PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستان راستان 12 - مرد شامي و امام حسين



علي پارسا
3rd November 2014, 09:43 AM
شخصي از اهل شام به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد.
چشمش افتاد به مردي که در کناري نشسته بود، توجه اش جلب شد. پرسيد: "اين مرد کيست؟" گفته شد: "حسين ابن علي ابن ابيطالب است" سوابق تبليغاتي عجيبي که در روحش رسوخ کرده بود موجب شد که ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الي الله آنچه مي تواند سب و دشنام نثار حسين ابن علي بنمايد.
همينکه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسين بدون اينکه خشم بگيرد و اظهار ناراحتي کند، نگاهي پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آنکه چند آيه از قرآن (مبني بر حسن خلق و عفو و اغماض) قرائت کرد به او فرمود: "ما براي هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ايم" آنگاه از او پرسيد: "آيا از اهل شامي؟" جواب داد: "آري" فرمود: "من با اين خلق و خوي سابقه دارم و سرچشمه آن را مي دانم"
پس از آن فرمود: "تو در شهر ما غريبي، اگر احتياجي داري حاضريم به تو کمک دهيم، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايي کنيم، حاضريم تو را بپوشانيم و حاضريم به تو پول بدهيم"
مرد شامي که منتظر بود با عکس العمل شديدي برخورد کند و هرگز گمان نمي کرد با يک همچو گذشت و اغماضي روبرو شود چنان منقلب شد که گفت: "آرزو داشتم در آن وقت زمين شکافته مي شد و من به زمين فرو مي رفتم، و اينچنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نمي کردم تا آن ساعت براي من براي من در همه روي زمين کسي از حسين و پدرش مغبوض تر نبود و از آن ساعت برعکس، کسي نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست.


داستان راستان - شهيد مطهري - داستان 12

میترا پوررحیم
3rd November 2014, 12:16 PM
شخصي از اهل شام به قصد حج يا مقصد ديگر به مدينه آمد.
چشمش افتاد به مردي که در کناري نشسته بود، توجه اش جلب شد. پرسيد: "اين مرد کيست؟" گفته شد: "حسين ابن علي ابن ابيطالب است" سوابق تبليغاتي عجيبي که در روحش رسوخ کرده بود موجب شد که ديگ خشمش به جوش آيد و قربة الي الله آنچه مي تواند سب و دشنام نثار حسين ابن علي بنمايد.
همينکه هر چه خواست گفت و عقده دل خود را گشود، امام حسين بدون اينکه خشم بگيرد و اظهار ناراحتي کند، نگاهي پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آنکه چند آيه از قرآن (مبني بر حسن خلق و عفو و اغماض) قرائت کرد به او فرمود: "ما براي هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ايم" آنگاه از او پرسيد: "آيا از اهل شامي؟" جواب داد: "آري" فرمود: "من با اين خلق و خوي سابقه دارم و سرچشمه آن را مي دانم"
پس از آن فرمود: "تو در شهر ما غريبي، اگر احتياجي داري حاضريم به تو کمک دهيم، حاضريم در خانه خود از تو پذيرايي کنيم، حاضريم تو را بپوشانيم و حاضريم به تو پول بدهيم"
مرد شامي که منتظر بود با عکس العمل شديدي برخورد کند و هرگز گمان نمي کرد با يک همچو گذشت و اغماضي روبرو شود چنان منقلب شد که گفت: "آرزو داشتم در آن وقت زمين شکافته مي شد و من به زمين فرو مي رفتم، و اينچنين نشناخته و نسنجيده گستاخي نمي کردم تا آن ساعت براي من براي من در همه روي زمين کسي از حسين و پدرش مغبوض تر نبود و از آن ساعت برعکس، کسي نزد من از او و پدرش محبوبتر نيست.


داستان راستان - شهيد مطهري - داستان 12

خیلی سخته اونقدر انسان باشیم که زود در مورد دیگران قضاوت نکنیم خیلی سخته بر اثر شنیده هامون حکم ندیم حتی بر اساس دیدنهامون هم محاکمه نکنیم خیلی سخته سخته ولی امیدوارم همه ما یاد بگیریم اینطوری بشیم من خودم رو میگم امیدوارم.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد