م.محسن
31st October 2014, 10:20 PM
اين زمين پربلا را نام دشت کربلاست
اي دل بي درد آه آسمان سوزت کجاست
اين بيابان قتلگاه سيد لب تشنه است
اي زبان وقت فغان وي ديده هنگام بکاست
اين فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
گر ز دود آه ما عالم سيه گردد رواست
اين مکان بوده است روزي خيمه گاه اهل بيت
کز حباب اشگ ما امروز گردش خيمه هاست
کشتي عمر حسين اينجا به زاري گشته غرق
بحر اشگ ما درين غرقاب بي طوفان چراست
اينک قبه پر نور کز نزديک ودور
پرتو گيتي فروزش گمرهان را ره نماست
اينک حاير حضرت که در وي متصل
زايران را شهپر روحانيان در زير پاست
اينک سده اقدس که از عز و شرف
قدسيان را ملجاء و کروبيان را ملتجاست
اينک مرقد انور که صندوق فلک
پيش او با صد هزاران در و گوهر بي بهاست
اينک تکيه گاه خسرو والا سرير
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
اينک زير گل سرو گلستان رسول
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
اينک خفته در خون گلبن باغ بتول
کز شکست او چو گل پيراهن حور اقباست
اين چراغ چشم ابرار است کز تيغ ستم
همچو شمعش با تن عريان سر از پيکر جداست
اين سرور سينه زهراست کز سم ستور
سينه پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
اين انيس جان پيغمبر حسين بن علي است
کز سنان بن انس آزرده تيغ جفاست
اين عزيز صاحب دل ابا عبدالهست
کز ستور افتاده بي ياور به دشت کربلاست
اين حبيب ساقي کوثر وصي بي سراست
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
اين سرافراز بلنداختر که در خون خفته است
نايب شاه ولايت تاج فرق اولياست
اي دل بي درد آه آسمان سوزت کجاست
اين بيابان قتلگاه سيد لب تشنه است
اي زبان وقت فغان وي ديده هنگام بکاست
اين فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
گر ز دود آه ما عالم سيه گردد رواست
اين مکان بوده است روزي خيمه گاه اهل بيت
کز حباب اشگ ما امروز گردش خيمه هاست
کشتي عمر حسين اينجا به زاري گشته غرق
بحر اشگ ما درين غرقاب بي طوفان چراست
اينک قبه پر نور کز نزديک ودور
پرتو گيتي فروزش گمرهان را ره نماست
اينک حاير حضرت که در وي متصل
زايران را شهپر روحانيان در زير پاست
اينک سده اقدس که از عز و شرف
قدسيان را ملجاء و کروبيان را ملتجاست
اينک مرقد انور که صندوق فلک
پيش او با صد هزاران در و گوهر بي بهاست
اينک تکيه گاه خسرو والا سرير
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
اينک زير گل سرو گلستان رسول
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
اينک خفته در خون گلبن باغ بتول
کز شکست او چو گل پيراهن حور اقباست
اين چراغ چشم ابرار است کز تيغ ستم
همچو شمعش با تن عريان سر از پيکر جداست
اين سرور سينه زهراست کز سم ستور
سينه پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
اين انيس جان پيغمبر حسين بن علي است
کز سنان بن انس آزرده تيغ جفاست
اين عزيز صاحب دل ابا عبدالهست
کز ستور افتاده بي ياور به دشت کربلاست
اين حبيب ساقي کوثر وصي بي سراست
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
اين سرافراز بلنداختر که در خون خفته است
نايب شاه ولايت تاج فرق اولياست