علي پارسا
28th November 2014, 01:53 PM
شاگردي با استاد خويش در کوهستان قدم مي زد، بند کفش شاگرد باز شد و او ايستاد و بند کفش خويش را بست.
در همان هنگام قطعه سنگ بزرگي از بالاي کوه جدا گشت و از چند متر جلوتر از آنها رد شده و درون دره سقوط کرد.
شاگرد گفت: اگر بند کفشم باز نشده بود و توقف نکرده بودم اکنون همانجايي که قطعه سنگ رد شد بودم و مي مردم. باز شدن بند کفش جان مرا نجات داد.
استاد گفت:
ممکن است روزي دوباره اين اتفاق به گونه اي ديگر رخ دهد، بند کفشت باز گردد و تو توقف کني که آن را ببندي و همان لحظه قطعه سنگي سقوط کرده و از رويت رد شده و تو را بکشد.
در صورتي که اگر بند کفشت باز نشده بود چند متر جلوتر رفته بودي و نمي مردي!
پس اين زنده ماندن يا مردن تو نيست که مهم است، بلکه مهم اين است که تا وقتي زنده اي وظيفه خود را بداني و رفتار مناسب و بدون نقص داشته باشي و رفتار بدون نقص اين است که هر موقع بند کفشت باز شد توقف کرده و آن را ببندي.
در همان هنگام قطعه سنگ بزرگي از بالاي کوه جدا گشت و از چند متر جلوتر از آنها رد شده و درون دره سقوط کرد.
شاگرد گفت: اگر بند کفشم باز نشده بود و توقف نکرده بودم اکنون همانجايي که قطعه سنگ رد شد بودم و مي مردم. باز شدن بند کفش جان مرا نجات داد.
استاد گفت:
ممکن است روزي دوباره اين اتفاق به گونه اي ديگر رخ دهد، بند کفشت باز گردد و تو توقف کني که آن را ببندي و همان لحظه قطعه سنگي سقوط کرده و از رويت رد شده و تو را بکشد.
در صورتي که اگر بند کفشت باز نشده بود چند متر جلوتر رفته بودي و نمي مردي!
پس اين زنده ماندن يا مردن تو نيست که مهم است، بلکه مهم اين است که تا وقتي زنده اي وظيفه خود را بداني و رفتار مناسب و بدون نقص داشته باشي و رفتار بدون نقص اين است که هر موقع بند کفشت باز شد توقف کرده و آن را ببندي.