توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فایل شهید سپهبد امیر صیاد شیرازی
312
19th April 2015, 06:10 PM
اسطورهی ارتش روی ویلچر
نمایی که پیش رو دارید، در روزهایی که به ثبت رسیده که وی، علی رغم برداشتن جراحت سنگین در جبهه های جنگ، به دلیل اختلاف با بنی صدر» از فرماندهی قرارگاه شمال غربِ ارتش، عزل شده بود.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، علی صیاد شیرازی به خرداد ماه سال 1323 در روستای «کبودگنبد» از توابع درگز (خراسان) متولد شد.در سال 1343 در کنکور دانشکده ی افسری پذیرفته شد و در مهرماه 1346 در رسته توپخانه با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. این افسر ممتاز ، چه پیش از انقلاب و چه پس از پیروزی انقلاب ،به ایمان و التزام شدید مذهبی شهرت داشت و همین باعث شد که با پیروزی تهضت اسلامی مردم ایران ، به سرعت جایگاه منحصربفردی در میان توده های مردم و رهبران انقلاب پیدا کند.
علی صیاد شیرازی در طول 32 سال خدمت نظامی خود که 23 سال آن در جمهوری اسلامی سپری شد ، از خود کارنامه ای درخشان به جای گذاشت و همین باعث شد که رهبر انقلاب در آخرین وداع خود با پیکر او ، زانو زده و بر تابوتش بوسه بزند.
نمایی که پیش رو دارید، در بهار 1360 به ثبت رسیده است. روزهایی که «صیاد شیرازی» علی رغم برداشتن جراحت سنگین در جبهه غرب (بر اثر تصادف)، مورد غضب «بنی صدر» نیز واقع شده و پس از خلع درجه توسط او، از فرماندهی عملیات قرارگاه شمال غربِ ارتش، عزل شده بود.
روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلندپروازش صلوات
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/12/11/926957_500.jpg
312
19th April 2015, 06:16 PM
روزی که با صیاد شاخ به شاخ شدم/ فانتوم در برابر هلیکوپتر!
شناسهٔ خبر: 2454738 شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۷
فرهنگ (http://www.mehrnews.com/service/Culture) > انقلاب و دفاع مقدس (http://www.mehrnews.com/service/Culture/Revolution-HolyDefence)
http://media.mehrnews.com/d/2015/01/03/3/741274.jpg?ts=1428389447387
بهروز نقدیبیک از خلبانان متبحر پایگاه سوم شکاری همدان است که در دوران دفاع مقدس بارها و بارها سوار بر فانتوم آهنینبال خود به قلب دشمن زد و سالم به پایگاه بازگشت.
خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ:
بهروز نقدیبیک اولین خلبان نیروی هوایی است که توانست بدون هیچ آموزش و راهنمایی و کمک طرفهای فرانسوی و صرفا با تکیه بر مهارت و هوش ذاتیاش، در برابر چشمان شهید ستاری، میراژهای پناهنده شده عراقی را از زمین بلند کرده و به پرواز درآورد. در ادامه هم استاد خلبان این جنگنده فرانسوی شد و وظیفه آموزش آن را به دیگر خلبانان نیروی هوایی به عهده گرفت. نقدیبیک هماکنون دوران بازنشستگی خود را سپری میکند و آنچه در ادامه میخوانید خاطراتی است کوتاه از آنچه او در دوران دفاع مقدس و سالهای پس از آن به چشم دید و تجربه کرد.
بهروز نقدیبیک روایت میکند؛در دومين روز عمليات مرصاد به ما ماموريت بمباران تنگهای نزديك شهر «كرمانشاه» را ابلاغ كردند. از پایگاه سوم شکاری همدان با یک فروند فانتوم عازم موقعيت هدف شديم. با رسيدن به هدف، هواپيما را بالا كشيده و تمام بمبها را رها كرديم.بلافاصله هواپيما را وارونه (Invert) كردم تا زمين خوردن بمبها را ببينم. ناگهان متوجه شليك يك موشك دوشپرتاب حرارتي شدم. موشكهاي حرارتي بدون هيچگونه هشداري در درون كابين خلبان، روي هواپيما قفل شده و بهسوي آن حركت ميكند. چون هواپيما وارونه بود، شليك موشك را ديدم و اگر در حالت عادي پرواز ميكرديم شايد شليك آن را نميديدم. همينكه آتش راكت موشك به چشمم خورد کمکخلبان فرياد زد: «بهروز! موشك!» فرصت برگرداندن هواپيما نبود.
http://media.mehrnews.com/d/2015/01/03/3/741272.jpg
همانطور با همان حالت واراونه، با يك مانور «Split – S» هواپيما را در گردش قرار دادم. با اتمام مانور، هواپيما به نزدیکی سطح زمین رسيده بود. همين كه آمدم هواپيما را جمع و جور كنم يك فروند هلیکوپتر دقيقا روبهرويم سبز شد!ناخودآگاه دستم روي دكمه مسلسل هواپیما رفت كه او را بزنم. ناگهان به خودم نهيب زدم كه نكند خودي باشد! همه این اتفاقات در كمتر از يك ثانيه اتفاق افتاد. با آن سرعت بالا و فاصله بسيار نزديك و شاخ به شاخ شدن ما و هلیکوپتر، تشخيص خودی یا دشمن بودن آن را غيرممكن کرده بود. درحالي كه با خود گفتم: «به احتمال زياد خودي است!» تمام تلاشم را صرف آن كردم كه با بالگرد برخورد نكنم. به هر زحمتي بود فانتوم را موبهمو از كنارش گذراندم. متوجه شدم خودي است و با خوشحالي به پايگاه بازگشتيم.
***
سال 1373 شهيد «صياد شيرازي»، در سمت «معاونت بازرسي ستادكل نيروهای مسلح»، براي بازديد به پايگاه سوم شكاري همدان آمده و در جلسهاي كه تقريبا همه خلبانان پايگاه حضور داشتند، سخنراني کرد. طي سخنراني به عمليات مرصاد و بيان خاطراتي از آن پرداخت.حرف از مرصاد كه شد من هم اجازه خواستم که خاطره بالا را براي وي و ديگر خلبانان بازگو كنم. حين تعريف ديدم شهيد صياد تمام حواس خود را به من معطوف و چهارچشمي به من زل زده است! حرفهایم که تمام شد چند سوال از وقوع و شرايط محيطي آن ماموريت پرسید. وقتی مطمئن شد خلبان آن ماموريت من بودهام، پرسید: «فكر میكنی چه كسی داخل آن هلیکوپتر بود؟!»
http://media.mehrnews.com/d/2015/01/03/3/741273.jpg
گفتم: «با آن سرعتي كه ما داشتيم، حدس خودي يا دشمن بودن آن هلیکوپتر هم سخت بود حالا چطور میشود سرنشين آن بشناسم؟!» گفت: «من داخلش بودم و تمام چيزهايي كه تعريف كردي را به چشم ديدم! وقتي كه از گردش بيرون آمدي و با ما شاخ به شاخ شدي در دلم گفتم يا اشتباهی ما را ميزند يا خوشبينانهتر اينكه با ما برخورد ميكند! همانجا شهادتين را خواندم و منتظر شهادت بودم كه با فاصله بسيار كمي از كنارمان گذشتي!»جلسه كه تمام شد مرا كنار كشيد و گفت: «در آن صحنه من واقعا ترسيدم و گفتم هر دو از بين ميرويم!» وقتی خواست به تهران برگردد، با توجه به اينكه يكي از فانتومهای پايگاه سوم تعمير اساسي شده و آماده تحويل بود، با هواپيماي حامل ایشان به تهران آمدم تا فانتوم را به همدان بياورم. داخل هواپيما كنارش نشستم. به علت علاقهاي كه به من پيدا كرده بود، روي كاغذ دعايي نوشت و دور آن را خط كشيد و به من داد. هنوز هم آن را دارم.
------------------------------------
گفتگو و تنظیم: محمدصادق علیزاده
http://www.mehrnews.com/news/2454738
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.