moji5
10th October 2009, 02:43 AM
چرا زنان گریه می کنند؟؟!!!!
یک پسر کوچک از مادرش پرسید چرا گریه می کنی؟
مادرش به او گفت: زیرا من یک زن هستم پسر بچه گفت: من
نمی فهمم
مادرش او را در آغوش گرفت وگفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید
بعدهه پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه
می کند
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زنها برای هیچ چیز گریه
می کنند
پسر کوچک بزرگ شد وبه یک مرد تبدل گشت ولی هنوز نمی
دانست چرا زنها بی دلیل گریه می کنند
بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا
جواب را می داند.او از خدا پرسید : خدایا چرا زنها به آسانی
گریه می کنند؟
خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود
به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آنقدر قوی آفریدم تا
بار همه دنیا را به دوش بکشد و همچنین شانه هایش آنقدر نرم
باشد که به بقیه آرامش دهد
من به او یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه
هایش را داشته باشد و وقتی آنها بزرگ شدند توانایی تحمل
بی اعتنایی آنها را نیز داشته باشد
به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن نا امید شدند
اوتسلیم نشود و همچنان پیش برود ، به او توانایی نگهداری از
خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون
اینکه شکایتی بکند
به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه
دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند ، به او
توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات
او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته
باشد. به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز
به همسرش آسیبی نمی رساند اما گاهی اوقات تونایی
همسرش را آزمایش می کند و به او این توانایی را دادم که که
تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل کنار شوهرش
باقی بماند
و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد . این اشک ها فقط مال
اوست وتنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آن نیاز
داشته باشد . او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک
می ریزد
خدا گفت : زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا
چشمهای او دریچه روح است ، و در قلب او جایی که عشق او
به دیگران در آن قرار دارد
یک پسر کوچک از مادرش پرسید چرا گریه می کنی؟
مادرش به او گفت: زیرا من یک زن هستم پسر بچه گفت: من
نمی فهمم
مادرش او را در آغوش گرفت وگفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید
بعدهه پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه
می کند
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زنها برای هیچ چیز گریه
می کنند
پسر کوچک بزرگ شد وبه یک مرد تبدل گشت ولی هنوز نمی
دانست چرا زنها بی دلیل گریه می کنند
بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا
جواب را می داند.او از خدا پرسید : خدایا چرا زنها به آسانی
گریه می کنند؟
خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود
به خصوصی باشد بنابراین شانه های او را آنقدر قوی آفریدم تا
بار همه دنیا را به دوش بکشد و همچنین شانه هایش آنقدر نرم
باشد که به بقیه آرامش دهد
من به او یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه
هایش را داشته باشد و وقتی آنها بزرگ شدند توانایی تحمل
بی اعتنایی آنها را نیز داشته باشد
به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن نا امید شدند
اوتسلیم نشود و همچنان پیش برود ، به او توانایی نگهداری از
خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون
اینکه شکایتی بکند
به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه
دوست داشته باشد حتی اگر آنها به او آسیبی برسانند ، به او
توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات
او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته
باشد. به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز
به همسرش آسیبی نمی رساند اما گاهی اوقات تونایی
همسرش را آزمایش می کند و به او این توانایی را دادم که که
تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل کنار شوهرش
باقی بماند
و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد . این اشک ها فقط مال
اوست وتنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آن نیاز
داشته باشد . او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک
می ریزد
خدا گفت : زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا
چشمهای او دریچه روح است ، و در قلب او جایی که عشق او
به دیگران در آن قرار دارد