Tull، Genesis، Yes، Pink Floyd ، Queen و The Beatles اختصاص يافته است.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:04 AM
موسيقي پاپ و پستمدرنيسم
موسيقي پاپ و پستمدرنيسم
در اين مقال من به ترسيم و توصيف حالات و اشكال مختلف وضعيت و فرهنگ پستمدرن نخواهم پرداخت و تنها اين دو را بهمنظور بررسي و تحليل فرهنگ عامه به كار خواهم بست. «مك رابي» بر اين باور است كه «مباحث اخير در باب پستمدرنيسم هم از جذبهاي قدرتمند و هم از سودمندي بسيار در نزد تحليلگران فرهنگ عامه برخوردار است». پستمدرنيسم «موجوديت يافتن صداهايي كه در دل تاريخ در ذيل فراروايتهاي مدرنيستي برتر ناشنيده و خاموش ماندهاند» را نويد ميبخشد، صداهايي كه در پس فراروايتهايي كه هم پدرسالارانه و هم امپرياليستي بودهاند، پنهان ماندهاند.» پستمدرنيسم در اندكزماني به شمار بسياري از واژگان و اصطلاحات مفهومي خاص دست يافته است. پستمدرنيسم دامنه خود را از مرزهاي تاريخ هنر تا حوزه نظريه سياسي و حتي صفحات مجلات و روي جلد صفحهها و لوحهاي موسيقي گسترده است و در نگاه من اين قضيه چيزي بيش از يك تغيير ذوق و سليقه صِرف است.
بحث در باب موسيقي عامهپسند و پستمدرنيسم بايد تمامي اشكال فرهنگي و كنشهاي فرهنگي مختلف را دربرگيرد و برجسته سازد: تلويزيون، ويدئو كليپ، فيلم و موسيقي پاپ. اينك تنها به دو نمونه تلويزيون و موسيقي پاپ ميپردازم.
همانگونه كه «فريث» و «هورنِ» معتقدند «ترانههاي پاپ، موسيقي متنِ زندگيِ روزانه روزگار پستمدرناند، موسيقياي كه در فرودگاه و آسانسور، در رستوران و كافه، و در مراكز خريد و زمينهاي ورزشي گريزي از شنيدن آن نيست»
موسيقي پاپ پيوسته به بازيافت تاريخ خود ميپردازد: به بازسازي، به احياء، به بازگشت. پيشرفتهاي سريع تكنولوژيك (بهويژه در عرصه نمونهگيري Jampling)) اين روند را دموكراتيزه كرده است موسيقي پاپ چه به لحاظ بازار جهانياش و چه به لحاظ استقبال و علاقهاش به حاشيههاي فرهنگ و موسيقيها و فرهنگهاي ديگر قابل بسط و تعميم است. فردريك جيمسون بين موسيقي پاپ پستمدرن و مدرن تفاوتي قائل است، او معتقد است كه «بيتلز» و «رولينگ استونز» بازنماي يك لحظه و برهه مدرنيستياند، اما برعكس «پانك راك» را ميتوان پستمدرنيستي دانست.
«آندرو گودوين» بر اين باور است كه به دلايل مختلف اين نظر اساساً وارد و صائب نيست. موضع گودوين در اين بحث بر اين مدعاست كه پستمدرنيسم هيچ رابطه واقعيِ توضيحي تشريحي با موسيقيِ پاپ ندارد. ديدگاه من آنست كه هرچند ممكن است كه جيمسون در اينباره اشتباه كرده باشد اما اين به معناي آن نيست كه آراء «گودوين» در اين زمينه صائب و شايسته باشند. به هر حال، پست مدرنيسم در اواخر دهه ۱۹۶۰ آغاز ميشود يعني در همان دوره پيدايش موسيقي پاپ.
بهلحاظ دورهبندي، موسيقي پاپ و پستمدرنيسم بهشدت به هم نزديك وهمپوشاناند. البته اين نكته ضرورتاً بدين معنا نيست كه هر موسيقي پاپ، پستمدرن است. همانگونه كه گودوين نشان داده است، برتافتن و پذيرش اين بحث، خود، بسيار دشوار است. از يك سوي ميتوان يك گستره زماني فشرده را چون او در نظر داشت (پيشرفت سريع فرهنگ موسيقي در گذر از رئاليسم و مدرنيسم و پستمدرنيسم) كه بر مبناي آن ميتوان يك آغازگاه مدرنيستي را هم در نظر گرفت. همانطور كه گودوين در مقابل به شكل مجابكنندهاي به اين بحث ميپردازد كه بيتلز و رولينگ استونز با يكديگر متفاوتاند و آن دو نيز در كنار هم با «كِلَش» و «تاكينگ هدز» فرق دارند. فيالواقع بهشكلي سادهتر ميتوان گفت ميتوان فرق ميان «مهارت و چيرهدستي» بيتلز و تاكينگ هدز و «اصالت» رولينگ استونز و كلش قائل شد.
شايد بهترين روش براي انديشيدن در باب رابطه موسيقي پاپ و مدرنيسم، تفكر تاريخنگرانه است، تفكري كه از الگوي ريموند ويليامزيِ اجزاء «غالب»، «متكامل» و «مازاد» فرهنگ بهره ميگيرد. موسيقي پاپ پستمدرن را ميتوان عنصر نوخاسته و متكامل دهه ۶۰ دانست كه با ظهور بيتلز متأخر و راكِ «دست كوست» ـ بهعنوان نمونههاي اصلي ـ چهره مينمايد و در دهه ۱۹۷۰ با ظهور پانك «آرت اسكول» ـ كه در اواخر دهه ۱۹۸۰ «وجه غالب» فرهنگي موسيقي پاپ ميشود ـ تداوم مييابد.
بررسي اين رابطه به نحو مذكور از امتناعگرايي دو حكم «هم پستمدرناند» و «هيچكدام پستمدرن نيستند» پرهيز ميكند و هرچه بيشتر دوري ميجويد. و اين يعني كه در نظر آوردن اين رابطه (شايد با اصطلاح ناپسامدرن يا پيش پسامدرن) خود بازنمايِ يك «موازنه در حال تغيير) نئوگرامشيوار، در ميان اشكال متكامل و غالب فرهنگ، ميباشد.
بررسي اين مسئله به ما نشان ميدهد كه به هر حال هر موسيقي پاپي از جهاتي پستمدرن است (يا حداقل به شكلي بالقوه پستمدرن است)، اما هر موسيقي پاپي ضرورتاً پستمدرن نيست (و اگر بخواهيم مدل جميسوني را در نظر آوريم ميتواند «رئاليستي» يا «مدرنيته» باشد). بحث سنجيده و دقيق گودوين در باب رابطه پستمدرنيسم / موسيقي پاپ او را به نكته فوق رهنمون ميسازد اما خصومت و دشمني او با پستمدرنيسم به او اجازه پذيرش و قبول منطق بحث خودش را نميدهد. او بسياري از برداشتها و تفاسير مختلف از موسيقي پاپ و فرهنگ موسيقي پاپ بهعنوان عنصر پستمدرن را به ميان آورد.
شايد مشهورترين و مستندترين رويه و جنبه توسعه پيشرفتهاي تكنولوژيك، تسهيل ظهور و پيدايش صنعت Sampling باشد. آنچه اغلب در نظرات و آراء گودوين مورد غفلت واقع ميشود شيوه استعمال و كاربرد سمپلينگ Sampling است. او معتقد است كه سمپلينگ به تاريخمندي و يادآوري «تاريخ و اصالت» موسيقي كمك شاياني ميكند؛ او همچنين بر اين باور است كه «سمپلينگ اغلب از اين نكته غافل بوده است كه نقلقولها و ارجاعاتِ به اصوات و سبكها، در نهايت فرهنگ امروز را تاريخمند ميسازند. موسيقي رپ (Rap) شايد بهترين نمونه سمپلينگيست كه در اين منظر وجود دارد. «كورنل وست» نظريهپرداز آمريكايي
مسائل فرهنگ، وقتي از او پرسيدند تا شيوههاي بين فرهنگي سياهان را نام برد، چنين پاسخ داد:
«موسيقي و موعظه» و در ادامه چنين گفت: «رپ منحصربهفرد است چرا كه وعظ و سنتهاي موسيقي سياهان را درهم ميآميزد، او فضاي مذهبي و روحاني كليسا را با ريتمهاي متعدد و چندگانه موسيقي خيابان درهم ميآميزد، شمردهگويي و بندبهبندخوانيِ سرسامآوري كه به ريتم آفريقايي درام سنكوپ ميشود، هم در نهايت تبديل به يك محصول پستمدرنيستي آمريكايي بدل ميشوند: «هيچ سوژهاي در اين فرهنگ وجود ندارد مگر سوژهاي ازهمگسيخته، درهمشكسته، گسسته از گذشته و حال، در نهايت به شكل مبدعانهاي محصولي مختلط و چندگِن توليد ميشود. تركيب سبكگرايانه عناصر شفاهي، ادبي و موسيقايي در اين موسيقي مثالزدني است...» اين موسيقي سهمِ انرژيهاي مخرب جامعه است سهمِ جوانان سياهپوست طبقات پست جامعه، سهم انرژيهايي كه در رخوت سياسي جامعه امريكا، ناگزير از بيان خويشتن به روشي فرهنگي و دموكرات هستند.
ميتوان چنين ادعايي را هم درباره رپ انگليسي بهعنوان پديدهاي پستمدرن داشت. «مك رابي» همانطور كه پيشتر يادآور شديم، بر اين باور است كه پستمدرنيسم به «آنچه نسل جديد روشنفكران (اغلب سياه، مونث، يا كارگر) ناميده ميشوند» گرايش دارد. گروه موسيقي «قاتلين بيرحم رپ» (كه در حال حاضر از هم پاشيده است) سياه و از طبقه كارگر بودند: سه روشنفكر كه عقايد و آراي سياسيشان را با ريتم «هولم نورثِ» موسيقي فانك بيان ميكردند. آنها نيز دلبسته رويكرد بازيگرايي و سرقت هنري پستمدرن بودند ـ البته نه بهعنوان هدفي فينفسه ـ آنان در پي آن بودند تا از اين طريق به نقد گزنده نژادپرستي هر روزه جامعه انگليس دست يابند.
آنان يقيناّ اين مدعاي جيمسون كه كار آنها نمونه يك هزل (پاستيش) پستمدرن است، را نقض ميكنند (در اين مورد گودين مسلماً درست گفته است). بازي بينامتني نقلقولها و ارجاعات آنها پيامد و نتيجه فرسودگيِ زيباشناختي نيست بلكه تركيب مؤثر و كارآمد قطعات و اجزاء رپرتوار فرهنگيست كه وجود آنان را منكر ميشود.
موسيقي مركب و درهمآميخته آنان به لعن و نفرين كساني ميپردازد كه موجوديت آنان را بهعنوان صدايي در درون فرهنگ انگليس ناديده گرفتهاند. همچنين ميتوان شكل مصرف موسيقي پاپ و فرهنگ پيرامون آن ـ فرهنگ موسيقي پاپ ـ را فينفسه پستمدرن دانست. اين نظري است ك مك رابي دارد؛ «فرد فِيل» هم بر اين باور است كه لااقل در آمريكا، پستمدرنيسم يك «شيوه خاص مصرف» است: «ساختار احساس» قشر خاصي از يك طبقه اجتماعي: طبقه مديران جامعه. نحوه خوانش فرهنگ تغيير يافته است.
امبرتواكو، با بهرهگيري از اصطلاح «رمزگذاري مضاعف» چارلز جنكس به شناسايي حساسيت پستمدرنيستي بر آگاهي از «تاكنون گفتهها» ميپردازد. او معشوقهاي را مثال ميزند كه نميتواند به عاشقش بگويد: «ديوانهوار دوستت دارم» بلكه در عوض ميگويد: «به قول باربارا كارتلند ديوانهوار دوستت دارم» درك و دريافت جهان در فاصله گيومه و كما، به اين شكل خود ميتواند شيوهاي براي حمله كردن به ذوق و پسند بورژوازي باشد، و در عين حال ميتواند راهي براي حمايت از آنهايي باشد كه احتمالاً بيذوق و سليقهاند ـ آنها كه بدون گيومه، بدون نقلقول صحبت ميكنند. وانگهي در اين راه، نوعي پستمدرنيسم مقاومتكننده در برابر نوعي پستمدرنيسم واكنشدهنده ايستاده است.
درحاليكه آكادميها بر سر اين بحث ماندهاند كه آيا بهتر است پستمدرن را همچون يك كنش يا يك متن در نظر آورد و فهم كرد يا نوعي تفسير و خوانش صنعت موسيقي در شتابي به منظور تركيب متن و مصرف بوده است. در حال حاضر نوعي طبقهبندي و فهرست ژانر / فروش در موسيقي پاپ وجود دارد كه طبقهبندياي پستمدرن دانسته ميشود.
شايد جالبترين نمونه اين تقسيمبندي برنامه «ام تي ويِ پستمدرن» (۹۳ـ ۱۹۸۸http://www.bia2text.com/forums/images/smilies/wink.gif شبكه تلويزيوني MTV بوده باشد. تهيهكنندگان اين برنامه، موسيقي پخششده در اين برنامه را «يك ميكس تقريباً آلترنايتو» ميناميدند (يك تركيب بديهي). اين اصطلاح و محتواي عام آن بر نامه خود نشانگر آنست كه پستمدرنيسم شايد بيش از هر جريان ديگر، در پي بازارگرمي و بازارسازيِ Indiepop ـ يا آنچه دانشآموزان و ديگر مردم به آن «موسيقي بچه مدرسهايها» ميگويند ـ ميباشد.
گفتوگوها و مصاحبههاي گودوين با دانشآموزان سه فايده دربر داشت و سه نتيجه را حاصل كرد: اول موسيقي «آرت راك» (راك هنري) و «ايندي پاپ» و «كالج ريديو» هستند كه خود را در حوزهاي خارج از موسيقي باب روز اين جدول معرفي ميكنند، موسيقياي كه از قرار بايد جديتر از اصواتِ يكبار مصرفِ موسيقي پاپ باشد. از ديگر نتايج آن بود كه يك دسته از موسيقي پاپ در يك تسلسل و توالي زماني و تايخي پديد ميآيد، وصوت غالب آن «مدرن راك» دهه ۱۹۸۰ بوده است ديگر موسيقي، موسيقيايست كه از پي شكستِ سياسيگرايي موسيقي پانك ظهور كرد ـ و اين خود بدان معناست كه موسيقي پاپ «پست ـ پانك» موسيقياي غيرسياسيست.
گودوين به شدت با اين ادعا سرستيز دارد كه «ما در عصر و دورهاي زيست ميكنيم كه تفاوت و تمايز ميان هنر و فرهنگ تودههاي مردم از ميان برداشته شده است او معتقد است كه هنوز هم اغلب مصرفكنندگان موسيقي پاپ بر تمايز ميان موسيقي پاپ «جدي» و موسيقي پاپ «مبتذل» و ميان پاپ «اصيل» و پاپ «بازاري» تأكيد دارند.
من خود به ياد دارم كه چقدر در مدرسه سر اين موضوع بحث ميكرديم كه طرح روي جلد كارهاي «رولينگ استونز»، ريتم موسيقي سياهان و موسيقي گروههاي بلوز چقدر اصيل و ارزشمند و غيربازارياند درحاليكه كارهاي «هرمِنز هرميت» و ترانههاي پاپ انگليسي آثاري غيراصيل و بازارياند. البته چنين تفاوت و تمايزگذاري، آشكارا اسطورهگرايانه و ايدئولوژيك است. اين نكته كه فرض اول وجود دارد به معناي نفي و يا وجود فرض دوم نيست.
البته شايد بتوان اين نكته را به شكلي كاملاً متفاوت مورد خوانش قرار داد. بيش از آنكه بخواهيم به بحثِ از ميان رفتنِ تمايز ميان فرهنگ نخبه و عامه بپردازيم ميتوان از اين نكته گفت كه ما امروز همگي شاهد رشد خرده فرهنگي جديد يا «فرهنگ سليقه»ايِ راديكال هستيم. در ادعاي اصالتِ طبع و مصرفِ آن دو نكته وجود دارد: اين خردهفرهنگ، خود را از ديگر اشكال ذوق و سليقه عامه جدا خواهد كرد، و دوم آنكه در اين راه، او نوعي پيوند با گفتمان سنتيِ فرهنگ را پي خواهد ريخت.
در نتيجه در نهايت نيز ما با وضعيتي روبه رو خواهيم بود كه در آن ما هم شاهد محو تمايز ميان فرهنگ عامه و نخبه هستيم و هم وضعيت متقابل و نقيض آن ـ وضعيتي كه در آن تمايز اين دو فرهنگ همچنان وجود دارد.
نوشته جان استوري-ترجمه محمدرضا فرزاد
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:04 AM
Uaral
در 1997 در تنهايي چشم انداز کوهها ، يک مستي واقعي در راستاي پوشانندگي خرد مدفون شده بود.
شبي در زير نگاه خيره ي درختان و اسمان و هيزم هاي نمناک برافروخته ، شبي که بوسيله ي کسي برپا شده بود که طبيعت را در زير ويرانه هاي وجود انسان غرق کرده بود.
فقط يک تقارن کم رنگ مي توانست نسيمي که در بر دارنده ي موسيقيش بود را القا کند.
شبي پر از هنر و موسيقي بود. شبي که Uaral بوسيله ي Caudal و Aciago پايه گذاري شد ، شبي که موسيقي جاوداني از طبيعت را ميتواختند.
Potrero Grande و Surrendered To The Decadence اولين کارهايي بودند که Uaral در انها رنج را با سازهاي ماليخوليايي خود در اتاقي پر از اندوه و انزوا نمايان ساخت."
فکر نمي کنم توي سال 2008 کسي از علامندان به Doom metal باشه که اسم Uaral به گوشش نخورده باشه.
اين بند 2 نفره متشکل از Aciago و Caudal برخاسته از کشور شيلي که از سال 1997 کارشو در غالب يک ژانر ترکيبي ( Doom metal و Folk metal ) اغاز کرد.
مي تونم بگم از وقتي که اين بند شروع به کار کرد تا امروز ، بندي رو نديدم که مثل اونها باشه.
البته بندهايي مثل Amber Tears ، Orom و ... هستند که سعي کردند در بعضي ترکهاشون کارهايي شبيه Uaral ارائه بدند ولي واقعآ نميشه اونهارو رقيب يا حتي دنباله رو اين بند امريکاي جنوبي دونست.
با وجود اينکه اين بند بيش از 10 سال از اغاز به کارش ميگذره ، فکر ميکنم از حدود 4 يا 5 سال پيش بود که اوازه ي اونها به کشور ما هم رسيد و اکثر هواداران اين بند ، از همون زمان اونو مي شناسند.
کار Uaral موسيقي Folk Metal عميق ، همراه با نوازندگي قدرتمند گيتار کلاسيک و تلفيق اون با
Doom Metal هست. صداي 2 وکال اين بند هم کاملآ ياداور وکال هاي بند هاي Doom Metal هست.
يک صداي گرفته ، سنگين و خشن و يک صداي غمناک و سرد.
Uaral همچنين چند سال پيش قدرت کارشو در يک فستيوال و در مقابل انبوهي از جمعيت به اثبات رسوند.
از ديدگاه يکي از منتقدان اين بند که بعد از اولين باري که به کار Uaral گوش داده بود ، متحير شده بود:
“Uaral Is Doomer Than Metal” . اين منتقد کار Uaral رو چيزي فراتر از Doom Metal مي بينه.
به طور کلي اين بند بسيار قدرتمند و تاثير گذار هست و شايد بشه گفت که شاخه اي منحصر به فرد و جديد رو در متال بنيان گذاشت و نظر بسياري از هواداران Doom Metal رو به سمت تلفيق اون با Folk Metal جذب کرد.
دو البوم رسمي اين بند:
2005 - Sounds Of Pain
2007 - Lamentos A Poema Muerto
هستند که لازم به ذکر هست که البوم 2007 همون تکرار ترک هاي Ep سال 1998 اين بند به اسم Laments هست به همراه سه ترک جديد.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:05 AM
Virgin Black
Virgin Black
Virgin Black هارموني متناقضي بين كنار هم قرار گرفتن خلوص و پاكي و همچنين تيرگي هاي انسان است . Sombre Romantic البوم اغازين Virgin Black يك نوع پختگي و تجربه اي از جاه ومقام و وقار را به ارمغان اورد . كه به نظر ميرسد ديگر قابل تكرار نميباشد . در انتشار البومها , گروه با شركت Massacre در اروپا و با شركت The End Records در امريكا قرار داد بست. واكنون افتخار قرار گرفتن در يك سن جديد و نوپايي را به همراه دارد كه به صورت كاملا هنرمندانه طراحي شده است و ارزش و بهايي بي نظير دارد . بي شك منتقدان نيز از انتقادهاي گزاف و بي معني خود كه بر تازگي , تنوع و عمق و روحي كه اين گروه به همگان ارائه داده است خسته گشته اند . اپرايي رمز الود قطعه هايي حماسي و كلاسيك , موسيقي متفاوت و ديدگاهي جديد نسبت به تلخي هاي زندگي ديگر چه توقعي داريم..... ايا اين گروه نيز مسير ابا و اجداد پيشين را رفته است, خير, موسيقي گروه كاملا خارق العاده و متفاوت است .البوم Sombre Romantic بي شك در يك ژانر و محدوده خاص نميگنجد از نظر من اين البوم تلفيقي از سبكهاي Gothic و Doom است كه در بعضي از تركهاي ان ريشه هايي از Black Metal و حتي موسيقي Industrial ديده مي شود مانند انچه كه در ترك Walk Without Limbs كاملال مشهود است . فارغ از تمام محدوديتها و سبكهاي نام برده بالا من اين البوم را به تمام كساني كه خواهان سبكي با اصالت و با كيفيتي بالا هستند توصيه ميكنم . Virgin Black در اين البوم تو را به دنياي خود مي كشاند, تو را متحير خواهد كرد , تو را به هيجان خواهد اورد و نفست را بند مي اورد . از صداي وهم الوم و زيباي گروه كر, ويولون سل , پيانو و گيتار و اهنگهاي ساده گرفته تا اصوات سنگين گيتار كه بار ها و بارها تو را به لرزه در خواهند اورد . از صداهاي ارامي كه به تو ارامش و راحتي هديه ميكنند تا صداي جيغها و خرناسهاي مرگ اور كه تو را به وحشت خواهند انداخت . از غزلهاي شاعرانه زيبا گرفته تا ابياتي كه روح تو را دگرگون كرده و تو را مجبورمي كند كه قلب خود را مورد ازمون و امتحان قرار دهي . در نظر من هر جنبه از اين البوم عالي و بي نظير است و جايي براي بهتر شدن ندارد . اهنگها و غزلها عمدتا توسط Rowan London و Samantha نوشته شده است و كارشان به حدي عالي است كه زبان من از گفتن ان قاصر است . هر كدام از تركها زيبايي خاص خود را دارند و لي A poets tears of porcelain و Museum Of Iscariot و I sleep with the emperor جز تركهاي مورد علا قه من مي باشد . اين البوم بحثهاي فراواني ايجاد كرده و ايجاد خواهد كرد اما اگر با قلبي اماده و ذهني روشن به ان گوش دهيد روحتان خودش حقايق شگفت اوري را كه اين گروه در پيش فرستاده را درك خواهد نمود .Elegant... And Dying تركهاي ابتدايي در اين البوم داراي سادگي و بي الايشي كاملا مشخصي مي باشند كه با تركهاي بعدي كه سرشار از پيچيدگي است مقابله كرده و با انها رقابت مي نمايد . اين االبوم اگر چه در ابتدا دست كم گرفته شد ولي در نهايت انچنان ما را مشعوف ساخت كه الفاظ براي توضيح ان ناتوان ميباشد تنها لغتي كه به نظرم مناسب است براي به جا اوردن حق اين مطلب لغت باور نكردني است . Virgin Black روح برهنه خود را به طور كامل در اين كار گذاشته و كلماتي را خلق نموده كه احساسات را بيدار ميكند لغاتي چون مردن يك سفر حيرت اور است چيزهايي نيست كه به راحتي و فراواني در زندگي خود انها را شنيده باشيد . همبستگي بين 2 اهنگساز در اين البوم كه به صورت جداگانه اهنگ ميسازند بسيار متحير كننده است Rowan London ,Piano) Keyboard and Vocal ( و Samantha ) Lead guitar ( اين 2 كارهاي جداگانه خود را به صورت خارق العاده در كنار هم گذاشته و يك پيوستگي در سراسر البوم ايجاد نموده اند . كارهاي هنري و زيباي Samantha در كنار تلاش بي تمام Rowan London در قسمت توليد, عمق و جذابيت اين كار را افزايش داده است . Virgin Black اغلب درسبك Doom Gothic خوانده ميشود اما سبك انها فراتر از هر محدوده اي است . اين گروه هنوز هم تا حدي خود را با متال هماهنگ ميكند ولي اين تطابق كمتر از ان است كه به راحتي ديده شود . كند وكاو اين گروه در اين البوم بيشتر بروي قطعه هاي ارام ميباشد با الاتي چون ويولون , فلوت , گيتاري ارام و پيانو . گيتار الكتريكي كه توسط Samantha نواخته ميشود صوتي حيرت اور , شيرين و با شكوه را در گوش شنونده پخش ميكند . انقدر قوي هيپنوتيزم ميكند كه در نهايت فراموش ميكني كه در كجا قرار داري . گاهي اين طور به نظر ميرسد كه گيتار در حال گريه ميباشد . اما زماني كه صداي Rowan London در مرحله بعد هنر نمايي مينمايد كار بسيار بهتر ميشود . اگر تصور ميكردي كه صداي وي در البومهاي گذشته بي نظير است كار وي در Elegant... And Dying نفست را بند خواهد اورد . به نظر مي ايد كه او تلاشي براي خارج كردن صدايش نمي كند بلكه صدا بسيار نرم و ازاد در هوا جريان دارد و تو را مسخ خود مي نمايد . صداي او چه در حال نجوا چه در حال خواندن ساده و چه در حال اواز خواندن در هر صورت شنونده خود را كاملا متاثر ميكند حتي در حالتي كه صدايش همانند فريادي دلخراش به نظر ميرسد . همچنين زماني كه گروه كر شروع به همخواني با وي ميكنند فضايي بسيار غم انگيزي را به وجود مياورد . بايد بگويم كه Elegant... And Dying غمگينانه ترين البومي است كه تا به حال شنيده ام .از نظر شعر بايد گفت كه Elegant... And Dying نسبت به البومهاي گذشته پر بحث تر بوده . به شخصه بعد از بارها گوش دادن به اين البوم هنوز هم بعد از هر بار شنيدن يك چيز جديد چه از نظر شعر و چه از نظر موسيقي از ان مي اموزم . براي نوشتن اين review راجع به اين البوم روزها و هفته ها در لايه هاي زيرين ان مشغول كند و كاو بودم و بايد بگويم كه اين گروه انقدر با تمام وجود خود اين البوم را به وجود اورده كه بسيار خجالت اور و بيهوده است كه با نگاهي سرسري و بي مقدار به اين اثر بنگريم . Virgin Black در تمام تركهاي اين البوم چه اثر The Everlasting با اماس هيجانات و عواطف و چه اثر Cult Of Crucifixion كه سر شار از تهاجم و مقابله است بر شنونده غالب ميشود و مي تواند وي را با ساختارهاي اصيل و حقيقي خود كه واقعا بي نظير ميباشتد بر جاي خود ميخكوب كند . همچنين در سال 2003 همزمان با انتشار البوم جديد , Virgin Black با ظاهر شدن در اجراهاي زنده هر چه بيشتر شكوفا شد . شركت در توري در امريكا به همراه Agalloch و توري ديگر در انگليس به همراه Antimatter و سفر به كشور المان و برگزاري چند كنسرت سبب شد كه انتظارات و توقعات از اين گروه به صورت زود هنگام شكوفا شود و رويكرد تازه و يكتاي اين گروه نسبت به موسيقي بر تمامي حضار اشكار شود . اين گروه كارش را در استراليا با يك اجراي تكان دهنده در يك فستيوال بسيار مهم استراليا بنام Metal For The Brain ادامه داد . اگر چه گروه هاي مختلف ديگري چون Opeth , Cathedral , Entombed , Paradise Lost , Vehemence و Tiamat نيز در ان جايگاه اجراي زنده داشتند ولي هيچكدام به اندازه گروه Virgin Black يكتا و معروف نشدند . مورد ديگري كه باعث اعتبار هرچه بيشتر گروه شد پخش پيا پي اهنگهاي ان در MTV امريكا مي باشد . تمام اينها سبب شد كه البوم Elegant... And Dying در بين 10 البوم برتر سال 2003 Metal Maniacs قرار بگيرد . Requiem, Mezzo Forte اما البوم 2007 گروه كه به حق ارزش 4 سال سكوت را داشت و نقطه عطفي در كارنامه Virgin Black به حساب مي ايد . اين البوم شامل 6 ترك هست كه هركدام داراي زيبايي هاي خاص خود هستند . از نكات قابل توجه در اين البوم نزديك شدن موسيقي اين گروه به موسيقي سمفونيك است كه به خوبي در ترك 1 نمود پيدا ميكند تركي كاملا سمفونيك كه همراهي گروه كر با Samantha و Rowan London ابهت خاصي به كار بخشيده . از نكات ديگر راجع به اين اابوم پايين امدن تمپو در اغلب تركهاست به طور مثال ترك Midnight's Hymn كه ورژن جديدي از ان چه قبلا در البوم Sombre Romantic شنيده ايم است با تمپويي پايين و موسيقي سمفونيك تفاوت فاحش موسيقي گروه در اين 2 البوم را مشخص ميكند . موسيقي Midnight's Hymn در البوم سال 2000 تهاجمي تراست و وكالي بسيار محكم دارد كه نفرت در تمام ان موج مي زند در حالي كه در وزژن جديد صداي دلنشين گروه كر و Rowan Londonو Samantha جاي Harsh Vocal را گرفته و صداي ويولون و پيانو جاي گيتار الكتريك را . موسيقي در ترك Midnight's Hymn اين بار به جاي اين كه حس نفرت را در شما زنده كند حس غم و اندوه را در شما بيدار خواهد كرد . اما شايد زيبا ترين ترك اين البوم ترك .And I Am Suffering باشد كه بي شك نقطه قوت اين ترك سولو بسيار زيباي ان است كه در پارت هاي مختلف تكرار ميشود و شما را به شدت تحت تاثير خود قرار ميدهد . البته اين البوم نقاط ضعفي هم دارد كه شايد بزرگترين ان استفاده كمتر از صداي Rowan London باشد دوستاني كه البوم هاي گذشته گروه را شنيده اند كاملا با صداي سحر انگيز Rowan London اشنا هستند كه متاسفانه در اين البوم كمتر مورد استفاده قرار گرفته و سعي شده به جاي ان از گروه كر و صداي Samantha استفاده شود كه تا حدودي اين خلا را جبران كرده است . Virgin Black بي شك براي كساني مي باشد كه خود را دوستار موسيقي ميدانند . Museum Of Iscariot
Jesus lies dying in my bed
Companions since birth...
in this stagnant dingy haunt
he never really lived.
Last night I beat him as he would not leave
My insane eyes stare at him as his welted body bleeds
Frequently I rape him as I know nothing else
He curls up like a fetus and paints his face with sadness
Now a fragment of remorse has etched
I bandage his wounds, I kiss the face of Jesus Christ but he is dead
What can I do?
You have forsaked me, called yourself messiah, expected me to follow
But now he is dead and his prophecies with him
I will bury him not as insult to your face
as I stare at his corpse one detail disturbs me
His cold stark finger points where I have not been...
From my house, a cage of rotten wood
I stumble forth to lay beneath the bush
withered bones groan,
I cultivate as the soil and I grow closer
The sun receives an empty gaze
it mourns
it knows my life is gone
No more to offer but my flesh to this soil
and a single tear marks my final prayer
a rosebud sits in the palm of your hand as I end
this flower
it blossoms
عيسي در بستر من دراز كشيده و همانجا جان داد او همراه من از زمان تولدم بوده است او مرده است گويي كه هرگز در اينورته كدر و مرداب گونه زندگي نكرده است ديشب صداي ضربان وي را مي شنيدم و او مايل به ترك گفتنم نبود چشمان مجنون من بر او و بر بدن خونين نحيفش خيره گشته بود و من ارام ارام به او نزديك شدم و كاري جز اين نميدانستم او همانند يك جنين غلت زد و صورتش را حزن و اندوه فرا گرفت و ذره هايي از پشيماني بر وي ظاهر شد من زخم او را بستم و صورت عيسي مسيح را بوسيدم ولي او مرده بود و من چه ميتوانستم بكنم مرا رها كرده اي و خود را مسيح ناميده اي و از من انتظار داري كه تو را تبعييت كنمولي اكنون او مرده و رسالتش نيز با او مردهاو را دفن خواهم كرد ولي نه به خاطر اينكه به صورت وي توهين كرده باشم همانطور كه به جسد وي خيره گشته بودم چيزي كوچك ازارم داد انگشتان پاك و سرد او به جايي اشاره ميكردند كه من انجا نبودم به قفسي از چوبهاي كهنه از خانه منخود را به زير بوته ها خم كردم در حالي كهاستخوانهايم از شدت درد ضعيف و فرتوت شده بود مشغول زراعت بودم و همينطور به خاك نزديك و نزديك تر ميشدمنگاه خورشيد خالي و تهي بود انگار كه سوگوار بود مي دانست كه زندگي ام از دست رفته است و چيزي ندارم جز همين هديه ام به خاك و يك اشك تنها عبادت اخرين من بود يك بوته گل در كف دستان تو جاي گرفته و اين گلشروع به گل دادن نموده است.Our Wings Are Burning
We fell in love, with dust in our lids
And the pain of a severed soul
We lowered our heads and lifted our face
Placed our bodies in celebration
On the lips of a mutilated man
I carry the bones of a deformed child
And my own polluted breath
I speak the old man's words
In a persuasive eloquence
Bless the dust that hides
This unlamented head
On the crest of fire, our wings are burning
How glorious the pain
And the ways of God, shriek out of tune
All is lost but hope
On the crest of fire
Our wings are burning
To the wind's anthem
All is lost but hopeبا لها يمان در حال سوختن استبا غباري در چشمانمان عاشق شديمو با دردي ناشي از روحي جدا شده از اصلش سرهايمان را پايين اورده و صورتهايمان را بالا گرفته ايمجسمهايمان را مورد تجليل قرار داده ايممرهم خون و اندوه رابر روي لبهاي انسان ناقص گذاشتيم من استخوانهاي كودكي ناقص را با خود حمل ميكنمو با نفسهاي الوده خودكلمات ان مرد پير را بر زبان مي اورمبا يك بيان متقاعد كننده طلب امرزش ميكنيمبراي وجودي كه هرگز متنبه نميشود با لهايمان در اوج اتش در حال سوختن است عجب درد خوشايندي و اين روش خداوند است كه اين گونه خود را نشان ميدهدهمه چيز جز اميد گم استدر اوج اتش بالهايمان در حال سوختن است در اواز جاري در باد همه چيز جز اميد گم استIn Death
O misery you live
I have been struck and am suffering
O misery you live
You take bread from hands
that hold so little
And show treason to a faithful heart
There is no healing balm of reason
O wretchedness, o misery
Fall upon mercy
Set thy Alter here
Lifeless life cradles lifeless death
Set thy alter here
Fall Upon Mercy
O wretchedness O misery
O Misery you live
I have been struck and am suffering
O Misery you live
O misery you live in death
Exaudi orationem (meam)
Quantus tremor est furturus
Exaudi orationem (meam)
The hour is at, parting is at hand
the hour is at hand
The Hour is at, parting is at...در مرگدر سختي و بدبختي زندگي ميكنيد و من در اين شرايط گير افتاده و رنج ميبرمدر سختي و بدبختي زندگي ميكنيدشما نان و روزي خود را از دستان كساني ميگيريد كه كم به شما ميدهند ونسبت به قلبهاي با وفا بي وفايي پيشه ميكنندهيچ علتي كه حكم مرهمي شفا دهنده را داشته باشد وجود ندارد وفقط بدبختي وسختي وجود دارد رحم و بخشش ويران شده و جايش را به چيز ديگري دادهزندگي سراسر مرده ما در مرگ سراسر مرده ما قرار گرفتهرحم و بخشش ويران شده و جايش را به چيز ديگري دادهوفقط بدبختي وجود دارد در سختي و بدبختي زندگي ميكنيدو من در اين شرايط گير افتاده و رنج مي برم در سختي و بدبختي زندگي ميكنيددر مرگ با سختي به سر ميبريم
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:05 AM
راک مترقي يا همان Prog-Rock
Progressive Rock
راک مترقي يا همان Prog-Rock از انواع سبک موسيقي است که از سبکهاي موسيقي اواخر ده 60 شکل گرفته است. زماني که بيتلها آمدند، سعي کردند تا موسيقي راک سنتي را با سازهاي کلاسيک و شرقي ادغام کنند. البته مشکل آنها اين بود که الگو و غالب دقيقي نداشتند.
در همان زمان گروهاي ديگري مثل The Niceو Moody Blues بطور حساب شده اي موسيقي راک را با موسيقي کلاسيک ترکيب کردند؛ و اين حرکت را Early Progressive ناميدند که پل ترقي اي بود بين Psychedelic-Rock و Prog-Rock.
King Crimson - Epitaph
خيلي از تاريخ نويسان موسيقي از King Crimson بعنوان اولين و حقيقي ترين گروه موسيقي Prog-Rock که اولين بار در فوريه 1969 برروي صحنه رفت، ياد مي کنند. بلافاصله بعد از آنها گروههاي Prog-Rock انگليسي آمدند از قبيل Genesis ،Yes ،Jethrotull ،Palmer ،Emerson Lake و Pink Floyd.
کاملا" واضح است که King Crimson تاثير بزرگي بر موسيقي راک گذاشت و واضحتر از آن گروههايي مانند Genesis، Jethro tull و صد البته Pink Floyd. آنها با اينکه قبل از King Crimson شروع به کار کرده بودند، بعد از او سبک موسيقي شان تغيير پيدا کرد به طوري که مي توان گفت که نوع جديدي از موسيقي را بوجود آورد.
Genesis - I Can't Dance
Prog-Rock در اروپاي مرکزي خيلي پرطرفدار بود و در حقيقت اولين نوع موسيقي راکي بود که در کشورهاي ايتاليا و فرانسه متداول شد. مثلا" در کشور ايتاليا Premiata Forneria Marcani -PFM و Le Orme و يا در فرانسه Ange و Magma. از گروههايي که نام برده شد تنها PFM بود که توانست بطور مشخصي در کشورهاي انگليسي زبان مطرح شود. تاريخ نويسان و طرفداران اين نوع موسيقي سعي کردند راههايي را براي طبقه بندي Prog-Rock در ده 1970 پيدا کنند اما هرگز موفقيت قابل توجهي بدست نياوردند.
The Canterbury Scene را مي توان يکي از زير مجموعه هاي گروه هاي Prog-Rock به حساب آورد و يا به عبارتي ديگر گروههايي از اين قبيل گروههايي بودند که به اصطلاح بازاري و سطح پايين ناميده مي شدند. اوج عامه پسند موسيقي Prog-Rock از اواسط ده 1970 شروع شد و آنزماني بود که تعدادي از گروههاي New World Prog تشکيل شده بودند، مثل Rush که کانادايي بودند، Kansas که اهل کانزاس و همچنين Dixie Dregs که اهل جورجيا بود.
Moody Blues - Nights In White Satin
با پيشرفت Prog-Rock در اواخر 1970 نظرهاي خيلي عامه پسند و انتقادي در انگليس و آمريکا حرکت کرد به سمت ساده بودن بطوري که موسيقي خارج از تشنج و خشونت باشد. در اوايل ده 1980 اوجگيري در اين سبک شروع به زنده شدن کرد، هنرمنداني مثل Marillian، Saga و Kate Bush گروههاي ديگري در اين دوره به سطح بالائي رسيدند که سبک بعضي از آنها New Progressive ناميده شد.
در همان زمان بعضي از گروههاي Prog-Rock جهت حرکت موسيقي خود را تغيير دادند و شروع به استفاده از عناصر الکترونيکي کردند. در سال 1984 گروه Yes به طور غير منتظره اي آهنگي را منتشر کرد با نام Owner of a Lonely Heart (صاحب يک قلب تنها) که شماره يک در جدول موسيقي آن زمان شد، که شامل افکتهاي الکترونيکي مدرن در زمان خودش بود و آنقدر قابل دسترسي بود که در Disco ها هم پخش مي شد. همين مسئله باعث شد که خيلي از طرفداران اين نوع موسيقي ناراحت و نگران بشوند براي مسيري که در آن زمان براي خود در نظر گرفته اند.
Yes - Owner of a lonely heart
اما در ده 1980 اين موسيقي داراي فرم خاصي شد و آن را ديگر به اسم Progressive مي شناختند. گروههاي مانند King Crimson که شروع به سعي در پيشرفت، و مطابق کردن صدا و موسيقيشان بروز کرده بودند ديگر به آنها Progressive نميگفتند. بعضي گروههاي جديد که خود را Prog-Band مي ناميدند شروع به استفاده از Mellotron هاي قديمي کردند که بتوانند دوباره موسيقي Progressive اوايل ده 1970 را بوجود بياورند.
از نظر سبک موسيقي راک Progressive بازگشت ديگري را هم در دوره 1990 (زماني که موج سوم اين سبک موسيقي بوجود آمد) داشت، که باعث شد دوباره اين موسيقي انرژي بيشتري بگيرد که گروههايي مثل The Flower King از سوئد، Porcupine Tree از انگليس، Spocks Bread از آمريکا از اين دست به چشم مي خوردند.
نوآوري هاي موسيقي دانان فعال در اين زمينه باعث شد تا Progressive Rock به نوع جديدتر و جديتري در عرصه موسيقي امروزي تبديل شود، اين راه و حرکت همچنان نيز ادامه دارد.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:06 AM
جز Jazz
جاز يا جَز (به انگليسي: Jazz)، يکي از گونههاي موسيقي است که از مشخصات آن نتهاي آبي، مکث و ضدضرب، ضربهاي تابدار و خرامان (سوينگ)، پرسشوپاسخخواني، چندضربي بودن و بداههنوازي است. و آنرا نخستين گونه هنري پديد آمده در ايالات متحده امريکا ميدانند.
http://www.aet.ir/images/aet/sabk/jazz.jpg
جاز در فرهنگ و موسيقي غرب آفريقا و نيز در سنتهاي موسيقائي سياهان آمريکا مانند بلوز و رگتايم و دستههاي موسيقي نظامي اروپايي ريشه دارد. در آغاز سده بيستم اين گونه موسيقي در ميان سياهان امريکا رواج يافت و در دهه 1920 در بسيار از کشورها رايج گرديد. از آن زمان به بعد جاز تأثير زيادي در عرصه موسيقي داشته و هنوز در تحول و تغيير است.
وينتون مارساليس ترومپت نواز چيرهدست امريکايي و برنده جايزه پوليتزر در باره جاز ميگويد:
"جاز ابداع سياههاست. جاز بازگوکننده خيلي چيزهاي عميق روحي است و نه تنها درباره ما سياهها و نحوه نگاه ما به مسائل است بلکه درباره اصل معني زندگي مردمسالارنه امروزي هم است. جاز همان شرافت نژاد سياه است که به صورت صدا درآمده است. در اين سبک از موسيقي همه چيز را ميشود ديد، چه ناگفتهگذاشتنها، چه نفوذ کردنها، چه پيچيدهبودنها و چه مستور ماندنها همه را ميشود در اين سبک ديد. تا جاييکه من ميدانم نواختن جاز از همه سبکها سختتر است. جاز بهترين تفسير احساسات شخصي در تاريخ موسيقي غربي است."
جاز خود به سبکهاي فرعي زيادي تقسيم ميشود که برخي از آنها عبارتاند از:
ديکسيلند
بيگبند يا سوينگ
بيباپ
کول جز
فري جز
جاز برزيلي
سالسا جز
فيوژن
سول جز
اسيد جز
سموث جز
مدال جز
آوانگارد جز
واژه جاز از زبان عوام سياهپوستان گرفته شده و احتمال ميرود که در اصل داراي معاني جنسي بوده، هرچند ريشههاي ديگري نيز براي آن پيشنهاد شده است.
ايران و جاز شرقي
در دهه ۱۹۶۰ ميلادي، دوک الينگتون، بزرگنام موسيقي جاز، قطعهاي به نام و افتخار اصفهان تنظيم نمود که مورد توجه قرار گرفت.
در ۱۹۶۵، گروهي به رهبري دکتر لويد ميلر و پرستون کيز سبک جديدي از موسيقي جاز بنام «جاز شرقي» ابداع نمودند که در آن موسيقي سنتي ايران با موسيقي جاز آميخته گرديد. دستاوردهاي اين گروه اهل يوتا که Oriental Jazz Quartet نام گرفت، بسيار در ايران مورد توجه قرار گرفت و حتي از تلويزيون ملي ايران نيز پخش مي شد.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:06 AM
رپ Rap
اين سبک موسيقي که در دهه ۱۹۶۰ توسط سياهپوستان آمريکايي در برانکس Bronx (واقع در نيو يورک) بوجود آمد نوعي سلاح مبارزه جوانان سياه با تبعيض هاي نژادي رايج در آن زمان بود و به همين دليل بود که به خاطر بيان مشکلات زندگي در گِتو ها (جايي براي زندگي مردمي که جزو اقليت يک شهر به حساب مي آيند) به موسيقي گتو نيز شهرت دارد. گرچه همواره سياهپوستان را صاحبان موسيقي رپ ميدانند اما نميتوان از نقش آمريکايي هاي لاتيني تبار در زنده نگه داشتن اين سبک چشم پوشي کرد ، در ثاني ر پ در دنياي امروز از چار چوبي که آنرا منحصراً مربوط به سياهپوستان مي ساخت خارج شده و به يک شيوه اعتراض براي جوانان جهان تبديل شده ؛ در واقع هر جا که جوان ها هستند و هر کجا که نارضايتي وجود دارد ر پ هم بعنوان يک شيوه اعتراض که در قالب موسيقي و در دل کلماتي که به سرعت و پشت سر هم پياده مي شوند نهفته است ٫ در آنجا حضور دارد.
http://www.aet.ir/images/aet/sabk/50-Cent-Pictures.jpg
تاريخچه ر پ
سياهپوستان بنيان گذار رپ در آن زمان بدليل نداشتن استطاعت مالي کافي و عدم وجود امکانات لازم ، قادر به ضبط آهنگ هاي خود در استديو نبودند و به ناچار هنر خود را در خيابان عرضه ميداشتند و به جاي استفاده از ساز ، دست ميزدند! (صداي دست زدني که امروزه در در آهنگ هاي رپ و هيپ هاپ ميتوان براحتي آن را شنيد به نوعي احترام به رپر هاي اوليـه و بنيانگذاران رپ است) اما بالاخره روزي رسيد که رپر ها توانستند آهنگ هاي خود را ريکورد(record )کنند . با اينکه بسياري معتقدند اولين آهنگ هاي رپ را Grandmaster Flash يا The Sugarhill Gang ريکورد کرده اند اما اين عقيده در مورد موسيقي Hip Hop صحت دارد نه در مورد رپ. به هر تقدير نخستين آهنگ رپي که رسماً در تاريخ موسيقي ريکورد شد "Here Come the Judge" نام داشت که در سال 1968 توسط کُمدين معروف Pigmeat Markham ضبط شده بود.
رپ و هيپ هاپ حال حاضر آمريکاا
هر چند رپ و هيپ هاپ در آمريکاي امروز هنوز هم لهن تلخ و تمسخر آميز اعتراضي خود را حفظ کرده اما ديگر درباره مباحثي که در آغاز تولد خود به آنها مي پرداخت سخني به ميان نمي آورد يا حد اقل ٫ به ندرت درباره آن ها سخن مي گويد ؛ گويا آرزوي دکتر لوتر کينگ در مورد برابري حقوق سياهان و سفيد پوست ها ؛ لا اقل در مورد رپر ها در حد زيادي به تحقق رسيده ، چون محور اصلي موسيقي رپ و هيپ هاپ در آمريکاي حال حاضر را گنگستا رپ (Gangsta Rap) و تا حدود زيادي هاردکور رپ (Hardcore Rap) تشکيل ميدهد به عبارت ساده تر امروزه مباحث اصلي اين موسيقي را ... ، مواد مخدر ، قانون شکني و در مجموع هر مبحث ديگري که باعث مي شود والدين فرزندان خود را از گوش دادن به اين موسيقي منع کنند ؛ شايد امروزه بتوان رپ را فقط متعلق به بزرگ تر ها ناميد اما در اين ميان گروه هايي مثل Native Deen و رپر هايي که سبک Christian Rap را دنبال مي کنند تلاشي هر چند بي فايده براي جلوگيري از اين امر ميکنند اما با وضعي که امروز بر دنياي رپ و هيپ هاپ حاکم است شايد تنها مي توان آن ها را رپرهايي متعلق به دنياي کوچک تر ها دانست.
موقعيت رپ درايران
موسيقي رپ به طور رسمي و مجاز در ايران نيز کار شدهاست، که از آن جمله آهنگهايي که در برنامهٔ تلويزيوني اکسيژن پخش شدند، و نيز آلبومي از شاهکار بينشپژوه به نام اسکناس را ميتوان نام برد. در سال ۱۳۸۵ نيز رضا عطاران در تيتراژ چند مجموعهٔ تلويزيوني از جمله متهم گريخت از موسيقي رپ فارسي استفاده شد. همچنين در تعطيلات نوروزي سال ۱۳۸۶ مجموعهٔ تلويزيوني ديگري به کارگرداني رضا عطاران به نام ترش و شيرين از شبکهٔ سوم سيما پخش شد که در عنوانبندي آغازين آن، رضا عطاران يک شعر (از نيلوفر لاريپور) را به صورت رپ ميخواند و محسن نامجو نيز با آواز وي را همراهي ميکرد. البته بايد اين را نيز در نظر داشت که عرف کارهايي که در ايران مجاز شناخته ميشوند , بايد در کالبد ايدههاي سياسي باشد , نه در خدمت جامعه و اين خود به نحوي زير پا گذاشتن , اصل مهم رپ ميباشد . در سالهاي اخير به تعداد گروههاي بدون مجوز و زيرزميني رپ در داخل ايران افزوده شدهاست.همچنين آهنگهاي فارسي تعدادي گروه رپخوان در خارج ايران نيز از طريق اينترنت در ايران منتشر ميشود. گروههايي نظير هيچکس، زدبازي، ميلاد نوري، و Emziper باعث شهرت رپ به خصوص در ميان نسل نوجوان شدهاست. با توجه به اينکه که اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي براي توزيع قانوني توليدات موسيقايي، براي اين افراد عملاً امکانپذير نبودهاست ، و با توجه به فقدان قانوني انتشار الکترونيک و حق کپي رايت آثار، پخش اين آهنگها از طريق اينترنت محدود ميشوند. اغلب گروههاي رپ زيرزميني آثارشان را از طريق وبگاهها و وبنوشتهاي شخصي به گوش شنوندگان ميرسانند
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:06 AM
راک
گونهاي موسيقي عامهپسند که در دهههاي ۵۰ و ۶۰ ميلادي در امريکا با نام راک اند رول شکل گرفت و از نظر تأثيرات اجتماعي و گستردگي شنوندگانش در بين انواع موسيقي بيهمتا است. نام راک کوتاه شده عبارت راک اند رول است و از فعل to rock در زبان انگليسي به معناي جنباندن و تکان خوردن ميآيد. از اواخر دهه ۱۹۶۰ ميلادي نام راک اند رول صرفاً به موسيقي دهه ۵۰ و ۶۰ اطلاق شده ولي نام راک همچنان بهعنوان نام فراگير اين گونه (که شامل راک اند رول هم ميشود) بهکار ميرود. اين موسيقي در بلوز ريشه دارد.
http://www.aet.ir/images/aet/sabk/rock.jpg
سبکهاي موسيقي راک
راک اند رول (Rock & Rollr)
اک اند رول که يکي از سبکهاي تأثير گذار و متداول در موسيقي راک است، روندي غير قابل پيش بيني را طي کرده در ابتدا زماني که راک بازها موسيقي کانتري و بلوز را با هم تلفيق کردند، راک داراي مشخصههاي بارزي مثل آنارشيسم بود ولي بعدها با گذشت زمان، اين مشخصه ناديده گرفته شد و اين نوع موسيقي به سمت کسب مهارت و ايجاد تحول رفت. از موسيقي پر انرژي Chuck Berry گرفته تا هارمونيهاي زيباي بيتلز و همه در گروه راک اند رول قرار گرفت. اما راک اند رول جذابيت موسيقيايي خودش را فقط براي چند سال حفظ کرد. با گوناگوني بسياري که در سبکهاي مختلف راک به وجود آمد، به قول بعضي از متخصصين هسته اصلي راک از هم پاشيد.
پاپ-راک Pop-Rock
پاپ-راک يکي از عمده ترين شاخههاي موسيقي محسوب ميشود که به طور کلي به هر نوع موسيقي پاپ ساخته شده پس از دوران جذب راک اند رول به پاپ، Pop rock ميگويند. از ويژگيهاي اين سبک ملوديک و گيرا بودن موسيقي آن است. از گروه هاي مشهور فعال در اين سبک ميتوان به Everly Brothers، مدونا و Rowed House اشاره کرد.
سافت راک Soft Rock
گرچه سبک سافت راک در اوائل دهه هفتاد پايه گذاري شد اما زمزمههاي آن از اواخر دهه شصت آغاز شده بود. سافت راک موسيقي ملايميست که بيشتر تکيه بر خواننده و ترانه سرا دارد تا نوازنده؛ تجاري نگاه کردن به موسيقي يکي از ويژگيهاي اين سبک است.
سافت راک تا حدي متمايل به پاپ-راک است اما با فضايي ملايمتر و نرمتر. گروههايي مثل کارپنترز و شيکاگو تکيه بر موسيقي ساده و ملوديک داشتند و در طول حيات خود با تهيه کنندگان مختلفي هم کار کردند. در طول دههٔ هفتاد، سافت راک بازار موسيقي را تحت تأثير خود قرار داد و به طور جدي موسيقي تلفيقي هم عصر خودش را دچار دگرگوني کرد.
Grunge
سبکي که اوج درخشش اون در دهه ۹۰ اتفاق افتاد و تبديل به محبوب ترين سبک هارد راک اين دهه شد و اين درخشش نتيجه خلاقيت Kurt Cobain و بقيه اعضاي Nirvana بود. سبکي که از دل Black Sabbath برخاست و حاصل ترکيب موسيقي punk و Heavy metal بود و البته گرايشش بيشتر به سمت پانک بود تا Heavy metal؛ بخصوص در انتخاب اشعار و نوع اعتراض موسيقياييش. اما در نحوه نواختن ريفها به Heavy metal شباهت بيشتري داشت. اين سبک داراي دو نسل و دورهٔ مشخص است: نسل اول شامل گروههاي Green River، Mud honey ميشه که اين موج هنوز هم ادامه داره و ريفهاي آن سنگين تر و خشن تر از ريفهاي دورهٔ دومه. مشهور ترين گروه از موج دوم Nirvana است که موسيقي آن ملوديک تر از ساير گروههاي Grunge است و مهمترين ويژگي اون stop-start زياد اونه. متاسفانه در کشور ما Nirvana رو فقط متعلق به سبک Alternative Metal ميدونن و به تبع اون هر گروهي رو که در موسيقيش stop-start به کار ميبره به اين سبک مربوط ميدونن؛ البته سبکهاي موسيقي هارد راک و متال آنقدر متنوع اند که به سختي ميشه مرزي مشخص بين اونا کشيد.
آلترنيتيو راک Alternative Rock
آلترنيتيو راک يکي از شاخههاي راک است که تمام گروهاي پست پانک (Post Punk) رو از اواسط دهه هشتاد تا اواسط دهه ۹۰ تحت تأثير خودش قرار داد. آلترنيتيو راک شامل سبکهاي گوناگوني ميشود: از ملوديهاي زيباي Jangle Pop گرفته تا ملوديهاي خشن و يک نواخت اينداستريال راک.
هارد راک Hard Rock
از نظرِ اکثريت دست اندر کاران موسيقي، دو سبک هارد راک و هوي متال مشابه هستند. چرا که شباهتهاي بسيار زيادي بهم دارند. در هر دو مورد صداي خشن گيتار کاملاً قابل تشخيص است و بطورِ معمول نقش اساسي را در گروه، خواننده اجرا ميکند که معمولاً وظيفه نواختن سازي را هم به عهده دارد. اگر چه تفاوتهاي اساسي نيز ديده ميشود از جمله لزوم وجود ريتم در پس زمينه موسيقي هارد راک. در صورتي که اين ويژگي در موسيقي هوي متال ديده نميشود بلکه اين نوع موسيقي بر صداي خشن گيتار و ريتمهاي کوبهاي تکيه دارد.
هارد راک در اواخر دههٔ ۶۰ رشد خودشو رو آغاز کرد و بهعنوان يک موسيقي روان گردان باب شد و تحولي در زمينه موسيقي راک ايجاد کرد. در هارد راک کمتر از Blues از بداهه نوازي استفاده ميشه و در عين حال به خشونت سبک هوي متال نيست. اگرچه همون سولوهاي طولاني و همان صداهاي خشن در هارد راک نيز هست. در اين سبک اين ريتمها و ريفها هستند که بيشترين اهميت را دارن و بايد به بلندترين شکل ممکن نواخته بشوند.
اسکورپيينز (انگليسي: The Scorpions) گروه هارد راک آلماني است که با فروش بيش از ۲۵۰ مليون آلبوم جايگاه خودش را به عنوان يکي از موفقترين گروههاي راک قاره اروپا ثبت کردهاست. اين گروه از پرفروشترين گروههايراک و همچنين موسيقي به شمار ميرود. رودلف شنکر (آواز و گيتار الکتريک) اين گروه را با حضور کارل-هينز فولمر (گيتار ليد)، لوتار هيمبرگ (گيتار بيس) و ولفگنگ دزيوني (درام) در سال ۱۹۶۹ در هانوور تشکيل داد. سپس در سال ۱۹۹۱ برادر کوچک شنکر به نام ميخايل (گيتار ليد) و دوست صمصيمياش کلوز مين (آواز) به گروه پيوستند. در سال ۱۹۷۲ گروه موفق شد اولين آلبومشان را به نام «Lonesome Crow» ضبط کند.
ُScorpions آهنگهاي زيبا و پرطرفدار زيادي از جمله ((Still Loving you))و ((Are You The one)) و ((A Moment In A Million Years)) را اجرا کردند که باعث محبوبين آنان گشت.
اسکوررپيونز از معدود گروههاي راک دنيا ميباشد که کنسرت و تورهاي بزرگي اجرا ميکند.
هرچند اسکورپيينز در دهه ۷۰ ميلادي نيز شناخته شده بود (مخصوصآ در ژاپن)، اما بيش از هر چيز با ترانههاي «Rock You Like a Hurricane» در سال ۱۹۸۴ و «Wind of Change» در سال ۱۹۹۰ به شهرت رسيد.
Punk Rock
اعضاي پانک عقايد آزاديخاهانه شون رو از طريق هنرهاي مختلف ابراز ميکنن، که مهمترين اونها موزيک ه. همچنين نقاشي، شعر، و داستان کوتاه. پانکها از اين طريق از خلاقيتشون براي به نمايش گذاشتن نارضايتيشون از ظلمها و استبداد حاکم بر جامعه، استفاده ميکنن. موسيقي پانک داراي Lyricهاي خشمگين و تند و سريعيه، در مورد مدرسه((Academy، ناخشنودي از شرايط اجتماعي، ارتباطها ((relationships، و مسائل خانوادگي. يکي ديگه از مشخصات اين سبک اينه که بعضي از آهنگهاش به کوتاهي ۲ دقيقهاست. ولي حتي تو اين زمان کم، آهنگهاش ميتونن حس خواننده رو منتقل کنن- که اين آهنگها معمولاً خشم و عصبانيت رو نشون ميدن. هدف اين موزيک شوک آوردن، اهانت کردن، و حمله کردن به ديدگاههاي عام است!
طرز لباس پوشيدن punkها هم بيانگر ديدگاه اين سبک ه. پانکها خودشون رو به شکلي در ميآرن که خارج از عرف باشه؛ به اين ترتيب حسي که نسبت به جامعه دارن، و همچنين ظلمها و فقر در جامعه رو منعکس ميکنن. اونها از وسايل معمولي اي مثل دکمه، تيغ، سوزن، و تکههاي پارچه به عنوان سمبل حسهايي که ميخوان بيان کنن، استفاده ميکنن. پانک بودن کمک ميکنه که هر کس بتونه فرديت (شخصيت) خاص خودش رو پيدا کنه، بدون اينکه از طرد شدن يا مورد قبول واقع نشدن بترسه.
براي مثال، روي کلاه sweatshirt پانکي، تکهاي پارچه دوخته شده که کلمهٔ Unity روي آن نوشته شدهاست... اين معاني مختلفي ميتونه داشته باشه، و در راس- خواستن وحدت در جامعه. و ژاکت جين پاره پورهاي که روي اون کلمههاي مختلفي نوشته شده که نشون دهندهٔ سختيها، دردها، و ظلمهاييه که جامعه ايجاد ميکند، ميباشد. پارگي لباس پانکها منعکس کنندهٔ فقر در جامعه و همچنين خشم است! در بين دختر و پسرهاي punk شلوار جينهايي که رنگ و روشون رفته هم زياد ديده ميشه. بعضي از دخترها در پانک دامنهاي کوتاه يا شلوار چرم هم ميپوشن؛ همچنين گاهي آرايش غليظ، ولي خلاف عرف. موهاشون رو به رنگهاي عجيب غريب ميکنن، و به صورت نا مرتب يا به حالات غير معمول در ميآرن- درست خلاف اون چيزي که تو جامعه مورد قبوله!
در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰، رويدادهاي اجتماعي، مانند جنگ ويتنام، تورم، و بيکاري، در موسيقي اون دوران خودش رو منعکس ميکرد. در حالي که موسيقي جدي تر ميشد، اما ارتطباتش با مسايل روزمره زندگي کم ميشد و در بيشتر حالت فرار از واقعيات ميگرفت. در همين زمان بود که گروههاي پانک در انگليس با تأثير گرفتن از اين جو، و همچنين با کمک از موسيقي بعضي ازگروههاي آمريکايي، رو به گسترش رفتند. از اولين و مشهورترين اين گروهها، The ... Pistols بود.
اشعار پانک بيشتر به محکوم کردن طبقهٔ اشراف انگليس و بي صداقتيشون، و همينطور به اعتراضهاي نااميدانه و خشونت بار بر مسايل و مشکلات اجتماعي، ميپرداخت. در سال ۱۹۷۶، مدير گروه The ... Pistols، مصاحبهاي با BBC ترتيب داد، که در آن اعضاي The ... Pistols عقايدشون رو رک و راست، و در خيلي از مواقع توهين آميز به عموم ابراز کردند. در پي اين مصاحبه وزير آموزش و پرورش انگليس و هيات مديرهٔ هنر لندن، مخالفتشون رو با پانکها نشون دادند و به مردم ”قول دادند“ از پانکها جلوگيري کنند!!
و بعد از همين مصاحبه بود که پانکها با مخالفت بيشتر عموم در انگليس و به تدريج در اروپا مواجه شدند. اما اين مخالفت نتيجهٔ عکس داشت و تعداد بيشتري رو نيز به سوي خود جلب کرد. پانک باعث ميشد مردم نگاهي به برخي حقايق بياندازند، و عموم مردم از چيزي که ميديدن خوششون نمياومد. (مثل اون جملهٔ سينوهه که ميگه: ”ممکن است لباس و زبان و رسوم و آداب و معتقدات مردم تغيير کنه، اما حماقت آنها عوض نخواهد شد؛ و در تمام اعصار ميتوان به وسيلهٔ گفتهها و نوشتههاي دروغ مردم را فريفت. زيرا همانطور که مگس عسل را دوست دارد، مردم هم دروغ و ريا و وعدههاي پوچ را که هرگز عملي نخواهد شد دوست ميدارند.).... در کل پيام اصلي پانک اين بود که هر کس، خودش باشه....
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:06 AM
معرفي موسيقي بلوز
اغلب گفته ميشود که موسيقي Jazz جز تنها شکل هنري است که در آمريکا بوجود آمده، با اين حال موسيقي Blues بلوز درست پابهپاي آن پيشرفته رفته است. در واقع اين دو سبک شباهتهاي زيادي با يکديگر دارند.
http://www.aet.ir/images/aet/sabk/a.jpg
غلب گفته ميشود که موسيقي Jazz جز تنها شکل هنري است که در آمريکا بوجود آمده، با اين حال موسيقي Blues بلوز درست پابهپاي آن پيشرفته رفته است. در واقع اين دو سبک شباهتهاي زيادي با يکديگر دارند.
هر دو بوسيله سياهپوستان آمريکا و در جنوب ايالات متحده، در نيمه دوم قرن ۱۹ پديد آمدهاند و سپس در دهههاي اوايل قرن ۲۰ به مناطق ديگر گسترش يافتهاند؛ هر دو داراي نت غمگين بلو هستند که از تغيير شکل يک نت خاص به ربع پرده يا نيم پرده بوجود ميآيد و هر دو از اصل بداهه نوازي بهره ميگيرند. بلوز و جز هر دو تاثيرات زيادي بر موسيقي پاپ در آمريکا داشتهاند و در واقع بسياري از عناصر کليدي در موسيقي پاپ، سول، ريتم اند بلوز و راک اند رول ريشه در موسيقي بلوز دارند. مطالعه و بررسي دقيق اين سبک، سهم زيادي در فهم بيشتر ديگر سبکها خواهد داشت. گرچه هيچگاه بلوز در ليست پرفروشترينها قرار نگرفت، اما با اين حال هميشه بطور جدي نه تنها در کنسرتها و فستيوالها در سراسر ايالات متحده، بلکه در همه جاي زندگي روزمره حضور آن احساس ميشود.
سبک بلوز دقيقا چيست؟ به گفته آهنگساز و خواننده مشهور، ويلي ديکسون، در حقيقت بلوز واقعيتهاي زندگي است. نگاهي به گذشته و به زادگاه سبک بلوز منظور ديکسون را روشنتر ميسازد.
● تاريخچه بلوز:
اين سبک هنري، ريشه در سختيها و مشکلات سياهان آمريکا دارد. بين سالهاي ۱۶۱۹ و ۱۸۰۸ هزاران نفر از مردم غرب آفريقا که بيشترشان از قبايل: ارادا، داهومي و فالاني بودند، به زور اسلحه دستگير، و با بيرحمي تمام بعنوان برده به آمريکا آورده شدند. آنها در حراجيها در معرض فروش قرار گرفتند و سپس روانه مزارع و کشتزارها شدند و به کار طاقت فرسا از طلوع تا غروب آفتاب وادار شدند؛ در حاليکه به انسانيتشان هيچگاه اهميتي داده نميشد. اين کارگران هنگام کار ناراحتيهاي خود را با سردادن ملوديهاي قديمي موطن خود ابراز ميکردند. سنت اينان آوازخواني گروهي بود و بسياري از اين سرودها از يک الگوي پرسش و پاسخ پيروي ميکرد که در آن رهبر گروه چيزي را ميخواند و سپس بقيه با تکرار يا پاسخ به او همراهياش ميکردند. اين نوع آوازها فريادهاي سر مزرعه ناميده ميشدند. پس از انتشار منشور آزادي در سال ۱۸۶۳ و رهايي بردگان و طي دهههاي بعد، سياهپوستان جنوب، سنت آوازخواني خود را ادامه دادند در حاليکه بعنوان رعيت همچنان با حقوق ناچيز کار ميکردند. آنها در مراسم کليسا و نيز در سفرهائي که گروههاي رقص و آواز اروپائي در آنجا حضور داشتند، کم کم با موسيقي اروپائي آشنا شدند. رفته رفته اين سياهان در برنامههاي شو با رقص يا اجراي موسيقي و برنامههاي کمدي شرکت داده شدند. تنوع ملوديهاي قديمي آفريقايي و ترکيب آن با سبکهاي مختلف موسيقي اروپائي، سبک جديدي را بوجود آورد که ما امروزه آنرا با نام بلوز ميشناسيم. طي دهه نخست قرن بيستم گيتار بعنوان ساز اصلي جانشين بانجو شد که ريشه در آفريقا داشت و الگوي پرسش و پاسخ ترانه خواني در مزارع آن زمان تبديل شد به پرسش از سوي خواننده و پاسخ توسط گيتاريست.
● راهيابي بلوز به شهر:
موسيقي بلوز همراه با سياهان جنوب آمريکا، در طول رودخانه ميسيسيپي، کمکم از مزارع و روستاها به شهرها، بويژه نيواورلئان، ممفيس و سنت لوئيس راه يافت. رهبر گروه سيار بلوز، هندي W.C.Handy، با نوشتن ترانههاي ممفيس بلوز در سال ۱۹۱۲ و سنت لوئيز بلوز در سال ۱۹۱۴ رشد و شکوفائي سبکهاي جديد را خاطر نشان کرد. در سال ۱۹۲۰ اولين آلبوم گروه تحت عنوان Crazy Blues ضبط شد. دهههاي ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ سالهاي شکوفائي بلوز بود و تعدادي خواننده و موسيقيدان از طريق کنسرت و فروش آلبوم در جامعه سياهان آمريکا به شهرت رسيدند. طي جنگ جهاني دوم بسياري از سياهان نوازنده بلوز به شهرهاي شمالي مهاجرت کردند. پس از اتمام جنگ سبک جدبد Urban Blues بلوز شهري توسعه يافت. در اواخر دهه ۱۹۴۰ اين سبک به وسايل الکترونيکي مجهز شد و درام نيز به سري گروه آنها که قبلا بيس ،گيتار الکتريک، پيانو و هارمونيکاي تقويت شده در اختيار داشتند، افزوده شد. شيکاگو نيز مرکز فعاليت بلوز شد. با گسترش مهاجرت سياهپوستان از جنوب به شمال، موسيقي بلوز نيز با آنها منتقل شد و در سبکهاي مختلف توسعه پيدا کرد. در يکي از اين سبکها که شيکاگو بلوز ناميده ميشود، گيتار و هارمونيکا سازهاي اصلي هستند. در سبک ديگر، ممفيس بلوز موسيقيداناني نظير B.B.King بيبيکينگ مطرح هستند که گيتار را با سازهاي بادي بويژه ساکسيفون و ترومپت ترکيب کردهاند. با اين حال سبک ديگري بنام دلتا بلوز، گيتار آکوستيک را ساز اصلي ميدانند و بالاخره در تگزاس نوازندگان، گيتار الکتريکي سبک وزن را ابداع کردند که با کاپو (۱http://www.bia2text.com/forums/images/smilies/wink.gif و با هر ۴ انگشت و يا انگشت شست نواخته ميشود.
(۱http://www.bia2text.com/forums/images/smilies/wink.gif کاپو Capo وسيله کوچکي است که در ناحيه گردن ساز براي بالا بردن کوک سيمها بکار ميرود.
● تاثير بلوز بر موسيقي پاپ:
اولين ترانههاي موفق و محبوب ستارگاني نظير الويس پريسلي و جري لي لوئيس در دهه ۱۹۵۰ به دنبال پيشرفت آکورد و الگوهاي شعري در ميزان استاندارد دوازده حاصل شد. در ضرب اصلي بلوز، ريتم سه چهارم نواخته ميشود. به هر حال اين سرعت گرفتن ضرب بود که باعث شد ويژگيهاي بلوز به راکاندرول تکامل پيدا کند و بالاخره اينکه راکاندرول بخش عظيمي از موسيقي پاپ را برگرفت و بلوز همچنان به بازار کوچک خود بسنده کرد.
● ساختار آهنگ در سبک بلوز:
شعرهاي بلوز اغلب داراي سه سطر و دوازده ميزان است. از ابتدا آکوردهاي اصلي براي سطر يک و چهار ميزان اول نواخته ميشود. سپس چهار آکورد براي ميزان پنج و شش نواخته ميشود و به دنبال أن يک آکورد براي ميزانهاي هفت و هشت نواخته ميشود. سطر آخر متفاوت است و پنج آکورد براي ميزانهاي نه و ده و به دنبال آن يک آکورد براي ميزانهاي يازده و دوازده زده ميشود. شعر در موسيقي بلوز سه سطر احساسي است. سطرهاي اول و دوم يکسان هستند البته با آکوردهاي مختلف، ولي سطر سوم متفاوت است. اين ساختار را ميزان دوازده بلوز مينامند. براي مثال به اين سه سطر از لوئيس بلوز توجه کنيد:
هيچ دوست ندارم غروب خورشيد را ببينم I hate to see that evening sun go down
هيچ دوست ندارم غروب خورشيد را ببينم I hate to see that evening sun go down
چون فکر ميکنم اين بار، ديگه دفعه آخره. It makes me think I�۰۳۹;m on my last go round
● سازهاي موسيقي:
در گروههاي مدرن بلوز، که به سازهاي الکترونيکي مجهزند بيش از يک سري استاندارد از اين سازها وجود دارد. براي مثال در سبک Urban Style آربن استايل در شيکاگو، سازهاي اصلي گيتار الکتريک و هارمونيکاي تقويت شده ميباشند و سازهاي فرعي شامل بيس، درام، پيانو و ريتم گيتار است. گروههاي جنوب آمريکا نظير ممفيس و نيواورلئان، اغلب يک سري سازهاي بادي مثل ساکسيفون و ترومپت دارند ولي اغلب بصورت Solo سولو اجرا نميشوند. در بلوز صداي خواننده هميشه واضح و بلند است و البته بيشتر در ابتدا و بعنوان صداي اصلي شنيده ميشود و همخوانيهاي هارمونيک در سبک بلوز به ندرت به چشم ميخورد.
● تاثيرات سبک بلوز:
به هر حال تا دهه ۱۹۶۰ بلوز بيشتر طرفداران خود را از دست داده بود و بسياري از هنرمندان اصلي بلوز بازنشسته شده و يا از دنيا رفته بودند، با اين حال اجراي دوباره ترانههاي قديمي بلوز توسط گروههاي محبوب راک نظير Rolling Stones رولينگ استونز و Led Zeppelin لد زپلين باعث شد که بلوز مجددا توسط جوانان کشف شود. بسياري از موسيقيدانان قديمي بلوز، حتي برخيها که اجراهاي اوليهشان به چند دهه قبل برميگشت، دوباره کشف شدند: مادي واترز، جونيور ولز، بادي گاي، فردي کينگ، جيمز کاتن، بو ديدلي، هاولينگ ولف، جان لي هوکر و بالاخره بيبي کينگ. وقتي طرفداران جوان، از گروههاي سبک بلوز استقبال کردند و آنها را در آغوش گرفتند، ديگر بلوز از زمره موسيقيدانان سياهپوست خارج شده بود. موسيقيدانان سفيدپوستي مانند گيتاريست جاني وينتر و نوازنده هارمونيکا پاول باترفيلد با الهام از آهنگهاي قديمي بلوز و اجراي جديد خود شهرت فراوان بدست آوردند. موسيقي بلوز در بين موسيقيدانان بريتانيا نيز محبوبيت خاصي پيدا کرد. پيانيست و نوازنده هارمونيکا، جان مايال، يک گروه بلوز را رهبري کرد که با اجراهاي بسيار ماهرانه گيتار، بوسيله Eric Clapton اريک کلاپتن، تا جائي جلو رفت که با اجراي اکثر ترانههاي بلوز، اين سبک از موسيقي را دوباره به طرفداران بيشمار راک معرفي کرد. در اصل طي دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ موسيقيدانان انگليسي سفيدپوست و جوان، دوباره بلوز را در آمريکا احياء کردند. مفسران اجتماعي اين ادغام و همياري موسيقيدانان سياهپوست و قديمي بلوز با طرفداران جوان و سفيدپوست را به فال نيک گرفته و معتقدند که اين امر به موفقيت جنبش حقوق شهروندي و پيشرفت روابط نژادي در آمريکا کمک زيادي کرده است. گرچه بلوز و موسيقي پاپ امروزه اشتراک زيادي باهم ندارند ولي شباهتهاي زيادي بين بلوز و سبک Hip-Hop هيپ-هاپ وجود دارد: نه از لحاظ موسيقي، هرگز! بلکه از لحاظ اينکه هردو داراي خوانندههايي هستند که از سختيها، درد و رنجها و بيعدالتيها در زندگي شکايت ميکنند و هر دو يک الگوي پرسش و پاسخ را به نمايش ميگذارند. بلوز بخاطر اينکه پايه و الهام بخش ديگر سبکهاي موسيقي در آمريکاست، تاثيرهاي بسيار زيادي را نيز داراست.
● وضعيت فعلي بلوز:
موسيقي بلوز امروزه بارديگر تجديد حيات يافته و بازار نوار و کنسرت آن کاملا داغ است. تعداد کمي از موسيقيدانان نسل قديمي بلوز اکنون زنده و در صحنههاي موسيقي فعالند. بيبي کينگ و بادي گاي راه را براي موسيقيدانان جواني که سنت آنان را ادامه ميدهند هموار کردند. کينگ پس از سالها انتظار براي همنوازي با Eric Clapton اريک کلاپتن بالاخره با اجراي مشترک (همسفر با شاهان) برنده جايزه Handy هندي براي آلبوم جديد خود شد. گاي نيز در Legend Club خود در شيکاگو مشغول است و با آلبوم Sweet Tea (چاي شيرين) خود برنده جايزه هندي سال ۲۰۰۲ براي بهترين هنرمند مرد و بهترين گيتاريست سال شد. بعضي از اعضاي مشهور نسل جديد بلوز عبارتند از: رابرت کري خواننده و گيتاريست، اتا اسميت خواننده، کب مو گيتاريست، لاکي پيترسن نوارنده چند ساز و شوگر بلو نوازنده هارمونيکا. تعدادي از شرکتهاي ضبط و نوار با هنرمندان بلوز کار ميکنند. شيکاگو اليگيتور رکورد، تنها يکي از چندين شرکت است که فقط با بلوز کار ميکند. مالاکو رکورد، در ميسيسيپي سالهاست که اجراهاي بلوز را ضبط ميکند و هنرمنداني نظير ليتل ميلتن، بابي بلند، رابي راش و ديگران را مطرح کرده است. پخشهاي زنده موسيقي بلوز در ميان طرفداران در کنسرتها و کلوپها همچنان محبوبيت خاص خود را حفظ کرده است و شنوندگان بلوز هميشه ويژگيهاي اساسي اين سبک، يعني احساسات عميق و بداههنوازي را ارج مينهند. فستيوالهاي بلوز گسترش يافتهاند و گروههاي مختلف با اجراهاي پيدرپي در صددند که مشتاقان خود را راضي نگه دارند. مشتاقاني که از شنيدن موسيقي بلوز حتي از شب تا صبح سير نميشوند.
LaDy Ds DeMoNa
31st October 2009, 09:06 AM
● معرفي ستارگان سياه آسمان بلوز:
● معرفي ستارگان سياه آسمان بلوز: ▪ Bessie Smith: بسي اسميت را بعنولن امپراتريس بلوز ميشناسند و او با ارتعاشات گرم صدا و نيز اجراهاي پرشور براستي شايسته اين لقب است. او در سال ۱۸۹۵ در تنسي بدنيا آمد و کارش را با خواندن ترانههاي مذهبي در کليسا شروع کرد. در سال ۱۹۲۳ ترانه بسيار موفق او Down Hearted Blues بيش از ۲ ميليون نسخه فروش داشت. او در ۲۶ سپتامبر ۱۹۳۷ در يک سانحه رانندگي در ميسيسيپي شمالي جان خود را از دست داد. او را بخاطر سياه بودنش به اولين بيمارستان بعد از اين تصادف راه نداده بودند. ▪ John Lee Hooker: جان لي هوکر طي حرفه طولاني خوانندگي خود سبک جديدي را بنام Boogie براي بلوز به ارمغان آورد. او در سال ۱۹۱۷ در ميسيسيپي بدنيا آمد. اولين تاثيراتش را از پدر که يک مبلغ مذهبي بود گرفت و پدرخوانده وي نيز اولين گيتارش را به او هديه داد. مثل خيلي از سياهپوستان ديگر اهل جنوب آمريکا، او نيز روستاهاي جنوب آمريکا را رها کرد و به شهرهاي شمالي رفت. در سال ۱۹۴۳ به ديترويت رفت و در کارخانههاي اتومبيل سازي و فولاد مشغول بکار شد. در اولين سال ضبط آثارش در سال ۱۹۴۸ ترانه موفق Boogie Chillen (حالت عاميانه Boogie Children که به معني بچههاي خوش رقص است) را اجرا کرد و سپس با ترانه I�۰۳۹;m in the Mood دوباره رتبه اول چارت موسيقي را در گرفت. در سال ۱۹۹۰ با اجراي Healer برنده جايزه گرمي شد و در اين اجرا علاوه بر بزرگاني چون Carlos Santana کارلس سانتانا، کيس ريچاردز و باني ريت بعنوان نوازندگان مهمان حضور داشتند. او با ون موريسون ترانهسرا و خواننده ايرلندي نيز چندين آلبوم منتشر کرد. هوکر در سال ۲۰۰۱ از دنيا رفت. ▪ Roy Buchanan: از هنرمندان سفيدپوست صاحب سبک در بلوز ميباشد و Alligator اولين شرکتي بود که با وي قرارداد بست. اوج هنر بداهه نوازي خود را در آهنگ After Hours نشان ميدهد و آهنگهاي احساسي Roy نظير Black Autumn، Sweet Dreams، Hey Joe، Five String Blue مهر تاييدي بر آهنگسازي او ميزند. بوچانان در حالي از دنيا رفت که موسيقيش را کمتر کسي درک کرد و سولوهايش براي بيگانگان بلوز اصيل، مفهومي نداشت. ▪ Muddy Waters: مادي واترز را بنيانگذار بلوز مدرن و مجهز به سازهاي الکترونيکي ميشناسند. او در سال ۱۹۱۵ در ميسيسيپي بدنيا آمد. او هنگانيکه راننده تراکتور بود شروع به يادگيري و نواختن گيتار کرد و در سال ۱۹۴۱ بلوز آکوستيک را ضبط کرد و در سال ۱۹۴۳ به شيکاگو رفت و تا سال ۱۹۵۰ توانست گروه کوچک بلوز خود را راه بيندازد که خود واترز نيز گيتار الکتريک مينواخت. او تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۳ به اجراهاي قوي خود هم بصورت خواننده و هم گيتاريست ادامه داد. ▪ Robert Johnson: رابرت جانسون ملقب به شاه خوانندگان دلتا بلوز در نواختن گيتار نيز استاد بود. او در سال ۱۹۱۱ در ميسيسيپي بدنيا آمد. بيشتر زندگي کوتاه هنري خود را به نواختن گيتار در رقصهاي محلي سپري کرد. شعرهاي احساسي و مهارت وي در نواختن گيتار، کار او را از ديگران متمايز ميکند. او در سال ۱۹۳۸ درگذشت. برخي بر اين عقيدهاند که شايد يک عاشق عصباني او را مسموم کرده است ولي نحوه دقيق مرگ وي هنوز هم يک راز است. ▪ B.B. King: امروزه بيبي کينگ سرشناسترين موسيقيدان بلوز است. شهرتي که واقعا شايسته اوست. او در سال ۱۹۲۵ در اينديانانولاي ميسيسيپي بدنيا آمد و اسم مستعار B.B بيبي (بلو بوي Blue Boy) را هنگام اجراي برنامههاي راديوئي در ممفيس تنسي به او دادند. مانند ديگر سياهان ساکن دلتاي ميسيسيپي، او نيز از مهاجران جنوب بعد از جنگ جهاني دوم بود. از دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۶۰ در کلوپهاي مختلف در جنوب گيتار مينواخت ولي بدليل تبعيض نژادي تمامي حاضران در برنامههاي او سياه پوست بودند. او در سال ۱۹۴۸ با نواختن در فستيوالهاي بلوز، سالنهاي کنسرت، دانشگاهها و در شوهاي تلويزيوني در سراسر آمريکا به شهرت رسيد. او سالهاي زيادي Show برگزار کرد و در هر سال بيش از ۳۰۰ اجرا داشت که در نوع خود بينظير است و هيچ هنرمند بلوز تاکنون نتوانسته در سختکوشي به گرد پاي او برسد. تا اواخر دهه ۱۹۶۰ کينگ سبک مشهور نواختن گيتار خود را کامل ميکند. او با ارتعاش دست چپ روي سيمهاي گيتار و با تغيير و بالا و پائين بردن نتها، ميتواند نتهاي بلوز را که لازم و جزء لاينفک اين سبکهاست، به زيبائي بنوازد. اين صداي آوازگونه گيتار همراه با صداي رساي او در سال ۱۹۶۹ يکي از بزرگترين موفقيتها را براي او با اجراي The Thrill is Gone به ارمغان آورد. اين ترانه درست در هنگاميکه فروش نوارهاي بلوز در بازار با رکود مواجه شده با موفقيت تمام به فروش ميرود و جايزه گرمي را براي وي به ارمغان آورد. ترانهّهاي او طيف وسيعي از احساسات را در کنار ناراحتيهايي که هميشه با موسيقي بلوز همراه است نشان ميدهد. او شوخطبعي را با درکي عميق از طبيعت انساني در هم ميآميزد که: هرکسي بالاخره کمي دروغ ميگويد. کينگ طي دوران طولاني موسيقيائي خود در بسياري از آثار همکاري داشته است. موسيقيدانان جوان راک، بويژه همکاريها و کمکهاي او به پيشبرد اين سبک موسيقي را ارج مينهند. در سال ۱۹۸۸ بيبي کينگ همراه با گروه ايرلندي U۲ در ترانه موفق When Love Comes to Town خواننده و نوازنده گيتار بود. او در سال ۲۰۰۱ همراه با Eric Clapton آلبومي را تحت عنوان همسفر با شاه ضبط کرد که جايزه عالي موسيقي را برد. کارهاي گيتار او تاثير بسياري روي نوازندگان جوان داشته است و تا به امروز تنها سفير و نمايده بلوز است.
LaDy Ds DeMoNa
7th November 2009, 07:39 AM
موسيقي کانتري -
<DIV id=post_message_61643>
سبک کانتري براي گيتار از زيباترين و پر هيجان ترين سبک هاي گيتار بوده و بطور کلي کانتري پهنه اي از انواع موسيقي فولکلور جنوب کشور امريکا محسوب ميشود و از علايق کاوبوي هاي (Cowboy) غرب آمريکا پايه ميگيرد.
اولين نشانه هاي کانتري را ميتوان در موسيقي فولکلور اروپا ديد ولي تکميل و گسترش آن در آمريکا بوده و موسيقي کاملا آمريکايي محسوب ميشود.
دو سبک اصلي آن:
کانتري سنتي...Traditional country
کانتري مردمي...Pop country
است که کانتري مردمي يا پاپ آن طرفداران خيلي بيشتري دارد.
کانتري مردمي در واقع شاخهاي از سبک راک Rock محسوب ميشود که پخش آن براي اولين بار از يکي از راديو هاي آمريکا بنام راديو Nashville آنرا تبديل به صنعتي سود آور کرد و جاي خود را در بين سبکهاي سنتي آمريکا تثبيت کرد.
يکي از نمايندگان مشهور موسيقي فولکلور آمريکا باب دايلان (Bob Dylan-1941) بوده که موسيقي او ترکيبي از کانتري مردمي و راک اندرول آمريکا بوده که به سبک Folk_Rock شهرت دارد.
از ديگر نوازندگان و خوانندگان کانتري ميتوان به جاني کاش (Johny Cash-1932) اشاره نمود که او و گيتارش نمايندگاني قدرتمند براي کانتري سنتي و مردمي هستند.
بيشتر ترانه هاي او ''ترانه هاي اعتراضي'' بوده که از بارز ترين آنها ميتوان به ترانه مشهور ''جاني کاش در زندان فولزوم'' اشاره نمود
<FONT face=Tahoma><FONT size=3><STRONG><DIV id=post_message_269946>
جاني کش ستاره سبک کانتري در دهه ۱۹۵۰ ميلادي به شهرت رسيد اما نسل جديد با تماشاي شبکه ام تي وي در دهه ۱۹۹۰ ، دوباره اين خواننده و آهنگساز را کشف کرد.
load="NcodeImageResizer.createOn(this);" border="0" />
load="NcodeImageResizer.createOn(this);" border="0" />
load="NcodeImageResizer.createOn(this);" border="0" originalheight="196" originalwidth="160" />
ي اجرا شده اند (مثل I saw the light). صداي او بسيار محزون و دلگير و آوازهايش که با لحني غمبار و پر از اندوه و درد خوانده مي شود، تسلي بخش روح هاي زخم ديده و شکست خورده است، در عين حال که نوستالژي فيلم هاي وسترن و زندگي کابوي هاي تنها وعاشق را در دشتهاي گرم و سوزان در خود دارد.
هنک ويليامز در طول عمر کوتاه خود 66 ترانه ساخت که برخي از آنها مثل I’m a rolling stone در زمره ترانه هاي ماندگار موسيقي فولکلوريک جهان به شمار مي آيند. آلبوم ترانه هاي او امروز نيز پس از پنجاه سال که از مرگ او مي گذرد بيش از نيم ميليون در سال فروش دارد.
مستند بي بي سي ( از سري برنامه هاي مستند Arena که به بيوگرافي هنرمندان، نويسندگان و چهره هاي مشهور اختصاص دارد) در باره او با عنوان « هنک ويليامز، هانکي تانک بلوز»
(Hank Williams: Honky Tonk Blues) ساخته مورگان نويل، يکي ازمعدود فيلم هاي مستندي است که در باره اين چهره بزرگ موسيقي کانتري آمريکا ساخته شده است.
علت اين امر شايد به خاطر مرگ زودهنگام هنک ويليامز در سن 29 سالگي باشد که مواد تصويري و صوتي اندکي از خود به جا گذاشته ومصالح لازم را براي ساختن فيلم مستند در اختيار فيلمسازان قرار نمي دهد. ( تنها حرفهاي ضبط شده اي که از هنک ويليامز باقي مانده مربوط به صفحه اي است که از گفتگوي او با راديوي محلي WDMR45 پر شده است.)
با اين حال مورگان نويل ( سازنده مستند هائي در باره چارلي چاپلين، جان اشتاين بک و مادي واترز خواننده بزرگ بلوز) موفق شده است با همين تصاوير آرشيوي اندک و ترکيب آن با مصاحبه هاي مختلف، فيلم مستند جذابي براي بينندگان تلويزيون وعاشقان موسيقي کانتري و صداي جادوئي هنک ويليامز بسازد.
فيلم با نماي هوايي زيبائي از يک جاده شروع مي شود که اتومبيل کاديلاک آبي رنگي در آن مي راند و صداي هنک ويليامز سوم، نوه هنک ويليامز بزرگ را بر روي تصوير مي شنويم که از مرگ پدربزرگش بر صندلي عقب اين کاديلاک قبل از سپيده دم روز اول سال نو 1953 مي گويد.
کسي که هرگز پدربزرگش را نديده و هيچ خاطره اي از او در ذهن ندارد اما بيشترين تاثير را از سبک موسيقي او و حتي سبک لباس پوشيدن او(هنک ويليامز هميشه با کلاه و لباس کابويي برصحنه ظاهر مي شد) گرفته است و در طول فيلم برخي از ترانه هاي محبوب او را با گروه کوچکش در استوديو اجرا مي کند.
گفتگو با همسران هنک ويليامز، ادري ويليامز و بيلي جين، مادرش ليلي، دخترش جت و پسرش هنک ويليامز جونيور که هر دو راه پدر را دنبال کرده و اکنون از خوانندگان مشهور موسيقي کانتري اند، از قسمت هاي شنيدني و جذاب فيلم است. همينطور گفتگو با برخي از دوستان و اعضاي گروه موسيقي کانتري Drifter Cowboys که در اتومبيل هاي قديمي يا تراس خانه شان بر روي صندلي هاي راحتي نشسته اند و از خاطرات خود با ويليامز و خلاقيت هاي او سخن مي گويند.
به علاوه فيلمساز نشان مي دهد که هنک ويليامز نه تنها بر خوانندگان نسل اول راک، بلوز و کانتري مثل باب ديلن، ري چارلز و ويلي نلسون تاثير گذاشت، بلکه تاثير او همچنان بر خوانندگان نسل جديد چون نورا جونز و جيلين ولچ باقي است.
استفاده فيلمساز از حرکت اتومبيل در جاده به عنوان يک موتيف تصويري در لابلاي فيلم تاکيدي است بر خصلت جاده اي موسيقي هنک ويليامز.
همينطور تکرار صداي بوق قطار که يادآور خاطره پدر اوست که مهندس قطار بود و هنک ويليامز در بسياري از ترانه هاي خود از او ياد کرده است.
يکي از زيباترين صحنه هاي فيلم، صحنه تالار موسيقي Grand Ole Opry است که هنک ويليامز روزي ترانه مشهور Long Gone Lonesome Blues را در آن خواند اما هيچ تصويري از اين اجرا در دست نيست و فيلمساز تنها به صداي ويليامز دسترسي داشته است.
اما او براي جبران اين خلا تصويري دوربين خود را در تالار خاموش و متروک به گردش در مي آورد ودر حالي که از روي صندلي هاي خالي عبور مي کند صداي کف زدن و تشويق جمعيت را مي شنويم. از سوي ديگرفيلمساز با بازسازي تصوير سايه وارهنک ويليامز هنگام اجراي ترانه بر روي صحنه و استفاده از دوربين سوبژکتيو فضائي وهمناک و راز گونه خلق کرده که تاثير غيبت تصويري ويليامز را تشديد مي کند.
با اين حال اگرچه فيلمساز شناخت نسبتا تازه اي را در مورد هنک ويليامز از طريق گفتگو ها ونماهاي معدود آرشيوي و تحقيق وسيعي که در باره او انجام داده، ارائه مي کند اما فيلم او غناي تصويري ، خلاقيت و شاعرانگي لازم اين گونه فيلم هاي مستند را ندارد، ضمن اينکه نمي تواند روح ترانه هاي سرشار از غم و درد ويليامز را ريشه يابي کرده و برملا سازد و در نهايت او همچنان براي ما به عنوان شخصيتي مبهم، رمزآلود و دست نيافتني باقي مي ماند.
load="NcodeImageResizer.createOn(this);" border="0" originalheight="236" originalwidth="300" />
کني چسني Kenny Chesney
آلبوم جديد او، "وقتي آفتاب پايين مي ره" (17) در حال حاضر درگير جدال سختي، با ديگر آهنگها، در بالاي جدول موزيک کانتري است. مبارزه کاري است که اين ستاره جوان موزيک کانتري به خوبي بلد است. وي بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه، در سال 1991 به نشويل (18) رفت تا وارد بازار موسيقي کانتري شود – ولي فقط توانست يک کار خالتوري دائم در يک کاباره هانکي تانک به اسم ترف (19) پيدا کند. چسني با پشتکار به خوانندگي ادامه داد، و بالاخره آلبومهاي او، مانند آلبوم "بدون کفش، بدون پيراهن، بدون دردسر" (20) در سال 2002، از او فوق ستاره اي واقعي ساخت.
<DIV align=center><FONT size=2><FONT color=#000000>
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.