poune
1st March 2015, 12:31 PM
سریال دکستر را به احتمال زیاد دیدهاید، در این سریال دسکتر مورگان تمایل شدید خود به کشتن را تعدیل میکند و با تغییر آن، توانایی زیرکانه خود برای قتل را تنها متوجه آدمها «بد» میکند و به این ترتیب میل و هوشی را که در برای خودش و نیز جامعه نامقبول است، به چیزی پذیرفتهشدنی تبدیل میکند.
http://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/12/12-20-2014-12-07-47-PM.jpg
والایش یا تصعید، یکی از مکانیسمهای دفاعی روانی است.
در ابتدا باید بدانید که اصولا این مکانیسمهای روانی چه هستند؟
ما نیاز داریم که بعضی اوقات از خود و ذهن خودآگاهمان محافظت کنیم و اضطراب، رنجش، درد، خشم، اندوه، سرخوردگی و تنش خود را کاهش بدهیم. ما نیاز داریم که گاهیبا وقاعیت کنار بیاییم و شرایط پیرامونی خود سازگار شویم.
گاهی هم لازم است که بعضی از جنبههای منفی روانی خود را در ناخودآگاه محصور کنیم. گاهی هم لازم است که برای جلوگیری از خجالتزدگی در مقابل دیگران، احساس گناه، حفظ ابرو، اعتماد به نفش و عزت نفس، یک سری «بازیهای روانی» کنیم.
بنابراین در همه این موارد «اغلب» به صورت ناخودآگاه، حقیقت را تحریف، انکار یا تضعیف میکنیم و به چیزی دیگر تبدیل میکنیم.
مکانیسمهای دفاعی انواع بسیار متنوعی دارند.
یکی از اشکال مکانیسمهای دفاعی، چیزی است به نام تصعید یا والایش:
در والایش، شخص یک میل درونی ناپسند از نظر خود یا جامعه را به جای اینکه کاملا سرکوب کند، به مجرایی نو میاندازد، به راهی که از نظر خودش یا جامعه پسندیده است.
- مثلا ممکن است شخصی که بالقوه استعداد تبدیل شدن به یک دیکتاتور بد را دارد، در یک مکانیسم والایشی تبدیل به رئیس یک شرکت بزرگ اقتصادی یا فناوری شود.
- یا کسی با تمایلات قوی جن..سی و ناپسند برای جامعه، تبدیل به یک هنرمند و نویسنده بزرگ شود.
- مردی که در سرش سودای خیانت به همسرش را دارد، ممکن است در یک مکانیسم والایشی، این میل را تبدیل به غافلگیری همسرش مثلا با تغییر دکوراسیون خانه کند.
- یک شخص با تمایل به فراوان به درگیریهای فیزیکی و استفاده از سلاح سرد، ممکن است تبدیل به یک ورزشکار حرفهای هنرهای رزمی یا جراح شود.
- فردی با تمایل فراوان به جنایت ممکن است تبدیل به یک پلیس یا قاضی بسیار سختگیر شود و با صدور احکام شدید برای مفسدان، تمایلات خود را تصعید کند.
فردریش نیچه نخستین شخصی بود که والایش را در یکی از کتابهای خود توصیف کرد، اما به دنبال او فروید و یونگ و بزرگان روانشناسی دیگر هم والایش را مورد توجه قرار دادند.
شاید مشهورترین رمانهایی که به نحوی در آن در مورد والایش بحث شده است، کتاب «مرگ در ونیز» توماس مان باشد. (این کتاب را از فیدیبو بخرید. (http://fidibo.com/book/view/998)) قهرمان این داستان یعنی گوستاو فن آشنباخ که در پیرانهسری دچار یک شهوت پذیرفتهنشدنی در سفری به ونیز میشودع سعی میکند این تمایل را با شاعری تصعید کند. البته بماند که از این سفر و این عشق، میتوان تعابیر دیگری هم مثل «سفر مرگ» در یک جامعه تهی از جنبههای انسانی و مملو از خودبیگانگی هم داشت.
http://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/12/12-20-2014-12-03-26-PM.jpg
اما سؤال اساسی این است که آیا ما این توانایی را داریم که خودآگاهانه اقدام به والایش خشم، سرخوردگیها و تمایلات ناقبول خود کنیم و آنها را به اشکالی والا و مفید تبدیل کنیم؟
شاید!
اما مهمترین و اساسیترین گام برای این کار خودشناسی است و اصولا در دنیای کنونی کمتر کسی است که به مهارت خودشناسی دست پیدا کرده باشد. مسلما کسانی که تصور میکنند در مرکز کائنات و نیکی مطلق هستند، هیچ وقت نمیتوانند به چنین خودشناسی دست پیدا کنند. اما کسانی که از زیرکی و انصاف، هر دو، بهره برده باشند، میتواند تیرگیهای نیرومند درون خود را شناسایی کند و تلاش کنند آنها را تغییر مسیر دهند.
تصور کنید که تیرگیهای بشر چه نیروی عظیمی دارند و آنگاه اگر این تیرگیها در مسیرهایی جدیدی صرف خلاقیت، زایش فکری و کارهای بشردوستانه شوند، چهها که نمیشود!
منبع (http://1pezeshk.com/archives/2014/12/sublimation.html): سایت 1 پزشک
http://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/12/12-20-2014-12-07-47-PM.jpg
والایش یا تصعید، یکی از مکانیسمهای دفاعی روانی است.
در ابتدا باید بدانید که اصولا این مکانیسمهای روانی چه هستند؟
ما نیاز داریم که بعضی اوقات از خود و ذهن خودآگاهمان محافظت کنیم و اضطراب، رنجش، درد، خشم، اندوه، سرخوردگی و تنش خود را کاهش بدهیم. ما نیاز داریم که گاهیبا وقاعیت کنار بیاییم و شرایط پیرامونی خود سازگار شویم.
گاهی هم لازم است که بعضی از جنبههای منفی روانی خود را در ناخودآگاه محصور کنیم. گاهی هم لازم است که برای جلوگیری از خجالتزدگی در مقابل دیگران، احساس گناه، حفظ ابرو، اعتماد به نفش و عزت نفس، یک سری «بازیهای روانی» کنیم.
بنابراین در همه این موارد «اغلب» به صورت ناخودآگاه، حقیقت را تحریف، انکار یا تضعیف میکنیم و به چیزی دیگر تبدیل میکنیم.
مکانیسمهای دفاعی انواع بسیار متنوعی دارند.
یکی از اشکال مکانیسمهای دفاعی، چیزی است به نام تصعید یا والایش:
در والایش، شخص یک میل درونی ناپسند از نظر خود یا جامعه را به جای اینکه کاملا سرکوب کند، به مجرایی نو میاندازد، به راهی که از نظر خودش یا جامعه پسندیده است.
- مثلا ممکن است شخصی که بالقوه استعداد تبدیل شدن به یک دیکتاتور بد را دارد، در یک مکانیسم والایشی تبدیل به رئیس یک شرکت بزرگ اقتصادی یا فناوری شود.
- یا کسی با تمایلات قوی جن..سی و ناپسند برای جامعه، تبدیل به یک هنرمند و نویسنده بزرگ شود.
- مردی که در سرش سودای خیانت به همسرش را دارد، ممکن است در یک مکانیسم والایشی، این میل را تبدیل به غافلگیری همسرش مثلا با تغییر دکوراسیون خانه کند.
- یک شخص با تمایل به فراوان به درگیریهای فیزیکی و استفاده از سلاح سرد، ممکن است تبدیل به یک ورزشکار حرفهای هنرهای رزمی یا جراح شود.
- فردی با تمایل فراوان به جنایت ممکن است تبدیل به یک پلیس یا قاضی بسیار سختگیر شود و با صدور احکام شدید برای مفسدان، تمایلات خود را تصعید کند.
فردریش نیچه نخستین شخصی بود که والایش را در یکی از کتابهای خود توصیف کرد، اما به دنبال او فروید و یونگ و بزرگان روانشناسی دیگر هم والایش را مورد توجه قرار دادند.
شاید مشهورترین رمانهایی که به نحوی در آن در مورد والایش بحث شده است، کتاب «مرگ در ونیز» توماس مان باشد. (این کتاب را از فیدیبو بخرید. (http://fidibo.com/book/view/998)) قهرمان این داستان یعنی گوستاو فن آشنباخ که در پیرانهسری دچار یک شهوت پذیرفتهنشدنی در سفری به ونیز میشودع سعی میکند این تمایل را با شاعری تصعید کند. البته بماند که از این سفر و این عشق، میتوان تعابیر دیگری هم مثل «سفر مرگ» در یک جامعه تهی از جنبههای انسانی و مملو از خودبیگانگی هم داشت.
http://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/12/12-20-2014-12-03-26-PM.jpg
اما سؤال اساسی این است که آیا ما این توانایی را داریم که خودآگاهانه اقدام به والایش خشم، سرخوردگیها و تمایلات ناقبول خود کنیم و آنها را به اشکالی والا و مفید تبدیل کنیم؟
شاید!
اما مهمترین و اساسیترین گام برای این کار خودشناسی است و اصولا در دنیای کنونی کمتر کسی است که به مهارت خودشناسی دست پیدا کرده باشد. مسلما کسانی که تصور میکنند در مرکز کائنات و نیکی مطلق هستند، هیچ وقت نمیتوانند به چنین خودشناسی دست پیدا کنند. اما کسانی که از زیرکی و انصاف، هر دو، بهره برده باشند، میتواند تیرگیهای نیرومند درون خود را شناسایی کند و تلاش کنند آنها را تغییر مسیر دهند.
تصور کنید که تیرگیهای بشر چه نیروی عظیمی دارند و آنگاه اگر این تیرگیها در مسیرهایی جدیدی صرف خلاقیت، زایش فکری و کارهای بشردوستانه شوند، چهها که نمیشود!
منبع (http://1pezeshk.com/archives/2014/12/sublimation.html): سایت 1 پزشک