MR_Jentelman
21st September 2009, 08:20 PM
ملکشاه سلجوقی
«485 - 465 ق / 1092- 1072 م»
الب ارسلان چندین پسر داشت، اما به انگیزه دلبستگی زیاد به ملکشاه که در دلاوری و تهور شهرت داشت، در زمان حیات، او را به ولایت عهدی خود برگزید. این پادشاه در 447 ق / 1055 م دیده به جهان گشود و به هنگام امارت هجده ساله بود؛ قامتی تمام، شانههایی پهن و بازویی نیرومند و ستبر داشت و با جمله سلاحها آشنایی و در سواری و چوگان بازی، بی اندازه چالاک بود.
ملکشاه در همان آغاز جلوس با مخالفت عموی خود، قاورد - حاکم کرمان - مواجه شد اما در جنگی که بین آن دو در کرج روی داد، قاورد را مغلوب و سپس به تدبیر نظام الملک در زندان مقتول شد. دو پسر قاورد - ایرانشاه و سلطان شاه - نیز در زندان نابینا شدند.
پس از تحکم قدرت خود، با توصیه خواجه نظام الملک به توسعه قلمرو خود پرداخت. نخست در بغداد (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)، دختر خویش را به خلیفه المقتدی تزویج کرد «480 ق / 1087 م». سال بعد به دعوت فقیهان ماوراءالنهر رهسپار خراسان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%8 6) شد و از آن جا با گروهی از سپاهیان زبده خویش به سمرقند تاخت «481 ق / 1088 م»، و شهر را با عراده و منجنیق محاصره کرد.
سرانجام احمد خان، فرمانروای آن جا را تنبیه و او را به رعایت احوال رعیت الزام کرد. پس از آن به توسعه قلمرو خویش پرداخت و انطاکیه و دمشق (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82) و حلب (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D9%84%D8%A8) را به تصرف درآورد و آن کرانهها را بین امیران سپاه بخش کرد.
سپردن تدبیر امور را به دست با کفایت نظام الملک وزیر
سلطان بیشتر اوقات خود را به لهو و شکار میگذراند و تدبیر امور را به دست وزیر با کفایت خویش، خواجه نظام الملک سپرده بود. با این حال برای آگاهی از احوال رعایا، غالباً در اکناف مملکت به مسافرت اشتغال داشت و به آبادانی بلاد و امنیت راهها توجهی خاص داشت. در اکثر جادهها، پلها و رباطها بنا کرد و خلیفه لقب «یمین امیر المؤمنین و قسیم امیر المؤمنین» بدو داد.
درباره دادگری و انصاف و دینداری ملکشاه، راوندی مینویسد: «دادگری و سیاست سلطان ملکشاه به اندازهای بود که در روزگار او هیچ ستمدیده و دادخواهی نبود و اگر ستمدیدهای میآمد او را دربان و پرده داری نبود، ستمدیده با پادشاه به روشنی سخن میگفت و داد میخواست.
تقویم جلالی نیز به الزام یا تشویق او به وجود آمد. به شعر و ادب علاقه داشت و در نوشتههای شخصی هم گه گاه ابیات و اشعار فارسی نقل میکرد. غالباً در اصفهان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%8 6) و گه گاه در نیشابور به سر میبرد. در نگهداشت شعرا خیلی بیش از پادشاه قبل از خود - الب ارسلان و طغرل - اهتمام کرد. معزی، مداح و شاعر معروف دربار او تخلص خود را از یکی از القاب او، معزالدین ، گرفت.
بخش ملکشاه از نظام الملک وزیر
در اواخر سلطنت از قدرت و سلطه نظام الملک ملال خاطر یافت. گویند ترکان خاتون، دختر ابوالمظفر عمادالدوله ابراهیم طمغاج بن نصر که همسر ملکشاه بود، بر سلطان نفوذ فراوان داشت. وزارت ترکان خاتون با مرزبان بن خسرو فیروز تاج الملک ابوالغنائم بود و این بانو میکوشید وی را به جای نظام الملک به وزارت سلطان بنشاند.
به همین انگیزه به بدگویی از خواجه نظام الملک میپرداخت و در این کار به اندازهای پافشاری نمود که رأی سلطان را نسبت به خواجه برگرداند. انگیزه اصلی این دشمنی ترکان خاتون آن بود که کودک خود را به جانشینی ملکشاه برگزیدند، ولی خواجه، برکیارق، پسر زبیده خاتون، دختر امیر یاقوتی را که فرزند ارشد سلطان بود، برای این جایگاه سزاوارتر و شایستهتر میدانست.
عاقبت ملکشاه جایگاه نظام الملک را به تاج الملک واگذار کرد و وزیران زیردست او را نیز از مناصبشان بیکار نمود. چنان که جایگاه شرف الملک ابوسعد مستوفی را به مجدالملک ابوالفضل قمی و جایگاه کمال الدین ابوالرضا عارفی را به سدید الملک ابوالمعالی داد.
مرگ خواجه نظام الملک وزیر
سلطان ملکشاه در «485 ق / 1092 م» رهسپار بغداد شد و خواجه نظام الملک به دنبال او شتافت. از این رو وقتی خواجه در راه اصفهان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%8 6) به بغداد، در حدود سهنه «صحنه» و به قولی در بروجرد رسید، ابوطاهر، یکی از فداییان اسماعیلی ظاهراً، به تحریک تاج الملک قمی، خواجه را به ضرب خنجر از پای درآورد «رمضان 485 ق / اکتبر 1092 م». خواجه در زمان مرگ هفتاد و هفت سال سن داشت، و البته ملکشاه نیز از مرگ خواجه و فقدان او اظهار تأثر نکرد.
خود سلطان نیز چند هفته پس از مرگ خواجه، در پایان یک شکار بیمار شد و چشم از جهان فرو بست «رمضان / شوال 485 ق / اکتبر / نوامبر 1092 م». پس از ملکشاه، پسرش برکیارق، بعد از درگیریهای خانوداگی با حمایت و تدبیر پسران خواجه نظام الملک بر تخت امارت سلجوقیان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%D9%84%D8%AC%D9%88%D9%82%DB%8 C%D8%A7%D9%86) نشست.
منبع:دانشنامه رشد
«485 - 465 ق / 1092- 1072 م»
الب ارسلان چندین پسر داشت، اما به انگیزه دلبستگی زیاد به ملکشاه که در دلاوری و تهور شهرت داشت، در زمان حیات، او را به ولایت عهدی خود برگزید. این پادشاه در 447 ق / 1055 م دیده به جهان گشود و به هنگام امارت هجده ساله بود؛ قامتی تمام، شانههایی پهن و بازویی نیرومند و ستبر داشت و با جمله سلاحها آشنایی و در سواری و چوگان بازی، بی اندازه چالاک بود.
ملکشاه در همان آغاز جلوس با مخالفت عموی خود، قاورد - حاکم کرمان - مواجه شد اما در جنگی که بین آن دو در کرج روی داد، قاورد را مغلوب و سپس به تدبیر نظام الملک در زندان مقتول شد. دو پسر قاورد - ایرانشاه و سلطان شاه - نیز در زندان نابینا شدند.
پس از تحکم قدرت خود، با توصیه خواجه نظام الملک به توسعه قلمرو خود پرداخت. نخست در بغداد (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF)، دختر خویش را به خلیفه المقتدی تزویج کرد «480 ق / 1087 م». سال بعد به دعوت فقیهان ماوراءالنهر رهسپار خراسان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%8 6) شد و از آن جا با گروهی از سپاهیان زبده خویش به سمرقند تاخت «481 ق / 1088 م»، و شهر را با عراده و منجنیق محاصره کرد.
سرانجام احمد خان، فرمانروای آن جا را تنبیه و او را به رعایت احوال رعیت الزام کرد. پس از آن به توسعه قلمرو خویش پرداخت و انطاکیه و دمشق (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82) و حلب (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%AD%D9%84%D8%A8) را به تصرف درآورد و آن کرانهها را بین امیران سپاه بخش کرد.
سپردن تدبیر امور را به دست با کفایت نظام الملک وزیر
سلطان بیشتر اوقات خود را به لهو و شکار میگذراند و تدبیر امور را به دست وزیر با کفایت خویش، خواجه نظام الملک سپرده بود. با این حال برای آگاهی از احوال رعایا، غالباً در اکناف مملکت به مسافرت اشتغال داشت و به آبادانی بلاد و امنیت راهها توجهی خاص داشت. در اکثر جادهها، پلها و رباطها بنا کرد و خلیفه لقب «یمین امیر المؤمنین و قسیم امیر المؤمنین» بدو داد.
درباره دادگری و انصاف و دینداری ملکشاه، راوندی مینویسد: «دادگری و سیاست سلطان ملکشاه به اندازهای بود که در روزگار او هیچ ستمدیده و دادخواهی نبود و اگر ستمدیدهای میآمد او را دربان و پرده داری نبود، ستمدیده با پادشاه به روشنی سخن میگفت و داد میخواست.
تقویم جلالی نیز به الزام یا تشویق او به وجود آمد. به شعر و ادب علاقه داشت و در نوشتههای شخصی هم گه گاه ابیات و اشعار فارسی نقل میکرد. غالباً در اصفهان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%8 6) و گه گاه در نیشابور به سر میبرد. در نگهداشت شعرا خیلی بیش از پادشاه قبل از خود - الب ارسلان و طغرل - اهتمام کرد. معزی، مداح و شاعر معروف دربار او تخلص خود را از یکی از القاب او، معزالدین ، گرفت.
بخش ملکشاه از نظام الملک وزیر
در اواخر سلطنت از قدرت و سلطه نظام الملک ملال خاطر یافت. گویند ترکان خاتون، دختر ابوالمظفر عمادالدوله ابراهیم طمغاج بن نصر که همسر ملکشاه بود، بر سلطان نفوذ فراوان داشت. وزارت ترکان خاتون با مرزبان بن خسرو فیروز تاج الملک ابوالغنائم بود و این بانو میکوشید وی را به جای نظام الملک به وزارت سلطان بنشاند.
به همین انگیزه به بدگویی از خواجه نظام الملک میپرداخت و در این کار به اندازهای پافشاری نمود که رأی سلطان را نسبت به خواجه برگرداند. انگیزه اصلی این دشمنی ترکان خاتون آن بود که کودک خود را به جانشینی ملکشاه برگزیدند، ولی خواجه، برکیارق، پسر زبیده خاتون، دختر امیر یاقوتی را که فرزند ارشد سلطان بود، برای این جایگاه سزاوارتر و شایستهتر میدانست.
عاقبت ملکشاه جایگاه نظام الملک را به تاج الملک واگذار کرد و وزیران زیردست او را نیز از مناصبشان بیکار نمود. چنان که جایگاه شرف الملک ابوسعد مستوفی را به مجدالملک ابوالفضل قمی و جایگاه کمال الدین ابوالرضا عارفی را به سدید الملک ابوالمعالی داد.
مرگ خواجه نظام الملک وزیر
سلطان ملکشاه در «485 ق / 1092 م» رهسپار بغداد شد و خواجه نظام الملک به دنبال او شتافت. از این رو وقتی خواجه در راه اصفهان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%8 6) به بغداد، در حدود سهنه «صحنه» و به قولی در بروجرد رسید، ابوطاهر، یکی از فداییان اسماعیلی ظاهراً، به تحریک تاج الملک قمی، خواجه را به ضرب خنجر از پای درآورد «رمضان 485 ق / اکتبر 1092 م». خواجه در زمان مرگ هفتاد و هفت سال سن داشت، و البته ملکشاه نیز از مرگ خواجه و فقدان او اظهار تأثر نکرد.
خود سلطان نیز چند هفته پس از مرگ خواجه، در پایان یک شکار بیمار شد و چشم از جهان فرو بست «رمضان / شوال 485 ق / اکتبر / نوامبر 1092 م». پس از ملکشاه، پسرش برکیارق، بعد از درگیریهای خانوداگی با حمایت و تدبیر پسران خواجه نظام الملک بر تخت امارت سلجوقیان (http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D8%B3%D9%84%D8%AC%D9%88%D9%82%DB%8 C%D8%A7%D9%86) نشست.
منبع:دانشنامه رشد