LaDy Ds DeMoNa
27th October 2009, 01:54 PM
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/46076.jpg
زنده یاد استاد «ارحام صدر» را در باغ رضوان (گورستان نوین اصفهان) در حال جست وجو در میان آرامگاههای پر شده و پر نشده، چند روزی پیش از مرگ نابهنگامش دیده بودند. دل نگران و شتابان از او پرسیده بودند...
شتاب بخشیدن به درمان با سینما
همذات پنداری
پیشتر خاطرنشان کردم که فیلمها دنیای مراجعان را به شخصیتها و طرح داستان فیلم پیوند داده و یک رشته الگوهای احساسی، اندیشهیی و رفتاری را برای بیماران به نمایش میگذارند تا آنها با این الگوها همذات پنداری کرده یا از آنها الهام گیرند و به برطرف شدن مشکلات امیدوار شوند. فیلمهایی همچون «پیانیست»، «زندگی زیباست»، «فهرست شیندلر»، «آمین»، «دفترچه سیاه»، «پرسپولیس»، «شیرهای جوان»، «زمستان اورلوگز»، «پسری با پیژامه راه راه»، «کتاب خوان»، «معجزه در سنت آنا»، «نبرد بریتانیا»، «مامور (عامل) هملیگ»، «پلی در دوردست»، «پایان حلقه»، «استرالیا»، «نبرد اکیناوا»، «نامههایی از ایووجیما»، «جوخه»، «غلاف تمام فلزی»، «خط سرخ باریک»، «نجات سرجوخه رایان»، «تلفات جنگی»، «شمال و جنوب»، «کلبه عمو تم»، ... و همان «کازابلانکا»، «بر بادرفته» و «اشکها و لبخندها» نوستالژیک، دلنشین، دوست داشتنی و فراموش ناشدنیمان از این توان برخوردارند که درست همانند کتاب بیهمتای «انسان در جست وجوی معنا»ی دکتر «ویکتور فرانکل» به مراجعان درمانده و بیامید روان درمانگران قوت قلب و روحیه دهند که آنها تیره روزترین و نگونبختترین آفریدههای پروردگار در گیتی نبوده و نخواهند بود و بسیاری از آدمیان در ازای تاریخ درد و رنجهای سنگینتر و طاقت فرساتر از آنان داشته اند اما با اراده و پشتکار کامیاب شدهاند تا بر این مشکلات به نظر بی پایان چیره شوند. درمانگر میتواند بیمار را تشویق کند تا همانند شخصیت فیلم با مشکلات رنج آور زندگی به چالش و رویارویی بپردازد و جرات و جسارت چیره شدن بر آنها در واپسین گام را همواره به یاد داشته باشد. همه این فیلمها میتوانند ارزش «نعمت»های به ظاهر عادی در دسترس زندگی روزمره مان را دوباره پیش چشم و ذهن آورند؛ نعمتهایی به ظاهر ساده و معمولی همچون «تندرستی و سلامت، آسایش و امنیت، آب آشامیدنی، غذا، گرما، روشنایی، پوشش، چهاردیواری اختیاری و .... از فیلمهای بالا به ویژه در شتاب بخشیدن به روند و فرآیند «روان درمانیهای شناختی - رفتاری»، برای اختلالات خلقی (به ویژه پیوستار افسردگیهای یک قطبی و دوقطبی ملایم و خفیف)، اختلالات اضطرابی (به ویژه اختلال اضطراب فراگیر و اختلال ترس و هراس اجتماعی)، ویژگی (تریت)های پررنگ و اختلالات شخصیت (به ویژه منتقد- افسرده (دپرسیو)، پرهیزمدار- مردم گریز (اوویدنت)، نامطمئن- وابسته (دیپندنت)، منضبط- قانونمدار (وسواسی- جبری)، پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) و بحرانهای خلقی - اضطرابی شخصیتهای پررنگ و مختل کلاستر B (اختلال سازگاری)، اختلالات شبه جسمی (سوماتوفرم)، اختلالات خواب، اختلالات خوردن، اختلالات روانی - جنسی و زناشویی برخاسته از تنش، استرس، اضطراب و افسردگی و برخی حالات، اختلالات و اپیزودهای روان پریشانه (سایکوتیک) خفیف میتوان سود جست. به دلیل اهمیت افزون تر و کاربرد ویژه برخی از این فیلمها به شماری از آنها بیشتر میپردازم.
پیانیست
فیلم به داستان اندوهبار سرنوشت جبرآلود آدمیان در رخدادهای ناگوار زمانه میپردازد اما در همین حال، نشان میدهد هوشمندی و دوراندیشی در پرتو «اختیار»، «اراده» و «انگیزه» برای بقا، زنده ماندن و پشت سر گذاشتن این رخدادهای ناگوار، میتواند فرجامی خوشایند را در پی داشته باشد. فیلم در عین حال به جایگاه برتر هنرمندان و آفرینندگان (نخبگان) در اجتماع میپردازد و به روشنی جملات نغز «سعدی» شیرین بیان در «گلستان سعدی» را پیش ذهن مینشاند که «صاحب فضل و هنر هر جا رود، قدر بیند و بر صدر نشیند». پایان واقع بینانه فیلم هر چند برای هنرمندان خوش و دلنشین است، اما برای سیاست بازان و نظامیان گاه در فراز و بسیار در فرود، با اندوه و افسوس همراه است،
زندگی زیباست
این ساخته ماندگار و بی همتای «بنینی» ایتالیایی، فیلمی بسیار ارزشمند در فیلم درمانیهای مبتنی بر روان درمانیهای شناختی -رفتاری است. فیلم آشکارا به نقش و ارزش سود جستن از مکانیسم دفاعی پخته (رسیده و بالغانه) و کارآمد «طنز و مزاح» در رخدادهای ناخوشایند و حتی دلخراش زندگی روزمره میپردازد. نگرش فیلم به اثرگذاری و کارآمدی «طنز و مزاح»، شاید در نگاه نخست «گزافه گونه»، (اغراق آمیز) پیش چشم و ذهن نشیند اما به نیکی و سودمندی، همان پند ماندگار و تیزبینانه «عبید زاکانی» را در ذهن بیمار و مراجع زمزمه میکند که «رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی». آری، واقعیت عریان و نمایان این است که بسیاری از «ناکامی»های فردی، ملی و بین المللی را در کوتاه زمان، با هیچ «اما و اگر تاریخی» نمیتوان دگرگون ساخت، اما با اندکی درایت، دوراندیشی، هوشمندی و پختگی میتوان از «طنز و مزاح»، اکسیری جان افزا، سپری توانمند و سنگری ستبر پدید آورد تا حتی در بازداشتگاه «کشتار صنعتی» آدمیان بیگناه، لحظه لبریز از تهدید و هراس مرگ را به صحنه سرشار از مسخرگی تبدیل کرد و دلشوره و وحشت را زدود و همه را در شگفتی ژرف و شگرف فرو برد، چگونه اینچنین پختگی و رسیدگی شخصیتی را گزافه آمیز و ناواقع بینانه میپنداریم، در حالی که اشعار نغز «ایرج میرزای شیرین سخن» را در آن هنگامه تاریخی واپس زده پرافسوس و اندوه، پیش چشم و ذهن داریم و هر از چند گاه، مشتاقانه داستانهای زندگی پندآموز و آیینه عبرت شادروان «رضا ارحام صدر اصفهانی» را پذیرا میشویم؟، شماری از آشنایان همشهری من، زنده یاد استاد «ارحام صدر» را در باغ رضوان (گورستان نوین اصفهان) در حال جست وجو در میان آرامگاههای پر شده و پر نشده، چند روزی پیش از مرگ نابهنگامش دیده بودند. دل نگران و شتابان از او پرسیده بودند؛ «شما تک و تنها اینجا چه میکنید؟،» شهرآشوب بازیگوش و شوخ و شنگ زنده رود (که بیش از 30 سال اندوه جانفرسای «فلج مغزی مادرزاد» نوه عزیزتر از جان را تا واپسین دم در جگرش پایدار و ماندگار داشت) با حاضرجوابی و زبان بازی همیشگی و لهجه شیرین اصفهانی اش بیدرنگ پاسخ گفته بود؛ «هیچی جونم، دارم پرو میکنم،»
زنده یاد استاد «ارحام صدر» را در باغ رضوان (گورستان نوین اصفهان) در حال جست وجو در میان آرامگاههای پر شده و پر نشده، چند روزی پیش از مرگ نابهنگامش دیده بودند. دل نگران و شتابان از او پرسیده بودند...
شتاب بخشیدن به درمان با سینما
همذات پنداری
پیشتر خاطرنشان کردم که فیلمها دنیای مراجعان را به شخصیتها و طرح داستان فیلم پیوند داده و یک رشته الگوهای احساسی، اندیشهیی و رفتاری را برای بیماران به نمایش میگذارند تا آنها با این الگوها همذات پنداری کرده یا از آنها الهام گیرند و به برطرف شدن مشکلات امیدوار شوند. فیلمهایی همچون «پیانیست»، «زندگی زیباست»، «فهرست شیندلر»، «آمین»، «دفترچه سیاه»، «پرسپولیس»، «شیرهای جوان»، «زمستان اورلوگز»، «پسری با پیژامه راه راه»، «کتاب خوان»، «معجزه در سنت آنا»، «نبرد بریتانیا»، «مامور (عامل) هملیگ»، «پلی در دوردست»، «پایان حلقه»، «استرالیا»، «نبرد اکیناوا»، «نامههایی از ایووجیما»، «جوخه»، «غلاف تمام فلزی»، «خط سرخ باریک»، «نجات سرجوخه رایان»، «تلفات جنگی»، «شمال و جنوب»، «کلبه عمو تم»، ... و همان «کازابلانکا»، «بر بادرفته» و «اشکها و لبخندها» نوستالژیک، دلنشین، دوست داشتنی و فراموش ناشدنیمان از این توان برخوردارند که درست همانند کتاب بیهمتای «انسان در جست وجوی معنا»ی دکتر «ویکتور فرانکل» به مراجعان درمانده و بیامید روان درمانگران قوت قلب و روحیه دهند که آنها تیره روزترین و نگونبختترین آفریدههای پروردگار در گیتی نبوده و نخواهند بود و بسیاری از آدمیان در ازای تاریخ درد و رنجهای سنگینتر و طاقت فرساتر از آنان داشته اند اما با اراده و پشتکار کامیاب شدهاند تا بر این مشکلات به نظر بی پایان چیره شوند. درمانگر میتواند بیمار را تشویق کند تا همانند شخصیت فیلم با مشکلات رنج آور زندگی به چالش و رویارویی بپردازد و جرات و جسارت چیره شدن بر آنها در واپسین گام را همواره به یاد داشته باشد. همه این فیلمها میتوانند ارزش «نعمت»های به ظاهر عادی در دسترس زندگی روزمره مان را دوباره پیش چشم و ذهن آورند؛ نعمتهایی به ظاهر ساده و معمولی همچون «تندرستی و سلامت، آسایش و امنیت، آب آشامیدنی، غذا، گرما، روشنایی، پوشش، چهاردیواری اختیاری و .... از فیلمهای بالا به ویژه در شتاب بخشیدن به روند و فرآیند «روان درمانیهای شناختی - رفتاری»، برای اختلالات خلقی (به ویژه پیوستار افسردگیهای یک قطبی و دوقطبی ملایم و خفیف)، اختلالات اضطرابی (به ویژه اختلال اضطراب فراگیر و اختلال ترس و هراس اجتماعی)، ویژگی (تریت)های پررنگ و اختلالات شخصیت (به ویژه منتقد- افسرده (دپرسیو)، پرهیزمدار- مردم گریز (اوویدنت)، نامطمئن- وابسته (دیپندنت)، منضبط- قانونمدار (وسواسی- جبری)، پرخاشگر- منفعل (پسیو- اگرسیو) و بحرانهای خلقی - اضطرابی شخصیتهای پررنگ و مختل کلاستر B (اختلال سازگاری)، اختلالات شبه جسمی (سوماتوفرم)، اختلالات خواب، اختلالات خوردن، اختلالات روانی - جنسی و زناشویی برخاسته از تنش، استرس، اضطراب و افسردگی و برخی حالات، اختلالات و اپیزودهای روان پریشانه (سایکوتیک) خفیف میتوان سود جست. به دلیل اهمیت افزون تر و کاربرد ویژه برخی از این فیلمها به شماری از آنها بیشتر میپردازم.
پیانیست
فیلم به داستان اندوهبار سرنوشت جبرآلود آدمیان در رخدادهای ناگوار زمانه میپردازد اما در همین حال، نشان میدهد هوشمندی و دوراندیشی در پرتو «اختیار»، «اراده» و «انگیزه» برای بقا، زنده ماندن و پشت سر گذاشتن این رخدادهای ناگوار، میتواند فرجامی خوشایند را در پی داشته باشد. فیلم در عین حال به جایگاه برتر هنرمندان و آفرینندگان (نخبگان) در اجتماع میپردازد و به روشنی جملات نغز «سعدی» شیرین بیان در «گلستان سعدی» را پیش ذهن مینشاند که «صاحب فضل و هنر هر جا رود، قدر بیند و بر صدر نشیند». پایان واقع بینانه فیلم هر چند برای هنرمندان خوش و دلنشین است، اما برای سیاست بازان و نظامیان گاه در فراز و بسیار در فرود، با اندوه و افسوس همراه است،
زندگی زیباست
این ساخته ماندگار و بی همتای «بنینی» ایتالیایی، فیلمی بسیار ارزشمند در فیلم درمانیهای مبتنی بر روان درمانیهای شناختی -رفتاری است. فیلم آشکارا به نقش و ارزش سود جستن از مکانیسم دفاعی پخته (رسیده و بالغانه) و کارآمد «طنز و مزاح» در رخدادهای ناخوشایند و حتی دلخراش زندگی روزمره میپردازد. نگرش فیلم به اثرگذاری و کارآمدی «طنز و مزاح»، شاید در نگاه نخست «گزافه گونه»، (اغراق آمیز) پیش چشم و ذهن نشیند اما به نیکی و سودمندی، همان پند ماندگار و تیزبینانه «عبید زاکانی» را در ذهن بیمار و مراجع زمزمه میکند که «رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی». آری، واقعیت عریان و نمایان این است که بسیاری از «ناکامی»های فردی، ملی و بین المللی را در کوتاه زمان، با هیچ «اما و اگر تاریخی» نمیتوان دگرگون ساخت، اما با اندکی درایت، دوراندیشی، هوشمندی و پختگی میتوان از «طنز و مزاح»، اکسیری جان افزا، سپری توانمند و سنگری ستبر پدید آورد تا حتی در بازداشتگاه «کشتار صنعتی» آدمیان بیگناه، لحظه لبریز از تهدید و هراس مرگ را به صحنه سرشار از مسخرگی تبدیل کرد و دلشوره و وحشت را زدود و همه را در شگفتی ژرف و شگرف فرو برد، چگونه اینچنین پختگی و رسیدگی شخصیتی را گزافه آمیز و ناواقع بینانه میپنداریم، در حالی که اشعار نغز «ایرج میرزای شیرین سخن» را در آن هنگامه تاریخی واپس زده پرافسوس و اندوه، پیش چشم و ذهن داریم و هر از چند گاه، مشتاقانه داستانهای زندگی پندآموز و آیینه عبرت شادروان «رضا ارحام صدر اصفهانی» را پذیرا میشویم؟، شماری از آشنایان همشهری من، زنده یاد استاد «ارحام صدر» را در باغ رضوان (گورستان نوین اصفهان) در حال جست وجو در میان آرامگاههای پر شده و پر نشده، چند روزی پیش از مرگ نابهنگامش دیده بودند. دل نگران و شتابان از او پرسیده بودند؛ «شما تک و تنها اینجا چه میکنید؟،» شهرآشوب بازیگوش و شوخ و شنگ زنده رود (که بیش از 30 سال اندوه جانفرسای «فلج مغزی مادرزاد» نوه عزیزتر از جان را تا واپسین دم در جگرش پایدار و ماندگار داشت) با حاضرجوابی و زبان بازی همیشگی و لهجه شیرین اصفهانی اش بیدرنگ پاسخ گفته بود؛ «هیچی جونم، دارم پرو میکنم،»