saamaaneh
23rd November 2014, 02:15 PM
برخی با کتابهایش چریک انقلابی شدند و اسلحه به دست گرفتند، عدهای پای سخنرانیهایش اشک ریختند و با نگاه او مذهبی شدند، گروهی با خواندن کتابهایش روی آوردند به سمت علوم جدید و خود را در قامت روشنفکر نوگرا یافتند و عدهای دیگر پوسترهای تصاویرش را با جملههایی از او که مضامین عاشقانه داشت به محبوبشان هدیه دادند.
این زوایای مختلفی از وجود مردی است که با وجود گذشت سالها از درگذشتش، دوستدارانش هر یک خود را به گونهای با او هویتیابی کردهاند. زمانی کتابهایش مخفیانه دست به دست میشد و حالا کم نیستند اتاقهای خصوصی یا عمومی که عکسی از او با همان نگاه نافذ و ابرویی بالا انداخته و کراواتی که به گردن داشت و گاه سیگاری دود میکرد بر دیوار آویختهاند و سالهاست یکی از طولانیترین خیابانهای تهران را هم به نام او نامگذاری کردهاند.
دوم آذرماه، هشتاد و یکمین سالگرد تولد دکتر «علی شریعتی» است. نویسنده، متفکر، جامعهشناس و پژوهشگر دینی که 37 سال پیش، درگذشته است.
اینکه او اهل «مزینان» است یا «کاهک» مدت مدیدی باعث اختلاف و رنجش اهالی این دو قصبه بوده است. کاهکیها استدلال میکردند که به روایت اسناد و گواه خیل کثیری از مردمان راستگفتار، شریعتی در کاهک متولد شده و کودکیاش را نیز در همانجا سپری کرده است. مزینانیها هم استدلال میکردند که شریعتی همهجا خود را مزینانی میدانسته و در کتاب کویر نسبش را در مزینان میجوید. پدرش نیز ضمن تائید تولدش در کاهک گفته است: «مگر کسی که در ترن (قطار) به دنیا بیاید اهل ترن است؟ من مزینانی هستم، دکتر، مزینانی بود، احسان ما هم مزینانی است.»
دامنه اختلافات در این باره تا جایی رسیده بود که در عبور از کرانه کویر، تابلوی "به زادگاه معلم شهید شریعتی خوش آمدید" گاه بر سردرِ این آبادی نصب بود و گاه بر سردرِ آبادی دیگر. در نهایت، این اختلاف ظاهراً با دخالت جوانانی از هر دو آبادی که با افکار شریعتی به خویشاوندی رسیده بودند حل شده و قرار بر این شد که شریعتی، کاهکی - مزینانی باشد.
اجداد شریعتی همه از عالمان دین بودهاند. پدرِ پدربزرگش، ملاقربانعلی معروف به آخوند حکیم مردی فیلسوف و فقیه بود و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب میشد.
در خاطراتی که درباره او نوشتهاند، آمده است: مادرش نیز زنی روستایی بود که مهربانی را بیدریغ نثار همه میکرد. علی، حساسیتهای لطیف انسانی، اقتدار روحی و صلابت عقیدهاش را از مادرش به ودیعه گرفته بود.
مادر، پدر، مادربزرگ مادری و پدری علی، ملازهرا مکتبدار دِه کاهک و آموزنده قرآن به کودکان دِه که از دوستان مادرش نیز بوده، کسانی هستند که تا هفت سالگی در اندیشه و احساسش تأثیر داشتهاند. گفته میشود، مادرش را بسیار دوست داشت و به او وابسته بود و همواره سعی میکرد خواستههای او را هر چه باشد انجام دهد، با مادرش رفتاری دوستانه داشت و چیزی را از او پنهان نمیکرد؛ در حالی که به پدرش با دید احترامآمیز نگاه میکرد و از او سخت حساب میبرد. مثلاً اگر پولی میخواست به مادرش نگاه میکرد و آهسته دو انگشتش را به هم میمالید و او با این اشاره میفهمید که پسرش پول میخواهد و خواسته او را برآورده میکرد.
پدر و مادرش شخصیتی درونگرا داشتند و با زبان و به صورت ظاهری، فرزندانش را ناز و نوازش نمیکردند و محبت خودشان را آشکارا به آنها نشان نمیدادند. علی تنها فرزند پسر خانواده بود و به همین دلیل بسیار مورد توجه بوده است. دو فرزند پسر هم بعد از او به دنیا آمدهاند که هر دو به دلیل بیماری، درگذشتهاند.
پوران شریعترضوی، همسرش، در کتاب "طرحی از یک زندگی" به جمعآوری و نقل خاطراتی از همسرش پرداخته و در آن آورده است: در کودکی اغلب اتفاق میافتاد هنگامی که در خواب بوده است مادرش بالای سر او برود و آرام ناز و نوازشش کند. یکی از شبهایی که با چشمان بسته در رختخواب دراز کشیده بود مادرش به گمان اینکه او خواب است بالای سرش نشسته و دستان نوازشگرش را بر سر و روی او میکشد و او را میبوسد؛ نشان دادن اینگونه محبت برایش آنقدر دلچسب بوده که روز بعد این موضوع را برای پسر عمهاش، که همبازی او بود، تعریف میکند.
شریعتی در کودکی کسانی را که به علت بگومگوهای فامیلی، موجب ناراحتی مادرش میشدند دوست نداشت و همیشه از شخصیت، تواضع، مهربانی و بردباری او تعریف میکرد.
او مادربزرگ مادری و پدری خود را نیز بسیار دوست داشته است. به گفته اقوامش، مادربزرگ پدریاش زنی مقتدر و بسیار متدین بوده که بعد از مرگ شوهرش جای خالی او را در دِه پر کرده و منزلش پایگاه مردمی بوده که برای حل و فصل اختلافات و مسائل خود به ایشان مراجعه میکردهاند. او زنی با نفوذ و متکی به خود بود که حرفش در دِه مورد تأیید مردم بود؛ بنابراین فرزندان و نوادگانش با احترام خاصی از او نام میبردند.
این زوایای مختلفی از وجود مردی است که با وجود گذشت سالها از درگذشتش، دوستدارانش هر یک خود را به گونهای با او هویتیابی کردهاند. زمانی کتابهایش مخفیانه دست به دست میشد و حالا کم نیستند اتاقهای خصوصی یا عمومی که عکسی از او با همان نگاه نافذ و ابرویی بالا انداخته و کراواتی که به گردن داشت و گاه سیگاری دود میکرد بر دیوار آویختهاند و سالهاست یکی از طولانیترین خیابانهای تهران را هم به نام او نامگذاری کردهاند.
دوم آذرماه، هشتاد و یکمین سالگرد تولد دکتر «علی شریعتی» است. نویسنده، متفکر، جامعهشناس و پژوهشگر دینی که 37 سال پیش، درگذشته است.
اینکه او اهل «مزینان» است یا «کاهک» مدت مدیدی باعث اختلاف و رنجش اهالی این دو قصبه بوده است. کاهکیها استدلال میکردند که به روایت اسناد و گواه خیل کثیری از مردمان راستگفتار، شریعتی در کاهک متولد شده و کودکیاش را نیز در همانجا سپری کرده است. مزینانیها هم استدلال میکردند که شریعتی همهجا خود را مزینانی میدانسته و در کتاب کویر نسبش را در مزینان میجوید. پدرش نیز ضمن تائید تولدش در کاهک گفته است: «مگر کسی که در ترن (قطار) به دنیا بیاید اهل ترن است؟ من مزینانی هستم، دکتر، مزینانی بود، احسان ما هم مزینانی است.»
دامنه اختلافات در این باره تا جایی رسیده بود که در عبور از کرانه کویر، تابلوی "به زادگاه معلم شهید شریعتی خوش آمدید" گاه بر سردرِ این آبادی نصب بود و گاه بر سردرِ آبادی دیگر. در نهایت، این اختلاف ظاهراً با دخالت جوانانی از هر دو آبادی که با افکار شریعتی به خویشاوندی رسیده بودند حل شده و قرار بر این شد که شریعتی، کاهکی - مزینانی باشد.
اجداد شریعتی همه از عالمان دین بودهاند. پدرِ پدربزرگش، ملاقربانعلی معروف به آخوند حکیم مردی فیلسوف و فقیه بود و از شاگردان برگزیده حاج ملا هادی سبزواری محسوب میشد.
در خاطراتی که درباره او نوشتهاند، آمده است: مادرش نیز زنی روستایی بود که مهربانی را بیدریغ نثار همه میکرد. علی، حساسیتهای لطیف انسانی، اقتدار روحی و صلابت عقیدهاش را از مادرش به ودیعه گرفته بود.
مادر، پدر، مادربزرگ مادری و پدری علی، ملازهرا مکتبدار دِه کاهک و آموزنده قرآن به کودکان دِه که از دوستان مادرش نیز بوده، کسانی هستند که تا هفت سالگی در اندیشه و احساسش تأثیر داشتهاند. گفته میشود، مادرش را بسیار دوست داشت و به او وابسته بود و همواره سعی میکرد خواستههای او را هر چه باشد انجام دهد، با مادرش رفتاری دوستانه داشت و چیزی را از او پنهان نمیکرد؛ در حالی که به پدرش با دید احترامآمیز نگاه میکرد و از او سخت حساب میبرد. مثلاً اگر پولی میخواست به مادرش نگاه میکرد و آهسته دو انگشتش را به هم میمالید و او با این اشاره میفهمید که پسرش پول میخواهد و خواسته او را برآورده میکرد.
پدر و مادرش شخصیتی درونگرا داشتند و با زبان و به صورت ظاهری، فرزندانش را ناز و نوازش نمیکردند و محبت خودشان را آشکارا به آنها نشان نمیدادند. علی تنها فرزند پسر خانواده بود و به همین دلیل بسیار مورد توجه بوده است. دو فرزند پسر هم بعد از او به دنیا آمدهاند که هر دو به دلیل بیماری، درگذشتهاند.
پوران شریعترضوی، همسرش، در کتاب "طرحی از یک زندگی" به جمعآوری و نقل خاطراتی از همسرش پرداخته و در آن آورده است: در کودکی اغلب اتفاق میافتاد هنگامی که در خواب بوده است مادرش بالای سر او برود و آرام ناز و نوازشش کند. یکی از شبهایی که با چشمان بسته در رختخواب دراز کشیده بود مادرش به گمان اینکه او خواب است بالای سرش نشسته و دستان نوازشگرش را بر سر و روی او میکشد و او را میبوسد؛ نشان دادن اینگونه محبت برایش آنقدر دلچسب بوده که روز بعد این موضوع را برای پسر عمهاش، که همبازی او بود، تعریف میکند.
شریعتی در کودکی کسانی را که به علت بگومگوهای فامیلی، موجب ناراحتی مادرش میشدند دوست نداشت و همیشه از شخصیت، تواضع، مهربانی و بردباری او تعریف میکرد.
او مادربزرگ مادری و پدری خود را نیز بسیار دوست داشته است. به گفته اقوامش، مادربزرگ پدریاش زنی مقتدر و بسیار متدین بوده که بعد از مرگ شوهرش جای خالی او را در دِه پر کرده و منزلش پایگاه مردمی بوده که برای حل و فصل اختلافات و مسائل خود به ایشان مراجعه میکردهاند. او زنی با نفوذ و متکی به خود بود که حرفش در دِه مورد تأیید مردم بود؛ بنابراین فرزندان و نوادگانش با احترام خاصی از او نام میبردند.