Capitan Totti
10th November 2014, 12:21 PM
http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_10574432871415560811.7897.jpg
در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳، یک سال و اندی پس از کودتای ننگینی که عدهای پس از شصت سال، دونکیشوتوار میکوشند بانیان و عاملانش را تطهیر کنند، گلولههای شلیکشده از سلاح چند سرباز نادان و غافل که فرمان مشتی خائن دانا را اجرا میکردند، سینهی مردی را شکافت که فخر زمانهی خود بود: دکتر حسین فاطمی.
پنجاهونه سال پیش، فرزند سیفالعلماء نایینی، دانشآموختهی حقوق، وزیر سابق امور خارجه در کابینهی دکتر محمد مصدق، روزنامهنگار دلیر، قهرمان ملیشدن صنعت نفت، برای سومین بار در خون خود غلتید.
اول بار، در بهمن ۱۳۳۰ نوجوان هوادار فداییان اسلام (محمدمهدی عبدخدایی) در گورستان ظهیرالدولهی شمیران گلولهای به سویش شلیک کرد؛ آن هنگام که فاطمی بر مزار یار و رفیق روزنامهنگارش، محمد مسعود سخنرانی میکرد.
بار دوم، پس از دستگیری و به هنگام جلسهی دادرسی، در فرمانداری تهران هدف حملهی شعبان جعفری و اراذل چاقوکش گوشبهفرمان او قرار گرفت اما با دلاوری خواهر ارجمندش (که خود را سپر بلای برادر کرد) از مرگ رهید تا توطئهی رژیم پهلوی برای «قتل» جلوهدادن حذف فیزیکی ایشان ناکام بماند.
حکومت شاهنشاهی که چارهای جز ادامهی سیر دادرسی در بیدادگاه نمیدید، پس از محاکمهی این فرزند رشید ملت ایران، او را به جوخهی اعدام سپرد و ننگ ابدی کشتن یکی از بهترین فرزندان این سرزمین را به جان خرید.
فاطمی در دوران صدارتش یکی از کارآمدترین و محبوبترین وزرای دولت مصدق بود: وزارت خارجه را با اقدامی انقلابی و بدون هیچگونه مماشات، از عناصر وابسته به بریتانیا تصفیه کرد و بعد از قطع روابط دیپلماتیک با بریتانیا و تعطیلی سفارت دولت فخیمه در تهران، سردمدار مبارزه با استعمار لقب گرفت؛ چنانکه در سفرش به عراق (اردیبهشت ۱۳۳۲) استقبال پرشور مردم آن سامان، نامش را در ردیف یکی از بزرگترین رهبران ضداستعمار جهان قرار داد.
اما سیر وقایع چنان پیش رفت که تنها سه ماه و اندی پس از آن سفر، کودتاچیان بر کشور مسلط شدند و او که روزی در نطق تاریخیاش مقابل مجلس (بعد از فرار شاه) گفته بود: «مرغ از قفس پرید؛ این ننگ از رخ ملت ایران پاک شد»، با چشمانی خونبار درحالیکه ناگزیر بود جسم بیمارش را از دژخیمان پنهان کند، شاهد بود چگونه بار دیگر آن لکهی ننگ با سلام و صلوات بر فرش قرمزی که استعمار و ایادی وطنیاش پهن کرده بودند، به ایران بازگشت و بار دیگر «کشتیبان را سیاستی دگر آمد.»
درنهایت، کاری را که فداییان اسلام و اراذل شعبان جعفری در انجامش ناکام بودند، سرلشکر زاهدی به گردن گرفت.
روزنامهی اطلاعات در شمارهی عصر آن روز نوشت: «سپیدهدم امروز دکتر حسین فاطمی که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بود در میدان تیر لشگر دو زرهی تیرباران شد و ساعت هفت صبح امروز این خبر از رادیو تهران انتشار یافت و بلافاصله اطلاعیه دادستان ارتش به این شرح منتشر شد: دکتر فاطمی که در اثر قیام ملی ۲۸ مرداد ۳۲ فراری و در پناه اشرار تودهای قرار گرفت و پس از دستگیری و تعقیب و تسلیم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه عادی و دادگاه تجدیدنظر اعمالش به منظور بههمزدن اساس حکومت تشخیص و محکوم به اعدام شد با انجام تشریفات قانونی ساعت ۶ صبح امروز تیرباران گردید.»
مزار این مرد بزرگ در گورستان ابنبابویه شهرری، میعاد همهی کسانی است که دل در گرو استقلال و سربلندی تمام ملتها دارند.
در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳، یک سال و اندی پس از کودتای ننگینی که عدهای پس از شصت سال، دونکیشوتوار میکوشند بانیان و عاملانش را تطهیر کنند، گلولههای شلیکشده از سلاح چند سرباز نادان و غافل که فرمان مشتی خائن دانا را اجرا میکردند، سینهی مردی را شکافت که فخر زمانهی خود بود: دکتر حسین فاطمی.
پنجاهونه سال پیش، فرزند سیفالعلماء نایینی، دانشآموختهی حقوق، وزیر سابق امور خارجه در کابینهی دکتر محمد مصدق، روزنامهنگار دلیر، قهرمان ملیشدن صنعت نفت، برای سومین بار در خون خود غلتید.
اول بار، در بهمن ۱۳۳۰ نوجوان هوادار فداییان اسلام (محمدمهدی عبدخدایی) در گورستان ظهیرالدولهی شمیران گلولهای به سویش شلیک کرد؛ آن هنگام که فاطمی بر مزار یار و رفیق روزنامهنگارش، محمد مسعود سخنرانی میکرد.
بار دوم، پس از دستگیری و به هنگام جلسهی دادرسی، در فرمانداری تهران هدف حملهی شعبان جعفری و اراذل چاقوکش گوشبهفرمان او قرار گرفت اما با دلاوری خواهر ارجمندش (که خود را سپر بلای برادر کرد) از مرگ رهید تا توطئهی رژیم پهلوی برای «قتل» جلوهدادن حذف فیزیکی ایشان ناکام بماند.
حکومت شاهنشاهی که چارهای جز ادامهی سیر دادرسی در بیدادگاه نمیدید، پس از محاکمهی این فرزند رشید ملت ایران، او را به جوخهی اعدام سپرد و ننگ ابدی کشتن یکی از بهترین فرزندان این سرزمین را به جان خرید.
فاطمی در دوران صدارتش یکی از کارآمدترین و محبوبترین وزرای دولت مصدق بود: وزارت خارجه را با اقدامی انقلابی و بدون هیچگونه مماشات، از عناصر وابسته به بریتانیا تصفیه کرد و بعد از قطع روابط دیپلماتیک با بریتانیا و تعطیلی سفارت دولت فخیمه در تهران، سردمدار مبارزه با استعمار لقب گرفت؛ چنانکه در سفرش به عراق (اردیبهشت ۱۳۳۲) استقبال پرشور مردم آن سامان، نامش را در ردیف یکی از بزرگترین رهبران ضداستعمار جهان قرار داد.
اما سیر وقایع چنان پیش رفت که تنها سه ماه و اندی پس از آن سفر، کودتاچیان بر کشور مسلط شدند و او که روزی در نطق تاریخیاش مقابل مجلس (بعد از فرار شاه) گفته بود: «مرغ از قفس پرید؛ این ننگ از رخ ملت ایران پاک شد»، با چشمانی خونبار درحالیکه ناگزیر بود جسم بیمارش را از دژخیمان پنهان کند، شاهد بود چگونه بار دیگر آن لکهی ننگ با سلام و صلوات بر فرش قرمزی که استعمار و ایادی وطنیاش پهن کرده بودند، به ایران بازگشت و بار دیگر «کشتیبان را سیاستی دگر آمد.»
درنهایت، کاری را که فداییان اسلام و اراذل شعبان جعفری در انجامش ناکام بودند، سرلشکر زاهدی به گردن گرفت.
روزنامهی اطلاعات در شمارهی عصر آن روز نوشت: «سپیدهدم امروز دکتر حسین فاطمی که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بود در میدان تیر لشگر دو زرهی تیرباران شد و ساعت هفت صبح امروز این خبر از رادیو تهران انتشار یافت و بلافاصله اطلاعیه دادستان ارتش به این شرح منتشر شد: دکتر فاطمی که در اثر قیام ملی ۲۸ مرداد ۳۲ فراری و در پناه اشرار تودهای قرار گرفت و پس از دستگیری و تعقیب و تسلیم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه عادی و دادگاه تجدیدنظر اعمالش به منظور بههمزدن اساس حکومت تشخیص و محکوم به اعدام شد با انجام تشریفات قانونی ساعت ۶ صبح امروز تیرباران گردید.»
مزار این مرد بزرگ در گورستان ابنبابویه شهرری، میعاد همهی کسانی است که دل در گرو استقلال و سربلندی تمام ملتها دارند.