A.L.I
25th September 2008, 05:45 AM
مقايسه گرايش اقوام ايراني به سبک هاي مديريت
1- يکي از دغدغه هاي جوامع متکثر و چندقوميتي چگونگي اداره و مديريت آن جامعه است. ايران نيز يکي از کشورهاي داراي تنوع فرهنگي و قومي است. علاوه بر دغدغه هاي مربوط به انتخاب ساختار حقوقي مناسب، سبک مديريت و برنامه ريزي و خط مشي گذاري نيز از جمله چالش هاي کارشناسي و مديريتي دهه هاي اخير اين کشور و فعالان اجتماعي آن است. ايران از ديرباز مسکن و مامن اقوام متعدد و مختلفي بوده است. با وصف تطورات و دگرگوني هاي سرزميني زياد، هنوز هم ايران با تنوع قومي شناخته مي شود. استقرار اقوام فارس، آذري، کرد، بلوچ، لر، عرب و ترکمن در ايران قدمتي به درازاي موجوديت آنان دارد تا جايي که با وجود تغيير زبان گروه هايي از اين اقوام به لحاظ اصالت ايراني، هرگز ترديدي در ايرانيت شان به وجود نيامده است.
به دليل همين تنوع و تکثر، بي گمان چگونگي تدبير زندگي جمعي اين اقوام همواره مورد بحث نخبگان و حاکمان اين سرزمين بوده است. اينک در محافل سياسي و مديريتي اين پرسش مطرح است که براي اينکه جامعه ايراني از انسجام دروني برخوردار و نسبت به محيط خارجي منعطف باشد کدام سبک و رويکرد مديريتي مناسب آن است؟ پاسخ دادن به اين پرسش قطعاً نيازمند مطالعات و پژوهش هاي علمي و کارشناسي است.
امري که متاسفانه در جامعه ما، نه در سطح ملي و نه در سطح مناطق قومي، توجه جدي و درخور نياز به آن نشده است. آنچه در اين مقاله کوتاه بدان پرداخته مي شود پاسخي نه چندان کامل و دقيق، اما در اندازه توان محقق است به اين پرسش است. مستندات اين بحث، اطلاعاتي است که در خلال انجام پروژه رساله دکتراي خود بدان دست يافته ام. در حالي که موضوع رساله، مطالعه رابطه بين فرهنگ و استراتژي بود، در ميان پرسش هاي علمي، يک پرسش نيز مربوط به زبان مادري پاسخ دهندگان بود که به استناد آن قوميت آنان مورد شناسايي قرار گرفت. از آنجا که حوزه جغرافيايي تحقيق، مديران چهار سازمان صنايع و معادن، فرهنگ و ارشاد اسلامي، شهرداري ها و اعضاي شوراهاي اسلامي مراکز 30 استان کشور بود، به راحتي مديران وابسته به هريک از اقوام ايراني شناسايي شده و شاخص هاي مورد مطالعه هريک مورد مقايسه قرار گرفت.
از اين نظر پرسش اصلي چنين شد؛ «اقوام ايراني به کدام يک از سبک هاي مديريتي گرايش دارند؟» دراين رابطه از مدل اشنايدر و بارسو - دو تن از محققان نامدار عرصه مديريت - استفاده شد که سبک هاي مديريتي را در دو طيف«کنترلي و سازگار» دسته بندي کرده اند که براساس رويکردهاي «عقلايي و شهودي» ظهور مي يابند. لذا دوازده پرسش مبتني بر عناصر مطرح شده در مدل اشنايدر و بارسو تهيه شد و در اختيار پاسخ دهندگان قرار گرفت. براي سنجش گرايش کامل به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي نمره چهار و براي سنجش گرايش کامل به رويکرد شهودي و سبک سازگاري نمره يک تعيين شد. در نتيجه ميانگين نمرات پاسخ دهندگان در يک طيف يک تا چهار به دست آمد. از ميان 745 پرسشنامه جمع آوري شده، تعداد676 نفر وضعيت قومي خود را بيان کردند که نتيجه جمع بندي آن پاسخ ها در ادامه مقاله تشريح مي شود.
2- از نظر بارسو و اشنايدر که در کتاب معروف «مديريت در پهنه فرهنگ ها» بيان شده است، براي هريک از سبک ها مفروضاتي مد نظر قرار گرفته است که ريشه در فرهنگ دارندگان آن گرايش دارد. از اين منظر سبک مديريت کنترلي به مدلي گفته مي شود که متمرکز و رسمي است، نقش مشاوران خبره در آن مهم تلقي مي شود، براي نظارت، واحدهاي رسمي و متمرکز ايجاد مي شود، براي دستيابي به اطلاعات مورد نياز، عمليات پيگيري و بازرسي به شکل متمرکز و عميق انجام مي شود و غالباً کمي و عيني هستند. در همين راستا مفروضاتي که در چارچوب يک رويکرد عقلايي، مدل کنترلي براساس آن بنا نهاده مي شود به شرح زير خواهند بود؛
- محيط را به آساني مي توان شناخت و پيش بيني کرد.
- اطلاعات، قابل دسترس و تغيير است که اين امر باعث کاهش عدم اطمينان و ابهام محيط مي شود.
- حقيقت براساس آمارها و ارقام تعيين مي شود.
- چشم انداز استراتژيک به عنوان اهداف عيني، مشخص، ملموس و با زبان ساده تعريف مي شود.
- تصميم ها توسط مقام هاي ارشد و کساني اخذ مي شود که داراي بيشترين قدرت يا بالاترين سطح آگاهي هستند.
- زمان، پديده اي خطي محسوب شده و لذا تصميم هاي استراتژيک و درازمدت نيز رويدادهاي مستقل از يکديگر تلقي مي شوند.
- هدف از مديريت استراتژيک کنترل داشتن بر همه اعمالي است که در بيرون و درون اتفاق مي افتد.
3- مدل سازگاري برخلاف مدل کنترلي، غيرمتمرکز و غيررسمي است و در آن همه افراد مسوول طراحي و اجراي برنامه و استراتژي هستند، اطلاعات از منابع شخصي، دوستان و همکاران به دست مي آيد و غالباً کيفي و ذهني بوده و با روش هاي ابتکاري تفسير مي شوند، بحث هاي داغ و گسترده روي مي دهد، تصميم هاي استراتژيک براساس راي اکثريت يا با توافق نظر همه گرفته مي شود، به جاي اتخاذ يک تصميم استراتژيک واحد و منفک، از يک دستورالعمل استراتژيک استفاده مي شود و امکان ايجاد تعديل و تغيير مستمر در استراتژي و برنامه وجود دارد. مفروضاتي که براساس رويکرد شهودي، مدل سازگاري را بنيان مي نهند به شرح زير است؛
- محيط را به آساني نمي توان شناخت و لذا نمي توان کنترل کرد.
- سازمان بايد منعطف باشد تا در برابر رويدادهاي محيطي پيش بيني نشده، واکنش مناسب نشان دهد.
- براي کشف تغييرات جدي به داشتن ديد پيراموني نياز است.
- روابط و تعاملات شخصي کليد بسط و توسعه درک مشترک محسوب مي شوند لذا منابع اطلاعات شخصي و ذهني هستند.
- حقيقت و واقعيت و آگاهي از طريق حس ششم، احساسات يا هيجانات کشف مي شود.
- چشم انداز استراتژيک اغلب مبهم و فلسفي است و اجراي استراتژي نيز به توسعه توانايي هاي داخلي بستگي دارد
4- به استناد مفروضات و ويژگي هاي رويکردهاي عقلايي و شهودي و به تبع سبک هاي کنترلي و سازگاري محورهاي زير براي سنجش ميزان گرايش به رويکردها و سبک ها مورد بهره برداري قرار گرفته است؛
- ميزان توجه به جزئيات در پيگيري امور در مقابل پيگيري هاي کلي و اجمالي
- ميزان تاثير پيگيري هاي منظم و متمرکز در مقابل گسترده و متفرقه
- ميزان موفقيت آميز بودن برنامه ريزي رسمي در مقابل برنامه ريزي غيررسمي
- ميزان موفقيت برنامه ريزي متمرکز در مقابل برنامه ريزي غيرمتمرکز
- ميزان اهميت اطلاعات کمي و عيني در مقابل کيفي و ذهني
- ميزان مفيد بودن اطلاعات رسمي در برابر شخصي
- روش تفسير کمي با پيش بيني دقيق است يا غيررسمي و گفت وگويي
- نقش کارکنان همه سطوح در برنامه ريزي در مقابل نقش انحصاري مديران عالي
- تصميم ها در سطح عالي اخذ مي شوند يا در سطح کارکنان سازمان
- اهداف سازماني واضح و شفاف تعريف شده اند يا کلي و اجمالي
- اهداف سازماني واضح و شفاف ارزيابي مي شوند يا کلي و نحوه پاداش دهي
- در برنامه ريزي نگاه درازمدت است يا کوتاه مدت
5- همان طور که گفته شد دوازده محور فوق در قالب دوازده پرسش تنظيم شد و به عنوان ابزار سنجش ميزان گرايش مديران مورد مطالعه به رويکردها و سبک هاي مديريتي مورد بهره برداري قرار گرفت. مقرر شد براي گرايش به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي نمره 5/2 تا چهار و براي رويکرد شهودي و سبک سازگاري نمره يک تا 49/2 در نظر گرفته شود.
پس از جمع بندي ميانگين نمرات وابستگان به هريک از اقوام نتايج زير حاصل شد؛ کليه اقوام ايران با دارا بودن نمره بيش از 5/2 داراي گرايش به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي هستند اما در اين ميان عرب ها با 017/3 نمره، لرها با 918/2 نمره و فارس ها با 857/2 نمره داراي بيشترين گرايش به مدل کنترلي و کردها با 745/2 نمره داراي کمترين گرايش به مدل کنترلي بودند. پس از تجزيه و تحليل آماري مشخص شد که تفاوت معناداري - به لحاظ علمي - بين گرايش اقوام ايراني به رويکردها و سبک هاي مديريتي وجود ندارد. اين بدان معناست که ويژگي هاي مشترک فرهنگي موجب شده است که گرايش يکساني در آنان به سوي رويکرد عقلايي و سبک کنترلي مديريت به وجود آيد. با توجه به اين گرايش توصيه مي شود برنامه ريزان ملي و محلي در مناطق قومي کشور سبکي را برگزينند که داراي ويژگي هاي زير باشد؛
- پيگيري امور به صورت متمرکز و رسمي و کمتر گسترده و متفرقه
- برنامه ريزي به صورت رسمي و متمرکز و نه شخصي و غيرمتمرکز
- منابع اطلاعاتي کمي و عيني باشد
- تفسير و تجزيه و تحليل اطلاعات به صورت رسمي و قابل پيش بيني باشد
- تصميم گيري در سطوح عالي و به صورت سياسي اتخاذ شود
- اهداف به صورت واضح تعريف و مورد ارزيابي قرار بگيرد
- افق زماني کوتاه مدت باشد
- برنامه هاي عملياتي به صورت ترتيبي باشد
6- به منظور درک مناسب تر نتايج حاصله، جايگاه هريک از اقوام ايراني در گرايش به رويکرد ها و سبک هاي مديريتي در جدول پيوست درج شده است. اين جدول به خوبي تفاوت هاي اندک در اين مورد را نشان مي دهد. اينکه مشترکات عميق بين اقوام ايراني در گرايش به رويکردها و سبک هاي مديريتي به چه علت است نيازمند مطالعات بيشتر است. به منظور شناخت اين موضوع، در بخش ديگري از رساله در قالب مقاله اي مجزا به بررسي مشترکات فرهنگي اقوام ايراني خواهم پرداخت.
روزنامه شرق
http://www.modiriran.ir/modules/news...hp?storyid=820 (http://www.modiriran.ir/modules/news/article.php?storyid=820)
1- يکي از دغدغه هاي جوامع متکثر و چندقوميتي چگونگي اداره و مديريت آن جامعه است. ايران نيز يکي از کشورهاي داراي تنوع فرهنگي و قومي است. علاوه بر دغدغه هاي مربوط به انتخاب ساختار حقوقي مناسب، سبک مديريت و برنامه ريزي و خط مشي گذاري نيز از جمله چالش هاي کارشناسي و مديريتي دهه هاي اخير اين کشور و فعالان اجتماعي آن است. ايران از ديرباز مسکن و مامن اقوام متعدد و مختلفي بوده است. با وصف تطورات و دگرگوني هاي سرزميني زياد، هنوز هم ايران با تنوع قومي شناخته مي شود. استقرار اقوام فارس، آذري، کرد، بلوچ، لر، عرب و ترکمن در ايران قدمتي به درازاي موجوديت آنان دارد تا جايي که با وجود تغيير زبان گروه هايي از اين اقوام به لحاظ اصالت ايراني، هرگز ترديدي در ايرانيت شان به وجود نيامده است.
به دليل همين تنوع و تکثر، بي گمان چگونگي تدبير زندگي جمعي اين اقوام همواره مورد بحث نخبگان و حاکمان اين سرزمين بوده است. اينک در محافل سياسي و مديريتي اين پرسش مطرح است که براي اينکه جامعه ايراني از انسجام دروني برخوردار و نسبت به محيط خارجي منعطف باشد کدام سبک و رويکرد مديريتي مناسب آن است؟ پاسخ دادن به اين پرسش قطعاً نيازمند مطالعات و پژوهش هاي علمي و کارشناسي است.
امري که متاسفانه در جامعه ما، نه در سطح ملي و نه در سطح مناطق قومي، توجه جدي و درخور نياز به آن نشده است. آنچه در اين مقاله کوتاه بدان پرداخته مي شود پاسخي نه چندان کامل و دقيق، اما در اندازه توان محقق است به اين پرسش است. مستندات اين بحث، اطلاعاتي است که در خلال انجام پروژه رساله دکتراي خود بدان دست يافته ام. در حالي که موضوع رساله، مطالعه رابطه بين فرهنگ و استراتژي بود، در ميان پرسش هاي علمي، يک پرسش نيز مربوط به زبان مادري پاسخ دهندگان بود که به استناد آن قوميت آنان مورد شناسايي قرار گرفت. از آنجا که حوزه جغرافيايي تحقيق، مديران چهار سازمان صنايع و معادن، فرهنگ و ارشاد اسلامي، شهرداري ها و اعضاي شوراهاي اسلامي مراکز 30 استان کشور بود، به راحتي مديران وابسته به هريک از اقوام ايراني شناسايي شده و شاخص هاي مورد مطالعه هريک مورد مقايسه قرار گرفت.
از اين نظر پرسش اصلي چنين شد؛ «اقوام ايراني به کدام يک از سبک هاي مديريتي گرايش دارند؟» دراين رابطه از مدل اشنايدر و بارسو - دو تن از محققان نامدار عرصه مديريت - استفاده شد که سبک هاي مديريتي را در دو طيف«کنترلي و سازگار» دسته بندي کرده اند که براساس رويکردهاي «عقلايي و شهودي» ظهور مي يابند. لذا دوازده پرسش مبتني بر عناصر مطرح شده در مدل اشنايدر و بارسو تهيه شد و در اختيار پاسخ دهندگان قرار گرفت. براي سنجش گرايش کامل به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي نمره چهار و براي سنجش گرايش کامل به رويکرد شهودي و سبک سازگاري نمره يک تعيين شد. در نتيجه ميانگين نمرات پاسخ دهندگان در يک طيف يک تا چهار به دست آمد. از ميان 745 پرسشنامه جمع آوري شده، تعداد676 نفر وضعيت قومي خود را بيان کردند که نتيجه جمع بندي آن پاسخ ها در ادامه مقاله تشريح مي شود.
2- از نظر بارسو و اشنايدر که در کتاب معروف «مديريت در پهنه فرهنگ ها» بيان شده است، براي هريک از سبک ها مفروضاتي مد نظر قرار گرفته است که ريشه در فرهنگ دارندگان آن گرايش دارد. از اين منظر سبک مديريت کنترلي به مدلي گفته مي شود که متمرکز و رسمي است، نقش مشاوران خبره در آن مهم تلقي مي شود، براي نظارت، واحدهاي رسمي و متمرکز ايجاد مي شود، براي دستيابي به اطلاعات مورد نياز، عمليات پيگيري و بازرسي به شکل متمرکز و عميق انجام مي شود و غالباً کمي و عيني هستند. در همين راستا مفروضاتي که در چارچوب يک رويکرد عقلايي، مدل کنترلي براساس آن بنا نهاده مي شود به شرح زير خواهند بود؛
- محيط را به آساني مي توان شناخت و پيش بيني کرد.
- اطلاعات، قابل دسترس و تغيير است که اين امر باعث کاهش عدم اطمينان و ابهام محيط مي شود.
- حقيقت براساس آمارها و ارقام تعيين مي شود.
- چشم انداز استراتژيک به عنوان اهداف عيني، مشخص، ملموس و با زبان ساده تعريف مي شود.
- تصميم ها توسط مقام هاي ارشد و کساني اخذ مي شود که داراي بيشترين قدرت يا بالاترين سطح آگاهي هستند.
- زمان، پديده اي خطي محسوب شده و لذا تصميم هاي استراتژيک و درازمدت نيز رويدادهاي مستقل از يکديگر تلقي مي شوند.
- هدف از مديريت استراتژيک کنترل داشتن بر همه اعمالي است که در بيرون و درون اتفاق مي افتد.
3- مدل سازگاري برخلاف مدل کنترلي، غيرمتمرکز و غيررسمي است و در آن همه افراد مسوول طراحي و اجراي برنامه و استراتژي هستند، اطلاعات از منابع شخصي، دوستان و همکاران به دست مي آيد و غالباً کيفي و ذهني بوده و با روش هاي ابتکاري تفسير مي شوند، بحث هاي داغ و گسترده روي مي دهد، تصميم هاي استراتژيک براساس راي اکثريت يا با توافق نظر همه گرفته مي شود، به جاي اتخاذ يک تصميم استراتژيک واحد و منفک، از يک دستورالعمل استراتژيک استفاده مي شود و امکان ايجاد تعديل و تغيير مستمر در استراتژي و برنامه وجود دارد. مفروضاتي که براساس رويکرد شهودي، مدل سازگاري را بنيان مي نهند به شرح زير است؛
- محيط را به آساني نمي توان شناخت و لذا نمي توان کنترل کرد.
- سازمان بايد منعطف باشد تا در برابر رويدادهاي محيطي پيش بيني نشده، واکنش مناسب نشان دهد.
- براي کشف تغييرات جدي به داشتن ديد پيراموني نياز است.
- روابط و تعاملات شخصي کليد بسط و توسعه درک مشترک محسوب مي شوند لذا منابع اطلاعات شخصي و ذهني هستند.
- حقيقت و واقعيت و آگاهي از طريق حس ششم، احساسات يا هيجانات کشف مي شود.
- چشم انداز استراتژيک اغلب مبهم و فلسفي است و اجراي استراتژي نيز به توسعه توانايي هاي داخلي بستگي دارد
4- به استناد مفروضات و ويژگي هاي رويکردهاي عقلايي و شهودي و به تبع سبک هاي کنترلي و سازگاري محورهاي زير براي سنجش ميزان گرايش به رويکردها و سبک ها مورد بهره برداري قرار گرفته است؛
- ميزان توجه به جزئيات در پيگيري امور در مقابل پيگيري هاي کلي و اجمالي
- ميزان تاثير پيگيري هاي منظم و متمرکز در مقابل گسترده و متفرقه
- ميزان موفقيت آميز بودن برنامه ريزي رسمي در مقابل برنامه ريزي غيررسمي
- ميزان موفقيت برنامه ريزي متمرکز در مقابل برنامه ريزي غيرمتمرکز
- ميزان اهميت اطلاعات کمي و عيني در مقابل کيفي و ذهني
- ميزان مفيد بودن اطلاعات رسمي در برابر شخصي
- روش تفسير کمي با پيش بيني دقيق است يا غيررسمي و گفت وگويي
- نقش کارکنان همه سطوح در برنامه ريزي در مقابل نقش انحصاري مديران عالي
- تصميم ها در سطح عالي اخذ مي شوند يا در سطح کارکنان سازمان
- اهداف سازماني واضح و شفاف تعريف شده اند يا کلي و اجمالي
- اهداف سازماني واضح و شفاف ارزيابي مي شوند يا کلي و نحوه پاداش دهي
- در برنامه ريزي نگاه درازمدت است يا کوتاه مدت
5- همان طور که گفته شد دوازده محور فوق در قالب دوازده پرسش تنظيم شد و به عنوان ابزار سنجش ميزان گرايش مديران مورد مطالعه به رويکردها و سبک هاي مديريتي مورد بهره برداري قرار گرفت. مقرر شد براي گرايش به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي نمره 5/2 تا چهار و براي رويکرد شهودي و سبک سازگاري نمره يک تا 49/2 در نظر گرفته شود.
پس از جمع بندي ميانگين نمرات وابستگان به هريک از اقوام نتايج زير حاصل شد؛ کليه اقوام ايران با دارا بودن نمره بيش از 5/2 داراي گرايش به رويکرد عقلايي و سبک کنترلي هستند اما در اين ميان عرب ها با 017/3 نمره، لرها با 918/2 نمره و فارس ها با 857/2 نمره داراي بيشترين گرايش به مدل کنترلي و کردها با 745/2 نمره داراي کمترين گرايش به مدل کنترلي بودند. پس از تجزيه و تحليل آماري مشخص شد که تفاوت معناداري - به لحاظ علمي - بين گرايش اقوام ايراني به رويکردها و سبک هاي مديريتي وجود ندارد. اين بدان معناست که ويژگي هاي مشترک فرهنگي موجب شده است که گرايش يکساني در آنان به سوي رويکرد عقلايي و سبک کنترلي مديريت به وجود آيد. با توجه به اين گرايش توصيه مي شود برنامه ريزان ملي و محلي در مناطق قومي کشور سبکي را برگزينند که داراي ويژگي هاي زير باشد؛
- پيگيري امور به صورت متمرکز و رسمي و کمتر گسترده و متفرقه
- برنامه ريزي به صورت رسمي و متمرکز و نه شخصي و غيرمتمرکز
- منابع اطلاعاتي کمي و عيني باشد
- تفسير و تجزيه و تحليل اطلاعات به صورت رسمي و قابل پيش بيني باشد
- تصميم گيري در سطوح عالي و به صورت سياسي اتخاذ شود
- اهداف به صورت واضح تعريف و مورد ارزيابي قرار بگيرد
- افق زماني کوتاه مدت باشد
- برنامه هاي عملياتي به صورت ترتيبي باشد
6- به منظور درک مناسب تر نتايج حاصله، جايگاه هريک از اقوام ايراني در گرايش به رويکرد ها و سبک هاي مديريتي در جدول پيوست درج شده است. اين جدول به خوبي تفاوت هاي اندک در اين مورد را نشان مي دهد. اينکه مشترکات عميق بين اقوام ايراني در گرايش به رويکردها و سبک هاي مديريتي به چه علت است نيازمند مطالعات بيشتر است. به منظور شناخت اين موضوع، در بخش ديگري از رساله در قالب مقاله اي مجزا به بررسي مشترکات فرهنگي اقوام ايراني خواهم پرداخت.
روزنامه شرق
http://www.modiriran.ir/modules/news...hp?storyid=820 (http://www.modiriran.ir/modules/news/article.php?storyid=820)