حسنعلی ابراهیمی سعید
8th June 2015, 10:38 PM
نویسندگان
یعقوب نعمتی وروجنی (http://www.negineiran.ir/?_action=article&au=16476&_au=%DB%8C%D8%B9%D9%82%D9%88%D8%A8++%D9%86%D8%B9%D 9%85%D8%AA%DB%8C+%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AC%D9%86%DB %8C)
محقق
چکیده
مجاهدین خلق، نام سازمانی است که در اواسط دهه 1340 با هدف مبارزه با حکومت پهلوی تشکیل شد. سازمان مجاهدین خلق، پس از پیروزی انقلاب تا خرداد1360، میکوشید وانمود کند که همراه مردم و مدافع حقوق آنان است، اما رفته رفته به رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و در30 خرداد1360 با صدور اطلاعیهیی، رسماً وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی خیز برداشت. این سازمان در جریان جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام، در عراق مستقر شد و در دوران جنگ تحمیلی، ضمن همکاری تنگاتنگ با استخبارات عراق، مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی متعددی را برای عراق در خاک ایران انجام میداد
مقدمه
جنگ را میتوان وضعیتی بین دو کشور (یا دو یا چند گروه از کشورها) دانست که در آن دو طرف میکوشند از طریق اقدامات مسلحانه به اهداف (و در واقع منافع) مورد نظر خود دست یابند و طرف مقابل را به پذیرش خواستههای خود وادار کنند؛ براساس این تعریف، همهی منابع و امکانات دو طرف به کار گرفته میشود و بدین ترتیب در عرصهی عمل، جنگی تمام عیار رخ میدهد.
جنگ ایران و عراق که با تهاجم سنگین و همه جانبهی ارتش بعثی به ایران به طور رسمی در 31 شهریور 1359 آغاز شد، یکی از مهمترین جلوههای جنگ تمام عیار در تاریخ بشری است. از رهگذر این نگاه فراگیر به پدیدهی جنگ است که رویدادهایی مثل جنگ شهرها، جنگ شیمیایی، نبرد نفتکشها، نقش گروهها و احزاب معارض و... معنا پیدا میکنند.
عوامل متعددی بر سیر تحولات و سرنوشت هر جنگ تأثیر میگذارند، از جمله قابلیت و آمادگی رزمی، توان دیپلماتیک، قدرت اقتصادی، حمایتهای خارجی، پشتیبانی داخلی و گروهها و سازمانهای سیاسی. در جنگ ایران و عراق نیز عامل اخیر یعنی دستهبندیهای سیاسی نقش بسیاری داشت. شاید بتوان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را تأثیرگذارترین تشکیلات سیاسی در طول جنگ دانست؛ چراکه این سازمان با داشتن سابقهی مبارزاتی، توان تشکیلاتی و تبلیغاتی و تجربهی جنگ چریکی با حکومت پهلوی و سپس نظام جمهوری اسلامی حضور مؤثر و پررنگی در جنگ، به ویژه در ماههای پایانی آن داشت.
پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که نقش و تأثیر سازمان مجاهدین خلق در جنگ ایران و عراق چه بوده است؟ به این منظور، نگارنده با مبنا قرار دادن نقش سازمان در جنگ و نیز تحولات درونی آن و براساس زمانبندی تاریخی (مبتنی بر نقاط عطف اقدامات سازمان) به بررسی نقش، عملکرد، استراتژی، تحلیلها و ماحصل کار این سازمان در طول جنگ ایران و عراق پرداخته است. مطالب مقاله ذیل شش سرفصل کلی با عناوین 1. تاریخچهی مختصری از شکلگیری سازمان و تحولات آن از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی. 2. از انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ. 3. از آغاز جنگ تا 30 خرداد1360. 4. از 30 خرداد 1360تا استقرار مرکزیت سازمان در عراق. 5. سازمان در عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی. 6. فروغ جاویدان، تنظیم شده است.
1. تاریخچهی مختصری از شکلگیری سازمان و تحولات آن از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی
سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، نام سازمان مسلحی است که در اواسط دهه 1340 برای مبارزه با حکومت محمدرضا پهلوی تشکیل شد. بنیانگذاران این سازمان، محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین و علیاصغر بدیعزادگان بودند که در پانزدهم شهریور 1344، این سازمان را تأسیس کردند. این افراد از فعالان مسلمان جبههی ملی دوم ایران بودند که پس از تشکیل نهضت آزادی، از فعالان یا هواداران این نهضت شدند. سازمان مجاهدین خلق پس از سرکوب تظاهرات 15 خرداد 1342 به دست حکومت شاه و به دلیل بیثمر بودن مبارزات گذشته و نیز با توجه به فراگیر بودن جنبشهای مسلحانه و استفاده از سلاح در منطقه و جهان، مشی مبارزهی مسلحانه را برگزید.(1)
بنیانگذاران سازمان، در ابتدا 6 سال به سازماندهی، جذب نیرو و کسب آموزشهای نظامی پرداختند، اما در شهریور1350، در یک یورش ساواک، نزدیک به 90درصد از افراد سازمان بدون اینکه حتی یک تیر شلیک کنند، دستگیر شدند و جز چند نفر که اعدام شدند، بقیه از جمله مسعود رجوی تا زمان پیروزی انقلاب، در زندان به سر بردند.(2)
مدتی بعد، یکی از اعضای مرکزی سازمان به نام احمد رضایی که در ماجرای شهریور1350 موفق به فرار شده بود، رهبری سازمان را بر عهده گرفت. وی تا زمان کشته شدنش در 25 خرداد 1352، نقش مهمی در رهبری و سازماندهی مجدد عملیات نظامی مجاهدین ایفا کرد.(3) بدین ترتیب، افراد باقیماندهی سازمان، فعالیت خود را ادامه دادند و سازمان مجاهدین خلق با چند اقدام مسلحانه در جامعه شناخته شد.
سازمان، از همان ابتدای کار، اقدام به تدوین ایدئولوژی کرد. به این منظور، اعضای سازمان با مطالعهی منابع مختلف که ترکیبی از کتب مذهبی و اسلامی و به ویژه آثار مهندس بازرگان و نیز آثار مارکسیستی بود، شروع به تألیف کتابهایی کردند. آموزههای نخستین کتاب سازمان، با عنوان متدولوژی یا شناخت، تفاوت چندانی با دیدگاههای مارکسیستی نداشت. این کتاب که حاصل مطالعات جمعی کادرهای اصلی سازمان در سالهای 1347-1344 بود، با آنکه بر اساس مبانی مارکسیستی- اسلامی نوشته شده بود، از نظر بینش معرفتی، دقیقاً اصول مارکسیستی را پذیرفته بود. دومین اثر تدوینشده در سازمان، راه انبیاء راه بشر نام داشت که، محمد حنیفنژاد آن را بر اساس تئوریهای مهندس بازرگان در کتاب راه طی شده نوشته بود.(4) علاوه بر اینها در سازمان، چندین کتاب و جزوهی دیگر نیز تهیه و تدوین شد که کتاب تکامل و کتاب اقتصاد به زبان ساده از جملهی آنها ست.
به گفتهی یکی از اعضای مرکزی مجاهدین، از نظر سازمان مبارزهی جدی علیه امپریالیسم و دستنشاندگان آن بایستی مبتنی بر یک ایدئولوژی اسلامی راستین میبود و به این منظور باید زوائد و پیرایههای اسلام زدوده میشد. بر همین اساس، به ویژه شماری از اعضای بعدی سازمان، روحانیت را رد کرده و نقشی برای آن قائل نبودند، آنها عقیده داشتند که باید اسلام اصیل و بیپیرایه را از سرچشمهی زلال آن، یعنی قرآن و تا حدودی نهجالبلاغه، آن هم بر پایهی استنباط خود سازمان که به اصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخیص صحیح از سقیم در اوضاع پیچیدهی امروزی است، به دست آورد. این افراد از سوی دیگر، پیامبر اسلام(ص) و ائمهی هدی(ع) را معصوم ندانسته و معتقد بودند که آنها نیز دچار خطا و اشتباه میشدند.(5) در بخش سیاسی و اجتماعی، بیشتر آنان به نوعی تحت تأثیر مارکسیسم- لنینیسم قرار داشته و در علوم اجتماعی، دیدگاههای چپ را به عنوان مسائل علمی میپذیرفتند و در مورد مسائلی مانند طبقات جامعه و مناسبات آنان با مسئلهی تولید و به طور کلی نظریهی ماتریالیسم و غیره ایدههای آنان تفاوت چندانی با آموزههای مارکسیسم نداشت.
به تدریج، سازمان از مبانی اسلامی دورتر و بیشتر به تعالیم مارکسیسم متمایل شد، تا جایی که در سال 1354، عدهیی از افراد سازمان با دست کشیدن از عقاید مذهبی و اسلامی خود اعلام کردند که مارکسیسم را به منزلهی منطق برتر و تنها ایدئولوژی مبارزه اختیار کردهاند. پس از صدور بیانیهیی مبنی بر تغییر ایدئولوژی سازمان و انشعاب آن به دو بخش اسلامی و مارکسیستی، مسعود رجوی که در زندان بود، هدایت بخش مذهبیماندهی این جریان را بر عهده گرفت. از این زمان تا سال 1357، تنها اعضای مارکسیستشدهی سازمان فعال بودند و از مجاهدین مذهبی، کسی در بیرون از زندان نبود.(6)
به دنبال اوجگیری انقلاب، در 30 دی 1357 مسعود رجوی و 15 نفر از اعضای دیگر مجاهدین از زندان آزاد شدند. رجوی که پیشتر از داخل زندان، بخشی از اعضا را که هنوز به مرکزیت سابق مذهبی وفادار مانده بودند به عنوان سازمان جدید مجاهدین خلق ایران معرفی کرده و خود - که تنها بازماندهی مرکزیت سابق بود- رهبری آن را به عهده گرفته بود، از این پس مشغول سازماندهی و عضوگیری شد.(7)
این سازمان به دلیل نوع دریافتش از اسلام، اسلام رایج و فقه سنتی را نگرشی ارتجاعی میدانست. براساس نوشتههای خود مجاهدین، دو تن از اعضای اصلی سازمان به نامهای حسین روحانی و تراب حقشناس در سالهای 1349و 1350 در نجف، در ملاقاتهایی چند ساعته با امام خمینی سعی در جلب حمایت ایشان از ترورها و شیوهی مبارزهاتشان داشتند، اما نتوانستند موافقت امام را کسب کنند. (8) به گفتهی حجتالاسلام سید محمود دعائی، امام(ره) پس از دیدار و گفت و گو با حسین روحانی و همچنین مطالعهی کتاب راه انبیاء راه بشر فرمودند: «اینها ضمن این کتاب میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام.»(9) به طور کلی میتوان گفت مبنای اصلی کار این سازمان هم در زمان حکومت پهلوی و هم در دوران حاکمیت نظام اسلامی، بر جنگ مسلحانه و ترور استوار بوده است.
2. از انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ
سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب، میکوشید خود را همراه مردم و مدافع حقوق آنان نشان دهد. این سازمان هنگام برگزاری همهپرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در فروردین 1358، به طور ضمنی با پرسش "جمهوری اسلامی، آری یا نه"، مخالفت میکرد، پس از آن نیز در انتخابات خبرگان قانون اساسی، شرکت نکرد. بعدها در انتخابات اولین دورهی ریاستجمهوری مسعود رجوی خود را کاندیدای ریاستجمهوری کرد، اما امام خمینی، با یک موضعگیری قاطع اعلام کردند کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند، حق ندارند، رئیسجمهور شوند. پس از آن، سازمان به دلیل حذف کاندیدای خود، انتخابات ریاستجمهوری را تحریم کرد.(10)
رهبری سازمان بعد از اینکه خود را در تضاد با رهبری انقلاب قرار داد، برای حفظ چهرهی اعتقادی و جلوهی میهنی تشکیلات، با بهرهگیری از شخصیت آیتالله طالقانی به سیاست خود مبنی بر شکاف با رهبری ادامه داد.(11)
پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و فوت آیتالله طالقانی، مجاهدین که از اختلافات اصولی بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان و جبههگیری وی در مقابل خط امام (پس از تصدی پست ریاستجمهوری) مطلع شده بودند، برخلاف مخالفتهای قبلیشان با بنیصدر کوشیدند به منظور ایجاد انشعاب میان مردم، تبلیغات خود را علیه خط امام با بنیصدر هماهنگ کنند و خود را روز به روز به او نزدیکتر کردند.(12)
گفتنی است که اولین موضعگیری رسمی سازمان در برابر عراق پس از انقلاب اسلامی در این دوره صورت گرفت؛ در 18 فروردین 1359، سخنگوی سازمان در پی ادعاهای حکومت عراق دربارهی جزایر سهگانهی ایرانی خلیج فارس، این تحریکات را محکوم کرد و از دولت عراق خواست تا هر چه سریعتر به این گونه موضعگیریهای تحریکآمیز و فتنهانگیز خاتمه دهد.(13)
3. از آغاز جنگ تا 30 خرداد 1360
در 31 شهریور 1359، صدام (پس از لغو قرارداد 1975 الجزایر در 26 شهریور و ادعای تسلط کامل بر آبراه اروند) تهاجم سراسری خود به خاک جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرد. به طور کلی اهداف عراق از حمله به ایران در سه سطح طبقهبندی میشود: لغو قرارداد الجزایر؛ تجزیهی ایران با جدا کردن استان خوزستان و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران.(14) در این مرحله از تهاجم، ارتش عراق توانست بیش از 15 هزار کیلومترمربع از اراضی ایران را اشغال کرده و در آن استقرار یابد.(15)
در واقع در آغاز جنگ، سازمان مجاهدین خلق، تجاوز عراق را محکوم کرد، اما پس از چند ماه مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجهی بیکفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. سازمان با تحلیلهای متعدد و بیپایه در مورد هجوم نظامی بیگانه به کشورمان، میکوشید وانمود کند که مسئولان نظام، با بیدرایتی و بیتوجهی به قوانین حاکم بر روابط خارجی، آتش جنگ را برافروختند و با طرح این موضوع که «آنان در سر، خیال جهانگشایی را میپروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانهی خود، جرقهی آتش جنگ خانمانسوز را شعلهور کردهاند.»، این جنگ را مستمسکی قرار داد تا با محکوم کردن موضعگیریهای قاطع رهبر انقلاب، در بین صفوف مردم و نیروهای داوطلب تشتّت ایجاد و نارضایتی عمومی را تشدید کند و بدین وسیله موقعیت خود را در جامعه بیشتر تثبیت کند.
درگیری نظام جمهوری اسلامی با صدام، بنیصدر و سازمان را به این طمع واداشته بود که تا حد امکان برای تضعیف خط امام در داخل کشور بکوشند. آنها با این تصور که امام و امت به دلیل درگیر جنگ بودن قدرت باز کردن یک جبههی داخلی را ندارند، به خود اطمینان میدادند که پیروان خط امام برای حفظ قدرت، حاضر به هر گونه عقبنشینی از ملاکهای مکتبی انقلاب خواهند بود.(18)
در سال 1359 همزمان با اوجگیری برخوردهای نظامی عراق و ایران در مرزهای غربی و جنوبی کشور، در عرصهی داخلی، همچنان سازمان یک عامل اصلی تشدید تنشها و درگیریهای داخلی در شهرهای مختلف کشور به حساب میآمد.(19)
در وضعیتی که لزوم وحدت عام و فراگیر در برابر تجاوز وسیع عراق به خاک ایران- که مجاهدین خلق خود نیز ادعای آن را داشتند- بر کسی پوشیده نبود، در عرصهی درگیریهای سیاسی داخل کشور، سازمان از مواضع واگرایانهی خود در بارهی نظام و نهادهای نوپای آن دست برنداشته و همچنان بر طبل ادّعاهای خود مبنی بر تشنجآفرینی و متهم کردن نهادهای نظام به انجام دادن اعمال غیرقانونی، میکوبید.(20)
از سوی دیگر، سازمان عرصهی حساس و پیچیدهی جبهههای جنگ را به میدانی برای مانور تشکیلاتی و تبلیغات گروهی و خودمختاری نیروهای شبهنظامی خود تبدیل کرده و مشکلات و تشنجات جدیدی را در "جبههی نظامی" کشور علاوه بر "جبههی سیاسی" پدید میآورد.(21)
اعضای سازمان مجاهدین خلق از همان روزهای نخستین شروع جنگ، پس از ورود به جبههها شروع به جمعآوری اخبار و اطلاعات مربوط به یگانهای نظامی خودی و تهیهی عکس از محل استقرار و استحکامات آنها کردند که این کار آنها با مخالفت فرماندهان ارتش رو به رو شد. پس از آنکه با وجود تذکرات پیدرپی، مجاهدین دست از اقدامات خود بر نداشتند، نیروهای ارتش مقر آنها را محاصره و نیروهایشان را دستگیر کردند و مدارک و اسناد جمعآوریشده را که شامل اطلاعات مربوط به وضعیت استراتژیک ارتش و موقعیت جبههها و برخی اسناد دیگر بود ضبط کردند.(22) نمونهی دیگری که مؤید تلاش افراد سازمان برای جمعآوری اطلاعات نظامی میباشد، مدارک به دست آمده از یک خانهی تیمی است که در آبان 1359 در شهر آبادان، کشف شد، این مدارک حاوی اطلاعات مهمی در بارهی نیروهای ارتش از جمله نقشهی مقر سلاحهای سنگین و محل دقیق مناطق عملیات جنگی بوده است.(23)
اقدام افراد و گروههای غیر مسئول به جمعآوری اطلاعات نیروهای خودی، جز جاسوسی به نفع دشمن، هیچ دلیل دیگری ندارد و این موضوع خود میتواند نشاندهندهی ارتباط این سازمان با حکومت بعثی عراق از همان آغاز جنگ تحمیلی باشد.
پس از آنکه مجاهدین در رسمیت بخشیدن به حضور تشکیلاتی نظامی خود در مناطق جنگی، حتی با توسل به بنیصدر رئیسجمهور- که در نیمهی دوم 1359 آرام آرام به متحد استراتژیک سازمان بدل شده بود- ناکام ماندند، تبلیغات سازمان در مورد جنگ به اعلام گاه به گاه "شهادت" نیروهای نظامییی که به خود منتسب میکرد، محدود شد. علاوه بر این مواضع سیاسی سازمان علیه حکومت بعث نیز به مرور کمرنگتر شد و تحلیلهای سازمان بیشتر معطوف به مقصّر نشان دادن نظام جمهوری اسلامی در زمینهسازی وقوع جنگ شدند، تا آنجا که سه روز قبل از شورش مسلحانهی 30خرداد1360، سازمان در موضعگیری دربارهی بمبباران مشکوک و پیچیدهی تأسیسات هستهیی عراق به دست اسرائیل، تلویحاً نظام جمهوری اسلامی را همسو با امریکا و رژیم صهیونیستی برشمرد.(24)
به اعتقاد شماری از تحلیلگران، این تغییر موضع و آغاز همکاریهای گستردهی نظامی و امنیتی سازمان با عراق که ابتدا غیر علنی بود و بعد به سرعت آشکار شد، ثابت میکند که از ابتدا، موضع سازمان در مورد جنگ، به دور از صداقت و فرصتطلبانه بوده است.(25)
به دنبال بالا گرفتن اغتشاشاتِ اعضای سازمان، رویارویی علنی آنها با مردم، زدوخورد خیابانی و ایجاد ناآرامی در خیابانها، مجاهدین خلق تصمیم گرفتند که در مقابل رهبر انقلاب و دوربین خبرنگاران یک راهپیمایی به طرف جماران به راه بیندازند، به منظور آمادهسازی زمینههای لازم برای حرکت، آنها نامهیی به حضور امام نوشتند؛ افراد سازمان در این نامه کوشیدند در همهی اغتشاشات و درگیریها مردم را مقصر جلوه داده و خود را تبرئه کنند، همچنین تلاش کردند تا مسائل وقت سازمان را تحت پوشش گذشتهی سازمان و بنیانگذاران آن قرار دهند.
این گونه تحرکات، تشنجآفرینیها و عملیاتهای متعدد تروریستی و خرابکارانهی سازمان در حالی انجام میشد. که با گذشت نه ماه از جنگ، نیروهای ایرانی نتوانسته بودند به پیروزی چندانی در آزادسازی مناطق اشغالی دست یابند و به همین دلیل کشور در ورطهیی از ناآرامی داخلی و تجاوز خارجی قرار گرفته بود.
سرانجام سازمان در خرداد 1360 با اتخاذمشی مبارزهی مسلحانه استراتژی سرنگونی نظام را در پیش گرفت. در این مقطع، رهبران سازمان تصور میکردند که نظام جمهوری اسلامی به دلیل نابسامانیهای داخلی و همچنین تجاوز خارجی، قادر به ساماندهی وضعیت نبوده و در اوج استیصال قرار دارد و از آن جا که از بُعد منطقهیی نیز دچار انزواست و از نظر اقتصادی هم در وضعیت بدی به سر میبَرد، در آستانهی سقوط قرار دارد؛ به همین دلیل سازمان در فراخوانی از هواداران خود خواست به خیابانهای تهران بیایند، اما برخلاف پیشبینی سران سازمان مبنی بر حضور 500 هزار نفر، فقط 3 هزار نفر به خیابانها آمدند که آنها هم بر اثر مقابلهی مردم و نیروهای انقلاب متواری شدند. تکاپوی سازمان برای دستیابی به قدرت که در دو خط موازی چانهزدن برای داشتن سهمی از قدرت و قدرتنمایی خیابانی بروز میکرد، زمینهیی را به وجود آورده بود که نظامجمهوری اسلامی مجبور شد در برابر استراتژی جنگ مسلحانهی سازمان با نظام از تاریخ ٣٠ خرداد ۱۳۶۰، واکنش نشان داده و برای حفظ امنیت کشور، با اقدامات مسلحانهی سازمان مقابله کند.(27) در واقع اشتباه سازمان در ارزیابی اوضاع اجتماعی، موقعیت جمهوری اسلامی و توان سازمان موجب شد تا سازمان در این اقدام خود با شکست فاحشی رو به رو شود.(28)
4. از 30 خرداد 1360 تا استقرار مرکزیت سازمان در عراق
به دنبال این تحولات، سازمان که تنها راه موجود برای مطرح کردن خود را ایجاد غائله و غوغا میدید، در اقدامی هماهنگ و با برنامهریزی دست به ایجاد درگیریها و آشوبهایی پراکنده و نامنظم در نقاط گوناگون کشور زد و به درگیری با قشرهای مختلف مردم و نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخت. همان طور که گفته شد سازمان رفته رفته به مقابلهی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی روی آورد و در سیام خرداد با صدور اطلاعیهیی، رسماً وارد جنگ مسلحانه با نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی از طریق مسلحانه خیز برداشت. در این روز کادرهای سازمان به خیابانها ریختند و مردم را به سرنگونی جمهوری اسلامی دعوت کردند. بعد از این تاریخ بود که موج ترورهای گستردهی سازمان در نقاط مختلف کشور، قشرهای گوناگون مردم و نیز مسئولان نظام را آماج قرار داد.(29)
7 مرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر بعد از اینکه مجلس شورای ملی، به بیکفایتی سیاسی وی رأی داد و متعاقباً امام خمینی وی را از مقام ریاستجمهوری عزل کرد، همراه مسعود رجوی، سرکردهی سازمان مجاهدین خلق، از ایران گریختند و پس از ورود به فرانسه، از آنجا مبارزهی مسلحانه و تروریستی خود علیه نظام جمهوری اسلامی را ادامه دادند.(30)
سازمان مجاهدین، با ورود به فاز مسلحانه و برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، به اقدامات تروریستی روی آورد. این سازمان علاوه بر ترورهای کور و بیهدف مردم بیگناه کوچه و بازار، شخصیتهای سیاسی و مسئولان نظام را نیز ترور میکرد. در 6 تیر 1360 آیتالله سیدعلی خامنهای در مسجد ابوذر تهران، هدف سوء قصد عوامل سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و مجروح شد. روز بعد در 7 تیر1360، سازمان، در عملیاتی تروریستی، با گذاردن بمب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی را به شهادت رساند. در 14 مرداد1360 دکتر حسن آیت نمایندهی مجلس خبرگان و نمایندهی مجلس شورای ملی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به دست افراد سازمان مجاهدین ترور شد. این سازمان در 8 شهریور همین سال، در فاجعهی تروریستی دیگری، با انفجار بمب در ساختمان نخستوزیری، محمدعلی رجائی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخست وزیر را ترور کرده و به شهادت رساند. در 7 مهر1360سید عبدالکریم هاشمینژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان، به دست یکی از اعضای سازمان، ترور شد. همچنین در 30 آذر 1360 آیتالله عبدالحسین دستغیب امام جمعهی شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید که سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را برعهده گرفت.(31)
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد۱۳۶۰ رسماً وارد دورهی جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شد که سازمان آن را فاز نظامی مینامید. در واقع نظریهپردازان سازمان معتقد بودند که در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید؛ این افراد بر این باور بودند که سازمان ضمن داشتن درکی واقعبینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتیناپذیر آن، استراتژی مبارزهی مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیینکننده [با هدف سرنگونی نظام] و در نهایت تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده است.(32)
مسعود رجوی در تابستان 1361 سلسله مصاحبههایی با نشریهی اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج از کشور انجام داد که تحت عنوان جمعبندی یکساله مقاومت در قالب کتابی چاپ و منتشر شد. وی در این کتاب به توضیح کامل این امر میپردازد که مجاهدین حتی قبل از ورود آیتالله خمینی به ایران میدانستهاند که در نهایت با وی کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید.(33)
گفتنی است در جبهههای جنگ ایران و عراق در این مقطع تحولاتی رخ داد که برجستهترین آن را میتوان پیروزیهای پیدرپی نیروهای ایرانی در بازپسگیری مناطق اشغالی از طریق یک سلسله عملیات پیروزمندانه دانست که با عملیات ثامنالائمه آغاز شد و در نهایت با عملیات بیتالمقدس به آزادسازی خرمشهر انجامید.
پس از فرار بنیصدر و رجوی به پاریس، شورایی موسوم به شورای ملی مقاومت با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب دمکرات کُردستان، جبههی دمکراتیک ملی ایران، شورای متعهد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، سازمان اتحاد برای آزادی کار، کانون توحیدی اصناف، سازمان اقامه (و بعدها حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیهی کمونیستهای ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق) تشکیل شد.(34) طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند؛ البته شماری از گروههای چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند، ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی به سرعت سرنگون خواهد شد و گروههای معترض میتوانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند. (35) البته با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی و سازمانی اکثر این گروهها، در واقع شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطرهی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته بود و به همین دلیل رهبری سازمان، شورا را زیر مجموعهیی از سازمان میدانست، به گونهیی که این امر در عملکرد آن هم کاملاً مشهود بود.(36)
نکتهی بسیار مهم دیگر در تحولات این دورهی سازمان که تبعات بسیار عظیمی نیز در پی داشت، دیدار مسعود رجوی با طارقعزیز معاون نخستوزیر عراق، در پاریس بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19دی1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد.(37) رادیو ضد انقلاب صدای ایران نیز در بیست و یکم دی در گزارشی با اشاره به قصد رجوی برای انتقال ستاد تبلیغاتی خود از پاریس به بغداد، اعلام کرد که رجوی در این دیدار خواستار افزایش کمکهای مالی عراق به سازمان مجاهدین خلق شده است.(38)
بی تردید دیدار مسعود رجوی با یکی از مقامات عالیرتبهی حکومت متجاوز بعثی عراق، در داخل شورای ملی مقاومت که گروههای عضو آن لااقل داعیهی میهنپرستی داشتند، واکنشهایی را در پی داشت؛ به همین دلیل به تدریج سیر جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت آغاز شد که مهمترین مورد آن جدایی بنیصدر در فروردین 1363 بود؛ بسیاری از گروههای جداشده از شورا، اقتدار مطلق سازمان و رجوی را مهمترین عامل خروج (یا به بیانی دیگر اخراج) خود از این شورا اعلام کردند و بنابراین، در واقع شورای به اصطلاح ملی مقاومت در عمل به بنبست رسید و به فرجام نامیمونی مبتلا شد و کار آن در نهایت، به تشتت و انشعاب گروههای مختلف از آن انجامید.(39) گفته میشود که رجوی بدون اطلاع دادن به اعضای شورا (به جز بنیصدر) با طارق عزیز دیدار کرده است. به هر حال بنیصدر با وجود موافقت پشت پرده با روابط شورا و عراق، میکوشید تا خود را از ننگ همکاری با دشمن متجاوز دور نگه دارد و همین امر موجب بروز تناقضات عجیبی در عملکرد وی شد؛ بنیصدر به ویژه در سال1363 در چندین مصاحبه مخالفت خود با این اقدام مسعود رجوی را اعلام کرد؛ سرانجام با بالا گرفتن اختلافات و جنگ قدرت در داخل شورا، بنیصدر در زمستان 1362 و بهار 1363 از شورای ملی مقاومت جدا شد.(40) به طور کلی برای ناکامی و در نهایت جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت دلایل گوناگونی مطرح شده است از جمله: ملاقات رجوی با طارق عزیز و زمینهسازی برای انتقال شورا به عراق؛ مذاکرات حزب دمکرات کُردستان با ایران؛ انقلاب ایدئولوژیک در سازمان و اقتدار مطلق و دیکتاتوری رجوی در سازمان.(42)
یکی از مهمترین دلایل همکاری علنی رجوی با حکومت بعث عراق را میتوان تمایل وی برای به رسمیت شناخته شدن در عرصهی دیپلماتیک دانست؛ در این دوران و پس از اقدامات خرابکارانه و تروریستی سازمان در ایران، در واقع رجوی پایگاهی در داخل کشور نداشت به همین دلیل و با توجه به خوی قدرتطلبی وی، از هر طریق ممکن، نزدیک شدن به یک دولت بیگانه- که ابرقدرتها نیز از آن حمایت میکردند- و مذاکره با آن در واقع نوعی رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت و رجوی در عرصهی منطقهیی و بینالمللی به شمار میآمد و رجوی تصور میکرد که از این رهگذر سریعتر میتواند به امیال قدرتطلبانهی خود دست یابد.
انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان، یکی دیگر از رویدادهای مهم این دوره است. مسعود رجوی 7 بهمن 1363 در اطلاعیهیی مریم قجر عضدانلو (همسر مهدی ابریشمچی) را به عنوان همردیف مسئول اول سازمان (یعنی مسعود رجوی) معرفی کرد؛ به دنبال این خبر، سازمان با صدور اطلاعیهیی از ازدواج مریم و مسعود خبر داد، پس از آن علی زرکش و محمود عطایی کادرهای شماره 2 و 3 نامههایی نوشته و اعلام کردند که چون یکی از زنان سازمان به مرحلهی رهبری رسیده، پس وی بر هر فرد دیگری جز شخص رهبر سازمان حرام است؛ متعاقباً رادیوی سازمان در 27 اسفند1363 خبر طلاق مریم رجوی از ابریشمچی و ازدواج وی با مسعود رجوی را به عنوان "دستاورد عظیم شگرف ایدئولوژیکی و ایثار و ازخودگذشتگی" اعلام کرد.(42)
ارتقای رجوی به مقامی پیامبرگونه و لازمالاطاعه و فوقالعاده، رسمیت بخشیدن به تغییر شیوهی هدایت سازمان از رهبری شورایی به رهبری تمامیتخواهانه و خودکامه، سرپوش گذاشتن بر ناکامیهای سازمان از طریق مرتبط دانستن آن با فقدان رهبری مشخص و فردی در سازمان و ... از جمله اهداف به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک به شمار میآید.(43) علاوه بر این موارد، شاید رجوی اهداف نهان مهمتری را نیز دنبال میکرد. در یک بازاندیشی در این رویداد و تحولات پس از آن، شاید بتوان آن را نوعی زمینهسازی برای سلطهی مطلق و به ویژه استیلای فکری و ایدئولوژیک مسعود رجوی بر تمامیت سازمان مجاهدین دانست و چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش این نوع رفتارِ آشکارا خلاف شرع اسلامی از جانب اعضای سازمان، راه را برای پذیرش دیگر خواستههای مسعود رجوی که بارزترین آن تصمیم وی برای انتقال مرکزیت سازمان به داخل کشور عراق میباشد، هموار میکند.
مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است (دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل توجه نکردن به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه، از این کشور اخراج کرد.) و به دنبال امضای معاهدهیی در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در طول جبهههای شمالی جنگ اجرا کردند.
هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانهیی از نشست ۲۳ اردیبهشت 1365 خود چنین نتیجهگیری کرد:
برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحلهی جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند.(44)
پس از اعلام رسمی حضور کامل سازمان در عراق از سال 1365 که مقدمات آن در ملاقات طارق عزیز معاون نخستوزیر عراق و مسعود رجوی در دی1361 به طور علنی فراهم شده بود- سازمان خدمت به ارتش عراق را در بالاترین سطح ممکن انجام داد.(45) سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال میکردند: از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانییی با ایران دارد، پس بهترین و آسانترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار میآمد؛ علاوه بر این، سازمان میتوانست با استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی میدانست که میتواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیاتهای خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیتهای تأثیرگذار کرده و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند(46) این امر به خودی خود میتواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همهجانبهی صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیاتهای ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهرهبرداری مستقیم از قابلیتهای نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود بنابراین، حمایتهای بیدریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا میکند؛ چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر8 (شروع20 بهمن1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبهجزیرهی فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند. با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشاندهندهی توانمندیهای نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بینالمللی بر ایران و افزایش حمایتهای منطقهیی از صدام را نیز فراهم ساخت.(47) در این میان سازمان مجاهدین خلق میتوانست در قالب نیرویی کمکی، تاحدودی برطرفکنندهی ضعفهای نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز میتوان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایتهای مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد. البته پرواضح است که دستگاههای اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهی تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهی رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروههای مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهرهیی قابل اعتماد و کارامد برای دستیابی به اهداف ماشین جنگی خود میپنداشت؛ افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهرهبرداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهمترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور میکردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرتها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود، بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی میدانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود (یعنی ایران) است؛ در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبههیی یا آزادیبخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینههای دستیابی سریع خود به قدرت را فراهم کند.(48) در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرتها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
پس از ورود رجوی به عراق، نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتهایی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگانها و پایگاههای پراکندهی نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیاتها برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت.(49)
سازمان به ویژه پس از استقرار مرکزیت آن در عراق، به شیوههای گوناگون دولت بعثی عراق را برای دستیابی به اهدافش یاری میکرد، که از جمله فعالیتها و خدمات سازمان به عراق میتوان به این موارد اشاره کرد: اجرای عملیاتهای خرابکاری و ترور در داخل ایران به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران؛ جاسوسی از فعالیتهای نظامی ایران؛ به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهههای نبرد؛ شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی؛ ارائهی اطلاعات ارزشمندی دربارهی تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمانهای اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ.(50)
مهمترین خدمات اطلاعاتی سازمان به عراق
سازمان در این برهه علاوه بر کمکهای نظامی به ارتش عراق، در زمینهی اطلاعاتی نیز به دولت عراق خدمات شایان توجهی کرد که به طور کلی مهمترین آنها را میتوان تحت عناوین جاسوسی برای عراق، شنود در جبههها، بازجویی از اسیران و تخلیهی تلفنی طبقهبندی کرد.
جاسوسی به نفع عراق: جاسوسی را میتوان یکی از ابعاد مهم خدمات سازمان به حکومت بعثی عراق دانست. بررسیها نشان میدهد نیروهای سازمان برای جمعآوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت میکردهاند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیمگیری و اجرای طرحهای نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشمچی، پرسشهای اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پلها، تأسیسات آب و برق، کارخانهها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح میکرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخها را تهیه کرده و در اختیار آنان میگذاشته است.(51)
ایجاد شبکهی شنود در جبههها: نیروهای مجاهدین خلق از ابتدای جنگ اقدام به شنود مکالمات واحدهای نظامی کشور میکردند. در این خصوص میتوان به استراق سمع به وسیلهی یک دستگاه بیسیم مسروقهی سپاه پاسداران در خانهیی تیمی واقع در شهر آبادان اشاره کرد که در آبان1359 با کشف این خانهی تیمی بر ملا شد.(52) این قبیل اقدامات سازمان پس از استقرار در خاک عراق و با کمکهای تجهیزاتی حکومت بعث به شدت گسترش یافت، به گونهیی که آنها یک شبکهی شنود در جبهههای جنگ ایجاد کردند.
افراد شاغل در این شبکه، به منظور کسب اطلاعات نظامی ایران، اقدام به شنود شبکههای بیسیمی و مخابراتی میکردند. آنها به دلیل تسلط کامل به زبان فارسی، گویشها و لهجههای محلی و آشنایی با فرهنگ اقوام گوناگون کشور، پیامهای ارسالشده با دستگاههای مخابراتی را رمزگشایی میکردند. این پیامهای کشفشده توسط اعضای ارشد سازمان از جمله مهدی ابریشمچی در اختیار نیروهای بعثی قرار میگرفت.(53) با توجه به این که در مناطق جنگی معمولا اطلاعات مهم مربوط به عملیات نظامی از جمله انتقال نیرو و تجهیزات و استحکامات، زمان اجرای عملیات و... از طریق بیسیم بیان میشد، جمعآوری این اطلاعات نقش مهمی در آمادگی عراقیها برای مقابله با حملهی نیروهای خودی داشت.
بازجویی از اسیران ایرانی: علیاکبر راستگو، که در گذشته از اعضای عالیرتبهی سازمان بوده است، در کتاب خود در این باره نوشته است: یکی دیگر از اقدامات نیروهای سازمان کسب اطلاعات از نیروهای ایرانی بود که به اسارت درمیآمدند.(54) افراد سازمان به دلیل کسب اطلاعات اولیه از طریق شنود بیسیم ایرانیها و اشراف نسبی به اطلاعات نظامی مناطق جنگی و نیز تسلط به زبان فارسی در تخلیهی اطلاعاتی اسرا بهتر از نیروهای عراقی عمل میکردند. آنها با شکنجهی اسیران، اخبار و اطلاعاتشان را تا حد امکان تخلیه و به سرویس اطلاعاتی ارتش عراق منتقل میکردند.
تخلیهی تلفنی: تخلیهی تلفنی یا کسب اطلاعات با استفاده از تلفن، یک روش آسان، ارزان و بیخطر برای جاسوسی است. این روش با استفاده از تکنیکهای گوناگون اجرا میشود و میزان موفقیت آن بستگی کامل به مهارت فرد تخلیهکننده و سهلانگاری و حسننیت بیجای فرد تخلیهشونده دارد.
نوارهای مربوط به مذاکرات سران سازمان مجاهدین با افسران سرویسهای اطلاعاتی عراق که پس از سقوط حکومت بعثی به دست آمد، حکایت از آن دارد که حکومت عراق امکانات مخابراتی گستردهیی در اختیار سازمان گذاشته بود و آنها با استفاده از این امکانات، تماسهای تلفنی متعددی با افراد مختلف در داخل کشور میگرفتند و به جاسوسی میپرداختند.(55) به دستور صدام، بهترین امکانات تخلیهی تلفنی در اختیار سازمان قرار گرفت؛ تخلیهی تلفنی و جمعآوری اطلاعات از جبهههای جنگ، یکی از وظایف اصلی مقرهای سازمان در مناطق همجوار با ایران به شمار میآمد. راهاندازی شبکهی ارتباطی بین مقرهای سازمان در عراق، نقش مؤثری در انتقال سریع اطلاعات به دست آمده از طریق جاسوسی و تخلیهی تلفنی به سرویس اطلاعاتی عراق داشت.(56)
http://www.negineiran.ir/article_3209_0.html
http://upload.tehran98.com/upme/uploads/3ab3ff6bfe2c67192.jpg
یعقوب نعمتی وروجنی (http://www.negineiran.ir/?_action=article&au=16476&_au=%DB%8C%D8%B9%D9%82%D9%88%D8%A8++%D9%86%D8%B9%D 9%85%D8%AA%DB%8C+%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%AC%D9%86%DB %8C)
محقق
چکیده
مجاهدین خلق، نام سازمانی است که در اواسط دهه 1340 با هدف مبارزه با حکومت پهلوی تشکیل شد. سازمان مجاهدین خلق، پس از پیروزی انقلاب تا خرداد1360، میکوشید وانمود کند که همراه مردم و مدافع حقوق آنان است، اما رفته رفته به رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و در30 خرداد1360 با صدور اطلاعیهیی، رسماً وارد جنگ مسلحانه علیه نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی خیز برداشت. این سازمان در جریان جنگ ایران و عراق، با حمایت حکومت صدام، در عراق مستقر شد و در دوران جنگ تحمیلی، ضمن همکاری تنگاتنگ با استخبارات عراق، مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی متعددی را برای عراق در خاک ایران انجام میداد
مقدمه
جنگ را میتوان وضعیتی بین دو کشور (یا دو یا چند گروه از کشورها) دانست که در آن دو طرف میکوشند از طریق اقدامات مسلحانه به اهداف (و در واقع منافع) مورد نظر خود دست یابند و طرف مقابل را به پذیرش خواستههای خود وادار کنند؛ براساس این تعریف، همهی منابع و امکانات دو طرف به کار گرفته میشود و بدین ترتیب در عرصهی عمل، جنگی تمام عیار رخ میدهد.
جنگ ایران و عراق که با تهاجم سنگین و همه جانبهی ارتش بعثی به ایران به طور رسمی در 31 شهریور 1359 آغاز شد، یکی از مهمترین جلوههای جنگ تمام عیار در تاریخ بشری است. از رهگذر این نگاه فراگیر به پدیدهی جنگ است که رویدادهایی مثل جنگ شهرها، جنگ شیمیایی، نبرد نفتکشها، نقش گروهها و احزاب معارض و... معنا پیدا میکنند.
عوامل متعددی بر سیر تحولات و سرنوشت هر جنگ تأثیر میگذارند، از جمله قابلیت و آمادگی رزمی، توان دیپلماتیک، قدرت اقتصادی، حمایتهای خارجی، پشتیبانی داخلی و گروهها و سازمانهای سیاسی. در جنگ ایران و عراق نیز عامل اخیر یعنی دستهبندیهای سیاسی نقش بسیاری داشت. شاید بتوان سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را تأثیرگذارترین تشکیلات سیاسی در طول جنگ دانست؛ چراکه این سازمان با داشتن سابقهی مبارزاتی، توان تشکیلاتی و تبلیغاتی و تجربهی جنگ چریکی با حکومت پهلوی و سپس نظام جمهوری اسلامی حضور مؤثر و پررنگی در جنگ، به ویژه در ماههای پایانی آن داشت.
پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که نقش و تأثیر سازمان مجاهدین خلق در جنگ ایران و عراق چه بوده است؟ به این منظور، نگارنده با مبنا قرار دادن نقش سازمان در جنگ و نیز تحولات درونی آن و براساس زمانبندی تاریخی (مبتنی بر نقاط عطف اقدامات سازمان) به بررسی نقش، عملکرد، استراتژی، تحلیلها و ماحصل کار این سازمان در طول جنگ ایران و عراق پرداخته است. مطالب مقاله ذیل شش سرفصل کلی با عناوین 1. تاریخچهی مختصری از شکلگیری سازمان و تحولات آن از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی. 2. از انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ. 3. از آغاز جنگ تا 30 خرداد1360. 4. از 30 خرداد 1360تا استقرار مرکزیت سازمان در عراق. 5. سازمان در عراق و تشکیل ارتش آزادیبخش ملی. 6. فروغ جاویدان، تنظیم شده است.
1. تاریخچهی مختصری از شکلگیری سازمان و تحولات آن از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی
سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، نام سازمان مسلحی است که در اواسط دهه 1340 برای مبارزه با حکومت محمدرضا پهلوی تشکیل شد. بنیانگذاران این سازمان، محمد حنیفنژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیکبین و علیاصغر بدیعزادگان بودند که در پانزدهم شهریور 1344، این سازمان را تأسیس کردند. این افراد از فعالان مسلمان جبههی ملی دوم ایران بودند که پس از تشکیل نهضت آزادی، از فعالان یا هواداران این نهضت شدند. سازمان مجاهدین خلق پس از سرکوب تظاهرات 15 خرداد 1342 به دست حکومت شاه و به دلیل بیثمر بودن مبارزات گذشته و نیز با توجه به فراگیر بودن جنبشهای مسلحانه و استفاده از سلاح در منطقه و جهان، مشی مبارزهی مسلحانه را برگزید.(1)
بنیانگذاران سازمان، در ابتدا 6 سال به سازماندهی، جذب نیرو و کسب آموزشهای نظامی پرداختند، اما در شهریور1350، در یک یورش ساواک، نزدیک به 90درصد از افراد سازمان بدون اینکه حتی یک تیر شلیک کنند، دستگیر شدند و جز چند نفر که اعدام شدند، بقیه از جمله مسعود رجوی تا زمان پیروزی انقلاب، در زندان به سر بردند.(2)
مدتی بعد، یکی از اعضای مرکزی سازمان به نام احمد رضایی که در ماجرای شهریور1350 موفق به فرار شده بود، رهبری سازمان را بر عهده گرفت. وی تا زمان کشته شدنش در 25 خرداد 1352، نقش مهمی در رهبری و سازماندهی مجدد عملیات نظامی مجاهدین ایفا کرد.(3) بدین ترتیب، افراد باقیماندهی سازمان، فعالیت خود را ادامه دادند و سازمان مجاهدین خلق با چند اقدام مسلحانه در جامعه شناخته شد.
سازمان، از همان ابتدای کار، اقدام به تدوین ایدئولوژی کرد. به این منظور، اعضای سازمان با مطالعهی منابع مختلف که ترکیبی از کتب مذهبی و اسلامی و به ویژه آثار مهندس بازرگان و نیز آثار مارکسیستی بود، شروع به تألیف کتابهایی کردند. آموزههای نخستین کتاب سازمان، با عنوان متدولوژی یا شناخت، تفاوت چندانی با دیدگاههای مارکسیستی نداشت. این کتاب که حاصل مطالعات جمعی کادرهای اصلی سازمان در سالهای 1347-1344 بود، با آنکه بر اساس مبانی مارکسیستی- اسلامی نوشته شده بود، از نظر بینش معرفتی، دقیقاً اصول مارکسیستی را پذیرفته بود. دومین اثر تدوینشده در سازمان، راه انبیاء راه بشر نام داشت که، محمد حنیفنژاد آن را بر اساس تئوریهای مهندس بازرگان در کتاب راه طی شده نوشته بود.(4) علاوه بر اینها در سازمان، چندین کتاب و جزوهی دیگر نیز تهیه و تدوین شد که کتاب تکامل و کتاب اقتصاد به زبان ساده از جملهی آنها ست.
به گفتهی یکی از اعضای مرکزی مجاهدین، از نظر سازمان مبارزهی جدی علیه امپریالیسم و دستنشاندگان آن بایستی مبتنی بر یک ایدئولوژی اسلامی راستین میبود و به این منظور باید زوائد و پیرایههای اسلام زدوده میشد. بر همین اساس، به ویژه شماری از اعضای بعدی سازمان، روحانیت را رد کرده و نقشی برای آن قائل نبودند، آنها عقیده داشتند که باید اسلام اصیل و بیپیرایه را از سرچشمهی زلال آن، یعنی قرآن و تا حدودی نهجالبلاغه، آن هم بر پایهی استنباط خود سازمان که به اصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخیص صحیح از سقیم در اوضاع پیچیدهی امروزی است، به دست آورد. این افراد از سوی دیگر، پیامبر اسلام(ص) و ائمهی هدی(ع) را معصوم ندانسته و معتقد بودند که آنها نیز دچار خطا و اشتباه میشدند.(5) در بخش سیاسی و اجتماعی، بیشتر آنان به نوعی تحت تأثیر مارکسیسم- لنینیسم قرار داشته و در علوم اجتماعی، دیدگاههای چپ را به عنوان مسائل علمی میپذیرفتند و در مورد مسائلی مانند طبقات جامعه و مناسبات آنان با مسئلهی تولید و به طور کلی نظریهی ماتریالیسم و غیره ایدههای آنان تفاوت چندانی با آموزههای مارکسیسم نداشت.
به تدریج، سازمان از مبانی اسلامی دورتر و بیشتر به تعالیم مارکسیسم متمایل شد، تا جایی که در سال 1354، عدهیی از افراد سازمان با دست کشیدن از عقاید مذهبی و اسلامی خود اعلام کردند که مارکسیسم را به منزلهی منطق برتر و تنها ایدئولوژی مبارزه اختیار کردهاند. پس از صدور بیانیهیی مبنی بر تغییر ایدئولوژی سازمان و انشعاب آن به دو بخش اسلامی و مارکسیستی، مسعود رجوی که در زندان بود، هدایت بخش مذهبیماندهی این جریان را بر عهده گرفت. از این زمان تا سال 1357، تنها اعضای مارکسیستشدهی سازمان فعال بودند و از مجاهدین مذهبی، کسی در بیرون از زندان نبود.(6)
به دنبال اوجگیری انقلاب، در 30 دی 1357 مسعود رجوی و 15 نفر از اعضای دیگر مجاهدین از زندان آزاد شدند. رجوی که پیشتر از داخل زندان، بخشی از اعضا را که هنوز به مرکزیت سابق مذهبی وفادار مانده بودند به عنوان سازمان جدید مجاهدین خلق ایران معرفی کرده و خود - که تنها بازماندهی مرکزیت سابق بود- رهبری آن را به عهده گرفته بود، از این پس مشغول سازماندهی و عضوگیری شد.(7)
این سازمان به دلیل نوع دریافتش از اسلام، اسلام رایج و فقه سنتی را نگرشی ارتجاعی میدانست. براساس نوشتههای خود مجاهدین، دو تن از اعضای اصلی سازمان به نامهای حسین روحانی و تراب حقشناس در سالهای 1349و 1350 در نجف، در ملاقاتهایی چند ساعته با امام خمینی سعی در جلب حمایت ایشان از ترورها و شیوهی مبارزهاتشان داشتند، اما نتوانستند موافقت امام را کسب کنند. (8) به گفتهی حجتالاسلام سید محمود دعائی، امام(ره) پس از دیدار و گفت و گو با حسین روحانی و همچنین مطالعهی کتاب راه انبیاء راه بشر فرمودند: «اینها ضمن این کتاب میخواهند بگویند که معادی وجود ندارد و معاد سیر تکاملی همین جهان است و این چیزی است خلاف معتقدات اصولی اسلام.»(9) به طور کلی میتوان گفت مبنای اصلی کار این سازمان هم در زمان حکومت پهلوی و هم در دوران حاکمیت نظام اسلامی، بر جنگ مسلحانه و ترور استوار بوده است.
2. از انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ
سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب، میکوشید خود را همراه مردم و مدافع حقوق آنان نشان دهد. این سازمان هنگام برگزاری همهپرسی نظام جمهوری اسلامی ایران در فروردین 1358، به طور ضمنی با پرسش "جمهوری اسلامی، آری یا نه"، مخالفت میکرد، پس از آن نیز در انتخابات خبرگان قانون اساسی، شرکت نکرد. بعدها در انتخابات اولین دورهی ریاستجمهوری مسعود رجوی خود را کاندیدای ریاستجمهوری کرد، اما امام خمینی، با یک موضعگیری قاطع اعلام کردند کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند، حق ندارند، رئیسجمهور شوند. پس از آن، سازمان به دلیل حذف کاندیدای خود، انتخابات ریاستجمهوری را تحریم کرد.(10)
رهبری سازمان بعد از اینکه خود را در تضاد با رهبری انقلاب قرار داد، برای حفظ چهرهی اعتقادی و جلوهی میهنی تشکیلات، با بهرهگیری از شخصیت آیتالله طالقانی به سیاست خود مبنی بر شکاف با رهبری ادامه داد.(11)
پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و فوت آیتالله طالقانی، مجاهدین که از اختلافات اصولی بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی در مجلس خبرگان و جبههگیری وی در مقابل خط امام (پس از تصدی پست ریاستجمهوری) مطلع شده بودند، برخلاف مخالفتهای قبلیشان با بنیصدر کوشیدند به منظور ایجاد انشعاب میان مردم، تبلیغات خود را علیه خط امام با بنیصدر هماهنگ کنند و خود را روز به روز به او نزدیکتر کردند.(12)
گفتنی است که اولین موضعگیری رسمی سازمان در برابر عراق پس از انقلاب اسلامی در این دوره صورت گرفت؛ در 18 فروردین 1359، سخنگوی سازمان در پی ادعاهای حکومت عراق دربارهی جزایر سهگانهی ایرانی خلیج فارس، این تحریکات را محکوم کرد و از دولت عراق خواست تا هر چه سریعتر به این گونه موضعگیریهای تحریکآمیز و فتنهانگیز خاتمه دهد.(13)
3. از آغاز جنگ تا 30 خرداد 1360
در 31 شهریور 1359، صدام (پس از لغو قرارداد 1975 الجزایر در 26 شهریور و ادعای تسلط کامل بر آبراه اروند) تهاجم سراسری خود به خاک جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرد. به طور کلی اهداف عراق از حمله به ایران در سه سطح طبقهبندی میشود: لغو قرارداد الجزایر؛ تجزیهی ایران با جدا کردن استان خوزستان و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران.(14) در این مرحله از تهاجم، ارتش عراق توانست بیش از 15 هزار کیلومترمربع از اراضی ایران را اشغال کرده و در آن استقرار یابد.(15)
در واقع در آغاز جنگ، سازمان مجاهدین خلق، تجاوز عراق را محکوم کرد، اما پس از چند ماه مسعود رجوی در پیام نوروزی خود، تحمیل جنگ به کشور را نتیجهی بیکفایتی مسئولان و دخالت در امور دیگران دانست. سازمان با تحلیلهای متعدد و بیپایه در مورد هجوم نظامی بیگانه به کشورمان، میکوشید وانمود کند که مسئولان نظام، با بیدرایتی و بیتوجهی به قوانین حاکم بر روابط خارجی، آتش جنگ را برافروختند و با طرح این موضوع که «آنان در سر، خیال جهانگشایی را میپروراندند و با تبلیغات خام و ناشیانهی خود، جرقهی آتش جنگ خانمانسوز را شعلهور کردهاند.»، این جنگ را مستمسکی قرار داد تا با محکوم کردن موضعگیریهای قاطع رهبر انقلاب، در بین صفوف مردم و نیروهای داوطلب تشتّت ایجاد و نارضایتی عمومی را تشدید کند و بدین وسیله موقعیت خود را در جامعه بیشتر تثبیت کند.
درگیری نظام جمهوری اسلامی با صدام، بنیصدر و سازمان را به این طمع واداشته بود که تا حد امکان برای تضعیف خط امام در داخل کشور بکوشند. آنها با این تصور که امام و امت به دلیل درگیر جنگ بودن قدرت باز کردن یک جبههی داخلی را ندارند، به خود اطمینان میدادند که پیروان خط امام برای حفظ قدرت، حاضر به هر گونه عقبنشینی از ملاکهای مکتبی انقلاب خواهند بود.(18)
در سال 1359 همزمان با اوجگیری برخوردهای نظامی عراق و ایران در مرزهای غربی و جنوبی کشور، در عرصهی داخلی، همچنان سازمان یک عامل اصلی تشدید تنشها و درگیریهای داخلی در شهرهای مختلف کشور به حساب میآمد.(19)
در وضعیتی که لزوم وحدت عام و فراگیر در برابر تجاوز وسیع عراق به خاک ایران- که مجاهدین خلق خود نیز ادعای آن را داشتند- بر کسی پوشیده نبود، در عرصهی درگیریهای سیاسی داخل کشور، سازمان از مواضع واگرایانهی خود در بارهی نظام و نهادهای نوپای آن دست برنداشته و همچنان بر طبل ادّعاهای خود مبنی بر تشنجآفرینی و متهم کردن نهادهای نظام به انجام دادن اعمال غیرقانونی، میکوبید.(20)
از سوی دیگر، سازمان عرصهی حساس و پیچیدهی جبهههای جنگ را به میدانی برای مانور تشکیلاتی و تبلیغات گروهی و خودمختاری نیروهای شبهنظامی خود تبدیل کرده و مشکلات و تشنجات جدیدی را در "جبههی نظامی" کشور علاوه بر "جبههی سیاسی" پدید میآورد.(21)
اعضای سازمان مجاهدین خلق از همان روزهای نخستین شروع جنگ، پس از ورود به جبههها شروع به جمعآوری اخبار و اطلاعات مربوط به یگانهای نظامی خودی و تهیهی عکس از محل استقرار و استحکامات آنها کردند که این کار آنها با مخالفت فرماندهان ارتش رو به رو شد. پس از آنکه با وجود تذکرات پیدرپی، مجاهدین دست از اقدامات خود بر نداشتند، نیروهای ارتش مقر آنها را محاصره و نیروهایشان را دستگیر کردند و مدارک و اسناد جمعآوریشده را که شامل اطلاعات مربوط به وضعیت استراتژیک ارتش و موقعیت جبههها و برخی اسناد دیگر بود ضبط کردند.(22) نمونهی دیگری که مؤید تلاش افراد سازمان برای جمعآوری اطلاعات نظامی میباشد، مدارک به دست آمده از یک خانهی تیمی است که در آبان 1359 در شهر آبادان، کشف شد، این مدارک حاوی اطلاعات مهمی در بارهی نیروهای ارتش از جمله نقشهی مقر سلاحهای سنگین و محل دقیق مناطق عملیات جنگی بوده است.(23)
اقدام افراد و گروههای غیر مسئول به جمعآوری اطلاعات نیروهای خودی، جز جاسوسی به نفع دشمن، هیچ دلیل دیگری ندارد و این موضوع خود میتواند نشاندهندهی ارتباط این سازمان با حکومت بعثی عراق از همان آغاز جنگ تحمیلی باشد.
پس از آنکه مجاهدین در رسمیت بخشیدن به حضور تشکیلاتی نظامی خود در مناطق جنگی، حتی با توسل به بنیصدر رئیسجمهور- که در نیمهی دوم 1359 آرام آرام به متحد استراتژیک سازمان بدل شده بود- ناکام ماندند، تبلیغات سازمان در مورد جنگ به اعلام گاه به گاه "شهادت" نیروهای نظامییی که به خود منتسب میکرد، محدود شد. علاوه بر این مواضع سیاسی سازمان علیه حکومت بعث نیز به مرور کمرنگتر شد و تحلیلهای سازمان بیشتر معطوف به مقصّر نشان دادن نظام جمهوری اسلامی در زمینهسازی وقوع جنگ شدند، تا آنجا که سه روز قبل از شورش مسلحانهی 30خرداد1360، سازمان در موضعگیری دربارهی بمبباران مشکوک و پیچیدهی تأسیسات هستهیی عراق به دست اسرائیل، تلویحاً نظام جمهوری اسلامی را همسو با امریکا و رژیم صهیونیستی برشمرد.(24)
به اعتقاد شماری از تحلیلگران، این تغییر موضع و آغاز همکاریهای گستردهی نظامی و امنیتی سازمان با عراق که ابتدا غیر علنی بود و بعد به سرعت آشکار شد، ثابت میکند که از ابتدا، موضع سازمان در مورد جنگ، به دور از صداقت و فرصتطلبانه بوده است.(25)
به دنبال بالا گرفتن اغتشاشاتِ اعضای سازمان، رویارویی علنی آنها با مردم، زدوخورد خیابانی و ایجاد ناآرامی در خیابانها، مجاهدین خلق تصمیم گرفتند که در مقابل رهبر انقلاب و دوربین خبرنگاران یک راهپیمایی به طرف جماران به راه بیندازند، به منظور آمادهسازی زمینههای لازم برای حرکت، آنها نامهیی به حضور امام نوشتند؛ افراد سازمان در این نامه کوشیدند در همهی اغتشاشات و درگیریها مردم را مقصر جلوه داده و خود را تبرئه کنند، همچنین تلاش کردند تا مسائل وقت سازمان را تحت پوشش گذشتهی سازمان و بنیانگذاران آن قرار دهند.
این گونه تحرکات، تشنجآفرینیها و عملیاتهای متعدد تروریستی و خرابکارانهی سازمان در حالی انجام میشد. که با گذشت نه ماه از جنگ، نیروهای ایرانی نتوانسته بودند به پیروزی چندانی در آزادسازی مناطق اشغالی دست یابند و به همین دلیل کشور در ورطهیی از ناآرامی داخلی و تجاوز خارجی قرار گرفته بود.
سرانجام سازمان در خرداد 1360 با اتخاذمشی مبارزهی مسلحانه استراتژی سرنگونی نظام را در پیش گرفت. در این مقطع، رهبران سازمان تصور میکردند که نظام جمهوری اسلامی به دلیل نابسامانیهای داخلی و همچنین تجاوز خارجی، قادر به ساماندهی وضعیت نبوده و در اوج استیصال قرار دارد و از آن جا که از بُعد منطقهیی نیز دچار انزواست و از نظر اقتصادی هم در وضعیت بدی به سر میبَرد، در آستانهی سقوط قرار دارد؛ به همین دلیل سازمان در فراخوانی از هواداران خود خواست به خیابانهای تهران بیایند، اما برخلاف پیشبینی سران سازمان مبنی بر حضور 500 هزار نفر، فقط 3 هزار نفر به خیابانها آمدند که آنها هم بر اثر مقابلهی مردم و نیروهای انقلاب متواری شدند. تکاپوی سازمان برای دستیابی به قدرت که در دو خط موازی چانهزدن برای داشتن سهمی از قدرت و قدرتنمایی خیابانی بروز میکرد، زمینهیی را به وجود آورده بود که نظامجمهوری اسلامی مجبور شد در برابر استراتژی جنگ مسلحانهی سازمان با نظام از تاریخ ٣٠ خرداد ۱۳۶۰، واکنش نشان داده و برای حفظ امنیت کشور، با اقدامات مسلحانهی سازمان مقابله کند.(27) در واقع اشتباه سازمان در ارزیابی اوضاع اجتماعی، موقعیت جمهوری اسلامی و توان سازمان موجب شد تا سازمان در این اقدام خود با شکست فاحشی رو به رو شود.(28)
4. از 30 خرداد 1360 تا استقرار مرکزیت سازمان در عراق
به دنبال این تحولات، سازمان که تنها راه موجود برای مطرح کردن خود را ایجاد غائله و غوغا میدید، در اقدامی هماهنگ و با برنامهریزی دست به ایجاد درگیریها و آشوبهایی پراکنده و نامنظم در نقاط گوناگون کشور زد و به درگیری با قشرهای مختلف مردم و نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخت. همان طور که گفته شد سازمان رفته رفته به مقابلهی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی روی آورد و در سیام خرداد با صدور اطلاعیهیی، رسماً وارد جنگ مسلحانه با نظام شد و برای براندازی حکومت اسلامی از طریق مسلحانه خیز برداشت. در این روز کادرهای سازمان به خیابانها ریختند و مردم را به سرنگونی جمهوری اسلامی دعوت کردند. بعد از این تاریخ بود که موج ترورهای گستردهی سازمان در نقاط مختلف کشور، قشرهای گوناگون مردم و نیز مسئولان نظام را آماج قرار داد.(29)
7 مرداد 1360، ابوالحسن بنیصدر بعد از اینکه مجلس شورای ملی، به بیکفایتی سیاسی وی رأی داد و متعاقباً امام خمینی وی را از مقام ریاستجمهوری عزل کرد، همراه مسعود رجوی، سرکردهی سازمان مجاهدین خلق، از ایران گریختند و پس از ورود به فرانسه، از آنجا مبارزهی مسلحانه و تروریستی خود علیه نظام جمهوری اسلامی را ادامه دادند.(30)
سازمان مجاهدین، با ورود به فاز مسلحانه و برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، به اقدامات تروریستی روی آورد. این سازمان علاوه بر ترورهای کور و بیهدف مردم بیگناه کوچه و بازار، شخصیتهای سیاسی و مسئولان نظام را نیز ترور میکرد. در 6 تیر 1360 آیتالله سیدعلی خامنهای در مسجد ابوذر تهران، هدف سوء قصد عوامل سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و مجروح شد. روز بعد در 7 تیر1360، سازمان، در عملیاتی تروریستی، با گذاردن بمب در ساختمان حزب جمهوری اسلامی در تهران، آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی را به شهادت رساند. در 14 مرداد1360 دکتر حسن آیت نمایندهی مجلس خبرگان و نمایندهی مجلس شورای ملی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به دست افراد سازمان مجاهدین ترور شد. این سازمان در 8 شهریور همین سال، در فاجعهی تروریستی دیگری، با انفجار بمب در ساختمان نخستوزیری، محمدعلی رجائی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخست وزیر را ترور کرده و به شهادت رساند. در 7 مهر1360سید عبدالکریم هاشمینژاد دبیر حزب جمهوری اسلامی استان خراسان، به دست یکی از اعضای سازمان، ترور شد. همچنین در 30 آذر 1360 آیتالله عبدالحسین دستغیب امام جمعهی شیراز، بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسید که سازمان مجاهدین مسئولیت این حادثه و ترور را برعهده گرفت.(31)
بدین ترتیب، سازمان مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد۱۳۶۰ رسماً وارد دورهی جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شد که سازمان آن را فاز نظامی مینامید. در واقع نظریهپردازان سازمان معتقد بودند که در پیش گرفتن فاز نظامی در نهایت به پیروزی سازمان و سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد انجامید؛ این افراد بر این باور بودند که سازمان ضمن داشتن درکی واقعبینانه از نظام جمهوری اسلامی و ماهیت آشتیناپذیر آن، استراتژی مبارزهی مسلحانه و وارد آوردن ضربات تعیینکننده [با هدف سرنگونی نظام] و در نهایت تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده است.(32)
مسعود رجوی در تابستان 1361 سلسله مصاحبههایی با نشریهی اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان در خارج از کشور انجام داد که تحت عنوان جمعبندی یکساله مقاومت در قالب کتابی چاپ و منتشر شد. وی در این کتاب به توضیح کامل این امر میپردازد که مجاهدین حتی قبل از ورود آیتالله خمینی به ایران میدانستهاند که در نهایت با وی کنار نخواهند آمد و کار به جنگ مسلحانه خواهد کشید.(33)
گفتنی است در جبهههای جنگ ایران و عراق در این مقطع تحولاتی رخ داد که برجستهترین آن را میتوان پیروزیهای پیدرپی نیروهای ایرانی در بازپسگیری مناطق اشغالی از طریق یک سلسله عملیات پیروزمندانه دانست که با عملیات ثامنالائمه آغاز شد و در نهایت با عملیات بیتالمقدس به آزادسازی خرمشهر انجامید.
پس از فرار بنیصدر و رجوی به پاریس، شورایی موسوم به شورای ملی مقاومت با شرکت شماری از گروههای مخالف جمهوری اسلامی همانند حزب دمکرات کُردستان، جبههی دمکراتیک ملی ایران، شورای متعهد چپ، سازمان استادان متعهد دانشگاههای ایران، سازمان اتحاد برای آزادی کار، کانون توحیدی اصناف، سازمان اقامه (و بعدها حزب کار ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیهی کمونیستهای ایران و سازمان چریکهای فدایی خلق) تشکیل شد.(34) طبق میثاقی که به امضای اعضای شورا رسید، بنیصدر رئیسجمهور و رجوی نخستوزیر نظام جمهوری دمکراتیک اسلامی معرفی شدند؛ البته شماری از گروههای چپ عضو شورا به لفظ اسلامی در عنوان این نظام اعتراض کردند، ولی سازمان این وعده را داد که طی دو سه ماه، جمهوری اسلامی به سرعت سرنگون خواهد شد و گروههای معترض میتوانند اعتراضات خود را در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح کنند. (35) البته با توجه به تعداد اندک اعضا و ضعف تشکیلاتی و سازمانی اکثر این گروهها، در واقع شورای ملی مقاومت تا حدود زیادی تحت سیطرهی سازمان مجاهدین خلق قرار گرفته بود و به همین دلیل رهبری سازمان، شورا را زیر مجموعهیی از سازمان میدانست، به گونهیی که این امر در عملکرد آن هم کاملاً مشهود بود.(36)
نکتهی بسیار مهم دیگر در تحولات این دورهی سازمان که تبعات بسیار عظیمی نیز در پی داشت، دیدار مسعود رجوی با طارقعزیز معاون نخستوزیر عراق، در پاریس بود. در این دیدار که به گزارش رادیو بغداد، در روز یکشنبه 9 ژانویه 1983 (19دی1361) انجام شده است، دو طرف بر لزوم حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور تأکید کردند و در مورد به اصطلاح صلح به توافق رسیدند. رجوی در این دیدار، ایران را مسئول تداوم جنگ معرفی کرد. همچنین، طارقعزیز از جانب صدام حسین از رجوی برای دیدار از عراق دعوت کرد.(37) رادیو ضد انقلاب صدای ایران نیز در بیست و یکم دی در گزارشی با اشاره به قصد رجوی برای انتقال ستاد تبلیغاتی خود از پاریس به بغداد، اعلام کرد که رجوی در این دیدار خواستار افزایش کمکهای مالی عراق به سازمان مجاهدین خلق شده است.(38)
بی تردید دیدار مسعود رجوی با یکی از مقامات عالیرتبهی حکومت متجاوز بعثی عراق، در داخل شورای ملی مقاومت که گروههای عضو آن لااقل داعیهی میهنپرستی داشتند، واکنشهایی را در پی داشت؛ به همین دلیل به تدریج سیر جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت آغاز شد که مهمترین مورد آن جدایی بنیصدر در فروردین 1363 بود؛ بسیاری از گروههای جداشده از شورا، اقتدار مطلق سازمان و رجوی را مهمترین عامل خروج (یا به بیانی دیگر اخراج) خود از این شورا اعلام کردند و بنابراین، در واقع شورای به اصطلاح ملی مقاومت در عمل به بنبست رسید و به فرجام نامیمونی مبتلا شد و کار آن در نهایت، به تشتت و انشعاب گروههای مختلف از آن انجامید.(39) گفته میشود که رجوی بدون اطلاع دادن به اعضای شورا (به جز بنیصدر) با طارق عزیز دیدار کرده است. به هر حال بنیصدر با وجود موافقت پشت پرده با روابط شورا و عراق، میکوشید تا خود را از ننگ همکاری با دشمن متجاوز دور نگه دارد و همین امر موجب بروز تناقضات عجیبی در عملکرد وی شد؛ بنیصدر به ویژه در سال1363 در چندین مصاحبه مخالفت خود با این اقدام مسعود رجوی را اعلام کرد؛ سرانجام با بالا گرفتن اختلافات و جنگ قدرت در داخل شورا، بنیصدر در زمستان 1362 و بهار 1363 از شورای ملی مقاومت جدا شد.(40) به طور کلی برای ناکامی و در نهایت جدایی گروههای مختلف از شورای ملی مقاومت دلایل گوناگونی مطرح شده است از جمله: ملاقات رجوی با طارق عزیز و زمینهسازی برای انتقال شورا به عراق؛ مذاکرات حزب دمکرات کُردستان با ایران؛ انقلاب ایدئولوژیک در سازمان و اقتدار مطلق و دیکتاتوری رجوی در سازمان.(42)
یکی از مهمترین دلایل همکاری علنی رجوی با حکومت بعث عراق را میتوان تمایل وی برای به رسمیت شناخته شدن در عرصهی دیپلماتیک دانست؛ در این دوران و پس از اقدامات خرابکارانه و تروریستی سازمان در ایران، در واقع رجوی پایگاهی در داخل کشور نداشت به همین دلیل و با توجه به خوی قدرتطلبی وی، از هر طریق ممکن، نزدیک شدن به یک دولت بیگانه- که ابرقدرتها نیز از آن حمایت میکردند- و مذاکره با آن در واقع نوعی رسمیت یافتن شورای ملی مقاومت و رجوی در عرصهی منطقهیی و بینالمللی به شمار میآمد و رجوی تصور میکرد که از این رهگذر سریعتر میتواند به امیال قدرتطلبانهی خود دست یابد.
انقلاب ایدئولوژیک در درون سازمان، یکی دیگر از رویدادهای مهم این دوره است. مسعود رجوی 7 بهمن 1363 در اطلاعیهیی مریم قجر عضدانلو (همسر مهدی ابریشمچی) را به عنوان همردیف مسئول اول سازمان (یعنی مسعود رجوی) معرفی کرد؛ به دنبال این خبر، سازمان با صدور اطلاعیهیی از ازدواج مریم و مسعود خبر داد، پس از آن علی زرکش و محمود عطایی کادرهای شماره 2 و 3 نامههایی نوشته و اعلام کردند که چون یکی از زنان سازمان به مرحلهی رهبری رسیده، پس وی بر هر فرد دیگری جز شخص رهبر سازمان حرام است؛ متعاقباً رادیوی سازمان در 27 اسفند1363 خبر طلاق مریم رجوی از ابریشمچی و ازدواج وی با مسعود رجوی را به عنوان "دستاورد عظیم شگرف ایدئولوژیکی و ایثار و ازخودگذشتگی" اعلام کرد.(42)
ارتقای رجوی به مقامی پیامبرگونه و لازمالاطاعه و فوقالعاده، رسمیت بخشیدن به تغییر شیوهی هدایت سازمان از رهبری شورایی به رهبری تمامیتخواهانه و خودکامه، سرپوش گذاشتن بر ناکامیهای سازمان از طریق مرتبط دانستن آن با فقدان رهبری مشخص و فردی در سازمان و ... از جمله اهداف به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک به شمار میآید.(43) علاوه بر این موارد، شاید رجوی اهداف نهان مهمتری را نیز دنبال میکرد. در یک بازاندیشی در این رویداد و تحولات پس از آن، شاید بتوان آن را نوعی زمینهسازی برای سلطهی مطلق و به ویژه استیلای فکری و ایدئولوژیک مسعود رجوی بر تمامیت سازمان مجاهدین دانست و چنان که در ادامه خواهد آمد، پذیرش این نوع رفتارِ آشکارا خلاف شرع اسلامی از جانب اعضای سازمان، راه را برای پذیرش دیگر خواستههای مسعود رجوی که بارزترین آن تصمیم وی برای انتقال مرکزیت سازمان به داخل کشور عراق میباشد، هموار میکند.
مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که دولت فرانسه وی را تحت فشار قرار داده است (دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل توجه نکردن به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه، از این کشور اخراج کرد.) و به دنبال امضای معاهدهیی در پاریس با طارق عزیز، به بغداد رفت. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی در عراق، سازماندهی شده و با حمایت ارتش این کشور سلسله عملیاتهایی را در طول جبهههای شمالی جنگ اجرا کردند.
هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت در بیانهیی از نشست ۲۳ اردیبهشت 1365 خود چنین نتیجهگیری کرد:
برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحلهی جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند.(44)
پس از اعلام رسمی حضور کامل سازمان در عراق از سال 1365 که مقدمات آن در ملاقات طارق عزیز معاون نخستوزیر عراق و مسعود رجوی در دی1361 به طور علنی فراهم شده بود- سازمان خدمت به ارتش عراق را در بالاترین سطح ممکن انجام داد.(45) سران سازمان از همکاری با حکومت بعث عراق این اهداف را دنبال میکردند: از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانییی با ایران دارد، پس بهترین و آسانترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار میآمد؛ علاوه بر این، سازمان میتوانست با استفاده از کمکهای مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان مبارزاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد. ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی میدانست که میتواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیاتهای خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیتهای تأثیرگذار کرده و در نهایت اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند(46) این امر به خودی خود میتواند دلیلی بسیار مناسب برای حمایت همهجانبهی صدام حسین از حضور مجاهدین در عراق و عملیاتهای ضد ایرانی آنان باشد.
در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهرهبرداری مستقیم از قابلیتهای نیروهای سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود بنابراین، حمایتهای بیدریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا میکند؛ چند ماه قبل از ورود رجوی به عراق، نیروهای ایرانی توانسته بودند در عملیات والفجر8 (شروع20 بهمن1364)، و پس از 75 روز نبرد شدید، شبهجزیرهی فاو در 90 کیلومتری جنوب شرقی بصره را به تصرف خود درآورند. با اجرای این عملیات که علاوه بر نمایاندن ناتوانی دفاعی عراق، نشاندهندهی توانمندیهای نیروهای ایرانی در امر تهاجم و پدافند بود، برتری نظامی عراق، از میان رفت و توازن نظامی به سود ایران تغییر یافت. البته این پیروزی، موجبات افزایش فشارهای بینالمللی بر ایران و افزایش حمایتهای منطقهیی از صدام را نیز فراهم ساخت.(47) در این میان سازمان مجاهدین خلق میتوانست در قالب نیرویی کمکی، تاحدودی برطرفکنندهی ضعفهای نظامی عراق در آن مقطع باشد و از این دیدگاه نیز میتوان دلایل استقبال سردمداران بعثی از ورود و استقرار رجوی در عراق و حمایتهای مادی و نظامی صدام از تحرکات ضد ایرانی سازمان را مورد بررسی قرار داد. البته پرواضح است که دستگاههای اطلاعاتی عراق، به خوبی از پیشینهی تاریخی و مبارزات سازمان با حکومت پهلوی، توان تشکیلاتی، تجربهی رزمی و همچنین فراوانی تعداد اعضای فعال سازمان (در مقایسه با دیگر گروههای مخالف ایرانی) آگاهی داشتند و بر همین اساس، صدام سازمان را مهرهیی قابل اعتماد و کارامد برای دستیابی به اهداف ماشین جنگی خود میپنداشت؛ افزون بر این دور از ذهن نیست که حکومت صدام بهرهبرداری تبلیغاتی از نام سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی را نیز مدنظر خود قرار داده باشد. با وجود این شاید مهمترین عاملی که موجب شد سازمان سرنوشت خود را با حکومت عراق پیوند دهد این بود که سران سازمان تصور میکردند سرنوشت نظام جمهوری اسلامی با جنگ گره خورده است و با توجه به تمایل نداشتن ابرقدرتها به پیروزی ایران، در نهایت حکومت صدام در این جنگ بازنده نخواهد بود، بنابراین، سازمان برای براندازی نظام جمهوری اسلامی که آن را هدف اصلی میدانست، به طور رسمی و علنی در کنار صدام قرار گفت. رجوی تأکید داشت که از طریق مرزهای عراق به دنبال آزادسازی کشور خود (یعنی ایران) است؛ در واقع سازمان در این مقطع، با اتخاذ استراتژی جنگ جبههیی یا آزادیبخش درصدد بود تا ضمن کسب حمایت خارجی و استفاده از فرصت جنگ ایران و عراق، زمینههای دستیابی سریع خود به قدرت را فراهم کند.(48) در این مقطع نیز سازمان، در تحلیل خود دچار اشتباه شد و تمایل نداشتن ابرقدرتها به بازنده شدن عراق را به حتمی بودن شکست جمهوری اسلامی و در نهایت سرنگونی آن تعبیر کرد.
پس از ورود رجوی به عراق، نیروهای نظامی سازمان سلسله عملیاتهایی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه و ارتفاعات کرمانشاه اجرا کردند. در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی فراوانی به برخی یگانها و پایگاههای پراکندهی نیروهای نظامی ایران وارد شد. بر اساس آمار، این عملیاتها برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی حکومت صدام سیر صعودی داشت.(49)
سازمان به ویژه پس از استقرار مرکزیت آن در عراق، به شیوههای گوناگون دولت بعثی عراق را برای دستیابی به اهدافش یاری میکرد، که از جمله فعالیتها و خدمات سازمان به عراق میتوان به این موارد اشاره کرد: اجرای عملیاتهای خرابکاری و ترور در داخل ایران به ویژه ترور رزمندگان و فرماندهان نظامی ایران؛ جاسوسی از فعالیتهای نظامی ایران؛ به راه انداختن تبلیغات و شایعات ضد ایرانی از طریق رادیوی این سازمان در عراق به منظور تضعیف اراده و کاهش حمایت عمومی از جبهههای نبرد؛ شنود مکالمات بیسیمی و تلفنی نیروهای ایرانی؛ ارائهی اطلاعات ارزشمندی دربارهی تأسیسات نظامی و اقتصادی ایران به سازمانهای اطلاعاتی عراق و در مواردی درگیری مستقیم و حمله به نیروهای ایرانی در جبهههای جنگ.(50)
مهمترین خدمات اطلاعاتی سازمان به عراق
سازمان در این برهه علاوه بر کمکهای نظامی به ارتش عراق، در زمینهی اطلاعاتی نیز به دولت عراق خدمات شایان توجهی کرد که به طور کلی مهمترین آنها را میتوان تحت عناوین جاسوسی برای عراق، شنود در جبههها، بازجویی از اسیران و تخلیهی تلفنی طبقهبندی کرد.
جاسوسی به نفع عراق: جاسوسی را میتوان یکی از ابعاد مهم خدمات سازمان به حکومت بعثی عراق دانست. بررسیها نشان میدهد نیروهای سازمان برای جمعآوری و انتقال اطلاعات به ارتش بعثی به صورت گسترده فعالیت میکردهاند و این اقدامات نقش مهمی در تصمیمگیری و اجرای طرحهای نظامی دشمن داشته است. براساس اظهارات محمدحسین سبحانی که در گذشته از مسئولان اطلاعات و امنیت سازمان مجاهدین خلق بوده، استخبارات عراق از طریق مهدی ابریشمچی، پرسشهای اطلاعاتی ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پلها، تأسیسات آب و برق، کارخانهها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران با سازمان مطرح میکرده و ستاد اطلاعات سازمان پس از انجام دادن کار اطلاعاتی، پاسخها را تهیه کرده و در اختیار آنان میگذاشته است.(51)
ایجاد شبکهی شنود در جبههها: نیروهای مجاهدین خلق از ابتدای جنگ اقدام به شنود مکالمات واحدهای نظامی کشور میکردند. در این خصوص میتوان به استراق سمع به وسیلهی یک دستگاه بیسیم مسروقهی سپاه پاسداران در خانهیی تیمی واقع در شهر آبادان اشاره کرد که در آبان1359 با کشف این خانهی تیمی بر ملا شد.(52) این قبیل اقدامات سازمان پس از استقرار در خاک عراق و با کمکهای تجهیزاتی حکومت بعث به شدت گسترش یافت، به گونهیی که آنها یک شبکهی شنود در جبهههای جنگ ایجاد کردند.
افراد شاغل در این شبکه، به منظور کسب اطلاعات نظامی ایران، اقدام به شنود شبکههای بیسیمی و مخابراتی میکردند. آنها به دلیل تسلط کامل به زبان فارسی، گویشها و لهجههای محلی و آشنایی با فرهنگ اقوام گوناگون کشور، پیامهای ارسالشده با دستگاههای مخابراتی را رمزگشایی میکردند. این پیامهای کشفشده توسط اعضای ارشد سازمان از جمله مهدی ابریشمچی در اختیار نیروهای بعثی قرار میگرفت.(53) با توجه به این که در مناطق جنگی معمولا اطلاعات مهم مربوط به عملیات نظامی از جمله انتقال نیرو و تجهیزات و استحکامات، زمان اجرای عملیات و... از طریق بیسیم بیان میشد، جمعآوری این اطلاعات نقش مهمی در آمادگی عراقیها برای مقابله با حملهی نیروهای خودی داشت.
بازجویی از اسیران ایرانی: علیاکبر راستگو، که در گذشته از اعضای عالیرتبهی سازمان بوده است، در کتاب خود در این باره نوشته است: یکی دیگر از اقدامات نیروهای سازمان کسب اطلاعات از نیروهای ایرانی بود که به اسارت درمیآمدند.(54) افراد سازمان به دلیل کسب اطلاعات اولیه از طریق شنود بیسیم ایرانیها و اشراف نسبی به اطلاعات نظامی مناطق جنگی و نیز تسلط به زبان فارسی در تخلیهی اطلاعاتی اسرا بهتر از نیروهای عراقی عمل میکردند. آنها با شکنجهی اسیران، اخبار و اطلاعاتشان را تا حد امکان تخلیه و به سرویس اطلاعاتی ارتش عراق منتقل میکردند.
تخلیهی تلفنی: تخلیهی تلفنی یا کسب اطلاعات با استفاده از تلفن، یک روش آسان، ارزان و بیخطر برای جاسوسی است. این روش با استفاده از تکنیکهای گوناگون اجرا میشود و میزان موفقیت آن بستگی کامل به مهارت فرد تخلیهکننده و سهلانگاری و حسننیت بیجای فرد تخلیهشونده دارد.
نوارهای مربوط به مذاکرات سران سازمان مجاهدین با افسران سرویسهای اطلاعاتی عراق که پس از سقوط حکومت بعثی به دست آمد، حکایت از آن دارد که حکومت عراق امکانات مخابراتی گستردهیی در اختیار سازمان گذاشته بود و آنها با استفاده از این امکانات، تماسهای تلفنی متعددی با افراد مختلف در داخل کشور میگرفتند و به جاسوسی میپرداختند.(55) به دستور صدام، بهترین امکانات تخلیهی تلفنی در اختیار سازمان قرار گرفت؛ تخلیهی تلفنی و جمعآوری اطلاعات از جبهههای جنگ، یکی از وظایف اصلی مقرهای سازمان در مناطق همجوار با ایران به شمار میآمد. راهاندازی شبکهی ارتباطی بین مقرهای سازمان در عراق، نقش مؤثری در انتقال سریع اطلاعات به دست آمده از طریق جاسوسی و تخلیهی تلفنی به سرویس اطلاعاتی عراق داشت.(56)
http://www.negineiran.ir/article_3209_0.html
http://upload.tehran98.com/upme/uploads/3ab3ff6bfe2c67192.jpg