MR_Jentelman
5th October 2009, 09:38 AM
بسياري بر اين اعتقادند كه ميان قصههاي عاميانه و قصههاي ادب كهن، تفاوتي نيست. برخي پا را از اين هم فراتر مينهند و در بحثهاي ادبي خود، واژههاي قصه، داستان، رمان، حكايت و افسانه را چنان سهلانگارانه به كار ميبرند كه گويي تمايزي ميان آنها نيست و البته مراد ايشان اين است كه واژه هاي فوق معناهاي يكساني دارند.
ايشان گونههاي ادبي فوق را نه تنها از نظرگاه عمدهترين نقطه اشتراكشان، يعني روايت، كه از نظرگاه ساختار نيز يكي ميدانند. از ديدگاه اين افراد، سمك عيار، اسكندرنامه و داراب نامه طرطوسي، نمونههايي از پيشگامي نويسندگان ايراني در رماننويسي ايران به شمار ميروند.
از اين شمارند، دكتر سيروس شميسا ، دكتر ذبيحالله صفا و دكتر محمدجعفر محجوب .
اما با وجود نظريه ي چنين بزرگاني، گونههاي ادبي، مرزهاي نسبتاً مشخصي دارند كه آنها را از يكديگر متمايز ميسازد. بسياري بر اين باور اند که رماننويسي نوين ايران، پس از بوفكور صادق هدايت (http://njavan.com/celebrated_authors/2007/8/11/44386.html)و داستان كوتاهنويسي امروز فارسي نيز پس از «يكي بود يكي نبود» سيد محمدعلي جمالزاده، (http://njavan.com/celebrated_authors/2005/8/30/12906.html)رخ نمود. هر چند كه هم اين دو، و هم آنان كه بعد آمدند همچون صادق چوبك (http://njavan.com/celebrated_authors/2004/9/16/23038.html) ، بزرگ علوي تا هوشنگ گلشيري و محمود دولتآبادي، خواسته يا ناخواسته وامدار ادبيات كهن و قصههاي عاميانه بودند؛ اما اين بدان معنا نيست، كه حاصل عرقريزي روح ايشان، فرآوردهاي همچون آثار سلفشان باشد و ايشان برهمان جاده گام نهاده باشند كه پيشتر، سرايندگان قصههاي عاميانه و كهن، سنگلاخهايش را كوبيدهاند؛ زيرا با وجود اينكه بعضي مواقع همگراييهايي در معناهاي مشترك ادبيات تمام اعصار، شائبه چنين نگرشي را فراهم ميآورد، اما ساختار داستانهاي امروزي چنان تفاوتهاي اساسي با قصههاي كهن و عاميانه دارد كه نميتوان آن دو را زاييده ي يك انديشه و يك نگاه استادانه دانست.
و اين تفاوت حتي در مقايسه قصههاي عاميانه فارسي و قصههاي ادب كهن فارسي نيز به چشم ميخورد. پس بدون در نظر گرفتن تقسيمبنديهاي قصه، از نظرگاه موضوع، با عنايت به وجود عنصر روايت در كليه قصههاي نثر و نظم، ميتوان به سه گونه قصههاي عاميانه فارسي، قصههاي ادب كهن پارسي و داستان امروز ايران اشاره كرد. بدون شك اين ترتيببندي از نظر تاريخ پيدايش هر يك نيز صدق ميكند، يعني ابتدا قصههاي عاميانه به صورت شفاهي خلق شدهاند و سپس گونههاي ديگر ادبي.
اما تعريف هر يك:
1- قصههاي عاميانه ي فارسي:
اصليترين مشخصه قصههاي عاميانه، شفاهي بودن و عدم وابستگي و تعلق آنها به فردي خاص است هر چند اين قصهها نيز گاه مكتوب شدهاند، اما هيچگاه نويسنده آن شهرتي فراتر از نام قصه نيافته است. و نويسنده از بازنويسي اثر به مرحله بازآفريني و خلق اثري تازه نرسيده است. از اين دستهاند: سمك عيار، رموز حمزه، ابومسلمنامه، سندبادنامه، اميرارسلان و اسكندرنامه كه البته نامهاي ظهيري سمرقندي، نقيب الممالك و منوچهر حكيم بر نسخههايي از سه اثر آخر سنگيني ميكند.
ساختار داستانهاي امروزي چنان تفاوتهاي اساسي با قصههاي كهن و عاميانه دارد كه نميتوان آن دو را زاييده ي يك انديشه و يك نگاه استادانه دانست.
قصههاي عاميانه بخشي از ادبيات عاميانه به شمار ميروند و ادبيات عاميانه نيز به نوبه خود بخشي از دانش مردمي و يا فرهنگ عامه است كه معادل آن همان «فولكلور» است كه براي اولين بار در سال 1885 م از سوي آمبرويز مورتن به كار برده شد.
2- قصههاي ادب كهن فارسي :
به آن دسته از آثار روايي كه در دورههاي تاريخي گذشته ي ايران، توسط شعرا و نويسندگان ايراني خلق شدهاند، قصههاي ادب كهن فارسي ميگويند، وجه مشخصه اين قصهها، ارزش ادبي آنها (به كار بردن صناعات ادبي در آنها) و خلق آنها توسط افرادي خاص است. يعني اگر هم هسته اصلي قصه مورد نظر، بيشتر در ميان مردم شنيده ميشده ويا توسط افراد ديگري هم ثبت شده است، اما نويسنده ي مذكور در باز آفريني، آن چنان قدرتي از تخيل و انديشه روا داشته است كه هسته اصلي قصه، دچار دگرگوني اساسي شده و يا با زيباترين شكل، پرداخت شده است.
از اين شمارند: اغلب آثار مولوي، فردوسي، (http://njavan.com/celebrated_authors/2009/5/14/91727.html)نظامي، عطار، (http://njavan.com/celebrated_authors/2009/4/14/89416.html)سنايي و ...
3- داستان نوين امروز ايران:
غالب منتقدان ادبي، داستاننويسي امروز ايران را مولود فعاليتهاي ادبي غرب در قرون هجده و نوزده ميلادي ميدانند و هر چند درمورد اولين رمان و داستان كوتاه ايراني كه به سبك غربي نوشته شده است اختلاف نظرهايي هست، ولي همان گونه كه پيشتر هم اشاره شد، غالباً براين اعتقادند كه رمان امروز ايران با بوفكور و داستان كوتاه امروز ايران نيز با يكي بود يكي نبود، متولد شد. حال چگونه ميتوان اين گونههاي مختلف ادبي را از هم باز شناخت؟ يا به عبارتي وجوه افتراق و اشتراك اين گونههاي ادبي كدامند؟
الف- وجوه اشتراك
1- روايت:
عنصر روايت در سه گونه بر شمرده فوق وجود دارد؛ در حقيقت روايت اصل اصلي و اساسي شناسايي يك اثر به عنوان قصه است به همين دليل بررسي مصداقهاي مختلف از سه گونه ي ادبي فوق نشان ميدهد كه هدف اوليه همه آنها بيان يك قصه است.
درگيريهاي ماه پيشاني و نامادري، كشمكشهاي رستم و اسفنديار، و حتي درگيريهاي دروني و بيروني ‹‹جلال آريان›› در رمان ‹‹زمستان 62›› و ‹‹گل محمد›› در رمان ‹‹كليدر›› در راستاي بيان يك قصه و طرح يك اثر روايي آفريده شدهاند.
2- خلاقيت:
http://img.tebyan.net/big/1388/06/53191401607217021152183215102234210120253158.jpg
خلاقيت را هم بايد يكي از موارد اشتراك هر سه گونه ادبي مورد بحث دانست، وجود قصههاي تكراري در ادبيات عاميانه را ميتوان دليلي بر كوشش خلاقانه افراد مختلف، براي تقويت قصههاي عاميانه دانست. چه اين قصهها ابتدا، احتمالاً به شكل سادهاي از برخورد يك قهرمان و ضدقهرمان در موقعيتي خاص روايت شدهاند و سپس به مرور زمان توسط راوي و يا با ياري قوه ي خلاقه ديگران گسترش يافتهاند.
3- عناصر داستاني و ضدداستاني:
هر سه گونه ادبي يادشده از مهمترين عناصر مختلف داستاني همچون پيچيدگي (گرهافكني و گرهگشايي)، انواع كشمكش (عاطفي، ذهني و جسماني)، و به طور طبيعي از بحران و تعليق و اوج سود جستهاند. عنصر ضدداستاني كه در قصههاي ادبكهن، و قصههاي عاميانه توسط برخي داستاننويسان امروزي نيز به صورت نمود شكلي از هنر داستاننويسي، خود را نشان ميدهد.
ايشان گونههاي ادبي فوق را نه تنها از نظرگاه عمدهترين نقطه اشتراكشان، يعني روايت، كه از نظرگاه ساختار نيز يكي ميدانند. از ديدگاه اين افراد، سمك عيار، اسكندرنامه و داراب نامه طرطوسي، نمونههايي از پيشگامي نويسندگان ايراني در رماننويسي ايران به شمار ميروند.
از اين شمارند، دكتر سيروس شميسا ، دكتر ذبيحالله صفا و دكتر محمدجعفر محجوب .
اما با وجود نظريه ي چنين بزرگاني، گونههاي ادبي، مرزهاي نسبتاً مشخصي دارند كه آنها را از يكديگر متمايز ميسازد. بسياري بر اين باور اند که رماننويسي نوين ايران، پس از بوفكور صادق هدايت (http://njavan.com/celebrated_authors/2007/8/11/44386.html)و داستان كوتاهنويسي امروز فارسي نيز پس از «يكي بود يكي نبود» سيد محمدعلي جمالزاده، (http://njavan.com/celebrated_authors/2005/8/30/12906.html)رخ نمود. هر چند كه هم اين دو، و هم آنان كه بعد آمدند همچون صادق چوبك (http://njavan.com/celebrated_authors/2004/9/16/23038.html) ، بزرگ علوي تا هوشنگ گلشيري و محمود دولتآبادي، خواسته يا ناخواسته وامدار ادبيات كهن و قصههاي عاميانه بودند؛ اما اين بدان معنا نيست، كه حاصل عرقريزي روح ايشان، فرآوردهاي همچون آثار سلفشان باشد و ايشان برهمان جاده گام نهاده باشند كه پيشتر، سرايندگان قصههاي عاميانه و كهن، سنگلاخهايش را كوبيدهاند؛ زيرا با وجود اينكه بعضي مواقع همگراييهايي در معناهاي مشترك ادبيات تمام اعصار، شائبه چنين نگرشي را فراهم ميآورد، اما ساختار داستانهاي امروزي چنان تفاوتهاي اساسي با قصههاي كهن و عاميانه دارد كه نميتوان آن دو را زاييده ي يك انديشه و يك نگاه استادانه دانست.
و اين تفاوت حتي در مقايسه قصههاي عاميانه فارسي و قصههاي ادب كهن فارسي نيز به چشم ميخورد. پس بدون در نظر گرفتن تقسيمبنديهاي قصه، از نظرگاه موضوع، با عنايت به وجود عنصر روايت در كليه قصههاي نثر و نظم، ميتوان به سه گونه قصههاي عاميانه فارسي، قصههاي ادب كهن پارسي و داستان امروز ايران اشاره كرد. بدون شك اين ترتيببندي از نظر تاريخ پيدايش هر يك نيز صدق ميكند، يعني ابتدا قصههاي عاميانه به صورت شفاهي خلق شدهاند و سپس گونههاي ديگر ادبي.
اما تعريف هر يك:
1- قصههاي عاميانه ي فارسي:
اصليترين مشخصه قصههاي عاميانه، شفاهي بودن و عدم وابستگي و تعلق آنها به فردي خاص است هر چند اين قصهها نيز گاه مكتوب شدهاند، اما هيچگاه نويسنده آن شهرتي فراتر از نام قصه نيافته است. و نويسنده از بازنويسي اثر به مرحله بازآفريني و خلق اثري تازه نرسيده است. از اين دستهاند: سمك عيار، رموز حمزه، ابومسلمنامه، سندبادنامه، اميرارسلان و اسكندرنامه كه البته نامهاي ظهيري سمرقندي، نقيب الممالك و منوچهر حكيم بر نسخههايي از سه اثر آخر سنگيني ميكند.
ساختار داستانهاي امروزي چنان تفاوتهاي اساسي با قصههاي كهن و عاميانه دارد كه نميتوان آن دو را زاييده ي يك انديشه و يك نگاه استادانه دانست.
قصههاي عاميانه بخشي از ادبيات عاميانه به شمار ميروند و ادبيات عاميانه نيز به نوبه خود بخشي از دانش مردمي و يا فرهنگ عامه است كه معادل آن همان «فولكلور» است كه براي اولين بار در سال 1885 م از سوي آمبرويز مورتن به كار برده شد.
2- قصههاي ادب كهن فارسي :
به آن دسته از آثار روايي كه در دورههاي تاريخي گذشته ي ايران، توسط شعرا و نويسندگان ايراني خلق شدهاند، قصههاي ادب كهن فارسي ميگويند، وجه مشخصه اين قصهها، ارزش ادبي آنها (به كار بردن صناعات ادبي در آنها) و خلق آنها توسط افرادي خاص است. يعني اگر هم هسته اصلي قصه مورد نظر، بيشتر در ميان مردم شنيده ميشده ويا توسط افراد ديگري هم ثبت شده است، اما نويسنده ي مذكور در باز آفريني، آن چنان قدرتي از تخيل و انديشه روا داشته است كه هسته اصلي قصه، دچار دگرگوني اساسي شده و يا با زيباترين شكل، پرداخت شده است.
از اين شمارند: اغلب آثار مولوي، فردوسي، (http://njavan.com/celebrated_authors/2009/5/14/91727.html)نظامي، عطار، (http://njavan.com/celebrated_authors/2009/4/14/89416.html)سنايي و ...
3- داستان نوين امروز ايران:
غالب منتقدان ادبي، داستاننويسي امروز ايران را مولود فعاليتهاي ادبي غرب در قرون هجده و نوزده ميلادي ميدانند و هر چند درمورد اولين رمان و داستان كوتاه ايراني كه به سبك غربي نوشته شده است اختلاف نظرهايي هست، ولي همان گونه كه پيشتر هم اشاره شد، غالباً براين اعتقادند كه رمان امروز ايران با بوفكور و داستان كوتاه امروز ايران نيز با يكي بود يكي نبود، متولد شد. حال چگونه ميتوان اين گونههاي مختلف ادبي را از هم باز شناخت؟ يا به عبارتي وجوه افتراق و اشتراك اين گونههاي ادبي كدامند؟
الف- وجوه اشتراك
1- روايت:
عنصر روايت در سه گونه بر شمرده فوق وجود دارد؛ در حقيقت روايت اصل اصلي و اساسي شناسايي يك اثر به عنوان قصه است به همين دليل بررسي مصداقهاي مختلف از سه گونه ي ادبي فوق نشان ميدهد كه هدف اوليه همه آنها بيان يك قصه است.
درگيريهاي ماه پيشاني و نامادري، كشمكشهاي رستم و اسفنديار، و حتي درگيريهاي دروني و بيروني ‹‹جلال آريان›› در رمان ‹‹زمستان 62›› و ‹‹گل محمد›› در رمان ‹‹كليدر›› در راستاي بيان يك قصه و طرح يك اثر روايي آفريده شدهاند.
2- خلاقيت:
http://img.tebyan.net/big/1388/06/53191401607217021152183215102234210120253158.jpg
خلاقيت را هم بايد يكي از موارد اشتراك هر سه گونه ادبي مورد بحث دانست، وجود قصههاي تكراري در ادبيات عاميانه را ميتوان دليلي بر كوشش خلاقانه افراد مختلف، براي تقويت قصههاي عاميانه دانست. چه اين قصهها ابتدا، احتمالاً به شكل سادهاي از برخورد يك قهرمان و ضدقهرمان در موقعيتي خاص روايت شدهاند و سپس به مرور زمان توسط راوي و يا با ياري قوه ي خلاقه ديگران گسترش يافتهاند.
3- عناصر داستاني و ضدداستاني:
هر سه گونه ادبي يادشده از مهمترين عناصر مختلف داستاني همچون پيچيدگي (گرهافكني و گرهگشايي)، انواع كشمكش (عاطفي، ذهني و جسماني)، و به طور طبيعي از بحران و تعليق و اوج سود جستهاند. عنصر ضدداستاني كه در قصههاي ادبكهن، و قصههاي عاميانه توسط برخي داستاننويسان امروزي نيز به صورت نمود شكلي از هنر داستاننويسي، خود را نشان ميدهد.