kamanabroo
27th October 2009, 01:13 AM
چرا امامت جزئی از اصول مذهب شیعه گردید؟
یكی از اصول مذهب شیعه امامت است . امامت یعنی اینكه پس از ختم سلسله نبوت و رسالت به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) رسالت حضرت خاتم النبیین بواسطه سلسله امامت تداوم پیدا كرد .
در گذشته وقتی یك شخصی همچون ابراهیم و موسی و عیسی (ع) دین و شریعتی برای بشریت به ارمغان می آورد ، پس از رحلت موسس دین ، شریعت او بواسطه پیامبران تبلیغی كه وظیفه آن ها تنها تبلیغ پیامبر مرسل بود ، ترویج می گردید وامت آن رسول بواسطه پیامبران تبلیغی رهبری می گردید تا دین به انحراف نرود . و جامعه در پرتو هدایت های آن ها به سوی فلاح و سعادت و ایمان وتقوا گام بردارند .
اما در اسلام چون رشته نبوت منقطع گردید و پس از حضرت محمد(ص) پیامبری از جانب خدا مبعوث نخواهد شد و از طرفی جامعه در هر صورت نیاز به رهبران آگاه به تمامی زوایای دین دارد ؛ رهبرانی كه تابع هوا و هوس نباشند و از گناه و انحراف معصوم و مصون باشند , رشته نبوت و رسالت به واسطه سلسله امامت تداوم پیدا كرد و پس از حضرت محمد(ص) 12 نفر از نسل آن حضرت وظیفه رهبری امت را یكی پس از دیگری برعهده گرفتند تا اینكه به حضرت حجه بن الحسن مهدی(عجل الله تعالی فرجه) ختم گردید و آن حضرت روزی ظهور خواهد نمود و جهان را همانگونه كه رسول خدا(ص) خبر داده است , از عدل و داد پرخواهد كرد .
رسول خدا(ص) به علی(علیه السلام) خطاب كرد و فرمود: ای علی نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است با این فرق كه بعد از من پیامبری نیست .
یعنی همانگونه كه در نبود موسی(ع) هارون وظیفه رهبری امت او را به عهده می گرفت پس از حضرت محمد(ص) نیز علی(ع) این وظیفه را عهده دار خواهد شد .
در غدیرخم نیز حضرت پیامبر اصحابش را جمع و از آنان پرسید : آیا من نسبت به شما از خودتان مقدم تر نیستم ؟
یعنی اینكه اگر من فرمانی بدهم یا خواسته ای داشته باشم شما موظفید كه فرمان و خواسته مرا برخواسته خود مقدم كنید . من ولی شما هستم و اختیار جان و مال شما را دارم .
اصحاب همه در جواب حضرت عرض كردند : بلی یا رسول الله
یعنی شما مقدم تر از خود ما هستی .
حضرت بعد از گرفتن اعتراف از اصحاب , خطاب به آنان فرمود : هركه من پیش از این مولای او بودم ، پس از من علی مولای او خواهد بود .
یعنی همانگونه كه تاكنون من صاحب اختیار و مولای شما بودم , بعد از من علی(ع) صاحب اختیار و مولای او خواهد بود .
همانگونه كه دانستید امامت استمرار نبوت است و چون ارسال نبی از جانب خداوند منقطع گردید و پس از رسول خدا(ص) پیامبری نخواهد آمد و از طرفی جوامع انسانی بدون یك رهبر الهی كه راه صحیح را بنمایاند و از انحراف آیین الهی جلوگیری كند ، نمی تواند به خط مستقیم هدایت ره بپیماید ، خداوند مقدر فرمود تا نبوت در اسلام بواسطه سلسله امامت استمرار پیدا كند .
امام باید همانند نبی معصوم باشد تا الگویی باشد برای رهروان اسلام كه با الگوقرار دادن امامش و تطبیق كار ها واعمال خود بر اعمال و كارهای او ، بدون دغدغه خاطر به سلوك در جاده اسلام ادامه دهد . اگر امام ، خود خطاكار یا گنه كار باشد این امر مردم را كه از او پیروی می كنند ، به خطا و گمراهی می اندازد و خداوند اجل از این است كه امامی منصوب دارد كه پیروی از او باعث به خطارفتن و بیراهه رفتن گردد.
امام همچنین می باید اعلم الناس به آیین و شریعت اسلام باشد تا بتواند امت را به نحو صحیح هدایت و راهبری كند . اگر پیشوای دینی جاهل باشد نخواهد توانست مسلمانان را به نحو صحیح رهبری كند و لاجرم آنان از پیروی او به خطا خواهند رفت ؛ زیرا پیروی از جاهل جز خطا و انحراف ثمری دیگر ندارد . همچنین رهبر نا آگاه نخواهد توانست در حوادثی جدید كه رخ می دهد حكم الهی را بیان نماید و مردم را از حكم الهی آگاه و مطلع نماید تا مسلمانان از دستور خداوند مطابعت كنند.
اتفاقا ائمه اثنی عشر همه هم از خطا و گناه معصوم بوده اند به حدی كه حتی اهل سنت نیز كه امامت آنان را قبول ندارند ، آنان را به پارسائی و تقوا می شناسند بدین جهت روایاتی كه راوی آنان ائمه بودند را روایتی با سند طلائی (سلسله الذهب) می نامیدند. مثلا امام رضا (ع) از پدرانش از پیامبر(ص) و ایشان از جبرائیل و او از خداوند (ج) روایت می كند : كلمه لا اله الا الله قلعه محكم من است و هركس وارد آن گردد از عذاب ایمن خواهد بود .
این روایت را وقتی راویان اهل سنت از امام رضا(ع) شنیدند ، آنرا سلسله الذهب نامیدند چون همه راویان آن كه ائمه ماقبل امام رضا(ع) بودند ، همه موثق آن هم در حد اعلایش بودند.
اما علم ائمه نیز می بینیم ائمه دوازده گانه اعلم الناس زمان خود بودند . آنان با اینكه جز نزد پدران خود نزد هیچكسی شاگردی نكرده بودند ، سرامد همه عالمان زمان خویش بودند . در مورد امام علی (ع) نص نبوی وجود دارد كه پیامبر(ص) فرمود : انا مدینه العلم و علیُّ بابها ؛ من شهر علمم وعلی دروازه آن است .
مسلم است كه كسی می تواند از درون خانه آگاهی یابد كه از دروازه آن وارد گردد و كسی می تواند به علم رسول الله (ص) دسترسی پیدا كند كه از علی (ع) بپرسد و از دانش او استفاده برد .
یكی از ویژگی های مهم ائمه شیعه (علیهم السلام) آن است كه آنان از علم بی كران و بی منتهایی برخوردار بوده اند . بگونه ای كه هرگاه شرایط به آنان اجازه داده است ، آنان مانند خورشید در افق دانش و علم درخشیده اند .
امام علی (ع) كه معلوم است ؛ او دروازه شهر علم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و خود حضرت رسول (ص) به اعلمیت او شهادت داده بود ؛ زیرا در جائی فرمود : انا مدینه العلم و علی بابها من شهر علمم وعلی (ع) دروازه آن است . بدون شك كسی كه دروازه شهر علم رسول الله (ص) باشد اعلم الناس به دین او و شریعت او خواهد بود . نیز آن حضرت خطاب به اصحاب فرمود : اقضاكم علی ؛ یعنی آگاه ترین شما به علم قضاوت علی (ع) است .
امام صادق (ع) نیز كه مجالی برایش پیش آمد مانند خورشید عالمتاب نور علمش سراسر جهان را پركرد بگونه ای كه ائمه فقه اهل سنت از شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم آن حضرت اند. گفته شده امام اعظم ابوحنیفه گفته است : لولا السنتان لهلك النعمان ؛ اگر آن دو سال تحصیل نزد جعفر صادق (ع) نمی بود نعمان (ابوحنیفه) هلاك شده بود. و مالك بن انس گفته بود : هیچ كسی ندیده و هیچ كسی نشنیده كسی را اعلم از جعفر بن محمد .
شگفت انگیز تر از همه ائمه ای است كه در كودكی زمام رهبری جامعه تشیع را به دست گرفتند كه باهمه كودكی خود اما در مباحثات علمی شایستگی امامت خود را و اعلمیت خود را به همه به اثبات رساندند.
وقتی امام رضا(ع) به شهادت رسید فرزندش محمد جواد تنها هفت سال داشت و بسیاری باور نمی كردند او شایستگی امامت را در كودكی داشته باشد. مآمون كه بخاطر تزویج دخترش ام الفضل به جواد , از سوی بنی عباس مورد شماتت قرارگرفته بود ، برای اینكه اثبات كند این خاندان از دانش و فضائلی برخوردار است كه كودك خردسالش از پیرمردی كه پنجاه سال درس خوانده ، آگاه تر و دانشمندتراست ، مناظره ای میان امام(ع) و یحی بن اكثم قاضی القضات خلافت برگزار كرد . اما امام جواد در این مناظره به همه سئوالات یحی بن اكثم چنان عمیق و سریع جواب داد كه باعث شگفتی همگان از جمله یحی گردید و در مقابل یحی بن اكثم از پاسخ به سئوال حضرت جواد (ع) باز ماند .
یكی از اصول مذهب شیعه امامت است . امامت یعنی اینكه پس از ختم سلسله نبوت و رسالت به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) رسالت حضرت خاتم النبیین بواسطه سلسله امامت تداوم پیدا كرد .
در گذشته وقتی یك شخصی همچون ابراهیم و موسی و عیسی (ع) دین و شریعتی برای بشریت به ارمغان می آورد ، پس از رحلت موسس دین ، شریعت او بواسطه پیامبران تبلیغی كه وظیفه آن ها تنها تبلیغ پیامبر مرسل بود ، ترویج می گردید وامت آن رسول بواسطه پیامبران تبلیغی رهبری می گردید تا دین به انحراف نرود . و جامعه در پرتو هدایت های آن ها به سوی فلاح و سعادت و ایمان وتقوا گام بردارند .
اما در اسلام چون رشته نبوت منقطع گردید و پس از حضرت محمد(ص) پیامبری از جانب خدا مبعوث نخواهد شد و از طرفی جامعه در هر صورت نیاز به رهبران آگاه به تمامی زوایای دین دارد ؛ رهبرانی كه تابع هوا و هوس نباشند و از گناه و انحراف معصوم و مصون باشند , رشته نبوت و رسالت به واسطه سلسله امامت تداوم پیدا كرد و پس از حضرت محمد(ص) 12 نفر از نسل آن حضرت وظیفه رهبری امت را یكی پس از دیگری برعهده گرفتند تا اینكه به حضرت حجه بن الحسن مهدی(عجل الله تعالی فرجه) ختم گردید و آن حضرت روزی ظهور خواهد نمود و جهان را همانگونه كه رسول خدا(ص) خبر داده است , از عدل و داد پرخواهد كرد .
رسول خدا(ص) به علی(علیه السلام) خطاب كرد و فرمود: ای علی نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است با این فرق كه بعد از من پیامبری نیست .
یعنی همانگونه كه در نبود موسی(ع) هارون وظیفه رهبری امت او را به عهده می گرفت پس از حضرت محمد(ص) نیز علی(ع) این وظیفه را عهده دار خواهد شد .
در غدیرخم نیز حضرت پیامبر اصحابش را جمع و از آنان پرسید : آیا من نسبت به شما از خودتان مقدم تر نیستم ؟
یعنی اینكه اگر من فرمانی بدهم یا خواسته ای داشته باشم شما موظفید كه فرمان و خواسته مرا برخواسته خود مقدم كنید . من ولی شما هستم و اختیار جان و مال شما را دارم .
اصحاب همه در جواب حضرت عرض كردند : بلی یا رسول الله
یعنی شما مقدم تر از خود ما هستی .
حضرت بعد از گرفتن اعتراف از اصحاب , خطاب به آنان فرمود : هركه من پیش از این مولای او بودم ، پس از من علی مولای او خواهد بود .
یعنی همانگونه كه تاكنون من صاحب اختیار و مولای شما بودم , بعد از من علی(ع) صاحب اختیار و مولای او خواهد بود .
همانگونه كه دانستید امامت استمرار نبوت است و چون ارسال نبی از جانب خداوند منقطع گردید و پس از رسول خدا(ص) پیامبری نخواهد آمد و از طرفی جوامع انسانی بدون یك رهبر الهی كه راه صحیح را بنمایاند و از انحراف آیین الهی جلوگیری كند ، نمی تواند به خط مستقیم هدایت ره بپیماید ، خداوند مقدر فرمود تا نبوت در اسلام بواسطه سلسله امامت استمرار پیدا كند .
امام باید همانند نبی معصوم باشد تا الگویی باشد برای رهروان اسلام كه با الگوقرار دادن امامش و تطبیق كار ها واعمال خود بر اعمال و كارهای او ، بدون دغدغه خاطر به سلوك در جاده اسلام ادامه دهد . اگر امام ، خود خطاكار یا گنه كار باشد این امر مردم را كه از او پیروی می كنند ، به خطا و گمراهی می اندازد و خداوند اجل از این است كه امامی منصوب دارد كه پیروی از او باعث به خطارفتن و بیراهه رفتن گردد.
امام همچنین می باید اعلم الناس به آیین و شریعت اسلام باشد تا بتواند امت را به نحو صحیح هدایت و راهبری كند . اگر پیشوای دینی جاهل باشد نخواهد توانست مسلمانان را به نحو صحیح رهبری كند و لاجرم آنان از پیروی او به خطا خواهند رفت ؛ زیرا پیروی از جاهل جز خطا و انحراف ثمری دیگر ندارد . همچنین رهبر نا آگاه نخواهد توانست در حوادثی جدید كه رخ می دهد حكم الهی را بیان نماید و مردم را از حكم الهی آگاه و مطلع نماید تا مسلمانان از دستور خداوند مطابعت كنند.
اتفاقا ائمه اثنی عشر همه هم از خطا و گناه معصوم بوده اند به حدی كه حتی اهل سنت نیز كه امامت آنان را قبول ندارند ، آنان را به پارسائی و تقوا می شناسند بدین جهت روایاتی كه راوی آنان ائمه بودند را روایتی با سند طلائی (سلسله الذهب) می نامیدند. مثلا امام رضا (ع) از پدرانش از پیامبر(ص) و ایشان از جبرائیل و او از خداوند (ج) روایت می كند : كلمه لا اله الا الله قلعه محكم من است و هركس وارد آن گردد از عذاب ایمن خواهد بود .
این روایت را وقتی راویان اهل سنت از امام رضا(ع) شنیدند ، آنرا سلسله الذهب نامیدند چون همه راویان آن كه ائمه ماقبل امام رضا(ع) بودند ، همه موثق آن هم در حد اعلایش بودند.
اما علم ائمه نیز می بینیم ائمه دوازده گانه اعلم الناس زمان خود بودند . آنان با اینكه جز نزد پدران خود نزد هیچكسی شاگردی نكرده بودند ، سرامد همه عالمان زمان خویش بودند . در مورد امام علی (ع) نص نبوی وجود دارد كه پیامبر(ص) فرمود : انا مدینه العلم و علیُّ بابها ؛ من شهر علمم وعلی دروازه آن است .
مسلم است كه كسی می تواند از درون خانه آگاهی یابد كه از دروازه آن وارد گردد و كسی می تواند به علم رسول الله (ص) دسترسی پیدا كند كه از علی (ع) بپرسد و از دانش او استفاده برد .
یكی از ویژگی های مهم ائمه شیعه (علیهم السلام) آن است كه آنان از علم بی كران و بی منتهایی برخوردار بوده اند . بگونه ای كه هرگاه شرایط به آنان اجازه داده است ، آنان مانند خورشید در افق دانش و علم درخشیده اند .
امام علی (ع) كه معلوم است ؛ او دروازه شهر علم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و خود حضرت رسول (ص) به اعلمیت او شهادت داده بود ؛ زیرا در جائی فرمود : انا مدینه العلم و علی بابها من شهر علمم وعلی (ع) دروازه آن است . بدون شك كسی كه دروازه شهر علم رسول الله (ص) باشد اعلم الناس به دین او و شریعت او خواهد بود . نیز آن حضرت خطاب به اصحاب فرمود : اقضاكم علی ؛ یعنی آگاه ترین شما به علم قضاوت علی (ع) است .
امام صادق (ع) نیز كه مجالی برایش پیش آمد مانند خورشید عالمتاب نور علمش سراسر جهان را پركرد بگونه ای كه ائمه فقه اهل سنت از شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم آن حضرت اند. گفته شده امام اعظم ابوحنیفه گفته است : لولا السنتان لهلك النعمان ؛ اگر آن دو سال تحصیل نزد جعفر صادق (ع) نمی بود نعمان (ابوحنیفه) هلاك شده بود. و مالك بن انس گفته بود : هیچ كسی ندیده و هیچ كسی نشنیده كسی را اعلم از جعفر بن محمد .
شگفت انگیز تر از همه ائمه ای است كه در كودكی زمام رهبری جامعه تشیع را به دست گرفتند كه باهمه كودكی خود اما در مباحثات علمی شایستگی امامت خود را و اعلمیت خود را به همه به اثبات رساندند.
وقتی امام رضا(ع) به شهادت رسید فرزندش محمد جواد تنها هفت سال داشت و بسیاری باور نمی كردند او شایستگی امامت را در كودكی داشته باشد. مآمون كه بخاطر تزویج دخترش ام الفضل به جواد , از سوی بنی عباس مورد شماتت قرارگرفته بود ، برای اینكه اثبات كند این خاندان از دانش و فضائلی برخوردار است كه كودك خردسالش از پیرمردی كه پنجاه سال درس خوانده ، آگاه تر و دانشمندتراست ، مناظره ای میان امام(ع) و یحی بن اكثم قاضی القضات خلافت برگزار كرد . اما امام جواد در این مناظره به همه سئوالات یحی بن اكثم چنان عمیق و سریع جواب داد كه باعث شگفتی همگان از جمله یحی گردید و در مقابل یحی بن اكثم از پاسخ به سئوال حضرت جواد (ع) باز ماند .