توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اسطوره و حماسه
MR_Jentelman
6th October 2009, 09:46 AM
از آنجائی كه اسطوره (http://njavan.com/literarygenres/epic_literature/2009/1/27/84287.html)در ادبیات ما پیشینه طولانی دارد و بخش مهمی از ادبیات ما را تشكیل می دهد می توان با شناخت هرچه دقیق تر آن به تقدسش در میان جامعه و اثرگذاری آن بر ضمیر انسان ها پی برد. مقاله حاضر می كوشد ضمن تعریف و تحلیل اسطوره، به تبیین اسطوره هایی بپردازد كه بیشتر مورد قبول مردم بوده است. در پی آن، علت محبوبیت برخی از اسطوره ها بیان می شود و در پایان به چگونگی ارتباط اساطیر با مباحث دینی و مذهبی می پردازد و جلوه هایی از اساطیر را به تصویر می كشد.
چگونگی تجلی اسطوره ها در آثار ادبی
سخن از اسطوره (myth) است. پدیده ای كه در ادبیات ملل مختلف وجود دارد. امروزه معنا و مفهوم اسطوره چندان متناسب با گذشته نیست. در كلام بزرگانی چون مولوی (http://njavan.com/celebrated_authors/2008/9/29/75500.html)، فردوسی (http://njavan.com/celebrated_authors/2007/5/15/41360.html) عنصر اسطوره شفافیت ویژه ای دارد، لذا برای دست یابی به معنی و وسعت شمول دایره اسطوره، ناچاریم به اجمال تعریفی از این واژه ارائه دهیم و سپس به تحلیل و اهمیت اسطوره بپردازیم.اسطوره در دائره المعارف معین به افسانه، قصه، سخن پریشان معنی شده است، اما این معنای لغوی اسطوره است و مفاهیم آن را بیان نمی كند و باید در نظر داشت كه مفهوم اسطوره از گذشته تا حال تغییر یافته است. اسطوره در اصطلاح آیینه روح بشر است و تجلی حقایق انسانی كه در طول تاریخ ادامه دارد. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازی می كند. اسطوره حاصل تجربه بشر در طول تاریخ است كه نسل به نسل انتقال یافته است. اساطیر همواره برای مقصود و هدفی معین ساخته می شوند.
شاعر و نویسنده با بهره گیری از پایه اسطوره فرهنگ گذشته را بازآفرینی می كند، اسطوره ها می توانند برگرفته از حقایق تاریخ یا برگرفته از چهره های افسانه ای باشند.
«اگر با دقت به مطالعه تاریخی بپردازیم، خواهیم دید كه مسأله هویت و ذهنیتی كه ایرانیان برای خودشان قائل می شدند، در قالب همان داستان های اسطوره ای قبل از اسلام وجود داشت. یكی از عوامل مهم تداوم بخش تاریخ سیاسی، دولت و فرهنگ ما ایرانی ها وجود این اسطوره ها بود.» (1)
اساطیر بیانگر الگوهای برتر و انسان های آرمان گراست. شاخص ترین شخصیت های اسطوره ای جنگاوری، رویین تنی و آرمان گرایی آنهاست.
«یكی از خصایص اسطوره این است كه در آن همچون مدینه فاضله، بشر دنیایی برتر و بالاتر از این دنیا می جوید.» (2)
http://img.tebyan.net/big/1388/01/1192028515586147512463611015919383198.jpg
اگر به تاریخ ایران نوشته مورخان اولیه عرب پس از اسلام نگاه كنیم، همه این بحث ها وجود دارد.لازم به ذكر است كه اسطوره ها را نمی توان بدرستی تجزیه و تحلیل كرد، زیرا آنچه درباره اسطوره ها نوشته اند گاهی جنبه اغراق و چاپلوسی محض دارد تا حقیقت جویی. گرچه می توان جنبه اخلاقی آنها را از خلال ادبیات گذشته باز شناخته و در زمینه درست موارد آن به داوری پرداخت، اما این كار به مطالعه عمیق بستگی دارد، در غیر این صورت چگونه می توان به مطالب افسانه ای اعتماد كرد كه گاهی خود نویسندگان هم به آن اعتمادی نداشته اند. چیزی كه یك اسطوره را ارزشمند جلوه می دهد، شناخت و استخراج ویژگی های واقعی آن و تطبیقش با باورها و اعتقادات جامعه است.
اسطوره های ملی هر منطقه می تواند بر ادبیات آن كشور نقش سازنده یا مخرب داشته باشد، آن هم وابسته به شرایط و عواملی است كه اگر بینش و دید درستی از آن نباشد تمام اقشار آن ملت را دچار آسیب می كند. اگر ادبیات را آیینه ای تصور كنیم اسطوره تصویر آن است كه فرهنگ جامعه را نشان می دهد و بازتاب تجربه و روایت تاریخی مردم در طول سالیانی است كه آنها به ارث برده اند.
«اسطوره ها پاره ای از بدنه تخیل و تفكر انسان است. اسطوره ها در هر قومی به گونه های مختلف تجلی یافته و تكوین می پذیرند.»
شالوده ادبیات هر ملت اساطیری است كه بسیاری از آنها از گزند فراموشی رهایی یافته است. در ملل اساطیری وجود دارد كه در اساس آن با هم مشتركند. امور دقیقی را در حیات ملل می توان یافت كه از امید، آرزو، غم، درد، شادی و ترس مشترك سرچشمه گرفته است كه می تواند عرصه گسترده ای را برای شناخت چهره ملل مختلف باز كند.در طول تاریخ، ملت ها قهرمان خواسته اند و با این قهرمان ها اسطوره سازی كرده اند، ولی معلوم نیست این قهرمانی ها طبق میل توده مردم انجام گرفته باشد. اسطوره ای را مردم می پذیرند كه فرضیه اش را هم پذیرفته باشد. اسطوره سازی زمان و شرایط خاص خود را می طلبد تا باعث رشد تمدن و فرهنگ ملی شود، نه موجب ركود و شكست آن. فردوسی (http://njavan.com/celebrated_authors/2007/5/15/41360.html) از رستم قهرمانی را می سازد كه در سالهای بعد به اسطوره تبدیل می شود. اسطوره هایی كه رنگ سیاسی و زندگی روز سیاسی را می نمایاند مانع انحلال فرهنگ و هویت ملی می شود.
مارزولف (خاورشناس و مردم شناس آلمانی) می گوید:
«شاهنامه در تاریخ اسطوره ای ایران كوشیده است و نقش بنیادی را در اتحاد ملی ایرانیان ایفا كرده است.» (3)
اسطوره ها گاهی رنگ تاریخی به خود می گیرند و برای توصیف اهمیت كار شخص اسطوره ای بكار می رود و گاهی به صورت منظومه های حماسی و زمانی برای بیان مراسم مذهبی پدید می آید. در ایران نیز اساطیر و افسانه هایی در دست است كه به وسیله آنها به شخصیت ملت پی برده می شود. منزلت هر اسطوره در زمان و مكانی كه می زیسته مشخص می شود. انسان هماهنگ و متناسب با زمان خود اسطوره سازی می كند. میلر «نویسنده انگلیسی» می گوید:
«تاریخ های ملی عناصری از اسطوره ها دارند، به طوری كه تحولات را به روش خود تفسیر می كنند و به برخی از تحولات شاخ و برگ می دهند و از اهمیت برخی می كاهند.» (4)
اسطوره ها در هر اقلیمی كه باشد ریشه در وجود افراد آن سرزمین دارد كه به حیات خود ادامه داده اند.
http://img.tebyan.net/big/1388/01/34142133124155234951521717713510633138200157.jpg
بخشی از اسطوره های ملی را اسطوره های حماسی تشكیل می دهند كه مهم ترین جنبه این اسطوره ها طرح انسان آرمانی است كه در آن از ویژگی هایی مانند خرق عادت و قهرمانی بودن بهره می گیرند. انسان های اسطوره ای حماسی، هیچ گاه در چارچوب قواعد منطق ذهنی قرار نمی گیرند و ماورایی محسوب می شوند. از این رومیان اسطوره و حماسه ارتباطی تنگاتنگ بوجود می آید، ارتباطی كه موجب می شود تا حماسه از یك رویداد جنگی و درگیری فیزیكی انسان ها با یكدیگر یا با طبیعت به موضوعی ماورایی تبدیل شود و قابلیت تأویل و تفسیر یابد.
«از دیدگاه ادبیات اسطوره عبارت است از داستان هایی كه با پوشش «نمادها» و «استعاره ها» پس از هزاران سال به ما رسیده است بدون آنكه زمان رویداد یا آفرینندگان آنها را بشناسیم.» (5)
شاعران به وسیله اسطوره واقعیت ها را بازآفرینی می كنند و انسان را به سرچشمه هستی هدایت می كنند. با استفاده از اسطوره می توان قدرت مقاومت در برابر سلطه بیگانه را افزایش داد. قهرمان اسطوره انسانی آرمان طلب است كه برای حفظ استقلال ملی نبرد می كند.
ارنست كاسیرر «مورخ و فیلسوف، 1942» دربارأ اسطوره و كاربرد آن می گوید:
«كار اساطیر معمولا آفرینش جهان یا انسان، زایش و مرگ و نظایر آنهاست. در اندیشه و تخیل اسطوره ای با اعترافات فردی روبرو نمی شویم.
اسطوره عینی شدن تجربه اجتماعی بشر است نه تجربه فردی او. اسطوره آرزوی شخصی است كه تشخص یافته است. از میان بردن اسطوره ها در توان فلسفه نیست. اسطوره آسیب پذیر است. استدلالهای عقلی راهی بدان ندارند و نمی توان آن را با قیاس منطقی رد كرد.» (6)
كهن ترین افسانه های ایرانی، افسانه های اسطوره ای است كه با اندیشه قدرت اهورا و اهریمن رابطه ای عمیق دارد، تفكرات حماسی نیز بر مبنای این اندیشه پدید آمده است. در آن ملتی (اهورائی یان) تمجید شده و ملتی دیگر (اهریمنی یان) نكوهش شده است. در اساطیر نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی، جادو و... نقش آفرین بوده اند.
موارد موجود در اشعار شاعران می توانسته در آن زمان اسطوره باشد یا بعد از عصر آنها در صف اسطوره ها ثبت شود. به نظر نگارنده هر امر قهرمانی و حماسی می تواند به شكل اسطوره بروز كند. اسطوره ها زمانی محبوب و سرنوشت ساز می شود كه طی سالیان طولانی مردم از آن الگوبرداری كنند و درس بگیرند. می توان اسطوره را به نهالی تشبیه كرد كه بتدریج شاخ و برگ می گیرد. ابعاد مختلف اسطوره از جمله: تمدن و فرهنگ، اخلاق اجتماعی، داستان، حماسه، مذهب و... همان شاخ و برگهایی است كه در ضمیر جوامع ریشه می دواند و تركیب آنها باعث ایجاد جامعه ای با مولفه های هویتی مستحكم می گردد. به گفته عماد حجت:
«در بینش اساطیری بین افكار، تصاویر و اشیاء، نوعی همدمی سحرآمیز وجود دارد كه سبب می شود جهان اساطیری مانند رویایی عظیم جلوه كند كه در آن هر چیز ممكن است از چیز دیگری پدید آید.» (7)
اسطوره ها انسجام بخش هویت ملی است و در پاره ای زمینه ها بر فرهنگ های دیگر ملل نیز اثر گذاشته است. نمونه هایی از اساطیر چون داستان رستم، بیژن و منیژه در شاهنامه، فرهاد و شیرین نظامی، داستان خضر پیامبر در قرآن وجود دارند كه به مرور زمان مردم از مضمون آنها درس گرفته اند و آن را سرلوحه باورهای خود قرار داده اند. به برخی از این اساطیر در شعر زیر اشاره شده است:
http://img.tebyan.net/big/1388/01/17717755195198891292122492118565614320249.jpg
بیژنم در چاه و بند دشمناندوستان، آن رستم دستان كجاست؟بیستون ها می كنم در عشق خویشگر بدانم خسرو خوبان كجاست؟آدمی زان رانده و زین مانده امای خدا آن روضه رضوان كجاست؟من همان اسكندر سرگشته امخضرره كو، چشمه حیوان كجاست؟ (8)
قهرمانان بیان شده در شعر بالا الگو و اسطوره ای از عاشق سوخته در ره عشق هستند. شخصیت هایی جان باخته كه قربانی شرافتمندی خود شده اند.
از داستان های دیگر كه به شكل اسطوره درآمده اند «آب حیات»، «آب اسطوره ای» یا «چشمه حیات» است كه نام چشمه ای است در ناحیه تاریكی از شمال كه موسوم به ظلمات است و هر كس از آن بنوشد عمری جاودانه می یابد. بسیاری از شاعران از این اسطوره در شعرشان بهره جسته اند از جمله سهراب در شعر «راه واره» می گوید:
لحظه من در راه است و امشب بشنوید از من
امشب، آب اسطوره ای را به خاك ارمغان خواهد كرد.(9)
با تعمق در آثار ادبی می توان تاثیر و پندپذیری اسطوره را در اندیشه و اعتقاد مردم ریشه یابی كرد و اساطیر را آینه ای از باورهای جامعه دانست كه آنها را در رسیدن به اهداف عالی، پیروزی بر ظلم و یافتن راه حقیقت راهبری می كند.
MR_Jentelman
6th October 2009, 09:51 AM
پیدایش اسطوره
http://img.tebyan.net/big/1385/04/233511212676184145252134177757027417112.jpg
کسانی که کمترین آشنایی با ادبیات و نقد ادبی دارند بی شک به اهمیت شناخت ماهیت اساطیر واقفند و دریافته اند که ادراک زیبایی شناسانه ی ادبیات و تحلیل درست لایه های معنا در آثار ادبی نیاز مبرم به دانستن مفهوم اسطوره و اطلاع از نماد ها و معانی آن دارد. حتی اگر بخواهیم عمیق تر نگاه کنیم تاثیر اساطیر در روانشناسی به حدی جدی است که محققان بزرگی چون کارل گوستاو یونگ مبنای تحلیل های روانکاوانه خود را بر رویا و معانی اسطوره ای نهاده اند و اگر این چنین باشد که اساطیر در شکل دادن ناخوداگاه جمعی ما نقش بسزایی دارند - چنانکه یونگ می گوید- بنابر این انتخاب ها و فعالیت های اجتماعی ما نیز نا خوداگاه متاثر از بعضی ادراکات اسطوره ای خواهد بود ( روشنترین مثال برای این مدعا اعتقاد افراد هزاره سوم به بعضی آیین های نیایش است . مثل گره زدن پارچه های سبز به درختان روشن کردن شمع بر مزار مردگان و ...) بررسی ماهیت اسطوره و جدا کردن حقایق از تخیلات و تاویل تخیلات مشترک در انسانها ، زمینه ای بهتر از نقد ادبی نمی شناسد .
چراکه این ادبیات است که آیینه ی تفکر خلاق و الهامی یک جامعه است و تحلیل متون ادبی نه تنها ارزشهای کلامی بلکه ارزشهای سنتی ، اعتقادی، روانی و اسطوره ای یک ملت را نمایان می کند . البته این بحث بسیار عمیق تر ازین اشاره است و در اینجا غرض ما تنها بیان رویه مقالات اسطوره شناسانه ی صفحه ادبیات بود . که به مرور به محضرتان تقدیم می شود .
پیدایش اسطوره :
وقتی بشر پا به عرصة وجود گذاشت، باید به گونهای با محیط، افراد و دنیایی كه در آن میزیست ارتباط برقرار میكرد و بدینگونه بود كه خداوند «كلمه» را آفرید. انسان با كلمه، طلسم تنهایی را شكست و با این كلید اسرارآمیز، دنیایی از احساس، شور و حال و نیاز را به روی خود و همنوعان خود گشود و هنوز كه هنوز است گوش بشر درصدد شنیدن صدا و كلمهای است كه باز به روی او دنیایی نادیده را تصویر كند، راهی بنماید، عقدهای بگشاید و پنجرة تازهای را فرارویش قرار دهد. وقتی انسان عشق را تجربه كرد و میوة گناه را چشید، وقتی با اسرار طبیعت آشنا شد و ترسید و از طبیعت گریخت و باز به آن پناه برد، وقتی با پلیدیها و ناهنجاریها دست و پنجه نرم كرد و از ایثار و گذشت بهرهمند گشت، وقتی در آرزوی همة نبودها و ایجاد بایدها تلاش كرد و بالاخره در استنباطی كه از چهرة هستی داشت، اندكاندك، جوانههای ظهور اساطیر در ذهن و درون انسان ریشه گرفت و سر برآورد.
گاه انسان خود اسطوره شد و گاه اسطورهها را لمس و تجربه كرد، آنها را ساخت و آفرید. اسطورهها به مانند موجوداتی با قابلیتهای متفاوت بودند كه در ذهن و درون آدمی نفس میكشیدند و بارور شدن را میطلبیدند. فقط باید دستی و توانی میبود تا آنها را بپرورد و به شكلی دلخواه و ایدهآل بسازد. این بود كه واقعیت و تخیل و رمز، به آفریدن چهرههایی پرداختند كه هر یك از آنها با یكی از ابعاد وجودی انسان در ارتباط بود.
http://img.tebyan.net/big/1386/10/77461678565123256444244721277225237209.jpg
اندكاندك اسطوره با مذهب پیوند خورد، با تأملات فلسفی درآمیخت، با خدا و انسان یكی شد، از زمان خروج كرد، به غیب و سحر و جادو مسلح گشت و قدرتی یافت لایتناهی… و چنین شد كه در نگاه و تخیل اسطورهساز، چهرههایی ظهور كردند كه پا در زمین داشتند و سر بر آسمان میساییدند. چهرههایی كه چون خدایان تبعیدی در این خاكدان زمین آواره و سرگردان میزیستند. خدایانی كه بار رسالتی گران بر دوشهایشان سنگینی میكرد و با وجود قدرتهایی شگرف، چهرههای انسانیشان، آنها را محبوس و اسیر زمین میساخت.( مثل خدایان یونان باستان)
اینكه كدام سرزمین خاستگاه اساطیر بوده، هند، بابل، ایران، یونان، مصر… و ظهور آنان از چه زمانی نشئت گرفته، در توان این مقوله نیست. بلكه محور اصلی بحث در حول و حوش علل و انگیزة ظهور و آفرینش اسطوره میباشد.
اینكه اصولاً وجود اساطیر آفریدة چه عواملی بودهاند؟
آیا اسطوره میتوانست پاسخی باشد برای تمامی نیازهایی كه انسان میخواست باشد و نبود؟
نیازهایی كه همواره در طلب و جستوجوی آن بوده است؟
آیا خلق اسطورهها بهانهای بود برای پر كردن تمامی خلأها، كمبودها و پرسشهای پاسخنیافتهای كه انسان در طول ادوار با آن مواجه بوده است؟
یا اساساً اساطیر آفریدة تخیل هنرمندانه و شاعرانه است؟
آیا واقعیتهای ملموس و تجربهها نمیتوانند رنگ و روی اساطیری به خود بگیرند؟
واقعیتهایی كه با تخیلی هنرمندانه آرایش و پیرایش شدهاند؟
اولین قصهای كه به زبان آدمی بیان شده، آیا صورتی واقعی داشته یا از ذهنی خلاق و خیالاتی دور و دراز، آمیخته با اعتقادات خرافی، ساحرانه و جادویی نشئت گرفته است؟
باید گفت بشر به هر واقعیتی كه میتوانست پردهای از ابهام داشته باشد، رنگ و بویی شاعرانه و اساطیری زده است، تا برای خود توجیهی بیابد و دنیای خود و هستی را به گونهای تفسیر كند. اما اینكه ظهور خدایان میتوانسته از این سو، یعنی مخلوق انسان باشد یا از سوی دیگر، یعنی از سوی نیرویی ماورای ذهن و توان و خواست وی، نیرویی كه درصدد تماس با انسان بوده است، جای بحث دارد!
آیا ضعف و ناتوانی انسان او را معتقد به خدایان و نیروهای ماورایی كرده است؟ خدای خورشید، باران، آتش، طبیعت… یا یك نوع حس یا شعور و درك در انسان تعبیه شده است كه او را به تسلیم در برابر نیروهای مافوق وا میداشته است؟
و این حس و نیرو به مرور زمان تكامل یافته، تا به وحدانیت رسیده؟ به مرحلهای كه دیگر اثری از ثنویت نیست. آیا اساس دانش اساطیری منفك از مذهب است؟
http://img.tebyan.net/big/1387/04/6641112159612425141130201236109218444767.jpg
بیشك نمیتوان گفت كه همة اسطورهها موجودات قدسی و مینویاند، یا همه راست و واقعی و یا همه دروغ.
نمیتوان گفت كه اسطورهها موجوداتی الهی، مافوق طبیعی، آسمانی یا اختری و كوكبیاند و یا فقط زمینی. اینكه اسطورهها وجود تاریخی دارند و یا ساخته و پرداخته تخیل و خواب و خیالاند، مورد بحث ما نیست. اسطورهها میتوانند تاریخی باشند، اما ساخته و پرداختة ذهن، میتوانند زمینی باشند با قدرتی آسمانی، میتوانند قدسی باشند، اما محبوس در تقدیر و سرنوشت بشری. میتوانند واقعی باشند اما با ماهیتی ماورایی و خیالی.
جنس اسطوره از جنس شعر است. لوازم و زیبایی و زشتی و بیان و شكل شعر مهم نیست، آنچه كه مهم است پیامی است كه آن شعر میتواند داشته باشد، پیامهای یكسانی كه به شیوههای گوناگون بیان میشود. اسطوره از جنس رمز است، تلمیح است. مافوق است. از جنس عبرت و بیداری است. آرمانزا و آرماننماست. اگر افسانهها و قصهها برای خوابیدن است، اسطورهها برای بیداریاند، اگر در واقع اشیا و موجودات برای بهرهوری و تملكاند، در اسطورهها دارای قداست و منشأ آگاهی و تنبهاند.
اگر افسانهها و قصهها برای خوابیدن است، اسطورهها برای بیداریاند، اگر در واقع اشیا و موجودات برای بهرهوری و تملكاند، در اسطورهها دارای قداست و منشأ آگاهی و تنبهاند.
اسطوره خود زبانی است برای حقایق، حقایق درونی بشر و حقایق برون از توان و تخیل بشر. وقتی حقایق شكل و تصویر میپذیرد، اساطیر چهره مینمایند و با تاریخ عجین میشوند.
همانگونه كه لباسها، نقاشیها، حجاریها، تاریخ و سرنوشت هر مرز و بومی از هم متفاوتاند، اسطورهها نیز در هر سرزمینی شكل و صفات خاص خود را دارند. جغرافیا، زبان، رنگ پوست، فرهنگ، تاریخ، شیوه و روش زندگی، آداب و تجربیات، مذهب، سنت، اخلاق… هر جامعهای را به شكل خاص خود درآورده است. چهره و ویژگی اساطیر نیز تابع این ویژگیها و عوامل است. بنابراین شكل و گونة هر اسطورهای شكلی از فرهنگ و اعتقاد و قصهها و افسانهها و روح و تاریخ آن جامعه را دارد. هر قدر فرهنگها، عقاید، آرزوها، ارزشها، دیدگاهها و شخصیتهای آرمانی به هم نزدیكتر باشند، اسطورهها به هم مشابهترند و هر چه این مقولات یعنی فرهنگ و عقاید و آرمانها و زبانها قویتر باشند، اسطورهها قدرتمند، جاودانتر و قابل فهمترند.
اصل و گوهر اسطورهها یكی است. تنها شكل و توضیح و تفسیر آن متفاوت است. خیر و نیكی، شر و فساد، حماقت و ابلهی، ظالم و مظلوم، ظلمت و روشنایی، فریبكار و فریبخورده، انسان، خدا، شیطان، اشیا، آن گاه كه تن به واقعیت و مادیت میسایند، اسطورهها را میسازند و در زمان و مكان جاری میشوند.
http://img.tebyan.net/big/1387/04/841031387722521424715920932108192662232566.jpg
اسطورهها میتوانند مظهر و سمبل شخصیتهایی باشند كه آدمی به رمز آنها را تصویر میكند. شخصیتهایی كه گاه آمیخته از دو نیروی متفاوت و متناقضاند، گاه آمیخته از چندین نیرو و گاه سمبل یك نیروی خاص. بینش اساطیری و رمز و راز مضمر در آنها، با اصول متعارف عقلانی همخوانی و همسانی ندارد. به هر صورت انسان موجودی است كنجكاو و دقیق، رمزآفرین و جستوجوگر، مشوق، معنیساز، ماجراجو، برتریطلب، حقیقتخواه، هنرمند و مسلح به ابزاری چون تخیل، احساس، فكر، عقل، هوش، شهوت، ترس، نفرت، عشق، حكمت، خواب، مذهب و سنت… و در رویارویی با دنیای شگرف و لایتناهی و بی حد و مرز، دنیایی پر از شناختهها و ناشناختهها، ظاهر و پنهان، كشف و شهود و اسرار و نهانیها… وقتی كه این نیروها با هم میآمیزند، معجون اساطیر را میسازند. وقتی پرندهای میپرد، جغدی آواز میخواند، قویی در رودخانه شنا میكند، درختی پیر و متروك میشود، برگی میافتد، همه حوادث طبیعی و انسانی، رنگ و بویی اسطورهای میگیرند و هر نگاهی به گونهای تفسیر میكند
منبع:بخش ادبیات تبیان
MR_Jentelman
6th October 2009, 09:53 AM
یكی از علل پیدایش اساطیر، گریز بشر از قبول گناه، پذیرش و تسلیم وی در مقابل قدرتهای مرموزی است كه درصدد انهدام و نابودی ویاند. قدرتها و دستهایی كه بیاختیار او عمل میكنند، رقم میزنند و بر سرنوشت بشر حاكماند. یكی از خصیصههای بارز این گونه اساطیر، ماورایی بودن آنان است. موجوداتی كه از فضاهای دوردَست با قدرتهای فوق بشری عمل میكنند. با این حال چون اساطیر ساخته دست بشرند، مرگ آنان نیز به گونهای رمزآمیز و عجیب به دست بشر ابداع و طراحی شده است. چنان كه هر یك به شیوهای خاص، كه باید به وسیلة دشمن كشف و فهمیده شود، میمیرند و یا به ابدیت میپیوندند.
اسطورهها برخلاف افسانه و قصه كه مشتمل بر ماجرایی است كه آغاز و پایانی دارد و پیآمدی بر آن مترتب نیست، مانند قوانین و پدیدههای تغییرنیافتنی و انكارناپذیر طبیعت، پدیدههایی كه از آغاز ظهور انسان تا به امروز و تا ابد، در بطن و متن هستی جاری و ساریاند، عمل میكنند. چنان كه اسطورهها میتوانند تبیین و تفسیر قوانین و پدیدههای حاكم بر طبیعت هستی و طبیعت بشری باشند و آنان كه از مذهب نیز میگریزند نمیتوانند منكر حاكمیت این قوانین و پدیدهها و پیآمدهای لایزال آنها باشند.
اگرچه عكس این تعریف را پذیرفتهاند كه اساطیر به جای آنكه تبیین و توحید طبیعت باشند، توصیف و تعریف مافوق طبیعتاند. زیرا میان طبیعی و مافوق طبیعی مرزی نیست و دنیوی و دینی در یكدیگر تداخل سرّی دارند و از هم بهرهمندند.
دو خصیصة بارز قهرمانان اسطورهای یكی آن است كه اغلب آنها از نسل و نژاد خدایاناند و یا پادشاهان. این قهرمانان نه از تخمه و تبار پست و زبوناند و نه از خانوادههای فقیر و بیاصل و نسب و گمنام. و دیگر آنكه اغلب خود بنیانگذار و مؤسس تمدناند و انسانیّت و مدنیّت، حق و دِینی عظیم نسبت به آنان احساس میكند. بدینگونه است كه ناچار اساطیر به تاریخ میپیوندند و سرنوشت و سرگذشتشان با وقایع تاریخی گره میخورد. تاریخی كه دیگر نمیتوان آن را انكار كرد، حذف نمود و از خاطرهها زدود. زیرا در اصل اسطوره، پیش از آنكه اندیشیده و بیان شود، احساس و تجربه شده است و وجدان بشری آن را دریافته است و از آن بهره گرفته است.
http://img.tebyan.net/big/1386/09/6318214317616121526921911171012928263088.jpg
با این حال بیان این نكته ضروری است كه اگرچه اساطیر با تاریخ عجین شدهاند و گسستن آنها از تاریخ امری ناممكن است، اما باز به تعبیری مجرد از زمان و مكاناند و به عبارتی تعلق به زمان و مكان خاصی ندارند و این امر ناشی از خواست انسان به تحقق و تجربه كردن ابدیت و جاودانگی و زیستن با آن در این جهان خاكی است. جاودانگیای كه همواره یادآور این است كه انسان وجود دارد، خود را گم نمیكند و از یاد نمیبرد. یادآور اینكه انسان همواره بوده است و هست و خواهد بود و همیشه مربوط و متعلق به وجود و هستی است.
وجود اساطیر نشانگر و مبرهن این امر است كه بشر نمیتواند بدون روح و معنی، ارزش، ایدهآل و بدون توجیه خود و هستی به زندگی ادامه دهد و باید خود را به چیزی بیاویزد، روی چیزی بایستد. بر چیزی تكیه كند. اصلاً انسان یله و رها واقعیت ندارد.
وجود اساطیر نشانگر و مبرهن این امر است كه بشر نمیتواند بدون روح و معنی، ارزش، ایدهآل و بدون توجیه خود و هستی به زندگی ادامه دهد و باید خود را به چیزی بیاویزد، روی چیزی بایستد. بر چیزی تكیه كند. اصلاً انسان یله و رها واقعیت ندارد.
چرا در فرهنگ اساطیر، اشیاء و عناصر طبیعی دارای قداستاند و قهرمانان دارای صفات و شخصیتی ماورایی و غیر واقعی؟
بیشك حس و بینش مذهبی و ماورایی در ظهور و پیدایش اساطیر نقش بارز و انكارناپذیری دارد. همین كه انسان به خلقت خویش، كائنات، اشیا و طبیعت اندیشیده و به تفسیر و بیان آنها از دیدگاه خود پرداخته و برای آنها معنی و مفهومی قائل شده، نشاندهندة این است كه آن حس مذهبی در او وجود داشته و در او تعبیه شده است.
وقتی وحی نازل شد، وقتی ارتباط انسان با خالق برقرار و حاصل گشت، دیگر انسان گوینده و مفسر هستی نبود، بلكه از آن سو گویندهای بود كه هستی را آن چنان كه هست بیان و تفسیر میكرد. بنابراین از نگاه یك انسان مذهبی، آب، آتش، خاك، انسان، كاینات، اشیا، مكانها و چهرهها… رنگ و بویی دیگر مییافت.
قهرمان مذهبی دیگر خیالی و ساخته و پرداخته ذهن آدمی نبود، نه در شكل و نه در ماهیت، بلكه همة آنها واقعی بودند. بیهیچ شك و تردیدی. اگرچه پس از اندكی این قهرمانان رنگ و رویی اساطیری میگرفتند و حتی از ارزش و جایگاهی فراتر از اساطیر برخوردار میشدند.
http://img.tebyan.net/big/1386/11/52104214851184251691892364634190195231207.jpg
بنابراین نطفة اساطیر، با ظهور و پیدایش آفرینش بسته و منعقد شده است و بینش خلاقیت و تفكر در چگونگی آغاز هستی و خلق شدن و صورت و نقش بستن هستی به بیان اساطیری میبایست منشعب و برخاسته از تفكر مذهبی باشد. اگرچه مذهب و اسطوره دو مقولة جدا از هماند و غالباً ظهور اسطوره را از نظر قدمت مقدم بر مذهب میانگارند. زیرا ظهور پدیدة مذهب به وحی و القای آن از سوی موجودی دیگر نسبت داده شده است و چیزی است منفك از خواست و ارادة بشر… و ظهور اساطیر استنباطی است كه انسان مذهبی یا غیر مذهبی میتواند از هستی و خلایق داشته باشد.
دنیای اساطیری دنیایی است مملو از دیوان و شیاطین و همچنین فرشتگان و ارواح نامرئی؛ اعم از ارواح بهشتی و ارواح دوزخی. دیوانی كه گاه دشمن انساناند و در تعارض و نابودی و جنگ با وی و گاه در خدمت او و وسیله نجات وی و پیروزی از آن كسی است كه قوای عظیمی از دیوان و فرشتگان را سوی خود گرد آورد و مطیع خود بسازد و از آنان در وقت لزوم كمك و استمداد جوید.
جستوجو در احوال ستارگان، غیبگویی، سحر و جادوگری، تعبیر خواب، پیشگویی، قِران سرنوشتساز ستارگان، شفابخشیهای معجزهآسای گیاهان افسانهای، تولدها و لشكركشیها، سفرها، جنگها، موجودات غیر انسانی، انسانهای عوالمِ دستنیافته … در قصههای اساطیری مقام و جایگاهی سرنوشتساز دارند. در دنیای اساطیری آدمی انگار در هر قدم و در هر لحظه میتواند از دنیای محسوس قدم به عالم غیر محسوس و دنیای موجودات و قوای جادویی بگذارد و گاه هر چیز ممكن تبدیل به ناممكن و هر امر ناممكن امری بدیهی و عینی به شمار آید.
به هر صورت در عصر كنونی پرداختن به دنیای اساطیر و جولان زدن در عرصة آن همچون پرداختن به هر مقولة دیگر، میتواند نقبی باشد برای رهایی و رستگاری و تنبه و بیداری.
آگاهی یافتن از دنیا و چهرههای اساطیری اگرچه كلید و راهحل مشكلات و معضلات كنونی نیست، اما میتواند وسیلهای باشد در بهتر فهمیدن و شناختن تمدنها و جوامع مختلف و افكار و آرزوها و آرمانهای آنان و یافتن زبانی برای ارتباط بیشتر با آنان و استحكام هر چه بیشتر این ارتباط و شاید در نهایت راهی برای بهتر اندیشیدن.
منبع:تبیان
MR_Jentelman
7th October 2009, 03:22 PM
روایتی از اسطوره های ایران و نقش فرهنگی- اجتماعی آنها در فرهنگ مردم
بخش اول
http://img.tebyan.net/big/1388/07/19824727517218712392126241167236153910202.jpg
ایرانیان شاخه ای از اقوام هندواروپایی بودند که در هزاره های پیش از میلاد به فلات ایران وارد شدند. ایشان، از میان اقوام اروپایی با هندوان نزدیکی بیشتری داشتند و محققان بر این باورند که دو شاخه ایرانی و هندی مدتها با هم می زیستند تا اینکه از یکدیگر جدا شده و شاخه ای به هند و شاخه ای به ایران رفتند.
از این روست که صورت های کهن اساطیر ایرانی شباهت بسیاری با صورت های کهن اساطیر هندی دارد و اسطوره شناسان گاه با کمک اساطیر قوم خویشاوند صورت های کهن یا باستانی اسطوره ای خاص را بازسازی می کنند. با مستقر شدن ایرانیان و هندوان در ایران و هند سیر تکاملی اسطوره ها تا حد زیادی مشترکات ایشان تفاوت یافت. اساطیر ایران تاثیر بسیار زیادی ازاسطوره های اقوام بومی نجد ایران و اسطوره های میانرودانی پذیرفت. محققان این تاثیر را درجا به جایی اساطیر ایران نشان داده اند.
اسطوره در وهله نخست یک روایت، قصه و داستان است. با این تفاوت که کسی که اسطوره را باور دارد، آن را حقیقی می داند در حالی که افسانه یا قصه را راست نمی داند و آن را نوعی سرگرمی به شمار می آورد. برای اسطوره باور، اسطوره همیشه یک واقعیت انکار ناپذیر است. پس نمی توان گفت که همه اساطیر، زبان رمزی دارند زیرا اگر از دیدگاه اسطوره باور، اسطوره واقعی است پس رمز گونگی آن بی معنی است. هر چه هست، اسطوره برای امروزیان مانند گذشته نیست. همه اسطوره شناسان بزرگ امروز در این امر متفق القول هستند که زبان اسطوره رمزی نیست و البته در فرهنگ ما می توان راه حلی برای پیوند واقعیت با رمز یافت. (برگرفته از مصاحبه جلا ستاری با دکتر فکوهی)
در مصاحبه ای که با خانم دکتر مختاریان استاد مدعو دانشگاه تهران در زمینه اسطوره های ایران صورت گرفت ایشان سخنان خود را اینگونه آغاز کردند: «در ایران تعریف دقیقی از اسطوره ارائه نشده است. در ایران برخلاف غرب، از دید فلسفی به آن نپرداخته اند.
در غرب بحث مربوط به اسطوره از دوره افلاطون مطرح شد و از آن پس این روند در دوره نوافلاطونیان ادامه یافت. به عبارتی از همان آغاز در یونان، متفکران درگیر تعریف دقیق و مشخصی از اسطوره بوده اند. رویکردهایی که از همان زمان در یونان مطرح بود، به سه دسته تقسیم میشود:
رویکرد عقلانی ؛ از این دیدگاه اسطوره ها جزء خرافات شمرده می شوند که اشراف یا روحانیون برای فریب مردم بکار می برند.
رویکرد تمثیل گرایانه ؛ این رویکرد بر این باور بود که اسطوره ها تمثیلهایی هستند که حقایق طبیعی و اخلاقی را نشان میدهند. به عبارتی در اسطوره ها معنا و مفهومی نهفته است و هدف شنونده یا مخاطبان اسطوره ها رسیدن به معنای پنهان آنهاست و این دیدگاه با نوافلاطونیان ادامه می یابد.
رویکرد تاریخی ؛ در این دیدگاه اعتقاد بر آن بود که اسطورهها در اصل همان رویدادهای تاریخی است و در این رویکرد این حوادث تاریخی هستند که اسطوره ها را شکل می دهند.
این طرز تلقیها همچنان در غرب ادامه می یابد تا به دوره ای می رسد که در عصر روشنگری یکبار دیگر اسطوره ها از نظ عقلانی مردود شمرده می شوند، سردمدار این نظریه ولتر است. تا اینکه رومانتیست های آن زمان با این رویکرد در می افتند و اسطوره را روندی معرفت شناختی الهی توصیف می کنند. سردمدار این نظریه شلینگ است.
با شکل گیری حوزه انشان شناسی در قرن 19 یکبار دیگر اسطوره ها موضوع داغ پژوهش ها قرار گرفت و در این حوزه با دیدگاهی فرهنگی نخست در پی اصلی جهان شمول برای توضیح اساطیر برآمدند. همین سبب شد که یافته ها و شباهت های اساطیر ملل موضوع جذابی برای حوزههای دیگر از جمله روانشناسی و جامعه شناسی نیز قرار گیرد. برخورد این علوم با اسطوره به منظور هرچه علمی تر کردن اسطوره بود. به عبارتی اعتبار علمی بخشیدن به اسطوره.
در ایران برخورد با اساطیر هنوز بیشتر تحت تاثیر جنبه روایی و داستانی آن است و هنوز جایگاه علمی نیافته است.
موضوع بیشتر اسطوره ها در ابتدا برای تعریف و توصیف آفرینش بوده اند، در این باره که چگونه درخت، انسان، خورشید و همه چیزهای دیگر پدید آمده اند. اما امروزه این بخش از اساطیر به زمانی تعلق داشتند که بشر خود را در جهان پهناور، سرگشته و سراسیمه می دید و می خواست به جهان پیرامون خود معنا و مفهوم بخشد. در حالی که با پیشرفت علم و عقلانیت، دیگر کمتر به این بخش از اساطیر توجه می شود. هر چند که حتی امروز، ذهن ما از اسطوره خالی نیست. به عبارتی ممکن است که ما دیگر به موضوع باران همان دید اسطوره ای را نداشته باشیم و دیگرتصور نکنیم که از نبرد ایزدی در آسمان با اژدهای بازدارنده باران به وجود می آید ، اما این به آن معنی نیست که ما نسبت به همه موضوعات همین نگرش را داریم. مثلا هنوز انسان امروزی به رغم پیشرفت علم باز هم درگیر طالع بینی وتاثیر ستارگان در سرنوشت خود است. پس اسطوره تفکری است که همچنان در ذهن انسان وجود دارد و نباید آن را با رویکردهای کاملا علمی و عقلانی مردود دانست. چون علم قادر نیست برای هم? مفاهیم نفکر اسطوره ای جانشینی قرار دهد. فقط باید آن را شناخت و جهت داد.
http://img.tebyan.net/big/1388/07/1916239203272362481051001402382153181134121.jpg
دکتر مختاریان در ادامه سخنان خود در مورد تعریف اسطوره و تفاوت آن با افسانه چنین بیان کردند: «همانطور که در نظریات لوی استروس مطرح شده، تفاوتی در اساس و پایه این دو ( اسطوره و افسانه) نیست، فقط این دو در روند خود دو الگوی جداگانه دارند؛ اسطوره ها بیشتر جنبه کیهانی و جهانی دارند و تقابلها (عناصر متقابل، مانند نور و ظلمت) در اسطوره ها بر خلاف افسانه ها بسیار قویتر است، مثل تقابل خیر و شر. دیگر اینکه اسطوره ها بر خلاف افسانه ها از جنبه اخلاقی و اجتماعی کمتری برخوردارند، در واقع در اسطوره ها سه عنصر،شریعت مذهبی، انسجام منطقی و فشار جمعی بیشتر از افسانه هاستبه عبارتی جنبه باورمندی آن ها بیشتر است.در افسانه ها مدام اسمها و شخصیت ها تغییر می کنند در حالی که در اسطوره اینگونه نیست، در اسطوره فشار جمعی مانع از تغییر می شود. فرم افسانه ها معمولا تکاملی است، از یک آسیب شروع می شود و به یک پاداش و پایان خوش و راضی کننده بهبود می یابد، در حالی که در اسطوره ها اگر واقعیت تلخی از ابتدا وجود دارد، اسطوره همان را بیان می کند.
به نظر ایشان، افسانه ها بر اساس آرمان های انسانی شکل گرفته اند و به همین دلیل متغیرترند . البته این هر دو عناصر مشترکی را نشان میدهند و از لحاظ تحقیق افسانه ها جنب تکمیلی برای اسطوره ها دارند.»
MR_Jentelman
11th October 2009, 05:06 PM
<H3><H2><H3><H2><H3>روايتي از اسطوره هاي ايران و نقش فرهنگي- اجتماعي آنها در فرهنگ مردم</H3>
</H3> بخش دوم(پاياني) :</H2></H3></H2>
http://img.tebyan.net/big/1388/07/2218269665912362218128129821209215852.jpg (http://njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/07/77230140209220225244701871231343220514134.jpg)
در ايران يک دولت ملي قدرتمند وجود داشته که پايه هاي آن در اساطير بوده است. هر چند که فرهنگ ايراني، فرهنگ شفاهي بود –برخلاف فرهنگ مکتوب يونان- اما آن فرهنگ شفاهي در نماد، تصوير و معماري ايران بروز پيدا کرد. در ايران، به جز اين ميراث باستان که به پيش از اسلام تعلق دارد، ميراث ديگري هم با نام ميراث اسلامي وجود دارد. ايراني ها به خاطر همان مبناي فرهنگي غني، به سرعت دين اسلام را ايراني کردند. هانري کربن، اسلام و ايران شناس بزرگ هم از اسلام ايراني حرف مي زند. جغرافياي جهان هم نشان مي دهد که اسلام ايراني، تا اندازه زيادي، روي پهنه فرهنگي ايراني ارتقا مي يابد.
دکتر ژاله آموزگار در کتاب تاريخ اساطيري ايران خود، منابع اساطيري ايران را اينگونه معرفي مي کند:
«الف) منابع هندي؛ به دليل فرهنگ مشترک که از دوران مهاجرت آرياييان به بعد ميان بوميان و هند و ايران وجود داشته است.
ب) منابع اوستايي؛ کتاب اوستا که زبان آن جزء زبانهاي باستاني ايران است و مدتها سينه به سينه نقل مي شده، در دوره ساساني با تکيه برآگاهيهاي همه موبدان و با خطي که در دوره ساساني بر مبناي خط پهلوي اختراع شده بود، تدوين يافته است.
ج) منابع مانوي؛ شامل نوشته هاي ماني و پيروان اوست.
د) منابع پهلوي؛ منظور سنت هاي متعلق به دوره ساساني است و حتي اين آثار روايتهاي بسيار قديمي تري را بازگو مي کند.
ه) منابع عربي و فارسي؛ شاهنامه (http://njavan.com/Celebrated_Authors/2009/5/14/91727.html)در واقع منبع اصلي روايتهاي اساطيري و حماسي ايران به زبان فارسي است و بر اساس خداينامه ها سروده شده است.
و) نگا ره ها؛ نگاره ها بازمانده از دوره هخامنشي، اشکاني و ساساني بر ديواره ها و روي مهرها و سکه ها و ظرفها است که تصويره ايي از خدايان و قهرمانان گذشته را منعکس مي کنند.
ز) نوشته هاي مورخان غير ايرني؛ نوشته هاي تاريخ نويساني مثل هرودوت و منابع ارمني و سرياني را مي توان نام برد».
نخستين پژوهشهاي اسطوره شناختي و پژوهش در افسانه ها از اوايل سده چهاردهم ه.ش آغاز گرديده است. پژوهشهاي استاد ابراهيم پور در نخستين دهه همين سده با انتشار مجموعه اوستا شناسي و تعليقات اسطوره هاي پيرامون گاتها و يشت ها و ديگر بخش ها اوستا صورت گرفت. صادق هدايت (http://njavan.com/Celebrated_Authors/2007/8/11/44386.html)با انتشار بخش هايي از متون پهلوي و گردآوري افسانه ها گام موثر ديگري برداشت. اسطوره شناسي يکي ازشاخه هاي انسان شناسي فرهنگي است که از آغاز قرن 18 ميلادي مورد توجه تاريخ نگاران و مردم شناسان بوده است.
در اساطير ايراني بيش از هر چيز نبرد خير و شر و عناصري که در زير آن دو رده بندي مي شود، چشمگير است. به عبارتي تفکر ايراني در همه چيز در پي اين رده بندي است و جنب? اخلاقي قوي اي به آن داده است.
دکتر کزازي در کتاب رويا، حماسه، اسطوره خود آورده است که: «هر چند کاربرد واژه اسطوره در ادبيات باستاني ايران پيشينه اي ندارد، اما کاربرد آن به صورت جمع اساطير/ الساطير 9 بار در قرآن به معني «افسانه و نوشته هاي پيشين»آمده است. معني اين واژه نيز در تازي «افسانه ها و سخنان بي بنياد و شگفت آور»است».
استاد دانشگاه تهران در ادامه سخنان خود در ارتباط با موضوع اسطوره ها در ايران باستان چنين گفت: «در اساطير ايراني بيش از هر چيز نبرد خير و شر و عناصري که در زير آن دو رده بندي مي شود، چشمگير است. به عبارتي تفکر ايراني در همه چيز در پي اين رده بندي است و جنب? اخلاقي قوي اي به آن داده است. يکي ديگر از عناصري که در همين رده بندي اهميت زيادي در فرهنگ ايراني داشته است مفهوم شاه و فره مندي او از طرف خداست. شاهي که در خدمت رد? نيک باشد فره هميشه به او تعلق دارد، و هر کاري که او را از اين رده خارج سازد باعث گسستن فره از اوست. بررسي اين مسائل و اين رده بندي فرهنگ و ريشه هاي فرهنگي ايراني را روشن مي سازد.
گفتيم که در فرهنگ اساطير ايران، تقابل خير و شر وجود دارد و نه تقابل انسان و خدا. پيام اسطوره هاي ايراني تقابل دو گوهر است؛ دو گوهر خير و شر. يکي راستي و ديگري ناراستي، يکي خوشبويي و ديگري بويناکي، يکي روشنايي است و ديگري تاريکي» (برگرفته از مصاحبه جلال ستاري با دکتر فکوهي).
کهن ترين نمونه هايي که از صورت باستاني اساطير ايران مانده است، اشاره هايي در اوستا است، بخصوص در يشت ها. چون يشت هابيش از هر چيز مجموعه اي از سرودهاي نيايشي هستند. اشاره هاي مفصل به اسطوره ها در آنها وجود ندارد و هر چه هست سر بسته و کوتاه است. تا آنجا که مفصل ترين متن ها پيرامون اساطير ايران در نوشته هاي زرتشتي به زبان فارسي ميانه است.تدوين نهايي اکثر آنها در اوايل دوران اسلامي است و بيشترشان مبتني بر متنهاي اواخر دوران ساساني است و بعضي هم مطالبي مربوط به وقايع پس از حمله تازيان به ايران نيز به کتاب اضافه کرده اند. برخي از معروفترين اين کتابها عبارتند از: بندهش، دينکرد، گزيده هاي زادسيرم و روايت پهلوي.
دکتر مختاريان معتدند که«پيام اسطوره هاي ايراني هم با توجه به تقابل دو الگوي خير و شر، پيروي از الگوي خير و وفاداري به آن است و اينکه بشر پيمان ببندد که دروغ نگويد. هر چند امروزه اسطوره ها معناي واقعي خود را از دست داده اند و ما ديگر کمتر شاهد درک معناي واقعي آنها هستيم. در واقع همان خدمتگزاري به مفاهيم خير از پيام هاي بزرگ اساطيري ايران است.
http://img.tebyan.net/big/1388/07/68652097167249919852901736521397911.jpg (http://njavan.com/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1388/07/9823820321223422501842066725222372243156219.jpg)
ايشان در ادامه سخنان خود بيان کردند که هر چند امروزه شاهد حتي کشف پيچيدگي مسائل طبيعي از طريق علوم جديد هستيم و حتي با اينکه علم تا حدي توانسته بگويد مثلا باران چگونه پديد آمد ولي در آن بخش که علم واقعيت را نتواند روشن کند، ما هنوز درگير اسطوره هستيم و ريشه هاي آن به شکل گيري تفکر انسان در گذشته برمي گردد. اگر ريشه هاي فرهنگي اسطوره ها را بدست بياوريم متوجه مي شويم که اين ريشه هاي فرهنگي چه تاثير بسزايي در هويت بخشي ملت ما دارند. اگر ملتي ريشه هاي خود را نيابد، اسطوره ها از ميان آنها رخت برميبندند و بسياري از مفاهيم موثر در فرهنگ ما اگر درست شناخته نشوند، به نوعي زندگي معنوي خود را از دست مي دهيم. اين گونه مفاهيم براي زندگي روزانه، براي نمونه مسئل? ازدواج و ويژگي هاي آن در فرهنگمان، اهميت به سزايي دارد.
اهميت اسطوره ها و شناخت آن ها در رويکرد ما به مسائل فرهنگي و حتي گسترش و استفاد? آن ها براي رشد اقتصادي اهميت به سزايي دارند.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.