علي پارسا
31st October 2014, 08:24 PM
رسول اکرم (ص) وارد مسجد شد،
چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکيل شده بود و هر دسته اي حلقه اي تشکيل داده سرگرم کاري بودند: يک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته ديگر به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد.
به کساني که همراهش بودند رو کرد و فرمود: اين هر دو دسته کار نيک مي کنند و بر خير و سعادتند. آنگاه جمله اي اضافه کرد: لکن من براي تعليم و دانا کردن فرستاده شده ام.
پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت، و در حلقه آنها نشست.
کتاب داستان راستان - شهيد مطهري - داستان اول
چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکيل شده بود و هر دسته اي حلقه اي تشکيل داده سرگرم کاري بودند: يک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته ديگر به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد.
به کساني که همراهش بودند رو کرد و فرمود: اين هر دو دسته کار نيک مي کنند و بر خير و سعادتند. آنگاه جمله اي اضافه کرد: لکن من براي تعليم و دانا کردن فرستاده شده ام.
پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت، و در حلقه آنها نشست.
کتاب داستان راستان - شهيد مطهري - داستان اول