khalilkarami
10th January 2015, 09:50 PM
چرا نباید به فرا درمانگران اعتماد کرد؟
1) افراد زیادی طرفدار روشهای درمانی غیرآکادمیک برای درمان بیماریهای صعبالعلاج هستند و از تجربه اثر بخشی روشهایی مانند هومیوپاتی، طبسوزنی، کایروپراکتی، «عرفان حلقه» و انرژی درمانی در درمان چنین دردهایی میگویند. این افراد باور دارند که این روشها معجزهکردهاند و دست کم بیماری آنها یا نزدیکانشان را درمان کرده و بنا بر این باور که «تجربه، بالاتر از علم است»، میگویند پزشکان و دانشمندان مخالف این روشها اشتباه میکنند.
http://bigbangpage.com/wp-content/uploads/2015/01/121424.jpg
2) ممکن است من و شما با چنین تفکری موافق باشیم یا نه. اما باید پذیرفت که وجود قشری در جامعه که با اندیشههای هرکدام از ما موافق نیست، اجتناب ناپذیر است. به هیچ وجه نمیتوان جامعهای یکدست ایجاد کرد که همه افراد در آن مانند هم فکر کنند، بنابراین هرکدام از ما میکوشیم که با بحث و دعوت دیگران به اندیشه، جمعیت بیشتری را به شیوه فکری خود نزدیک کنیم. بر این اساس و در چند بند، برخی از اشکالات فکری را که تصور میکنم به باورهای باورمندان به روشهای فرادرمانی وارد باشد، ذکر میکنم.
3) آیا تجربه، بالاتر از علم است؟ این پرسش احتمالاً در دورههای تاریخی که مفهوم علم معادل «دانش سنتی به جا مانده از گذشته» بوده، پاسخی مثبت داشته است. اما آنچه امروزه علم نامیده میشود، «علم تجربی» (Empirical Science) است. علم تجربی بر اساس تجربه و مشاهده رشد میکند و تغییر میکند.
4) تا اوایل سده بیستم ادبیات علمی بر این طرز فکر استوار بود که علم حاصل تجمیع تجربههای مکرر است، یعنی مبتنی بر نگرشی استقرایی بود. بسیار شنیدهام که مردم میگویند «فلان موضوع صرفا یک نظریه است و اثبات نشده.» این باور که «نظریات علمی باید اثبات شوند» از چنین تفکری منشاء میگیرد، اما علم تجربی مدتهاست که بیش از اثباتگرایی استقرایی، مبتنی بر ابطالگرایی است. در علم تجربی هیچ چیزی قطعاً اثبات نمیشود و عبارت «نظریه» متضمن «اثباتناشدگی» و «مورد تردید بودن» نیست. نظریهها مدلهایی هستند برای توجیه و پیشبینی تجربههاو مشاهدات ما.
5) البته هر فکری که برای توجیه مشاهدات و تجربههای ما به ذهنمان رسید، لزوماً یک نظریه نیست، بلکه فرضیهای است که باید مورد آزمونهای بیشتر قرار بگیرد. این آزمونها در حقیقت برای اثبات فرضیهها طراحی نمیشوند، بلکه برای ابطال آنها طراحی میشوند. فرضیهای که بتواند از آزمونهای متعددی سربلند بیرون بیاید، یک «نظریه» خواهد بود و تا روزی که یک آزمون یا پیشبینی نادقیق بتواند آن را ابطال کند، مورد وثوق خواهد بود. وقتی که نظریهای در یک آزمون جواب درست ندهد، یا دقت کافی نداشته باشد، باطل میشود و جای خود را به نظریهای دقیقتر میدهد.
6) در علم تجربی، پیشکسوتی و موی سپید و درجه علمی و مدرک دانشگاهی هیچ اعتباری به نظریههای علمی نمیدهد. اینکه فلان دکتر یا فلان پروفسور از یک فرضیه یا نظریه حمایت کند، برای اعتبار آن فرضیه یا نظریه کافی نیست. تنها معیار ما برای سنجش نزدیکی نظریهها به حقانیت، آزمونها و پیشبینیهای حاصل از نظریهها هستند. البته اعتبار دانشگاهی و درجه علمی کسانی که آزمونهایی ابطالگرایانه را برای محکزدن نظریهها مطرح میکنند، برای اعتماد به راستگویی و دقت علمی ایشان ضروری است؛ همین و بس.
7) آیا روشهای فرا درمانی علمی هستند؟ استفاده از اصطلاحات علمی در این روشها هرگز آنها را علمی نمیکند؛ از آن مهمتر که استفاده از عنوانهای دانشگاهی و علمی برای مبلغان این روشها نیز موجب اعتبار این روشها نمیشود. تنها معیار علمی بودن این روشها، این است که آزمونهایی علمی (توسط افرادی با اعتبار دانشگاهی) برای سنجش این نظریات طراحی شود و این روشها به عنوان فرضیههایی از دل این آزمونها سربلند بیرون بیایند. بدیهی است که استفاده از اصطلاحات علمی و استناد به عنوانهای دانشگاهی کسانی که حامی این نظریهها هستند، نه تنها باعث تأیید آنها نمیشود، بلکه شائبه فریبکاری را نیز در مورد آنها افزایش میدهد.
http://bigbangpage.com/wp-content/uploads/2015/01/science.jpg
8) اما آزمون علمی در مورد فرضیههای مرتبط با درمان چه معنایی میدهد؟ البته متخصص این امر دانشمندان فیزیولوژیست، پـــزشـــکان و داروسازان هستند، اما به زبان ساده، این آزمونها شامل بررسی آماری افرادی میشود که توسط روشها یا داروهای جدید مورد درمان قرار گرفتهاند، آن هم در مقایسه با افرادی که بیماری مشابه دارند و تحت هیچ درمانی قرار نگرفتهاند، افرادی که تحت درمان با دارونما (داروی بیاثر) قرار گرفتهاند و افرادی که تحت درمانهای متعارف قرار گرفتهاند. بسیاری از بیماریها (حتی سرطان و ابولا) در درصدی از افراد بیمار خود به خود و بر اثر سازوکارهای ایمنی طبیعی بدن درمان میشوند و اثر دارونما نیز بیشتر باعث افزایش درصد افراد بهبود یافته میشود. زمانی یک روش درمانی از این آزمونها سربلند بیرون میآید که از لحاظ آماری بتواند افزایش معناداری نسبت به درمان خود به خودی و درمان با دارونما داشته باشد. بخش دوم چنین آزمونهایی مرتبط با کشف سازوکار عمل این روشهای درمانی است.زمانی که یک روش فرادرمانی، همانقدر باعث بهبود بیماران شود که درمان خود به خودی یا اثر دارونما به بیماران کمک کردهاست، یعنی به هماناندازه «بیاثر» است. مثلا اگر یک روش فرادرمانی تنها دو درصد مبتلایان به یک بیماری خاص را مداوا کرده است، یعنی اعتماد به آن ۹۸ درصد باعث مرگ بیمار میشود، در حالی که روشهای متعارف از قبیل شیمیدرمانی تا ۲۰ درصد بخت بقای بیماران را افزایش میدهد. گذشته از این آزمونهای آماری، باید سازوکار عملکرد روشهای درمانی نیز شناخته شود. ممکن است بگویید همین که اثر درمانی یک روش از طریق آماری اثبات شد، کفایت میکند، اما از کجا معلوم این اثرات درمانی، شامل اثرات جانبی دیگر نشوند؟
9) حالا سؤال بزرگ اینجاست که کدام آزمونهای آماری نشان داده که انرژیدرمانی و هومیوپاتی و عرفان جعلی حلقه و طب سوزنی و کایروپراکتی (چنانچه که ادعا میشود) به طور معناداری بخت بقای بیماران را بالا میبرد؟ افرادی که به فرادرمانگران اعتماد کردهاند، چه معیاری به جز «دکتر» و «پروفسور» نامیدن فرادرمانگران و «تجربههای استقراگرایانه» (و اغلب نامستند) دوستان و نزدیکانی دارند که تجربه درمان موفق با این روشها را داشتهاند؟ از کجا معلوم آن دوستی که با این روشها درمان شده، از طریق سازوکارهای طبیعی بدن درمان نشده باشد و جزو آن دو درصد خوشبخت نباشد و از کجا معلوم که شما جزو آن ۹۸ درصدی نباشید که قرار است پس از اعتماد به این روشها بمیرند؟ راستی اگر علم تجربی بر تجربه استوار است، چرا این روشها به جز مطب «دکتر» فرا درمانگر، در هیچ متن و محیط آکادمیک دیگری، مورد وثوق نیستند؟
منبع : بیگ بنگ
1) افراد زیادی طرفدار روشهای درمانی غیرآکادمیک برای درمان بیماریهای صعبالعلاج هستند و از تجربه اثر بخشی روشهایی مانند هومیوپاتی، طبسوزنی، کایروپراکتی، «عرفان حلقه» و انرژی درمانی در درمان چنین دردهایی میگویند. این افراد باور دارند که این روشها معجزهکردهاند و دست کم بیماری آنها یا نزدیکانشان را درمان کرده و بنا بر این باور که «تجربه، بالاتر از علم است»، میگویند پزشکان و دانشمندان مخالف این روشها اشتباه میکنند.
http://bigbangpage.com/wp-content/uploads/2015/01/121424.jpg
2) ممکن است من و شما با چنین تفکری موافق باشیم یا نه. اما باید پذیرفت که وجود قشری در جامعه که با اندیشههای هرکدام از ما موافق نیست، اجتناب ناپذیر است. به هیچ وجه نمیتوان جامعهای یکدست ایجاد کرد که همه افراد در آن مانند هم فکر کنند، بنابراین هرکدام از ما میکوشیم که با بحث و دعوت دیگران به اندیشه، جمعیت بیشتری را به شیوه فکری خود نزدیک کنیم. بر این اساس و در چند بند، برخی از اشکالات فکری را که تصور میکنم به باورهای باورمندان به روشهای فرادرمانی وارد باشد، ذکر میکنم.
3) آیا تجربه، بالاتر از علم است؟ این پرسش احتمالاً در دورههای تاریخی که مفهوم علم معادل «دانش سنتی به جا مانده از گذشته» بوده، پاسخی مثبت داشته است. اما آنچه امروزه علم نامیده میشود، «علم تجربی» (Empirical Science) است. علم تجربی بر اساس تجربه و مشاهده رشد میکند و تغییر میکند.
4) تا اوایل سده بیستم ادبیات علمی بر این طرز فکر استوار بود که علم حاصل تجمیع تجربههای مکرر است، یعنی مبتنی بر نگرشی استقرایی بود. بسیار شنیدهام که مردم میگویند «فلان موضوع صرفا یک نظریه است و اثبات نشده.» این باور که «نظریات علمی باید اثبات شوند» از چنین تفکری منشاء میگیرد، اما علم تجربی مدتهاست که بیش از اثباتگرایی استقرایی، مبتنی بر ابطالگرایی است. در علم تجربی هیچ چیزی قطعاً اثبات نمیشود و عبارت «نظریه» متضمن «اثباتناشدگی» و «مورد تردید بودن» نیست. نظریهها مدلهایی هستند برای توجیه و پیشبینی تجربههاو مشاهدات ما.
5) البته هر فکری که برای توجیه مشاهدات و تجربههای ما به ذهنمان رسید، لزوماً یک نظریه نیست، بلکه فرضیهای است که باید مورد آزمونهای بیشتر قرار بگیرد. این آزمونها در حقیقت برای اثبات فرضیهها طراحی نمیشوند، بلکه برای ابطال آنها طراحی میشوند. فرضیهای که بتواند از آزمونهای متعددی سربلند بیرون بیاید، یک «نظریه» خواهد بود و تا روزی که یک آزمون یا پیشبینی نادقیق بتواند آن را ابطال کند، مورد وثوق خواهد بود. وقتی که نظریهای در یک آزمون جواب درست ندهد، یا دقت کافی نداشته باشد، باطل میشود و جای خود را به نظریهای دقیقتر میدهد.
6) در علم تجربی، پیشکسوتی و موی سپید و درجه علمی و مدرک دانشگاهی هیچ اعتباری به نظریههای علمی نمیدهد. اینکه فلان دکتر یا فلان پروفسور از یک فرضیه یا نظریه حمایت کند، برای اعتبار آن فرضیه یا نظریه کافی نیست. تنها معیار ما برای سنجش نزدیکی نظریهها به حقانیت، آزمونها و پیشبینیهای حاصل از نظریهها هستند. البته اعتبار دانشگاهی و درجه علمی کسانی که آزمونهایی ابطالگرایانه را برای محکزدن نظریهها مطرح میکنند، برای اعتماد به راستگویی و دقت علمی ایشان ضروری است؛ همین و بس.
7) آیا روشهای فرا درمانی علمی هستند؟ استفاده از اصطلاحات علمی در این روشها هرگز آنها را علمی نمیکند؛ از آن مهمتر که استفاده از عنوانهای دانشگاهی و علمی برای مبلغان این روشها نیز موجب اعتبار این روشها نمیشود. تنها معیار علمی بودن این روشها، این است که آزمونهایی علمی (توسط افرادی با اعتبار دانشگاهی) برای سنجش این نظریات طراحی شود و این روشها به عنوان فرضیههایی از دل این آزمونها سربلند بیرون بیایند. بدیهی است که استفاده از اصطلاحات علمی و استناد به عنوانهای دانشگاهی کسانی که حامی این نظریهها هستند، نه تنها باعث تأیید آنها نمیشود، بلکه شائبه فریبکاری را نیز در مورد آنها افزایش میدهد.
http://bigbangpage.com/wp-content/uploads/2015/01/science.jpg
8) اما آزمون علمی در مورد فرضیههای مرتبط با درمان چه معنایی میدهد؟ البته متخصص این امر دانشمندان فیزیولوژیست، پـــزشـــکان و داروسازان هستند، اما به زبان ساده، این آزمونها شامل بررسی آماری افرادی میشود که توسط روشها یا داروهای جدید مورد درمان قرار گرفتهاند، آن هم در مقایسه با افرادی که بیماری مشابه دارند و تحت هیچ درمانی قرار نگرفتهاند، افرادی که تحت درمان با دارونما (داروی بیاثر) قرار گرفتهاند و افرادی که تحت درمانهای متعارف قرار گرفتهاند. بسیاری از بیماریها (حتی سرطان و ابولا) در درصدی از افراد بیمار خود به خود و بر اثر سازوکارهای ایمنی طبیعی بدن درمان میشوند و اثر دارونما نیز بیشتر باعث افزایش درصد افراد بهبود یافته میشود. زمانی یک روش درمانی از این آزمونها سربلند بیرون میآید که از لحاظ آماری بتواند افزایش معناداری نسبت به درمان خود به خودی و درمان با دارونما داشته باشد. بخش دوم چنین آزمونهایی مرتبط با کشف سازوکار عمل این روشهای درمانی است.زمانی که یک روش فرادرمانی، همانقدر باعث بهبود بیماران شود که درمان خود به خودی یا اثر دارونما به بیماران کمک کردهاست، یعنی به هماناندازه «بیاثر» است. مثلا اگر یک روش فرادرمانی تنها دو درصد مبتلایان به یک بیماری خاص را مداوا کرده است، یعنی اعتماد به آن ۹۸ درصد باعث مرگ بیمار میشود، در حالی که روشهای متعارف از قبیل شیمیدرمانی تا ۲۰ درصد بخت بقای بیماران را افزایش میدهد. گذشته از این آزمونهای آماری، باید سازوکار عملکرد روشهای درمانی نیز شناخته شود. ممکن است بگویید همین که اثر درمانی یک روش از طریق آماری اثبات شد، کفایت میکند، اما از کجا معلوم این اثرات درمانی، شامل اثرات جانبی دیگر نشوند؟
9) حالا سؤال بزرگ اینجاست که کدام آزمونهای آماری نشان داده که انرژیدرمانی و هومیوپاتی و عرفان جعلی حلقه و طب سوزنی و کایروپراکتی (چنانچه که ادعا میشود) به طور معناداری بخت بقای بیماران را بالا میبرد؟ افرادی که به فرادرمانگران اعتماد کردهاند، چه معیاری به جز «دکتر» و «پروفسور» نامیدن فرادرمانگران و «تجربههای استقراگرایانه» (و اغلب نامستند) دوستان و نزدیکانی دارند که تجربه درمان موفق با این روشها را داشتهاند؟ از کجا معلوم آن دوستی که با این روشها درمان شده، از طریق سازوکارهای طبیعی بدن درمان نشده باشد و جزو آن دو درصد خوشبخت نباشد و از کجا معلوم که شما جزو آن ۹۸ درصدی نباشید که قرار است پس از اعتماد به این روشها بمیرند؟ راستی اگر علم تجربی بر تجربه استوار است، چرا این روشها به جز مطب «دکتر» فرا درمانگر، در هیچ متن و محیط آکادمیک دیگری، مورد وثوق نیستند؟
منبع : بیگ بنگ