توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بیایید پارسی سخن گفتن را یاد بگیریم
Capitan Totti
7th January 2015, 07:20 PM
در این برگ تلاش ما زدودن واژه های بیگانه، به ویژه واژه های تازی از زبان پارسی است.
ابراهیم پور داود ها، حسین گل گلاب ها، محمود حسابی ها و سدها تن دیگر راه را به ما نمایاندند.
ما در اینجا بر آنیم كه واژه های پارسی را گسترش دهیم.
در این راه نمی توان لغزش های ١۴۰۰ ساله را یك شبه از میان برداشت.
كار های فرهنگی را نیاز به شكیبایی است. افزون بر آن میان زبان ها داد و ستد فرهنگی هم هست
و درسد كمی از واژه های بیگانه در هر زبانی پذیرفتنی ست.
زادمان (نسل) ما هوشیارانه و سنجیده در این راه گام نهاده و درسدی از این واژه ها را
با جایگزینی واژه های پارسی به دور می ریزد.
آنگاه زادمان پسین این بار را بدوش می گیرد. كاروانی كه به راه افتاده باز نخواهد ایستاد.
كار ما در اینجا بررسی دبیره (خط) پارسی نیست. كار ما در اینجا بررسی روش "ویرگول گذاری" و این ها نیست.
نه از آن روی كه اینها كم ارزشند، بلكه كانون تلاش ما بر روی واژه هاست.
پرداختن و دوست داشتن و دلبستگی به زبان پارسی در اینجا نشانه خوار داشت دیگر زبان ها نیست،
همچنانكه دوست داشتن مادر و فرزند خود نباید نشانه بیزاری از دیگر مادران و فرزندان باشد.
این كار نژادپرستی نیست.. امیدواریم كه كاربران در این برگ، بیاموزند و بیاموزانند و خشنود و كامروا در اینجا زمان بگذرانند
Capitan Totti
7th January 2015, 07:23 PM
استراحت کردن = آسودن
كجا میتوان استراحت كرد= كجا میتوان آسود؟
جایی برای استراحت موجود هست= جایی برای آسایش هست؟
از دست او راحت و خواب نداریم= از دست او آرام و خواب نداریم.
جای راحتی است = جای آسوده ای است
جای ساكتی است = جای آرامی است
ای كاش كه جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را، رسیدن بودی
كاش از پی سد هزار سال از دل خاك
چون سبزه، امید بردمیدن بودی
خیام فرزانه ی نیشابوری
http://forum.hammihan.com/attachments/3578d1340357479-khayyam.jpg
Capitan Totti
7th January 2015, 08:13 PM
http://forum.hammihan.com/attachments/3579d1340358401-esm.jpg
Capitan Totti
7th January 2015, 08:18 PM
سعی بر این هم باشه که غلط های لغات هم اصلاح بشه مثل درصدی که شما نوشتید...
درود بر شما ؛ و سپاس از امتیاز
در تازی؛
صدا بجای سدا، شصت بجای سست.
چنان چه در گذشته تهران را هم دارالخلافه ی طهران مینوشتند.
پس واژگان سدا ؛ دجار لغزش تایپی نشده است[golrooz]
Capitan Totti
7th January 2015, 08:25 PM
واژه های پارسی دارای وات های زیر نیستند:
ح، ظ، ض،ط، ق، ص، ع، ء
پس هر واژه ای که اینهارا دارد پارسی نیست،
یا پارسی تازی شده است، یا تازی است و یا ترکی
مانند :
احسان = نیکی
ظلم = ستم
مریض = بیمار
بطن = درون، شکم
طاووس = تازی شده ی تائوس یونانی
عمارت = آبادانی
سعی = کوشش
سعی کردن = کوشیدن
قسمت = بهره، بخش
قلم = تازی شده ی واژه ی یونانی کالاموس
قانون = تازی شده ی واژه ی کانــُــن
قند = تازی شده ی واژه ی پارسی غـند ( کندی انگلیسی هم از همین است)
قلچماغ = ترکی ، کسی که بازویش مانند گرز (چماق) است.
کاساندان
7th January 2015, 08:46 PM
صدا بجای سدا، شصت بجای سست.
چنان چه در گذشته تهران را هم دارالخلافه ی طهران مینوشتند.
ا
با درود.
ببخشید ، من در جایی خوانده بودم که شصت همان عدد شصت است و شست همان انگشت شست ! یعنی این دو کاملا متفاوت اند!!!
همچنین دیده بودم که کلمه ی صابون اشتباه است و باید به شکل سابون نوشته شود!!!!!!!!.................!؟؟
این هم از اطلاعات من که نمیدانم درست هستند یا نه!!!!
کاساندان
7th January 2015, 08:48 PM
آیا من هم میتوانم چندتا واژه را بگویم؟!
Capitan Totti
7th January 2015, 08:51 PM
برخی واژه های تازی، جای چند واژه ی جدا از هم را گرفته اند
و زبان مارا کم مایه نموده اند. زبانی پرمایه است که برای هر
پنداره (مفهوم) یک واژه ی جدا داشته باشد: "فكر" یك واژه ی
تازی است كه جای چند واژه را گرفته و زبان ما را كم مایه كرده،
اندیشه، پندار، گمان و ... . نمونه ها در نگاره ی این پیام:
http://forum.hammihan.com/attachments/3580d1340361857-fekr_n.jpg
Capitan Totti
7th January 2015, 08:55 PM
با درود.
ببخشید ، من در جایی خوانده بودم که شصت همان عدد شصت است و شست همان انگشت شست ! یعنی این دو کاملا متفاوت اند!!!
همچنین دیده بودم که کلمه ی صابون اشتباه است و باید به شکل سابون نوشته شود!!!!!!!!.................!؟؟
این هم از اطلاعات من که نمیدانم درست هستند یا نه!!!!
درود بر شما
گمان نمی کنم سخنان من ؛ دچار لغزش اندیشه ای باشد[sootzadan][kootak]
آیا من هم میتوانم چندتا واژه را بگویم؟!
نیکی و پرسش ؟[golrooz]
Capitan Totti
7th January 2015, 09:09 PM
یكی از دشمنی های بزرگ با زبان پارسی،
نوشتن چندینه ("جمع") واژگان پارسی به
شیوه تازی است. تازه اگر یك واژه تازی نیز
به پارسی آمده، باید چندینه ی آنرا به شیوه
دستوری پارسی نوشت و نه وارون آن!
مانند مذهب ها بجای مذاهب.
----
نمونه هایی از چندینه سازی نادرست
واژگان پارسی به شیوه تازی :
http://forum.hammihan.com/attachments/3581d1340363156-chandine_n.jpg
همچنین:
فرامین | فرمان ها
دساتیر | دستورها
اساطیر | استوره ها
دراویش | درویشان
ادیان | دین ها
( دین واژه ی پارسی است.
در عربی هم یک واژه ی "دین"
هست که برابر "داوری و گوشمالی"
است، مانند "ملک یوم الدین ")
کاساندان
7th January 2015, 09:57 PM
پارسی تازی
خدانگهدار یا بدرود : خداحافظ
آفرین : احسنت، برکه الله، براوو(فرانسه)یاباریکلا
به نام خدا : بسمه تعالی
خورشیدی : شمسی
پارس : فارس
پرديس : فرديس
لگام : افسار
میهن : وطن
پرسیدن : سئوال کردن
نام شما چیست؟ : اسم شما چیست؟
کاساندان
7th January 2015, 10:21 PM
پارسی / تازی
خواهش می کنم : درخواست می کنم
استدعا می کنم
شب خوش : شب بخیر
روزخوش : روز بخیر
پور سینا : ابن سینا
جشن نوروز : عید نوروز
ویژه : مخصوص
آدینه : جمعه
تووت فرنگی
7th January 2015, 10:23 PM
ولی به عقیده من جدا ساختن زبان فارسی از عربی کاری غیرممکن است ...
و یا بسیار دشوار
که اندازه ی حوصله ی واژه های مورد استفاده ی بسیاری از آدم ها نیست...
Capitan Totti
7th January 2015, 10:33 PM
در پارسی دو نشانه ی چندینگی داریم:
١- ها ، برای همه چیز
٢- ان، برای برخی واژه های کهن، بویژه جانداران : شاهان، جنگجویان، ستارگان، فرزندان
در عربی هم "ان" نشانه ی چندینه است ولی تنها برای ٢ چیز و با "ان" پارسی یکی نیست مانند:
نعمتان مجهولتان
الصحة و الامان
= تندرستی و آسایش ،دو دارایی ناشناخته هستند!
Capitan Totti
7th January 2015, 10:37 PM
ولی به عقیده من جدا ساختن زبان فارسی از عربی کاری غیرممکن است ...
و یا بسیار دشوار
که اندازه ی حوصله ی واژه های مورد استفاده ی بسیاری از آدم ها نیست...
درود بر شما...
چرا...؟
بجای "مطلب" می توان واژه ی "جــُستار" را بكار برد.
jostaar
http://forum.hammihan.com/attachments/3582d1340427800-jostaar.jpg
کاساندان
7th January 2015, 10:43 PM
شکر=سپاس
اتفاق=پیشامد
حرف=سخن
فصل=بخش
معلم=آموزگار
تکرار=دوباره
عاقل=دانا
تحمل=بردباری
صبر=تاب
عقل=مغز
عالی=خیلی خوب
اول=آغاز..نخست
حالا=اکنون
فکر=اندیشه
کاساندان
7th January 2015, 10:50 PM
http://uc-njavan.ir/images/95nka8iv7m0fmw99nbe.jpg
کاساندان
7th January 2015, 10:53 PM
انتخابات=گزینش
تظاهرات =راهپیمایی
موقت=ناپیوسته ، ؟؟؟
نظر من =دید من ، دیدگاه من
تدبیر=دور اندیشی ،؟؟
حمایت =پشتیبانی
رفاه=آسایش ، ؟؟
اعتماد= ؟؟؟؟
وظیفه =خویش کاری
رویت ، مشاهده =دیدن
تکذیب=رد کردن
خدمت کردن =یاری دادن ، پشتیبانی کردن ،؟؟
تولید=باز آفرینی
اشتغال =کار زایی
حفظ= نگهداری ، پاسداری
توسعه=گسترش
ثبات =پایداری ، ماندگاری ، ؟؟؟
ملت=مردم...............
ملاقات=دیدار
شجاع=دلیر
تامین کردن=برآورده کردن
کاساندان
7th January 2015, 10:56 PM
اشتباه ، غلط=نادرست
مخصوص=ویژه
لطفا=خواهشمندم
قسمت=بخش
انتخاب=گزینش
ممکن=شدنی
غیر ممکن=نشدنی
داخل=تو
خارج=بیرون
صفحه=برگ ، برگه
نحوه=راه ، روش
تغییر=دگرگونی
دین=آئین، باور
استقبال=پیشواز
غریبه=ناآشنا
تقلید=پیروی، دنباله روی
عضو - هموند
کتاب = نسک
عنوان = پاژنام / سرنویس
لطف کردید = موهبت کردید
حاضر ،موجود: باشنده
اجازه : پَرَک
زینت: آراستن
فارغ التحصیل : دانش آموخته
راضی : خشنود
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
تحقیق : پژوهش
تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش
استبداد: خودکامگی
مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم: بسامان
عادت : خوی
اجداد: نیاکان
صفحه: سات ، رویه
خصومت : دشمنی ، ستیز
Capitan Totti
7th January 2015, 10:56 PM
به پیل میگوییم: فیل
به پلپل میگوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر میگوییم: فهلویات باباطاهر
به سپیدرود میگوییم: سفیدرود
به سپاهان میگوییم: اصفهان
به پردیس میگوییم: فردوس
به پلاتون میگوییم: افلاطون
به تهماسپ میگوییم: تهماسب
به پارس میگوییم: فارس
به پساوند میگوییم: بساوند
به پارسی میگوییم: فارسی!
به پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...
به پاداش هم میگوییم: جایزه
کاساندان
7th January 2015, 11:03 PM
http://uc-njavan.ir/images/te05j2beo3mhujpejpl6.jpg
کاساندان
7th January 2015, 11:04 PM
http://uc-njavan.ir/images/xoiidcje7k13lr83qz13.jpg
کاساندان
7th January 2015, 11:07 PM
عضو - هموند
کتاب = نسک
عنوان = پاژنام / سرنویس
لطف کردید = موهبت کردید
؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!!؟!؟
میگویم......خیلی سخت است که در بین گفت و گو هایمان از این واژگان استفاده کنیم!!!!!!!!!!!!!!
اما خب باید بیشتر تلاش کنیم!!!!!!!! آری!
Capitan Totti
7th January 2015, 11:09 PM
فردوسی فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران
اما مابه باژ میگوییم: باج
فردوسی فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ میگوییم: اسب
به ژوپین میگوییم: زوبین
چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام دستبرد، یافتند!) آن را فرش، می نامیم!
آسمان را عرش مینامیم!
به خانه میگوییم: مسکن
به داروی درد میگوییم: مسکن (و اگر در نوشتهای به چنین جملهای برسیم : «در ایران، مسکن خیلی گران است» نمیدانیم «دارو» گران است یا «خانه»؟
Capitan Totti
7th January 2015, 11:11 PM
الهی = ایزدی، خدایی، خداوندی
تبلیغات = رساورد (پروپاگاند، ...)
تبلیغ کردن = رساوردن (رسا + اوردن)
( از تبلیغ که در عربی به چم رسانیدن است )
تبلیغ امروزه همانا رسانیدن پیام است.
کاساندان
7th January 2015, 11:11 PM
http://uc-njavan.ir/images/83unvdeit0qlp09odxxa.jpg
کاساندان
7th January 2015, 11:16 PM
اداره=سازمان
موضوع=جستار
قیمت=ارزش ،بها ،نرخ
مهم= با ارزش
منتشر کردن=پخش کردن
در مورد=درباره
یکسان=برابر
یک لحظه=یک آن
قبلا=گذشته، پیشین
صبر ، تحمل=بردباری ، شکیبایی
نصف=نیم
هجری شمسی= سال خورشیدی
تقویم=روزشمار ، گاهشمار
بعضی اوقات=گاهی
تمیز=پاکیزه ، پاک
دائم =همیشگی
کاساندان
7th January 2015, 11:20 PM
http://uc-njavan.ir/images/7rukomck4uar23cqwhwm.png
کاساندان
7th January 2015, 11:22 PM
http://uc-njavan.ir/images/bryvyoyx58j08nwalbt.png
تووت فرنگی
7th January 2015, 11:24 PM
درود بر شما...
چرا...؟
بجای "مطلب" می توان واژه ی "جــُستار" را بكار برد.
jostaar
http://forum.hammihan.com/attachments/3582d1340427800-jostaar.jpg
زیرا دایره ی لغات در فارسی گسترده است و جداسازی کمی دشوار و خیلی ها یادشان نمی ماند،
اگر شما بتوانید چون اقای جلال الدین کزازی صحبت کنید جای تقدیر دارد.[golrooz]
- وشاید چون کمتر استفاده شده است رایج نیست ...
Capitan Totti
7th January 2015, 11:36 PM
[golrooz]
درود؛
پیش نهادی دارم
جس تار رو به صورت "آهسته و پیوسته" ادامه دهید[golrooz]
که دوستانمان؛ بدون احساس "سنگینی" اون رو بخونند
[golrooz]
pedram91
8th January 2015, 04:29 PM
درود بر گفتهای پاکتان
دوستام ممنون ازتون که همچین صفحه ای ساختین و این لغت ها رو توش نوشتین [golrooz][golrooz][golrooz]
Capitan Totti
8th January 2015, 05:29 PM
درود بر گفتهای پاکتان
دوستام ممنون ازتون که همچین صفحه ای ساختین و این لغت ها رو توش نوشتین [golrooz][golrooz][golrooz]
درود بر روان پاک, سرباز کچل میهن[nadanestan][sootzadan]
پیروز باشید ؛
شما نیز هم کاری کنید... بعد ها[golrooz]
نو آور
8th January 2015, 07:55 PM
درود بر تیمسار گرامی؛
با روادید شما؛ دستینه پستهای شما (در پانویس) را به پارسی سره برگردان کردم:
فرهنگ
از هوده گردانی هم بایسته تر است
زیرا همچون هوائی است که دم و بازدم می کنیم.
Messiah
8th January 2015, 08:23 PM
با سلام
ببخشيد وسط جمع پارسي گويانتون اومدم
ولي صحبتي داشتم حداقل برا يه بار بهش فكر كنيد بهتر نيست اول به درست حرف زدن با احترام زدن و خيلي مساىل مهم تر تو حرف و صحبت ها بپردازيم تا اينكه دچار ادا و اصول تاريخي بشيم ؟!
حكايت حرف زدن و اين مساىل شبيه اون قضيه ي گوشي خريدن ميمونه كه
بعضي ها حتي بلد نيستن گوشي دستشون بگيرن اون وقت ميرن ايفون ٦ الماس نشان ميخرن ، با همون گوشي ساده هم ميشه تماس گرفت :)
اميدوارم خودمونو پشت بعضي از ظواهر قايم نكنيم
"VICTOR"
8th January 2015, 08:53 PM
با سلام
ببخشيد وسط جمع پارسي گويانتون اومدم
ولي صحبتي داشتم حداقل برا يه بار بهش فكر كنيد بهتر نيست اول به درست حرف زدن با احترام زدن و خيلي مساىل مهم تر تو حرف و صحبت ها بپردازيم تا اينكه دچار ادا و اصول تاريخي بشيم ؟!
حكايت حرف زدن و اين مساىل شبيه اون قضيه ي گوشي خريدن ميمونه كه
بعضي ها حتي بلد نيستن گوشي دستشون بگيرن اون وقت ميرن ايفون ٦ الماس نشان ميخرن ، با همون گوشي ساده هم ميشه تماس گرفت :)
اميدوارم خودمونو پشت بعضي از ظواهر قايم نكنيم
درود بر شما...
سخن شما درست هست ولی لازمه که پارسی سخن گفتن رو هم فرابگیریم در کنار سایر مواردی که شما بیان فرمودین از جمله احترام قائل شدن به همدیگه که از واجبات هست...
از دیدگاه من جستاری بس عالیست... [cheshmak]
Messiah
8th January 2015, 08:55 PM
درود بر شما...
سخن شما درست هست ولی لازمه که پارسی سخن گفتن رو هم فرابگیریم در کنار سایر مواردی که شما بیان فرمودین از جمله احترام قائل شدن به همدیگه که از واجبات هست...
از دیدگاه من جستاری بس عالیست... [cheshmak]
قطعا :)
موفق باشين در اين راه ، شما و تمامي دوستان
Capitan Totti
8th January 2015, 09:10 PM
درود بر تیمسار گرامی؛
با روادید شما؛ دستینه پستهای شما (در پانویس) را به پارسی سره برگردان کردم:
فرهنگ
از هوده گردانی هم بایسته تر است
زیرا همچون هوائی است که دم و بازدم می کنیم.
درود نو آور گرامی
سپاس گزارم از شما
با سلام
ببخشيد وسط جمع پارسي گويانتون اومدم
ولي صحبتي داشتم حداقل برا يه بار بهش فكر كنيد بهتر نيست اول به درست حرف زدن با احترام زدن و خيلي مساىل مهم تر تو حرف و صحبت ها بپردازيم تا اينكه دچار ادا و اصول تاريخي بشيم ؟!
حكايت حرف زدن و اين مساىل شبيه اون قضيه ي گوشي خريدن ميمونه كه
بعضي ها حتي بلد نيستن گوشي دستشون بگيرن اون وقت ميرن ايفون ٦ الماس نشان ميخرن ، با همون گوشي ساده هم ميشه تماس گرفت :)
اميدوارم خودمونو پشت بعضي از ظواهر قايم نكنيم
پایه بر این نیست که دشواری هارا پشت سر هم بگشاییم،
هر کس میتواند در هر زمینه ای که از دستش بر میآید
به دشواری ها و گرفتاری ها بپردازد.
انسان بودن هم ستیزی با سخن گفتن به زبان پارسی
ندارد. به وارونه، هرچه زبان کارآمد تر و رساتر باشد،
اندیشه و فرهنگ و پدیده های مینوی پیشرفت بیشتر
نموده و تراز هومنی ( انسانیت) را بالا میبرند.
پس شما همچنان میتوانید به گشودن آن دشواری ها
سرگرم شوید که میتوانید و گرانسنگ تر برای شما هستند.
از این گذشته، در این گفتارگاه (فاروم) هرکس از یک یا
چند زمینه سخن میگوید، از فوتبال هست تا ...
آیا به سراغ آنها هم میروید که همین سخنان به´آنها بگویید؟
یا یگانه، پارسی گویی است که مارا از دشواری های بزرگتر باز میدارد؟
Messiah
8th January 2015, 09:15 PM
درود نو آور گرامی
سپاس گزارم از شما
و پس از این ؛ جستار شما را در روادید خود می گذارم[golrooz]
پایه بر این نیست که دشواری هارا پشت سر هم بگشاییم،
هر کس میتواند در هر زمینه ای که از دستش بر میآید
به دشواری ها و گرفتاری ها بپردازد.
انسان بودن هم ستیزی با سخن گفتن به زبان پارسی
ندارد. به وارونه، هرچه زبان کارآمد تر و رساتر باشد،
اندیشه و فرهنگ و پدیده های مینوی پیشرفت بیشتر
نموده و تراز هومنی ( انسانیت) را بالا میبرند.
پس شما همچنان میتوانید به گشودن آن دشواری ها
سرگرم شوید که میتوانید و گرانسنگ تر برای شما هستند.
از این گذشته، در این گفتارگاه (فاروم) هرکس از یک یا
چند زمینه سخن میگوید، از فوتبال هست تا ...
آیا به سراغ آنها هم میروید که همین سخنان به´آنها بگویید؟
یا یگانه، پارسی گویی است که مارا از دشواری های بزرگتر باز میدارد؟
: )) كه اينطور
آري آري
همگي پايدار باشين در راهتون
Capitan Totti
8th January 2015, 09:25 PM
: )) كه اينطور
آري آري
همگي پايدار باشين در راهتون
روزی گروهی فرشته ای زیبا و خوش پروبال و سرخ موی را دیدند و پرسیدند تو که هستی،
گفت من لوسیفر (همان شیطان) هستم. گفتند ما تورا با دُمب و سُمب و شاخ و زشتروی
و بدکار می انگاشتیم! گفت: آری، اینها تبلیغات دربار الهی هستند.
http://forum.hammihan.com/images/smilies/new/53.gif
"VICTOR"
8th January 2015, 11:08 PM
قطعا :) موفق باشين در اين راه ، شما و تمامي دوستان
بله. .. اتفاقاً از دیشب که بنده این جستار رو مطالعه کردم، به افراد پیرامون خودم هم اطلاع رسانی کردم و دوستان نیز هم لغاتی که بیان می کنن رو مورد ارزیابی قرار میدن...
خب بدین گونه کم کم هر کس این گونه صحبت رو تمرین کنه و شروع به خودسازی ، کمی تنها کمی فرهنگ سازی خواهد شد... و بسیار با ارزش هست...
البته فایده ی دیگه ی این گونه گفتار دقت در نحوه ی بیان هست که بسیاری از اصطلاحات نامناسبی که افراد به کار می برن، کاهش پیدا می کنه و همینطور سخنان بیهوده و گزافه گویی ها.. . [shaad]
سپاس از دعای نیک شما... امیدوارم شما هم به عنوان یک هم میهن در این جهت تمرینی داشته باشید...[cheshmak]
و راستی زادروز پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) برای همگی با برکت و نیک ... [golrooz]
Messiah
8th January 2015, 11:21 PM
بله. .. اتفاقاً از دیشب که بنده این جستار رو مطالعه کردم، به افراد پیرامون خودم هم اطلاع رسانی کردم و دوستان نیز هم لغاتی که بیان می کنن رو مورد ارزیابی قرار میدن...
خب بدین گونه کم کم هر کس این گونه صحبت رو تمرین کنه و شروع به خودسازی ، کمی تنها کمی فرهنگ سازی خواهد شد... و بسیار با ارزش هست...
البته فایده ی دیگه ی این گونه گفتار دقت در نحوه ی بیان هست که بسیاری از اصطلاحات نامناسبی که افراد به کار می برن، کاهش پیدا می کنه و همینطور سخنان بیهوده و گزافه گویی ها.. . [shaad]
سپاس از دعای نیک شما... امیدوارم شما هم به عنوان یک هم میهن در این جهت تمرینی داشته باشید...[cheshmak]
و راستی زادروز پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) برای همگی با برکت و نیک ... [golrooz]
بدبختي ما اينه تفسير اشتباهي از فرهنگ سازي داريم :)
مثل حكايت اين جامعه ست كه ما داريم اخلاق نا پسنديده و خيلي چيزايي كه بايد درست بشه رو زير لباس ها و تيپ هاي انچناني قايم ميكنيم
بگذريم هر كس عقايدي داره و ما هم احترام ميذاريم
"VICTOR"
8th January 2015, 11:33 PM
بدبختي ما اينه تفسير اشتباهي از فرهنگ سازي داريم :)
مثل حكايت اين جامعه ست كه ما داريم اخلاق نا پسنديده و خيلي چيزايي كه بايد درست بشه رو زير لباس ها و تيپ هاي انچناني قايم ميكنيم
بگذريم هر كس عقايدي داره و ما هم احترام ميذاريم
سخن شما درسته... اما این هم هست که فرهنگ سازی ابعاد گوناگونی داره و این تنها یک بُعد ماجراست...
در هر بعدی که قدم برداریم، کمی به آرمان های فرهنگی اجتماعی نزدیک میشیم... فاصله گرفتن از لغات بیگانه، نگهداری بیشتر از فرهنگ ایرانی هست...
که البته این هم بستگی به نحوه ی بهره بردن از این شیوه ی بیان داره که به تمسخر گرفته نشه...
البته که به دیدگاه های متفاوت افراد احترام قائلیم... [shaad]
مانا باشید در پناه الله... [golrooz]
نو آور
9th January 2015, 08:48 PM
پس از زمان فردوسی که زبان مادری ما آلوده شد، ( اکنون نزدیک ۷۰% واژگان تازی در آن هست)، اندیشه و فرهنگ ما نیز سترون گردید
و هزار سال است که جز آبگوشت بزباش، قرمه سبزی و البته آفتابه، چیزی بیرون نداده ایم، چرا که زبان و اندیشه در پیوند دیالکتیکی
با هم هستند، ولی همین ایرانیان تا به اروپا و آمریکا رفته و با یک زبان پیشرفته و بسامان آشنا میشوند، فراورده های اندیشه و دانش
از آنها دیده میشود و به رده های بالای آکادمیک میرسند.
هفت فرنود مهادین (دلیل اصلی) ناسازگاران با پاكسازی زبان پارسی :
١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج (هدف) تنها پیوند میان مردم است.
٢- زبان پاك و سره هیچ جای جهان نداریم و داشتن وام واژه یك چیز بهنجار است
۳- نیمی از زبان انگلیسی وام واژه است ولی زبان انگلیسی بسیار كامیاب هم هست.
۴- زبان "فارسی" به انگیزه ی واژه های اربی ، زبانی فاخر است و بی آنها، لخت و برهنه و "الكن" !
۵- زبان پارسی سره خنده دار و ریشخندی است(مسخره است)
۶- زبان چون پویاست، پس ولش كنیم كه واژه ها با روند "طبیعی" بیایند و بروند.
۷- زبان در پیشرفت و یا واپس ماندگی گویندگان آن زبان، هنود (تاثیر) ندارد
Capitan Totti
10th January 2015, 03:39 AM
شخص همان کس است ( person)
برای نمونه: اشخاصی هستند که ... = کسانی هستند که ...
و شخصی= خصوصی همان خودینه (privat)
اول شخص = یکم کس
دوم شخص مفرد = دوم کس تکینه
Capitan Totti
10th January 2015, 03:45 AM
هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،
چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژهی گرمابه نداریم به آن میگوئیم: حمام!
چون در پارسی واژههای خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد» میگوئیم: «تولدت مبارک».
به خجسته می گوئیم میمون
اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم میگوییم: تولدت میمون و مبارک!
چون نمیتوانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!
چون نمیتوانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت
چون نمیتوانیم بگوئیم امیدوارم، میگوئیم انشاءالله
چون نمیتوانیم بگوئیم آفرین، میگوئیم بارکالله
چون نمیتوانیم بگوئیم به نام ویاری ایزد، میگوییم: ماشاءالله
و چون نمیتوانیم بگوئیم نادارها، بیچیزان، تنُکمایهگان، میگوئیم: مستضعفان، فقرا، مساکین!
من نمیدانم چرا باید به جای بهره گیری از واژگان آریایی که در ادا آرام,سنگین,خاطر جمع و بادوام هستند از واژگان عربی استفاده!کرد که خشونت,تندی و زمختی اش آشکارا به چشم میآید
برای نمونه :
پارسی:برگ,ماه,فراز,سوگند,تب �ر,کردار......
و هم ارزشان در عربی
عربی:ورق,قمر,فوق,قسم,نسب,عمل .....
خدا پدر آن کسی را که طیاره را هوا پیما کرد و مریض خانه را بیمارستان بیامرزد.باز جای بسی خشنودیست.....
کاساندان
10th January 2015, 07:29 PM
درود؛
پیش نهادی دارم
جس تار رو به صورت "آهسته و پیوسته" ادامه دهید[golrooz]
که دوستانمان؛ بدون احساس "سنگینی" اون رو بخونند
[golrooz]
درود.
به نظرم این آهستگی و پیوستگی باید نظم هم داشته باشد! یعنی تا به اینجا ، چندتا از واژه ها تکراری شدند و یا مثلا واژه ها را طوری گروه بندی کینم که به هم مربوط باشند و با هم تناسب داشته باشند!
فکر میکنم اینطوری آنها در ذهن مان میماند!چون حتی خودم خیلی از آن واژه هایی را که نوشتم فراموش کرده ام!!!!!
Capitan Totti
10th January 2015, 09:54 PM
درود.
به نظرم این آهستگی و پیوستگی باید نظم هم داشته باشد! یعنی تا به اینجا ، چندتا از واژه ها تکراری شدند و یا مثلا واژه ها را طوری گروه بندی کینم که به هم مربوط باشند و با هم تناسب داشته باشند!
فکر میکنم اینطوری آنها در ذهن مان میماند!چون حتی خودم خیلی از آن واژه هایی را که نوشتم فراموش کرده ام!!!!!
درود بر شما
سخن راستی را بزبان آوردید
و در مورد تکرار ؛ خب شاید بسیار ؛ بد نباشد؛
از آن جهت که شاید تکرار و تکرار ؛ بر یاد گیری تاثیر گذارد
Capitan Totti
10th January 2015, 10:23 PM
http://forum.hammihan.com/attachments/3584d1340514227-barx5_n.jpg
Capitan Totti
10th January 2015, 10:32 PM
منشور حقوق بشر کوروش کبیر =
دادنامه ی هومنی کوروش بزرگ
http://forum.hammihan.com/attachments/3594d1340665574-london_307.jpg
Capitan Totti
10th January 2015, 10:36 PM
هو در زبان پارسی به چم "خوب" است،
مانند :
هوده = هو + دهنده
هوشنگ
هومان
..
کارواژه ی " منیدن" = اندیشه و رفتار و کاراکتر داشتن
که واژه ی "منش" = شخصیت (=اندیشه و رفتار و کاراکتر و ..) از ان میاید
هومن= هو + منش = دارای شخصیت انسانی = انسان
هومنی = انسانی
----
دشمن = دش + منش = دژ + منش = دارای شخصیت بد و غیر انسانی
که روشن است که هرکس به دشمن خود میگفته!
---
اینهم برگی از واژه نامه ی فشرده ی پارسی میانه از پروفسور مکنزی :
http://forum.hammihan.com/attachments/3596d1340691598-hoo.jpg
فزون بر این، زبان پارسی و زبان های انگلیسی و المانی و .. همخانواده و از ریشه ی
هندواروپایی ( آریایی) میباشند. بزبان دیگر ایرانیان و ساکسون و ...همخونی کهن دارند.
tvam در سانسکریت، "توم" در هندی = تو در پارسی = thou در انگلیسی = درآلمانی Du ، در فرانسه tu
دوهیترا در سانسکریت =( دوشنده ی شیر) = دختر/دوشیزه در پارسی، در آلمانی توختر، در انگلیسی داوتر
پاتری در سانسکریت = ( نگهبان) = پدر در پارسی، فاتر در آلمانی، فادر در انگلیسی
براهاتری در سانسکریت = ( بار برنده) = برادر در پارسی، برودر در آلمانی، بـْـرادر در انگلیسی
استی در سانسکریت = است پارسی= ایست آلمانی، ایز انگلیسی
۹ = نـَـوَ nava در سانسکریت = نـُه در پارسی، نویْن در آلمانی، نوف در فرانسه، ناین در انگلیسی، نــُـوْ در لاتین ( نوامبر = ماه نهم)
Capitan Totti
10th January 2015, 10:40 PM
واژه های پارسی یا واژه های فرنگی در زبان پارسی را به دستور زبان عربی آلوده نكنیم:
http://forum.hammihan.com/attachments/3597d1340710494-please_n.jpg
Capitan Totti
10th January 2015, 10:46 PM
بسیار این واژه را دوست دارم...http://forum.iranvij.ir/images/smilies/yahoo/53.gifhttp://forum.iranvij.ir/images/smilies/yahoo/65.gifhttp://forum.iranvij.ir/images/smilies/yahoo/8.gif
ادبسارhttp://forum.iranvij.ir/images/smilies/yahoo/53.gifhttp://forum.iranvij.ir/images/smilies/yahoo/8.gif = ادبیّات
کاساندان
12th January 2015, 03:27 PM
واژه ی ادبیات هم پارسی نیست!!!!!!!!! ای وااای!![nadidan]
Capitan Totti
12th January 2015, 04:43 PM
واژه ی ادبیات هم پارسی نیست!!!!!!!!! ای وااای!![nadidan]
ادبیات ؛ می شود ادبسار[golrooz]
Capitan Totti
12th January 2015, 04:53 PM
دوستان؛ لطفا یاری کنید...
تووت فرنگی
18th January 2015, 02:19 PM
در دانش نامه ی ویکی پدیا فارسی هم یک فهرست بلند بالا از برابرهای پارسی به جای واژه های بیگانه ایجاد شده است که این فهرست بازگویی می گردد و همه می توانند در زمان نیاز از این فهرست بهره بگیرند.
برابرسازی بر پایهٔ واژههای بیگانه رایج
اباء: سرپیچیدن،سرکشی کردن، نافرمانی کردن
اباطیل: چرند ها، بیهوده ها
ابتدا: نخست، آغاز، پیش درآمد
ابتدایی ترین: ساده ترین
ابتلاء: دچاری، گرفتاری
ابتلاع: فروبردن
ابتهاج :
ابتکار: نوآوری
ابد: جاودان
ابداع: آفریدن؛ نوآفریدن، آفرینش
ابدال: تاخت زدن
ابد الدهر: جاوید، جاویدان
ابدیت: همیشگی , بی پایانی , جاودانگی
ابراز: آشکارکردن
ابرام: پافشاری، استوار کردن
ابریق: آبریز، آبشخور، آفتابه
ابطال: ناچیز کردن، بیهودگی
ابطال: پهلوانان، دلاوران
اِبعاد: راندن، گردانیدن
اَبعاد: دوری ها, اندازه ها
ابقاء: ماندن، پایدار گذاشتن
ابکار: دوشیزگان
ابلق: سیاه و سفید، دورنگ، خلنگ، ابلک
ابله: گول، ساده مرد، بی خرد، سبک سر
ابلیس: اهریمن
ابن سینا: پور سینا
ابوالهول: هراس انگیز، ترس آور
ابهام: پوشیدن، تاریکی، گنگی
ابهت: بزرگی، بزرگواری
اتباع: شهروندان
اتحاد: همبستگی، یگانگی، یکدلی، پیوستگی
اتساع: گستردگی، فراخ شدن
اتصاف: نشان پذیری، ستوده شدن
اتصال: پیوستگی، پیوست، پیوندیدن
اتفاق: رخداد، رویداد , پیشامد
اتفاق افتاد: رخ داد، روی دادن
اتفاق افتادن: رخ دادن
اتفاقات: رویدادها
اتفاقاً: ناگهانی، یکباره, شانسی , شانسکی
اتکاء: دلگرمی، لمیدن ,پشتگرمی , وابستگی
اتلاف: نیست کردن، برباد دان، کاستن
اتمام: سپریدن، انجام ,پایان
اتهام: بدنامی
اتوماتیک: خودکار
اتومبیل: خودرو
اثاث: رخت و پخت، رخت خانه
اثاثه: رخت خانه
اثبات: پابرجا کردن,
اثر: پرتو، نشان، نشانه, ردپا
اِثقال: گران بار کردن، سنگین ساختن
اَثقال: بار های گران
اِثمار: میوه دارشدن، توانگر شدن
اَثمار: میوه ها
اثناء: هنگام
اثیر: آتش
اثیم: گناهکار، بزه کار
اجابت: برآوردن، پاسخ دادن
اجاره: کرایه
اجازه: دستور، پروانه، فرمان,رخست
اجبار: واداشتن، زورکردن, زورکی
اجتماع: گردآوری , همایش
اجتناب: دوری , پرهیز
اجتناب ناپذیر: پیشگیری ناپذیر ,خواه نا خواه
اجتهاد: کوشیدن، کوشش، استادی، هنرپروری
اجحاف: زورگویی کردن، دست درازی کردن، ناهنجاری, بیداد , بیدادگری
اجداد: نیاکان، پدران
اجرام: توده ها، پیکرها
اجرت: دستمزد، پاداش ,کاربها
اجزا: تکه ها، پاره ها
اجساد: تن ها، لاشه ها
اجسام: کالبد ها,چیز ها
اجل: مرگ
اجل: بزرگ تر، بزرگوار تر
اجلاس: نشانیدن، نشست
اجلاف: فرومایگان
اجلال: بزرگ داشتن، شکوهمند
اجماع: گرد آمدن, همایش
اجمال: فشرده کردن، بریده کردن
اجمالاً: به کوتاهی
اجناس: کالاها، گونه ها
اجنبی: بیگانه
اجیر: مزدور، مزدبگیر
احاطه: فراگرفتن
احترام: ارج، گرامیدن، بزرگداشت
احتذار: دوری کردن، پرهیز کردن
احتراز: کناره گیری کردن، رمش، دوری جستن
احتراق: سوختن، برآفروختن، آفروختگی
احترام: گرامیدن، بزرگداشتن، ارج، پاس داشتن
احتساب: سر بسر گرفتن، بشمارآوردن
احتشام: شکوهیدن، بزرگی، شگرفی
احتضار: جان سپردن، جان کندن، دم مرگ
احتقار: کندن، کاویدن
احتکار: اندوختن، بنداری کردن، انبارداری
احتمال: شکیبیدن، بردباری، شایستن، گمان کردن
احتمالاً: شاید - چه بسا
احتیاج: نیاز، دربایستن، بیچارگی
احتیاط: پروا، دوراندیشیدن، سنجیدگی، پایش
احد: یکتا، یگانه، یکی، گرد
اِحداث: پدید آوردن، نو کردن
اَحداث: پیش آمدها، پدیدآمده ها، نوآمدگان
احدی: هیچکسی، یکی
احرار: آزادگان، آزادان
احراز: استوار کردن، پناه دادن
احزاب: گروه ها، دسته ها
احزان: اندوه ها، اندوهان
احساس: دریافتن، دانستن، پرماسیدن
احسان: نکویی، نکوداشتن، خوبی
احسب: به نژاد، نژاده تر
احسن: کلان، نبکوتر
احسنت، براوو یا باریکلا: آفرین، به به
احسن الخالقین: نیکوترین آفرینندگان
احشاء: اندرونه ها
احشام: ستوران، چارپایان
احصاء: شمردن، آمار، آمارگرفتن
احصاییه: آمار، شمار
احضار: خواندن، خواستن
احضار کردن: فراخواندن
احق: سزاوارتر، راست تر
احقاد: کینه ها
احقاق: دادرسی، دادگری
احقر: خوارتر، پست تر
احکام: فرمان ها، دستور ها
احمد: ستوده تر
احمر: سرخ
احمق: منگ، ساده مرد، کانا، پفیوز
احور: ساه چشم
احول: کج بین، لوچ، دوبین
اِحیاء: تازه داشتن، زنده کردن، زنده داشتن
اَحیاء: زندگان، تیره ها
احیان: زمان ها، هنگام ها
احیاناً: شاید، گهگاهی
اخ: برادر، دوست، همنشین
اخاذی: زورگیری
اخبار: تازه ها، آگاهی ها
اختتام: انجامیدن، بپایان بردن، بسر رسیدن
اختراع: نوآوری، نوکاری، آفریدن
اختصار: کوتاهی، کوتاه
اختصاص: برگزیدن، گزین کردن، وابستگی
اختفاء: نهفتن، پوشیدن، ناپدیدگی
اختلاس: ربودن، دزدی کردن
اختلاط: درهمی، درآمیختگی، آمیزه
اختلاف: دوگانگی، ناسازگاری، دویی، کشمکش
اختلال: پریشانی، نارسایی، نابسامانی
اختناق: خفقان - خفگی - فشار - تنگنا، خپگی
اختیار: پسندیدن، برگزیدن، گزین کردن، کمر بستن
اخذ: دریافت، گرفتن
اخراج: بیرون کردن، بیرون فرستادن،برکنار کردن
اخروی: آن جهانی
اخص: ویژه، گزیده تر
اخطار: هشدار، آگاهانیدن، آگاهی
اخطارسابق: پیش آگهی
اخفاء: پوشیدن، پوشانیدن، نهفتن
اخلاص: یکرنگی، پاکدلی، بی آلایشی
اخلاف: جانشینان، بازپسینیان،بازماندگان
اخلاق: خوی ها، منش ها
اخلال: بهم زدن، دهم و برهم کردن
اخوت: برادری
اخوی: برادر
اخیر: تازه، پسین، بازپسین
اخیرالتأسیس: نوبنیاد - نوساز
اخیرا: به تازگی
اداء: گزاریدن، گزاردن، پرداختن
اداره: گردانیدن
ادامه: پیوسته، پیوستگی
ادب: دانش، فرهنگ، نزاکت
ادرار: پیشاب
ادراک: پی بردن، دریافتن
ادله: راهنماها
ادوات: افزارها، ابزارها
ادوار: دوره ها
اذان: بانگ نماز
اذعان: پذیرفتن، باورپذیری
اذهان: یادها، هوش ها
اذیت: آزار، رنجانیدن، ستوهی
ارائه طریق کردن: پیشنهاد کردن
ارائه کرد: رو کرد، نمایش داد، نمود
اراجیف: پرت و پلا
اراده: خواست، آهنگ
اراذل: ناکسان، فرومایگان
اراضی: زمین ها
ارامنه: ارمنیان
ارباب: خدایان، خدایگان
اربعین: چله
ارتباط: بستگی، پیوستگی، وابستگی
ارتحال: کوچیدن
ارتجاع: واپسگرایی
ارتعاش: لزرش، تکان
ارتفاع: بلندی
ارتقاء: پیشروی کردن، بالارفتن
ارث: مرده ریگ
ارجاع: بازگردانیدن، برگشت دادن
ارزاق: خواروبار
ارسال کردن: فرستادن، گسیل داشتن، روانیدن
ارشاد: راهبری، راهنمایی
ارشد: بزرگتر
ارصاد: چشم داشتتن، نگاه داشتن
ارضاء: خشنود کردن
ارفاق: آسانگیری
ارکان: پایه ها، ستون ها
ارکستر: همنوازی
اریکه: تخت، بست
اریکه فرمانروایی: تخت فرمانروایی
ارگانیسم: اندامگان
از اوایل: از آغاز
از این جهت: از این رو
از این طریق: از این روش
از این قبیل: از این دست
از این نظر: از این رو
از آن جمله: از آن میان
از آن روز به بعد: پس از آن روز
ازاله: پاک ساختن، ستردن
از بین بردن: از میان بردن
از جانب: از سوی
از جمله: از دسته - از آنگونه
ازدحام: انبوهی، جنجال
ازدیاد: فزونی، افزونی
ازدواج: زناشویی
از حیث: از دید
از طرف دیگر: از سوی دیگر
از طریق: از راه
از قدیم: از دیر باز
ازل: جاوید، دیرین، همیشگی
اسم: نام
اسارت: بردگی
اساس: بنیاد، پای بست،
اساسنامه: بنیادنامه
اساسی: بنیادی - بنیادین
اسباب: انگیزه ها، افزار
اسبق: پیشین
اسپری: افشانه
استبداد: تکسالاری - خوکامگی، خودرایی، خودسری
استجابت: پاسخ، پذیرش
استحصال: برداشت
استحضار: آگاهی
استحقاق: شایستگی - سزاواری
استحمام: خودشویی
استحکامات: سنگربندی ها
استدعا میکنم: خواهش میکنم، درخواست میکنم
استراتژی: راهبرد
استراتژیک: راهبردی
استراحت کردن: آسودن - درازکشیدن
استراق سمع: شنود
استرداد: واپسداد
استشمام: بو کردن- بوییدن
استشهاد: گواهی
استعفا: کناره گیری
استعمال: کاربرد
استفاده از: به کارگیری
استفاده: کاربرد
استقامت: پایداری
استقبال: پیشباز
استقرار: برپایی
استقلال: خودسالاری
استمرار: ادامه - پیوستگی
استناد: گواهمندی
استنباط: برداشت
استهزاء: ریشخند
استهلاک: فرسایش
استیجاری: کرایه ای
استیضاح: بازخواست
استیضاح: بازخواست
استیلاء: چیرگی
اسرار: رازها
اسراف: ریخت و پاش
اسطوره: افسانه
اسقاطی: ناکارآمد
اسلاف: پیشینیان - گذشتگان
اسلحه: جنگ افزار
اسم: نام
اسهال: شکمروش
اسکله: بارانداز
اسیر: برده - دستگیر
اشاعه: گسترش
اشتباها ً: ندانسته
اشتغال: کارگماری
اشرار: آشوبگران
اشراف: بزرگان-بزرگواران
اشعار: سروده ها
اشکال: خرده
اصحاب: یاران
اصرار: پافشاری
اصطلاحات: واژگان
اصطکاک: سایش
اصفهان: اسپهان - اسپاهان
اصل: ریشه-بن-بیخ
اصولی: بنیادی - بنیادین
اصیل: ریشه دار
اضافه کردن: افزودن
اضطراب: پریشانی
اضمحلال: نابودی
اطاعت: پیروی - فرمانبرداری
اطاعت میشود: به روی چشم
اطاق: اتاق
اطراف: گوشه ها-کناره ها
اطرافیان: خویشان - نزدیکان
اطریش: اتریش
اطلاع: آگاهی
اطلاع ثانوی: آگهی پس از این
اظهار داشت: بازگو کرد
اظهار نظر: بازگویی دیدگاه
اعتبارنامه: استوارنامه
اعتدال: میانه روی
اعتصاب غذا: گرسنهنشینی (رایج در فارسی دری)
اعتقادات: باورها
اعتماد به نفس: خودباوری
اعتماد متقابل: همباوری
اعجاب انگیز: شگفت انگیز
اعدام کردن: سر به نیست کردن
اعراب (عرب ها): تازیان
اعزام: گسیل
اعلام کردن: آگاه کردن
اعلان: آگهی
اعیاد: جشن ها
اغتشاش: آشفتگی
اغلب: بیشتر
افتتاح: گشایش
افتخار: سربلندی
افتضاح: رسوایی
افراد: کسان
افرادیکه: کسانیکه
افراط: زیاده روی
افسوس: دریغا
افقی: ستانی
اقامت: ماندن
اقبال: بخت
اقتباس از ...: برگرفته از ...
اقدام نمودن: دست زدن
اقصی نقاط دنیا: سرتاسر جهان
اقلام: نمونه ها
اقلیت: کمتری
الان: اکنون
البسه: پوشاک
الحاق: پیوست
الی یا لغایت: تا
اما: ولی
امام: پیشوا
امام جماعت: پیشنماز
امتحان: آزمون
امتحان کردن: آزمودن - آزمایش کردن
امتداد: راستا
امتناع: خودداری - پرهیز
امتناع کردن: خودداری کردن
امثال: همانند
امداد: یاری رسانی
امدادگر: یاری رسان
امر: فرمایش
امرار معاش: گذران زندگی
امرتان چیست؟: فرمایشتان چیست؟
امریه: فرمان نامه
امکان پذیر: شدنی
انبیاء: پیامبران-پیغمبران
انتخاب: گزینش
انتخابات: گزیدمان
انتصاب: گماشتن-گمایش
انتظار: چشمداشت
انتظار داشتن: چشم داشتن
انتظار میرود: پیش بینی میشود
انتقاد کردن: خرده گیری - خرده گرفتن
انتقام: تلافی - کینخواهی
انجماد: یخ زدن
انحاء: روش ها
انحراف: لغزش
انحرافات: کژی ها
انزوا: گوشه گیری
انسجام: هماهنگی
انشاء الله: به امید خدا، بنامیزَد (رایج در قدیم)
انصراف دادن: کناره گیری کرد
انعطاف: نرمش
انعقاد خون: لختگی خون
انعکاس: بازتاب
انفجار: پکیدن - پکش
انفرادی: تنهایی
انفصال: جدایی
انهار: رودها
انهدام: نابودی
انواع: گونه ها
اهالی بوشهر: مردمان بوشهر
اهتمام: کوشش
اهدا کردن: پیشکش کردن
اواسط: میانه ها
اوباش: ناکس
اول: نخست
اولا: نخست، یکم اینکه
اولاد: فرزندان
اولویت: نخستینگی
اولین: نخستین
اکاذیب: دروغ ها
اکتفاء: بسنده
اکتفاء کردن: بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق: بیشتر
اکثرا: بیشتر
اکثریت: بیشتری
ایاب و ذهاب: رفت و آمد
ایالت: استان - فرمانروایی
ایام: روزها
ایجاد اشتغال: کارآفرینی
ایجاد: برپایی
ایجاد شده: برپاشده
ایجاد کردن: پدید آوردن
ایده آل: آرمانی
ایده آلیست (فرانسوی): آرمان گرا
ایده آلیسم: آرمان گرایی
ایرانی الاصل: ایرانی تبار
ایرانیت: ایرانی گری
ایمان: باور - باورداشت
این طور: اینگونه
ایندکس: نمایه
آبا: پدران، نیاکان
آباژور: نورتاب، فروتاب
آتی: پدران، نیاکان
آثار: نشانه ها، یادگارها، یادبود ها
آثام: گناه ها، بزه ها
آجر: خشت، آگور، آژیانه
آجل: دیرس، پس آینده، درآینده
آخر الامر: سرانجام
آخر الزمان: واپسین، پایان روزگار
آخر: پایان، پسین، واپسین،انجام، فرجام، سرانجام
آخرت: رستاخیز، بازپسین
آخرین: واپسین، پسینیان
آداب: آیین ها، روش ها
آدم: کس
آراء: اندیشه ها، رای ها
آرشیو: بایگانی
آزمایشات: آزمایش ها
آس: تکخال
آسانسور: بالابر
آفاق: کرانه های آسمان، کران تا کران، کنارهامون
آفت: گزند، آسیب
آلام: دردها، رنج ها
آل بویه: خاندان بویه، بوئیان
آلت: ابزار، افزار، دست موزه
آلت قتاله: کُشتافزار
آن: هنگام، دم
آن را باطل کردم: آن را تباه کردم
آنطور: آنگونه
آنوقت: آنگاه
آیت: نشان، نشانی، نشانه
آیه: نشانی، چمراس
با اصل و نسب: با ریشه
با تشکر: با سپاس
با تقوی: پرهیزگار
با تمام: با همه
با عقاید مختلف: با باورهای گوناگون
با قابلیت: با توانایی
با لیاقتی: شایستگی
باجناق: همریش
بارز: آشکار - پدیدار
باطل: نادرست - تباه
باطنی: درونی
باعث: مایه
باعث عبرت دیگران: مایه پند دیگران
باقیمانده: مانده
بالاجبار: به ناچار
بالاخره: سرانجام
بالاخص: به ویژه
بالعکس: وارون
بالقوه: نهفته - خفته
بالکن: ایوان
باکره (بانوان): دوشیزه
بحبحه: هنگامه
بحث و تبادل نظر: گفتمان
بحر خزر: دریای مازندران
بحران: چالش
بخیل: چشم تنگ
بد جنس: بد نهاد
بدعت: نوآوری
بدن: تن
بدو: آغاز
بدون شک: بی گمان
بدون فوت وقت: بی درنگ
بدیل: همتا
بدین طریق: بدین روش
بذر پاشیدن: تخم پاشیدن
بذله گو: شوخ
بر اساس: بر پایه
بر عهده: بر دوش
بر مبنای: بر پایه
براق: درخشان
برای مثال: برای نمونه
برخی مواقع: گاهی
برعکس: وارونه
برقرار: پایدار - استوار - برپا
برودت: سرما
برودتی: سرمایشی
برکه: آبگیر
بزاق: آب دهن
بسط دادن: باز کردن: اندکی سخن را باز کنید
بسط: گسترش
بسمه تعالی: به نام خدا
بسهولت: به آسانی
بشارت دادن: مژده دادن
بشاش: خندان
بشر: آدمی
بصیرت: بینش
بعد: پس
بعدها: در آینده
بعضا: گاهی
بعضی اوقات: هر از چند گاهی
بعضی: برخی
بعضی مواقع: گاهی
بعضی وقتها: گاهی
بعید: دور
بلاتکلیف: بی برنامه
بلاتکلیفی: بی برنامگی
بلاغت: شیوایی
بلافاصله: بی درنگ
بنیان: بنیاد
بنیانگذار: بنیادگذار
به اتفاق: همراه
به احتمال زیاد: به گمان بسیار
به این ترتیب: بدین سان
به تدریج: کم کم
به تفصیل: به گستردگی
به حق: به سزا
به خصوص: به ویژه
به زعم: به باور
به سرعت: با شتاب
به طور قطع: بی گمان
به ظن من: به گمان من
به عبارتی: به گفته ای
به علاوه: افزون بر آن
به غیر از اینکه: جدا از اینکه
به قول: به گفته
به لحاظ: از دید
به مثابه: به مانند
به منظور: برای
به موازات: همراستا
به نحو: به گونه
به نحوی: به گونه ای
به هر حال: به هر روی
به هر صورت: به هر روی
به همین خاطر: از این رو
به همین دلیل: از این روی
به هیچ عنوان: به هیچ روی
به واقع: به راستی
به وجود آوردن: پدید آوردن
به وجود آورنده: پدیدآورنده
به وسیله: بدست
به وضوح: به روشنی
به وفور: فراوان
به وقوع پیوست: رخ داد
به کرات: بارها
بهت: گیجی
بوران: برفباد
بولتن: گزارشنامه
بوکس: مشتزنی
بکر: دست نخورده
بی احتیاط: بی پروا
بی احساس: سنگدل
بی اصل: بی ریشه
بی اصل و نسب: بی ریشه
بی اعتبار: بی ارزش
بی اعتقاد: ناباور
بی اعتقادی: ناباوری
بی اعتنا: رویگردان
بی اعتنایی: رویگردانی
بی انتها: بی پایان
بی انضباطی: نا به سامانی
بی بدیل: بی همتا
بی بضاعت: تهیدست
بی تامل: بی درنگ
بی تدبیر: نابخرد
بی تدبیری: نابخردی
بی ترتیب: درهم
بی تردید: بی گمان
بی تردید: بی گمان
بی توجه: بی پروا
بی جرات: بزدل
بی جواب: بی پاسخ
بی حد و حصر: بی اندازه
بی حساب: بیشمار
بی حواس: پریشان
بی حوصلگی: بی تابی
بی حوصله: بی تاب
بی خبر: سرزده - ناآگاه
بی خبر: ناآگاه
بی خبری: ناآگاهی
بی رحم: سنگدل
بی رقیب: بی مانند
بی روح: بی جان
بی سلیقگی: بدپسندی
بی سلیقه: بدپسند
بی شباهت: ناهمانند
بی شعور: نادان
بی شک: بی گمان
بی صبر: ناشکیبا
بی صبری: ناشکیبایی
بی عدالتی: بی دادگری
بی فایده: بیهوده
بی قرار: بی تاب
بی قراری: بی تابی
بی لیاقتی: ناشایستگی
بی نظمی: نا به سامانی
بی نظیر: بی همتا - بی مانند
بی کفایتی: ناشایستگی
بیان کردن: بازگو کردن
بیش از حد: بیش از اندازه
بیعانه: پیش پرداخت
بین المللی: جهانی - فرامرزی
بین النهرین: میانرودان
بین: میان
بینهایت: بیکران
بیوگرافی: زندگینامه - سرگذشت
پاراگراف (لاتین): بند
پارتیشن: دیوارک
پارکینگ: خودروگاه
پاساژ (فرانسوی): تیمچه
پاسپورت: گذرنامه
پانسمان: زخمبندی
پاورقی: پانویس
پر تعداد: پرشمار
پرتحمل: پرتاب
پرتعداد: پرشمار
پرثمر: پربار
پرنس: شاهزاده
پرنسس: شاهدخت
پروژکتور: نورافکن
پروسه: فرآیند
پستچی: نامه رسان
پلیس: شهربانی
پمپ: مکنده
پیش شرط: پیش نیاز
تا به حال: تاکنون
تا حالا: تاکنون
تا حدودی: تا اندازه ای
تووت فرنگی
18th January 2015, 02:20 PM
تا حدی: تا اندازه ای
تابعیت ایران: شهروندی ایران
تاثرآور: دلخراش
تاثیر: کارایی
تاثیر گذار: کارساز
تاجر: بازرگان
تاخیر: دیرکرد
تارک دنیا: جهانرها
تاسف بار: اندوه بار
تاسف: افسوس
تاسیس: راه اندازی
تاسیس کردن: پایه گزاری کردن
تالم: اندوه
تامل: درنگ
تاکید: پافشاری
تاکید کرد: پافشاری کرد
تألیف شده: نوشته شده
تبادل نظر: گفتگو - گفتمان
تبحر: چیرگی
تبریزی الاصل: تبریزی تبار
تبریک: شادباش- شاباش
تبسم: لبخند
تبعات: پیامدها
تبعه ایران: شهروند ایران
تبعیت: پیروی
تبعیت کردن: پیروی کردن
تجار: بازرگانان
تجارت: بازرگانی
تجاری: بازرگانی
تجانس: همگنی
تجاوز: دست درازی
تجدید نظر: بازنگری
تجربه کردن: آزمودن
تجزیه طلب: جدایی خواه
تجزیه و تحلیل: موشکافی
تجمع: گردهمایی
تجمع کنندگان: گردآمدگان
تجهیزات: ساز و برگ
تحت اللفظی: واژه به واژه
تحت فشار: زیر فشار
تحت لوای: زیر درفش
تحتانی: زیرین
تحرک: جنبش
تحریک کننده: برانگیزاننده
تحسین برانگیز: آفرین انگیز
تحصن: بست
تحصن کردن: بست نشستن
تحصنگاه: بستگاه
تحقیر: خوارداشت
تحقیق: پژوهش
تحقیقاتی: پژوهشی
تحمل: بردباری
تحمل نمی کند: برنمی تابد
تحمل کرد: تاب آورد
تحول: دگرگونی
تحولات: دگرگونی ها
تخریب: ویرانی
تخصص داشتن: سررشته داشتن - کاردان بودن
تخطی: لغزش
تخلیه: تهی سازی
تخمین: برآورد
تخیل: پنداشت - پندار
تداوم: ادامه
تدبیر: راهکار
تدریجا: کم کم
تدوین: گردآوری
تذکر: یادآوری - گوشزد
تراس: ایوان
ترافیک: شدامد
تربیت: پرورش
تربیت کردن: پرورش دادن
ترجمه: برگردان
تردد: آمدوشد
تردید: دودلی - گمان
ترشح: تراوش
ترغیب کند: وا دارد
ترقی: پیشرفت
ترمینال: پایانه
ترویج: گسترش
تسامح: رواداری
تساوی: برابری
تسبیح: دستگرد
تست: آزمایش
تسطیح: هموارسازی
تسلسل: زنجیرواری
تسلط: چیرگی
تسلیحاتی: جنگ افزاری
تسکین: آرامش
تشریح: کالبدشناسی
تشریفات: آیین ها
تشویق: دلگرمی
تشکر: سپاسگزاری
تصادف: برخورد
تصادم: برخورد
تصحیح کردن: درست کردن
تصدیق (رانندگی): گواهینامه (رانندگی)
تصفیه: پالایش
تصور: انگاشت - انگار
تصور کردن: گمان کردن - پنداشتن
تظاهرات: راهپیمایی
تظاهر: خودنمایی
تعادل: ترازمندی
تعجب: شگفتی
تعجب آور: شگفتی آور
تعجیل: شتاب کردن
تعداد: شمار
تعداد محدودی: شمار اندکی
تعدادی: شماری - چندی
تعرض: درازدستی
تعقیب: پیگیری - دنبال
تعلق خاطر: وابستگی
تعلیم: آموزش
تعهدنامه: پیمان نامه
تعویض: جایگزینی -جا: ی
تغییر کرد: دگرگون شد
تغییرات: دگرگونی ها
تفتیش: بازجویی
تفحص: پیکاوی
تفحص: پیکاوی
تفرجگاه: گردشگاه
تفریق: کاهش
تفنگچی: تفنگدار
تفویض: سپردن
تفکیک: جداسازی
تقاضا: درخواست
تقاطع: برشگاه
تقبل کردن: پذیرا شدن
تقدم: پیشینگی
تقدیر یا قسمت: سرنوشت
تقدیم کردن: پیش کش کردن
تقرب: نزدیکی
تقریبا 50 عدد: نزدیک 50 تا - کم و بیش 50 تا
تقریبا: کم وبیش-نزدیک به
تقسیم: بخش
تقلب: دغلی
تقلید: دنباله روی
تقلیل: کاهش
تقلیل دادن: کاستن
تقوی: پرهیزگاری - پرهیز
تقویم: سالنامه
تلف کردن: هدر دادن
تلفیقی: آمیزه ای
تلویحاً: سربسته
تمام امور: همه کارها
تمام شده: پایان یافته
تمامی: همگی
تمامیت ارضی: یکپارچگی کشوری
تمایل: گرایش
تمایلات: گرایش ها
تمثال: پیکر - تندیس
تمدن: شهریگری
تمرد: سرکشی
تمساح: سوسمار
تملق: چاپلوسی
تمنا: خواهش
تمنا میکنم: خواهش میکنم
تمول: توانگری
تنفر: کینه
تهدید: ترسانیدن
تهمت: انگ
تواتر: بسامد
تواضع: فروتنی
توالت: دستشویی - آبخانه - دست به آب
توأم: همراه
توبیخ: نکوهش - سرزنش
توجه: پروا
توحید: یکتاپرستی
توریست: گردشگر
توریسم: گردشگری
توزیع: پخش
توسط: بدست
توسعه: گسترش
توصیه: پیشنهاد - رهنمود
توضیح المسائل: روشنگرنامه
توضیح: روشنگری
توطئه: نیرنگ
توقع: چشمداشت
توقیف: بازداشت
توقیف: بازداشت
تولد: زایش
تولید: فرآوری
تونل: دالان - دالانه
توکل به خدا: به امید خدا
تکذیب کردن: دروغ شمردن
تکریم: بزرگداشت
تکنولوژی: فناوری
تکنیک (اروپایی): شگرد
ثالثاً: سوم (اینکه)
ثانیاً: دوم (اینکه)
ثبت نام: نام نویسی
ثبت نام کردم: نام نویسی کردم
ثروت: دارایی
ثقیل: سنگین
ثلاثه: سه گانه
جاده مواصلاتی: راه دسترسی
جاذبه: کشش
جاعل: برساز
جاعلین: برسازها
جالب: نغز - دلنشین - دلچسب
جالب توجه: نگریستنی
جامع: فراگیر
جانبی: پهلویی
جاهل: نادان
جایزه: پاداش
جبار: ستمکار - ستمگر
جثه: تنه
جدار: پوسته
جدال: کشمکش
جدیدا: به تازگی
جدیدالانتشار: تازه چاپ
جدیدالتاسیس: نوساز-تازه ساز
جدیدترین: تازه ترین
جذاب: گیرا
جذابیت: گیرایی - گیرایش
جذب دانشجو: پذیرش دانشجو
جراید: روزنامه ها
جرأت: یارا
جرثقیل: گرانکش
جرح: زخم
جرم: بزه
جریمه: تاوان
جزء به جزء: مو به مو
جزایی: کیفری
جزیره: آبخوست (abxast)
جزیی از آن: پاره ای از آن
جسد: پیکر
جسور: بی باک - دلیر
جعل: برساخت
جعلی: برساخته - ساختگی
جعلی: دروغین
جغرافیا: گیتاشناسی
جلاد: دژخیم
جلال و جبروت: فر و شکوه
جلسات: نشست ها
جلسه: نشست
جلسه کارمندان: نشست کارمندان
جلوس کردن: نشستن
جمع آوری: گردآوری
جمعاً: رویهمرفته
جمعه: آدینه
جمعی: گروهی
جنس: کالا
جنوب: نیمروز
جهل: نادانی
جهنم: دوزخ
جواب: پاسخ
جوا:: پاسخگو
جوار: همسایگی
جواز: پروانه
جک (در خودرو): خرک
چارت: نمودار
چرا زحمت کشیدید؟: چرا رنجه فرمودید؟
چراغ قوه: چراغ دستی
چطور: چگونه
چه طوری؟: چگونه؟
حائز: دارای
حادثه: پیشامد
حاذق: زبردست
حاصل از: برآمده از
حاضر: آماده
حال که: اکنون که: حالا: اکنون
حامله: آبستن - باردار
حامی: پشتیبان
حامیان: پیروان
حاوی: در بر گیرنده
حبس: زندان
حتماً: بی گمان: حد: مرز - کران
حداقل: کمینه - دست کم
حداکثر: بیشینه
حدس: گمان
حدس میزنم: گمان میکنم
حدود: نزدیک
حدی ندارد از ...: مرزی ندارد از ...
حرارت: گرما
حرارتی: گرمایشی
حراست: نگهبانی
حرام: ناروا
حرف "سین": بندواژه "سین"
حرف (الفبا): بندواژه
حرف بی ربط: سخن نادرست
حرف زدن: سخن گفتن
حرفه ای: چیره دست
حرفه: پیشه
حرم سرا: پرده سرا
حرکت: جنبش
حرکت کن: بجنب
حریف: هم آورد
حزب: باهماد
حزن انگیز: اندوهبار
حزن: اندوه
حساب شده: سنجیده
حسابگر: دوراندیش
حساس: دلنازک
حسب الامر: به دستور
حسنه: نیک - نیکو
حسود: چشم تنگ
حصار: دیوار - بارو
حفاظت: نگهداری
حفره: سوراخ
حفظ کردن (نوشته): از بر کردن
حق التحقیق: پژوهانه
حق التدریس: آموزانه
حق الزحمه: دستمزد
حق السکوت: خموشانه
حقارت: خواری
حقوق بگیر: مزدبگیر
حقوق(پول دریافتی): دستمزد - کارانه
حقیر: کوچک
حقیر شد: کوچک شد
حقیقت: راستی - درستی
حلق: گلو
حلقوم: خرخره - خشک نای
حلقوی: گرد
حماسی: پهلوانی
حماقت: سبک مغزی
حمال: باربر- بارکش
حمام: گرمابه
حمایت: پشتیبانی
حمل و نقل: ترابری
حمله: تاختن - تازش
حنجره: خشکنای
حوالی: گرداگرد-نزدیکیها
حوزه: دامنه - پهنه - گستره
حوزه خلیج فارس: گرداگرد خلیج فارس
حول و حوش: دور و بر
حکایت: سرگذشت یا داستان
حکم: دستور
حکمیت: داوری
حیات: زندگی
حیثیت: آبرو
حیرت انگیز: شگفت انگیز
حیرت آور: شگفت انگیز
حیرت زده: شگفت زده
حیطه: گستره
حیف که: افسوس که
حیله گر: فریبکار
حیله، مکر: نیرنگ - شیله (شیله پیله)
حیوان: جانور - جاندار
خاتمه، انتها یا منتهی: پایان - ته
خادم: پیشکار
خارج از کشور: بیرون از کشور
خارج: بیرون
خارجی: بیگانه
خارق العاده: شگفت انگیز
خازن: انباره
خاص: ویژه
خاص: ویژه
خاصیت: ویژگی
خاطر نشان: یادآوری
خاطرخواه: دلباخته
خاطره: یادبود
خالص: ناب-سره( sare )
خالصانه: بی آلایش
خالق: آفریننده
خانم: بانو
خباثت: پلیدی - ناپاکی
خبر: تازه
خبرنگار: گزارشگر
خبره: کارشناس
خبیث: پلید - ناپاک
خجالت آور: شرم آور
خجالت: شرمساری
خجالت میکشم: شرم دارم
خجول: شرمسار
خدا رحمتش کند: خدا بیامرزدش
خداحافظ: خدانگهدار یا بدرود
خدای واحد: خدای یکتا
خدشه: خراش
خراب: ویران
خرابه: ویرانه
خرابی: ویرانی
خراج: باژ (همان باج است)
خرج: هزینه
خروج: برونرفت
خزانه: گنجینه
خسارت: زیان
خسوف: ماه گرفتگی
خسیس: کنس ( kenes)
خصوصا: به ویژه
خصوصیت: ویژگی
خصومت: دشمنی
خضوع: فروتنی - افتادگی
خط آهن: راه آهن
خط مشی: راه و روش
خطاط: خوشنویس
خطاطی: خوشنویسی
خطی: دست نویس
خطیب: سخنران
خلاص: رها
خلاصه: چکیده
خلاصی: رهایی
خلافکار: تبهکار
خلف وعده: پیمان شکنی
خلقت: آفرینش
خلقت: آفرینش
خلوص: نابی - سرگی
خلیج: کنداب
خلیج فارس: کنداب پارس (Kand AB)
خلیفه: جانشین
خمس: پنج یک
خنجر: دشنه
خواص: ویژگان
خودرو کروکی: خودرو روباز
خودمختار: خودگردان
خوشحال: دلشاد
خوف برداشتن: ترسیدن
خوف: ترس
خوفناک: ترسناک
خیاط: جامه دوز
خیال: گمان
خیال کردم: گمان کردم-پنداشتم
خیرمقدم: خوش آمد
دائرة المعارف: دانشنامه
دائم الخمر: میخواره
دائم: همیشه - همش
دائمی: همیشگی
داخل: تو یا درون
داخل کشور: درون کشور
داخلی: درونی
دب اصغر: خرس کوچک
دب اکبر: خرس بزرگ
در ارتباط با: درباره
در اسرع وقت: هرچه زودتر
در انظار عمومی: پیش دیده همگان
در این ارتباط: در این باره
در این خصوص: در این باره
در این مورد: در این راستا - در این باره
در آخر: در پایان
در باب: درباره
در حال توسعه: رو به پیشرفت
در حال حاضر: هم اکنون
در حال رشد: رو به پیشرفت
در حقیقت: به راستی
در خصوص: درباره
در رابطه با: درباره
در رأس: در بالای
در صورتی که: چنانچه
در ضمن: همچنین - وانگهی
در عوض: در برابر
در عین حال: در همان سان
در غیر اینصورت: وگرنه
در قدیم: پیشتر ها
در مجموع: رویهمرفته
در محذور: در تنگنا
در مقابل: در برابر
در نتیجه: برآیند اینکه
در نظر گرفتن: به دیده داشتن
در نهایت: در پایان
در هر حال: به هر روی
در واقع: به راستی
در کل: رویهمرفته
درس اول: آموزه نخست
درس: آموزه
درمورد: درباره
درک کردن: پی بردن
دست آخر: در پایان
دستجرد: دستگرد
دسته جمعی: گروهی
دستور جلسه: دستور نشست
دستور قتل: دستور کشتن
دستورالعمل: دستورکار
دعا: نیایش
دعا میکنم: نیایش میکنم
دعوت کردن: فراخواندن
دعوتنامه: فراخوانه
دعوی کرد: کتک کاری کرد
دفاع: پدافند
دفتر خاطرات: دفتر یادبود
دفن کردن: خاکسپاری
دقیق: ریزبین
دلایل: انگیزه ها
دلیل: انگیزه
دموکراتیک: مردسالارانه
دموکراسی (اروپایی): مردمسالاری
دموکراسی: مردمسالاری
دمکرات: مردمسالار
دنیا: گیتی - جهان
دور باطل: دور تباه
دکوراسیون منزل: خانه آرایی
دیاگرام: نمودار
دیه: خونبها
دیکتاتور: خودکامه
ذاتی: خدادادی
ذخیره: اندوخته
ذره: خرده
ذلت: خواری
ذکر کردن: یادکردن
ذکور: مردها
ذیل: زیر - پایین
رئوس مطالب: سرنوشتار ها
رئیس خانواده: سرپرست خانواده
رئیس یا مسئول: سرپرست
راجع به: درباره
راحت: آسان
رادیوتراپی: پرتودرمانی
راس ساعت: سر ساعت
راسخ: استوار
راضی: خوشنود
راندمان: بهره وری
راه حل: راهکار
راوی: گوینده
ردیف: رده
رزق: روزی
رسم الخط یا font (انگلیسی): دبیره
رسوب: ته نشست - ته نشین - لای
رسوخ کردن: رخنه کردن
رسول: فرستاده
رشد کردن: بالیدن
رضایت: خوشنودی
رضایت: خوشنودی
رطوبت: نم
رطوبت دارد: نم دارد
رعب: ترس
رعب و وحشت: ترس و هراس
رعد: آذرخش
رعد و برق: آذرخش
رعشه: لرزه
رعیت: دهوند
رفاقت: دوستی
رفراندم: همه پرسی
رفقا: دوستان
رفیق: دوست
رفیقان: دوستان
رقابت: چشم وهمچشمی
رقص: پایکوبی
روایت: داستان - گفتار
روز بخیر: روزخوش
روز تولد: زادروز
رویت: دیدن - دید
ریاضیات: رایشگری
زاهد: پارسا
زاویه: گوشه
زاید الوصف: چشمگیر
زباله: آشغال
زبان خارجی: زبان بیگانه
زبان محاوره ایی: زبان گفتاری
زحمت: دردسر
زراعت یا زارع: کشاورزی یا کشاورز
زلزله: زمین لرزه
زنجان: زنگان
زوال: فروپاشی
زوج: جفت
زکات: هشت یک
زکام: سرماخوردگی
زیاد: بسیار
سئوال: پرسش
سئوال کردن: پرسیدن
سابق: پیشین
سابقاً: پیشترها
سابقه: پیشینه
ساحت: پیشگاه
ساحل: کناره یا کنار
ساده لوح: ساده نگر - ساده اندیش
سارق: دزد
ساقط: سرنگون
سال جاری: امسال
سالاد: سبزیانه
سالم: تندرست
سایت اینترنتی: تارنما
سایر: دیگر
سایرین: دیگران
سبزیجات: سبزی ها
سبقت: پیشی
سبوعانه: ددمنشانه
سجاده: جانماز
سخیف: سبک
سد امیرکبیر: بند امیرکبیر
سر ( ser): راز
سرحدات: مرزها
سرقت: دزدی
سریع السیر: تندرو - تیزرو
سریع: تند
سریعتر: تندتر
سعادت: بهروزی - خوشبختی
سعی: کوشش
سفاک: خونریز
سقوط: سرنگونی
سلاح: جنگ افزار
سلاطین: پادشاهان
سلام: درود
سلام: نیک روز(در دوره ساسانی بیشتر به کار میرفته است)
سلامت باشید: پاینده باشید
سلامت باشید: زنده باشید
سلسله اشکانی: دودمان اشکانی
سلسله: زنجیره - دودمان - رشته
سلسله جبال: رشته کوه ها
سلطان: پادشاه
سلطه: چیرگی
سم: زهر
سمبل: نماد
سمبلیک: نمادین
سمعی بصری: دیداری شنیداری
سمی: زهری - زهرآگین
سمینار: هم اندیشی
سند: دستک
سندیکا: اتحادیه صنفی
سندیکالیست: اتحادیه گرا
سنه: سال
سه ضربدر چهار: سه در چهار
سهل الوصول: آسان یاب
سهل: آسان
سهم: بهره
سهوا ً: ندانسته
سهولت: آسانی
سوء رفتار: بدرفتاری
سوء شهرت: بدنامی
سوء ظن: بدگمانی
سوئیت: سراچه
سوابق: پیشینه
سواحل دریای خزر: کناره های دریای مازندران
سوبسید: یارانه
سوق الجیشی: راهبردی
سیاح: گردشگر
سیاسیون: سیاستمداران
سیرجان: سیرگان
سیفون: آبشویه
شاعر: سراینــــده یا چامه سرا(غزلگو)
شامل: دربرگیرنده
شانس: بخت
شاهد: گواه
شایان ذکر است: گفتنی است
شب بخیر: شب خوش
شباهت: همانندی - همانندگی
شبیه: مانند - همانند
شجاع: دلیر - شیردل
شجاعت: دلیری
شجره نامه: تبارنامه
شخصیت: منش
شدیدا: به سختی - سخت
شرارت: پلیدکاری - پلیدی
شربت: دوشاب
شرح وقایع: رویدادنامه - رویدادنگاری
شرفیاب شدن: باریافتن
شروع: آغاز
شروع کردن: آغازکردن
شریان: سرخرگ
شط العرب: اروندرود
شطرنج: چترنگ
شعائر مذهبی: آیین های دینی
شعبده بازی: چشم بندی
شعر: سروده یا چامه(غزل)
شعله: اخگر
شعور: خرد
شغل: کار - پیشه
شفا: درمان - بهبود
شق القمر: ماه شکافی
شمسی: خورشیدی
شهادت: گواهی
شهادت داد که ...: گواهی داد که ...
شهادت طلبانه: جانبازانه - جانسپارانه
شوق: شور
شوکت: شکوه
شکایت: گلایه
شکرگذاری: سپاسگذاری
شیطان: اهریمن
شیمی: کیمیا
شیمیایی: کیمیایی
شیوع: گسترش
صاحب نظر :
صاحبنظر: کاردان - کارشناس
صادق: راستگو
صاعقه: آذرخش
صاف: هموار
صاف و هموار: هموار
صالح: درستکار
صبح: بامداد
صبحانه: ناشتایی
صبور: بردبار - شکیبا
صبور: شکیبا
صحبت: گفتگو
صحرا: بیابان-دشت و دمن
صحیح: درست
صداقت: راستی-راستگویی
صدف: گوشماهی
صدمه: آسیب
صدمه دیده: آسیب دیده
صراحت: روشنی
صرفنظر کردن: چشم پوشی کردن
صریح: روشن
صعب العلاج: بی درمان - سخت درمان
صعودی: افزاینده
صف: رسته
صفویه: صفویان
صلاحدید: روادید
صلاحیت: شایستگی
صلح: سازش - آشتی
صلوات: درود فرستادن
صلوة: نماز
صمیمی: خودمانی
صورت: چهره
صیاد: شکارچی یا ماهیگیر
ضایع شده: از میان رفته
ضایعات: پسمان ها
ضخیم: کلفت - ستبر
ضد و نقیض: ناسازگار
ضدعفونی کردن: گندزدایی
ضرب المثل: زبانزد
ضرب و شتم: لت و کوب
ضربان: تپش
ضرر: زیان
ضرورت: بایستگی
ضروری: بایسته
ضعف: سستی - ناتوانی
ضعیف: ناتوان - لاغر
ضمن آنکه: افزون بر آنکه
ضمن تایید: افزون بر درست شمردن
ضمیمه: پیوست
ضیافت: بزم
طاقت: توان - تاب - نا
طالع: بخت
طایفه: ویس - تیره
طباخ خانه: آشپزخانه
طباخی: آشپزی - (کله پزی)
طبخ: پختن
طبق: بر پایه
طبقه بندی: دسته بندی
طبیب: پزشک
طبیعت انسان: سرشت آدمی
طراز: تراز(همانند ترازو)
طرد شده: رانده شده
طرز: شیوه
طرز تفکر: بینش
طرفدار: پیرو
طرفداران: پیروان
طرفین: هر دو سو
طریقه: شیوه
طعم: مزه
طفل - اطفال: کودک - کودکان
طلا: زر
طلافروش: زرگر
طلایی: زرین
طلوع آفتاب: برآمدن آفتاب
طمأنینه: آرامش
طناب: ریسمان
طهران: تهران
طوس: توس (نام شهر)
طول: درازا
طول تاریخ: درازای تاریخ
طویل: دراز
طی کردن: پیمودن
طیور: پرندگان
ظالم: ستمگر - بیدادگر
ظالمانه: ستمگرانه
ظاهر: نما
ظاهر شدن: پدیدار شدن
ظاهراً: آنسان که پیداست
ظرفیت: گنجایش
ظلم: ستم - بیداد
ظلمات: تاریکی
ظن: گمان
ظهر: نیمروز
ظهور: پیدایش
عابر بانک: خودپرداز
عابر: رهگذر
عاجز: درمانده
عادت: خو
عادت کردم: خو گرفتم
عادت کردن: خو گرفتن
عادل: دادگستر - دادگر
عادلانه: دادگرانه
عار داشتن: ننگ داشتن
عازم: رهسپار - راهی
عازم شدن: روانه شدن - رهسپارشدن
عاقبت: سرانجام
عاقبت به خیر: نیک فرجام
عاقل: خردمند
عالم: جهان یا دانشمند ( alem)
عالمگیر: جهانگیر
عالی رتبه: والا جایگاه
عالیجناب: بزرگوار - والاگهر
عامیانه: تودگانه
عبا: بالاپوش
عبادت: پرستش
عبارتند از: بر این پایه اند
عبرت: پند
عبور و مرور: آمد و شد
عبور کردن: گذشتن
عبوس: ترشرو
عجب: شگفت
عجز: درماندگی
عجله: شتاب
عجله کن: شتاب کن
عجولانه: شتابزده
عجیب: شگفت
عدد: شماره
عدل: داد
عدم موفقیت: ناکامی
عده ای: شماری
عدیده: پرشمار
عذر میخواهم: پوزش میخواهم یا ببخشید
عذرخواهی: پوزش
عرصه: پهنه
عرض اندام: جلوه نمایی
عرض: پهنا
عرض حال: دادخواست
عرضه و تقاضا: داد و خواست
عریض: پهن
عزا: سوگ
عزاداری: سوگواری
عزل: برکناری
عصاره: افشره( afshore)
عصبانی: خشمگین
عصبانی شدن: برآشفتن
عصبانیت: خشم
عصر باستان: دوره باستان
عصر: ایوار - پسین (امروزه ساکنان استان کرمان، فارس و یزد اینگونه میگویند)
عصر فن آوری: زمانه فن آوری
عصیان: سرکشی
عطف: بازگشت
عظیم الجثه: کلان پیکر
عظیم: سترگ
عفو: بخشش
عقاب: شهباز
عقاید: باورها
عقب ماندگی: واپس ماندگی
عقب مانده: واپس مانده
عقب نشینی: واپس نشینی
عقربه: شاهنگ
عقل: خرد
عقلانیت: خردمندی
عقیده: باور
علائم: نشانه ها
علائم راهنمایی و رانندگی: نشانه های راهنمایی و رانندگی
علاج: درمان - چاره
علاقه: دلبستگی
علاقه دارم: دلبستگی دارم
علاقه مند: دوستدار
علامت: نشانه
علاوه بر این: افزون بر این
علم بدیع: دانش نوآوری
علم: دانش
علنی شد: آشکار شد
علی الخصوص: به ویژه
علی ای حال: به هر روی
علیرغم: با اینکه
علیه او شورید: بر او شورید
عمامه: دستار
عمداً: دانسته
عمده: بزرگ
عمر: زندگی
عمران: آبادانی
عمق: گودی - ژرفا
عمل: کنش
عمله: کارگر
عمودی: ستونی
عمومی: همگانی
عمیق: گود
عنوان: سرنویس
عهد: پیمان
عهدنامه: پیمان نامه
عواقب: پیامدها
عوام فریب: مردم فریب
عوام فریبانه: مردم فریبانه
عوامفریبانه: مردم فریبانه
عودت دادن: پس دادن
عودت دادن: پس فرستادن
عوض کردن: جابجاکردن
عکس العمل: واکنش
عیال: همسر
عیان: آشکار-هویدا
عیب: بدی
عید: جشن
عید نوروز: جشن نوروز
عیش و نوش: خوشگذرانی
غارت: تاراج
غافل از آنکه: ناآگاه از آنکه
غالب مردم: بیشتر مردم
غالبا: بیشتر
غذا: خوراک
غریب: ناآشنا
غریبی: ناآشنایی
غسل: شست و شو
غصه: غم - اندوه
غلات: جو و گندم
غلام: برده
غلبه کردن: چیره شدن
غلط: نادرست
غلطیدن: غلتیدن
غلیظ: چگال
غیر قابل اجرا: انجام ناپذیر
غیر قابل ارجاع: برگشت ناپذیر
غیر قابل انعطاف: نرمش ناپذیر
غیر قابل باور: باورنکردنی
غیر قابل بخشش: نابخشودنی
غیر قابل بیان: ناگفتنی
غیر قابل تحمل: برنتافتنی
غیر قابل درک: درنیافتنی
غیر قابل دسترس: دست نیافتنی
غیر قابل عفو: نابخشودنی
غیر قابل فهم: درنیافتنی
غیر قابل قسمت: بخش ناپذیر
غیر قابل مقایسه: سنجش ناپذیر
غیر قابل کنترل: مهار گسیخته
غیرمرفه: بینوا
غیرممکن: نشدنی-ناشدنی
فائق آمدن: پیروز شدن
فاتح: پیروزمند
فاحشه: روسپی
فارسی: پارسی
فارغ البال: آسوده دل
فارغ التحصیل: دانش آموخته
فاسد: تباه
فاصله گرفتن: دور شدن
فامیلی: خانوادگی
فانی: زودگذر
فاکتور خرید: برگ خرید
فاکس: دورنگار
فایده: سود - هوده
فتح یا ظفر: پیروزی
فتنه: آشوب
فحاشی: ناسزاگویی
فحش: ناسزا - دشنام
فرار از: گریز از
فرار: گریز
فرامین: فرمان ها
فرانشیز: خودپرداخت
فرض کرد: پنداشت
فرمول: ساختاره
فرکانس: بسامد
فساد: تباهی
فعال: پرکار
فعال: پرکار - پویا
فعالیت: تکاپو - کار و جنبش
فعل: کارواژه
فعلاً: هم اینک
فعلی: کنونی
فقدان: نبود
فقر: تهیدستی- نداری
فقط: تنها
فقه: دین شناسی
فقیر: تهیدست
فقیه: دین شناس
فلاسک: دمابان
فلذا: بنابراین - پس
فلسفه: فرزانش
فلش: پیکان
فوت شد: درگذشت - مرد
فورا: بی درنگ
فوق العاده: بی اندازه
فوق برنامه: فرابرنامه
فوقانی: بالایی
فکر: اندیشه
فی الفور: در دم
فی المثل: برای نمونه
فی الواقع: به راستی
فی نفسه: به خودی خود
فیش: برگه
فیلتر: پالایه
قابل انجام: شدنی
قابل پیش بینی: پیش بینی کردنی
قابل تامل: درنگ کردنی
قابل توجه: چشمگیر
قابل دسترس: دست یافتنی
قابل ذکر است: گفتنی است
قابل شما را ندارد: سزاوارتان نیست
قابل قبول: پذیرفتنی
قابل قسمت: بخش پذیر
قابل مطالعه: خواندنی
قابل مهار: مهارشدنی
قابل کنترل: مهارشدنی
قابله: ماما
قابلیت قسمت: بخش پذیری
قاتل: آدمکش
قاجاریه: قاجاریان - قاجار
قادر: توانا
قاضی: دادرس - داور
قاطر: استر
قافله: کاروان
قبایل: تیره ها
قبر: گور
قبرستان: گورستان
قبض انبار: رسید انبار
قبض: رسید
قبل: پیش
قبلا: پیشتر
قبلی: پیشین
قبول میکنم: میپذیرم
قبیح: زشت
قتل عام: کشتار، همهکشی
قد علم کردن: سربرافراشتن
قدح: سبو
قدرت بالقوه: توان نهفته
قدرت: نیرو - توان
قدرت طلب: جاه پرست - فزون خواه
قدرتمند: نیرومند
قدردانی: سپاسداری
قدم دوم: گام دوم
قدما: پیشینیان
قدمت: دیرینگی
قدمت: دیرینگی
قدیم الایام: پیشترها، دیرباز
قدیمی: کهن - باستانی - کهنه
قدیمی: کهنه
قرار: پیمان
قرار دادن: نهادن
قرار میداد: مینهاد
قرارداد: پیمان نامه
قراردادن یا: گذاشتن
قرض الحسنه: وام بی بهره
قرن: سده
قره قروت (ترکی): ترف ( Tarf)
قرون: سده ها
قرون وسطایی: میانسده ای
قرون وسطی: سده های میانی
قریب الوقوع: زود هنگام
قریب: نزدیک
قسم: سوگند
قسمت دوم: بخش دوم
قسی القلب: سنگدل
قصد دارند: برآنند
قصر: کاخ
قصه: داستان
قصور: کوتاهی
قصیده: چکامه
قضا و قدر: سرنوشت
قضائیه: دادگستری
قضات: داوران
قضاوت: داوری
قطع درختان: بریدن درختان
قطع کردن: بریدن
قطعا: بی گمان
قطعه: تکه
قفسه: گنجه
قلاع: دژها
قلمرو: گستره
قله: چکاد ( Chekad)
قمر مصنوعی: ماهواره
قنات: کاریز
قناعت کردن: بسنده کردن
قنوات: کاریزها
قهر آمیز: خشونت آمیز
قوای: نیروهای
قوز: گوژ
قوس: کمان
قوم: تیره
قوه: نیرو - توان
قوی: نیرومند
قیافه: چهره
قیام: شورش - خیزش
قیامت: رستاخیز
قیم: سرپرست
قیمت: بها
قیومیت: سرپرستی
کابوس: بختک
کابینت (فرانسه): گنجه
کاتالیزور (اروپایی): کنشیار
کاذب: دروغین
کار مشکلی است: کار دشواری است
کارخانجات: کارخانه ها
کاسب: سوداگر
کاشف: یابنده
کافی است: بس است
کامپیوتر: رایانه
کاندیدا: نامزد
کبد: جگر
کبیر: بزرگ
کثرت: فراوانی
کثیر الانتشار: پرشمارگان
کثیف: ناپاک
کدورت: دلگیری
کذاب: دروغگو
کذب: دروغ
کسب علم: دانش اندوزی
کسب و کار: سوداگری
کسرکردن: کاستن
کسوف: خورشید گرفتگی
کفاش: کفشگر
کفاشی: کفشگری
کفایت: بسنده-بسندگی
کفایت میکند: بسنده میکند
کفن و دفن: خاکسپاری
کل: همه
کلاً: رویهمرفته
کلام: سخن
کلام خدا: سخن خدا
کلاه مال من است: کلاه از من است
کلمات: واژه ها
کلمه: واژه
کلمه عبور: گذرواژه
کلیپ: نماهنگ
کلیت: همگی
کم نظیر: کم مانند - بی مانند
کم و کیف: چند و چون
کمالات: شایستگی - شایستگی ها
کماکان: همچنان
کن فیکون: زیر و رو - زیر و زبر
کنترل: مهار
کنتور (اروپایی): شمارنده
کنگره: همایش
کهولت: پیری
کوپن: کالابرگ
کیاست: زیرکی - هوشیاری
گالری (اروپایی): نگارخانه
گرامر زبان (انگلیسی): دستور زبان
گریم (اروپایی): چهره پردازی
گریمور: چهره پرداز
گزارشات: گزارش ها
گمرک: باژگاه
گیشه: باجه
لاابالی: بی بندوبار - بی سروپا
لااقل: دست کم
لاجرم: خواه ناخواه
لازم نیست: نیاز نیست
لایتناهی: بی پایان - بیکران
لایق: شایسته
لاینحل: ناگشودنی
لاینفک: جدانشدنی
لاینقطع: پیوسته- همواره
لباس: پوشاک - جامه
لباس پوشیدن: جامه پوشیدن
لجباز: یکدنده-ستیزه جو
لجبازی: یکدندگی
لحاف: روانداز
لحظه به لحظه: دم به دم
لذیذ: خوشمزه
لطفا: خواهشمندم - خواهشمند است
لعنت: نفرین
لعنت کردن: نفریدن-نفرین کردن
لغت: واژه
لغتنامه: واژه نامه
لفاظی: واژه بازی
لقب: فرنام
لهجه: گویش
لوازم التحریر: نوشت افزار
لوازم: ابزارها
لیاقت: شایستگی
مؤاخذه: بازخواست
مؤلف: نویسنده
ما فوق: فراتر از
ماء شعیر: آبجو
ماحصل: دستاورد
ماخوذه: برگرفته
مادام العمر: همیشگی
مادامی که: تا هنگامی که
ماساژ: مشت و مال
ماضی: گذشته
مالکیت: ازآنش
مامور: کارگزار
مامور پلیس: شهربان
مانع: گیر - راهبند
ماهر: چیره دست
ماهیت کار: سرشت کار
ماوراء الطبیعه: فرا سرشت
ماوراء النهر: فرارود
ماورای: فرای
مایحتاج: نیازها
تووت فرنگی
18th January 2015, 02:24 PM
مایع: آ: ن
مایوس: دلسرد
مباحثه: گفت و شنود
مبارک باد: خجسته باد
مبارک: فرخنده، خجسته
مبتدی: تازه کار - نوآموز
مبتلا: دچار
مبتلا به مریضی: دچار بیماری
مبتنی بر: بر پایه
مبتکر: نوآور
مبتکرانه: نوآورانه
مبحث: جستار
مبدا: آغاز
مبدأ: خاستگاه
مبهوت: گیج
مبین: بازگوکننده
متاثر: دل آزرده
متارکه: جدایی
متاسفانه: بدبختانه شوربختانه
متبحر: زبردست - چیره دست
متحد: همبسته
متخصص: کارآزموده
متخصصان: کارآزمودگان
متخصصین: کارآزمودگان
مترادف: همچم
متراکم: چگال
مترجم: برگرداننده
مترقی: پیشرفته
متزلزل: لرزان
متسلسل: زنجیروار
متشکرم: سپاسگزارم
متشکریم: سپاسگزاریم
متشکل از: در برگیرنده
متعادل: ترازمند
متعاقب: به دنبال - در پی
متعاقبا: پس از این
متعجب: شگفت زده
متعجب شد: شگفت زده شد
متعدد: انبوه
متعصب: خشک سر
متعلق به: از آن
متعهد: پایبند
متفرق کردن: پراکنده کردن - پراکندن
متفق القول: یکزبان-همزبان
متفکر: اندیشمند
متفکران: اندیشمندان
متقاضی: درخواست کننده
متلاشی: فروریخته
متمایز: جدا
متمول: توانگر
متنوع: گوناگون
متواتر: پی در پی
متواضع: فروتن
متوالی: پیاپی
متوسط: میانه
متوقف شد: بازایستاد
متوقف شدن: بازایستادن
متولد شده: زاده شده
متولی: دست اندرکار - سرپرست
متولیان: دست اندرکاران
مثال: نمونه
مثلث: سه گوش - لچک
مثلثی: لچکی
مثمر ثمر: کارساز
مثمر ثمر واقع شد: به کار آمد
مجانی: رایگان
مجبور: ناچار
مجتمع: همتافت
مجدد: دوباره
مجدداً: دوباره
مجذوب: شیفته - شیدا
مجرب: کارآزموده
مجرم: بزهکار
مجروح: زخمی
مجسمه: تندیس
مجلس: انجمن
مجلل: پرشکوه - پرنما
مجله: گاهنامه
مجمع: گردهمایی
مجموعاً: روی هم
مجموعه: گردآور
مجنون: دیوانه - شیدا
مجهول الهویه: ناشناس
مجوز: پروانه
محاسبه نشده: نسنجیده
محافظ: نگهبان
محبس: زندان
محبوب: دوست داشتنی
محبوس: زندانی
محترم: ارجمند
محترم: ارجمند - گرامی
محتوا: درونمایه
محتویات: درونمایه
محدود: اندک
محذوریت: تنگنا
محرم: رازدار
محروم: بی بهره
محرک: جنباننده
محسوس: چشمگیر
محشر: رستاخیز
محصل: دانش آموز
محصول: فرآورده
محضر اسناد رسمی: دفترخانه
محضر: پیشگاه
محفوظ: نگاهداشته
محقق: پژوهنده یا پژوهشگر
محققانه: پژوهشگرانه
محل اکتشاف: یافتگاه
محل تلاقی: پیوندگاه
محله: برزن
محکم: استوار
محیط: پیرامون
مخاصمه: رزم
مخبر: خبرنگار-خبررسان
مختصر: ناچیز
مختلط: درهم
مختلف: گوناگون
مخرب: ویرانگر
مخزن: انبار- انباشتگاه - اندوختگاه
مخصوص: ویژه
مخفی: پنهان - نهان
مخفیانه: پنهانی
مخفیگاه: نهانگاه
مخلوط: درهم - آمیخته
مخلوط کردن: آمیختن درآمیختن
مخلوق: آفریده
مخمصه: �هچل ( Hachal)
مد (در دریا): خیزآب
مد نظر: دلخواه
مداخله: پادرمیانی
مداوم: همیشگی
مدت مدید: دیرگاه
مدتی است: چندی است
مدد: یاری
مدرس: استاد - آموزگار
مدرسین: آموزگاران
مدرن: نوین - امروزین
مدعوین: میهمانان
مدفوع: چمین، سرگین
مدفون کردن: به خاک سپردن
مدل (اروپایی): الگو
مدینه فاضله: آرمانشهر
مذاکره: گفتگو
مذبوحانه: نافرجام
مذمت کردن: نکوهیدن
مذهب - دین: کیش - آیین
مذکر: نر
مذکور: یادشده
مراتع: چراگاه ها
مراجعت: بازگشت
مربع: چهارگوش
مرتباً: پی در پی
مرتبط: پیوسته
مرتجع: واپسگرا
مرتع: چراگاه
مرتعش: لرزان
مرحله دوم: گام دوم
مرحوم: شادروان
مرحومه: شادروان
مرسوله پستی: بسته پستی
مرسی: سپاس
مرض: بیماری
مرطوب: نمناک - نمور - نمدار
مرفه: بانوا
مرور: بازبینی
مرکز تحقیقات: پژوهشگاه
مرکز ثقل: گرانیگاه
مریخ: بهرام
مرید: پیرو
مریض: بیمار
مریض خانه: بیمارستان
مریضی: بیماری
مزاح: شوخی
مزاحم شدن: دردسر دادن
مزخرف: لیچار
مزرعه: کشتزار
مزیت: برتری
مزین: آراسته
مساحت: گستره
مسابقه: پیکار
مسافر: رهنورد - رهسپار
مساوات: برابری
مساوی: برابر
مستبد: خودکامه
مستبدان: خودکامگان
مستتر: نهان
مستحضر: آگاه
مستحق: سزاوار
مستراح: دستشویی - آبخانه - دست به آب
مستشرق: خاورشناس
مستضعف: بینوا
مستعمل: کارکرده
مستفیض: بهره مند
مستفیض: بهره مند
مستقیم: سر راست
مستقیما: آشکارا - یکراست
مستمر: پیوسته
مستمعین: شنوندگان
مستهلک: فرسوده
مستولی: چیره
مسخره است: خنده دار است
مسقط الراس: زادگاه
مسلخ: کشتارگاه
مسلط: چیره
مسلما: بی گمان
مسولان: کارگزاران
مسکن (دارو): آرامبخش
مسیر: راه - گذرگاه
مسیل: خشکرود
مشابه: همانند
مشارالیه: نامبرده
مشارکت: همکاری
مشاهده: نگریستن - تماشا
مشاهده کردن: تماشا کردن - درنگریستن
مشاهیر: نام آوران
مشاور: رایزن
مشترک المنافع: همسود
مشتمل بر ...: دربردارنده ...
مشخصه: ویژگی - شناسه
مشرق: خاور
مشغله: کار و بار
مشقت: رنج
مشهور: نامی - نامدار - سرشناس
مشورت: رایزنی
مشکل است: سخت است
مشکل: دشوار
مشکلات: دشواری ها
مصالح ساختمانی: ساختمایه ها
مصدوم: آسیب دیده
مصلی: نمازگاه
مضایقه نمی کنم: خودداری نمی کنم فروگزاری نمی کنم
مضطرب: پریشان
مضطرب هستم: پریشانم
مضیقه: تنگنا
مطالبات: خواسته ها
مطالعات: پژوهش ها
مطبخ: آشپزخانه
مطبوع: دلنشین-دلپذیر
مطرح کردن: در میان گذاشتن
مطرود: رانده شده
مطلع: آگاه
مطلوب: دلخواه
مطمئناً: بی گمان
مطیع: فرمانبردار
مظلوم: ستمدیده
مظهر یا سمبول(لاتین): نماد
مع الوصف: با اینهمه
مع هذا: با اینهمه
معاد: رستاخیز
معادل: برابر
معاش: روزی
معاشرت: رفت و آمد
معاصر: امروزین - امروزی
معافیت: بخشودگی
معاملات: داد و ستدها
معاندت: دشمنی
معاهده: پیمان نامه
معاون: دستیار
معبر: گذرگاه
معتقدات: باورها
معدودی: شماری
معرفی: شناسایی
معروف: سرشناس
معروفترین: نامی ترین
معضل: کاستی - دشواری
معضلات: کاستی ها
معطر: خوشبو
معقول: بخردانه
معلم: آموزگار
معلومات: دانسته ها
معما: چیستان
معمم: دستاربند
معنی: چم(cham )-آرش( arash)
معکوس: وارونه
معیار: سنجه
مغرب: باختر
مغرور: خودخواه-خودپسند
مغفرت: آمرزش
مفتوح: باز
مفرح: دلگشا
مَفصل: بندگاه
مُفصل: پردامنه
مفصل: گسترده
مفقود الاثر: ناپدید - گم نشان
مفقود شده: گم شده ناپدید شده
مفلوک: بیچاره - درمانده - بدبخت
مفید: سودمند
مقابل: روبرو
مقابله: رویارویی
مقارن: همزمان - همهنگام
مقاله: نوشتار
مقاومت: پایداری
مقایسه: سنجش
مقایسه میکنم: میسنجم
مقبره: آرامگاه
مقتولین: جان باختگان - کشتگان
مقداری: اندکی - چندی
مقدس: ورجاوند( varjavand)
مقدمه: پیشگفتار - سرآغاز
مقدور: شدنی
مقر: ستاد
مقر سپاه: ستاد سپاه
مقررات: آیین نامه
مقصر: گناهکار
مقطعی: دوره ای
مقطوع النسل: بی فرزند
مقننه: آیینگذاری
مقنی: چاه کن
مقوله: زمینه - گویه
مقوی: نیروبخش
مقیاس: پیمانه
ملاح: ملوان
ملاقات کرد: دیدار کرد
ملامت: سرزنش-سرکوفت
ملت: مردم
ملتزم: پایبند
ملحق شدن: پیوستن
ملکه: شهبانو
ممانعت: بازدارندگی - بازداری - جلوگیری
ممتد: دنباله دار
مملکت: کشور
ممنوع: بازداشته
ممنون: سپاس
ممنونم: سپاسگزارم
ممکن: شدنی
من بعد: زین پس
من حیث المجموع: رویهمرفته
منادی: پیام آور
مناره: گلدسته
منازعه: درگیری - ستیز
منازل: خانه ها
مناسب: پسندیده
مناسبت: فراخور
مناطق آزاد: آزادگاه ها
مناظره: گفتمان
منتخب: برگزیده
منتظر: چشم براه
منتقدان: خرده گیران
منتقدین: خرده گیران
منجر شدن: انجامیدن
منجر شده: انجامیده
منجم: اخترشناس
منجمد: یخبسته
منحصر به فرد: بی همتا
منحل شد: برچیده شد
منحل کردن: برچیدن
منزل: خانه
منزه: پاک
منزوی ساختن: گوشه نشین ساختن
منسجم: هماهنگ
منشاء: سرآغاز
منصفانه: دادگرانه
منصوب کردن: گماردن
منصوب کردن: گماشتن
منطق: کَرویز
منطقه آزاد: آزادگاه
منطقه آزاد تجاری: آزادگاه بازرگانی
منطقی: بخردانه
منظره: چشم انداز
منظومه شمسی: سامانهٔ خورشیدی (Solar System)
منع: بازداری
منفعت: سود - هوده
منفک: جدا
منقل: آتشدان
منهدم: نابود
منوط به: وابسته به
منکر شد: زیرش زد
مهاجرت: کوچ
مهارت: چیرگی
مهلک: کشنده
مهیا: آماده
مواجه: روبرو
موازنه: برابری
موازنه قدرت: برابری نیروها
موافقم: همداستانم
موثر: کارساز
موجب: مایه
موجب نگرانی شد: مایه نگرانی شد
موجبات: زمینه ها
موجه: پذیرفتنی
مورخ: گذشته نگار
مورد: باره
مورد نظر: دلخواه
موزه: دیرینکده
موسس: بنیادگزار
موسسه: بنیاد-نهاد-سازمان
موضوع: جستار
موعد: زمان - سررسید
موفق باشید: پیروز باشید
موفق: کامیاب
موفقیت: کامیابی
موقت: گذرا - زودگذر
موقع: هنگام
مولود: فرزند
مومن: باورمند
مونث: ماده
مکانیزم: سازوکار
مکث: درنگ
مکرمه: گرامی
مکروه: ناپسند - زشت
مکشوف: یافته
مکشوفه: نویافته
مکلف: ناچار - وادار
من حیث المجموع: روی هم رفته
میادین: میدانها
میسر است: شدنی است
میکروب: ریزاندامگان
میلاد: زادروز
مینیاتور: ریزنگاره
مینیاتوری: ریزنگارگی
مینیاتوریست: ریزنگارنده
نامتناسب: بیقواره
ناحق: ناسزا
نادر: کمیاب
نادم: پشیمان
ناراضی: ناخشنود
نارضایتی: ناخشنودی
ناشکری: ناسپاسی
ناشی از: برآمده از
ناشی شده است: برآمده است
ناشی میشود: بر میآید
ناطق: سخنران
ناعدالتی: بی دادگری
نامبارک: ناخجسته
نامرتب: نا به سامان
نامرتبی: نا به سامانی
نامطلوب: ناپسند
نامنظم: نا به سامان
ناموفق: ناکام
نامیمون: ناخجسته
نبض: تپش
نجات: رهایی
نجار: درودگر
نجاری: درودگری
نجوم: اخترشناسی، ستارهشناسی
نحوه: روش - شیوه
نحوه کار: روش کار
ندامت: پشیمانی
ندرتاً: گاهی
نزاع: کشمکش
نزول پول: بهره پول
نزولی: کاهنده
نسبتاً: کمابیش
نسل: دودمان
نسوان: زنان
نشاط: شادی
نشریه ادواری: گاهنامه
نشریه هفتگی: هفته نامه
نصب کردن: گذاشتن
نصف: نیم یا نیمه
نصیحت: پند یا اندرز
نطق: سخنرانی
نظارت: بازبینی - بازرسی - وارسی
نظاره گر: بیننده
نظافت: پاکیزگی
نظافت را رعایت کنید: پاکیزه نگه دارید
نظام: سامانه
نظر به اینکه: از آنجا که
نظم: سامان
نظیر: همانند
نفر: تن
نفع: سود
نفع خالص: سود ویژه
نفیس: گرانمایه- باارزش
نقطه عطف: چرخشگاه
نقطه نظر: دیدگاه - نگرش
نقیصه: کاستی
نمک طعام: نمک خوراکی
نهایتا: سرانجام
نهایی: پایانی
نهضت: جنبش
نواقص: کاستی ها
نورانی: درخشان
نوشتجات: نوشته ها
نوع: گونه
واحد: یکتا
واصله: رسیده - دریافتی
واضح: روشن
واعظ: سخنران
واقعا: به راستی
واقعه یا اتفاق: رویداد یا رخداد
واقعی: راستین
والا: وگرنه
والد: پدر
والده: مادر
والله: به خدا
والی: استاندار
واکمن: پخش همراه
وب سایت: تارنما
وبلاگ: تارنگار
وثیقه: پشتوانه
وجود: هستی
وحدت: همبستگی- یگانگی
وحشت: هراس-ترس-بیم
وحشت کردن: ترسیدن -هراسیدن
وحشتناک: هراسناک - ترسناک
وحشیانه: ددمنشانه
وخیم: ناگوار
ودیعه: سپرده
وراث: بازماندگان
وراجی: پرگویی
ورم: آماس
ورید: رگ
وزین: سنگین
وساطت: میانجیگری-میانجی
وساطت کردن: میانجیگری کردن
وسط: میان یا میانی
وسعت: گستره
وصیتنامه: درگذشتنامه
وضع حمل: زایمان
وضعیت: چگونگی
وضو: دست نماز
وضوح: روشنی
وطن: میهن
وطنی: میهنی
وفات: مرگ - درگذشت
وفور: فراوانی
وقاحت: بی شرمی
وقایع: رویدادها
وقتی که: هنگامیکه
وقتی که در باز شد...: هنگامی که در باز شد ...
وقیح: بی شرم
ولادت: زادروز
ولاغیر: و دیگر هیچ
ولیعهد: جانشین
وکیل مجلس: نماینده مجلس
هال: سرسرا
هذیان: چرند
هلیکوپتر: بالگرد
هم معنی: هم چم - هم آرش
هم وطن: هم میهن
همان طور: همانگونه
همجهت: همسو
همفکران: هم اندیشان
همینطور: همینگونه
هیچ وجه: هیچگونه
هیچوقت: هیچگاه
یاغی: سرکش
یأس: ناامیدی
یقین: باور
یقینا: بی گمان
یورتمه: چارگامه
یومیه: روزانه
یک ذره: یک خرده
یک ربع: یک چهارم
یک عده: شماری
یکطرفه: یکسویه
تووت فرنگی
18th January 2015, 08:49 PM
برابرسازی بر پایهٔ واژههای بیگانهٔ غیر رایج
Anthroposophy: (فلسفه) حکمت انسانی
British Isles: (جغرافیا) جزایر بریتانیا
British Islands: (جغرافیا) جزیرههای بریتانیا
Dancing Beijing: (المپیک) پکن رقصان
Debuccalization: (زبانشناسی) بیجاشدگی
Dyslexia: (روانشناسی) خوانشپریشی
Ge'ez language: (زبانشناسی) زبان گعز
Inflection: (زبانشناسی) تصریف ، صرف
Jonathan: (تورات) یوناتان
Levant: (جغرافیا) خاور نزدیک، خاور میانهٔ باختری
Malware: (رایانه) بدافزار
Megalith: (گیتاشناسی) خرسنگ
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%D8%B3%D9%86%DA%AF)
Organized crime: جرایم سازمانیافته
Phonogram: آوانگار
Pre-Raphaelit Brotherhood: اخوت پیشارافائلی ، برادری پیشارافائلی
Professor: استاد
Proskynesis: بوسه ادب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D8%B3%D9%87_%D8%A7%D8%AF%D8%A8) ، فراپیشبوسی
Samaria: (جغرافیا) سامریه
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%87)
serfdom: (اقتصاد-اجتماعی): رعیتداری، سرواژ
sms: پیامک
Sports Car: (ورزش) خودروِ اسپورت
transclusion: (رایانه) تراگنجانش
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8 C%D8%A7:%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%A7 %D9%86%D8%B4)
نو آور
18th January 2015, 09:22 PM
برابرسازی بر پایهٔ واژههای بیگانهٔ غیر رایج
Anthroposophy: (فلسفه) حکمت انسانی
British Isles: (جغرافیا) جزایر بریتانیا
British Islands: (جغرافیا) جزیرههای بریتانیا
Dancing Beijing: (المپیک) پکن رقصان
Debuccalization: (زبانشناسی) بیجاشدگی
Dyslexia: (روانشناسی) خوانشپریشی
Ge'ez language: (زبانشناسی) زبان گعز
Inflection: (زبانشناسی) تصریف ، صرف
Jonathan: (تورات) یوناتان
Levant: (جغرافیا) خاور نزدیک، خاور میانهٔ باختری
Malware: (رایانه) بدافزار
Megalith: (گیتاشناسی) خرسنگ
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%D8%B3%D9%86%DA%AF)
Organized crime: جرایم سازمانیافته
Phonogram: آوانگار
Pre-Raphaelit Brotherhood: اخوت پیشارافائلی ، برادری پیشارافائلی
Professor: استاد
Proskynesis: بوسه ادب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D8%B3%D9%87_%D8%A7%D8%AF%D8%A8) ، فراپیشبوسی
Samaria: (جغرافیا) سامریه
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%B1%DB%8C%D9%87)
serfdom: (اقتصاد-اجتماعی): رعیتداری، سرواژ
sms: پیامک
Sports Car: (ورزش) خودروِ اسپورت
transclusion: (رایانه) تراگنجانش
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8 C%D8%A7:%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%A7 %D9%86%D8%B4)
واژگانی که با رنگ سرخ برجسته شده اند، پارسی نیستند و باز، خود بر گرفته از زبانهای بیگانه هستند!
Capitan Totti
11th March 2015, 01:10 AM
خوشم میاد کسی نگری نداره !
سروه74
11th March 2015, 11:45 AM
ببخشید ولی به نظرمن بهترین کار اینه
همون زبان اول دنیا یعنی خارجی رو یاد بگیریم
حداقل کاراییش بیشتره
Capitan Totti
12th March 2015, 11:38 PM
ببخشید ولی به نظرمن بهترین کار اینه
همون زبان اول دنیا یعنی خارجی رو یاد بگیریم
حداقل کاراییش بیشتره
غرب زده شدی !!
سروه74
12th March 2015, 11:42 PM
غرب زده شدی !!
نه ولی واقعا زبون فارسی رو من کجا جز ایران میتونم بکارببرم
Dr.vet
12th March 2015, 11:43 PM
ببخشید ولی به نظرمن بهترین کار اینه
همون زبان اول دنیا یعنی خارجی رو یاد بگیریم
حداقل کاراییش بیشتره
بله دیگه آدم اروپایی فکر کنه همین میشه ...اما زبان انگلیسی واقعا لازمه خودم که شبانه روزی دارم کار میکنم...
سروه74
12th March 2015, 11:46 PM
بله دیگه آدم اروپایی فکر کنه همین میشه ...اما زبان انگلیسی واقعا لازمه خودم که شبانه روزی دارم کار میکنم...
نه بخدا خب جدی میگم
به چی دردی میخوره زبان پارسی
اتفاقا
بیایید انگلیسی راپاس بداریم وپارسی را زاپاس بداریم
والا بخدا
Dr.vet
12th March 2015, 11:48 PM
نه بخدا خب جدی میگم
به چی دردی میخوره زبان پارسی
اتفاقا
بیایید انگلیسی راپاس بداریم وپارسی را زاپاس بداریم
والا بخدا
شما فعلا در ایرانی و پارسی را باید پاس بداری و هروقت رفتی خارج اونوقت پارسی را زاپاس بدار [soal]
سروه74
12th March 2015, 11:51 PM
شما فعلا در ایرانی و پارسی را باید پاس بداری و هروقت رفتی خارج اونوقت پارسی را زاپاس بدار [soal]
من وقتی توخیابون راه میرم
میبینم مردم خارجی باهم حرف میزنن فارسی به چه درد میخوره
تازه ادم توخیابون های تهران که راه میره افسردگی میگیره
ی بچه 5سالم خارجی میحرفه
Dr.vet
12th March 2015, 11:55 PM
من وقتی توخیابون راه میرم
میبینم مردم خارجی باهم حرف میزنن فارسی به چه درد میخوره
تازه ادم توخیابون های تهران که راه میره افسردگی میگیره
ی بچه 5سالم خارجی میحرفه
مطمئنید ایران بوده جایی که قدم میزدید؟؟[soal]یادگیری زبان انگلیسی خیلی خوبه و لازم هم هست اما اینکه بیایم بگیم زبان فارسی به درد نمیخوره این قابل قبول نیست چون بالاخره ما با این زبون بزرگ شدیم...
سروه74
12th March 2015, 11:57 PM
مطمئنید ایران بوده جایی که قدم میزدید؟؟[soal]یادگیری زبان انگلیسی خیلی خوبه و لازم هم هست اما اینکه بیایم بگیم زبان فارسی به درد نمیخوره این قابل قبول نیست چون بالاخره ما با این زبون بزرگ شدیم...
اره ایران بود
درحدهمین فارسی حرف زدن کافیه که بلدم
نه خب خداییش این کلماتی که بچه ها نوشتن کجا کاربرد داره
کاساندان
13th March 2015, 10:35 PM
اره ایران بود
درحدهمین فارسی حرف زدن کافیه که بلدم
نه خب خداییش این کلماتی که بچه ها نوشتن کجا کاربرد داره
خودمان کردیم که لعنت بر خودمان باد!!!! حالا همینطور باید حرص بخوریم ، افسرده شویم! حق مان است!!! نه؟! تا ما باشیم که نگذاریم واژگان بیگانه وارد زبان پارسی دلنشین مان شود!sh_dokhtar3!sh_dokhtar2!
لعنت بر هرکسی که ابتدا شروع میکند حرفهای نامربوط وارد زبان مان میکند و لعنت بر کسانی که از آن ها در سخنان شان استفاده میکنند!!!!sh_dokhtar5 !
سروه74
13th March 2015, 10:55 PM
خودمان کردیم که لعنت بر خودمان باد!!!! حالا همینطور باید حرص بخوریم ، افسرده شویم! حق مان است!!! نه؟! تا ما باشیم که نگذاریم واژگان بیگانه وارد زبان پارسی دلنشین مان شود!sh_dokhtar3!sh_dokhtar2!
لعنت بر هرکسی که ابتدا شروع میکند حرفهای نامربوط وارد زبان مان میکند و لعنت بر کسانی که از آن ها در سخنان شان استفاده میکنند!!!!sh_dokhtar5 !
عاشق این حس جنگجوییتم
واقعا دختربودن وتو وجودت لمس میکنیم
شاهکاری
حسنعلی ابراهیمی سعید
14th March 2015, 12:08 AM
خوشم میاد کسی نگری نداره !
دوست خوبم کلمه نکری ، در کجای فارسی باید بکار ببندیم؟؟؟
آیا کلمه جدید از نوع فارسی را پاس بداریم هست
ارادت
Capitan Totti
15th March 2015, 02:48 AM
دوست خوبم کلمه نکری ، در کجای فارسی باید بکار ببندیم؟؟؟
آیا کلمه جدید از نوع فارسی را پاس بداریم هست
ارادت
درود بر شما
نظر=نگر ===> نگرش! ؛
Capitan Totti
23rd May 2015, 03:12 AM
به جای واژه بیگانه « احد» واژه پارسی «یکتا» را بکار ببریم
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529118_285.jpg
Capitan Totti
23rd May 2015, 03:16 AM
به جای واژه بیگانه « احاطه » واژه پارسی «فراگیری» را بکار ببریم
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529119_179.jpg
Capitan Totti
23rd May 2015, 03:18 AM
به جای واژه بیگانه « احداث » واژه پارسی «ساخت» را بکار ببریم
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529120_337.jpg
Capitan Totti
23rd May 2015, 03:21 AM
به جای واژه بیگانه «احترام » واژه پارسی «ارج» را بکار ببریم
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529121_764.jpg
Capitan Totti
3rd June 2015, 07:38 AM
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529129_155.jpg
Capitan Totti
3rd June 2015, 07:41 AM
http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/2/20/529131_392.jpg
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.